درس بعد

مسائل مستحدثه حج

درس قبل

مسائل مستحدثه حج

درس بعد

درس قبل

موضوع: مسائل مستحدثه حج


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۸/۳۰


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • قول مالک

  • اشکال بر روایت پنجم (قول مالک)

  • پاسخ از اشکال

  • روایت ششم

  • دو اشکال روایت ششم

  • دیدگاه ذهبی درباره سفیان بن عیینه

  • تخلیط و اختلاط نزد امامیه

  • نکاتی پیرامون هفته وحدت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
در این بحث مطلب دومی كه باید روشن شود آن است كه خود این مقام ابراهیم از نظر تاریخی وضعش چگونه است؟ در زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام) چطور بوده؟ در جاهلیت چطور بوده؟ در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) چگونه بوده و این كه این موضعی كه الآن هست آیا موضعی بوده كه در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم این مقام ابراهیم همین جا بوده یا در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) چسبیده به بیت بوده و عمر در نیمه دوم خلافتش آن را تغییر داد و اگر عمر این را تغییر داده به چه نحوی بوده است؟ آیا همینطور به میل شخصی خودش گفته اینجا باشد و دیگران هم تبعیت كردند یا به نحو دیگری بوده است؟ ابتدا باید وضع تاریخی مقام ابراهیم را بدانیم تا بعداً این بحث كه آیا نقل مقام ابراهیم از مكان خودش به جای دیگر جایز است یا خیر؟

گفته شد علمای عامه دو قول در این مسئله دارند: 1) مشهور قریب به اتفاق‌شان قول اول را قائل‌اند؛ یعنی می‌گویند در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) این مقام ابراهیم ملصق به كعبه و كنار كعبه قرار داشته و «اول من اخّر المقام عن مكانه إلی موضعه الفعلی عمر بن الخطاب»، مشهور اینها این نظریه را دارند؛ یعنی ما وقتی منابع این قول را بررسی كردیم بیش از ده منبع از منابع مهم اهل‌سنت و از كتب مهم اهل‌سنت روایات مهمی را نقل می‌كنند به نقل از عایشه، به نقل از عروه، به نقل از مشایخ ابن جرید و مجاهد و دیگران. در جلسه گذشته منابعی كه مربوط به قول اول است را ‌خواندیم. چند منبع دیگر مانده است.

قول مالک
در المدونة الكبری مالك گفت: وقتی عمر حاكم شد و حج انجام داد، داخل مكه شد مقام را به همین موضعی كه الآن هست تغییر داد «و كان ملصقاً بالبیت» در عهد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ابی بكر و قبل ذلك، طبق نقل مالك اینطور است، «و كان قدّموه فی الجاهلیة»؛ در جاهلیت این مقام را كنار كعبه گذاشتند، «مخافةً أن یذهب به السیل فلما ولّی عمر اخرج اخیوطة كانت فی خزانة الكعبة قد كانوا قاسوا بها ما بین موضعه و بین البیت»؛ عمر هم كه از آن مكان ملصق به این مكان فعلی تغییر داده یك طناب‌هایی در داخل كعبه بوده كه از اول معین كرده بوده فاصله‌ بین بیت و مقام به مقدار این طناب‌هاست. از حجر الاسود اینقدر است، از حجر اسماعیل اینقدر است.

بعد مالك می‌گوید این موضعی كه الآن هست «كان فی الجاهلیة»، در جاهلیت نیز همین جا بود، به خاطر سیل آوردند ملصق به كعبه كردند و بعد عمر دوباره آورد جای خودش قرار داد كه طبق این نقل اینطور نیست كه عمر در اینجا به رأی و اجتهاد خودش این كار را كرده است، بلکه عمر سؤال كرده قبل از این كه جاهلیت این را متصل به بیت كنند كجا بوده؟ طناب‌هایی در داخل كعبه بوده، در نقل‌های دیگر هم هست كه این مسئله را بیان می‌كنند، به میزان او حساب كرده دوباره در همین مكان فعلی قرار داده است.

اشکال بر روایت پنجم (قول مالک)
در جلسه گذشته گفته شد كتابی برای سلیمان بن حمدان است به نام نقض المبانی ایشان آمده به این مطلب اشكال می‌كند: «بأن هذا الذی قاله مالك بناءً منه علی استصحاب الحال الذی كان علیه المقام تحت البیت بوضع اهل الجاهلیة»؛ صاحب نقض المبانی (كه خودش از علمای اهل‌سنت است) این قول دوم را قائل است؛ یعنی می‌خواهد بگوید در خود زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دستور پیامبر این مقام اینجا قرار داده شده و عمر در این كه این را در اینجا قرار بدهد نقشی نداشته است، منتهی گویا یك سیلی آمده مقام را از اینجا آورده كنار بیت قرار داده و عمر دو مرتبه همان جایی كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قرار داده بوده گذاشته است.

صاحب نقض المبانی می‌گوید: مالك استصحاب حال كرده؛ یعنی گفته از زمان جاهلیت این ملصق به بیت بوده و در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هم استصحاب كرده، در زمان ابی‌بكر هم همینطور بوده تا زمان عمر، عمر در آخر خلافتش آمد به این مكان تغییر داد. بعد می‌گوید: «و كأنه لم یبلغه تحویل النبی(صلی الله علیه وآله) للمقام من تحت البیت إلی موضعه التی هو فیه الآن»؛ می‌گوید آن روایاتی كه دارد خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) این مقام را از الصاق به بیت برداشت در همین محل فعلی قرار داد، این به گوش مالك نرسیده است، «فظنّ أنه مازال تحت البیت إلی أن ردّه عمر».

بعد می‌گوید: «و لم یبلغه أیضاً ردّ عمر للمقام لما حمله السیل علی وجهه»؛ باز یك قضیه‌ دیگری هم به گوش مالك نخورده كه در زمان عمر سیل آمد و مقام ابراهیم را از همین مكانی كه الآن هست برد، حالا یا كنار بیت قرار داده یا در بعضی تواریخ دارد كه در پائین مكه قرار داد، «فظنّ أن المقاط (یعنی همین طناب‌های كوچك و باریك) الذی أتی به المطلب» (مطلب كسی است كه اسمش را بعداً می‌خوانیم)؛ یعنی یك وقتی عمر بعد از این كه این مقام از همین جایی كه الآن هست، سیل برده و مكه آمد كه دوباره درست كند، مردم را جمع كرد و گفت چه كسی می‌داند كه مقدار این مقام با بیت به چه اندازه بوده؟‌ یك شخصی به نام مطلب می‌‌گوید: من همان زمان رفته بودم از بیت تا مقام با یك طنابی اندازه‌گیری كرده بودم و آن طناب را آورد، «و قیس به موضعه خیوط قدیمة قیس بها موضعه حین حوّله تحت البیت»[1]، این اشكال را در اینجا دارد.

پاسخ از اشکال
به اشکال صاحب نقض المبانی این‌گونه پاسخ دادند که اولاً شما نسبت تساهل و مسامحه‌گری را به مالك می‌دهی، در حالی كه مالک می‌گوید: «بلغنی أن عمر بن الخطاب»، اصلاً بحث سیل نبوده است، بلکه عمر وقتی در مدینه حاكم شده، اول باری كه به مكه آمده دستور داده كه این مقام را اینجا قرار بدهید. البته مسئله سیل را مالك در جاهلیت قبول دارد و می‌گوید قبل از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در جاهلیت این مقام با فاصله بوده، جاهلیت آمدند این را آوردند ملصق به بیت كردند. «فقول مالك فی روایة المدوّنة بلغنی»، یا در روایت دیگر مالك می‌گوید: «سمعتُ»، اینها همه دلیل است كه مالك یك نقلی را بیان می‌كند.

بنابراین در این اشكال صاحب نقض المبانی می‌گوید: مالک استصحاب كرده و به او نرسیده که این كار را پیامبر(صلی الله علیه وآله) كرده و مجیب (یعنی صاحب نصیحة الاخوان است كه آل الشیخ است و مفتی اعظم عربستان بوده) می‌گوید: «و شأن مالك أرفع من أن یتكلم فی أمر وقع بظنٍ»؛ مالك شأنش بالاتر از این است كه بخواهد با ظنّ و گمان حرفی بزند، «فإن ذلك محض الكذب الذی لا ینسبه إلی مالك إلا من لا یعرف مكانته»[2].

روایت ششم
ششمین دلیل برای قول اول عبارت است از: «ما رواه ابن ابی حاتم (ابن ابی حاتم از مفسران اهل‌سنت و از قدماست و تفسیری دارد) از سفیان بن عیینه این را نقل كرده كه سفیان می‌گوید: «كان المقام فی صقع البیت علی عهد رسول الله(صلی الله علیه وآله) فحوّله عمر إلی مكانه بعد النبی(صلی الله علیه وآله)»؛ می‌گوید بعد از زمان پیامبر عمر خودش این را تغییر داد، «و بعد قوله "و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی"»؛ یعنی وقتی این آیه آمد «واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی»، مقام ملصق به بیت بوده بعداً عمر آن را تغییر داد.

«قال سفیان بن عیینه: ذهب السیل به بعد تحویل عمر ایاه من موضعه هذا فرده عمر الیه»؛ یعنی اول عمر این را به محل فعلی آورد و یك سیلی آمد این را از محل فعلی دو مرتبه كنار بیت برد و دو مرتبه عمر آن را برگرداند به آن مقامی كه قبلاً خودش قرار داده بود. بعد می‌گوید: «و قال السفیان لا أدری كم بینه و بین الكعبة قبل تحویله و قال السفیان: لا أدری أكان لاصقاً بها أم لا»[3].

یك بحث دیگر این است كه آن زمانی كه كنار كعبه بوده آیا متصل به كعبه بوده به طوری كه كسی نمی‌تواند از بین او و بین كعبه رد شود؟ یا نه، به اندازه‌ عبور یك یا دو انسان و یا یك مقداری فاصله بوده است؟

ابن حجر در فتح الباری می‌گوید: این روایتی كه ابن ابی حاتم از ابن عیینه نقل كرده سندش صحیح است.[4] ابن كثیر در تفسیر خودش می‌گوید: «فهذه الآثار متعاضدةٌ علی ما ذكرناه»[5]؛ اینها هر كدام دیگری را تأیید می‌كند. دیگران هم سند این حدیث را تصحیح كردند.

دو اشکال روایت ششم
درباره این حدیث دو اشكال وجود دارد:

1. «إن هذا الحدیث مما حدّث به سفیان بن عیینه بعد اختلاطه»؛ راوی این حدیث سفیان است و احادیثی كه قبل الاختلاط از او اخذ شده معتبر است، اما احادیثی كه بعد الاختیاط از او اخذ شده غیر معتبر است و این حدیث، حدیثی است كه در زمان اختلاط سفیان از او صادر شده است.

نکته قابل توجه آن است که اختلاط در اصطلاح امامیه وقتی می‌گویند: «فلانی مختلطٌ یا مخلّطٌ»، اگر به صورت مطلق بیاید، یعنی «مخلّطٌ فی العقیده»؛ یعنی فاسد العقیده است به این معنا که فرض كنید کسی تا یك زمانی امامی بوده و بعد از آن زمان توقف كرده این می‌شود مخلّط. البته یك معنای دیگر هم بین رجالیین و اهل درایه وجود دارد که عبارت است از: «مختلطٌ فی الحدیث» كه معمولاً اگر بخواهند این را بگویند، قید «فی الحدیث» را هم می‌آورند به این معناست که برای راوی فرقی نمی‌کرده آن كسی كه حدیث را برای او می‌گوید آدم موثقی هست یا نه؟ هم از ثقه نقل می‌كند و هم از غیر ثقه؛ یعنی تا یك زمانی بسیار «منضبطٌ فی الحدیث» بوده كه فقط از ثقه نقل می‌كرده، اما از یك زمان به بعد شده «مختلطٌ فی الحدیث»، هم «یروی عن الثقه» و هم «یروی عن غیر الثقه».

دیدگاه ذهبی درباره سفیان بن عیینه
درباره سفیان بن عیینه نیز اختلاط ذكر شده است. البته در مورد خود سفیان ذهبی (که قرن هشتم است) در میزان الاعتدال می‌گوید: «سفیان بن عیینة الهلالی احد الثقات الاعلام اجمعت الامة علی الاحتجاج به»[6]؛ یعنی همه قبولش دارند. بعد می‌گوید: «و كان یدلّس لكن المعهود منه أنه لا یدّلس إلا عن ثقةٍ و كان قوی الحفظ و ما فی أصحاب الزهری اصغر سنّاً منه و مع هذا فهو من أثبتهم»، بعد از احمد بن حنبل نقل می‌كند كه می‌گوید: سفیان بن عیینه «اثبت الناس» است، «و روی محمد بن عبدالله بن عمار الموصلی عن یحیی بن سعید القطان قال اشهد أن سفیان ابن عیینه اختلط سنة سبعٍ و تسعین و مائه»؛ می‌گوید سال 197 _كه ظاهراً یك سال قبل از فوتش است) او اختلاط پیدا كرده است، «فمن سمع منه فیها فسماعه لیس بشیء»، می‌گوید اگر كسی در سال 197 از سفیان بن عیینه حدیثی را شنیده ارزشی ندارد.

بعد خود ذهبی می‌گوید: «سمع منه فیها محمد بن عاصم، صاحب ذاك الجزء الآیة و یغلب علی ظنّ أن السائر شیوخ الائمة الستة (سایر مشایخ این ائمه سته از اهل حدیث اهل‌سنت) سمعوا منه قبل سنة سبع، اما سنة ثمان و تسعین و فیها مات)؛ سال 198 مُرد «و لم یلقه احد فیها لأنه توفی قبل قدوم الحال بأربعة أشهر».

بنابراین این مطلبی كه یحیی بن سعید قطان می‌گوید که سفیان اختلط در سال 197 و در سال 198 هم مُرده است و اگر كسی در سال 197 حدیثی را از او شنیده این حدیث دیگر قابل اعتماد نیست، خود ذهبی (كه در این مسائل خیلی موشكافی می‌كند) می‌گوید این كلام از قطان بسیار بعید است و به نظرم این غلطی است از ابن عمار (که راوی از ابن قطان بوده است)؛ «فإن القطان مات فی صفر سنة ثمان و تسعین»؛ خود قطان سال 198 فوت شده، «وقت قدوم الحال و وقت تحدّثهم عن اخبار الحجاج»، چون این روایتی كه الآن می‌گوئیم، می‌گویم سفیان بن عیینه گفته است این مقام ابراهیم ملصق بوده و «اول من اخّر عمر بوده و عمر این را از اینجا قرار داده و بعد یك بار دیگر سیل آمده بُرده و دو مرتبه عمر آمده این را در جایی كه قبلاً گذاشته بوده قرار داده است.

یك وقتی حجاج از حجاز كه می‌آمدند اخبار حجاز را نقل می‌كردند، می‌گوید در وقت قدوم حاج و وقت تحدّثهم عن اخبار الحجاز فمتی تمكّن یحیی بن سعید من أن یسمع اختلاط سفیان»؛ چون اینجا یحیی بن سعید در این روایت یحیی بن سعید قطان می‌گوید: «سفیان اختلطَ»، خود یحیی بن سعید سنه‌ 198 فوت شده است، با این حال چه زمانی این یحیی بن سعید توانسته بشنود و به گوشش برسد كه «سفیان اختلطَ، ثم یشهد علیه بذلك و الموت قد نزل به، فلعلّه بلغه فی ذلك فی أثناء سنة سبع مع أن یحیی متعنت جدّاً فی الرجال و السفیان فثقةٌ مطلقا».[7]

خلاصه آن که ذهبی مسئله اختلاط را قبول ندارد؛ زیرا یك نفر به نام ابن عمار موصلی از یحیی بن سعید قطان نقل می‌كند كه او می‌گوید سفیان بن عیینه سال 197 اختلاط پیدا کرد و این هم با این حرف ذهبی مورد مناقشه قرار می‌گیرد؛ چرا که یك زمانی نبوده تا بخواهد این اختلاط یحیی بن سعید را بفهمد. لذا نتیجه می‌گیریم كه این روایت سفیان بن عیینه روایت درستی است.

تخلیط و اختلاط نزد امامیه
در بعضی از كتابهای رجال امامیه نیز درباره تخلیط و اختلاط سخن به میان آمده است. شیخ طوسی1 در تهذیب از اسماعیل جعفی (كه در بعضی از نسخه‌ها جعفری داریم غلط است) می‌گوید:

وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یحْیى الْحَلَبِی عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) رَجُلٌ یحِبُّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) وَ لَا یبْرَأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یقُولُ هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِمَّنْ خَالَفَهُ فَقَالَ هَذَا مِخْلَطٌ وَ هُوَ عَدُوٌّ لَا تُصَلِّ خَلْفَهُ وَ لَا كَرَامَةَ إِلَّا أَنْ تَتَّقِیهُ.[8]

به امام باقر(علیه السلام) عرض كردم شخصی است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دوست دارد ولی تبری از دشمنان او ندارد و می‌گوید من امیرالمؤمنین را از مخالفینش بیشتر دوست دارم ولی تبرّی از اعدائش پیدا نمی‌كنم (این كه ما می‌گوئیم در اعتقادات امامیه هم تولّی و هم تبرّی هر دو معتبر است این روایت معتبری هم است که) امام علیه السلام فرمود: «هو مخلِّطٌ»، این آدمی كه می‌گوید من امیرالمؤمنین را دوست دارم اما تبرّی از اعدا پیدا نمی‌كند مخلّط است و او دشمن است و پشت سر این شخص نمی‌شود نماز خواند مگر اینكه تقیه كنی که در این صورت می‌توانی به خاطر تقیه پشت سر او نماز بخوانی.

نکاتی پیرامون هفته وحدت
این مسئله‌ وحدت مسئله‌ای است كه سیره ائمه معصومین علیهم السلام بوده است. از زمان خود امیرالمومنین علیه السلام مسئله‌ وحدت بوده و اولین کسی که به مسئله وحدت عمل کرد امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است برای این كه اسلام محفوظ بماند 25 سال خانه‌نشینی را اختیار كرد، شرایط این اقتضا را داشت برای حفظ اساس اسلام. ائمه‌ دیگر ما هم همین تأكید را دارند، از آیات قرآن همین استفاده می‌شود و این خودش یك آثاری دارد.

اولین اثر وحدت وجوب حفظ اصل الاسلام است. دومین اثرش مقابله با آنهایی كه می‌خواهند اصل اسلام را از بین ببرند هست. یك یدِ واحد، مرحوم والد ما مكرر می‌فرمود مرحوم بروجردی، مرحوم امام و همه علمای امامیه كه مسئله وحدت را مطرح كردند مراد این است كه مسلمین ید واحده بشوند در مقابل كفر، قوّت مسلمان‌ها زیاد شود. شما ببینید این اختلافی كه بین مسلمان‌ها وجود دارد امروز اكثر سرمایه‌های مسلمین در اختیار كفار است، اكثر منابع مسلمین در اختیار كفار است، مسلمین باید در مقابل كفار ید واحده بشوند، این یك امری است كه هیچ عالم شیعی در وجوبش تردید ندارد اگر كسی در این بخواهد تردید پیدا كند، این اطلاعش از منابع و علوم دینی ضعیف است.

اما این مسئله در جانبی است، جانب دیگرش كه باز مرحوم والد ما روی این هم خیلی تأكید داشتند این است كه ما دست از اعتقاد خودمان بنا نیست برداریم. رهبری معظم این را فرمودند كه ما در مسئله وحدت هیچ وقت نمی‌گوئیم سنّی بیاید شیعه بشود و شیعی بیاید (خدایی نكرده) سنی بشود، سرِ سوزنی از اعتقادات نباید تنزل كنیم. ما تبرّی را اگر بیش از تولی لازم ندانیم در عرض تولی لازم می‌دانیم، تمام زیارت‌هایی كه برای ائمه معصومین: داریم (كه من در بعضی از صحبت‌ها گفته‌ام هر زیارتی كه برای یك امام معصوم(علیه السلام) می‌رویم چرا در آن سلام بر همه انبیاء داده می‌شود، یعنی زیارت یك امام مصادف با زیارت همه انبیاء است، با زیارت همه اولیاء و ائمه است)، هم مسئله تولی در آن وجود دارد و هم مسئله تبری در آن وجود دارد.

مسئله وحدت را در نظر داشته باشید خیلی محكم، اما از تبرّی نباید غافل شد، ما باید واقعاً نسبت به دشمنان اهل‌بیت برائت بجوئیم، هر روز باید برائت بجوئیم، «ابرء إلی الله من اعدائكم» این از اساسی‌ترین اعتقادات ماست، بله سبّ نمی‌كنیم و فحش نمی‌دهیم، ولی برائت از اعدا و این روایت هم همین است. در این روایت می‌گوید اگر كسی تبری نداشته باشد نمی‌توان پشت سرش نماز خواند مگر این كه تقیه اقتضا كند، این هم به عنوان مخلّط در این روایت هست.
پس این هم یكی از منابع كه مسئله سفیان بن عیینه است، یك اشكال دومی هم به این حدیث هست كه احتمال می‌دهند كه حدیث سفیان بن عیینه یك حدیث مجعول باشد که در جلسه آینده بیان خواهد شد.

وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ نقض المبانی، ص35-36.
[2] ـ نصیحة الاخوان، ص8.
[3] ـ تفسیر ابن ابی حاتم، ج1، ص226.
[4] ـ فتح الباری، ج8، ص169.
[5] ـ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص172.
[6] ـ میزان الاعتدال للذهبی، ج2، ص170.
[7] ـ «[صح] سفیان بن عیینة [ع] الهلالی. أحد الثقات الاعلام، أجمعت الأمة على الاحتجاج به. وكان یدلس، لكن المعهود منه أنه لا یدلس إلا عن ثقة. وكان قوى الحفظ، وما فی أصحاب الزهری أصغر سنا منه، ومع هذا فهو من أثبتهم. قال أحمد بن حنبل: هو أثبت الناس فی عمرو بن دینار. وقال أحمد: كنت أنا وابن المدینی فذكرنا أثبت من یروی عن الزهری فقال علی: سفیان بن عیینة، وقلت أنا: مالك، فإن مالكا أقل خطأ وابن عیینة یخطئ فی نحو من عشرین حدیثاً عن الزهری، ثم ذكرت ثمانیة عشر منها، وقلت: هات ما أخطأ فیه مالك، فجاء بحدیثین أو ثلاثة، فرجعت، فإذا ما أخطأ فیه سفیان بن عیینة أكثر من عشرین حدیثاً، قال أحمد: وعند مالك، عن الزهری، نحو ثلثمائة حدیث، وكذا عند ابن عیینة عنه نحو الثلثمائة. وروى محمد بن عبد الله بن عمار الموصلی، عن یحیى بن سعید القطان، قال: أشهد أن سفیان بن عیینة اختلط سنة سبع وتسعین ومائة، فمن سمع منه فیها فسماعه لا شئ. قلت: سمع منه فیها محمد بن عاصم صاحب ذاك الجزء العالی، ویغلب على ظنى أن سائر شیوخ الائمة الستة سمعوا منه قبل سنة سبع. فأما سنة ثمان وتسعین ففیها مات ولم یلقه أحد فیها، لانه توفى قبل قدوم الحاج بأربعة أشهر. وأنا أستبعد هذا الكلام من القطان، وأعده غلطا من ابن عمار، فإن القطان مات فی صفر من سنة ثمان وتسعین وقت قدوم الحاج ووقت تحدثهم عن أخبار الحجاز، فمتى تمكن یحیى بن سعید من أن یسمع اختلاط سفیان، ثم یشهد علیه بذلك، والموت قد نزل به، فلعله بلغه ذلك فی أثناء سنة سبع، مع أن یحیى متعنت جدا فی الرجال وسفیان فثقة مطلقا. والله أعلم.» میزان الاعتدال، ج2، ص170-171، شماره3327.
[8] ـ تهذیب الأحكام؛ ج‌3، ص: 28، ح97؛ وسائل الشیعة؛ ج‌8، ص: 309، ح. 10751- 3.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .