درس بعد

آیات حکومت در قرآن

درس قبل

آیات حکومت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات حکومت در قرآن (3)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۷/۱۹


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مقدمه

  • واکاوی دلالی واژه اسلام در آیات قرآن

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


مقدمه
بحث پیرامون آیاتی بود که عنوان قیّم را صفت برای دین قرار داده و همچنین اقامه وجه به دین را واجب می‌دانستند. بیان شد این دو عنوان هر کدام مستقلاً می‌تواند دلیل بر مدعای ما –ضرورت حکومت دینی- باشد. بیان شد که «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ»[1] کنایه است از اینکه دین را در رأس همه امور خودت قرار بده و همه اعمال خودت را طبق دین قرار بده؛ و هذا معنا حکومة الدین. بنابراین عبارت «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ» معنایش این نیست که فقط به دین توجه کن! بلکه دین را باید در همه امور معیار و شاخص قرار بدهی. لذا در ادامه می‌فرماید: «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» که قیّم صفت برای دین است و گفتیم این قیّم هم به همان معنای قیمومیت، سرپرستی و حکومت است.

نکته‌ای که اینجا وجود دارد این است که ما در اثناء کلمات به این آیه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[2] اشاره کردیم و گفتیم یعنی دین اسلام، برخی این احتمال را داده‌اند که اسلام در این آیه معنای لغوی‌اش مراد است یعنی تسلیم. در بحث امروز می‌خواهیم ببینیم آیا این مطلب درستی است که ما اسلام را در این آیه شریفه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»، به معنای مجموعه دستورات اسلامی که متضمن سعادت دنیا و آخرت بشر است، قرار دهیم؟! برای بررسی این مطلب ما باید دو کلمه را در قرآن پژوهش کنیم، به قول امروزی‌ها واکاوی کنیم؛ کلمات اسلام و دین.

واکاوی دلالی واژه اسلام در آیات قرآن
در قرآن کریم کلمه اسلام با مشتقات مختلفه‌ای آمده است؛ گاهی اوقات عنوان اسلَمَ‌ آمده، به عنوان مثال در آیه 112 سوره بقره می‌فرماید: «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»، کسی که خودش را تسلیم خدا کند. در  اینجا أَسْلَمَ معنای لغوی است، کسی که تسلیم خدا باشد و عملش هم از روی احسان و نیکی باشد «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ». ولی آیه 83 سوره آل عمران دارد: «أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ»، آیا غیر از دین خدا را اینها دنبال می‌کنند و طلب می‌کنند؟ و حال آنکه «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اینجا هم أَسْلَمَ ‌ آمده است. در «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ»[3] ما باشیم و ظاهرش یعنی تسلیم بشود، ولی باز به قرینه آیه 83 آل عمران که اول می‌فرماید: «أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ» معلوم می‌شود که این دین در اینجا یک دین خاصی است و این أَسْلَمَ عنوان همین دین، یعنی دین اسلام است. در ادامه می‌فرماید اینها غیر از دین اسلام، دین دیگری را طلب می‌کنند در حالی که «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً» یعنی روح دین اسلام که تسلیم است، هر کسی که در آسمان‌ها و زمین هست این تسلیم را دارد.

فراز «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ ...»[4] به خوبی می‌تواند مفسر آن آیه باشد از فراز « بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»[5] اول معنای لغوی اسلام به ذهن می‌آید اما أَسْلَمَ در آیه 125 نساء بیانگر آن است که مطلق التسلیم مراد نیست، تسلیمی که در قالب دین اسلام وجود دارد، مراد است. پس در «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ». مراد همین دین اصطلاحی است، کسی که در قالب این دین هم نباشد اما بگوید من تسلیم خدا هستم، أَحْسَنُ ديناً برای او صادق نیست.

در این بحث مغالطه‌ای در کلمات مفسران شده و کم هم نیست متأسفانه، ما داریم یکی یکی آیات را بررسی می‌کنیم ببینیم خدا ما را کجا هدایت می‌کند، این آیه سوره نساء می‌فرماید «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً ، این دین به معنای جزا و روز قیامت در مثل «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» نیست. مراد از دین مجموعه قوانینی است که بشر باید داشته باشد. بعد می‌فرماید بهتر از این نیست. نمی‌توانیم بگوئیم یهود مصداق أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ، و مصداق «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً» است. نصاری مصداق مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ و مصداق «أَحْسَنُ ديناً» است. بلکه آیه یک دین را می‌گوید نه اینکه بگوئیم آیه می‌فرماید همین که یک کسی تسلیم خدای تبارک و تعالی بشود و عملش هم عمل درستی باشد، این دین کامل و دقیق است.

از ظاهر آیه استفاده می‌شود یعنی خدای تبارک و تعالی می‌گوید من یک عنوان کلی دین را می‌گویم، عنوان کلی دین هم شاخصش «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» باشد، حالا خواه پیامبر و قرآن را قبول کند یا نکند، این را می‌خواهد بگوید! اصلاً قرینه نمی‌خواهد. تنوین این دیناً را نکره بگیریم یعنی یک دین نامعین، یا تنوین تعظیم بگیریم و من احسن دیناً، هر کدام باشد یک دین را می‌گوید، کلّی دین مراد نیست که دین به معنای قانون و شریعت باشد، مثل اینکه می‌گوئیم اگر افرادی هستند لباسهای مختلف پوشیده باشند می‌گوئیم ومن احسن لباساً، یعنی یک لباس معیار است، اینجا هم ظهور در همین دارد. این راجع به کلمه «اسلم» قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ»[6]، «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا»، یعنی دین اسلام را پذیرفتند. اینکه بگوئیم یک انسان تسلیم محض خدا بشود مگر در نوع بشر ممکن است؟ ما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و اوحدی از اولیای خدا که بگذریم اصلاً کثیری از مسلمان‌ها تسلیم خدا نیستند! «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» یعنی وقتی که شهادت به توحید دادند، شهادت به پیامبر دادند، اینجا ایمان هم مراد نیست. آن اسلامی که به معنای تسلیم بیان می‌کنند معنایش از ایمان هم بالاتر می‌رود. همه معنا و آنچه در ایمان گفتند تسلیم یعنی اقرار به زبان، قبول کردن قلب، عمل بالارکان، همه اینها تسلیم می‌شود. ممکن است یک جا قرینه داشته باشیم، ولی این «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» یعنی اسلام آورده باشد.

گاهی اوقات در آیات قرآن سَلَم و سلام داریم که این سَلَم و سلام را باز مترجمان و مفسران غالباً به معنای صلح و دوستی گرفتند، « فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ ...»[7] اینها اگر کناره‌گیری کردند و با شما جنگ نکردند «وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ» یعنی اسلام آوردند نه اینکه پرچم صلح را برداشتند. همچنین در آیه 91 «فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ» آن طرف قضیه‌اش را هم بیان می‌کند. در 94 نساء «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ...» ینتیجه این است که در قرآن از اسلام به سلم و سلام تعبیر شده است.

«فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً» شما مومنین حق ندارید با آنها جنگ کنید و بر آنها سبیل داشته باشید. اصلاً این فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً قرینه است که مراد از سلم اسلام است، اینها وقتی مسلمان شدند شما دیگر نمی‌توانید بر آنها سبیل داشته باشید. اما در آیه بعد «فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ» یعنی اگر اینها کناره‌گیری نکردند و اسلام نیاوردند و از شما دست برنداشتند «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ». یک نوع از نفی سبیل در جایی است که از ذمه اسلام در بیاید، ولی در کفاری که صدر اسلام جنگ می‌کردند خدای تبارک و تعالی این آیات را مطرح می‌کند که اگر اینها اعْتَزَلُوكُمْ و جنگی با شما نکردند و أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ در هیمن قرآن نوشته پیشنهاد صلح و آشتی دادند!

آیه 94 را یادم هست که مرحوم آقای خوئی قدس سره تصریح کرده به مطلبی که ما الآن می‌خواهیم ادعا کنیم، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ، اولاً القی إلیکم السَلَم با أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ بسیار بعید است که دو معنا داشته باشد، وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا، آن کسانی که می‌آیند اظهار اسلام می‌کنند، سلام در اینجا به معنای اسلام است، القی یعنی اظهار می‌کنند لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ»؛ نمی‌شود بگوئیم بین سلام و سَلَم دو معناست، به لغت مراجعه کنید اینها یک معنا دارد، اسلَمَ و اسلام هم همین است. اینجا القاء سلام است.

این راجع به اسلَمَ و سلام و سَلَم که تا به حال سه عنوان شد، نتیجه‌گیری‌ای که ما می‌کنیم اینکه اسَلَمَ معنای لغوی‌اش را ندارد و معنای اسلام را دارد، به قرینه وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً آیه 125 سوره نساء ما گفتیم آنجا به معنای اسلام است، فَإِنْ أَسْلَمُوا مسلّم به معنای اسلام است، سَلَم و سلام هم همینطور است. بنابراین ما نمی‌توانیم بگوئیم در «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، اسلام یعنی تسلیم و آیه نمی‌خواهد معنای اصطلاحی را بگوید؛ بلکه می‌خواهد معنای لغوی اسلام را بیان کند.

 یک بیانی هم در روایات هست از امام صادق علیه السلام که مرحوم کلینی در کافی آورده؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِيمُ وَ التَّسْلِيمَ هُوَ الْإِسْلَامُ...» اما این روایت دلیل بر این نیست که حضرت، در صدد است تا اسلام در این آیه را معنا ‌کند. بلکه آن حضرت روح اسلام را بیان می‌کند، روح دین اسلام تسلیم است و تسلیم واقعی فقط در عمل به اسلام است، فَمَنْ سَلَّمَ فَقَدْ أَسْلَمَ وَ مَنْ لَمْ يُسَلِّمْ فَلَا إِسْلَامَ لَهُ وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْلِغَ إِلَى نَفْسِهِ فِي الْإِحْسَانِ فَلْيُطِعِ اللَّهَ ...» کسی که می‌خواهد نفس خودش را نیکی کند و احسان کند، اطاعت خدا کند، تا دنباله روایت که در جلد 8 کافی صفحه 11 آمده است. ولی این بیان نباید ما را فریب بدهد و بگوئیم پس چون در این روایت آمده الاسلام هو التسلیم، پس اسلام در این آیه هم یعنی تسلیم، بگوئیم «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[8] یعنی تسلیم! کما اینکه متأسفانه این حرف را برخی مفسرین بیان داشته‌اند.

تا اینجا اسلَمَ و سَلَم و سلام را گفتیم یعنی اسلام. در ادامه می‌خواهیم ببینیم با قرائنی که در آیه هست چه استفاده می‌شود، آیا در اینکه آیه فرموده؛ «فَإِنْ أَسْلَمُوا» معنای لغوی آن را اراده کرده است؟

آیه 3 سوره مائده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» اینجا این اسلام که نمی‌تواند جنس اسلام باشد، اینجا که صریح در این است که اسلام می‌فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»، دین‌تان را کامل کردم، نعمت تمام شد و اسلام را به عنوان دین «وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»، یعنی در این آیه دو عنوان آمده، هم عنوان دین آمده و هم عنوان اسلام آمده وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً نمی‌تواند جنس دین باشد. حاصل آنکه آیات بسیاری وجود دارد که در آن‌ها نمی شود مراد از اسلام را اسلام لغوی دانست به عنوان نمونه:

آیه 125 سوره انعام «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»، آیه 22 سوره زمر؛ «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ» آیه 7 سوره صف؛ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» مراد از اسلام در این آیات، اسلام اصطلاحی است. همچنین آیه 17 سوره حجرات، «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». آیه 74 سوره توبه، يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ». آیه 67 سوره آل عمران، ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ». آیه 101 سوره یوسف؛ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني‏ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحينَ». آیه 132 سوره بقره؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ». در اینکه جنس دین را بر شما اختیار کرد یا دین معین؟ باید بگوییم مراد دین معین است. «فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» باید مسلمان بمیری. این همان اسلامی است که خود حضرت یعقوب دارد؛ که به نبوت پیامبر ما معتقد بوده است. هر پیامبری از حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام مأمور بوده به پذیرش پیامبر آخر الزمان، چون بر حسب آیات قرآن مسلمان کسی است که «بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[9] مسلمان و مؤمن باشد، یعنی اگر یک کسی نبوت حضرت موسی را قبول نداشته باشد مسلمان نیست، اگر یک کسی نبوت حضرت عیسی را قبول نداشته باشد مسلمان نیست. خود حضرت یعقوب به نبوت پیامبر ما مأمور بوده معتقد باشد و آنها هم باید معتقد می‌بودند. نه اینکه به شخص پیامبر معتقد باشد یعنی به اینکه پیامبری در آخر الزمان می‌آید و دستوراتی را می‌آورد، یعقوب آن دستورات را انجام نمی‌داده از جهت عمل، ولی به خود نبوت و آنچه از طرف خدا می‌آورده معتقد بوده اما برایش فعلیت نداشته. مثلاً فرض کنید نماز جمعه آن زمان برایش فعلیت نداشته ، البته خیلی از چیزهایی که ما داریم در ادیان گذشته هم بوده ولی آنهایی هم که نیست می‌گوئیم معتقد بوده ولی فعلیت نداشته!

ما نمی‌خواهیم کلاً نفی کنیم که اسلام در قرآن به معنای لغوی نیست. ممکن است در یک آیه‌ای قرینه‌ای بیاید که مراد اسلام لغوی و تسلیم است ولی نباید در این آیه إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ به اسلام لغوی معنا کنیم، این اسلام در این آیه یعنی همین اسلامی که پیامبر آورد کتابش قرآن است، ثقلین در آن وجود دارد، ثقل اکبر و ثقل اصغر دارد و اینها معیار برای بیان اعتقادات، اخلاق، دین و احکام هستند، نه اینکه بگوئیم دین یعنی تسلیم محض خدا شدن. اولاً این اشکال ثبوتی دارد و آن اینکه بسیاری از مردم روی این حساب از دین خارجند چون خیلی از مردم تسلیم نیستند! ولی اگر اسلام را همین اسلام اصطلاحی گرفتیم یعنی شهادت به توحید و نبوت، این آیه‌ای که «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ»، «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[10] یعنی او را می‌آورد در وادی شهادت به توحید و شهادت به پیامبر، رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً.

بسیاری از تفاسیر، اسلام را به تسلیم معنا کردند. برخی تسلیم را همراه عمل شرط دانسته‌اند، از جمله مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه که  در ذیل این آیه می‌فرماید: «إن الدین عند الله سبحانه واحدٌ لاختلاف فیه لم یأمر عباده إلا به و لم یبیّن لهم فی ما انزله من الکتاب علی انبیائه إلا إیّاه و لم ینصب الآیات الدالة إلا له و هو الاسلام الذی هو التسلیم للحق، الذی هو حقّ الاعتقاد و حقّ العمل». کاملاً لغوی معنا کردند. به قرینه عند الله در میان تمام این ادیانی که خدای تبارک و تعالی فرستاده کامل‌ترینش اسلام است. از این جهت عند الله بودن هست نه اینکه بگوئیم از اول که خدا حضرت آدم را فرستاد «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» جاری و ساری است و در نتیجه اسلام یعنی همان تسلیم لغوی. اگر مراد تسلیم لغوی باشد ضرورتی به گفتن آن نبود، خود ما هم می‌فهمیم که در هر دینی تسلیم به معنای لغوی آن وجود دارد. اینجا خدای تبارک و تعالی می‌خواهد بگوید در میان این ادیانی که فرستادم آنکه دینی مرضیّ من هست و کامل است دین اسلام است.

علامه طباطبائی در صدد اثبات این مطلب بودند که اثبات نمایند بین دین ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر ما از حیث جوهر فرقی نیست و آن تسلیم محض است. ایشان می‌فرماید: الاسلام الذی هو التسلیم للحق، الذی هو حقّ الاعتقاد و حقّ العمل، و بعبارةٍ اُخری هو التسلیم للبیان الصادر عن مقام الربوبی فی المعارف الاحکام و هو من اختلف کما و کیفاً فی شرائع انبیائه و رسله على ما يحكيه الله سبحانه في كتابه غير أنه ليس في الحقيقة إلا أمرا واحدا اینها همه بیان ذوقی برای این مطلب است. اگر این تعبیر ما جسارت نشود محضر ایشان! و انما اختلاف الشرائع بالکمال و النقص دون التضاد و التنافی.[11] عرض ما این است که چرا همین اسلام اصطلاحی را نمی‌گوئید؟ اسلامی که الآن عَلَم برای این دین آخر الزمان است که خداوند می‌فرماید: «وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً». الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ، یعنی بعد از این که اسلام کامل شد و دین مرضیّ خدا شد. این رَضيتُ همان عند الله است. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[12] یعنی آن دینی که مرضیّ خداست.

بسیاری از اقایان دیگر از مرحوم علامه طباطبائی گرفتند، در تفسیر الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل فرمودند الاسلام یعنی التسلیم، و علی ذلک فإنّ معنی إن الدین عند الله الاسلام، إن الدین الحقیقی عند الله هو التسلیم لأوامره، این متخذ از کلام آقای طباطبائی است و للحقیقة لم تکن روح الدین فی کل الازمنه سوی الخضوع و التسلیم بالحقیقة،[13] فقط تنها کسی را که من دیدم همین عرضی که ما داریم را بیان فرموده، مرحوم آیت الله صافی قدس سره است در فقه الحجّ‌شان می‌فرماید: "إن الدین عند الله الاسلام، الاسلام اسمٌ لجمیع ما انزل علی النبی صلی الله علیه و آله اصولاً و فروعاً"[14] این خیلی مطلب درستی است.

پس این چند نکته را هم عرض کنم؛ ما باشیم و خود این آیات اسلَمَ، سلَم، سلام، در بسیاری از موارد همان اسلام اصطلاحی مراد است. یک جاهایی قرینه وجود دارد برای معنای لغوی‌اش این روایتی که می‌گوید الاسلام هو التسلیم در روایات وارد شده ولی به چه دلیل می‌گوئید که در این روایت امام صادق علیه السلام همین اسلامی که در این آیه آمده را معنا می‌کند؟ در تفاسیر روایی گاهی اوقات مفسر یک روایتی را ذیل یک آیه‌ای می‌آورد در حالی که ربطی به آیه ندارد، یک تشابه لفظی داشته و ذیل آیه قرار داده، ما به مجرد تشابه لفظی نمی‌توانیم این کار را بکنیم. این دو نکته را که کنار هم بگذاریم فراز إن الدین عند الله الاسلام به خوبی روشن می‌شود.

ما امروز واکاوی آیات اسلام را داشتیم، آیاتی که کلمه دین هم آمده ان شاء الله جلسه بعد عرض می‌کنیم، به خوبی دین و اسلام در قرآن یک معنای واضح و روشنی دارد.



وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1]. روم/ 30.
[2]. آل عمران/ 19.
[3]. بقره/112.
[4]. نساء/ 125.
[5]. بقره/ 112.
[6] . انعام/14.
[7]. نساء/ 90.
[8]. آل عمران/ 19.
[9]. بقره/ 4.
[10]. انعام/25.
[11] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص120.
[12] . آل عمران/ 19.
[13].  ج2، ص429.
[14] . فقه الحج، ج1، ص317.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .