درس بعد

مقدمه واجب

درس قبل

مقدمه واجب

درس بعد

درس قبل

موضوع: تقسیمات مقدمه واجب


تاریخ جلسه : ۱۳۸۰


شماره جلسه : ۱۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نقد و بررسي استاد محترم نسبت به کلام محقق نائيني

  • حقيقت عالَم جعل و مجعول

  • تبيين کلام محقق نائيني

  • نقد استاد محترم بر کلام محقق نائيني

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نقد و بررسي استاد محترم نسبت به کلام محقق نائيني

عرض کرديم فرمايش مرحوم محقق نائيني بر اساس مبنايي است که خود ايشان شايد مبتکر اين مبنا باشد و آن مقداري که قبل از ايشان تتبع کرديم، اين مبنا در کلمات اصوليون قبل نبوده و در  فرمايشات ايشان ابداع شده و آن معنا اين بود که ايشان فرمودند ما در قضاياي حقيقيه، بين فعليت جعل و فعليت مجعول انفکاک را تصوير مي‌کنيم. در قضاياي حقيقيه امکان انفکاک بين فعليت جعل و فعليت مجعول وجود دارد.

اساسا از فرق‌هاي مهم قضاياي خارجيه و قضاياي حقيقيه، همين مطلب را اشاره کرده‌اند که در قضاياي خارجيه، امکان انفکاک بين فعليت جعل و فعليت مجعول وجود ندارد. در قضاياي خارجيه، ظرف جعل و ظرف مجعول يکي است. وعاء جعل و وعاء مجعول متحد است. بنابراين فعليت آنها اتحاد دارد. اما در قضاياي حقيقيه امکان انفکاک بين فعليت جعل و فعليت مجعول وجود دارد.
مراد ايشان اين است که اصلا در قضاياي حقيقيه ما يک وعاء و يک ظرف و يک عالمي را براي جعل بايد در نظر بگيريم، و يک وعاء و ظرف و عالم مستقلي را براي مجعول در نظر بگيريم. در قضاياي حقيقيه، عالم جعل، غير از عالم مجعول است.

آنگاه ملاحظه فرموديد که مرحوم نائيني روي همين مبنا، محلّ نزاع در شرط متأخر را در قضاياي حقيقيه قرار دادند و آن هم نسبت به عالم مجعول قرار دادند، آن هم نسبت به شرايطي که مربوط به عالم مجعول است. از اين راه اثبات کردند که شرط متأخر، محال است.
بحثي که مي‌خواهيم عنوان کنيم اين است که اين مبناي ايشان که عبارت از «انفکاک بين جعل و مجعول» است، آيا اين مبنا صحيح است يا نه؟ اگر اين مبنا را إبطال کرديم، اساس نظريه ايشان در باب شرط متأخر بطور کلي مخدوش مي‌شود و نتيجه اين مي‌شود، بين قضاياي خارجيه و قضاياي حقيقيه از اين نظر فرقي وجود ندارد. همانطور که در قضاياي خارجيه ما دو وعاء و ظرف نداريم، يک عالم است که هم مربوط به جعل است و هم مربوط به مجعول، در قضاياي حقيقيه هم مسأله همينطور است.

حقيقت عالَم جعل و مجعول

لذا مي‌خواهيم وارد اين بحث شويم که اصلا وقتي جاعل، کسي که وجوب نماز يا وجوب حج را جعل کرده، آيا در اين عمل جاعل، ما يک عالَمي به عنوان عالم جعل داريم؟ يعني بگوييم اين زمان، زمان و ظرف و وعاء براي جعل است و يک عالم و يک ظرفي و وعايي براي مجعول داريم يا نه؟

-اين بحث از بحث‌هايي است که متأسفانه در کلام اصوليين نيامده، بحث جديدي است و از زمان نائيني به بعد در کلمات آمده است، بزرگان هم آن را بصورت پراکنده بيان کرده‌‌اند. مقداري در همينجا اشاره دارند.
يک مقدار در بحث واجب مشروط به اين اشاره کرده‌‌اند و مقداري در استصحاب تعليقي به اين بحث اشاره کرده‌‌اند. مورد چهارم در استصحاب احکام کلي، که محلّ نزاع است که آيا استصحاب، در احکام کلي جريان دارد يا نه؟ در آنجا هم به نوعي اين حرفها را عنوان مي‌کنند.
گاهي اوقات دامنه بحث را به جايي مي‌رساند که مي‌گويند بين استصحاب جعل و استصحاب مجعول تعارض بوجود مي‌آيد. اما در اين مورد يکجا بحث منظمي نکرده‌اند.
ما هم در اينجا باز به نحو ايجاز و اشاره بحث را مطرح مي‌کنيم، چون مي‌خواهيم اين مبنا را از بين ببريم. بحث مفصل آن را وعده مي‌دهيم إن‌شاء‌الله در بحث واجب مشروط، بعد از بحث شرط متأخر مطرح مي‌کنيم.-

تبيين کلام محقق نائيني

در اين معنا شکي نيست؛ جاعل وقتي مي‌گويد «اقم الصلاة» يک جعل دارد و يک مجعول. ما مي‌توانيم بگوييم، «جعل الشارع وجوب الصلاة». خود «أقم» عنوان جعل را دارد و مجعول؛ «وجوب نماز» است.

در «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» خود اين انشاء و ابزار، عنوان جعل را دارد. وقتي شارع مي‌فرمايد «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» مي‌گوييم شارع يک جعلي را ايجاد کرد. مجعول چيست؟ «وجوب حج بر مستطيع» است، بر مستطيع، حج واجب است.

تا اينجاي مطلب را همه قبول دارند. اصلا جعل بدون مجعول نداريم. ما نمي‌توانيم بگوييم جعل داريم اما اين جعل، مجعول ندارد. نزاع در اين نيست. نزاع در اين است که آيا جعل، خودش يک وعاي مستقلي دارد و مجعول يک وعاي مستقل ديگر دارد؟‌

اگر بتوانيم اين حرف را اثبات کنيم، بگوييم جعل يک وعاء و عالمي دارد و مجعول داراي عالم ديگري است، آنگاه اين حرف مرحوم نائيني تثبيت مي‌شود، که بگوييم فعليت جعل، ملازم با فعليت مجعول نيست، جعل در وعاي خودش فعليت پيدا مي‌کند، مجعول هم در وعاي خودش فعليت پيدا مي‌کند.

مرحوم نائيني اين نظريه را قائل هستند. ايشان مي‌فرمايند در قضاياي حقيقيه، عالم جعل، يک عالم مستقلي از مجعول است، وعاء و ظرف مجعول، مستقل از وعاء‌ و ظرف جعل است. آنچه ايشان را وادار به اين نظريه کرده، مسأله‌ي در باب وصيت است.

در باب وصيت، موصي در زمان حيات خودش وصيت مي‌کند و مي‌گويد من وصيت مي‌کنم، مال من، مال زيد است. اينجا جعل در زمان حيات است، عالم جعل، همين زماني است که اين جملات را بکار مي‌برد. اما مجعول، زمان فوت موصي است. عالم مجعول، آن عالم و زماني است که موصي فوت مي‌کند و ملکيت که مجعول در باب وصيت است براي موصي له محقق مي‌شود.

ايشان مي‌فرمايند در باب وصيت سوال ما اين است که الآن که موصي وصيت مي‌کند، آيا در زمان حيات، براي موصي له ملکيتي حاصل مي‌شود؟ ‌خير. هيچ فقهي در باب وصيت نمي‌گويد در زماني که موصي مي‌گويد وصيت مي‌کنم اين خانه مال زيد باشد، ملکيت موصي له، محقق است. تمام فقهاء قائل هستند که ملکيت(که مجعول وصيت است)، بعد از موت موصي محقق مي‌شود.

لذا در باب وصيت، عالم مجعول، يک عالم و ظرف و زمان مستقلي است غير از آن زماني که وصيت کرده، غير از آن زماني که جعل وصيت محقق شده است.

اين خلاصه فرمايش مرحوم نائيني است که براي انفکاک بين دو ظرف جعل و مجعول، ما هر مقدار که در کلمات ايشان ديده‌ايم، ايشان برهاني اقامه نکرده‌اند، فقط به باب وصيت تنزيل فرموده‌اند.

بعد فرموده‌اند حالا که بين ظرف جعل و ظرف مجعول انفکاک وجود دارد، از همين راه شرط متأخر را محال مي‌دانيم، واجب معلق را محال مي‌دانيم و آثار و امور ديگري را فقها و اصوليين بر اين نظريه مبتني کرده‌اند. الآن مي‌خواهيم اين را بررسي کنيم که واقعا مي‌توانيم ملتزم به اين نظريه شويم.

نقد استاد محترم بر کلام محقق نائيني

حق اين است که نظريه مرحوم نائيني را نمي‌توانيم بپذيريم، در نتيجه از نظر جعل و مجعول، بين قضاياي خارجيه و قضاياي حقيقيه به نظر ما فرقي وجود ندارد.
عرض کردم مرحوم نائيني برهاني بر ادعايشان نياورده‌اند، فقط يک تنزيلي آورده‌‌اند. ما قبل از بررسي تنزيل، بايد عمل جاعل را بررسي کنيم.

بايد ببينيم وقتي که جاعل چيزي را جعل مي‌کند آيا در اين جعل خود، جاعل اين دو وعاء را قائل است يا نه؟ ما لازم نيست راه دوري را طي کنيم. از خود جاعل سؤال مي‌کنيم شما که «أَقيمُوا الصَّلاةَ» را به نحو قضيه حقيقيه جعل کرديد، شما براي مجعولتان يک ظرف ديگري را قائل هستيد يا نه؟ چون تمام اين حکم و اين اعتبار و اين انشاء به دست شماست، و شما براي عالم جعل،‌ عالم مستقلي را در نظر نمي‌گيريد.
جعل شارع مانند جعل ساير عقلا است، و اينگونه نيست که شارع در جعلش روش خاصي داشته باشد. عقلا در هنگام جعل، مجعول دارند. اينطور نيست که عقلا بگويند الآن جعلي وجود دارد، عالم جعل را ايجاد کرديم، عقلا بگويند جعل داراي ظرفي است، اما منتظر باشيم چون هنوز ظرف مجعول نيامده است. اين را عقلا انکار مي‌کنند. هر جاعلي وقتي جعلي را انجام مي‌دهد، جعل بدون مجعول که امکان ندارد.

در ابتداي توضيح فرمايش ايشان عرض کرديم که اين مطلب مورد اتفاق است که هر جعلي داراي مجعول است. خود اينکه مي‌گويد «أَقيمُوا الصَّلاةَ» جعل است، اين متضمن يک مجعول است، مجعول آن هم؛ «وجوب صلاة» است.
آيا عقلا وقتي جعلي را انجام مي‌دهند، براي ظرف مجعول، خودشان يک ظرف مستقلي را در نظر مي‌گيرند. در حالي که ما مي‌دانيم اين را انکار مي‌کنند. اين بحث، بحثي است که مربوط به عقلا است و يک بحث برهاني و فلسفي نيست که دليل بياوريم بر استحاله يا امکان.

«جعل» از امور عقلائي است، عقلا در بين خود حکم مي‌کنند، امر و نهي مي‌کنند. در اين اوامر و نواهي عقلائيه ما اگر چنين چيزي را از عقلاء سؤال کنيم،‌ اصلا قبول نمي‌کنند.

عقلا مي‌گويند همين الآن که شارع فرمود «أَقيمُوا الصَّلاةَ» يا «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ»، جعل هست،‌ مجعول هم هست. و لو در زمان اين خطابات، هيچ انسان عاقل و هيچ مستطيعي هم در عالم نباشد. وقتي شارع فرمود، هم جعل و هم مجعول وجود دارد. ظرف هر دو يکي است.

براي اينکه اين مطلب تقريب به ذهن شود، تشبيه مي‌کنم مسأله جعل و مجعول را به عالم لفظ و عالم معنا، آيا مي‌توانيد بگوييد لفظ، يک ظرف و معنا، ظرف ديگري دارد؟ بگوييد لفظ را الآن بکار مي‌برم و ظرف لفظ، الآن است، اما ظرف معنا، دو روز ديگر است. اين اصلا امکان ندارد، يعني عقلائي نيست و عادتا امکان ندارد.
در باب لفظ و معنا مسأله جعل وجود دارد، آنجا هم در باب وضع خوانديد که واضع جعل مي‌کند لفظ را براي معنا، اما اينطور نيست که بگوييم لفظ يک ظرف مستقل، و معنا هم ظرف مستقل ديگري دارد.
ما وقتي مبناي مرحوم نائيني را توضيح داديم، روي همين جمله تکيه داشتيم، ما نمي‌خواهيم با ايشان مخالفت کنيم که چيزي بعنوان جعل و چيزي بعنوان مجعول جداي از هم نداريم. بله داريم، اما دو وجود نيستند. مثل لفظ و معنا هستند. لفظ و معنا دو وجود نيستند. البته مراد از معنا، يعني همان موضوع له.

لفظ و معنا دو وجود که نيست. يک لفظ دال بر معناست، که دلالت بر يک معنايي دارد. اينطور نيست که فکر کنيم يک عالمي است جداگانه براي لفظ جدا، يعني لفظ بدون معنا، يعني لفظ باشد و معنا نباشد، و يک عالم و ظرف ديگري باشد براي معنا. خير، يک عالم و يک ظرف است.
در باب جعل و مجعول هم عرض کرديم مسأله، يک مسأله عقلي نيست که بخواهيم برهان بر استحاله آن بياوريم. کما اينکه خود مرحوم نائيني برهان در اثبات آن نياورده است. بحث، بحثي است که مربوط به عقلاء است، «الجعل عملٌ عقلائي و فعل صادر من العقلاء»، پس بايد در تحليل جعل، به عقلاء رجوع کنيم و ببينيم آيا عقلايي که يک جعلي دارند و جعلشان متضمن يک مجعولي است، براي جعل و مجعول دو عالم قائلند يا نه؟

روشن است که آنها دو عالم قائل نيستند. در «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» همراه جعل، مجعول هم وجود دارد.
در باب «أَقيمُوا الصَّلاةَ» شارع جعل کرده، مي‌گوييم جعل کجاست؟ جعل همين است که گفت «أَقيمُوا». مثل اينکه در باب وضع، مي‌گوييم اين لفظ را براي اين معنا وضع کرده، آنجا وضع همين کار واضع است. همين عملياتي که انجام مي‌دهد و لفظ را در برابر معنا قرار مي‌دهد. آنگاه مي‌گوييد موضوع و موضوع له کدام است؟ مي‌گوييم لفظ موضوع است و معنا موضوع له.
در باب جعل احکام، همين اظهار و ابراز؛ عبارت از جعل است. لذا در همان سال اوّل يا دوّم در بحث حقيقت انشاء بحث مفصلي داشتيم؛ حقيقت إنشاء چيست. چهار مبنا بين اصوليين وجود دارد. يک مبنا اين است که إنشاء يعني همين اظهار و ابراز، البته يک قيودي هم مي‌گذارند. مثلا «ابراز الاعتبار النفساني». خود «أَقيمُوا» انشاء و جعل است، اما مجعول منشأ است، منشأ همان وجوب صلاة است. وجوب صلاة در انسان بالغِ عاقل تا روز قيامت.
همانطور که انشاء و منشأ دو عالم ندارد. شما وقتي يکي چيزي را انشاء مي‌کنيد، نمي‌گوييد انشاء ما تمام شد، ظرف انشاء الآن است، اما منشأ دو يا ده روز ديگر مي‌آيد. انشاء بدون منشأ امکان ندارد، جعل بدون مجعول هم چنين است. پس اتحاد ظرف و زمان دارند.
گاهي اوقات براي اينکه مسأله جعل و مجعول را روشن کنند، تشبيه مي‌کنند به تصور يک ماهيت در ذهن انسان. شما اگر ماهيتي را تصور کرديد، آيا اين ماهيت متصوره، حقيقت و وعايي غير از تصور دارد؟ وعاء اين ماهيت متصوره، همان تصور شماست. شما ماهيت حيوان را تصور مي‌کنيد، و اين ماهيتي را که شما تصور کرديد، اينطور نيست که بگوييم يک تصور در ذهن داريم که خودش يک وجودي دارد و يک ماهيت، که آن هم خودش يک وجود مستقلي دارد.
در بعضي کلمات گاهي جعل و مجعول به همين تصور و ماهيت تشبيه شده و گاهي به ايجاد و وجود تشبيه شده است. در آن جايي که خالق زيد را ايجاد مي‌کند، ما الفرق بين الايجاد و الوجود؟ آيا يک چيز به نام ايجاد داريم و چيز ديگري به نام وجود داريم؟ يا ايجاد و وجود متحدان ذاتا و مختلفان بالاضافة والاعتبار؟ ما اگر بالاضافة إلي الفاعل در نظر بگيريم، مي‌شود ايجاد، بالاضافه إلي نفس الشيء در نظر بگيريم،‌ مي‌شود وجود. اين چنين نيست که بگوييم بين ايجاد و وجود فرق است. پس روشن شد از نظر عقلائي، دو وعاء نداريم.
در تکميل کلام ما؛ مرحوم شهيد صدر(رضون الله) در مباحث الاصول فرمايشي دارد. -از مرحوم شهيد صدر دو کتاب غير از آن اصولي که خودشان بعنوان حلقات نوشته‌اند، دو اصول نوشته شده، که يکي کامل است، به نام «مباحث الدليل اللفظي»، که همين مباحث خارج اصول ايشان است. اسم مباحث جلد اوّل را گذاشته‌اند «مباحث الدليل اللفظي»، و مباحث جلد دوّم را «مباحث الحجج والامارات» ناميده‌اند، که هفت جلد است. يک اصول ديگري را يکي از تلامذه مبرّز ايشان نوشته،‌ بنام «مباحث الاصول»، که آن تا کنون چهار، پنج جلدش چاپ شده، اما فقط مباحث جلد دوّم کفايه است و مباحث جلد اوّل نيست. اگر مباحث جلد اوّل هم چاپ شود، شايد حدود ده جلد بشود.-
حالا اين مطلبي که عرض مي‌کنيم، در جلد دوّم مباحث الدليل اللفظي، صفحه 181، ايشان فرموده‌اند: ما وجود يک عالمي براي مجعول غير از عالم جعل را انکار مي‌کنيم، مجعول يک عالم مستقلي ندارد. حالا عبارتي دارند که شايد مفصل باشد و طول بکشد. خود شما عبارت را ببينيد. اين عبارت مؤيد آن عرضي است که ما کرديم. بعد از اينکه براي شما روشن شد جعل و مجعول دو عالم ندارد، آنگاه بايد مثال وصيت و بيع فضولي را حل کنيم، ببينيم در آنجا مسأله چگونه است؟
همچنين مرحوم محقق عراقي و مرحوم محقق اصفهاني، آنها هم يک نظريه‌اي در باب جعل و مجعول دارند، که آن را هم إن شاء الله عرض مي‌کنيم.



وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

مقدمه واجب فعليت جعل فعليت مجعول انفکاک بين جعل و مجعول lrnli ,h[f عالَم جعل و مجعول ماهیت جعل جعل احکام حقيقت إنشاء عقلائی بودن جعل

جلسه 13 : مقدمه واجب

۰۶ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۱۵

حضرت آیه الله فاضل حفظه الله تعالی افتخار عالم تشیع و جهان اسلام هستند. از ولایت هرات افغانستان