موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
شماره جلسه : ۶۶
-
خلاصه بحث گذشته
-
دیدگاه محقق خویی(قدس سره) پیرامون جاهل
-
بررسی رفع واقعی یا ظاهری در «رفع مالایعلمون»
-
مطلب اول
-
مطلب دوم
-
دیدگاه محقق خویی(قدس سره) در اشتراک احکام و نقد آن
-
دیدگاه صاحب منتقی(قدس سره)
-
دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در فرمایش مرحوم خوئی است که قسمتی از فرمایش ایشان در جلسه گذشته ذکر شد. اصل نظر ایشان این است که در صورتی که شخص غافل مقصِّر باشد اینجا استقرار حجّ هست، اما اگر غافل غیر مقصر شد مشمول حدیث رفع است و حدیث رفع نسبت به غافل غیر مقصر رفعش رفع واقعی است. آنچه باقیمانده در فرض جهل است، این کسی که مالش به اندازه استطاعت رسیده اما جاهل به این بوده که این مال به اندازه استطاعت رسیده است یا نه.دیدگاه محقق خویی(قدس سره) پیرامون جاهل
دلیل ایشان بر این تفصیل آن است که میفرماید: کسی که جهل بسیط دارد تمکن از امتثال واقعی ولو بالاحتیاط دارد؛ یعنی میگوید: من نمیدانم مالم به استطاعت رسیده یا نه؟ اما احتیاطاً بروم حج انجام بدهم، اما کسی که جهل مرکب دارد اعتقاد به عدم دارد این شخص اصلاً تمکن از امتثال ندارد؛ زیرا میگوید: یقیناً من مستطیع نیستم، یقیناً نمیتوانم حجة الاسلام انجام بدهم، او حتی نمیتواند احتیاط هم بکند؛ زیرا احتیاط در جایی است که احتمال بدهم حجة الاسلام بر او واجب باشد اما جایی که میگوید نه، من یک درصد هم احتمال نمیدهم حجة الاسلام بر من واجب باشد، احتیاط برایش ممکن نیست.
مرحوم خوئی میفرماید: در حدیث رفع این «رفع ما لا یعلمون» رفع ظاهری است؛ یعنی هر جا جهل باشد رفعش ظاهری است، اما در بقیه قسمتها (آن هشت تای دیگر) رفع واقعی است. لذا حال که نسبت به «ما لا یعلمون» رفع ظاهری است، وقتی رفع ظاهری است این را باید حمل کنیم بر همین جهل بسیط؛ یعنی کسی که جاهل به استطاعت بالجهل البسیط است؛ یعنی ظاهراً وجوب از او برداشته شده اما واقعاً وجوب برای او هست، اما شخصی که جاهل بالجهل المرکب است، اصلاً خطابی متوجه او نمیشود.
به بیان دیگر، نمیتوانیم بگوئیم آدمی که بالجهل المرکب جاهل است خطاب واقعی «لله علی الناس حج البیت» به او توجه پیدا میکند؛ چون تمکن از امتثال ندارد، جاهل بسیط چون تمکن از امتثال دارد خطاب متوجه او است، اما جاهل مرکب چون تمکن از امتثال ندارد خطاب متوجه او نمیشود. در نتیجه مرحوم خوئی میفرمایند: در قاعده «الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل»، مراد از این جاهل جهل بسیط است و این جاهل در اینجا دیگر شامل جهل مرکب نمیشود؛ زیرا جاهل مرکب اعتقاد به عدم دارد و کسی که معتقد به عدم است تمکن از امتثال ندارد و کسی که تمکن از امتثال ندارد تکلیف به او قبیح است و نمیشود به او تکلیف کرد؛ چون تمکن از امتثال نداشته و خطابات اولیه شامل حال او نمیشود.
خلاصه سخن محقق خویی(قدس سره) آن است که کسی که میتواند نیّت حجة الاسلام کند تکلیف «لله علی الناس حج البیت» به او توجه پیدا میکند، اما کسی که تمکن ندارد مثل جاهل مرکب چنین تکلیفی به او توجه پیدا نمیکند و خود ایشان هم به نظرم تصریح کردند به این که: «فإن الاحکام و إن کانت مشترکةً بین العالم و الجاهل» اما بعد میفرماید: مراد از این جاهل «بالجهل بسیط الذی یتمکن من الامتثال لا الجهل المرکب»؛ این جاهل بسیطی است که تمکن از امتثال دارد.[1]
بنابراین مرحوم خوئی میفرماید: غافل، اگر غافل مقصر باشد حج بر او مستقر است، جاهل اگر بالجهل البسیط باشد در این مفروض مسئله حج بر او مستقر است، اما در غافل غیر مقصر و در جاهل مرکب اینجا استقراری وجود ندارد و فرمودند حدیث رفع نسبت به فقرات دیگر رفعش واقعی است، اما نسبت به «ما لا یعلمون» رفعش ظاهری است، نسبت به نسیان که نسیان همان غفلت است رفعش واقعی است و نسبت به «ما لا یعلمون» که جهل هست رفعش ظاهری است و این منشأ شد برای فرق میان غفلت و جهل، و فرمودند «إن الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل» مراد فقط جهل بسیط است.
بررسی رفع واقعی یا ظاهری در «رفع مالایعلمون»
مطلب اول
به بیان دیگر، شارع مثل این که از اول بگوید: من این حکم را فقط برای عالم جعل کردم، اگر از اول بگوید من این حکم را فقط برای عالم جعل کردم، میگوئیم این حکم شامل جاهل نمیشود تا برای جاهل بخواهیم برائت جاری کنیم. پس ثمره اولیه در رفع واقعی و ظاهری این است که اگر رفع ظاهری شد نتیجه برائت است، اما اگر رفع واقعی شد دیگر مسئله برائت در کار نیست.
مطلب دوم
ما در آنجا ابتدا این قرائن مرحوم خوئی را پذیرفتیم، اما در ادامه هر سه قرینه مرحوم خویی و دو قرینه مرحوم عراقی (و حتّی شواهدی هم که شهید صدر(قدس سره) اقامه کرده تا این که این رفع ظاهری است) را ردّ کردیم. حال اگر ما این رفع را ظاهری گرفتیم قاعده «الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل» به هم نمیخورد؛ زیرا مراد از احکام، یعنی الاحکام الواقعیة و اصلاً کاری به ظاهر ندارد.
بنا بر این که رفع ظاهری بگیریم، میگوئیم برای جاهل این وجوب ظاهراً برداشته شده ولی واقعاً برای همین جاهل هم هست؛ یعنی بنا بر این که این رفع، رفع ظاهری باشد این قاعده سر جای خودش محکم مینشیند و نتیجه این میشود که این احکام مشترک است. البته کسی فکر نکند مشهور که در باب انشاءش گفتند انشاء که برای همه هست و فرقی نمیکند، ارتباطی به این بحث ندارد؛ زیرا این که میگویند: مشترکةٌ یعنی من حیث الفعلیة.
یعنی مشهور میگویند: خدا فرموده «لله علی الناس حجّ البیت»، این برای مستطیع فعلیت پیدا میکند؛ خواه شخص عالم به حکم باشد یا نباشد. همچنین باید توجه داشت که این قاعده فقط در باب علم و جهل در حکم است؛ چون موضوعش احکام است، «الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل»؛ یعنی عالم به حکم و جاهل به حکم، «مشترکةٌ» یعنی «بحسب الفعلیة». پس اگر این رفع را ظاهری گرفتیم این قاعده سر جای خودش هست و خراب نمیشود.
اما اگر گفتیم این رفع فقط در خصوص «ما لا یعلمون»، رفع واقعی است؛ یعنی شارع میفرماید کسی که نمیداند احکام واقعاً از او برداشته شد، رفع واقعی است، در این صورت این قاعده بهم میخورد؛ یعنی میگوید: احکام به حسب فعلیت مشترک بین عالم و جاهل نیست، بلکه به حسب فعلیت مختص به عالم است و فقط به حسب انشاء احکام هم برای عالم است و هم برای جاهل و فرق نمیکند، اما بحسب الفعلیة اگر رفع را رفع واقعی دانستیم این قاعده به هم میخورد.
دیدگاه محقق خویی(قدس سره) در اشتراک احکام و نقد آن
بنابراین محقق نائینی(قدس سره) قبول دارد که ما اخبار متواتره بر این عبارت که «الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل» نداریم، اما بعد ادعای اجماع میکند و بعد میگوید: بالاتر از اجماع ضرورت است، ایشان میخواهد بگوید ضرورت دین است، اما کجای این ضرورت دین است؟ ما چنین چیزی به عنوان ضروری دین نداریم، بگوییم ضرورت فقه است، این هم اول الدعواست (البته فقه را هم اعم از فقه و اصول بگیریم). اجماع هم که در مسائل اصولیه به درد نمیخورد، بگوئیم فعلیت یک حکم از مسائل اصولیه است، احکام به حسب فعلیت مشترک است بین العالم و الجاهل و اجماع بر آن داریم، این هم فایده ندارد.
دیدگاه صاحب منتقی(قدس سره)
1. در مسئله جهر و اخفات همه فقها پذیرفتند اگر یک کسی جاهل به این است که نماز صبحش را باید جهراً بخواند و اخفاتاً خواند یا برعکس؛ نماز ظهرش را باید اخفاتاً بخواند، جاهل است و حکم را نمیداند، همه گفتند هیچ اشکالی ندارد؛ یعنی اگر کسی جاهل به جهر و اخفات باشد فی موضع الجهر جهلاً اخفات خواند و فی موضع الاخفات جهلاً جهر خواند مطلقا.
2. اتمام فی موضع القصر؛ یعنی در جایی که باید نمازش را شکسته بخواند اگر جهل به این دارد که اینجا نماز شکسته است و نماز تمام خوانده است، در این دو مورد همه فقها میگویند: مخصوص به علم است؛ یعنی فعلیتش مربوط به علم است.
ایشان میگوید چه اشکال دارد؟ اگر ما بیائیم کل احکام را در مرحله فعلیت مخصوص به عالم است و در جایی که جهل وجود دارد فعلیت نیست و در نتیجه قاعده اشتراک را کنار بگذاریم؛ یعنی بگوئیم «الاحکام مختصةٌ من جهة الفعلیة بالعالم بالاحکام»، کسی که جاهل است در حق او فعلیت ندارد.
دیدگاه برگزیده
اولاً چرا در حدیث رفع تفکیک کنیم، ما یک «رُفِعَ» داریم، بگوئیم این رفع نسبت به هشت فقره رفعش واقعی است میآید روی «ما لا یعلمو»ن میشود رفع ظاهری! سیاق اینها یکی است، یا همهاش باید رفع واقعی باشد یا همهاش باید رفع ظاهری باشد. پس طبق بیان مرحوم خوئی تفکیک لازم میآید، بگوئیم در «ما لا یعلمون» رفعش ظاهری است و در بقیه موارد رفعش واقعی است. تقریباً این روشن است که در بقیه موارد رفعش واقعی است، اما به «ما لا یعلمون» که میرسند دعواها شروع میشود و عجیب است مشهور هم قائل شدند به این که این رفع ظاهری است.
به نظر ما، اولاً وحدت سیاق وجود دارد. ثانیاً، هیچ اشکالی ندارد ما قاعده را خرابش کنیم، این قاعده را از کجا آوردند بر ما تحمیل کردند که «الاحکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل فی مرحلة الفعلیة»! بلکه «الاحکام فی مرحلة الفعلیة مختصة بالعالم» و مشترک بین عالم و جاهل نیست. پس این ثمره دوم،
خلاصه آن که دو ثمره در واقعی یا ظاهری دانستن رفع در «رفع ما لا یعلمون» بار میشود:
1. اگر این رفع را واقعی گرفتیم این قاعده به هم میخورد و ظاهری گرفتیم این قاعده باقی میماند.
نظری ثبت نشده است .