موضوع: اجزاء علم(تعریف، موضوع، مسائل و ... علم اصول)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۶/۱۸
شماره جلسه : ۱
-
روایت به مناسبت شروع سال تحصیلی
-
طلیعه بحث جدید
-
ضرورت پرداختن به مباحث علم اصول
-
ذکر برخی مصادیق وابستگی علم، به مباحث اصولی
-
اشکال و جواب(خلو علم اصول از آیات و عقل)
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
روایت به مناسبت شروع سال تحصیلی
بعضی مثل مرحوم علامه مجلسی(قدس سره) در مرآة العقول در مورد تعبیر «و جعل لکل شیءٍ حدّا» گفتهاند مراد از حد، همان حدّ شرعی است، یعنی هر کسی که با حکم خدا مخالفت کرد، خدا حدی به عنوان عقوبت برای او قرار داده و برای این حد هم دلیلی قرار دادهاست. مثلاً خدای تبارک و تعالی برای صوم حدّی قرار داده که حد صوم به دلیل آیات قرآن، «هو الکف عن الاکل و الشرب» است و کسی که از این حد تعدی کند باید کفاره دهد.[2]
ما ادعا نمیکنیم که قوی درس خواندهایم، ولی روشن است اینها که منکر احکام واضح و روشن هستند، بیسوادند. کسی که اصول بلد باشد و ادله در اختیارش باشد اینطور حرف نمیزند و به راحتی یک مسئله روشن یا کالصریح که در قرآن ذکر شدهاست، مثل مسئله وجوب جلباب را رد یا تفسیر نادرست نمیکند. جلباب زن پوششی است که سر تا پا را میگیرد و حتی این عبا هم تا اندازهای مصداق جلباب است چون پوششی سرتاسری است.
این روایت خیلی عجیب است! میگوید اگر از حد الهی خارج شدیم، در طریق میافتیم و دین ما در معرض زوال و نابودی قرار میگیرد. اما اگر خود را مقید به حرام و حلال الهی کردیم دین ما محفوظ میماند. لذا مراد از تعبیر «جعل لکل شیءٍ حدّا» چهارچوب است که فلان چیز تا کجا حلال و تا کجا حرام است؟ با چه قیدی حرام و با چه قیدی حلال است؟ در فرض اضطرار با چه شرایطی حلال میشود؟ همه اینها حد است.
مرحوم مجلسی(قدس سره) در مرآة العقول میگوید بعضی به این حدیث در نفی اجتهاد استدلال کردند چون روایت میفرماید برای کشف حلال و حرام سراغ قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بروید. اگر بود و یقین کردید آن حکم خداست به آن عمل کنید ولی اگر یقین ندارید رها کنید و نمیتوانید به خدا نسبت بدهید.
مرحوم مجلسی(قدس سره) از این اشکال جواب دادند که مراد از تعدی این است که شخص بدون دلیل حرفی را بزند و حلال یا حرامی را بدون دلیل ادعا کند. اما وقتی با دلیل باشد مشمول حکم مذکور در روایت نیست.
جواب دوم این است که مصداق بارز «جعل علیه دلیلاً» اجتهاد است چون گاهی برای کشف مطلبی به قرآن مراجعه میکنیم و قرآن به دلالت مطابقی روشن دلالت بر آن مطلب دارد مانند مسئله وجوب پوشش سراسری به خاطر ظهور آیه جلباب. اما گاهی اوقات برای کشف مطلب نیاز به کنار هم گذاشتن چند قاعده و آیه وجود دارد و در هر صورت این تعبیر انحصار در اجتهاد دارد.
کسی اشکال نکند که مردم آن زمان چیزی از اجتهاد نمیفهمیدند؛ چون در جواب میگوئیم آنها فکر میکردند مراد از «دلیلاً»؛ آیه قرآن یا یک روایت است، ولی وقتی علم اصول میگوید موضوع، ادله اربعه است و هر حکم و اندیشهی دینی باید از زاویه ادله اربعه بررسی شود، این روایت مؤیّد نیاز به اجتهاد برای فهم دین است.[4]
مرحوم فیض در وافی در ذیل این روایت مطلبی دارد که خیلی از ایشان جای تعجب دارد، که آن را مراجعه بفرمائید.[5]
طلیعه بحث جدید
در این دوره جدید، که به حول قوه الهی و با لطف و فضل خدای تبارک و تعالی شروع میکنیم، بنا نداریم تطویل دورهی اول را داشته باشیم؛ یعنی ممکن است بعضی مباحث را با مراجعه، مطالعه و مباحثه حل کنید، و در بحث متعرض نشویم. البته در بعضی از مباحث هم باید دقت بیشتری اعمال کنیم و بنا بر این است که اگر بتوانیم هر دو درس دوره قبل را ضمن یک درس بیان کنیم، تا انشاء الله ده یا یازده سال این دوره تمام شود.
متأسفانه دو سال اول دوره قبل نوار نبوده و ضبط نشدهاست، اما مباحث از سال 78 به بعد ضبط شده است. دو سال اول را یکی از فضلایی که حضور پیدا کرده خوب نوشته است و به همراه سایر مباحث تقریباً در دوازده سیزده جلد تا اول بحث استصحاب در کتابخانه مرکز قرار دادند که اگر آقایان خواستند میتوانند مراجعه کنند. پنج جلد هم مباحث استصحاب و دو یا سه جلد هم مباحث تعادل و تراجیح است که مجموعاً بیش از 20 جلد میشود.
انشاء الله در این دوره سعی داریم مباحثی که مبتلی به است و در زمانه ما به آن نیاز است و در علم اصول منقح نشده را هم مورد بحث قرار دهیم.
ضرورت پرداختن به مباحث علم اصول
بله بعضی از مباحث در محدودهی کمی کاربرد دارد ولی بعضی از مباحث محدوده کاربردیاش زیادتر است. لازم است در مباحثی که کاربردش زیادتر است بیشتر کار کنیم، ولی مسئلهای از مسائل علم اصول نیست که در فقه بدون اثر باشد. ان شاء الله در مباحثی که مطرح میکنیم آثار و ثمرات آن بحث را در فقه هم ذکر میکنیم.
ذکر برخی مصادیق وابستگی علم، به مباحث اصولی
یکی از مباحثی که پیش از مطرح کردیم این است که برخی این مغالطه را مطرح میکنند که بین دین و برداشت از دین فرق وجود دارد به این بیان که آنچه علما و فقها میگویند برداشت شخصی است و نمیتوانیم بگوئیم اینها دین است!
ما در آن مباحث گفتیم آیا شارع متعال برای فهم دینی که به بشر داده ضابطهای بیان کردهاست یا خیر؟! مثلاً شارع متعال فرموده من قرآن را میفرستم و هر کسی به هر نحوی خواست برداشت کند؛ یا روایات و مطالبی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) وجود دارد را هر کسی به هر نحوی خواست برداشت کند؟ آیا این بیان با حکمت خدای تبارک و تعالی سازگاری دارد؟ مثل اینکه (بلا تشبیه) کسی مواد آشپزی را مهیا کند و بگوید هر کس هر طور میخواهد غذا درست کند! این امکان ندارد چون این کار راه و ضابطهای مخصوص به خود دارد.
ضابطهی فهم دین هم بدون هیچ تردید، علم اصول است. کسی که اصول بلد نباشد تفسیر بلد نیست، کسی که اصول بلد نباشد نمیتواند متکلم شود، کسی که اصول بلد نباشد نمیتواند محدِث (نه به معنای نقل حدیث بلکه خبیر حدیث) باشد و خیلی واضح است که این شخص نمیتـواند فقیه باشد. پس اینها ادعا نیست بلکه واقعیت علم اصول است.
در مسائل مستحدثهای که در معاملات وجود دارد نیز ضرورت پرداختن به علم اصول مشهود است. مثلاً در این بحث که اگر ارزش پول کاهش پیدا کرد ضامن کیست مباحث متعدد اصولی وجود دارد. ما در معاملات این بحث را مطرح کردیم و یکی از فضلای محترم هم نوشتند و چاپ هم شدهاست. در مباحث مستحدثهی جدید مثل مسائل پزشکی نیز چنین است و بدون علم اصول طلبه نمیتواند سراغ این مباحث مستحدثه برود.
لذا حرفهایی که گاهی زده میشود و تکرار مطالبی است که دیگران مطرح کردند، حرفهایی است که از روی فهم علم نیست. اگر کسی علم اصول را فهمیده باشد میفهمد که راه اجتهاد همین است. البته گفتیم باید مباحثی مثل بحث مرجعیت عرف ـ ما در مباحث استصحاب دو ماه در مورد آن بحث کردیم ـ به اصول اضافه شود. یا مثلاً بحث فارق بین حکمت و علت یا فارق بین حیثیت تقییدیه و تعلیلیه یا فارق بین ملاک در احکام شرعیه و احکام عقلیه ـ مرحوم محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) این مباحث را مطرح کردهاند ـ باید منقحتر شود.
اشکال و جواب (خلو علم اصول از آیات و عقل)
یکی از آخرین تحقیقاتی که در علم اصول شدهاست، نظریه حق الطاعة مرحوم شهید صدر(رحمه الله) است که ریشه این مسئله یک امر عقلی است. خلاصه کلام ایشان این است که عقل احتمال تکلیف در حق مولای خودش را منجز میداند. چرا بگوئیم اصول بیگانهی از عقل است؟ چرا اصول را نزد فضلا و طلاب موهون کنیم؟
البته ما باید حقیقت را بگوئیم نه چیزهایی که نیست. قطعاً اگر چیزی مخل به وقت طلاب باشد، هر عاقلی باید در مقابل آن بایستد. ولی واقعاً آثار مسائل اصولی را مسائل مختلف و حتی در فهم قرآن دیدیم. من بحث معاد را در ماه رمضان 30 سال پیش گفتم و همین روزها بعضی از نوارهایش را گوش میدادم. هر چند آن زمان پیش خودم فکر میکردم بحثهای خوبی است ولی دیدم این بحثها از اصول خالی و خیلی سطحی است. الان و بعد از 30 سال مجدد آیات معاد را دارم بحث میکنم که دو جلد آن هم چاپ شدهاست که میتوانید تفاوت را ملاحظه بفرمائید.
در مورد قرآن هم هر چند اصولیین از قرآن در اصول استفاده کردهاند، ولی بحثی نیست که هر جا بتوانیم از آیهای از آیات قرآن در اصول استفاده کنیم، باید استفاده کرد که این مسئله نیاز به تتبع بیشتر در کلام الله دارد. اما اینکه اجتهاد و اصول امروز را متهم کنیم که اینها از قرآن و عقل دور هستند صحیح نیست. شما ببینید در اصول چند جا به اجماع تمسک شدهاست؟ فقه ما مشحون از استدلال به قرآن و عقل است. وقتی شیخ در مکاسب مسئلهای را مطرح میکند میگوید «و یدل علیه الادلة الاربعة». چطور میتوان گفت جای قرآن و عقل در فقه و اصول و اجتهاد ما مفقود است؟
[1] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 59.
[2] ـ «قوله عليه السلام و جعل لكل شيء حدا: قيل: أي منتهى معينا لا يجاوزه و لا يقصر عنه، و الدليل عليه النبي و الإمام، و جعل على من تعدى ذلك الحد و لم يقل به و لم يأخذه من دليله حدا من العقاب و النكال، و الأظهر أن المراد بالدليل الآية التي تدل على الحكم، و المراد بالحد الحكم المترتب على من خالف مدلول ذلك الدليل مثال ذلك في العبادات أنه جعل للصوم حدا، و هو الكف عن الأكل و الشرب و المباشرة في النهار، و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى" فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ" إلى قوله" ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى اللَّيْلِ" ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن أكل أو شرب أو باشر حدا، و هو الكفارة و تعزير الإمام، و مثاله في المعاملات أنه جعل سبحانه لثبوت الزنا حدا و هو الشهود الأربعة، و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى:" فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ" ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن شهد عليها قبل تمام العدد حدا و هو الثمانون جلدة لكن لا يعلم دليل جميع الأحكام من القرآن إلا الإمام عليه السلام.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص: 203
[3] ـ «عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَا خَلَقَ اللَّهُ حَلَالًا وَ لَا حَرَاماً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ كَحَدِّ الدَّارِ فَمَا كَانَ مِنَ الطَّرِيقِ فَهُوَ مِنَ الطَّرِيقِ وَ مَا كَانَ مِنَ الدَّارِ فَهُوَ مِنَ الدَّارِ حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ فَمَا سِوَاهُ وَ الْجَلْدَةِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَةِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 59.
[4] ـ «و ربما يستدل به على نفي الاجتهاد، و على أنه لا يجوز العمل إلا مع اليقين بالحكم الواقعي، و إلا يلزم التعدي عن الحد، و أجيب: بأن المراد بالتعدي عدم أخذ الحكم من دليله و مأخذه، أو بأن أحكام الله تعالى قسمان واقعية و واصلية، فمن تعداهما معا تعدى حد الله تعالى.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص: 203
[5] ـ «بيان: مثال ذلك في العبادات أنه عز و جل جعل للصوم حدا و هو الكف عن الأكل و الشرب و المباشرة مدة و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مٰا كَتَبَ اللّٰهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى اللَّيْلِ ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن أكل أو شرب أو باشر حدا و هو الكفارة و مثاله في المعاملات أنه سبحانه جعل لثبوت الزنا حدا و هو الأربعة شهود و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن شهد عليها قبل تمام العدد حدا و هو الثمانون جلدة إلى غير ذلك.» الوافي، ج1، ص: 268.
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
روایت به مناسبت شروع سال تحصیلی
بعضی مثل مرحوم علامه مجلسی(قدس سره) در مرآة العقول در مورد تعبیر «و جعل لکل شیءٍ حدّا» گفتهاند مراد از حد، همان حدّ شرعی است، یعنی هر کسی که با حکم خدا مخالفت کرد، خدا حدی به عنوان عقوبت برای او قرار داده و برای این حد هم دلیلی قرار دادهاست. مثلاً خدای تبارک و تعالی برای صوم حدّی قرار داده که حد صوم به دلیل آیات قرآن، «هو الکف عن الاکل و الشرب» است و کسی که از این حد تعدی کند باید کفاره دهد.[2]
ما ادعا نمیکنیم که قوی درس خواندهایم، ولی روشن است اینها که منکر احکام واضح و روشن هستند، بیسوادند. کسی که اصول بلد باشد و ادله در اختیارش باشد اینطور حرف نمیزند و به راحتی یک مسئله روشن یا کالصریح که در قرآن ذکر شدهاست، مثل مسئله وجوب جلباب را رد یا تفسیر نادرست نمیکند. جلباب زن پوششی است که سر تا پا را میگیرد و حتی این عبا هم تا اندازهای مصداق جلباب است چون پوششی سرتاسری است.
این روایت خیلی عجیب است! میگوید اگر از حد الهی خارج شدیم، در طریق میافتیم و دین ما در معرض زوال و نابودی قرار میگیرد. اما اگر خود را مقید به حرام و حلال الهی کردیم دین ما محفوظ میماند. لذا مراد از تعبیر «جعل لکل شیءٍ حدّا» چهارچوب است که فلان چیز تا کجا حلال و تا کجا حرام است؟ با چه قیدی حرام و با چه قیدی حلال است؟ در فرض اضطرار با چه شرایطی حلال میشود؟ همه اینها حد است.
مرحوم مجلسی(قدس سره) در مرآة العقول میگوید بعضی به این حدیث در نفی اجتهاد استدلال کردند چون روایت میفرماید برای کشف حلال و حرام سراغ قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بروید. اگر بود و یقین کردید آن حکم خداست به آن عمل کنید ولی اگر یقین ندارید رها کنید و نمیتوانید به خدا نسبت بدهید.
مرحوم مجلسی(قدس سره) از این اشکال جواب دادند که مراد از تعدی این است که شخص بدون دلیل حرفی را بزند و حلال یا حرامی را بدون دلیل ادعا کند. اما وقتی با دلیل باشد مشمول حکم مذکور در روایت نیست.
جواب دوم این است که مصداق بارز «جعل علیه دلیلاً» اجتهاد است چون گاهی برای کشف مطلبی به قرآن مراجعه میکنیم و قرآن به دلالت مطابقی روشن دلالت بر آن مطلب دارد مانند مسئله وجوب پوشش سراسری به خاطر ظهور آیه جلباب. اما گاهی اوقات برای کشف مطلب نیاز به کنار هم گذاشتن چند قاعده و آیه وجود دارد و در هر صورت این تعبیر انحصار در اجتهاد دارد.
کسی اشکال نکند که مردم آن زمان چیزی از اجتهاد نمیفهمیدند؛ چون در جواب میگوئیم آنها فکر میکردند مراد از «دلیلاً»؛ آیه قرآن یا یک روایت است، ولی وقتی علم اصول میگوید موضوع، ادله اربعه است و هر حکم و اندیشهی دینی باید از زاویه ادله اربعه بررسی شود، این روایت مؤیّد نیاز به اجتهاد برای فهم دین است.[4]
مرحوم فیض در وافی در ذیل این روایت مطلبی دارد که خیلی از ایشان جای تعجب دارد، که آن را مراجعه بفرمائید.[5]
طلیعه بحث جدید
در این دوره جدید، که به حول قوه الهی و با لطف و فضل خدای تبارک و تعالی شروع میکنیم، بنا نداریم تطویل دورهی اول را داشته باشیم؛ یعنی ممکن است بعضی مباحث را با مراجعه، مطالعه و مباحثه حل کنید، و در بحث متعرض نشویم. البته در بعضی از مباحث هم باید دقت بیشتری اعمال کنیم و بنا بر این است که اگر بتوانیم هر دو درس دوره قبل را ضمن یک درس بیان کنیم، تا انشاء الله ده یا یازده سال این دوره تمام شود.
متأسفانه دو سال اول دوره قبل نوار نبوده و ضبط نشدهاست، اما مباحث از سال 78 به بعد ضبط شده است. دو سال اول را یکی از فضلایی که حضور پیدا کرده خوب نوشته است و به همراه سایر مباحث تقریباً در دوازده سیزده جلد تا اول بحث استصحاب در کتابخانه مرکز قرار دادند که اگر آقایان خواستند میتوانند مراجعه کنند. پنج جلد هم مباحث استصحاب و دو یا سه جلد هم مباحث تعادل و تراجیح است که مجموعاً بیش از 20 جلد میشود.
انشاء الله در این دوره سعی داریم مباحثی که مبتلی به است و در زمانه ما به آن نیاز است و در علم اصول منقح نشده را هم مورد بحث قرار دهیم.
ضرورت پرداختن به مباحث علم اصول
بله بعضی از مباحث در محدودهی کمی کاربرد دارد ولی بعضی از مباحث محدوده کاربردیاش زیادتر است. لازم است در مباحثی که کاربردش زیادتر است بیشتر کار کنیم، ولی مسئلهای از مسائل علم اصول نیست که در فقه بدون اثر باشد. ان شاء الله در مباحثی که مطرح میکنیم آثار و ثمرات آن بحث را در فقه هم ذکر میکنیم.
ذکر برخی مصادیق وابستگی علم، به مباحث اصولی
این قواعد را بلد نباشیم دین را نمیتوانیم بفهمیم؛ اعم از اعتقادات، اخلاق، احکام، مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی و...
یکی از مباحثی که پیش از مطرح کردیم این است که برخی این مغالطه را مطرح میکنند که بین دین و برداشت از دین فرق وجود دارد به این بیان که آنچه علما و فقها میگویند برداشت شخصی است و نمیتوانیم بگوئیم اینها دین است!
ما در آن مباحث گفتیم آیا شارع متعال برای فهم دینی که به بشر داده ضابطهای بیان کردهاست یا خیر؟! مثلاً شارع متعال فرموده من قرآن را میفرستم و هر کسی به هر نحوی خواست برداشت کند؛ یا روایات و مطالبی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) وجود دارد را هر کسی به هر نحوی خواست برداشت کند؟ آیا این بیان با حکمت خدای تبارک و تعالی سازگاری دارد؟ مثل اینکه (بلا تشبیه) کسی مواد آشپزی را مهیا کند و بگوید هر کس هر طور میخواهد غذا درست کند! این امکان ندارد چون این کار راه و ضابطهای مخصوص به خود دارد.
ضابطهی فهم دین هم بدون هیچ تردید، علم اصول است. کسی که اصول بلد نباشد تفسیر بلد نیست، کسی که اصول بلد نباشد نمیتواند متکلم شود، کسی که اصول بلد نباشد نمیتواند محدِث (نه به معنای نقل حدیث بلکه خبیر حدیث) باشد و خیلی واضح است که این شخص نمیتـواند فقیه باشد. پس اینها ادعا نیست بلکه واقعیت علم اصول است.
در مسائل مستحدثهای که در معاملات وجود دارد نیز ضرورت پرداختن به علم اصول مشهود است. مثلاً در این بحث که اگر ارزش پول کاهش پیدا کرد ضامن کیست مباحث متعدد اصولی وجود دارد. ما در معاملات این بحث را مطرح کردیم و یکی از فضلای محترم هم نوشتند و چاپ هم شدهاست. در مباحث مستحدثهی جدید مثل مسائل پزشکی نیز چنین است و بدون علم اصول طلبه نمیتواند سراغ این مباحث مستحدثه برود.
لذا حرفهایی که گاهی زده میشود و تکرار مطالبی است که دیگران مطرح کردند، حرفهایی است که از روی فهم علم نیست. اگر کسی علم اصول را فهمیده باشد میفهمد که راه اجتهاد همین است. البته گفتیم باید مباحثی مثل بحث مرجعیت عرف ـ ما در مباحث استصحاب دو ماه در مورد آن بحث کردیم ـ به اصول اضافه شود. یا مثلاً بحث فارق بین حکمت و علت یا فارق بین حیثیت تقییدیه و تعلیلیه یا فارق بین ملاک در احکام شرعیه و احکام عقلیه ـ مرحوم محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه الشریف) این مباحث را مطرح کردهاند ـ باید منقحتر شود.
اشکال و جواب (خلو علم اصول از آیات و عقل)
یکی از آخرین تحقیقاتی که در علم اصول شدهاست، نظریه حق الطاعة مرحوم شهید صدر(رحمه الله) است که ریشه این مسئله یک امر عقلی است. خلاصه کلام ایشان این است که عقل احتمال تکلیف در حق مولای خودش را منجز میداند. چرا بگوئیم اصول بیگانهی از عقل است؟ چرا اصول را نزد فضلا و طلاب موهون کنیم؟
البته ما باید حقیقت را بگوئیم نه چیزهایی که نیست. قطعاً اگر چیزی مخل به وقت طلاب باشد، هر عاقلی باید در مقابل آن بایستد. ولی واقعاً آثار مسائل اصولی را مسائل مختلف و حتی در فهم قرآن دیدیم. من بحث معاد را در ماه رمضان 30 سال پیش گفتم و همین روزها بعضی از نوارهایش را گوش میدادم. هر چند آن زمان پیش خودم فکر میکردم بحثهای خوبی است ولی دیدم این بحثها از اصول خالی و خیلی سطحی است. الان و بعد از 30 سال مجدد آیات معاد را دارم بحث میکنم که دو جلد آن هم چاپ شدهاست که میتوانید تفاوت را ملاحظه بفرمائید.
در مورد قرآن هم هر چند اصولیین از قرآن در اصول استفاده کردهاند، ولی بحثی نیست که هر جا بتوانیم از آیهای از آیات قرآن در اصول استفاده کنیم، باید استفاده کرد که این مسئله نیاز به تتبع بیشتر در کلام الله دارد. اما اینکه اجتهاد و اصول امروز را متهم کنیم که اینها از قرآن و عقل دور هستند صحیح نیست. شما ببینید در اصول چند جا به اجماع تمسک شدهاست؟ فقه ما مشحون از استدلال به قرآن و عقل است. وقتی شیخ در مکاسب مسئلهای را مطرح میکند میگوید «و یدل علیه الادلة الاربعة». چطور میتوان گفت جای قرآن و عقل در فقه و اصول و اجتهاد ما مفقود است؟
[1] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 59.
[2] ـ «قوله عليه السلام و جعل لكل شيء حدا: قيل: أي منتهى معينا لا يجاوزه و لا يقصر عنه، و الدليل عليه النبي و الإمام، و جعل على من تعدى ذلك الحد و لم يقل به و لم يأخذه من دليله حدا من العقاب و النكال، و الأظهر أن المراد بالدليل الآية التي تدل على الحكم، و المراد بالحد الحكم المترتب على من خالف مدلول ذلك الدليل مثال ذلك في العبادات أنه جعل للصوم حدا، و هو الكف عن الأكل و الشرب و المباشرة في النهار، و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى" فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ" إلى قوله" ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى اللَّيْلِ" ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن أكل أو شرب أو باشر حدا، و هو الكفارة و تعزير الإمام، و مثاله في المعاملات أنه جعل سبحانه لثبوت الزنا حدا و هو الشهود الأربعة، و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى:" فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ" ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن شهد عليها قبل تمام العدد حدا و هو الثمانون جلدة لكن لا يعلم دليل جميع الأحكام من القرآن إلا الإمام عليه السلام.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص: 203
[3] ـ «عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَا خَلَقَ اللَّهُ حَلَالًا وَ لَا حَرَاماً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ كَحَدِّ الدَّارِ فَمَا كَانَ مِنَ الطَّرِيقِ فَهُوَ مِنَ الطَّرِيقِ وَ مَا كَانَ مِنَ الدَّارِ فَهُوَ مِنَ الدَّارِ حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ فَمَا سِوَاهُ وَ الْجَلْدَةِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَةِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 59.
[4] ـ «و ربما يستدل به على نفي الاجتهاد، و على أنه لا يجوز العمل إلا مع اليقين بالحكم الواقعي، و إلا يلزم التعدي عن الحد، و أجيب: بأن المراد بالتعدي عدم أخذ الحكم من دليله و مأخذه، أو بأن أحكام الله تعالى قسمان واقعية و واصلية، فمن تعداهما معا تعدى حد الله تعالى.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص: 203
[5] ـ «بيان: مثال ذلك في العبادات أنه عز و جل جعل للصوم حدا و هو الكف عن الأكل و الشرب و المباشرة مدة و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مٰا كَتَبَ اللّٰهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى اللَّيْلِ ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن أكل أو شرب أو باشر حدا و هو الكفارة و مثاله في المعاملات أنه سبحانه جعل لثبوت الزنا حدا و هو الأربعة شهود و جعل عليه دليلا و هو قوله تعالى فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ ثم جعل على من تعدى ذلك الحد بأن شهد عليها قبل تمام العدد حدا و هو الثمانون جلدة إلى غير ذلك.» الوافي، ج1، ص: 268.
۳۰ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۴۶
سلام علیکم سلام و درود و رضوان الهی بر مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی اعلی الله فی الفردوس مقامه و سلام و درود بر استاد گرامی و موفق حضرت آیت الله شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته لطفا در صورت امکان فایل متنی دوره اول اصول حضرت استاد را که در سخنانشان به آن اشاره فرمودند، جهت استفاده محققین و پژوهشگران در سایت قرار دهید
پاسخ :
سلام علیکم لطفا به درختواره دروس مراجعه فرمایید در بخش (اصول فقه ، خارج اصول ، دوره اول) کل دوره موجود است.
۲۷ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۸
سلام، متن دروس خارج دوره قبل رو هم از ابتدا قرار بدین چون استاد ارجاع می دهند به آن مباحث دوره قبل. ممنون
پاسخ :
سلام علیکم لطفا به درختواره دروس مراجعه فرمایید در بخش (اصول فقه ، خارج اصول ، دوره اول) کل دوره موجود است.