موضوع: اجزاء علم(تعریف، موضوع، مسائل و ... علم اصول)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۷/۱
شماره جلسه : ۱۰
-
خلاصه مباحث گذشته
-
بررسی تعریف چهارم
-
کلام صاحب کتاب تحقیق الاصول و بررسی آن
-
ادامه بیان اشکالات
-
تعریف پنجم (مرحوم شیخ انصاری)
-
تعریف ششم (مرحوم خوئی)
-
اشکال و جواب
-
نکته سوم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
بحث در تعریف چهارم برای علم اصول بود، که این تعریف را محقق نائینی(اعلی الله مقامه الشریف) بیان نمودهاند. ایشان فرمود علم اصول، علم به قواعدی است که کبری، برای قیاسِ استنباطِ حکمِ شرعی واقع میشوند.به بیان دیگر دو خصوصیت در مسائل علم اصول است: الف- عنوان کبری دارد ب- از آن کبری، حکم شرعی کلی الهی نتیجه گرفته میشود.
ایشان در ادامه فرمود علم لغت، نحو، رجال -ایشان این سه مثال را ذکر کردند ولی منحصر به این موارد نیست و بحث شامل سایر علومی که در اجتهاد و استنباط دخیل هستند هم میشود؛ مثل بحث زبانشناسی یا هرمنوتیک- کبرای قیاس قرار نمیگیرند؛ لذا شرافت علم اصول نسبت به بقیه علوم کاملاً روشن است.
بررسی تعریف چهارم
اشکال اول: ایشان فرمودند «هو العلم بالقواعد»؛ همان اشکالی که از جهت کلمه علم بر تعریف مشهور وارد بود، بر ایشان هم وارد است.
البته مرحوم نائینی(رحمه الله) به ورود این اشکال در بحثی دیگر اشاره کرده و آنرا میپذیرند؛ ایشان میفرماید «و بذلك يظهر: أنّ البحث عن ظهور الأمر و النهي في الوجوب و الحرمة لا يرجع إلى علم الأصول، بل هو من المبادي...و إنّما ذكر في علم الأصول استطرادا، حيث لم يبحث عنه في علم آخر».[1]
هر چند ایشان به این مسئله ملتزم شدهاند، اما این التزام مشکل است؛ چون بخش مهمی از اصول؛ اوامر، نواهی و حتی مفاهیم است و با این تعریف، لازم است تمام این مباحث از علم اصول خارج شود.
اشکال سوم: این تعریف شامل برخی از قواعد فقهیه است؛ مثلاً در قاعده «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده»، یک حکم کلی الهی در کبرای قیاس استنباط قرار میگیرد، به این بیان که فقیه نمیداند در بیع فاسد، ضمان وجود دارد یا خیر؟! در صغری میگوید «البیع فی صحیحه ضمانٌ»، در کبری میگوید «کل ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده»، در نتیجه «ففی فاسده ضمانٌ ایضاً».
اشکال صاحب کتاب تحقیق الاصول و بررسی آن
این اشکال وارد نیست؛ چون هر چند مرحوم نائینی به کرّات در برخی از کلمات، طریقیت و در برخی دیگر از علم تعبدی استفاده کرده، ولی محقق نائینی مثل مرحوم شیخ انصاری در امارات قائل به علم تعبدی است نه طریقیت محضه و علم تعبدی با طریقیت تفاوت دارد.
به بیان دیگر این تعریف فقط روی مبنای انشاء حکم مماثل تمام نیست، بلکه طبق مبنای طریقیت و حتی روی مبنای منجزیت و معذریت هم صحیح است و منافاتی با اینها ندارد.
محقق نائینی(رحمه الله) میگوید هر چه در کبرای قیاس قرار گرفت، مسئله اصولی است، در حالیکه قبل از بحث از این مسئله که آیا میتواند کبری قرار بگیرد یا نه، میخواهیم بدانیم ضابطه چیست؟ یعنی آیا این مسئله میتواند کبری قرار بگیرد یا خیر؟
از پنج اشکالی که مطرح کردیم، تنها اشکال چهارم را نپذیرفتیم؛ ولی بقیه اشکالات بر مرحوم نائینی وارد است.
تعریف پنجم (مرحوم شیخ انصاری رحمه الله)
نسبت به کلام ایشان دو اشکال واضح وجود دارد:
اشکال اول: این تعریف، تعریف به لازم است؛ یعنی شیخ(رحمه الله) علم اصول را تعریف نکرده، بلکه لازمهی آن تعریف را بیان کردهاست.
اشکال دوم: در موارد متعددی از قواعد فقهیه مثل «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده» عامی قادر به تطبیق نیست، اما فقیه ابتدا میگوید در بیع صحیح ضمان وجود دارد و در مرحله بعد این قاعده را در مورد بیع فاسد هم تطبیق میکند.
بله عامی برخی قواعد مثل «الناس مسلّطون علی اموالهم» را میتواند تطبیق کند؛ یعنی وقتی به متشرعه یا عقلاء مثلاً میگوئیم، چرا اموالت را وقف میکنی؟ میگوید مال خودم است و خواستم این کار را انجام بدهم.
تعریف ششم (مرحوم خوئی)
سه نکته در تعریف آقای خوئی(رحمه الله) وجود دارد:
نکته اول
طبق این تعریف اشکالاتی که مرحوم اصفهانی(رحمه الله) به تعریف مشهور داشت و به آخوند(رحمه الله) گفت نگوئید فقط مسئله ظن انسدادی بنابر حکومت و اصول عملیه در شبهات حکمیه خارج است؛ بلکه باید بگوئید جلّ مسائل اصولیه از تعریف مشهور خارج است، دیگر وارد نمیشود.
مرحوم اصفهانی(رحمه الله) برای حل مشکل میگوید مگر اینکه برای استنباط، معنای اعمی بیان کنیم و بگوئیم استنباط به این معنا نیست که دلیل، قطع به حکم واقعی یا ظنّ معتبر بر حکم واقعی باشد ـ اگر این باشد فقط منحصر به امارات قطعیه و ظنیه است و شامل اصول عملیه نمیشود ـ بلکه استنباط یعنی «إقامة الحجة علی الحکم الشرعی» که شامل اصول عملیه هم میشود.
نکته دوم
علم لغت، نحو، رجال و... در طریق استنباط قرار میگیرند اما همه نیازمند ضمیمه کردن یک کبرای اصولی دیگر هستند؛ مثلاً هنگامیکه در علم رجال میگوئیم «فلانٌ ثقةٌ»، اثر آن معتبر نمودن خبر واحد است، اما باید یک کبری اصولی دیگر که «هر خبر ثقهای حجت است» را در اصول به این مسئله رجالی ضمیمه کنیم تا به نتیجه برسد.
اشکال و جواب
ایشان دو پاسخ میدهد:
الف- مراد از استنباط، معنای مصطلح آن نیست، بلکه استنباط در اینجا معنای عامی دارد که شامل تطبیق هم میشود.
ب- رجوع به برائت و احتیاط شرعی در علم اصول بعد از فحص نسبت به وجود دلیل بر حکم واقعی است؛ اما تطبیقاتی که در قواعد فقهیه وجود دارد مشروط به فحص نیست.
بعبارةٍ اُخری؛ مستشکل میگوید برائت و احتیاط شرعی عنوان استنباط را ندارد، بلکه عنوان تطبیق را دارد، پس باید جزء قواعد فقهیه باشند. ایشان در جواب دوم میگوید، قواعد فقهیه مشروط به فحص نیست؛ در حالیکه در برائت و احتیاط باید فحص کنیم و بعد الیأس عن الحکم سراغ برائت و احتیاط میرویم.
نکته سوم
الف ـ اجتماع امر و نهی: اگر در اجتماع امر و نهی گفتیم اجتماع، ممتنع است ـ در مورد واحد، هم امر و هم نهی ولو به دو عنوان، اجتماع پیدا نمیکنند ـ باید قواعد باب تعارض را جاری و به آن ضمیمه کنیم.
ب ـ امر به شیء، مقتضی نهی از ضد: اگر در مسئله ضد اثبات کردیم امر، مقتضی نهی از ضد است، باید یک کبرای کلی اصولی دیگر به آن ضمیمه کنیم و بگوئیم «النهی فی العبادات ظاهرٌ فی الحرمة و الفساد»، تا فساد عبادت منهیه را اثبات کنیم.
[1] ـ فوائد الاصول، ج4، ص: 308.
[2] ـ محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 4.
[3] ـ «الركيزة الاولى: أن تكون استفادة الأحكام الشرعية الإلهية من المسألة من باب الاستنباط والتوسيط لا من باب التطبيق ـ أي تطبيق مضامينها بنفسها على مصاديقها ـ كتطبيق الطبيعي على أفراده. والنكتة في اعتبار ذلك في تعريف علم الاصول هي الاحتراز عن القواعد الفقهية، فانّها قواعد تقع في طريق استفادة الأحكام الشرعية الإلهية، ولا يكون ذلك من باب الاستنباط والتوسيط بل من باب التطبيق، وبذلك خرجت عن التعريف...» محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 5.
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
بحث در تعریف چهارم برای علم اصول بود، که این تعریف را محقق نائینی(اعلی الله مقامه الشریف) بیان نمودهاند. ایشان فرمود علم اصول، علم به قواعدی است که کبری، برای قیاسِ استنباطِ حکمِ شرعی واقع میشوند.به بیان دیگر دو خصوصیت در مسائل علم اصول است: الف- عنوان کبری دارد ب- از آن کبری، حکم شرعی کلی الهی نتیجه گرفته میشود.
ایشان در ادامه فرمود علم لغت، نحو، رجال -ایشان این سه مثال را ذکر کردند ولی منحصر به این موارد نیست و بحث شامل سایر علومی که در اجتهاد و استنباط دخیل هستند هم میشود؛ مثل بحث زبانشناسی یا هرمنوتیک- کبرای قیاس قرار نمیگیرند؛ لذا شرافت علم اصول نسبت به بقیه علوم کاملاً روشن است.
بررسی تعریف چهارم
اشکال اول: ایشان فرمودند «هو العلم بالقواعد»؛ همان اشکالی که از جهت کلمه علم بر تعریف مشهور وارد بود، بر ایشان هم وارد است.
البته مرحوم نائینی(رحمه الله) به ورود این اشکال در بحثی دیگر اشاره کرده و آنرا میپذیرند؛ ایشان میفرماید «و بذلك يظهر: أنّ البحث عن ظهور الأمر و النهي في الوجوب و الحرمة لا يرجع إلى علم الأصول، بل هو من المبادي...و إنّما ذكر في علم الأصول استطرادا، حيث لم يبحث عنه في علم آخر».[1]
هر چند ایشان به این مسئله ملتزم شدهاند، اما این التزام مشکل است؛ چون بخش مهمی از اصول؛ اوامر، نواهی و حتی مفاهیم است و با این تعریف، لازم است تمام این مباحث از علم اصول خارج شود.
اشکال سوم: این تعریف شامل برخی از قواعد فقهیه است؛ مثلاً در قاعده «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده»، یک حکم کلی الهی در کبرای قیاس استنباط قرار میگیرد، به این بیان که فقیه نمیداند در بیع فاسد، ضمان وجود دارد یا خیر؟! در صغری میگوید «البیع فی صحیحه ضمانٌ»، در کبری میگوید «کل ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده»، در نتیجه «ففی فاسده ضمانٌ ایضاً».
اشکال صاحب کتاب تحقیق الاصول و بررسی آن
این اشکال وارد نیست؛ چون هر چند مرحوم نائینی به کرّات در برخی از کلمات، طریقیت و در برخی دیگر از علم تعبدی استفاده کرده، ولی محقق نائینی مثل مرحوم شیخ انصاری در امارات قائل به علم تعبدی است نه طریقیت محضه و علم تعبدی با طریقیت تفاوت دارد.
به بیان دیگر این تعریف فقط روی مبنای انشاء حکم مماثل تمام نیست، بلکه طبق مبنای طریقیت و حتی روی مبنای منجزیت و معذریت هم صحیح است و منافاتی با اینها ندارد.
محقق نائینی(رحمه الله) میگوید هر چه در کبرای قیاس قرار گرفت، مسئله اصولی است، در حالیکه قبل از بحث از این مسئله که آیا میتواند کبری قرار بگیرد یا نه، میخواهیم بدانیم ضابطه چیست؟ یعنی آیا این مسئله میتواند کبری قرار بگیرد یا خیر؟
از پنج اشکالی که مطرح کردیم، تنها اشکال چهارم را نپذیرفتیم؛ ولی بقیه اشکالات بر مرحوم نائینی وارد است.
تعریف پنجم (مرحوم شیخ انصاری رحمه الله)
مجتهد دارد و عامی حظی از این قواعد ندارد.
نسبت به کلام ایشان دو اشکال واضح وجود دارد:
اشکال اول: این تعریف، تعریف به لازم است؛ یعنی شیخ(رحمه الله) علم اصول را تعریف نکرده، بلکه لازمهی آن تعریف را بیان کردهاست.
اشکال دوم: در موارد متعددی از قواعد فقهیه مثل «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده» عامی قادر به تطبیق نیست، اما فقیه ابتدا میگوید در بیع صحیح ضمان وجود دارد و در مرحله بعد این قاعده را در مورد بیع فاسد هم تطبیق میکند.
بله عامی برخی قواعد مثل «الناس مسلّطون علی اموالهم» را میتواند تطبیق کند؛ یعنی وقتی به متشرعه یا عقلاء مثلاً میگوئیم، چرا اموالت را وقف میکنی؟ میگوید مال خودم است و خواستم این کار را انجام بدهم.
تعریف ششم (مرحوم خوئی)
سه نکته در تعریف آقای خوئی(رحمه الله) وجود دارد:
نکته اول
طبق این تعریف اشکالاتی که مرحوم اصفهانی(رحمه الله) به تعریف مشهور داشت و به آخوند(رحمه الله) گفت نگوئید فقط مسئله ظن انسدادی بنابر حکومت و اصول عملیه در شبهات حکمیه خارج است؛ بلکه باید بگوئید جلّ مسائل اصولیه از تعریف مشهور خارج است، دیگر وارد نمیشود.
مرحوم اصفهانی(رحمه الله) برای حل مشکل میگوید مگر اینکه برای استنباط، معنای اعمی بیان کنیم و بگوئیم استنباط به این معنا نیست که دلیل، قطع به حکم واقعی یا ظنّ معتبر بر حکم واقعی باشد ـ اگر این باشد فقط منحصر به امارات قطعیه و ظنیه است و شامل اصول عملیه نمیشود ـ بلکه استنباط یعنی «إقامة الحجة علی الحکم الشرعی» که شامل اصول عملیه هم میشود.
نکته دوم
علم لغت، نحو، رجال و... در طریق استنباط قرار میگیرند اما همه نیازمند ضمیمه کردن یک کبرای اصولی دیگر هستند؛ مثلاً هنگامیکه در علم رجال میگوئیم «فلانٌ ثقةٌ»، اثر آن معتبر نمودن خبر واحد است، اما باید یک کبری اصولی دیگر که «هر خبر ثقهای حجت است» را در اصول به این مسئله رجالی ضمیمه کنیم تا به نتیجه برسد.
اشکال و جواب
ایشان دو پاسخ میدهد:
الف- مراد از استنباط، معنای مصطلح آن نیست، بلکه استنباط در اینجا معنای عامی دارد که شامل تطبیق هم میشود.
ب- رجوع به برائت و احتیاط شرعی در علم اصول بعد از فحص نسبت به وجود دلیل بر حکم واقعی است؛ اما تطبیقاتی که در قواعد فقهیه وجود دارد مشروط به فحص نیست.
بعبارةٍ اُخری؛ مستشکل میگوید برائت و احتیاط شرعی عنوان استنباط را ندارد، بلکه عنوان تطبیق را دارد، پس باید جزء قواعد فقهیه باشند. ایشان در جواب دوم میگوید، قواعد فقهیه مشروط به فحص نیست؛ در حالیکه در برائت و احتیاط باید فحص کنیم و بعد الیأس عن الحکم سراغ برائت و احتیاط میرویم.
نکته سوم
الف ـ اجتماع امر و نهی: اگر در اجتماع امر و نهی گفتیم اجتماع، ممتنع است ـ در مورد واحد، هم امر و هم نهی ولو به دو عنوان، اجتماع پیدا نمیکنند ـ باید قواعد باب تعارض را جاری و به آن ضمیمه کنیم.
ب ـ امر به شیء، مقتضی نهی از ضد: اگر در مسئله ضد اثبات کردیم امر، مقتضی نهی از ضد است، باید یک کبرای کلی اصولی دیگر به آن ضمیمه کنیم و بگوئیم «النهی فی العبادات ظاهرٌ فی الحرمة و الفساد»، تا فساد عبادت منهیه را اثبات کنیم.
[1] ـ فوائد الاصول، ج4، ص: 308.
[2] ـ محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 4.
[3] ـ «الركيزة الاولى: أن تكون استفادة الأحكام الشرعية الإلهية من المسألة من باب الاستنباط والتوسيط لا من باب التطبيق ـ أي تطبيق مضامينها بنفسها على مصاديقها ـ كتطبيق الطبيعي على أفراده. والنكتة في اعتبار ذلك في تعريف علم الاصول هي الاحتراز عن القواعد الفقهية، فانّها قواعد تقع في طريق استفادة الأحكام الشرعية الإلهية، ولا يكون ذلك من باب الاستنباط والتوسيط بل من باب التطبيق، وبذلك خرجت عن التعريف...» محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 5.
نظری ثبت نشده است .