موضوع: قاعده ضمان يد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۷/۱۰
شماره جلسه : ۷
-
آيا اختلاف آثار موجب اختلاف حقيقت ضمان ميشود؟
-
آيا ضمان داراي يک معناي شرعي جديد است؟
-
تفسير و بيان سوم از ضمان
-
تفسير چهارم
-
طرح يک سؤال
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
آيا اختلاف آثار موجب اختلاف حقيقت ضمان ميشود؟
آيا ضمان داراي يک معناي شرعي جديد است؟
نکته دوم اين است که ممکن است سؤال بفرماييد شما که مى خواهيد از حقيقت ضمان بحث کنيد، مگر ضمان يک معناى شرعى جديدى دارد؟ که اگر چنين ادعا کنيد، فقيه بايد دنبال اين باشد که معناى شرعى ضمان چيست؟ آيا مى خواهيد ادعا کنيد که براى ضمان در شريعت يک معناى شرعى غير از معناى عرفي و عقلي آن داريم؟ جواب اين است که خير، نمى خواهيم بگوييم ضمان يک حقيقت شرعيه و يا يک معناى شرعى يا متشرعه اى دارد؛ بلکه ما رواياتى داريم در باب يد، اتلاف، ضمان عقدى و... و به دنبال اين مطلب هستيم که ببينيم عقلا آيا بين اين موارد فرق مى گذارند؟ يا آن که موارد وارده در شريعت را بر معهود در نزد عقلا حمل کنيم؛ بگوييم عقلا بين ضمان حاصل از يد، ضمان حاصل از اتلاف و ضمان حاصل از عقد هيچ فرقى قائل نمى شوند.ما به دنبال کشف آن معناى عقلايى هستيم؛ نظير آنچه که در مورد بيع است که فقها در اول کتاب البيع تعاريف مختلفي از بيع بيان ميکنند و در ضمن تصريح ميکنند که بيع نه حقيقت شرعيه دارد و نه حقيقت متشرعه. اين کار براى آن است که مى دانيم مراد از «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» همان بيع عند العقلا و العرف است و فقها به دنبال اين مطلب هستند که بيع عند العقلا چيست؟ و الا نمى خواهند يک معناى شرعى جديدى را براى بيع ارائه دهند.
پس، اين هم نکته دوم که ما اگر مى خواهيم ضمان را معنا کنيم، ضمان يک معناى شرعى جديدى ندارد؛ بلکه دنبال اين هستيم که ببينيم معناى عقلايى ضمان چيست؟ و آيا ميتوانيم تعابير و رواياتي را که در باب ضمان وارد شده است بر معناى عقلايى آن حمل کنيم يا نه؟
تفسير و بيان سوم از ضمان
ايشان فرمودند: در قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده»، يضمن به معناى اسم مصدرى است که ما در صدد بحث آن نيستيم؛ و در ادامه فرموده است: «و بالجمله معنى الضمان کون المال في الذمه» ضمان يعنى اين که مال در ذمه قرار بگيرد، «و من آثار ثبوت المال في الذمه الغرامة و الخسارة ــ از آثار ثبوت مال در ذمه غرامت و خسارت است ــ لا ان الغرامة معناه الحقيقى ــ نه اين که بگوييم غرامت معناى حقيقى ضمان است؛ اين قسمت در حقيقت تعريض به مرحوم شيخ است که فرمود: ضمان يعنى دَرَک الشى على الضامن يا تلف الشى على الضامن ــ بلکه ايشان ميگويد غرامت از آثار ضمان است؛ ضمان يعنى اين که مال به ذمه شخص مى آيد؛ و يکي از آثارش مسأله غرامت است. نتيجهاي که از کلام مرحوم نائينى گرفته مى شود، اين است که نائينى اولاً غرامت را معناى مطابقى ضمان نمى گيرد و ثانياً تصريح نکرده است به اين که آيا حکم تکليفى مثل وجوب رد، مى تواند از آثار ضمان باشد يا نه؟
تفسير چهارم
آخوند مى فرمايد: وقتى ضمان را اينطورمعنا کرديم، ديگر اين اعتبار خاص در باب معاوضه و در باب ضمان معاوضى جريان ندارد.اين کلام مرحوم آخوند. کلام مرحوم محقق اصفهانى: ايشان در جلد اول حاشيه مکاسب صفحه 307، فرمودهاند: والتحقيق في معنى الضمانکونالشىء في ضمن العهده معناى ضمان اين است که يک شىء مى آيد در ضمن عهده قرار ميگيرد؛ ضمان از همان ماده ضَمِن است و اشاره مى کند: اذ ليس معنا هذه الماده الا ما يفيده التضمن و المضمون معناى ماده ضمان غير از تضمن و مضمون نيست، ويطلق الضمان على کون الشى في العهده به اعتبار کونه في ضمن العهده به اعتبار اين که مى آيد در ضمن عهده قرار ميگيرد، بر آن اطلاق ضمان ميشود.
تا مى رسند به اين مطلب که: و هذا المعنا قد يکون بتسبيب الشخص اين معنا يعنى کون الشى في ضمن العهده گاه از راه تسبيب خود شخص است؛ يعنى يک شخصى مى آيد يک چيزى را در ضمن عهده خودش قرار مى دهد کما في عقد الضمان مانند عقد ضمان که خود ضامن به داين مى گويد من ضامن مديون هستم؛ و کما في مطلق المعاوضات در تمام معاوضات، کون الشىء في ضمن العهده وجود دارد؛ لتعهد کل منهما و التزامه باخذ المال ببدله بايع ملتزم است مال (يعنى ثمن) را بگيرد و بدلش را بدهد، مشترى هم هکذا؛ و لذا عبر عنه بضمان المعاوضه. مرحوم اصفهانى هم اينجا تصريح کرده است که ضمان معاوضى را قبول داريم. و قد يکون بجعل من الشارع او العرف، گاه اين که مال مى آيد در ضمن عهده، از راه جعل شرعى و يا جعل عرفي است، کما في التغريمات الشرعيه، تغريم از غرامت است، در تغريمات شرعى يعنى کفارات که غرامت شرعى است و غرامت هاى عرفيه چنين است.
در ادامه مى فرمايند: و العهدة في کل مقام لها آثار تکليفيه و وضعيه عهده در هر جائى هم آثار تکليفى دارد و هم آثار وضعى؛ لا يختلف معنى العهده باختلافها به اختلاف آثار تکليفى و وضعى معناى عهده فرق نمى کند. خلاصه کلام اصفهانى اين شد که اولاًضمان يعنى کون الشىء في ضمن عهدة الضامن، وثانياً اين معنا هم در ضمان عقدى و هم در ضمان معاوضى و هم در ساير ضماناتى که عنوان غرامت شرعى يا عرفي دارند، جريان دارد؛ و ثالثاً اين عهده هم آثار تکليفيه دارد و هم آثار وضعيه. اينجا بين کلام مرحوم اصفهانى و کلام مرحوم آخوند در اشتراک آثار فرقى نيست؛ هر دو مى گويند: ضمان هم آثار تکليفى دارد و هم آ ثار وضعى.
درست مقابل آنچه که تاکنون در ذهنها بود که ميگفتند ضمان يعني حکم وضعي؛ اما طبق اين تفسير، براى ضمان يک معناى اعمى مى کنيم و مى گوييم معناي ضمان حکم وضعى نيست؛ بلکه ضمان يعنى «کون الشىء في العهده»؛ که آن را به دو صورت ميتوانيم بيان کنيم: يکي اين که بگوييم اين عنوان قدر جامع بين احکام تکليفيه و احکام وضعيه است؛ به اين صورت که قدر جامع هر دو اين است که «علي عهده المکلف» هستند؛ منتهي در تکليفي به يک صورت و در وضعي به نحو ديگر است. بيان ديگر اين است که بگوييم ما نمى خواهيم قدر جامع بگيريم؛ بلکه مى گوييم «کون الشىء في العهده» آثارى دارد: يک اثرش اثر تکليفى است و اثر ديگرش اثر وضعى است؛ و لازم نيست که بين اين دو قدر جامع باشد و يا اين معنا قدر جامع آن باشد.
طرح يک سؤال
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
آيا اختلاف آثار موجب اختلاف حقيقت ضمان ميشود؟
آيا ضمان داراي يک معناي شرعي جديد است؟
نکته دوم اين است که ممکن است سؤال بفرماييد شما که مى خواهيد از حقيقت ضمان بحث کنيد، مگر ضمان يک معناى شرعى جديدى دارد؟ که اگر چنين ادعا کنيد، فقيه بايد دنبال اين باشد که معناى شرعى ضمان چيست؟ آيا مى خواهيد ادعا کنيد که براى ضمان در شريعت يک معناى شرعى غير از معناى عرفي و عقلي آن داريم؟ جواب اين است که خير، نمى خواهيم بگوييم ضمان يک حقيقت شرعيه و يا يک معناى شرعى يا متشرعه اى دارد؛ بلکه ما رواياتى داريم در باب يد، اتلاف، ضمان عقدى و... و به دنبال اين مطلب هستيم که ببينيم عقلا آيا بين اين موارد فرق مى گذارند؟ يا آن که موارد وارده در شريعت را بر معهود در نزد عقلا حمل کنيم؛ بگوييم عقلا بين ضمان حاصل از يد، ضمان حاصل از اتلاف و ضمان حاصل از عقد هيچ فرقى قائل نمى شوند.ما به دنبال کشف آن معناى عقلايى هستيم؛ نظير آنچه که در مورد بيع است که فقها در اول کتاب البيع تعاريف مختلفي از بيع بيان ميکنند و در ضمن تصريح ميکنند که بيع نه حقيقت شرعيه دارد و نه حقيقت متشرعه. اين کار براى آن است که مى دانيم مراد از «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» همان بيع عند العقلا و العرف است و فقها به دنبال اين مطلب هستند که بيع عند العقلا چيست؟ و الا نمى خواهند يک معناى شرعى جديدى را براى بيع ارائه دهند.
پس، اين هم نکته دوم که ما اگر مى خواهيم ضمان را معنا کنيم، ضمان يک معناى شرعى جديدى ندارد؛ بلکه دنبال اين هستيم که ببينيم معناى عقلايى ضمان چيست؟ و آيا ميتوانيم تعابير و رواياتي را که در باب ضمان وارد شده است بر معناى عقلايى آن حمل کنيم يا نه؟
تفسير و بيان سوم از ضمان
ايشان فرمودند: در قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده»، يضمن به معناى اسم مصدرى است که ما در صدد بحث آن نيستيم؛ و در ادامه فرموده است: «و بالجمله معنى الضمان کون المال في الذمه» ضمان يعنى اين که مال در ذمه قرار بگيرد، «و من آثار ثبوت المال في الذمه الغرامة و الخسارة ــ از آثار ثبوت مال در ذمه غرامت و خسارت است ــ لا ان الغرامة معناه الحقيقى ــ نه اين که بگوييم غرامت معناى حقيقى ضمان است؛ اين قسمت در حقيقت تعريض به مرحوم شيخ است که فرمود: ضمان يعنى دَرَک الشى على الضامن يا تلف الشى على الضامن ــ بلکه ايشان ميگويد غرامت از آثار ضمان است؛ ضمان يعنى اين که مال به ذمه شخص مى آيد؛ و يکي از آثارش مسأله غرامت است. نتيجهاي که از کلام مرحوم نائينى گرفته مى شود، اين است که نائينى اولاً غرامت را معناى مطابقى ضمان نمى گيرد و ثانياً تصريح نکرده است به اين که آيا حکم تکليفى مثل وجوب رد، مى تواند از آثار ضمان باشد يا نه؟
تفسير چهارم
و اگر عينش موجود نيست، مثل يا قيمتش را به مضمون له بر گرداند. فرموده اند: يترتب عليه آثار تکليفاً و وضعاً، منها لزوم اداء المضمون الى المضمونله لو تمکن منه واداء بدله من قيمته او مثله لو لم يتمکن من اداء التلف او نحوه و بعد فرمودهاند: و هو بهذا المعنى لا يکاد يکون في مال نفس الضامن ضمان به اين معنا که بيان مى کنيم که يک اعتبار خاصى است، در مال خود ضامن نيست؛ اين قسمت تعريض بر شيخ است که فرمود وکون درک الشيى و خسارته عليهفاذا تلف يقع نقصان في ماله الاصلى، فرمود: در باب ضمان، نقصانى در مال ضامن به وجود مى آيد و ضامن بايد از مال خودش آن را جبران کند.
آخوند مى فرمايد: وقتى ضمان را اينطورمعنا کرديم، ديگر اين اعتبار خاص در باب معاوضه و در باب ضمان معاوضى جريان ندارد.اين کلام مرحوم آخوند. کلام مرحوم محقق اصفهانى: ايشان در جلد اول حاشيه مکاسب صفحه 307، فرمودهاند: والتحقيق في معنى الضمانکونالشىء في ضمن العهده معناى ضمان اين است که يک شىء مى آيد در ضمن عهده قرار ميگيرد؛ ضمان از همان ماده ضَمِن است و اشاره مى کند: اذ ليس معنا هذه الماده الا ما يفيده التضمن و المضمون معناى ماده ضمان غير از تضمن و مضمون نيست، ويطلق الضمان على کون الشى في العهده به اعتبار کونه في ضمن العهده به اعتبار اين که مى آيد در ضمن عهده قرار ميگيرد، بر آن اطلاق ضمان ميشود.
تا مى رسند به اين مطلب که: و هذا المعنا قد يکون بتسبيب الشخص اين معنا يعنى کون الشى في ضمن العهده گاه از راه تسبيب خود شخص است؛ يعنى يک شخصى مى آيد يک چيزى را در ضمن عهده خودش قرار مى دهد کما في عقد الضمان مانند عقد ضمان که خود ضامن به داين مى گويد من ضامن مديون هستم؛ و کما في مطلق المعاوضات در تمام معاوضات، کون الشىء في ضمن العهده وجود دارد؛ لتعهد کل منهما و التزامه باخذ المال ببدله بايع ملتزم است مال (يعنى ثمن) را بگيرد و بدلش را بدهد، مشترى هم هکذا؛ و لذا عبر عنه بضمان المعاوضه. مرحوم اصفهانى هم اينجا تصريح کرده است که ضمان معاوضى را قبول داريم. و قد يکون بجعل من الشارع او العرف، گاه اين که مال مى آيد در ضمن عهده، از راه جعل شرعى و يا جعل عرفي است، کما في التغريمات الشرعيه، تغريم از غرامت است، در تغريمات شرعى يعنى کفارات که غرامت شرعى است و غرامت هاى عرفيه چنين است.
در ادامه مى فرمايند: و العهدة في کل مقام لها آثار تکليفيه و وضعيه عهده در هر جائى هم آثار تکليفى دارد و هم آثار وضعى؛ لا يختلف معنى العهده باختلافها به اختلاف آثار تکليفى و وضعى معناى عهده فرق نمى کند. خلاصه کلام اصفهانى اين شد که اولاًضمان يعنى کون الشىء في ضمن عهدة الضامن، وثانياً اين معنا هم در ضمان عقدى و هم در ضمان معاوضى و هم در ساير ضماناتى که عنوان غرامت شرعى يا عرفي دارند، جريان دارد؛ و ثالثاً اين عهده هم آثار تکليفيه دارد و هم آثار وضعيه. اينجا بين کلام مرحوم اصفهانى و کلام مرحوم آخوند در اشتراک آثار فرقى نيست؛ هر دو مى گويند: ضمان هم آثار تکليفى دارد و هم آ ثار وضعى.
درست مقابل آنچه که تاکنون در ذهنها بود که ميگفتند ضمان يعني حکم وضعي؛ اما طبق اين تفسير، براى ضمان يک معناى اعمى مى کنيم و مى گوييم معناي ضمان حکم وضعى نيست؛ بلکه ضمان يعنى «کون الشىء في العهده»؛ که آن را به دو صورت ميتوانيم بيان کنيم: يکي اين که بگوييم اين عنوان قدر جامع بين احکام تکليفيه و احکام وضعيه است؛ به اين صورت که قدر جامع هر دو اين است که «علي عهده المکلف» هستند؛ منتهي در تکليفي به يک صورت و در وضعي به نحو ديگر است. بيان ديگر اين است که بگوييم ما نمى خواهيم قدر جامع بگيريم؛ بلکه مى گوييم «کون الشىء في العهده» آثارى دارد: يک اثرش اثر تکليفى است و اثر ديگرش اثر وضعى است؛ و لازم نيست که بين اين دو قدر جامع باشد و يا اين معنا قدر جامع آن باشد.
نظری ثبت نشده است .