موضوع: قاعده ضمان يد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۷/۱۲
شماره جلسه : ۹
-
نقد و بررسی کلام مرحوم بروجردی
-
نتيجه بررسي کلام مرحوم بروجردي(ره)
-
نقد امام خمینی(ره) بر قول مشهور در بیان حقیقت ضمان
-
قول مشهور در مراد از علي اليد
-
نقد مرحوم امام بر قول مشهور
-
معناي ضمان نزد مرحوم امام(ره)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نقد فرمايش مرحوم بروجردي
فرمايش مرحوم محقق بروجردى(اعلى الله مقامه الشريف) را ملاحظه فرموديد، چند مناقشه در فرمايش ايشان به ذهن مىرسد - در عين اين كه نكات دقيق و بديعى در كلام ايشان بود - اما اين مناقشات را عرض مىكنيم.نقد اول:
اولين مناقشه اين است كه عقلاء در باب ديون و در باب ضمانات دو اعتبار ندارند. اينطور نيست كه عقلاء يك عنوانى را بعنوان ذمه اعتبار كنند و عنوان ديگرى را بعنوان عهده اعتبار كنند، و حال آنکه لازمه فرمايش ايشان، بلكه صريح كلام ايشان اين است كه عقلا در باب ديون و در باب ضمانات دو اعتبار دارند، در باب ديون وجود ذمه را اعتبار مىكنند و در باب ضمانات وجود عهده را اعتبار مىكنند. لكن اين نكته وجود دارد که همانطور كه ايشان فرمودند؛ در باب ديون، چيزى به نام اشتغال ذمه داريم اما به نام ضمان نداريم، در باب ديون مىگوييم ذمه مديون مشغول شده است اما نمى گوييم كه المديون ضامن. اينجا بايد چه بگوييم؟ بايد اين نكته را در اينجا روشن كنيم كه ما بايد بگوييم، «عهده»، كه «عهده» يك عنوان عامى است.اين عهده گاهى به يك امر جزئى تعلق پيدا مىكند و گاهى به يك امر كلى، ما عهده را به يك معناى عامى مىگيريم و مساوى با ضمان نمى گيريم. از نكاتى كه در كلام ايشان وجود دارد و محل مناقشه است اين كه عهده را مساوى با ضمان گرفته اند، و حال آنکه «عهده» - همانطورى كه ازكلمات مرحوم آخوند و مرحوم اصفهانى بدست آورديم - يك عنوان عامى است، اين عنوان عام قد يتعلق بامر جزئى خارجى، مىگوييم عهده دار اين مال باشد، که اين نتيجه اش ضمان مىشود، اما قد يتعلق بامر كلى آنجا كه به امر كلى تعلق پيدا مىكند آنجا را از اول بگوييم اشتغال عهده يا اشتغال ذمه. بعبارة اخرى؛ مىتوانيم ذمه را يكى از مصاديق عهده قرار دهيم. عقلا نيز همين كاررا دارند، ذمه يك عنوان مباين با عهده نيست بلکه از مصاديق عهده است. و باز به يك تعبير ديگر؛ «عهده» گاهى به جزئى تعلق پيدا مىكند و گاهى به كلى، آن مواردى كه به كلى تعلق پيدا كرد، مىتوانيد از آن موارد تعبير به ذمه.
نقد دوم:
اشكال دوم اين است كه ايشان در ادامه كلامشان فرمودندكه عهده قد يتعلق بامر كلى و سپس اين امر كلى را در عقد الضمان منحصر كردند با توضيحى كه ديروز داديم -. به نظر مىرسد كه با توجه به مطلب اولى كه گفتيم عهده يتعلق بامر كلى، اما اين اختصاص به عقد الضمان ندارد، بلكه در تمام معاوضات اين چنين است؛ در تمام معاوضات كليه در آنجا كه يك بيعى كلى انجام مىدهيد آنجا هم عهده وجود دارد. اساساً شما مگر نمى فرماييد «العقد هو العهد» اصلاً يكى از معانى مهم عقد عهد است. أَوْفُوا بِالْعُقُودِ را تفسير مىكنيد «اى اوفوا بالعهود»، عقد بمعناى عهد است، ما عقدى نداريم كه در آن عهد و عهده و تعهد نباشد، آن وقت ادعايمان اين است كه در تمام عقود معاوضيه عهده هست، عهده به يك امر كلى هم تعلق پيدا مىكند، بايع عهده دار اين شده است كه يك مبيع كلى را تحصيل كند و در اختيار مشترى قرار دهد.
نقد سوم:
اشكال سوم اين است كه ايشان عهده را مساوى با ضمان گرفتند، در حاليكه عهده يك عنوان عامى دارد، عهده يك امر اعتبارى است كه هم در بين عقلا اثر ضمان بر آن مترتب مىشود و هم آثار ديگر مثل اثر تكليفى بر آن بار مىشود، اينکه ما عهده را مساوق با ضمان قرار دهيم درست نيست.نقد چهارم:
جهت دوم در اين اشکال اين است كه مىفرمايند اين ضمان موضوع براى دو حكم تكليفى است، يعنى عقلاء ضمان را موضوع دو حكم تكليفى قرار داده اند. اين حرف هم قابل قبول نيست عقلا ضمان را موضوع براى دو حكم تكليفى قرار نميدهند، بلکه عقلاء مسأله عهده را مطرح مىكنند، براين عهده آثارى مترتب مىشود، که از آثار وضعيه آن تعبير به ضمان مىكنيم، آثار تكليفيه هم بر او مترتب مىشود. اما اين كه عقلاء خود ضمان را موضوع براى دو حكم تكليفى قرار دهند اين در نزد عقلا معهود نيست.نتيجه بررسي کلام مرحوم بروجردي(ره)
اينها اشكالات ثلاثه يا اربعه اى است كه ما با دقت توانستيم بر فرمايش آقاى بروجردى ذكر كنيم. حالا شما ملاحظه بفرماييد اين اشكالات ما وارد هست يا وارد نيست، ولو اين كه والد بزرگوار ما(دام ظله) در كتاب قواعدفقهيه، كلام مرحوم بروجردى را پذيرفته اند و خيلى هم به اين نظريه مرحوم آقاى بروجردى اعتنا دارند. اما به نظر مىرسد اين اشكالات بر ايشان وارد است. نتيجه كه تا اينجا مىگيريم ما نظر مرحوم شيخ و علامه و آخوند و نائينى و اصفهانى و بروجردى را در باب ضمان گفتيم، يك نظريه ديگر باقى مانده است اين را هم بيان كنيم، بعد كه اين نظريه را ذكر كرديم آن وقت بايد يك جمع بندى كنيم و ببينيم از بين اين انظار - با توجه به اشكالاتى كه بر بعضى از اينها وارد كرديم - نظر صحيح كدام مىتواند باشد؟فرمايش مرحوم امام(ره)
آخرين نظر، نظر امام(رضوان الله تعالى عليه) در كتاب البيع، جلد اول، صفحه 506 است. - يك بحث بسيار مفصلى دارند که از صفحات حدود 380 اين بحث شروع مىشود - عنوان بحث اين است كه مىفرمايند بعد از اين كه مشهور مىگويند اگر مال ديگرى در يد انسان تلف شد اگر مثلى است مثل، اگر قيمى است قيمت، فرمودهاند ما از حديث على اليد هم همين را استفاده مىكنيم - كه خود اين يك بحثى است كه ما بعداً ان شاالله به ترتيب به او مىرسيم ـ . بعد فرمودهاند كه در باب اتلاف هم همينطور است «من اتلف مال الغير فهو له ضامن»، آنجا هم اگر اين مال متلَف مثلى بود، ضمان به مثل است و اگر قيمى بود ضمان به قيمت است، ذكر فرمودند كه ما يك دليل عقلى يا نقلى بر اين كه كيفيت ضمان در همه موارد بايد بنحو واحد باشد نداريم.يعنى مىفرمايند امكان دارد كسى بگويد از على اليد ما مثلى و قيمى را استفاده مىكنيم، اما در جايى كه اتلاف است ضمان منحصر به قيمى است، بعضى از بزرگان مثل مرحوم ايروانى اين نظريه را دارند كه ضمان فقط مربوط به ماليت و قيمت است - كه اينها نكات و مباحث زيادى است كه در كتاب البيع مطرح مىشود - اما ايشان مىفرمايد ما يك دليلى كه عقلاً و نقلاً بگوييم كه كيفيت ضمان در باب يد، در باب اتلاف و در ساير ضمانات بايد به نحو واحد باشد، ما چنين دليلى نداريم، پس بايد ببينيم از ظاهر ادله چه چيزى استفاده مىشود. مقدماتى كه حدود صد صفحه عنوان كردند تا به تحقيقى كه رسيدند، که فرمودند ما، هم در موارد يد و هم در موارد اتلاف، از رواياتى كه دلالت بر ضمان در تمام اين موارد دارد استفاده ميکنيم كه خود عين بر عهده مالك است، در باب يد مىگوييم على اليد ما اخذت ،«ما اخذت» همان عين خارجى است، خود اين عين بر عهده است ، در باب اتلاف مىگوييم من اتلف مال الغير فهو له ضامن يعنى نسبت به آن مال ضمان وجود دارد.
البته مىفرمايند در باب اتلاف، اكثر روايات ظهور در همين معنا دارد، يك رواياتى هم هست كه از آن بوى تعارض مىآيد که از آن استفاده مىشود كه خود مال بر ذمه و بر عهده مالك نيست، که مرحوم امام آن روايات را جواب مىدهند و مىفرمايند بالاخره نتيجه اين مىشود كه جع طوائف روايات وارده در باب اتلاف را که در نظر بگيريم از آن استفاده مىكنيم كه عين آن مال بر عهده ضامن هست.
بعد كه اين را بيان مىكنند مىفرمايند اين ظاهر با يك اشكال مهم عقلى مواجه است و عقلاً يا عقلائياً نمى شود براي او اين ظاهر را متلزم شد، هم در على اليد و هم درباب اتلاف و هم در باب ضمان. يكى از نكات رئيسى فرمايش ايشان در مقابل مشهور از بزرگان و فقها همين است.
قول مشهور در مراد از علي اليد
مشهور قايل هستند به اين كه وقتى شما بر مال غير يد پيدا كردید (كه يد بعداً معنا مىشود) خود اين مال خارجي بر عهده شما ميآيد. آن وقت به مشهور مىگوييم بعد كه اين مال تلف شد، شما مىگوييد همان مال را بايد داد، آن مال كه الان وجود ندارد، مىگويند مثل يا قيمت بمنزله آن مال است، اداء المثل، اداء نفس الشیء است، اداء القيمة، اداء نفس الشى هست، يك چنين توجيهى را ذكر مىكنند.نقد مرحوم امام بر قول مشهور
ايشان اين بحث تحقيق ضمان را در صفحه 506 عنوان كردند، اما اين مطلب را در صفحه 379 عنوان فرموده اند، آنجا مىفرمايند كه شما كه مىفرماييد عين اين مال بر عهده مىآيد، ما چهار احتمال در اين كلام مىدهيم، که هر چهار احتمالش باطل است. احتمال اول اين است كه بگوييم اين مال بقيد وجوده الخارجى بر عهده مىآيد، شما بر يك مالى يد پيدا كرديد بگوييم بقيد وجوده الخارجى، مقيداً به اين قيد بر عهده مىآيد. مىفرمايند اگر اينطور بگوييم بعد از اين كه تلف شد ديگر وجود خارجى ندارد، پس بعد از اين كه تلف شد چون ديگر وجود خارجى و اين قيدش از بين رفت ديگر ضامن چيست؟ بنابر اين احتمال مىفرمايد فلابد ان يسقط ضمانه بتلفه.احتمال دوم اينکه بگوييم مراد از اين «ما اخذت»، ماهيت معرات عن الوجود است، اصلاً كارى به وجود آن نداريم، اينکه آنچه كه بر عهده مىآيد ماهيت اين شى است معراتاً عن الوجود. مىفرمايند اشکال اين احتمال اين است كه در خارج، اخذ بر خود اين وجود خارجى يد پيدا كرده، نه برماهيت او. الان وقتى بر اين شى يد پيدا كرد بر وجودش يد پيدا مىكند نه بر ماهيتش، مىفرمايد «لايمكن وقوعها» يعنى «وقوع اليد على الماهية»، پس اين احتمال هم باطل است.
معناي ضمان نزد مرحوم امام(ره)
مىفرمايد مثل آنجايى كه كسى مىگويد «الق مالك في البحر و علىّ ضمانه»، اين «علىّ ضمانه» يعنى چه؟ يعنى اگر از بين رفت من خسارتش را مىدهم، اما اداء الشى و اين كه بگوييم «حتى تؤديه» در فرض تلف هم هست اين معنا ندارد.
پس اين هم مطلب ديگر كه اين حتى تؤديه را بر خلاف كلمات سايرين مىفرمايند ما فقط غايت براى صورت بقا مىدانيم، اما در صورت تلف نه.
در نتيجه مىگوييم بالاخره اين على اليد ما اخذت حتى تؤديه را چه معنا مىفرماييد؟ مىفرمايند «لو تلف يراد منه ان الاخذ ضامن للمأخوذ بمعنا انه لو تلف تكون خسارته عليه» اگر تلف شد خسارتش بر او هست، و غاية هذه الامر تعليقى، اين امر تعلقى چيست؟ عهدة الخسارة على فرض التلف هو ادإ نفس العين خود عين، غايت اين امر تعليقى است، لذا مىفرمايند «على هذا توافق مضامين جميع الروايات في باب الضمانات»، در باب ضمانات ما روايات زيادى داريم که از امام(ع) سؤال مىكنند كسى سوار دابه اش است، اين دابه در طريقى كه مىرود مثلاً زراعتى را از بين برده، مالى را از بين برده، چه کسي ضامن است؟
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نقد فرمايش مرحوم بروجردي
فرمايش مرحوم محقق بروجردى(اعلى الله مقامه الشريف) را ملاحظه فرموديد، چند مناقشه در فرمايش ايشان به ذهن مىرسد - در عين اين كه نكات دقيق و بديعى در كلام ايشان بود - اما اين مناقشات را عرض مىكنيم.نقد اول:
اولين مناقشه اين است كه عقلاء در باب ديون و در باب ضمانات دو اعتبار ندارند. اينطور نيست كه عقلاء يك عنوانى را بعنوان ذمه اعتبار كنند و عنوان ديگرى را بعنوان عهده اعتبار كنند، و حال آنکه لازمه فرمايش ايشان، بلكه صريح كلام ايشان اين است كه عقلا در باب ديون و در باب ضمانات دو اعتبار دارند، در باب ديون وجود ذمه را اعتبار مىكنند و در باب ضمانات وجود عهده را اعتبار مىكنند. لكن اين نكته وجود دارد که همانطور كه ايشان فرمودند؛ در باب ديون، چيزى به نام اشتغال ذمه داريم اما به نام ضمان نداريم، در باب ديون مىگوييم ذمه مديون مشغول شده است اما نمى گوييم كه المديون ضامن. اينجا بايد چه بگوييم؟ بايد اين نكته را در اينجا روشن كنيم كه ما بايد بگوييم، «عهده»، كه «عهده» يك عنوان عامى است.اين عهده گاهى به يك امر جزئى تعلق پيدا مىكند و گاهى به يك امر كلى، ما عهده را به يك معناى عامى مىگيريم و مساوى با ضمان نمى گيريم. از نكاتى كه در كلام ايشان وجود دارد و محل مناقشه است اين كه عهده را مساوى با ضمان گرفته اند، و حال آنکه «عهده» - همانطورى كه ازكلمات مرحوم آخوند و مرحوم اصفهانى بدست آورديم - يك عنوان عامى است، اين عنوان عام قد يتعلق بامر جزئى خارجى، مىگوييم عهده دار اين مال باشد، که اين نتيجه اش ضمان مىشود، اما قد يتعلق بامر كلى آنجا كه به امر كلى تعلق پيدا مىكند آنجا را از اول بگوييم اشتغال عهده يا اشتغال ذمه. بعبارة اخرى؛ مىتوانيم ذمه را يكى از مصاديق عهده قرار دهيم. عقلا نيز همين كاررا دارند، ذمه يك عنوان مباين با عهده نيست بلکه از مصاديق عهده است. و باز به يك تعبير ديگر؛ «عهده» گاهى به جزئى تعلق پيدا مىكند و گاهى به كلى، آن مواردى كه به كلى تعلق پيدا كرد، مىتوانيد از آن موارد تعبير به ذمه.
نقد دوم:
اشكال دوم اين است كه ايشان در ادامه كلامشان فرمودندكه عهده قد يتعلق بامر كلى و سپس اين امر كلى را در عقد الضمان منحصر كردند با توضيحى كه ديروز داديم -. به نظر مىرسد كه با توجه به مطلب اولى كه گفتيم عهده يتعلق بامر كلى، اما اين اختصاص به عقد الضمان ندارد، بلكه در تمام معاوضات اين چنين است؛ در تمام معاوضات كليه در آنجا كه يك بيعى كلى انجام مىدهيد آنجا هم عهده وجود دارد. اساساً شما مگر نمى فرماييد «العقد هو العهد» اصلاً يكى از معانى مهم عقد عهد است. أَوْفُوا بِالْعُقُودِ را تفسير مىكنيد «اى اوفوا بالعهود»، عقد بمعناى عهد است، ما عقدى نداريم كه در آن عهد و عهده و تعهد نباشد، آن وقت ادعايمان اين است كه در تمام عقود معاوضيه عهده هست، عهده به يك امر كلى هم تعلق پيدا مىكند، بايع عهده دار اين شده است كه يك مبيع كلى را تحصيل كند و در اختيار مشترى قرار دهد.
نقد سوم:
اشكال سوم اين است كه ايشان عهده را مساوى با ضمان گرفتند، در حاليكه عهده يك عنوان عامى دارد، عهده يك امر اعتبارى است كه هم در بين عقلا اثر ضمان بر آن مترتب مىشود و هم آثار ديگر مثل اثر تكليفى بر آن بار مىشود، اينکه ما عهده را مساوق با ضمان قرار دهيم درست نيست.نقد چهارم:
جهت دوم در اين اشکال اين است كه مىفرمايند اين ضمان موضوع براى دو حكم تكليفى است، يعنى عقلاء ضمان را موضوع دو حكم تكليفى قرار داده اند. اين حرف هم قابل قبول نيست عقلا ضمان را موضوع براى دو حكم تكليفى قرار نميدهند، بلکه عقلاء مسأله عهده را مطرح مىكنند، براين عهده آثارى مترتب مىشود، که از آثار وضعيه آن تعبير به ضمان مىكنيم، آثار تكليفيه هم بر او مترتب مىشود. اما اين كه عقلاء خود ضمان را موضوع براى دو حكم تكليفى قرار دهند اين در نزد عقلا معهود نيست.نتيجه بررسي کلام مرحوم بروجردي(ره)
اينها اشكالات ثلاثه يا اربعه اى است كه ما با دقت توانستيم بر فرمايش آقاى بروجردى ذكر كنيم. حالا شما ملاحظه بفرماييد اين اشكالات ما وارد هست يا وارد نيست، ولو اين كه والد بزرگوار ما(دام ظله) در كتاب قواعدفقهيه، كلام مرحوم بروجردى را پذيرفته اند و خيلى هم به اين نظريه مرحوم آقاى بروجردى اعتنا دارند. اما به نظر مىرسد اين اشكالات بر ايشان وارد است. نتيجه كه تا اينجا مىگيريم ما نظر مرحوم شيخ و علامه و آخوند و نائينى و اصفهانى و بروجردى را در باب ضمان گفتيم، يك نظريه ديگر باقى مانده است اين را هم بيان كنيم، بعد كه اين نظريه را ذكر كرديم آن وقت بايد يك جمع بندى كنيم و ببينيم از بين اين انظار - با توجه به اشكالاتى كه بر بعضى از اينها وارد كرديم - نظر صحيح كدام مىتواند باشد؟فرمايش مرحوم امام(ره)
آخرين نظر، نظر امام(رضوان الله تعالى عليه) در كتاب البيع، جلد اول، صفحه 506 است. - يك بحث بسيار مفصلى دارند که از صفحات حدود 380 اين بحث شروع مىشود - عنوان بحث اين است كه مىفرمايند بعد از اين كه مشهور مىگويند اگر مال ديگرى در يد انسان تلف شد اگر مثلى است مثل، اگر قيمى است قيمت، فرمودهاند ما از حديث على اليد هم همين را استفاده مىكنيم - كه خود اين يك بحثى است كه ما بعداً ان شاالله به ترتيب به او مىرسيم ـ . بعد فرمودهاند كه در باب اتلاف هم همينطور است «من اتلف مال الغير فهو له ضامن»، آنجا هم اگر اين مال متلَف مثلى بود، ضمان به مثل است و اگر قيمى بود ضمان به قيمت است، ذكر فرمودند كه ما يك دليل عقلى يا نقلى بر اين كه كيفيت ضمان در همه موارد بايد بنحو واحد باشد نداريم.يعنى مىفرمايند امكان دارد كسى بگويد از على اليد ما مثلى و قيمى را استفاده مىكنيم، اما در جايى كه اتلاف است ضمان منحصر به قيمى است، بعضى از بزرگان مثل مرحوم ايروانى اين نظريه را دارند كه ضمان فقط مربوط به ماليت و قيمت است - كه اينها نكات و مباحث زيادى است كه در كتاب البيع مطرح مىشود - اما ايشان مىفرمايد ما يك دليلى كه عقلاً و نقلاً بگوييم كه كيفيت ضمان در باب يد، در باب اتلاف و در ساير ضمانات بايد به نحو واحد باشد، ما چنين دليلى نداريم، پس بايد ببينيم از ظاهر ادله چه چيزى استفاده مىشود. مقدماتى كه حدود صد صفحه عنوان كردند تا به تحقيقى كه رسيدند، که فرمودند ما، هم در موارد يد و هم در موارد اتلاف، از رواياتى كه دلالت بر ضمان در تمام اين موارد دارد استفاده ميکنيم كه خود عين بر عهده مالك است، در باب يد مىگوييم على اليد ما اخذت ،«ما اخذت» همان عين خارجى است، خود اين عين بر عهده است ، در باب اتلاف مىگوييم من اتلف مال الغير فهو له ضامن يعنى نسبت به آن مال ضمان وجود دارد.
البته مىفرمايند در باب اتلاف، اكثر روايات ظهور در همين معنا دارد، يك رواياتى هم هست كه از آن بوى تعارض مىآيد که از آن استفاده مىشود كه خود مال بر ذمه و بر عهده مالك نيست، که مرحوم امام آن روايات را جواب مىدهند و مىفرمايند بالاخره نتيجه اين مىشود كه جع طوائف روايات وارده در باب اتلاف را که در نظر بگيريم از آن استفاده مىكنيم كه عين آن مال بر عهده ضامن هست.
بعد كه اين را بيان مىكنند مىفرمايند اين ظاهر با يك اشكال مهم عقلى مواجه است و عقلاً يا عقلائياً نمى شود براي او اين ظاهر را متلزم شد، هم در على اليد و هم درباب اتلاف و هم در باب ضمان. يكى از نكات رئيسى فرمايش ايشان
در مقابل مشهور از بزرگان و فقها همين است.
قول مشهور در مراد از علي اليد
مشهور قايل هستند به اين كه وقتى شما بر مال غير يد پيدا كردید (كه يد بعداً معنا مىشود) خود اين مال خارجي بر عهده شما ميآيد. آن وقت به مشهور مىگوييم بعد كه اين مال تلف شد، شما مىگوييد همان مال را بايد داد، آن مال كه الان وجود ندارد، مىگويند مثل يا قيمت بمنزله آن مال است، اداء المثل، اداء نفس الشیء است، اداء القيمة، اداء نفس الشى هست، يك چنين توجيهى را ذكر مىكنند.نقد مرحوم امام بر قول مشهور
ايشان اين بحث تحقيق ضمان را در صفحه 506 عنوان كردند، اما اين مطلب را در صفحه 379 عنوان فرموده اند، آنجا مىفرمايند كه شما كه مىفرماييد عين اين مال بر عهده مىآيد، ما چهار احتمال در اين كلام مىدهيم، که هر چهار احتمالش باطل است. احتمال اول اين است كه بگوييم اين مال بقيد وجوده الخارجى بر عهده مىآيد، شما بر يك مالى يد پيدا كرديد بگوييم بقيد وجوده الخارجى، مقيداً به اين قيد بر عهده مىآيد. مىفرمايند اگر اينطور بگوييم بعد از اين كه تلف شد ديگر وجود خارجى ندارد، پس بعد از اين كه تلف شد چون ديگر وجود خارجى و اين قيدش از بين رفت ديگر ضامن چيست؟ بنابر اين احتمال مىفرمايد فلابد ان يسقط ضمانه بتلفه.احتمال دوم اينکه بگوييم مراد از اين «ما اخذت»، ماهيت معرات عن الوجود است، اصلاً كارى به وجود آن نداريم، اينکه آنچه كه بر عهده مىآيد ماهيت اين شى است معراتاً عن الوجود. مىفرمايند اشکال اين احتمال اين است كه در خارج، اخذ بر خود اين وجود خارجى يد پيدا كرده، نه برماهيت او. الان وقتى بر اين شى يد پيدا كرد بر وجودش يد پيدا مىكند نه بر ماهيتش، مىفرمايد «لايمكن وقوعها» يعنى «وقوع اليد على الماهية»، پس اين احتمال هم باطل است.
معناي ضمان نزد مرحوم امام(ره)
مىفرمايد مثل آنجايى كه كسى مىگويد «الق مالك في البحر و علىّ ضمانه»، اين «علىّ ضمانه» يعنى چه؟ يعنى اگر از بين رفت من خسارتش را مىدهم، اما اداء الشى و اين كه بگوييم «حتى تؤديه» در فرض تلف هم هست اين معنا ندارد.
پس اين هم مطلب ديگر كه اين حتى تؤديه را بر خلاف كلمات سايرين مىفرمايند ما فقط غايت براى صورت بقا مىدانيم، اما در صورت تلف نه.
در نتيجه مىگوييم بالاخره اين على اليد ما اخذت حتى تؤديه را چه معنا مىفرماييد؟ مىفرمايند «لو تلف يراد منه ان الاخذ ضامن للمأخوذ بمعنا انه لو تلف تكون خسارته عليه» اگر تلف شد خسارتش بر او هست، و غاية هذه الامر تعليقى، اين امر تعلقى چيست؟ عهدة الخسارة على فرض التلف هو ادإ نفس العين خود عين، غايت اين امر تعليقى است، لذا مىفرمايند «على هذا توافق مضامين جميع الروايات في باب الضمانات»، در باب ضمانات ما روايات زيادى داريم که از امام(ع) سؤال مىكنند كسى سوار دابه اش است، اين دابه در طريقى كه مىرود مثلاً زراعتى را از بين برده، مالى را از بين برده، چه کسي ضامن است؟
نظری ثبت نشده است .