موضوع: قاعده ضمان يد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۷/۲۰
شماره جلسه : ۱۶
-
اشکالات بر فرمایش امام(ره)
-
ذکر يک نکته
-
کلام مرحوم آقای خوئی
-
بحث اخلاقي: اهمیت شب قدر
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکالات بيان مرحوم امام خميني
به نظر میرسد كه اگر يك توجيه قابل فهم عرفي و توجيه نزديكى براى ادله نقلي نباشد، بايد بگوييم كه دليل عقلى میآيد اين ظاهر و دليل نقلي را از بين میبرد. اگر بگوييم دليل نقلى (روايت)، اطلاق دارد و ميگويد يد صغير نيز مشمول ضمان است؛ از ديگر سو، دليل عقلى ميگويد ضمان و احكام وضعيه حتماً بايد مسبوق و منتزع از احكام تكليفيه باشد، اينجا دو راه داريم: يك راه اين است كه بگوييم وقتى عقل چنين چيزى را میگويد و در صغير، دليلى بر حكم تكليفى نداريم، بايد از اين اطلاق رفع يد كنيم و بگوييم يد صغير ضمانآور نيست؛ اين يك راهى است كه عرفي و مقبول بوده و بحثى هم ندارد. راه دوم فرمايش امام است كه با توجيهات بعيده، يك حكم تكليفى به نحو واجب معلق در مورد صبى درست كرده و از آن حكم وضعى را بدست آوريم؛ كه واجبش معلق است اما وجوبش فعليت دارد.
اين بسيار امر بعيدى است؛ اگر اهل نظر معنايى را براي خطابات ذكر كردند، بايد آن معنا عند العرف مقبول باشد و با تكلفات بعيده نمیتوانيم ظاهر دليل نقلى را حفظ كنيم. مطلب دوم كه خود ايشان نيز متوجه اين اشكال هستند، آن است که اين توجيه امام در موردي معنا دارد كه صبى بالغ شود؛ بنابراين، اگر کودکي بر مال غير يد پيدا كرد و قبل از بلوغ مرد، نميتوانيم مسأله را از راه واجب معلق درست كنيم؛ چرا که مردن او کاشف از اين است که وجوبى هم نبوده است.
لذا، میفرمايند: براى جواب اشكال بطور كلى از راه خطابات قانونيه وارد شويم؛ در بحث اصول، اين فرمايش امام در خطابات قانونيه را توضيح دادهايم كه البته اشاراتى هم در کلام مرحوم آخوند خراسانى در كفايه وجود دارد؛ اما ايشان اين مبنا را استوار کردهاند و يك مبناى مهمى از مبانى امام همين فرق و تفصيل بين خطابات شخصيه و خطابات قانونيه است؛
ذکر يک نکته
نكته ديگرى که براي تکميل مطلب اضافه ميكنيم، اين است که در احكام شرعيه تكليفيه مثل وجوب صلاة، صوم، حج، زكاة و... مسأله بلوغ را مطرح میكنيم، و میگوييم شرط اينها آن است كه شخص مكلف و بالغ شده باشد. آيا اين مسأله استثنابردار نيست؟ يعنى آيا نمیتوانيم بگوييم ممکن است يك حكم تكليفى داشته باشيم که شامل غير بالغ هم بشود؟ظاهر كلمات بزرگان اين است كه نمیشود، و صبي هرچند که صبي مميز باشد، هيچ تكليفى از احكام تكليفيه را ندارد؛ ولى «رفع عنالصبى حتى يحتلم» قابل براى تخصيص است. ما اگر از ادله استفاده كرديم که بلوغ شرط تكاليف است، يك عامى ميشود، آيا اين قابل تخصيص نيست؟ نمیشود بگوييم ممكناست تكليفى باشد که براى غير بالغ هم باشد؟ ما اگر از حديث على اليد اطلاق را استفاده كرديم و گفتيم على اليد میگويد هر كسى يد پيدا كرد، ــ نهايت اين است كه میگوييم بايد غاصب باشد ــ، صبى غير مميز را که اصلاً شامل نمیشود، اما چه اشکالي دارد که بگوييم صبى مميز اگر يد پيداكرد، على اليد شاملش میشود و حكم تكليفى وجوب رد و حکم وضعي ضمان شامل او میشود؟ چه اشكالى دارد که ما اين حرف را بزنيم؟ كما اين كه در احكام تكليفيهاى كه به عنوان مستقلات عقليه هستند مثل «الظلم حرام»، ميتوان اين حرف را زد.
کلام مرحوم آقاي خوئي
مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) میفرمايد: ما از حديث رفع و از ادله وارده در باب صبى در شريعت، استفاده میكنيم كه شارع تمام آنچه را كه مربوط به صبى است، الغا كرده است تا زمان بلوغ؛ مثلاً هرچند که صبي مميز ميفهمد که قصد ده روز يعني چه، اما از ادله وارد درباب صبى استفاده میكنيم که قصد اين کودک تا هنگامي که بالغ نشده لغو است.ولى به نظر ما چنين نيست؛ و از ادله وارده چنين استفادهاى نمیشود. رواياتى هم كه داريم «عمد الصبى خطأ» فقط در باب ديه و جنايات است؛ ولى بچه ميتواند قصد ده روز كند و مانعى ندارد؛ زيرا، قصد ده روز يك امر عقلايى است و امر شرعى نيست. بنابراين، ترديدي وجود ندارد که «على اليد ما اخذت حتى تؤدى» يد صبى مميز را نيز شامل میشود، و اگر صبى مميز بر مال غير يد پيدا كرد، به مقتضاى اينحديث ضامن است. اين هم مطلبچهارم تا روز شنبه.
بحث اخلاقي: اهمیت شب قدر
امروز روز هيجدهم ماه مبارك رمضان و امشب مصادف با اولين شب از شبهاى قدر است؛ به نظر من شب قدر هر قشرى بايد كيفيت مخصوص خودش را داشته باشد؛ شب قدر ما طلبهها هم بايد چنين باشد و يك كيفيت مخصوص به روحانيت را داشته باشد و نبايد با كيفيت سايرين از نظر خواسته و تقاضا يكسان باشد. آنچه كه واقعاً براى ما طلبهها مهم است، اين است كه حال كه يك روزنههايى از دين و احكام دين به ما نشان داده شده و به قول امروزىها چشمهاى را به مان نشان دادهاند، بايد شاكر باشيم. گاه مريض شدن و دورى از درس، نفهميدن مطلبى، يك منشأ مهمش ناشكرى است؛ يعنى نمیفهميم خداوند چه نعمتى به ما عنايت كرده و چه بابي را براي ما مفتوح كرده است؟!. وقتى میگوييد امير المؤمنين(ع) در نهجالبلاغه دارد كه جهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللَّه لخاصة اوليائه، وقتى در مورد جهاد چنين تعبيرى داريم، و از آن طرف هم میگوييم قلم علما و قلم مدافعين از دين، از جهاد در راه خدا بالاتر است، اين را ميفهميم که باب فهم دين هم بايد اخص الخواص باشد؛ و ما بايد قدر اين را بدانيم؛ نميتوان گفت که ما تصادفاً سر سفره دين و علم نشستهايم؛ نه، اينها يك عنايت خاصىاست كه خداوند به ما كرده است و در درجه اول بايد شاكر باشيم؛ شكر هم به اين است كه خودمان را لايق ندانيم؛ اگر كسى بگويد من استعداد دارم، زحمت میكشم، شبها بيدار هستم، مشغول نوشتن و تحقيق هستم، بزرگترين آفت براي انسان میشود؛ بلکه بايد اين درس و بحثها را از عنايات خداوند بدانيم و دائماً اين مطلب را حديث نفس كند و بداند که خودش چيزى نميداند و خداوند است که عنايت ميکند.
بدبختى انسان از جايى شروع میشود كه خودش را چيزى بداند و بگويد که در مراتب علمى و تقوائي داراي جايگاه ويژهاي است. بعد از مسأله شكر، بايد اين را بفهميم كه خداوند از هزاران خزينه علم، يك صدم و يک هزارمش را به ما داده است؛ و اگر بخواهيم بالاتر رويم، خود اوست که بايد دستمان را بگيرد و به ما عنايت کند؛ همين جاست که ما بايد واقعاً فراتر از ديگران، در شب قدر، يك مقدرات عجيبى را براى خودمان رقم بزنيم؛ نه اين كه همان مطالبي را که مردم معمولى هم از خدا میخواهند و جزء مقدراتشان است را ما نيز همانها را از خداوند طلب کنيم که براي ما نيز قرار دهد؛ كه البته آنها هم لطف بزرگ خداست و احتياج به شكر بسيار دارد که قدرت شکر آنها را هم نداريم؛ ولى بايد سطح خواستههايمان را بالا ببريم و هميشه يكى از دعاهايمان اين باشد كه خداوند عمر ما را در مسير دين و خدمت به دين قرار دهد؛ مبادا ما يك زماني مضرّ براى دين شويم، واقعاً اين را از خدا بخواهيم.
انسان چه میداند که چند سال ديگر چه ميشود و ممکن است که يك دفعه روى قدرتطلبى و هوا پرستى وشهوت و شهرتطلبى، يكسرى از مسلمات را انكار كنيم؛ در تاريخ بودند افرادى كه متأسفانه به اين بلا گرفتار شدند. در روايت نيز آمده است که ائمه ما(عليهمالسلام) میفرمودند: خدايا عمر ما را مرتع براى شيطان قرار نده؛ يكى از دعاهاي ما بايد همين باشد که دين را به عنوان شغل خودمان قرار ندهيم؛ ترويج دين را به عنوان كاسبى خودمان قرار ندهيم؛ اين خيلى مهم است و حسن عاقبت در اين جهت بسيار مهم است و از خداوند متعال بخواهيم كه در اين مسير استقامت كنيم و با نور خودش ما را حفظ كند؛ و آنچه كه را که خودش بدان راضى است، بر زبان و دست و قلب و دل ما جارى كند؛ و اگر قيامت بپرسد که عمرتان را در چه گذرانديد؟ بتوانيم بگوييم در ترويج و فهم دين. بايد اين شبها واقعاً اين ذخاير را حسابى فراهم كنيم و بسيار هم مهم است. ما نيز از همه آقايان التماس دعا داريم.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکالات بيان مرحوم امام خميني
به نظر میرسد كه اگر يك توجيه قابل فهم عرفي و توجيه نزديكى براى ادله نقلي نباشد، بايد بگوييم كه دليل عقلى میآيد اين ظاهر و دليل نقلي را از بين میبرد. اگر بگوييم دليل نقلى (روايت)، اطلاق دارد و ميگويد يد صغير نيز مشمول ضمان است؛ از ديگر سو، دليل عقلى ميگويد ضمان و احكام وضعيه حتماً بايد مسبوق و منتزع از احكام تكليفيه باشد، اينجا دو راه داريم: يك راه اين است كه بگوييم وقتى عقل چنين چيزى را میگويد و در صغير، دليلى بر حكم تكليفى نداريم، بايد از اين اطلاق رفع يد كنيم و بگوييم يد صغير ضمانآور نيست؛ اين يك راهى است كه عرفي و مقبول بوده و بحثى هم ندارد. راه دوم فرمايش امام است كه با توجيهات بعيده، يك حكم تكليفى به نحو واجب معلق در مورد صبى درست كرده و از آن حكم وضعى را بدست آوريم؛ كه واجبش معلق است اما وجوبش فعليت دارد.
اين بسيار امر بعيدى است؛ اگر اهل نظر معنايى را براي خطابات ذكر كردند، بايد آن معنا عند العرف مقبول باشد و با تكلفات بعيده نمیتوانيم ظاهر دليل نقلى را حفظ كنيم. مطلب دوم كه خود ايشان نيز متوجه اين اشكال هستند، آن است که اين توجيه امام در موردي معنا دارد كه صبى بالغ شود؛ بنابراين، اگر کودکي بر مال غير يد پيدا كرد و قبل از بلوغ مرد، نميتوانيم مسأله را از راه واجب معلق درست كنيم؛ چرا که مردن او کاشف از اين است که وجوبى هم نبوده است.
لذا، میفرمايند: براى جواب اشكال بطور كلى از راه خطابات قانونيه وارد شويم؛ در بحث اصول، اين فرمايش امام در خطابات قانونيه را توضيح دادهايم كه البته اشاراتى هم در کلام مرحوم آخوند خراسانى در كفايه وجود دارد؛ اما ايشان اين مبنا را استوار کردهاند و يك مبناى مهمى از مبانى امام همين فرق و تفصيل بين خطابات شخصيه و خطابات قانونيه است؛
ذکر يک نکته
نكته ديگرى که براي تکميل مطلب اضافه ميكنيم، اين است که در احكام شرعيه تكليفيه مثل وجوب صلاة، صوم، حج، زكاة و... مسأله بلوغ را مطرح میكنيم، و میگوييم شرط اينها آن است كه شخص مكلف و بالغ شده باشد. آيا اين مسأله استثنابردار نيست؟ يعنى آيا نمیتوانيم بگوييم ممکن است يك حكم تكليفى داشته باشيم که شامل غير بالغ هم بشود؟ظاهر كلمات بزرگان اين است كه نمیشود، و صبي هرچند که صبي مميز باشد، هيچ تكليفى از احكام تكليفيه را ندارد؛ ولى «رفع عنالصبى حتى يحتلم» قابل براى تخصيص است. ما اگر از ادله استفاده كرديم که بلوغ شرط تكاليف است، يك عامى ميشود، آيا اين قابل تخصيص نيست؟ نمیشود بگوييم ممكناست تكليفى باشد که براى غير بالغ هم باشد؟ ما اگر از حديث على اليد اطلاق را استفاده كرديم و گفتيم على اليد میگويد هر كسى يد پيدا كرد، ــ نهايت اين است كه میگوييم بايد غاصب باشد ــ، صبى غير مميز را که اصلاً شامل نمیشود، اما چه اشکالي دارد که بگوييم صبى مميز اگر يد پيداكرد، على اليد شاملش میشود و حكم تكليفى وجوب رد و حکم وضعي ضمان شامل او میشود؟ چه اشكالى دارد که ما اين حرف را بزنيم؟ كما اين كه در احكام تكليفيهاى كه به عنوان مستقلات عقليه هستند مثل «الظلم حرام»، ميتوان اين حرف را زد.
غير بالغ نمیداند، شارع هم بايد همينطور بگويد و نمیتواند بگويد من ظلم را تا زمانى كه شخص بالغ نشده است، حرام نميدانم. عقل در مورد مميز، ظلم را حرام میداند، شارع هم بايد در همان مورد حرام بداند.
کلام مرحوم آقاي خوئي
مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) میفرمايد: ما از حديث رفع و از ادله وارده در باب صبى در شريعت، استفاده میكنيم كه شارع تمام آنچه را كه مربوط به صبى است، الغا كرده است تا زمان بلوغ؛ مثلاً هرچند که صبي مميز ميفهمد که قصد ده روز يعني چه، اما از ادله وارد درباب صبى استفاده میكنيم که قصد اين کودک تا هنگامي که بالغ نشده لغو است.ولى به نظر ما چنين نيست؛ و از ادله وارده چنين استفادهاى نمیشود. رواياتى هم كه داريم «عمد الصبى خطأ» فقط در باب ديه و جنايات است؛ ولى بچه ميتواند قصد ده روز كند و مانعى ندارد؛ زيرا، قصد ده روز يك امر عقلايى است و امر شرعى نيست. بنابراين، ترديدي وجود ندارد که «على اليد ما اخذت حتى تؤدى» يد صبى مميز را نيز شامل میشود، و اگر صبى مميز بر مال غير يد پيدا كرد، به مقتضاى اينحديث ضامن است. اين هم مطلبچهارم تا روز شنبه.
بحث اخلاقي: اهمیت شب قدر
امروز روز هيجدهم ماه مبارك رمضان و امشب مصادف با اولين شب از شبهاى قدر است؛ به نظر من شب قدر هر قشرى بايد كيفيت مخصوص خودش را داشته باشد؛ شب قدر ما طلبهها هم بايد چنين باشد و يك كيفيت مخصوص به روحانيت را داشته باشد و نبايد با كيفيت سايرين از نظر خواسته و تقاضا يكسان باشد. آنچه كه واقعاً براى ما طلبهها مهم است، اين است كه حال كه يك روزنههايى از دين و احكام دين به ما نشان داده شده و به قول امروزىها چشمهاى را به مان نشان دادهاند، بايد شاكر باشيم. گاه مريض شدن و دورى از درس، نفهميدن مطلبى، يك منشأ مهمش ناشكرى است؛ يعنى نمیفهميم خداوند چه نعمتى به ما عنايت كرده و چه بابي را براي ما مفتوح كرده است؟!. وقتى میگوييد امير المؤمنين(ع) در نهجالبلاغه دارد كه جهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللَّه لخاصة اوليائه، وقتى در مورد جهاد چنين تعبيرى داريم، و از آن طرف هم میگوييم قلم علما و قلم مدافعين از دين، از جهاد در راه خدا بالاتر است، اين را ميفهميم که باب فهم دين هم بايد اخص الخواص باشد؛ و ما بايد قدر اين را بدانيم؛ نميتوان گفت که ما تصادفاً سر سفره دين و علم نشستهايم؛ نه، اينها يك عنايت خاصىاست كه خداوند به ما كرده است و در درجه اول بايد شاكر باشيم؛ شكر هم به اين است كه خودمان را لايق ندانيم؛ اگر كسى بگويد من استعداد دارم، زحمت میكشم، شبها بيدار هستم، مشغول نوشتن و تحقيق هستم، بزرگترين آفت براي انسان میشود؛ بلکه بايد اين درس و بحثها را از عنايات خداوند بدانيم و دائماً اين مطلب را حديث نفس كند و بداند که خودش چيزى نميداند و خداوند است که عنايت ميکند.
بدبختى انسان از جايى شروع میشود كه خودش را چيزى بداند و بگويد که در مراتب علمى و تقوائي داراي جايگاه ويژهاي است. بعد از مسأله شكر، بايد اين را بفهميم كه خداوند از هزاران خزينه علم، يك صدم و يک هزارمش را به ما داده است؛ و اگر بخواهيم بالاتر رويم، خود اوست که بايد دستمان را بگيرد و به ما عنايت کند؛ همين جاست که ما بايد واقعاً فراتر از ديگران، در شب قدر، يك مقدرات عجيبى را براى خودمان رقم بزنيم؛ نه اين كه همان مطالبي را که مردم معمولى هم از خدا میخواهند و جزء مقدراتشان است را ما نيز همانها را از خداوند طلب کنيم که براي ما نيز قرار دهد؛ كه البته آنها هم لطف بزرگ خداست و احتياج به شكر بسيار دارد که قدرت شکر آنها را هم نداريم؛ ولى بايد سطح خواستههايمان را بالا ببريم و هميشه يكى از دعاهايمان اين باشد كه خداوند عمر ما را در مسير دين و خدمت به دين قرار دهد؛ مبادا ما يك زماني مضرّ براى دين شويم، واقعاً اين را از خدا بخواهيم.
انسان چه میداند که چند سال ديگر چه ميشود و ممکن است که يك دفعه روى قدرتطلبى و هوا پرستى وشهوت و شهرتطلبى، يكسرى از مسلمات را انكار كنيم؛ در تاريخ بودند افرادى كه متأسفانه به اين بلا گرفتار شدند. در روايت نيز آمده است که ائمه ما(عليهمالسلام) میفرمودند: خدايا عمر ما را مرتع براى شيطان قرار نده؛ يكى از دعاهاي ما بايد همين باشد که دين را به عنوان شغل خودمان قرار ندهيم؛ ترويج دين را به عنوان كاسبى خودمان قرار ندهيم؛ اين خيلى مهم است و حسن عاقبت در اين جهت بسيار مهم است و از خداوند متعال بخواهيم كه در اين مسير استقامت كنيم و با نور خودش ما را حفظ كند؛ و آنچه كه را که خودش بدان راضى است، بر زبان و دست و قلب و دل ما جارى كند؛ و اگر قيامت بپرسد که عمرتان را در چه گذرانديد؟ بتوانيم بگوييم در ترويج و فهم دين. بايد اين شبها واقعاً اين ذخاير را حسابى فراهم كنيم و بسيار هم مهم است. ما نيز از همه آقايان التماس دعا داريم.
نظری ثبت نشده است .