درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: واجب کفایی تا آخر اوامر


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۷/۷


شماره جلسه : ۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نکات تکمیلی بحث واجب کفایی

  • نکته اول

  • نکته دوم

  • نکته سوم

  • سوال...؟

  • سوال:...؟

  • سوال:...؟

  • سوال:...؟

  • پاسخ استاد:

  • سوال:...؟

  • سوال:...؟

  • فرع مرحوم نائینی در مورد وظیفه فاقدین ماء

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


نکات تکمیلی بحث واجب کفایی

نکته اول
براي تحقيق و نتيجه‌گيري در واجب کفايي چند نکته را ديروز عرض کرديم و امروز هم تکميل مي‌کنيم تا ببينيم به چه نتيجه‌اي مي‌رسيم.

عرض کرديم تقسيم واجب به کفايي و عيني اختصاص به واجب ندارد و در مستحبات هم جريان دارد و مستحب کفايي و عيني هم داريم.

نکته دوم
در بعضي از کلمات، مثل کلام مرحوم بروجردي و مرحوم اصفهاني گفته‌اند همان‌طور که در واجبات عينيه مکلف جميع المکلفين است. در واجب کفايي هم مکلف جميع المکلفين است و نتيجه‌اي که از آن مي‌گيرند اگر يک جواب کفايي ترک شد، جميع المکلفين عنوان عاصي دارند. امام (رضوان الله عليه) فرمودند در اکثر صور واجب کفايي، نمي‌توانيم بگوييم جميع المکلفين عنوان مکلف دارند. براي اينکه در مواردي که واجب کفايي قابل تکرار نيست يا اگر قابل تکرار باشد، يک فرد از آن بيشتر مطلوب مولا نيست، معقول نيست بگوييم تکليف شامل جميع مکلفين شده.

براي تأييد فرمايش ايشان بايد اين نکته را مطرح کنيم اگر فرضاً کسي از دنيا رفت، تجهيز ميت، عنوان واجب کفايي دارد. بگوييم تمام مکلفين روي زمين مکلف هستند که او را تجهيز کنند. اين عنوان لغو است. کسي از دنيا رفته يک نفر يا دو نفر لازم است تا او را تجهيز کند. بگوييم اين تکليف توجه پيدا مي‌کند به جميع المکلفين و اگر اين تکليف ترک شد، آن‌ها عنوان عاصي دارند و معصيت کرده‌اند.

 در باب تکليف يک مرحله فعليت و يک مرحله تنجز داريم. مرحله تنجز مرحله‌اي است که انسان اگر علم به آن تکليف پيدا کرد و انجام داد ثواب دارد؛ و اگر علم پيدا کرد و انجام نداد عقاب دارد. مرحله عقاب و ثواب مربوط به مرحله تنجز تکليف است. اگر مثلاً ميتي در روستايي کسي نباشد او را تجهيز کند،‌ ديگران که متوجه نمي‌شوند هیچ‌کسی نمي‌گويد اين تکليف بر همگان تنجز دارد. منتها کلام ما در مرحله قبل است. يعني در مرحله فعليت است. آيا براي چنين موردي اين تکليف عقلايي است که بگوييم وقتي ميتي از دنيا رفت بالفعل اين تکليف بر همه فعليت پيدا مي‌کند. در دايره تکاليف عرفي، گاهي مي‌گويند يکي از شما ده نفر اين کار را انجام بدهيد؛ اما عقلاء چنين چيزي را نمي‌پذيرند که جميع المکلفين، مکلف باشند.

 مرحله و ثواب و عقاب و مرحله تنجز مسلم است. کساني مثل مرحوم بروجردي و محقق اصفهاني که مي‌فرمايند مکلف، جميع المکلفين است، يعني اين تکليف براي همه فعليت دارد. ما عرض مي‌کنيم به دنبال فرمايش امام، اين تکليف عقلايي نيست و تکليف، تشريع و تقنين ريشه عقلايي دارد و اين‌چنين نيست که بگوييم شارع در مسئله قانون‌گذاري و جعل قانون روشي غير از روش عقلاء و سلوک کرده.

 عقلاء مي‌گويند خطاب و توجه اين تکليف شامل جميع المکلفين نمي‌شود. پس اگر از ما بپرسند تکليفي شامل جميع المکلفين مي‌شود، خود اين لغو است و عقلايي نيست و عقلاء در چنين مواردي استيحاش مي‌کنند. يک عملي است که اگر يک يا چند نفر در محدوده‌اي انجام دهند مقصود مولا محقق مي‌شود. بگوييم باوجودآن تمام مکلفين اين تکليف متوجه آن‌ها است، مستلزم لغويت است و غير عقلايي است و عرفيت ندارد.

نکته سوم
نکته ديگري که اضافه مي‌کنيم و مؤيد نکته قبلي مي‌شود اينکه اگر بگوييم واجبي داريم که اگر جميع المکلفين ترک کنند عنوان عاصي دارند، حاکم به اطاعت و عصيان عقل است. عقل چنين چيزي را نمي‌پذيرد. فرضاً مرتدي در سرزميني وجود دارد و یک‌میلیون نفر قدرت دارند اين مرتد را از بين ببرند، اما اگر تمام آن‌ها ترک کردند، همه عند العقل عنوان عاصي دارند، براي ما معلوم نيست که عقل بگوييد درجایی که یک‌میلیون قدرت دارند، منتها به اختلاف موارد، يکي قدرت کمتر يا بيشتري دارد يا يکي دورتر يا نزدیک‌تر است؛ اما همه قدرت دارند، اگر بگوييم آن‌کسی که نزديک مرتد است و مرتد در حضور او سب النبي کرده با آن‌کسی که دورتر است و قدرت هم دارد که برود مرتد را از بين ببرد، عقل بگويد تمام آن‌ها عنوان عاصي دارند، نفي نمي‌کنيم، مي‌گوييم براي ما مشکوک است و قطعي نيست.

 اين تعبير که در واجب کفايي اگر همه ترک کردند همه عنوان عاصي دارند، در هيچ روايتي وارد نشده، لااقل ما نديديم در يک واجب کفايي که چنين تعبيري در روايتي واردشده باشد، اين از احکام عقليه است. اينکه عقل بگويد درصورتی‌که تکليف متوجه جميع المکلفين باشد و همه ترک کنند عصيان کرده‌اند. چنين حکمي از عقل براي ما ثابت نيست.

نکته مهمي که ديروز عرض کرديم و گفتيم در کلمات صاحب جواهر هم وجود دارد. شايد اين نکته کليد حل در مسئله واجب کفايي باشد. صاحب جواهر در يک مورد تصريح کرده، اما ظاهر آن است که اکثر واجبات کفائيه اين‌چنين هستند.

 در واجب کفايي مطلوب صرف وجود فعل در خارج است. شارع مي‌خواهد اين فعل در خارج واقع شود، ولو من غيرمکلف ولو اينکه مکلفي آن را انجام ندهد. فرضاً ديوانه‌اي ميت را تجهيز کند. در آنجايي که مسئله قصد قربت لازم دارد، يعني واجب کفايي تعبدي داريم، چاره‌اي نيست بايد مکلفي باشد؛ اما قالب واجبات کفائيه ما غير تعبدي است؛ مانند واجبات نظاميه، يعني واجباتي که نظام معيشتي مردم بر آن توقف دارد، تمام‌کارهایی که در اجتماع است به‌نوعی واجب کفايي است. مردم نانوا، طبیب، تاجر، کارگر و... لازم دارند، اما همه غير تعبدي است.

آنچه شارع در واجبات کفائيه مي‌خواهد، مسئله وقوع فعل در عالم خارج است. فرضاً کسي که در حال مُردن از گرسنگي است بايد نجات پيدا کند. ولو حيواني به او غذا داد؛ مثلاً يک حيوان گوشتي، چيزي مقابل او قرار داد، اين واجب و مقصود مولا تحقق پيدا مي‌کند.

اين نکته به‌ضمیمه نکته قبل، ما در واجب کفايي بايد مرکبي از نظريه مرحوم نائيني و کلام صاحب جواهر مطرح کنيم. يعني بگوييم واجب کفايي یعنی مطلوب شارع، وجود آن فعل در عالم خارج است و از صرف الوجود است براي مکلف و در مواردي زيادي مکلف در آن دخالت ندارد.

 به‌بیان‌دیگر، ما جميع المکلفين و مجموع و احدهماي معين و غير معين را کنار مي‌گذاريم. بالاخره در واجب کفايي مکلف کيست؟ اگر يادتان باشد دو مقدمه در بحث واجب کفايي گفتيم. طبق مقدمه اولي، بر طبق بعضي مباني در باب حکم، لازم نيست در يک تکليفي مکلف داشته باشيم.

 يعني شرطِ لازم نيست که حتماً در تکليف، مکلف داشته باشيم. ممکن است تکليفي باشد که مکلفي در آن مطرح نباشد، مثل واجبات کفائيه که صرف وجود فعل در عالم خارج مطلوب براي مولا است.

 نسبت به واجبات کفائيه تعبدي چاره‌اي نداريم و بايد بگوييم مکلف، منتها حرف مرحوم نائيني را مي‌گوييم که در واجبات کفائيه تعبديه، وجود فعل در عالم خارج از صرف الوجود مکلف، مقصود براي شارع است. يعني ترکيبي از نظريه مرحوم نائيني و آنچه مرحوم صاحب جواهر هم به آن اشاره‌کرده در اينجا قرار بدهيم.

در اصول اهل سنت مي‌گويند در واجب کفايي مطلوب وجود قيد است من غير نظر الي فاعل، يعني نظري به فاعل و مکلف ندارند که به تعبير صاحب جواهر نزديک است. اگر در واجب کفايي اين کار را انجام دهيم فرق آن با واجب عيني روشن مي‌شود. در واجبات عينيه مکلف «کل واحد واحد من المکلفين و من آحاد المکلفين» است؛ اما در واجب کفايي صرف وجود مکلف است آن‌هم در واجبات کفائيه تعبديه؛ اما در کفايي غير تعبدي مسئله صرف الوجود مطرح نيست و فقط مطلوب وجود فعل در عالم خارج است. اين چيزي است که به ذهن رسيده در اين بحث.

سوال...؟
پاسخ استاد: اگر فعل انجام نشد، آنچه ما نفي مي‌کنيم اين است که نمي‌توانيم بگوييم همه عاصي هستند. عاصي کسي است که نزدیک‌تر به اين عمل بوده و مي‌توانسته آن را زودتر از ديگران انجام دهد. فرضاً کسي در روستا است و ديگري در شهر، آن در کنار ميت نشسته و قدرت هم دارد هیچ‌گاه عقلاء نمي‌گويند بين انساني که اينجا است با آن انساني که مثلاً صد کيلومتر فاصله دارد، هيچ فرقي وجود ندارد.

سوال:...؟
پاسخ استاد: در واجبات کفائيه تعبديه گفتيم به‌صرف الوجود مکلف توجه پيدا مي‌کند. يعني مرحوم نائيني صرف الوجود را در کل واجبات کفائيه مطرح کرده‌اند؛ اما ما عرض مي‌کنيم فقط در واجبات کفائيه تعبديه است. در غير تعبدي مکلف دخالتي ندارد، اگر کسي انجام داد عقل مي‌گويد او مطيع است و امتثال کرده اما تکليف متوجه او نبوده.

سوال:...؟
پاسخ استاد: امتثال در لزوميات يا غير لزوميات فرع بر اين است که مولا غرض داشته باشد، الآن من مي‌دانم غرض مولا به فعلي تعلق پیداکرده و خطابي هم نکرده. اگر من آن عمل را انجام دادم عقلاء مرا ممتثل نمي‌دانند؟ اصول متأخر اکثراً اين مبنا رادارند که اطاعت و امتثال حتي قصد قربت متفرع بر خطاب امر نيست.

سوال:...؟

پاسخ استاد:
 مرحوم آقاي خويي مي‌فرمايند براي رسيدن به غرض مولا راهي جز امر نداريم، اما ما گفتيم نه راه‌هاي ديگر هم وجود دارد. اشکال را هم آنجا مطرح کرديم.

سوال:...؟
پاسخ استاد: نه اول بايد فعليت تکليف را درست کنيم. نمي‌شود گفت در مرحله فعليت تکليف متوجه همه نيست اما در مرحله تنجز است. مرحله فعليت قبل از مرحله تنجز است.

سوال:...؟
پاسخ استاد: وقتي کفار به بلد اسلامي حمله مي‌کند در کتاب‌هاي فقهي وجود دارد که« يجب علي کل مسلم» که برود دفع کند. الآن مخصوصاً با اين روابط و رسانه‌هاي گروهي که وجود دارد همه مسلمين جهان اطلاع پيدا مي‌کنند، بر همه واجب است که بروند؟ اين را عقلاء هم نمي‌پذيرند. آن‌هایی که در ميدان و دايره هستند، عقل اول آن‌ها را ملزم مي‌کند. آن‌کسی که آنجا نشسته نمي‌تواند بگويد من يکي و آن‌یکی که صد هزار کيلومتر آن‌طرف‌تر‌است بيايد باهم اين کار را انجام دهيم. مي‌خواهيم بگوييم این‌ها ما را راهنمايي مي‌کند، تکليف ابتداءً به چه کساني تعلق پيدا مي‌کند. در واجبات کفائيه (من به الکفايه) يعني «من يکون في الميدان وأقرب من الاتيان التکليف»، این‌ها اول تکليف متوجه‌شان است. نمي‌شود گفت بين این‌ها و آن‌هایی که فاصله زياد دارند هيچ فرقي وجود ندارد.

فرع مرحوم نائینی در مورد وظیفه فاقدین ماء
مرحوم نائيني بعدازاینکه بحث واجب کفايي مطرح‌شده فرعي را عنوان کرده‌اند.
فرع مرحوم نائيني: اگر دو نفر فاقد الماء هر دو تيمم کردند، بعد از تيمم آبي پيدا شد، اما اين آب به مقداري است که يکي از آن‌ها مي‌تواند با آن وضو بگيرد. مرحوم نائيني فرموده به‌مجرداینکه اين آب پيدا شد، درست است که يکي بيشتر نمي‌تواند با آن آب وضو بگيرد، اما يصدق بر هرکدام از این‌ها فی‌نفسه که واجد الماء هستند. شخص الف يصدق که فی‌نفسه واجد الماء است با قطع‌نظر از ديگر و ديگري هم يصدق عليه که واجد الماء است با قطع‌نظر از ديگري. مي‌فرمايد به‌مجرد پيدا شدن آب بر هرکدام صدق مي‌کند که فی‌نفسه واجد الماء هستند، تيمم هر دو باطل مي‌شود.

آيا اين بيان مرحوم نائيني درست است يا نه؟ مرحوم آقاي خويي در کتاب محاضرات، (جلد چهارم ، صفحه 58) فرموده‌اند اين بيان را مطلقاً نمي‌توانيم بپذيريم. يا بايد بگوييم در اينجا احدهما سبقت مي‌گيرد يا هر دو کنار مي‌نشينند و هیچ‌کدام تسابق بر اينکه با اين آب وضو بگيرند پيدا نمي‌کنند. اگر هر دودست رو دست گذشتند و نرفتند از اين آب وضو بگيرند و تسابق پيدا نکردند، تيمم هر دو باطل است. اينجا نظريه استاد خود را قبول مي‌کنند؛ اما اگر يکي سبقت گرفت و وضو گرفت. تيمم ديگري باطل نيست. اگر هر دو رفتند که با اين آب وضو بگيرد منتها هرکدام در مقابل ديگري مقاومت کرد تا وقت گذشت، باز تيمم هر دو در اينجا صحيح است. اين هم‌نظری است که ايشان دارد نتيجه اين را فردا عرض مي‌کنيم و بعد واجب موقت و غیرموقت شروع مي‌شود.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

تنجز تکلیف واجب عینی واجب کفایی معنای واجب کفایی مکلف در واجب کفایی فعلیت تکلیف مخاطب در واجب کفایی واجب کفایی تعبدی واجب کفایی غیر تعبدی.

نظری ثبت نشده است .