درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: واجب کفایی تا آخر اوامر


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۷/۸


شماره جلسه : ۱۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه درس گذشته در مورد فاقدین ماء

  • تحقیق در مطلب

  • نظیر مسئله در باب استطاعت

  • تحلیل کلام محقق نائینی

  • نکته‌ای در مورد ماهیت شکل‌گیری تکلیف

  • سؤال:...؟

  • سؤال:...؟

  • سؤال:...؟

  • بحث اخلاقي:

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصه درس گذشته در مورد فاقدین ماء
عرض کرديم درجایی که دو نفر تيمم کرده‌اند و بعد مقداري آب پيدا مي‌شود که براي وضوی احدهما کفايت مي‌کند، مرحوم نائيني فرموده‌اند تيمم هر دو باطل است و بعدازاینکه احدهما بتوانند وضو بگيرند ديگري هم امر به وجوب وضو متوجه او نيست. در نظريه‌‌ي ديگري که بعد ازنظر ايشان بيان کرديم. مرحوم آقاي خويي فرمودند بايد تفصيل داد و مطلقاً نمي‌توانيم بگوييم تيمم هر دو باطل است که ديروز توضيح آن را عرض کرديم.

تحقیق در مطلب
حالا تحقيق در مطلب چيست؟ درجایی که هر دو متيمم هستند و آبي پيدا مي‌شود که براي وضوي احدهما کفايت مي‌کند، آيا به‌مجرداینکه اين آب يافت شد، اينجا مى‌توانيم بگوييم هرکدام فی‌نفسه عنوان واجد علماء دارند و اگر هرکدام واجد علماء بودند تيمم باطل مي‌شود؟

 اين مطلب روشن است که موضوع براي بطلان تيمم وجدان علماء است. موضوع براي وجود وضو هم وجدان علماء است. موضوع در هر دو يکي است. اگر آب يافت شد تيمم باطل است. اگر آب يافت شد وضو واجب است. حالا در اينجا وقتی‌که موضوع يکي است اولين نتيجه‌اي که مي‌گيريم اين است که تفکيک بين اين دو درست نيست. يعني فقيه نمي‌تواند بگويد ازیک‌طرف تيمم باطل است و از طرف ديگر وضو واجب نيست. وقتي مي‌گوييم موضوع در هر دو يکي است. موضوع در بطلان تيمم وجدان علماء است. اگر کسي آب پيدا کرد تيمم او باطل است.

 موضوع در امر به وضو و وجوب وضو وجدان الماء‌است. آنگاه اين اشکال به مرحوم نائيني وارد است که ايشان فرموده‌اند ازیک‌طرف تيمم هر دو باطل است و از طرف ديگر گفتند هر دو مکلف به وضو نيست. وجوب وضوء را از هر دو نفي کرده‌اند. چه فرقي وجود دارد؟ اگر وجدان علماء سبب بطلان تيمم است. الآن وجدان علماء موضوع براي وجوب است. بگوييم وجوب وضو. بگوييم وضو هم بر هر يک از اين دو واجب است. در مقام عمل درست است که قدرت ندارند چون يک آب بيشتر نيست اما چرا تکليف به وجوب وضو را منفک کنيم و جدا کنيم از مسئله بطلان تيمم.

 پس اين نکته روشن است، چون موضوع بطلان تيمم و موضوع وجوب وضو يک شيء است و آن وجدان علماء است. اگر وجدان علماء محقق شد، بايد بگوييم تيمم هر دو باطل است و وضو بر هر دو واجب است و تکليف مي‌آيد. اگر يکي زودتر وضو گرفت ديگري مجدداً عاجز از وضو مي‌شود و دوباره تيمم مي‌کند. اين اشکال مهمي است که بر فرمايش مرحوم نائيني وارد است.

البته بحث اين مربوط مي‌شود به بررسي ادله تيمم که آيا «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا» لم تجدوا در اينجا موضوع براي وجوب تيمم است. اگر کسي آب پيدا نکرد تيمم واجب است و نتيجه و مفهوم آن اين است که وجدان علماء سبب بطلان تيمم است.

وجدان علماء در اينجا ظهور در چه معنايي دارد؟ ربما يقال که اين «لم تجدوا» ظهور در وجدان فعلي استقلالي دارد. يعني اگر هرکدام از مکلفين مخصوصا با اين خطابي که در آيه وجود دارد. اگر آب پيدا نکردند تيمم کنند. يک آب که وجود دارد عرفا صدق نمي‌کند که کل واحد منهما واجد علماء شده‌اند.

 عرفا نمي‌گويند هرکدام از اين دو عنوان واجد علماء را پیداکرده‌اند. لذا به‌حسب بدوي نتيجه مي‌شود آنکه وضو گرفت حقیقتاً واجد علماء بوده و تيمم او باطل است. ولي آنکه وضو نگرفت کشف از اين مي‌کند که واجد علماء نبوده و تيمم اوليه او به قوت خود باقي است.

نظیر مسئله در باب استطاعت
 آنگاه نظير اين فرع، فرع ديگري است که در باب حج مطرح مي‌کنند. اگر کسي بگويد پولي که به‌اندازه رفتن و برگشتن يک نفر به مکه باشد حاضرم بدهم يا کسي مالي را اباحه کند، اين مال به‌اندازه اين است که يک شخص را به مکه ببرند و بياورند. آيا در اينجا تمام جمع به‌واسطه يک پول براي يک حج مستطيع مي‌شوند؟

مرحوم نائيني از کساني است که در اين مسئله فرموده استطاعت تحقق پيدا نمي‌کند. آنگاه اشکالي که به مرحوم نائيني است اين است که چه فرقي بين بحث استطاعت و بحث تيمم وجود دارد. شما در تيمم مي‌گوييد کل واحد منهما با قطع‌نظر از ديگري قادر هستند بر استعمال آب و واجد علماء هستند. اينجا هم اگر کسي اباحه کند پولي را براي حج، کل واحد واحد با قطع‌نظر از ديگري مستطيع شده‌اند. حتماً مرحوم نائيني مي‌گويند در باب استطاعت به‌مجرد اباحه استطاعت حاصل نمي‌شود. در باب استطاعت بايد پول در اختيار خود انسان بيايد و بر مال استيلاء پيدا کنيم، آنگاه استطاعت حاصل مي‌شود.

تحلیل کلام  محقق نائینی
نظير اينکه اگر کسي پولي را به انسان هبه کند براي حج تا مادامی‌که انسان قبول نکرده، صرف استطاعت محقق نمي‌شود. همين حرف را ما مي‌توانیم در مورد وجدان علماء بزنيم. آيه «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» ظهور در وجدان فعلي استقلالي دارد. يعني اگر هرکدام مستقلاً آبي پيدا نکردند. مفهوم آن اين است که هرکدام مستقلاً آبي را پيدا کردند؛ و الا اگر هزار نفر در جبهه جنگ تيمم کنند. حالا يک ظرف آب هم پيدا شد، بگوييم به‌مجرد اين وجدان علماء، تيمم همه اين هزار نفر باطل مي‌شود. اين وجهی براي بطلانش نيست. آن‌کسی که از آن آب استفاده مي‌کند معلوم مي‌شود او واجد علماء بوده و بقيه عنوان واجد علماء را ندارند و کشف از اين مي‌کند که تيمم آن‌ها صحيح است.

این‌که اين وجدان علماء چه ظهوري دارد؟ هم در تيمم و هم در مسئله وضو. چون اين اشکال بر مرحوم نائيني که بين آن‌ها تفکيک کنيم درست نيست. نائيني ازیک‌طرف فرموده بطلان تيمم است و از طرف ديگر وضو بر هر دو واجب نيست. اگر موضوع وجدان الماء‌ است نمي‌شود اين تفکيک را انجام داد پس تفکيک روشن است که باطل است. پس همان‌طور که در تيمم مي‌گوييم با پيدا شدن آب تيمم همه باطل نيست. مي‌توانيم بگوييم با پيدا شدن آب وجوب وضو متوجه همه نيست.

ديگران مي‌گويند وجوب وضو متوجه مي‌شود، اما در مقام امتثال تزاحم مي‌شود؛ اما عرض ما اين است که اينجا تکليف متوجه جميع نمي‌شود.

نکته‌ای در مورد ماهیت شکل‌گیری تکلیف
نکته‌اي که ديروز در بحث واجب تخييري عرض کردم، تکليف امري رايج بين العقلاء است. يعني شارع متعال در مسئله تکليف يک روش خاص مخصوص خود ندارد. آيا درجایی که يک ظرف غذا وجود دارد و فقط يک نفر را سير مي‌کند. عقلاء اينجا اجازه مي‌کند يک نفر به يک جمع هزارنفری بگويد «يجب عليکم التناول من هذا الطعام»؛ اين تکليف غير صحيحي است و عقلايي نيست.

 بله ما راه نداريم تشخيص دهيم. کسي که از آن آب وضو مي‌گيرد کشف از آن مي‌کنيم که او واجد علماء بوده و امر به وضو متوجه او بوده و ديگران امر به وضو متوجه‌شان نبوده، نه اينکه امر به وضو متوجه آن‌ها بوده اما تزاحم در مقام امتثال است.

سؤال:...؟
پاسخ استاد: اگر دو حکم داريم و گفتيم موضوع واحد است باوجودآن موضوع مي‌توانيم بين آن دو حکم فرق بگذاريم.

مي‌گوييم بطلان تيمم، موضوعش وجدان علماء است. امر به وضو موضوعش چيست؟ وجدان الماء‌است. آنگاه بگوييم اين وجدان علماء وقتي آمد طبق بيان نائيني تيمم باطل است اما وجوب وضو نيست. تفکيک بين اين دو نمي‌شود که اين تفکيک در بيان نائيني شده است.

سؤال:...؟
پاسخ استاد: در متزاحمين، عمل تحقق پيدا مي‌کند فی‌نفسه از هرکدام از اين دو. يعني درجایی که دو غريق وجود دارد، امر به نجات اين يا آن غريق مي‌گوييم متوجه مکلف است. مکلف قدرت بر جمع ندارد و نمي‌تواند هر دو را انجام دهد. مي‌گوييم حالا تزاحم مي‌شود بين اين دو، الاهم فالاهم، يا الاهم را انجام دهد و مهم را کنار بگذارد.

اما اينجا ازنظر عقلي استعمال آب براي اين مجموع عقلا محال است. استعمال اين غذا براي اين مجموع عقلا محال است. لذا در باب متزاحمين جمع آن عقلا ممتنع نيست. شايد يکي قدرت پيدا کند و هر دو را انجام دهد اما عرفا و عادتاً نمي‌شود؛ اما درجایی که عقلا محال است. يک ليوان آب است و اين ليوان آب عقلا امکان سیراب کردن يک نفر دارد. آيا عقلاء مي‌گويند کسي تکليف کند يجب عليکم بر اين جمع ده‌هزارنفری که همه از اين آب سیراب شوند؟ نمي‌شود. عقلاء در روش‌هايشان گاهي به روش عقل و گاهي به مباني ديگر پيش مي‌روند. عقلا بما هم عقلا و بما هم عاقلان چنين تکليفي را درست نمي‌دانند و مي‌گويند يکي از این‌ها را بيشتر نمي‌توانيد مکلف کنيد.

سؤال:...؟
پاسخ استاد: مرحوم نائيني در شرطيت قدرت از کساني است که مي‌فرمايد در بحث ترتب، قدرت را به اقتضاي خطاب استفاده مي‌کنيم.

مشهور مي‌گويند حاکم به شرطيت قدرت عقل است؛ اما نائيني مي‌فرمود حاکم به شرطيت قدرت، اقتضاي خطاب است و خطاب به عاجز نمي‌شود. در اينجا عرف مي‌گويد در بين صد يا هزار نفر همه عاجز هستند الا يک نفر. آنگاه چطور بگوييم خطاب شامل همه مي‌شود؛ و اين هم از اشکالات ديگر بر ايشان است، شما که قدرت را از خطاب استفاده مي‌کنيد. خطاب در چنين موردي که يک نفر فقط مي‌تواند انجام دهد. بله ممکن است ايشان بگويد يک نفر غير معين در بين این‌ها مکلف است. اين راه دارد؛ اما بگوييم امر به همه آن‌ها تعلق پيدا مي‌کند و مکلف هستند درست نيست.

بحث اخلاقي:
حديثي است در توحيد مرحوم صدوق، باب دوم، حديث هفدهم. (الفتح بن يزيد الجرجاني، قال: لقيته عليه السلام علي الطريق)، فتح مي‌گويد امام هشتم (عليه السلام) را در راه ملاقات کردم (عند منصرفي من مكة إلي خراسان) وقتي از مکه به سمت خراسان آمدم (وهو سائر إلى العراق) حضرت به عراق مي‌رفت، (فسمعته يقول)، گوشه‌اي نشسته بودم و حضرت مي‌فرمود «من اتقي الله يُتقي» کسي که از خدا بترسد ديگران هم از او مي‌ترسند، کسي که نسبت به خدا تقوا داشته باشد، ديگران هم نسبت به او تقوا « أطاع الله يُطاع» کسي که از خدا اطاعت کند خود مطاع ديگران مي‌شود و ديگران از او اطاعت مي‌کنند.

معناي اجمالي حديث اين است که يکي از آثار تقواي الهي اين است که ديگران هم نسبت به انسان متقي مي‌شوند و نسبت به او خوف و خشيت پيدا مي‌کنند. اين يکي از آثار تقوا است که در اين روايت ذکرشده. حال بايد مقداري توضيح دهيم تا مقصود امام (عليه السلام) را بيشتر بفهميم. تقوا به معناي خوف نيست، تقوا يعني در انسان حالتي پيدا شود که او را از مخالفت باخداوند بازدارد و نسبت به نواهي که خداوند نهي کرده خودش را کنترل مراقبت کند.

تعبيري که در بعضي از کتب اخلاق وجود دارد، انسان وقتي خوف نسبت به خدا پيدا کرد و نسبت به خدا و علم و دستورات و قدرت مطلقه خدا توجه پيدا کرد. اين خوف اگر اشتداد پيدا کند و به مرحله کامله خود برسد مي‌شود تقوا.

 انسان گاهي گناهي را انجام نمي‌دهد و آن را ترک مي‌کند و يا نعوذبالله دوباره آن گناه را انجام مي‌دهد. تا زماني که اين حالات براي انسان وجود دارد يعني اين حالات متناوبه است به اين انسان نمي‌شود گفت باتقوا ولو بعد از معصيت توبه و استغفار هم مي‌کند و به‌حسب ضوابط گناهان قبلي او محو مي‌شود و لذا تقوا کار آساني نيست.

 تحصيل تقوا به‌طوری‌که واقعاً در انسان حالتي به وجود بيايد که به‌طرف معصيت نرود و واقعاً وقتي نزديک به معصيت مي‌شود تمام وجود او را وحشت فرابگیرد. آن وحشتي که نگذارد انسان آن کار را انجام دهد. مثلاً مالي حرامي وجود دارد، انسان مثلاً براي خودش حساب مي‌کند من گرفتارم و اين مال از هر چيزي بر من حلال‌تر است. توجيه‌گري که کار شيطان است و نمي‌گذارد خشيت در انسان راه پيدا کند او را مي‌اندازد در وادي معصيت الهي.

تقوايي که در اينجا اثرش آن « من اتقي الله يتقي» است يعني انسان به حدي برسد که مطمئن شود نزديک شدن گناه براي او ديگر محقق نمي‌شود. يعني آن‌قدر خود را ساخته و با نفس خود مبارزه کرده در ديد، لسان و شنيدن. عرض کرديم مرحله بالاي آن در قلب انسان است. حتي وقتي انسان تنها است فقط بين خود و خدا حديث نفس کند. نسبت به ديگران بخواهد سوءظن قلبی و اعتقادات بد و سوء پيدا کند این‌ها هم در کار نباشد.

نمي‌توانيم بگوييم فقط تقوا، البته در بعضي از کتب اخلاقي است، تقوا يعني اتيان واجبات و ترک محرمات؛ اما اتيان واجبات، به حدي انسان برسد که فکر آن را هم نکند که من حاضرم اين واجب را ترک کنم. اتيان آنچه مي‌داند بر او واجب است. در عبادات و غير عبادات و ترک آنچه مي‌داند حرام است و بايد طوري باشد که اين حالت در انسان حاصل شود. وقتي اين حالت براي انسان حاصل شد مي‌رسد به حالت تقوا.

اين سؤالی در اين روايت وجود دارد يعني چه که کسي که از خدا بترسد «و من اتقي الله يتقي» و چه ملازمه‌اي بين آن‌ها وجود دارد، مگر ما بزرگاني در دين نداشتيم، ائمه طاهرين (عليهم السلام) که در رأس تقواي الهي بودند. پس اين يتقي چه شد در مورد آن‌ها و اصلاً چه ملازمه‌اي بين اين دو وجود دارد؟

توضيح اجمالي و مقدماتي لازم دارد تا اين حديث روشن شود. واقعاً اين احاديث ما متأسفانه کار نشده روي آن و روي فقه الحديث زياد کار نشده مخصوصا احاديث اخلاقي.

 همين «من اتقي الله يتقي»، خيلي حرف دارد. انسان وقتي به اين حالت از تقوا رسيد ديگر غير از خداوند از چيز ديگري خوف ندارد. تقوا الهي و وقتي انسان فقط سروکارش باخدا بود آنچه محرم است انجام نمي‌دهد حتي اگر نزديکانش او را وادار کنند.

 حاکمي بخواهد او را مجبور به انجام کند. امکان ندارد انجام دهد. اين فقط و فقط طرف خود را خداوند قرار مي‌دهد و خود را در حريم کبرياي الهي قرار مي‌دهد. يعني رفعت نفسي و روحي پيدا مي‌کند و نتيجه اين مي‌شود که ديگران از او خوف پيدا مي‌کنند.

مثلاً دو نفر هستند که شما مي‌خواهيد مطلبي را بگوييد و مي‌گويد فلاني تا به او بگوييم مي‌گويد چشم، ولي فلاني به اين زودي قبول نمي‌کند. همین‌که می‌گوییم فلاني قبول نمي‌کند براي انسان يک اضطرابي ايجاد مي‌شود که چه کارکنم قبول کند و نگران مي‌شود؛ اما نسبت به انساني که زود قبول مي‌کند نگراني نيست. به او بگوييم برو فلان حرف را بزن مي‌گويد چشم. ديگري که نمي‌رود بزند انسان اضطراب پيدا مي‌کند.

 اگر انسان به اين حال و مرتبه رسيد نه‌فقط انسان‌هاي ديگر در مقابل او خشيت و خوف پيدا مي‌کنند، در مقابل او هر حرفي را نمي‌توانند بزنند و هر حرف را نمي‌توانند تقاضا کنند و وجود او مانع بسياري از گناهان و بسياري از مصائب خواهد شد، اين مي‌شود يتقي، مثال خيلي روشن آن،‌ پدر در خانه يتقي است. يعني بچه‌ها تا پدر در خانه است هر کاري نمي‌کنند اما پدر که رفت، شروع مي‌کنند به انجام دادن.

در کلان مسائل اخلاقي و مسائل ديني و مسائل اجتماعي انسان مي‌تواند به اين مقام برسد که بشود يتقي. يعني وجود او آن‌قدر وجود ارزشمندی است که هم سبب انجام خيرات مي‌شود و هم مانع بسياري از مفاسد و گناهان مي‌شود.

 بايد براثر اين درس‌ها، اين درس‌ها را اگر واقعاً قصد قربت داشتيم باشيم و فقط براي خدا بگوييم و بشنويم و بنويسيم. يعني براي خدا انجام دهيم. صبح که از خانه بيرون مي‌آييم نگوييم مي‌خواهم مجتهد شوم يا مثلاً به فلان مقام برسم. تمام این‌ها را هيچ بدانيم. آنچه خدا مي‌خواهد، مي‌خواهيم بشويم و آنچه راضي است آن را انجام دهيم هر چه او مي‌خواهد. انسان نمي‌داند چه آينده‌اي دارد. ولي اگر روي اين محور حرکت کنيم که رضاي الهي و خواست الهي، کارهاي ما رنگ الهي پيدا مي‌کند. ان‌شاءالله خدا تقوا را نصيب همه ما بفرمايد.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

درس اخلاق اخلاق واجب عینی واجب کفایی تکلیف بین عقلا من اتقی الله یتقی خوف از خدا حدیث اخلاقی.

نظری ثبت نشده است .