درس بعد

آیات حکومت در قرآن

درس قبل

آیات حکومت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: آیات حکومت در قرآن (2)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۴


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مقدمه

  • بررسی آیات متضمن واژه مُلک و مَلِک

  • لغت شناسی واژه‌ی ملک

  • بررسی دلالی آیات 246 و 247 بقره

  • آیات جهاد و حکومت

  • نسبت تشریع و تکوین

دیگر جلسات

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


مقدمه
بحث ما در این است که ببینیم آیا در قرآن کریم آیاتی داریم که دلالت کند که دین - خصوصاً دین اسلام-، به معنای حکومت یا برای حکومت است؟ تا به حال به توفیقات الهی آیاتی را بررسی کردیم. در دو جلسه گذشته گفتیم اگر کسی روی واژه حکم در قرآن دقت کند خود این آیاتی که متضمن این است که هر نبی‌ای را خدا فرستاده تا؛ «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ» یعنی برای حکومت فرستاده و گفتیم این حکم اعم از قضاوت است. آیات حکم را مفصل مورد بررسی قرار دادیم و نکاتی را استنباط کردیم.

بررسی آیات متضمن واژه مُلک و مَلِک
یک سری دیگر از آیات که در این موضوع می‌تواند خیلی خوب باشد و باید روی آن دقت کرد، آیاتی است که در آن عنوان مُلک وجود دارد. این ماده‌ی مُلک[1] یا ملکاً عظیماً[2] یا ملکاً کبیراً،[3] یا مالک[4]، یا مَلِک،[5] یا ملیک،[6] اینها در قرآن زیاد آمده. خصوصاً این تعبیر زیاد در قرآن کریم آمده است که؛ «لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[7] «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ»، «أم لهم ملک السموات و الأرض»[8]؛ خصوصاً در این آیه 107 بقره که دو طرف قضیه را بیان فرموده، ملک سماوات و ارض برای خداست؛ و غیر از خدا کسی شأنیت ولایت را ندارد؛ «ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ».

لغت شناسی واژه‌ی ملک
ما ابتدا معنای لغوی مُلک را یک بررسی اجمالی کنیم، و ببینیم مُلک یعنی چه؟ و بعد برای مدعای خودمان ببینیم از این آیات می‌شود استفاده کرد یا نه.

در مقاییس اللغة در توضیح واژه ملک می‌گوید: «اصلٌ صحیحٌ یدلّ علی قوةٍ فی الشیء و صحةٍ» یک چیزی که هم در آن قوت باشد و هم صحیح و سالم باشد و عیبی در آن نباشد. أَمْلَكَ‏ عَجِينَهُ‏ یعنی قوىّ عجنه و شدّه، وقتی نانوا خمیرش را خیلی ورز می‌دهد می‌گویند: أملَکَ عجیناً. مَلِکتُ الشیء یعنی قوّته یا و ملكت الشي‏ء: قوّيته، بعد می‌گوید و الاصل هذا، اصل در معنای ملک قوّت است، صحت است. ثمّ قیل ملک الانسان الشیء یملکه ملکا،[9] بعداً‌ این ماده آمد در همین ملکیت اعتباریه استعمال شد و گفتند این انسان مالک این فرش است مثلاً.

در فقه وقتی فرق میان ملک، حکم و حق را می‌خواهند بیان کنند، می‌گویند: در ملک یک سلطنت و قوتی وجود دارد و الاسم المُلک اسم مصدر مِلک، مُلک می‌شود، اینکه در اول خیارات مرحوم شیخ وقتی می‌خواهد خیار را معنا کند می‌گوید: هو مُلک فسخ العقد.[10] مرحوم آیت الله پایانی رضوان الله تعالی علیه -که ما تمام خیارات مکاسب را خصوصی پنجشنبه و جمعه‌ها یا تعطیلات و مناسباتی که حوزه تعطیل بود ساعت 8 صبح منزل ایشان می‌رفتیم و گاهی اوقات درس ما تا یازده طول می‌کشید، ایشان بر گردن ما خیلی حق دارد- ایشان می‌فرماید: بعضی از آقایان مِلک فسخ العقد می‌خوانند که باید به اسم مصدر خواند مُلک فسخ العقد، که مُلک اسم مصدر از برای ملک است. در اصطلاح فقها هم مُلک فسخ العقد است.

جایی عرب می‌گوید مُلک و مالک، که ید هم قوی باشد و بتواند انواع تصرفات را انجام بدهد؛ و هم صحیح باشد یعنی ید عدوانی نباشد. ید عدوانی را عرب مالک نمی‌داند و عنوان مِلک یا مُلک را برایش اطلاق نمی‌کند. فالمِلک مالک من مالک، ملک همان است که انسان از یک مالی مالک می‌شود و مملوک العبد.

در مصباح اللغة آنجا مِلک را بالکسر اسم مصدر قرار داده است. فاعل آن می‌شود مالک و جمعش می‌شود مُلّاک مثل کافر و کفار، و بعضهم جعل الملک بالکسر و الفتح لغتین فی المصدر. گفتند هم مَلک و هم مِلک هر دو مصدر است. مَلِکَ علی الناس امرهم إذا تولی السلطنة، مَلِک یا حاکم در جایی است که کسی متولی سلطنت بشود، بعد جمع مَلِک می‌شود ملوک، که در اینجا هم اسم مصدرش مُلک است.

در همین کتاب‌های لغت کلمه‌ی مَلَکوت و ملائکه از همین ماده است. بعضی‌ها می‌گویند ملائکه جمع مَلیک است نه جمع مَلِک، و بعضی می‌گویند جمع مَلک. اما ریشه ماده‌ی کلمه ملائکه یا حتی ملکوت، همه اینها  به کلمه مِلک برمی‌گردد. فإنّ الملکوت ذو زیادة من المُلک مصدراً یعنی ملکوت جایی استعمال می‌شود که سلطنت قوی‌تری است؛ چنانکه در ادبیات به ما گفته‌اند زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی، ملکوت چون حروفش اضافه‌تر است، دلالت بر سلطنت بیشتری دارد؛ «كالجبروت من الجبر و الرحموت من الرحمة، و الرهبوت من الرهبة، و العظموت من العظمة»[11]

نکته‌ای که وجود دارد اینست که در مِلک یا مُلک دو عنوان یا دو خصوصیت وجود دارد یکی سلطنت و قوّت، یکی هم صحت؛ «لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی خدای تبارک و تعالی سلطنت آسمان‌ها و زمین را دارد و هر تصرفی هم می‌کند صحیح است. اما حکّام ظالم سلطنت ظاهری دارند، ولی سلطنتشان صحیح نیست. مُلک و مالک یا مَلِک در اصطلاح قرآن جایی است که هم قوّت باشد و هم صحت باشد. البته بعدها در امور اعتباریه برای کسی که یک چیزی را می‌خرد، گفته‌اند مالک می‌شود و لذا کلمه مِلک را استعمال کرده‌اند، اما ریشه‌اش به قوّت و سلطنت و صحت برمی‌گردد.

بررسی دلالی آیات 246 و 247 بقره[12]
در قرآن این آیاتی که در سوره بقره است؛ «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى»، گروهی از بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام به نبی خودشان «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»، به او گفتند یک ملکی را فرمانده‌ای را، حاکمی را برای ما قرار بده. اینجا معلوم می‌شود، مثل همان مطالبی که گاهی اوقات می‌گوئیم در ارتکاز راوی چه بوده؟ در ارتکاز آن جمعیت -ملأ بنی اسرائیل- این بوده که ملک را باید پیامبرشان معین کنند، خودشان حق ندارند ملکی را معین کنند، ابتدا سراغ پیامبر می‌روند، به این معناست که خود پیامبر یا هر پیامبری بوده این شأن را داشته که خودش ملک باشد؛ اما برای خصوص جنگ اینها را گفته‌اند یک رئیسی را برای ما قرار بده. إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ اینها به پیامبر می‌گویند ابْعَثْ لَنا اگر این انتخاب ملک و فرمانده جنگ، ربطی به پیامبر نداشت و از شئون پیامبر نبود، اینها لازم نبود این تقاضا را داشته باشند، خودشان می‌رفتند یک نفر را انتخاب می‌کردند. بعد خدای متعال می‌فرماید: «قال هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا» شاید اگر قتال را واجب کنیم شما مقاتله نکنید! اینها گفتند نه ما مقاتله می‌کنیم. در آیه بعد؛ «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً»، آن نبی می‌گوید طالوت را  خدا برای شما مَلِک قرار داده، یعنی این از شئون خدای تبارک و تعالی است. اینکه چه کسی حاکم باشد، ملک باشد برای مردم، یک نصبی است که خدای تبارک و تعالی می‌کرد؛ «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً». اینها می‌گفتند: «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ» گفتند ما طالوت را قبول نداریم. ما احقّ به مُلک هستیم از طالوت «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» ما مال داریم و او ندارد، او فقیر است؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ» خدا او را اصطفا کرده، خود این ماده‌ی اصطفا را ببینید ما وقتی قرآن می‌خوانیم بیشتر ذهن‌مان می‌آید در رسالت و نبوت، یک مسئولیتی که از طرف خدا یک خبری را بیاورد. خود اصطفا در کُنهش نصب حکومت است؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» بعد یک کبرایی بیان می‌کند :«وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ»، این حکومت را به هر کسی بخواهد می‌دهد.

این آیات به خوبی هم دلالت دارد که در ذهن مردم این بوده ملک را پیامبر و خدا باید معین کند. و لذا خدا طالوت را به عنوان ملک قرار داد. کبری این است که «وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ»، آن مُلکی که انتصاب به خدای تبارک و تعالی دارد را خدا اعطا می‌کند. اینها یک فرماندهی برای جنگ خواستند. «وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ» خدا ملک خودش را به عده‌ای که مورد اراده‌ی خودش هست می‌دهد.

آیات جهاد و حکومت
خود این آیات جهاد در قرآن، آیات وجوب قتال یک ملازمه‌ی قهریه دارد به اینکه حکومت باید به دست کسی باشد که جنگ به دست اوست. الآن در زمان ما عقلا همین را می‌گویند. هر کسی که رئیس و حاکم است امر صلح و جنگ به دست اوست. ادامه آیات تا می‌رسد به آیه «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ» اینجا خدای تبارک و تعالی نسبت به داود می‌گوید: «آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» خدا به داود مُلک را اعطا کرد یعنی این مُلکی که اعطا می‌کند تکوینی نیست بلکه اعتباری است و همان حکومت است. دیروز هم در بحث‌ها به یک مناسبتی گفتیم خود حکومت از احکام وضعیه است؛ قضاوت، ریاست، امامت، حکومت، اینها خودش از احکام وضعیه است و لذا این را خدا می‌دهد و می‌گیرد؛ «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ».

 پس در این آیات 246 تا 251 سوره بقره این مدعای ما به خوبی ثابت می‌شود که اولاً در ذهن مردم این بوده که تعیین ملک و حاکم از شئون خدا و رسول است و لذا خدا هم به نحو کلی می‌فرماید: «وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ» را فرموده است.

خدا مُلک خودش را ایتاء می‌کند، خصوصاً خود یؤتی، آتاه، اینها دلالت بر این دارد که کسی خیال نکند این مُلک یعنی قدرت تکوینی و در نتیجه بگوییم: «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ» یعنی خدا به این داود قدرت تکوینی داد! خیر، این ملک یک منصب است. کلمه ایتاء قرینه‌ی روشن است بر اینکه این یک منصبی است، معلوم می‌شود که این منصب مال خداست، یعنی باز به یک عبارت دیگر اگر بخواهیم دنبال کنیم.

نسبت تشریع و تکوین
خدا رحمت خدا بعضی از اساتید ما زیاد از این مطلب استفاده می‌کردند در مباحث فقهی‌شان، و آن اینکه وِزان تشریع بر اساس وِزان تکوین است، یعنی اصلاً نسخه‌ و دستوراتی که خدای تبارک و تعالی در تشریع دارد به مقتضای تکوین است. این البته شواهد زیادی هم دارد، تکوین این است که قدرت و سلطنت مطلقه مال خداست؛ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مربوط به خدای تبارک و تعالی است، انحصار هم دارد. در این جهت هیچ کسی دخیل نیست، شریک نیست، دخالتی هم ندارد.

این آیاتی که عرض کردم زیاد هم در قرآن آمده؛ «لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یا «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، فراوان در قرآن آمده است. بعد بگوئیم این دلالت بر عنوان تکوینیه دارد؛ آن سلطنت تکوینیه و قدرت تکوینیه برای خداوند متعال است. بعد بر وِزان این قدرت و ملکیت تکوینه خداوند قدرت تشریعیه و ظاهریه را برای افرادی قرار می‌دهد؛ چه کسی می‌تواند این قدرت ظاهریه را برای افراد قرار بدهد؟ کسی که «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» برای او ملک آسمان‌ها و زمین است. پس مردم نمی‌توانند؛ مردم چه سلطنتی بر آسمانها و زمین دارند؟ این انسان نفع و ضرر خودش را هم نمی‌تواند تشخیص بدهد. و لذا نمی‌تواند بگوید من می‌خواهم این آقا را حاکم مطلق خودم قرار بدهم، انسان چنین حقی ندارد، حکومت مال خداست، برای موجودی است که «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». به اعتبار این ملکیت تکوینیه، این ملکیت و مالکیت تشریعیه را خدا برای عده‌ای جعل کرده است و آن انبیاء و اولیاء است.

این آیه شریفه 158 سوره اعراف را ببینید، شاهد این مدعاست که تشریع بر اساس تکوین است؛ «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً». خدا به پیامبر می‌فرماید: به مردم بگو من [به صورت قضیه‌ی حقیقیه] رسول خدا به سوی همه شما هستم. بعد می‌فرماید: «الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» این تعلیل است تا روشن شود چه چیزی سبب شده من رسول خدا برای جمیع بشر باشم؛ این سؤال مطرح است که قبلاً هر پیامبری برای مردم زمان خودش بود، الآن پیامبر ما که 60 و اندی سال داشتند، مردم زمان خودشان پیامبر را دیدند معجزات را دیدند، اما به چه ملاکی رسول برای مردم تا روز قیامت باشد؟ به همین ملاک. من رسول از طرف خدایی هستم که «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» شما که هیچی، مُلک آسمانها و زمین در اختیار اوست؛ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ» و بعد هم می‌فرماید: «وَ اتَّبِعُوهُ » این «وَ اتَّبِعُوهُ» که قبلاً در آیات لزوم اتباع گفتیم یک سری از آیاتی که دلالت بر حکومت دارد همین اطاعت و اتباع است؛ «لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» این اطاعت و تبعیت مسیر هدایت و عامل سعادت جامعه است. پس این مدعای ما تا این مقدار ثابت می‌شود.

در سوره بقره آیه 258 ، در مورد جریان حضرت ابراهیم علیه و علی نبینا و آله السلام می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ». نمرود که با ابراهیم محاجه کرد آیا شما فکر نکردید آن کسی که محاجه کرد و حرفهایی که زد چه بود؟‌ آن داستان را می‌دانید. «أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ»، [در اینجا] ضمیر به نمرود برمی‌گردد: «أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ»[13] به نمرود برمی‌گردد. که برای امتحان است، این هم هست که خدای تبارک و تعالی یک سری از افراد را برای امتحان مُلک ظاهری در اختیارشان قرار می‌دهد منتهی بعد که نمرود مُلک پیدا کرده بود این محاجه را هم کرد و این حرفهایی که هست تا آخر مطرح شده است.[14]

این آیه‌ی «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ذیلش خیلی مهم است. «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ»، یعنی شما اگر بخواهید ولی پیدا کنید باید ریشه‌اش به «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» برگردد.
باز آیات دیگری هم هست مثل «مالک یوم الدین»، «قل اعوذ برب الناس»، «ملک الناس»، خود مَلِک که اینجا خداوند خودش را به عنوان مَلِک برای همه مردم معرفی می‌کند. علی ای حال خود این آیات یکی از ادله‌ی روشن بر این است که حکومت برای خداست، انبیاء دینی که آوردند دین حکومت است و این حکومت هست و این شبهه‌ای که برخی دارند که دین چه ارتباطی به حکومت دارد، شبهه‌ی کاملاً بی اساسی است.



وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1]. بقره/ 107.
[2]. نساء/ 54.
[3]. انسان/ 20.
[4]. آل عمران/26.
[5]. ناس/2.
[6]. قمر/ 55.
[7]. نور/42؛ و جاثیه/ 27؛ و فتح/ 14؛ و شوری/ 49؛ و آل عمران/ 189؛ و مائده/ 17، 18، 120.  
[8]. ص/10.
[9]. به نقل از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص162.
[10]. مرتضی انصاری، مکاسب المحرمه (طبع جدید)، ج5، ص11.
[11]. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص163.
[12]. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ * وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ».
[13]. بر اساس آیات قرآن کریم ما دو نوع ملک داریم. ملک مطلق و دیگری ملک حق. ملک مطلق بدون اینکه حقانیت همراه آن باشد، به هر فردی ممکن است عطاء شود. لکن ملک و سلطنت حق صرفا برای خدای متعال است و این ملکِ حق، به هر کسی عطاء نمی‌شود. آنچه در مورد جناب طالوت، جناب یوسف، داوود، سلیمان و سایر انبیاء مطرح است؛ همان ملک حق است.
[14]. در واقع نمرود ادعای ملکیت را مطرح می‌کرد که لایق و حق او نبوده است. او این ملکیت را مستقل از خداوند و در عرض خداوند متعال می‌دید. محاجه ابراهیم علیه و علی نبینا و آله السلام، در جهت زدودن این پندار باطل بود. آن حضرت به نمرود و اطرافیانش نشان داد که ملکیت او صرفا ظاهری و اعتباری است و فقط در محدوده‌ای است که خداوند به او اذن داده است. لذا در مقام محاجه فرمود که خدای من مرده را زنده می‌کند و زنده را می‌میراند. خورشید را از مغرب می‌آورد و تو اگر ملکیت مستقلی داری، آن چه را خدای من انجام می‌دهد، انجام بده.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .