موضوع: آیات حکومت در قرآن (2)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۲۵
شماره جلسه : ۶
چکیده درس
-
شرح حال علامه طباطبایی رضوان الله علیه
-
عدم اعتبار خبر واحد در مباحث تفسیری
-
علامه طباطبایی و محقق اصفهانی رضوان الله علیهما
-
لزوم توجه به مباحث تفسیری علامه رضوان الله علیه
-
خلاصه بحث گذشته
-
ادامه بررسی دلالت آیه 55 سورهی نور
-
ماده خلافت و معنای آن
-
ملاک خلیفه قرار دادن اهل ایمان
-
نظریه مختار برای مصداق خلیفه در آیه
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
شرح حال علامه طباطبایی رضوان الله علیه
در بُعد تفسیری هم که اظهر من الشمس است، این انسی که با آیات قرآن داشته و این تسلطی که در حد خودشان بر مضامین قرآن داشت، واقعاً بینظیر است. نسبت به تفسیر قرآن معروف این است که ایشان روش «القرآن یفسر بعضه بعضا»[1] را پیش گرفت؛ در حالی که این به عنوان یک روش تفسیری که بگوئیم ایشان اختیار کرده نیست. طبق همین مطالبی که در بحث محکم و متشابه و تأویل دارند اصلاً ایشان اثبات میکند که ساختار قرآن به نحوی است که این روش مما لابدّ منه است و اگر کسی این روش را توجه نکند نمیتواند به آن مقداری که خدای تبارک و تعالی در اختیار بشر قرار داده، دسترسی پیدا کند. گاهی برخی میگویند این القرآن یفسر بعضه بعضا به نحو موجبه جزئیه است و در بعضی از موارد مطرح است. در حالی که طبق برهانی که ایشان آورده، و آن مقدمات خمسهای که ایشان ذکر کرده در ذیل آیه هفتم سوره آل عمران، بر اساس آن همه قرآن این چنین است.
حالا بشر به یک مقدارش میتواند دسترسی پیدا کند؛ به بسیاری از آن هم شاید نتواند دسترسی پیدا کند. بالأخره همین که متشابهات باید به محکمات ارجاع داده شود، همین که این کتاب یک امّالکتاب دارد به همین معناست که با این ام الکتاب بقیهی آیات قرآن را باید تفسیر و تبیین کنیم. لذا این نکته خیلی مهم است چون در اذهان خیلیها که گاهی اوقات صحبت میشود میگویند ایشان این روش را برگزید، به این معناست که میتوانست این روش را هم نداشته باشد! در حالی که ایشان میگوید غیر از این روش دیگری نیست در درجه اول باید قرآن را با خود قرآن تفسیر کرد.
عدم اعتبار خبر واحد در مباحث تفسیری
اما یک نکته را باید توجه کرد که ایشان نتیجهای که معمولاً از آیات قرآن به دست میآورند با روش القرآن یفسر بعضه بعضا همان نتیجهای است که در روایات است. یعنی اینطور نیست که به روایات اهتمام نداشته باشد حالا ایشان میگوید روایات در تفسیر قرآن حجّیت ندارد فقط میفرماید روایات در بحث احکام حجیت دارد، اما اعتنا دارد به روایاتی که فریقین نقل میکنند و یک تنسیق خاص و یک ارتباط خاص و یک نتیجهی خیلی خوبی را از روایات استخراج میکند و بعد آن نتیجه را با نتیجهای که در القرآن یفسر بعضه بعضا هست منطبق میکند. این نکته خیلی حائز اهمیت است که ولو آن مبنای اصولی را دارد ولی سبب نشده که ایشان اهتمام به سنّت و به روایات نداشته باشد.
علامه طباطبایی و محقق اصفهانی رضوان الله علیهما
لزوم توجه به مباحث تفسیری علامه رضوان الله علیه
خلاصه بحث گذشته
مجموع این آیات این دو نتیجهی قهری را به ما میدهد که خدا به حکومت اهمیت میدهد و حکومت را مال خودش میداند. به جای خودش برای سلطنت در روی زمین خلیفهای را قرار میدهد به نحو تشریعی.
ادامه بررسی دلالت آیه 55 سورهی نور
رسیدیم به آیه 55 سوره مبارکه نور که خدا میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»، خدا وعده داده. اولاً آیا خدا یک جزایی میدهد به الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ؟ مثلاً فرموده که اگر کسی عمل صالح و ایمان داشته باشد او را به بهشت میبریم؛ یا این یک وعدهای است که ظرف تحقق او در این عالم دنیاست؟ این خودش خیلی نکته مهمی است، این وعده با وعدههای دیگر فرق دارد؛ ظرفش عالم دنیاست مثل همان وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ».[6] حالا متعلق این وعده چیست؟ استخلاف است؛ «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» استخلاف یعنی جعل شخصٍ خلیفةً یعنی خدا افرادی را به عنوان خلیفه میخواهد قرار بدهد، این وعده که چنین متعلقی دارد منشأش چیست؟ آیا ایمان و عمل صالح علت برای این هست؟ مثل موارد دیگری که در آیات داریم کسانی که ایمان و عمل صالح انجام میدهند خدا آنها را به بهشت میبرد.
ماده خلافت و معنای آن
اولاً مادهی خلافت را به لغت وقتی مراجعه کنید یک مقدار راجع به آن هم عرض کنم؛ کلمه خَلَفَ را به لغت مراجعه کنید میگویند سه معنا دارد: «أن یجیء شیئٌ بعد شیءٍ یقوم مقامه» یک چیزی بعد از چیزی میآید که قائم مقام او میشود، «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» یعنی این شخص قائم مقام خدا در روی زمین میشود. معنای دومش خلاف قدام است. و سوم تغیّر. خَلَفَ به معنای تغیر است منتهی به فتح لام میگویند خَلَفَ به معنای همین جانشینی است خَلَف صالح، خلف صدقٍ من أبی و خلف سوءٍ من أبی، اما خلفی که مقابل قدّام است به سکون لام است خلْف. به زنها میگویند خوالف «لأنّ الرجال يغيبون في حروبهم و مغاوراتهم و تجاراتهم و هنّ يخلفنهم في البيوت و المنازل»[10] مردها وقتی جنگ میروند یا برای تجارت میروند، زن خلیفهی مرد در بیوت و منازل است. در بعضی از کتابهای لغت هاء خلیفه هاء مبالغه است خلیفه یعنی خلیف، خلیفه به معنای السلطان الاعظم، هم به معنای فاعلی میآید و هم به معنای مفعولی، این معنای خلیفه است.ملاک خلیفه قرار دادن اهل ایمان
در این فراز «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» یعنی خدا اینها را خلیفه قرار میدهد؛ عرض کردم سؤال مهم این است که چه وجهی دارد که خدا اینها را خلیفه قرار میدهد؟ احتمالاتش را در جلسه گذشته گفتم و تکرار نکنیم، اینطور نیست که بگوئیم این مربوط به قوم بنی اسرائیل است و حتی این «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ»، این «مِنْ قَبْلِهِمْ» چند احتمال داشت که بیان کردم.
دنیا دار جزا نیست و جزا مربوط به آخرت است. این «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» فوق جزاست. به نظر من نکته مهمی است که ما بر آن راهنمایی شدیم این فوق جزاست. میگوئیم منشأش چیست؟ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ». خیلی جاها هست که چرا خدا وعده میدهد به اینها که اینها را خلیفه قرار بدهد؟ ایشان چون یک زمانی مورد ستم قرار گرفتند، گروه دیگر بیایند حکومت کنند؟ اگر همانها را خدا میگفت من شما را به حکومت میرسانم، وجهی داشت اما این، این چنین است.
نظریه مختار برای مصداق خلیفه در آیه
روی این فکر کنید که اصلاً بطون قرآن واقعیتهایی است که تحقق پیدا میکند در طول زمان و این القرآن یجری مجری الشمس و القمر است. مثلاً فرض کنید قضیهی فرعون و موسی به یک نحوی بوده، بعد یک حاکم دیگری و طاغوت دیگری با یک ولیای از اولیای خدا در یک زمان دیگر بوده، همینطور تکرار بشود و آیات دیگر، لذا این جهت که بگوئیم این آیه هنوز تحقق پیدا نکرده. اهلسنت مثل فخر رازی و بسیاری از علمای دیگرشان میگویند این آیه مربوط به خلفای راشدین است، مربوط به همان خلفایی است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و تمام شد.[11] که صدها اشکال به این نظریه وارد است. ولی اینکه به نحو یک قضیهی حقیقیه، فرض کنید «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...».[12] بگوئیم در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله یک مصادیقی داشت در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام یک مصادیقی و در زمان امام حسین علیه السلام یک نوع تحققی داشت. این چه اشکالی دارد؟ در این آیه به نظر میرسد که این مطلب هست «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا»، نه آمنوی در آخر الزمان فقط، یک گروه خاص در آخر الزمان. نه، در طول تاریخ این وعده را خدا به «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» داده است.
به عنوان مصداق بارز و درجه اولش آن است، هو الائمه هم داریم، کما اینکه در اهل ذکر میگویند: «وَ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ»[13] در حالی که برای دیگران هم در درجات بعد تطبیق میدهند، قابلیت تطبیق دارد یا در همین راسخون، خود آقای طباطبائی هم دارد وقتی میفرماید: «وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ »[14] این به عنوان مصداق بارزش است، ظاهرش این است که میشود این حرف را زد. این مطلب مهمی است آنهایی که میگویند از زمانی که غیبت کبری شروع شده تا زمان ظهور اصلاً باب حکومت دینی باید بسته شود، این برخلاف این آیه است، خدا یک وعدهای داده و طبق این وعدهاش در زمانهای مختلف تحقق پیدا کرده.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1]. المیزان، ج3، ص38.
[2]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص133.
[3]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص28.
[4]. احزاب/ 33؛ «... إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً».
[5]. ص/ 26.
[6]. قصص/ 5.
[7]. توبه/ 33؛ صف/ 9.
[8]. رعد/ 29.
[9]. بقره/ 30.
[10]. همان، ج1، ص107.
[11]. فخر رازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج24، ص413.
[12]. توبه/ 111.
[13]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص210.
[14]. همان، ج1، ص186.
نظری ثبت نشده است .