موضوع: استعمال لفظ در بیش از یک معنا
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۹/۲۱
شماره جلسه : ۴۸
چکیده درس
-
خلاصه مباحث گذشته
-
ادامه بیان دیدگاه مرحوم محقق خوئی رحمه الله
-
دیدگاه مرحوم والد معظم رحمه الله و بررسی آن
-
دیدگاه مرحوم محقق اصفهانی رحمه الله
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه مباحث گذشته
در پاسخ به این اشکال که روایات دال بر وجود بطون در قرآن کریم از قبیل استعمال لفظ در بیش از یک معنا است چندین جواب ارائه شدهاست که دو پاسخ مورد بررسی قرار گرفت. مرحوم خوئی رحمه الله پاسخ دوم را پذیرفته و برخی روایات را نیز مؤید آن دانست.به نظر ما روایات مذکور نمیتواند به عنوان مؤید ذکر شود چرا که دلالت روایات در رابطه با ظاهر آیات قرآن کریم بوده و ارتباطی به بطون ندارد.
البته چنین گمان شدهاست که پاسخهای ذکر شده توسط مرحوم آخوند رحمه الله همان جوابهایی است که در کتبی مانند فصول ذکر شده در حالیکه چنین نیست و میان آنها تفاوت وجود دارد. اما شاید با بررسی کتب قبل جوابهای دیگری نیز قابل بیان باشد.
ادامه بیان دیدگاه مرحوم محقق خوئی رحمه الله
به نظر ما این مسئله نیز ناظر بر ظاهر آیات قرآن کریم بوده و ارتباطی به بطون ندارد؛ به این معنا که امکان دارد ظاهر قرآن کریم حمل بر معنائی شود پس داشتن چندین وجه مربوط به ظاهر آیات است که هر گروه برای ظاهر آیات قرآن کریم معنائی متناسب با عقاید خود بیان نمودهاند؛ مثلا مجسمه از آیه «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»[1] جسمانیت خدای تبارک و تعالی را اثبات میکنند.
ایشان در ادامه میفرماید: همچنین در بعضی روایات اشاره شدهاست که هر چند قصههای قرآن کریم ظاهر آیات است اما در باطن آنها عبرت و موعظه است پس ظاهر آن که مربوط به اقوام گذشته بوده از بین رفتهاست اما باطن آن همچنان باقی است.
چنین به نظر میرسد بطن در این روایات غیر از ظاهر و بطن محل بحث ما بوده و مقصود هدف و غایت است یعنی هدف قرآن کریم از ذکر آیات قصص، عبرت آموزی مردم است همانگونه که خداوند متعال درباره قصص قرآن کریم میفرماید: «لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ.»[2]
دیدگاه مرحوم والد معظم رحمه الله و بررسی آن
به نظر ایشان مقصود از هفت بطن چند وجهی بودن آیات قرآن کریم میباشد که از وجوه اعجاز قرآن است. مؤید این برداشت روایتی از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به ابن عباس در جنگ با خوارج است که حضرت وی را از احتجاج با قرآن کریم در مورد خوارج منع نمود چون قرآن دارای توجیحات و وجوه مختلف است.[3]
همانگونه که بیان نمودیم به نظر ما این وجوه مربوط به ظاهر قرآن کریم بوده و ارتباطی به بطون ندارد و در استدلال به آیات قرآن کریم و براشتهای مختلفی که وجود دارد معیار ظاهر است و بطن دخالتی در بحث ندارد.
دیدگاه مرحوم محقق اصفهانی رحمه الله
هر چند مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله در بحث تأویل قرآن کریم میفرماید: تأویل وجود و حقیقتی خارجی بوده و از قبیل مفهوم و معنا نیست اما به نظر ما این قضیه به صورت موجبه کلیه صحیح نبوده و در برخی موارد تأویل عنوان مفهوم و معنا را دارد.
علاوه بر این به نظر ما بطن همان تأویل است؛ به این بیان که ظاهر آیه و بطن آن دارای معنایی هستند که تفسیر مربوط به ظاهر و تأویل مربوط به بطون میباشد که این مسئله در روایات نیز وارد شده بود؛ در نتیجه اگر طبق مبنای مرحوم علامه رحمه الله بطن را به معنای تأویل بدانیم بحث از معنا منتفی میشود یعنی اگر آیهای مثلاً هفت یا هفتاد بطن داشت به این معنا نیست که هفت یا هفتاد معنا دارد بلکه تأویل آیه حقیقتی خارجی است.
به نظر ما مدعای مرحوم اصفهانی رحمه الله یعنی اینکه بطن مصداق یک معنا و مفهوم کلی باشد مطلب خوبی است با این توضیح که یکی از خصوصیات قرآن کریم این است که از ابتدای نزول تا حال حاضر افراد با خصوصیات مختلف میتوانند مصداقی از آیات قرآن کریم گیرند و چه بسا در مورد برخی آیات مانند آیه «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»[4] مطابق روایات تأویل آنها هنوز نیامده و مثلاً در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق خواهد شد. یا تأویل برخی آیات مانند «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»[5] تنها مربوط به زمان ظهور آن حضرت و مختص به یاران ایشان است.
در رابطه با تأویل قرآن گفتیم زمانها، گروهها، طوایف و افراد مختلف تأویل آیات قرآن کریم هستند و تعبیر «یجری مجری الشمس و القمر» در مورد آن مطرح میشود و گویا آیهای در زمان حاضر چنان بر یک گروه قابل تطبیق است که به قطع در مورد آنها نازل شدهاست. یا مثلاً هر چند تأویل شمس به وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و قمر به امیرالمومنین علیه السلام تطبیق شدهاست اما در زمان بعد از ایشان اگر هم روایتی وجود نداشته باشد اما قابل تطبیق بر حسنین علیهما السلام و بعد از ایشان قابل تطبیق بر سائر ائمه علیهم السلام و بعد از ایشان قابل تطبیق بر مراتب پایین تر مانند ابرار، صلحا، زهاد و علماء خواهد بود؛ در نتیجه اگر در روایتی تأویلی برای آیه ذکر شد انحصار نداشته و میتواند در زمانها، اقوام و اشخاص مختلف، مصادیق متعدد داشته باشد.
در روایات نیز به این خصوصیت قرآن کریم با این عنوان اشاره شدهاست که هیچ موضوعی وجود ندارد که دو نفر در آن اختلاف داشته باشند اعم از اعتقادی، عبادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و مانند آن مگر اینکه در قرآن کریم ذکر شدهاست اما برای عقول مردم عادی به راحتی قابل دسترسی نیست.[6]
ضمن اینکه باید توجه داشت بطون قرآن کریم در دایره علم غیب خدای متعال یا افرادی که بواسطه خدای متعال دارای علم غیب هستند میباشد زیرا مورد و زمان تحقق هر کدام متفاوت است.
خلاصه اینکه به نظر ما بطن و تأویل یکی بوده و معنای ذکر شده توسط مرحوم اصفهانی رحمه الله با توضیحاتی که ذکر شد بهترین وجه است.[7]
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1]. فجر، 22.
[2]. نور، 4.
[3]. «در ارتباط با بطون، احتمال سوّمى هم جريان دارد و آن اين است كه گفته شود: هفت يا هفتاد بطن قرآن به معناى هفت يا هفتاد معنا نيست تا شما بگوييد: اين معانى چه ارتباطى با معناى ظاهر دارد؟ آيا فقط مقارنت مطرح است يا اين كه اين معانى، لوازم آن معناى ظاهرِ مستعمل فيه مىباشند؟ خير، كلمه معنا در اين روايات ذكر نشده و اين احتمال وجود دارد كه قرآن داراى وجوه و احتمالات باشد يعنى اين گونه نيست كه قرآن مسأله صاف و روشنى را در اختيار بگذارد بلكه در ارتباط با معانى آن احتمالات مختلفى جريان دارد و اين شايد يكى از معجزات قرآن باشد كه در ارتباط با معانى آن احتمالات و وجوهى جريان دارد. ظاهراً اين تعبير «ذو وجوه» نسبت به قرآن در بعضى از روايات وجود داشته باشد، يعنى احتمالات در ارتباط با قرآن زياد است، لذا گاهى كسانى كه داراى اعتقادات باطل هستند نيز براى اثبات ادعاى خود به آيه يا آياتى از قرآن تمسك مىكنند و آنگونه كه مىخواهند آيه را معنا مىكنند و مطلب خود را به قرآن نسبت مىدهند. اين احتمال داراى مؤيّداتى نيز هست از جمله اين كه: امير المؤمنين عليه السلام عبد اللَّه بن عباس را براى بحث با گروهى منحرف فرستاد و به ايشان فرمود: «در مقام احتجاج با آنان، به قرآن احتجاج نكن، زيرا وقتى به قرآن احتجاج كردى و يك معنايى را از قرآن گرفتى، شايد آن شخص منحرف بگويد: معناى آيه چيزى نيست كه تو مىگويى بلكه چيزى است كه من مىگويم، دلالت قرآن برآن معنايى كه تو مىخواهى خيلى بيّن و روشن نيست تا بتوانى خصم را با آن مجاب كنى.» اصول فقه شيعه، ج2، ص: 343.
[4]. توبه، 34.
[5]. نور، 55.
[6] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ وَ اَلْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَوْلُودٍ لَيْسَ بِذَكَرٍ وَ لاَ أُنْثَى لَيْسَ لَهُ إِلاَّ دُبُرٌ كَيْفَ يُوَرَّثُ قَالَ يَجْلِسُ اَلْإِمَامُ وَ يَجْلِسُ عِنْدَهُ نَاسٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَيَدْعُو اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تُجَالُ اَلسِّهَامُ عَلَيْهِ عَلَى أَيِّ مِيرَاثٍ يُوَرِّثُهُ أَ مِيرَاثِ اَلذَّكَرِ أَوْ مِيرَاثِ اَلْأُنْثَى فَأَيُّ ذَلِكَ خَرَجَ عَلَيْهِ وَرَّثَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنْ قَضِيَّةٍ تُجَالُ عَلَيْهَا اَلسِّهَامُ يَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى: «فَسٰاهَمَ فَكٰانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِينَ» قَالَ وَ مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اِثْنَانِ إِلاَّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اَللَّهِ وَ لَكِنْ لاَ تَبْلُغُهُ عُقُولُ اَلرِّجَالِ .» الکافي , جلد۷ , صفحه۱۵۸.
[7]. «فتراد تلك اللوازم على وجه الكناية أو على وجه آخر. و ربما يمكن إصلاح تعدّد البطون بتعدّد المحقّقات و المصاديق لمعنى واحد، مثلا: الطريق و الميزان لهما معنى معروف، و هما ما يسلك فيه و يوزن به و محقّقاتهما كثيرة: منها الطريق الخارجي، و ما له كفتان، و منها الامام- عليه السلام-؛ حيث إنه السبيل الأعظم و الصراط الأقوم الذي لا يضل سالكه، و به- عليه السلام- يعرف صحة الأعمال و سقمها و خفتها و ثقلها، إلى غير ذلك من المصاديق المناسبة، و إرادة المصاديق المتعددة- في كل مورد بحسبه- لا تنافي الاستعمال في معنى واحد يجمع شتاتها، و يحوي متفرّقاتها.» نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج1، ص: 162.
نظری ثبت نشده است .