درس بعد

مهدويت در قرآن

درس قبل

مهدويت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: مهدويت در قرآن


تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۸/۱۴


شماره جلسه : ۳۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی آیه سی و پنج یونس

  • تبیین اجمالی آیه

  • بیان چند نکته ذیل آیه از منظر علامه طباطبایی(ره)

  • بیان نظریه‌های مفسرین و مختار

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسی احتجاجات آیه‌ی 35 یونس دالّ بر موضوع مهدویت؛
یکی از آیات شریفه ای که در بحث مهدویت باید مورد بحث قرار بگیرد، آیه‌ی شریفه‌ی 35 از سوره مبارکه‌ی یونس است. چه این‌که خدای تبارک و تعالی در این آیه می‌فرماید: (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) خدای تبارک و تعالی در این آیات شریفه، در مقام احتجاج در برابر مشرکین است. چرا که خداوند متعال تا قبل از این آیه، «دو احتجاج» را علیه مشرکین اقامه فرمودند و این آیه، به عنوان سومین احتجاج است.

بررسی و تبیین اجمالی چهار فراز آیه؛
در این آیه شریفه چند فراز وجود دارد که عبارتند از:
«فراز اوّل»: (هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ)؟ خداوند منان در این آیه می‌فرماید: ای رسول ما! به مشرکین بگو که آیا در میان شرکاء شما که مراد أصنام و بتهاست، آن‌چه را که به عنوان شریک برای خداوند قرار می‌دادند، کسی هست که (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) نماید؟ طبیعی است جوابی که مشرکین بخواهند بدهند منفی است و اساساً این‌ها جوابی ندارند تا بدهند. لذا شخص رسول گرامی خدا(ص) مأمور می‌شود که از طرف خداوند سبحان جواب این سؤال را بدهد.

«فراز دوّم»: (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)؛ بگو خدا هدایت به حق می‌کند. خداوند است که می‌تواند و بالفعل به سوی حق هدایت می‌کند.

«فراز سوّم»: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ بعد هم به عنوان یک قاعده کلی می‌فرماید: آیا آن کسی که هدایت به حق می‌کند، سزاوار است که تبعیت بشود؟ (أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى)؛ یا کسی که خودش هدایت ندارد، مگر این‌که دیگری او را هدایت بکند؟

«فراز چهارم»: (فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) این چه حکم باطلی است که می‌کنید؟. شما آمده‌اید آن‌چه را که «لا یهدی إلی الحق» است را مساوی قرار دادید با آن چیزی که (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) است. آری خداوند متعال (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) است. این چه جهالت و چه روش و چه نادانی ای است که شما موجودی را که (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) است را مساوی قرار می‌دهید با موجودی که (لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى) یعنی «لا یهتدی بنفسه»؛ خودش اهتداء به نفسه ندارد، مگر اینکه هدایت شود. این چه حکم باطلی است که می کنید و این اوثان و بتها را در ردیف خدای تبارک و تعالی قرار می دهید.  به عبارت دیگر، «لا یهتدی بنفسه». یعنی خود انسان «فی نفسه» و «بنفسه» هدایت ندارد. (إِلاَّ أَن يُهْدَى). مگر اینکه هدایت بشود. یعنی انسان موجودی است که غیر، باید او را هدایت بکند . نتیجه این می شود: خدا می‌فرماید این سوال را بکن: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ)، آیا کسی که به حق هدایت می‌کند، سزاوار تبعیت در امر و نهی است ؟ یا کسی که خودش «لا یهتدی بنفسه»، خودش بنفسه چیزی ندارد و اگر هدایت بخواهد وصف برای او بشود باید از ناحیۀ غیر بیاید.
این معنای اجمالی آیه بود.

معرفی برخی از کتب تفسیری، بررسی کننده در مورد این آیه؛
از جمله مفسرینی که در مورد این آیه، استدلال کرده‌اند، عبارتند از:

یک. مرحوم شیخ طوسی(ره) در کتاب «التبیان فی تفسیر القرآن» در مورد این آیه به اختصار بحث کرده است.

دو. هم‌چنین مرحوم طبرسی هم در کتاب «مجمع البیان»، در این زمینه بحث کرده است البته می‌دانید که کتاب «مجمع البیان»، عمده‌ی مطالبش از کتاب «التبیان فی تفسیر القرآن» است. یعنی مرحوم طبرسی(ره) گاهی اوقات، شرح بعضی عبارات موجز «التبیان فی تفسیر القرآن» را دنبال می‌کند، هر چند  اضافاتی هم دارد، ولی عمده‌ی مطالب آن، از «التبیان فی تفسیر القرآن» است. البته شیخ طوسی(ره) در «التبیان فی تفسیر القرآن» یا صاحب «مجمع البیان» جز اینکه مقداری به ظاهر آیه پرداخته‌اند و احتمالاتی که دیگران در آیه‌ی شریفه داده‌اند، خیلی در عمق آیه تأمّل نفرموده‌اند.

سه. مرحوم علامه طباطبائی(ره) در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» تأمل زیادی در مورد این آیه داشته‌اند و راه را بیشتر طی کرده‌اند، یعنی ایشان بسیار زیاد‌تر از مرحوم شیخ طوسی(ره) و مرحوم شیخ طبرسی(ره) به این آیه پرداخته‌اند.

تبیین سیر درس، پیرامون این آیه در ضمن، دو بحث؛
به هر جهت سیر بحث در این آیه چنین است که:

بحث اول.
بررسی تفسیر و نکات مهم آیه؛ اول باید تفسیر آیه را بیان کنیم و ببینیم معنای آیه چیست و نکاتی که در خود آیه هست بیان کنیم که در این زمینه نکاتی که مرحوم علامه طباطبایی(ره) ذکر کرده‌اند را یک به یک بیان می‌کنیم و به همان ترتیب پیش می‌رویم که ترتیب بسیار خوبی است.

بحث دوم.
بررسی موضوعی آیه؛ و بعد برسیم به بحث و موضوعی که دنبالش هستیم.

بررسی پنج نکته‌ی تفسیری آیه، از منظر علامه طباطبایی(ره)؛
مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این زمینه نکات مختلفی را بیان فرمودند که ذیلاً آن‌ها را بررسی می‌نماییم؛

نکته‌ی اول:
عدم فرق متعدی شدن کلمه‌ی «يَهْدِي» با لام و الی به شهادت دیگر فراز آیه و دفع شبهات پیرامون این بحث؛

علامه طباطبایی(ره) ابتداء پیرامون کلمه‌ی (يَهْدِي) فرمودند: کلمه‌ی هدایت، هم با «لام» متعدّی می‌شود و هم با «إلی». پس (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) با (يَهْدِي لِلْحَقِّ) فرقی نمی‌کند و هر دو به یک معنای واحد است. گر چه در کثیری از آیات شریفه‌ای که لفظ هدایت آمده با «لام» متعدّی شده، ولی می‌فرمایند: هر دوی «لام» و «إلی» به یک معنای واحد است و کسانی که گفته‌اند اگر با «إلی» متعدی بشود، فقط معنای تعدیه را دارد و اگر با «لام» بیاید این «لام»، لام تعلیل است؛ می‌فرمایند این حرف، «لیس بشیء» یعنی مستندی ندارد. در این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید: (مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ) خداوند در قسمت اول آیه می‌فرماید: (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ).

 ایشان می فرمایند فرقی بین این دو نیست. (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) با (يَهْدِي لِلْحَقِّ) یک معنا دارد و آن‌ها که خواسته‌اند فرق بگذارند، گفته‌اند «لام» در (يَهْدِي لِلْحَقِّ) لام تعلیل است. لام تعلیل بودن به این معناست که چرا هدایت می‌کند، (لِلْحَقِّ) هدایت می‌کند، نه برای غیر حق. به دیگر سخن، مرحوم علامه طباطبایی(ره) فرموده‌اند: این سخن «لیس بشیء» یعنی مستندی ندارد. یعنی لغویون در مورد کلمه‌ی هدایت می‌گویند که «هدی له و هدی إلیه» یک معنا دارد و برای تعدیه فرقی بین «لام» و «إلی» نیست؛ لذا دیگر وجهی ندارد که بگوییم خداوند تعمدی در بیان (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ) داشته و نفرموده (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ).

و البته شاهد فرمایش علامه طباطبایی(ره) در دنباله‌ی همین آیه‌ است؛ یعنی فراز (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ)، این آیه شاهد آن فرمایش ایشان است که در (يَهْدِي لِلْحَقِّ) همان حق مراد است. اگر واقعاً «لام» در اینجا برای تعلیل بود، باید در دنباله‌اش می‌فرمود: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ).

نکته‌ی دوم:
تبعیت از حقّ و هادی به حق، سومین برهان از براهین عقلی و فطری اقامه شده در کلام الهی است؛
علامه طباطبایی(ره) می‌فرمایند: این سومین حجتی است که خداوند در این آیات شریفه، اقامه فرموده و یکی از حجت های عقلی است. به این معنا که از امور مرتکز در فطرت انسانی این است که هر انسانی عقلاً و إرتکازاً تبعیّت از حق را واجب می‌داند. تبعیت از حق، وجوب عقلی دارد. وجوب فطری دارد. یک امر ارتکازی فطری است. حتی مواردی که انسان می بیند افرادی دارند در زندگی راه خطا می‌روند، از باب اشتباه مصداقی است و فکر می‌کنند این راه، راه حق است و فکر می‌کنند کمالشان در این راه است. فکر می‌کنند سعادتشان در این راه است. ولی اصل وجوب تبعیت حق را عقلاً و فطرتاً همه قبول دارند.

آن‌وقت علاوه بر این عقل، می‌گوید تبعیت از «هادی للحق» هم واجب است. وقتی تبعیت از حق، واجب شد، تبعیت از «هادی إلی الحق» و کسی که شخص را هدایت به حق می کند، نیز واجب الاطاعة است.

نکته‌ی سوم:
قاعده کلی این است که فقط، هدایت الهی به حق است و این هدایت شامل تکوینیات و تشریعیات می‌شود؛

مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌فرمایند: خدای تبارک و تعالی، به پیامبر اکرم(ص) امر کرده که «أن یخلفهم بالجواب»، یعنی پیامبر(ص) به جای مشرکین، جواب بدهد. (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)؛ فقط خدا هدایت (إِلَى الْحَقِّ) دارد. (اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ). آن‌وقت توضیح می‌دهند که خدا هم در امور تکوینی و هم در امور تشریعی هدایت می‌کند. در امور تکوینی هر شیئی را به آن غایت و مقصود تکوینی‌اش می‌رساند. همانند آیات (رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كلَّ شي‌‌ءٍ خَلْقَهُ ثمَّ هَدَي‌‌) طه 50. که منظور از این فراز (ثمَّ هَدَي‌‌) هدایت تکوینی است. و یا آیه‌ی (الَّذِي خَلَقَ فَسوَّي‌‌ * وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي). اعلی 2و 3 که منظور از این فراز (فَهَدَي)، هم هدایت تکوینی است و هم هدایت تشریعی. پس آن قوانینی که برای سعادت بشر لازم است، فقط خدای تبارک و تعالی به او توجه و احاطه دارد. آری فقط خداست که می‌تواند انسان را با قوانینی که به وسیله‌ی رسل و به وسیله‌ی إنزال کتبی که برای آن‌ها می‌فرستد، به سعادت برساند.

البته، خود این مطلب، یک اصل مسلّمِ عقلی و نقلی است. (اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)؛ چون ما الله را موجودی می‌دانیم که ذات مطلقی دارد علم مطلق دارد، قدرت مطلق دارد، حیات دائمی دارد و زوال در او نیست. این چنین موجودی است که قدرت برای هدایت (لِلْحَقِّ) و (إِلَى الْحَقِّ) دارد. یعنی خود انسان، نمی‌تواند «بنفسه» هدایت (إِلَى الْحَقِّ) بکند.

 آری انسان نمی‌تواند. زیرا  انسان با تمام این عقلی که خداوند به او داده باز عاجز است از این که در همه‌ی امورش بتواند هدایت (إِلَى الْحَقِّ) بکند. فقط خدای تبارک و تعالی است که هدایت به حق می‌کند و غیر از او، اصلا موجود دیگری صلاحیت هدایت (لِلْحَقِّ) و (إِلَى الْحَقِّ) را ندارد. و به هر روی، مرحوم علامه(ره) در دنباله‌ی کلامشان هم اشاره می‌کنند به آیۀ شریفۀ: (الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ) بقرة 147، که این خودش یک قاعدۀ کلی است.که (الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ) یعنی حق فقط از ناحیۀ خداست. و در ادامه می‌فرمایند: «إنّ الحقَ من الإعتقادِ و القولِ و الفعلِ، إنّما یکون حقا بمطابقة السنّة الجاریة في الکون للّذي هو فعله. فالحق بالحقیقة إنّما یکون حقا بمشیّته و إرادته». حق آنی است که مطابق با مشیت و ارادۀ خدا باشد. آن‌چه که از نظر اعتقاد و قول و فعل، اگر مطابق با مشیت و ارادۀ خدا باشد، این می‌شود حق و لا غیر.

نکته‌ی چهارم:
تبیین دو مبنا در سئوال الهی؛ الف. مرحوم طبرسی(ره): آیا در میان بت‌ها، هدایتگری هست؛ ب. مرحوم علامه(ره): در مقام ترجیح، آیا خدا احق به تبعیت است یا بت‌ها؟

قسمت دیگری که علامه(ره) تبیین می‌کنند، فراز (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) است که سوالی است که خدای تبارک و تعالی می‌کند، تا مشرکین بیانند خودشان جواب دهند و قضاوت بکنند. حالا که در اول این آیه می‌فرماید: (هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ)؛ یعنی آیا این اصنام و اوثان، در میان اینها یکی هست که هدایت (إِلَى الْحَقِّ) بکند و بیان کند چه چیز خیر است و چه چیز شرّ است، چه چیز نفع است و چه چیز ضرر است؟ و چه چیز سعادت است و چه چیز شقاوت؟ که البته این تعابیر در بعضی از کتاب‌های تفسیری آمده است. هم‌چون:

مرحوم شیخ طبرسی(ره) در کتاب «مجمع البیان» به این تعبیر اشاره فرموده و می‌فرماید: «هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أی: هل من هذه الأصنام من یهدی الناس إلی الرشد و ما فیه الصلاح و النجاة و الخیر». در میان این اوثان و اصنام آیا کسی هست که بیاید مردم را به رشد و صلاح و نجات هدایت کند، «بدلالة ینصبها»، یک راهنمایی برای اینها بفرستد، «و حجّة یظهرها فلابدّ أن یجیبوا بالله»، اینها طبیعی است که بگوید نه. چون این بتها چنین کاری را نمی‌توانند انجام دهند.

 بتها موجودات جامدی هستند که اصلا قدرت هدایت ندارند. بعد حالا که جواب می‌دهند «لا»؛ خداوند به رسول گرامی‌اش(ص) می‌فرماید که: ای رسول ما، بگو خدا فقط هدایت به حق می کند، «أنت لهم، الله هو الذی یهدی للحق إلی طریق الرشاد». اینجا هم آن نکته‌ای که مرحوم علامه طباطبایی(ره) دارد، صاحب «مجمع البیان» هم به آن اشاره دارد. که «یقال: یهدی إلی الحق و یهدی للحق بمعنی واحد». به یک معنای واحد است، چه با «إلی» بیاید و چه با «لام» بیاد. عبارت «مجمع البیان» این است: «أفمن یهدی للحق معناه: أفمن یهدی غیره إلی طریق التوحید و الرشد»، آیا کسی که غیر خودش را به حق یعنی به طریق توحید و رشد هدایت کند، «أحق أن یتّبع»، یعنی دستورات و امر و نهیش تبعیت بشود، یا «أمَّن لا یهِدِّی»، یعنی «لا یهدّی أحدا، إلّا أن یُهدی».

مرحوم علامه طباطبایی(ره) در کتاب «المیزان» این‌جا می‌فرمایند:
اولاً:
راجع به این (أَحَقُّ)، می‌فرمایند: این همان جنبۀ أفعل تفضیلی‌اش مورد نظر است. درست است که در واقع آن کسی که (لاَّ يَهِدِّيَ) قابلیت تبعیت ندارد و آن کسی که (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) لزوم تبعیت دارد؛ ولی می‌فرمایند: چون خدا در مقام این است که می‌خواهد به مشرکین بگوید قضاوت کنید و ببینید کدام ترجیح دارد و در مقام ترجیح، بین دوران تبعیت از خدا و تبعیت از این شرکاء، عقل شما کدام را می‌گوید؟ قطعاً عقل می‌گوید: خدا هدایت می‌کند و این بت‌ها هدایت نمی‌کنند؛ علامه(ره) می‌فرماید: تعبیر به أفعل تفضیل که در اینجا آمده و مسئلۀ تعیین مطرح نشده و نفرموده کسی که هدایت می‌کند او باید تبعیت شود و کسی که هدایت نمی‌کند نباید تبعیت بشود، در حالی که واقع همین است. 

ولی چرا عدول کرده و أفعل تفضیل آورده ، چون در مقام ترجیح است. چه این‌که در مقام ترجیح، اول باید با مشرکین اتمام حجت کرد، حالا این تعبیر را من دارم اضافه می‌کنم، که به این مشرکین همان اول نمی‌شود، اصل و حقیقت را گفت و گفت فقط خدا هدایت می‌کند و شما بتها را کنار بگذارید. چون در مقام ترجیح است و در مقام استدلال است، باید با این لسان، به آنها گفت، یعنی باید گفت این خدا، ترجیح دارد برای تبعیت، خدایی که هدایت می‌کند ترجیح دارد یا بتهایی که هدایت نمی‌کنند؟ و این نحوۀ استدلال قابل قبول‌تر است. پس علامه(ره) این نکته را در اینجا مطرح می‌کنند.

ثانیاً:
بر حسب آنچه که در «التبیان» شیخ طوسی(ره) و در «مجمع البیان» شیخ طبرسی(ره) آمده است، برای کلمه‌ی (لاَّ يَهِدِّيَ) در فراز (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ) پنج قرائت نقل شده است:

قرائت اول: قرائت که اهل کوفه گفته‌اند غیر از عاصم؛ این‌ها بدون تشدید و با کسر دال خوانده‌اند یعنی: (لا یَهدِی)؛
قرائت دوم: قرائت اهل مدینه به استثنای یک نفر که با کسر دال ولی با تشدید یاء خوانده‌اند. یعنی (لا یهدِیّ)؛
قرائت سوم: قرائت برخی از قراء است به این‌که هاء را فتحه بدهیم و دال را کسره بدهیم و یاء را مشدد کنیم. یعنی (لا یَهَدِیّ).
قرائت چهارم: قرائت عاصم با یک عدّۀ دیگر که (یَهِدّی) خوانده‌اند.
قرائت پنجم: این است که یاء را هم کسره بدهیم. یعنی (یِهِدِّی).

پس در مجموع پنج قرائت شد که عبارتند از: (أمّن لا یَهدی، أمّن لا یهدِیّ، یَهَدِّی، یهِدِّی، یِهِدِّی). حال:
اگر (لا یَهِدِّی) خواندیم که روشن است: مرحوم علامه طباطبایی(ره) در اینجا فرمودند: قرائت رائج، همین (لا یَهِدِّی) است. طبق آن چیزی که شیخ طوسی(ره) در «التبیان» و مرحوم طبرسی(ره) در «مجمع البیان» دارد و اینطور نیست که (لا یَهِدِّی) قرائت رائج باشد. زیرا أهل کوفه و اهل مدینه که خودشان دو طائفه بزرگی از قراء هستند، هیچکدام اینطور نخوانده‌اند و فقط چند نفر محدود اینگونه خوانده‌اند. البته آنچه که در زمان ما و میان ما رائج است همین قرائت است. ولی در میان قراء، (یَهِدِّی) طرفداران چندانی ندارد. البته اگر «یَهدی» خواندیم که روشن است.
اما:
اگر با تشدید خواندیم از باب افتعال است و «یهتَدی» بوده. در «یهتدی» نیز، تاء در دال ادغام می شود. مرحوم طبرسی(ره) می‌فرماید: «یهدیّ»، با «یَهَدّی» با «یَهِدّی» با «یِهِدّی أصلٌ، جمیعها یَهتَدی»، تمامش از باب افتعال است. «و إن إختلفت ألفاظها، اذغم التاء في الدال». پس در «یَهتَدِی»، تاء را در دال ادغام کرده‌اند، «لمقاربتها لها فإنّهما من حیّزٍ واحد». چون اینها محل اداء مخرجشان در دهان و لسان و زبان نزدیک به هم است. تاء و دال قریب به هم هستند. پس تاء را در دال ادغام کردند.

 «ثمّ إختلفوا في تحریک الهاء» . هاء را چه حرکتی بدهند؟ بعضی‌ها حرکت فتحه دادند و بعضی‌ها حرکت کسره داده‌اند و «یَهَدِّی» خوانده‌اند. مثلاً آن فتحه‌ی تاء را به هاء داده‌اند و «یَهَدِّی» شد. تاء در دال ادغام شده و شد دال، و در نهایت دو دال، در هم ادغام شده است. یا فتحه‌ی تاء افتاده و کسره‌ی دال دوّم به دال اوّل منتقل شده و یا التقاء ساکنین شده و هاء با دال دوّم التقاء ساکنین شده و «یَهِدِّی» شده. اینها چیزهایی است که باید به «مجمع البیان» مراجعه شود. بالاخره آن‌چه که مهم است این است که اگر «یَهدی» نباشد و آن چهار قرائت دیگر اگر باشد «یَهتَدِی» می‌شود.

نکته‌ی پنجم:
تبیین نقش قرینه‌ی مقابله در «هدایت به حق» و «منحصر بودن چنین هدایتی در خداوند متعال»؛
مرحوم علامه طباطبایی(ره) فرمودند: به قرینه‌ی مقابله در نقطه مقابل، (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ)، باید «عدم الهدایة إلی الحق» باشد. یعنی قرینه‌ی مقابله این مطلب را می‌گوید که «إهتداء إلی الحق» مقابلش «عدم الإهتداء إلی الحق» است. حال به نظر علامه طباطبایی(ره) یک سؤال در اینجا تولید می‌شود که باید به آن پاسخ مناسب داد: به این سؤال و جواب عنایت فرمایید:

سؤال:
سوال این است که چرا خداوند در این آیه، مقابل هدایت (إِلَى الْحَقِّ) عدم الإهتداء را آورده؟ و فرموده است (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) و نفرموده «أفمن یهتدی إلی الحق». در حالی که این‌جا هدایت (إِلَى الْحَقِّ) است و مقابلش «عدم الإهتداء» است، نه «عدم الهدایة إلی الحق».

جواب:
مرحوم علامه(ره) بعد از طرح این سوال، در جواب می‌فرماید: دو ملازمه‌ در اینجا وجود دارد. که باید خوب دقت شود. این دو ملازمه عبارتند از:

«ملازمه‌ی اوّل»:
اگر کسی «اهتداء بالغیر» پیدا کرد، در این صورت بین «إهتداء بالغیر» و ««عدم الهدایة إلی الحق» ملازمه است.

«ملازمه‌ی دوّم»:
اگر کسی«اهتداء بنفسه» پیدا کرد، در این صورت بین «إهتداء بنفسه» و ««یهدی إلی الحق» ملازمه است. یعنی بین هدایت به حق و إهتداء به ذات هم، ملازمه است.

در نتیجه علامه طباطبایی(ره) می‌خواهند بفرمایند: کسی که (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ است، این هدایت به حق، ملازمه دارد که «بنفسه» باید (إِلَى الْحَقِّ) یا (لِلْحَقِّ) هدایت بکند، نه «بالغیر» .تعبیرشان این است که «فالذی یهدی إلی الحق، یجب أن یکون مهتدیاً بنفسه لا بهدایة غیره». لذا در نقطه مقابل این سخن، این جمله می‌شود که: «و الذی یهتدی بالغیر، لیس یهدی إلی الحقّ أبدا».

بیان نظر مختار پیرامون نظریه‌ی مقابله در آیه؛
همان‌طور که مشخص است این یک برداشت خیلی ظریف و دقیقی است که مرحوم علامه طباطبایی(ره) در اینجا استفاده می‌کنند. یعنی ما باشیم و ظاهر آیه، یعنی بدواً، می‌گوییم (مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) یعنی هر کسی که کلمه‌ی حق را بگوید و هدایت به حق کند، حالا خودش عمل بکند یا نکند، فرقی ندارد؛ که در عبارات بعد به این نکته اشاره می‌کنند. ولی می‌خواهند بفرمایند نه. مخصوصاً اینکه در اول فرمود: (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)، یعنی خداوند تنها موجودی است که بالذات هدایت دارد و هدایت (إِلَى الْحَقِّ) دارد و هدایتش «بنفسه» است. این قرینه‌ی مقابله، یعنی این تقابلی که در اینجاست و خدا می‌فرماید (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ)، پس (لاَّ يَهِدِّيَ)، یعنی «لا یهتدی»؛ یعنی کسی که «إهتداء بالغیر» دارد، این یعنی بالذات خودش هدایت (إِلَى الْحَقِّ) ندارد. کسی که «اهتداء بالذات» دارد، فقط خدای تبارک و تعالی است. او مهتدی بنفسه است. پس این نکته باید خوب درش دقت بشود و این فرمایشی است که ایشان دارد و باید رویش تأمل بشود.

بنابراین آیه می‌فرماید: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ)، خوب سوال این است که چرا نفرموده «أمن لا یهدی»؟ روی این قرائت مشهور چرا نفرموده «أمّن لا یهدي»؟ زیرا مقابله اقتضاء می‌کرد که بفرماید «أمّن لا یهدي». آیا کسی که هدایت به حق می‌کند سزاوار تبعیت است، یا کسی که هدایت به حق نمی‌کند. بلکه فرموده: آیا کسی که هدایت به حق می‌کند سزاوار تبعیت است یا کسی که اهتداء بالذات ندارد؟ «إلا أن یهدی».

 اگر بخواهد هدایت داشته باشد، باید دیگری او را هدایت کند. آن وقت از این استفاده می‌کنند که پس یک قاعده کلی که خیلی هم رویش تکیه دارند این است: «من یهدی إلی الحق یجب أن یکون مهتدیا بنفسه». او دیگر نمی‌تواند کسی باشد که هدایت را دیگری به او داده باشد. و این نکتۀ بسیار مهمی است، در آن مطلبی که بعداً می‌خواهیم ارائه دهیم.

آن‌وقت (مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) مصداقش فقط خدای تبارک و تعالی می‌شود و مصداقش فقط انسان‌هایی می‌شوند که دیگری نیامده، آن‌ها را هدایت کند. یعنی معصومین(ع). دیگران هم یعنی دیگرانی که مثل خودشان هستند. درست است هدایت معصومین(ع) به عنایت خدای تباک و تعالی است، ولی به این معنا که هدایتشان از جانب کسانی که همردیفشان هستند، نمی‌باشد و همردیفانشان نیامده‌اند آنها را هدایت کنند. با قطع نظر از روایات که بعدا خواهیم رسید، (مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) یعنی «من یهدی بالذات و من یهدی بنفسه لا بالغیر». اگر بالغیر باشد می‌شود اهتداء نه هدایت. این نکته‌ای است که ایشان در اینجا استفاده کردند.

جلسه‌ی آتی بررسی نکات تفسیری در آیه؛
بعد از بیان این نکات می‌فرمایند ما از اینجا اموری را به دست می‌آوریم و چهار تفسیر دیگری که در مورد آیه شده را می‌فرمایند باطل است. که در جلسه بعد بیان می‌کنیم.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.



برچسب ها :

آیه‌ی 35 سوره یونس تفسیر آیه‌ی 35 سوره یونس ارتباط آیه‌ی 35 سوره یونس با ظهور امام زمان معرفی برخی از کتب تفسیری نظر علامه طباطبایی در تفسیر آیه‌ی 35 سوره یونس تبعیت از حقّ وجوب عقلی تبعیت از حق هدایت در امور تکوینی أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ پنج قرائت در آیه أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ

نظری ثبت نشده است .