درس بعد

مهدويت در قرآن

درس قبل

مهدويت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: مهدويت در قرآن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۸/۳۰


شماره جلسه : ۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نتيجه غلبه بر همه اديان چيست؟

  • روايات وارده‌ي در ذيل آيه شريفه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


در تفسير آيه شريفه‌ي مورد بحث رسيديم به جمله «ليظهره علي الدين کله» و عرض کرديم در اين که مراد از اين «ليظهره علي الدين» چيست و ضمير به چه برمي‌گردد! آيا ضمير به رسول برمي‌گردد با توجه به اينکه در اول آيه دارد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق» خداوند رسول خودش را با هدي، دين حق، با بينات و حجج، معجزات و دين حق فرستاد تا اينکه «ليظهره» يعني ضمير به رسول برگردد، اگر ضمير به رسول برگردد معنايش اين است: يعني «ينصره علي اهل الاديان» آن ادياني که در زمان خود پيامبر بودند؛ خداوند اگر ضمير به رسول برگردد، دو معنا در اينجا احتمال داده مي‌شود.

1ـ پيامبر در اختيارش اينقدر حجج، ادله و براهين و همچنين دين کامل بوده که با وجود اين حجج و ادله اصلاً بر همه اديان زمان خودش غلبه پيدا کرده است. (اگر ضمير به رسول برگردد، يظهره هم به معناي ينصره است.)

2ـ احتمال دوم اين است که «يظهره» به معناي «يعلمه» است، خداوند اين قدر براهين و حجج و ادله در اختيار پيامبر قرار داد که با اينها اطلاع بر همه اديان پيدا کرد. ببينيد! چقدر معنا فرق مي‌کند! بنابراين که ضمير به رسول برگردد دو معنا مي‌شود آورد يک معنا اين است که با اين ادله مي‌توانيد بر اهل اديان زمان خودش غلبه کند، معناي دوم اين که اگر اين معناي اول را گفتيم يظهر به معناي «ينصر» مي‌شود.

اگر معناي دوم را بگوييم، معناي دوم غلبه‌ي بر اهل اديان نيست خدا اينقدر در اختيار پيامبر براهين ادله قرار داد که با مجموعه‌ي اين براهين و دين حق اطلاع کامل بر اهمه اديان پيدا مي‌کند. بحث غلبه‌ي بر اديان و اهل اديان نيست. اطلاع کامل پيدا مي‌کند بر اديان بحيث اين که هيچ چيزي در هيچ ديني نيست که بر پيابمر ما مخفي باشد؛ اين دو معنا در فرضي است که ما ضمير را به رسول برگردانيم.

احتمال دوم در مرجع ضمير «ليظهر» اين است که ضمير به دين بر مي‌گردد «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره» يعني ليظهره دين را.

کلمه دين نزديک‌تر به ضمير است و در ادبيات خوانديد که مرجع هميشه اقرب به ضمير بايد باشد. هم اقرب است هم مي‌شود گفت مثلاً سياق آيه به اين معني نزديکتر است «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره» دين خودش را اظهار کند.

به لغت مراجعه کنيد، باب افعال «ظهر» اگر با کلمه علي هم متعدي بشود، چون باب افعال خودش متعدي است اگر با کلمه «علي» آمد اظهر عليه يعني غلبه عليه به معناي غلبه است، به معناي غلبه پيدا کردن است. و تفوق پيدا کردن و پيروز شدن است.

يعني خدا کسي است که به پيامبر هدي، بينات، ادله و براهين را داد و دين حق را هم فرستاد، هدف خدا چه بوده؟ در جلسه اول هم عرض کرديم هدف فقط اين نبود که مردم جزيره العرب مسلمان بشوند؛ هدف اين نبود که دين اسلام بر همه اديان غلبه کند.

پس ببينيد! «ليظهره علي الدين کله» سه معنا پيدا کرد اگر ضمير را به رسول برگردانيم دو احتمال و معنا دارد.

و اگر ضمير را به دين برگردانيم يک معناي ديگري دارد. حالا بايد ببينيم کدام يکي از اينها اقرب است، کدام يکي از اينها اظهر است.

هميشه در آيات شريفه وقتي احتمالاتي داده مي‌شود بايد ببينيم کدام يکي از اين احتمالات قرائن و شواهد دارد تا آن را اخذ بکنيم. اين احتمال که ضمير به رسول برگردد، اولاً گفتيم که از نظر مرجع ضمير بعيد است.

نکته علمي: قرينه سياق يک قرينه دائمي نيست؛ شما ببينيد در آيه تطهير «يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ...» اين آيه تطهير مربوط به اهل بيت(ع) است. قبل و بعد اين آيه مربوط به زنهاي پيامبر است، آنجا چطور سياق قرينيت ندارد؟! ما در اصول بحث اين مسئله را مفصل کرديم که سياق در قرآن هميشه نمي‌تواند قرينه باشد؛ گاهي قرينت دارد. اصلاً قرينه‌ي سياق، يک قرينه دائميه نيست.

رواياتي از ائمه در مورد قرآن کريم داريم که چه بسا اول يک آيه در يک موضوعي است، وسط آيه در موضوع ديگر و آخر آيه هم در يک موضوع سومي است.

علي اي حال سياق قرينه محکمي نمي‌تواند باشد؛ اين را در علم اصول (انشا الله که آقايان برسند به درس خارج) يا در اصول الفقه با استادتان صحبت کنيد و بحث بکنيد.

به نظر ما سياق قرينيت ندارد، خصوصاً در قرآن؛ قرآن کتاب خاصي است، از فرق‌هاي اساسي بين قرآن و ساير کتب همين است که انسان‌هاي معمولي علما وقتي يک مطلبي را مي‌گويند در مطالب بعد چاره‌اي ندارند که آن را قرينه براي اين قرار بدهند، اما قرآن اين چنين نيست. و لذا ما در خصوص قرآن براي سياق قرينيت قائل نيستيم.

حالا غير از اين مي‌گوييم که ضمير بايد به اقرب برگردد، نکته دوم که اين احتمال ضمير به رسول برگردد و يک مقداري دور مي‌کند از ذهن اين «ولو کره المشرکون» است. گفتيم اگر ضمير به رسول برگردد دو معناست معناي اولش اين است که «ينصره علي جميع اهل الاديان» معناي دوم اين است که «يعلمه جميع الأديان»، اين خصوصاً معناي دوم بگوييم خدا همراه با پيامبر براهين، ادله، دين را فرستاده تا اينکه پيامبر بر همه خصوصيات اديان آگاهي پيدا کند.

اگر پيامبر آگاهي پيدا کرد «ولو کره المشرکون» يعني چه؟ اين «ولو کره المشرکون»، يک نکته بسيار ظريفي در آن وجود دار دو آن اين است که مشرکين دارند مي‌بينند که دين اسلام به تدريج دارد غلبه پيدا مي‌کند، نه اينکه در يک زمان واحد، آن هم زمان خود پيامبر، بوسيله پيامبر آمده و تمام بشود.

ما اگر ضمير را به رسول برگردانيم يعني نصرت مربوط به خود پيامبر بشود، غلبه مربوط به خود پيامبر بشود اين «ولو کره المشرکون» يک معناي خيلي روشني پيدا نمي‌کند، مشرکين دارند ملاحظه مي‌کنند در طول تاريخ که دين اسلام دارد غلبه پيدا مي‌کند بر ساير اديان و الان اينطور نيست که بگوييم خدا در اين آيه مي‌خواهد بگويد يک چيزي در اختيار پيامبر قرار داد مشرکان بدشان آمد، اگر ضمير را بخواهيم به رسول برگردانيم نتيجه اين مي‌شود.

اما اگر ضمير را به دين بر گردانيم يک کار استمراري است يعني سنت خدا، اراده خدا بر اين تعلق پيدا کرده است که دين اسلام را بر همه اديان غلبه بدهد. اين چيزي است که مورد کراهت مشرکين بوده است و الاّ حالا يک پيامبري در يک زماني بيايد و بعد هم برود خيلي براي آنها مشکل ساز نيست، مشرکين آنهايي که اصلاً با توحيد و با دين مخالف هستند اگر بفهمند سنت خدا اين است که در دراز مدت حالا در طول هزار سال يا دو هزار سال پنج هزار سال او را نمي‌دانيم چقدر است، به جايي مي‌رسد که دين اسلام غلبه پيدا مي‌کند به نظر مي‌رسد که همين معنايي که ضمير به دين برگردد اين يک معناي ظاهر تر و روشن‌تري است تا به رسول برگردد. مرحوم علامه در تفسير الميزان فقط مي‌فرمايند بعيد است ضمير به رسول برگردد اما وجه بعدش را نفرموده‌اند.

احتمالاتي که اگر ضمير به رسول برگردد دو معنا موجود مي‌شود اينها را هم ذکر نکردند فرمودند اين بعيد است که ضمير به رسول برگردد.

تا اينجا آيه اين شد «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله» حالا اين نکته را هم عرض کنيم که اين «يظهره» يعني يظهر با منطق و استدلال و برهان، يا يظهر با قهر و غلبه و زور؟

کدام يکي از اين معاني از آيه استفاده مي‌شود؟

قرينه‌اي داريم در استدلالات بنام قرينه‌ي مناسبت حکم و موضوع،‌در آيه بايد ببينيم که قرينه‌ي مناسبت حکم و موضوع چيست! آيه اولش مي‌گويد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق» اصلاً آيه بحث از زور و غلبه و قهر ندارد، آيه مي‌گويد: اسلام مرکب است، پيامبر دو چيز همراهش است، يکي هدي و يکي دين حق و اين هدي و دين حق سبب مي‌شود که اسلام در همه اديان غلبه پيدا مي‌‌کند. يعني ما باشيم و اين آيه، آيه به هيچ وجهي نمي‌گويد يک زماني مي‌آيد دين اسلام با زور و با قدرت بر همه اديان غلبه پيدا مي‌کند. نه اسلام را اگر ما منتشر کنيم، اسلام را اگر باز کنيم براي مردم و آنچه که همراه پيامبر بوده از ادله و براهين و معجزاتي که پيامبر همراه خودش آورده است اينها را بيان کنيم براي مردم اسلام بر همه اديان غلبه پيدا مي‌‌کند.

ديده‌ام بعضي‌ها گاهي اوقات در منبر يا جاهاي ديگر اين «يظهره» را به معناي زور و قدرت اسلام معنا مي‌‌کنند نه، به قرينه مناسبت حکم و موضوع اين «يظهره» دنبال او بالهدي و دين الحق است، ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره. پس معلوم مي‌شود که اين قدر دين اسلام از نظر منطق محکم است که خودش خود به خود غلبه پيدا مي‌کند بر همه اديان.

نتيجه غلبه بر همه اديان چيست؟

حالا نکته مهم اين است که نتيجه غلبه بر همه اديان چيست؟

و اگر ما اين نکته را فهميديم آيه براي ما روشن مي‌شود که مقصود از آيه چيست؟

اگر ما بگوييم ضمير به دين برمي‌گردد يظهر هم به معناي اين است که اسلام با منطق و استدلال غلبه پيدا مي‌کند بر همه اديان، نتيجه غلبه اين است که کثيري از مردم مسلمان مي‌شوند، نتيجه غلبه اين است که اديان و پيروان اديان ديگر دست از آن اديان بردارند و مسلمان بشوند، زمان خود رسول خدا(ص) که اين اتفاق نيفتاد؛ آن زمان اين اتفاق که نيفتاد تا زمان ما که در سال هزار و چهارصد و بيست و نه هستيم الان هم مي‌بينيم اديان ديگر بر اسلام غلبه دارد؛ پيروان اديان ديگر مسيحيت از همه بيشتر هست و ساير اديان، حالا اسلام را به عنوان دين دوم گاهي اوقات مطرح مي‌کنند.

پس غلبه پيدا نکرده است؛ آيه مي‌گويد يک زماني بايد باشد و فرا برسد که دين اسلام بر همه اديان غلبه پيدا کند بطوري که اکثر مردم لااقل مسلمان باشد حالا از آيه هم نمي‌توانيم بفهميم آن زمان همه مردم مسلمان هستند، يک زماني که اسلام سيطره پيدا بکند چون در روايات زمان ظهور داريم حتي بعضي ها بر مسيحي‌ بودن خودشان باقي مي‌مانند باقي بمانند اما دين اسلام غلبه پيدا کرده است.

اين نکته را بدانيد که بعضي از مردم از نظر فکري اينقدر ضعيف هستند که اگر يک چيزي در ذهنشان رفت امکان ندارد ديگر از ذهنشان بيرون بيايد. چون به قدري از نظر فکري تنزل دارند که حالا اينها را به حال خودشان واگذار مي‌کنند و آني که يک مقدار بهره‌‌اي از عقل و خرد و منطق دارد اسلام را بلافاصله مي‌پذيرد و بدون هيچ ترديدي.

پس نتيجه آيه اين شد، آيه دارد صحبت از يک قضيه مي‌کند که هنوز واقع نشده است.

ما تا حالا هيچ روايتي را نخوانديم در ذيل آيه، ما خود آيه را معنا کرديم آيه دارد صحبت مي‌کند از يک قضيه‌‌اي که هنوز واقع نشده است و خبر مي‌دهد از يک غايت و هدفي از اهداف خداوند تبارک و تعالي که «ليظهره علي الدين کله» است و از همين آيه که مي‌گويد: «ولو کره المشرکون» يعني در همان زمان هم يک عده‌ي مشرک هستند که نسبت به اين معنا کراهت دارد.

هميشه در آيات شريفه دو مقام بايد بحث بشود يکي اينکه ما باشيم و آيه ببينيم از آيه چه مي‌فهميم و البته گاهي اوقات نمي‌شود چيزي را فهميد، گاهي هم اينطور است.

مطلب دوم اين است که برويم ببينيم رواياتي که در ذيل اين آيه آمده است آنها چه دلالت دارد، ما از آيه اين را فهميديم مي‌گوييم بايد يک زماني بيايد البته آيه الان مصداقش را هم معين نکرده است آن زمان چه است! مي‌گويد يک زماني مي‌آيد دين اسلام بر همه اديان غلبه پيدا مي‌کند، سيطره جهاني با دين اسلام است حالا برويم سراغ روايات و ببينيم روايات چه چيزي را دلالت دارد قبل از اينکه وارد بحث روايات بشويم اين عبارت مرحوم طبرسي در مجمع البيان را ببينيد! مفسرين هر کدام روي فکر و استدلال ذهني خودشان مطالبي را ذکر کرده‌اند، مي‌فرمايد: معناي آيه اين است که بعد از اينکه «ليظهره» را مي‌آورد، مي‌گويد: «معناه ليعلي دين الاسلام علي جميع الاديان بالحجة والغلبة والقهر لها حتي لا يبقي علي وجه الارض دين الا مغلوبا ولا يغلب احد اهل الاسلام بالحجة وهم يغلبون اهل ساير الاديان بالحجة»، ـ ببينيد اين بالحجتش درست است اما، «والغلبة والقهر» را شما از  کجا آورديد؟ کجاي آيه بحث غلبه و قهر را دارد؟ ـ «هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله» کجاي آيه دارد که اسلام با قهر و غلبه بر بقيه اديان تفوق پيدا مي‌‌کند؟! بنابر اين، از بياني که ما ذکر کرديم اشکال تفسيري که مرحوم طبرسي کردند اين هم روشن مي‌شود.

روايات وارده‌ي در ذيل آيه شريفه

اولين روايت را از امير المؤمنين(ع) که اين روايت در مجمع البيان، تفسير عياشي، تفسير مرحوم صافي و در تفسير برهان و در اکثر کتب آمده است. حضرت يک وقتي همين آيه را خواندند «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله» حضرت سؤال کردند از آنهايي که کنارشان بودند، فرمودند: «أ ظهر بعد ذلک؟» آيا خداوند ظاهر کرد؟ ـ قال نعم ـ آنها گفتند بلي آنها آيه را با همين آمدن پيامبر و همان کارهاي پيامبر و برخورد با مشرکين زمان خودش، گفتند، نعم، قال: کلا، حضرت فرمود: هرگز! «فو الذي نفسي بيده حتي لا تبقي قريه إلا و ينادي بشهادة أن لا إله إلا الله بکرة و عشيا»، أميرالمؤمنين(ع) فرمود که اين «ليظهره» وقت ظهور اين کلام و اين آيه زماني است که هيچ روستايي باقي نمي‌ماند إلا اينکه در آن روستا شهادت أن لا إله الا الله، در صبح و در شب آنجا بلند است؛ مردم آنجا يعني در هر روستايي يک مسجدي لااقل باشد و مردم آنجا چنين شهادتي را بدهند.

نظير اين روايت را از امام باقر(ع) داريم اين را هم در تفسير عياشي ذکر کرده است.

وقتي اين آيه را سؤال کردند از حضرت، حضرت فرمودند: «يکون أن لا يبقي أحد أقر بمحمد(ص)» احدي باقي نمي‌ماند مگر اينکه به رسالت پيامبر ما اقرار مي‌کند! حالا ببينيد اين معنايش اين نيست که همه‌ي مردم مسلمان بشوند اگر غالب هم مسلمان بشوند باز اين تعبير درست است.

آن وقت نکته‌ي مهم که حالا ما بعداً هم اگر توفيق داشتيم به آن اشاره مي‌کنيم يکي از آياتي که مسئله رجعت پيامبر و ائمه با آن اثبات شده است به کمک روايات همين است. ما آيه را هر چه خودمان رويش فکر کنيم چيزي به نام رجعت نمي‌توانيم بفهميم، در جلسه گذشته گفتيم اين آيه که ظهور روشني در قيام آخرين حجت خدا دارد گفتيم ما از آيه خاتميت هم مي‌توانيم استفاده کنيم، به نظر ما خيلي خوب مي‌شود استفاده کرد.

ولو اينکه من نديدم جايي که اين را ذکر کرده باشد، از آيه رجعت پيامبر  را مي‌توانيم استفاده کنيم؟ نه، اما به کمک روايات اين نکته قابل استفاده است. در همين روايت است که حضرت اشاره‌اي به رجعت هم کرده است. در تفسير علي بن ابراهيم قمي اين روايت هم آنجا آمده است آيه که ذکر شده است «فانّها نزلت» در آخرين حجت از حجج دوازده گانه، يعني گفته است مورد نزول آيه و تأويل آيه مربوط به قيام حضرت حجت (ع) است.

بعضي از روايات گفته‌اند مورد اين آيه حين خروج عيسي بن مريم است، مفسرين اماميه تماماً و جمعي از مفسرين عامه گفته‌اند اين آيه مربوط به حضرت حجت (عج) است علماي اهل سنت بعضي‌ها گفته‌اند همينطور است و بعضي‌هايشان هم دو احتمال داده‌‌اند، چون آنها هم قبول دارند که حضرت عيسي زنده است، گفته‌اند: حين خروج عيسي. قرطبي هر دو احتمال را داده است. آنها هم تعبير به مهدي دارند حالا منتها مي‌گويند آن مهدي که ما مي‌گوييم غيري از مهدي است که شما مي‌گوييد. در همينجا قرطبي تعبير کرده است که دو احتمال در اين آيه است يکي نزول حضرت عيسي و يکي هم خروج حضرت مهدي (عج) اين دو احتمال قابل جمع است چون ما مي‌گوييم در آخر الزمان حضرت عيسي از آسمان بر مي‌گردد به زمين. من در يکي از صحبت‌ها هم گفتم يکي از بحث‌هاي خيلي مهم در قضيه‌ي مهدويت اين است که چه 

شايد يکي از وجوه تناسبش همين باشد چون غالب مردم پيرو مسيحيت هستند باز حضرت عيسي را خداوند بر مي‌گرداند که به آنها بگويد اين ديني را که من آوردم حالا همه بايد از حضرت مهدي تبعيت کنند، که همه‌شان برگردد به اسلام. علي اي حال اين قابل جمع است اينطور نيست که زمان نزول حضرت عيسي با زمان قيام حضرت مهدي فاصله زيادي داشته باشد؛ فاصله‌اش خيلي کم است، فاصله‌ا بسيار کم است، در يک زمان واحد است. بنابراين، اين دو احتمال قابل جمع است که هم خروج حضرت مهدي و هم نزول حضرت عيسي؛ لذا منافاتي بين اينها وجود ندارد. ما روايات ديگري هم در اين زمينه داريم که حالا خودتان مراجعه بفرماييد.

پس ملاحظه فرموديد ما باشيم و خود آيه شريفه به خوبي ازش استفاده مي‌کنيم که آيه دارد خبر مي‌دهد از يک قضيه‌‌اي که واقع نشده است و در يک زماني واقع مي‌شود، روايات هم آن زمان را تطبيق کردند بر زمان قيام حضرت مهدي (عج) و در نتيجه اين آيه يکي از محکم‌ترين آياتي است که مسئله قيام حضرت را دلالت دارد.

تذکر: در جلسه قبل و در همين جلسه بعضي از آقايان گفتند که بحث يک مقدار سنگين است، عرض مي‌کنم که اگر مي‌فرمايند اين چنين است، باز بيان مي‌کنم هدف اصلي ما اين است که شما طلاب محترم آذربايجاني الحمد لله مشغول هستيد، بالاخره من کم و بيش از وضع درسي شما و برنامه‌هاي شما اطلاع دارم؛ ميدانم وقت شما هم بسيار پُر است. و اين جلسه واقعاً هيچ داعي هيچ هدفي درش نيست الاّ اينکه ما بتوانيم يک قدمي هم در جهات علمي شما برداريم و الاّ وقت خود من هم بسيار ضيق است، مخصوصاً پنج‌شنبه ها يک کاري فوق العاده‌اي هم هست. آقايان اگر نظر و پيشنهادي داشتند بنويسند خدمت حضرت آقاي لطفي بدهند.
مي‌خواهيم بحث‌ها مفيد باشد اگر مي‌بينيد بحث خسته کننده است يعني بحث سنگيني است يا بحث ضروري‌تري به ذهنتان مي‌آيد مطرح بفرماييد. من به ذهنم رسد بحث، بحث قرآني است مخصوصاً بحث راجع به مهدويت است، بحث روز هم هست که بعد هم آذربايجان که ان شاء الله تشريف مي‌بريد بتوانيد بعضي از اين مباحث را دنبال کنيد. علاوه خودش يک نحوه روش تعليم تفسير قرآن است. که قرآن را چگونه بايد تفسير کرد و چطور ذکر کرد، چطور با کلمات آيات بايد ارتباط برقرار کرد. علي أي حال اگر آقايان نظري داشتند خدمت آقاي لطفي بدهند.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.



برچسب ها :

ليظهره علي الدين کله مرجع ضمیر در ليظهره علي الدين کله قرينه سياق در قرآن احتمالات در مرجع ضمیر در ليظهره علي الدين کله معنای یظهره قرينه‌ي مناسبت حکم و موضوع قدرت دین اسلام چگونگی غلبه دین اسلام روایات ذیل آیه لیظهره علی الدین کله تفسیر آیه لیظهره علی الدین کله تفسیر محقق طبرسی از آیه لیظهره علی الدین کله اشکال تفسیر محقق طبرسی از آیه لیظهره علی الدین کله تناسبي بين نزول حضرت عيسي و قیام حضرت مهدي

جلسه 2 : مهدويت در قرآن

۲۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۲۲

ما شاالله خیلی قابل استفاده بود خدا استاد عالی قدر را حفظ بفرماید

پاسخ :

از لطف شما سپاسگزاریم .