سوال خود را بپرسید

۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰

اگر محتویات این نامه ظاهرا خلاف ادب است قبلا عذر می‌‌خواهم(چون مي‌‌خواهم واقعا تفكراتم را بدانيد تا به من جواب كاملتري بدهيد). چندین سؤال آنقدر ذهنم را مشغول كرده كه ديگر حتي برایم چيزهاي مهم و اساسي هم اهميت ندارد (مثلا واقعا ديگر برایم مهم نيست كه خدا از من راضي باشد يا خیر)، چون فكر مي‌‌كنم آنها هم به من اهميت نميدهند، مي‌‌خواهم بدانم چرا به وجود آمده‌‌ام؟ چرا بايد اينقدر رنج را تحمل كنم؟ چرا بايد در جهنم بسوزم؟ چرا بايد غم و اندوه داشته باشم (حتي اگه خودم مقصر باشم و گناهانم باعث غم و اندوهم شود)؟! مي‌‌گویند ما بوجود آمديم كه صفت خالقيت خدا را نشان دهيم و خدا را عبادت كنيم، ولي أصلا چرا خدا بايد خالقيت خودش را اثبات كند، مگر خدا محتاج است؟ اصلا حالا مثلا فرض كنيم كه بايد اثبات كند، ولي چرا من بايد بوجود بيایم؟ خوب مگر پيامبران و امامان كافي نبودند؟ أصلا چرا ما بايد خدا را عبادت كنيم؟ كه آخر چه شود؟ فرض كنيم كه مهم است، أصلا چرا بايد من باشم؟ من كه آدم گناهكاريم و به قولي اصلا به صورت حيوان هستم! مگر نه اينكه حضرت علي و بقيه، بيش از ميلياردها آدم مثل من عبادت مي‌‌كنند؟ ديگه چرا من بايد باشم؟ وقتي خدا مي‌داند كه من گناه مي‌‌كنم و عاقبت من در جهنم است، أصلا چرا بايد من را بوجود بياورد؟ خودش مي‌‌داند من لياقت بهشت را ندارم؟ أصلا فرض كنيم من مي‌‌توانم آدم خوبي باشم و مثل اولياي خدا باشم(كه عمرا بشوم) من أصلا دوست ندارم كه باشم، من نمي‌‌خواهم كه وجود داشته باشم، نمي‌‌خواهم كه باشم، حالا چه به جهنم بروم و چه به بهشت! مگر خدا به من اهميت ميدهد كه من بخواهم برای او عبادت كنم؟(حتما مي‌‌فرماييد بله، خدا به همه ي انسانها اهميت مي‌‌دهد) من تا الان 100 بار از او خواستم و گفتم خدايا من مطمئنم كه در آينده باز هم گناه مي‌‌كنم، اين چند روز كه آدم هستم يه چيزي بهم نشون بده(راستش را بخواهيد فقط بعضي وقتها خواب مي‌‌بينم(100 سال يک بار) كه آن هم معلوم نيست كيست كه در خوابم هست يا أصلا نمي‌‌فهمم كه از من چه مي‌‌خواهد) و فقط خودم را با گريه آروم مي‌‌كنم! تا الان يک‌بار هم به من اهميت نداده است. بعضي وقتها فكر مي‌‌كنم (هرچند مي‌‌دانم كه اشتباه مي‌‌كنم، ولي خوب واقعا بعضي وقتها نمي‌‌شود جلوي فكر را گرفت) كه خدا دلش به اوليائش خوش است و من را ... هم حساب نمي‌‌كند. لطفا به من كمك كنيد، چون با اين وجود كه خدا را خيلي دوست دارم، الان ديگر با اين افكارم نمي‌‌توانم حتي به او فكر كنم. راستي مشكل اصلي من(گفتم بگم شايد بتوانيد بهتر به من كمك كنيد) دختر هست و اينكه فقط آنقدر پول دارم كه مي‌‌توانم نامزد كنم يا زن بگيرم، ولي من مي‌‌خواهم براي ادامه تحصيل به خارج بروم و نمي‌‌دانم با زن چطوري مي‌‌توانم بروم(قبول كنيد كه خارج براي پيشرفت بهتر است).

کلمات کلیدی :

هدف خلقت آفرینش انسان رسیدن به کمال اعمال انسان قرآن و اهداف خلقت

ادامه مطلب

۲,۹۶۰

۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰

سلام من قبلا خيلي به سایت شما می‌‌آمدم و سؤال مي‌‌پرسيدم، ولي به تازگي ديگر هيچي برای من مهم نيست، نمي‌‌دانم چرا اينجوري شدم؟ خودم هم از اين وضعيت راضي نيستم، ولي احساس مي‌‌کنم، آنهايي که نمي‌‌دانند برای چه اين کارها را مي‌‌کنند، فقط طبق چيزي که به ایشان گفته شده، گناه را انجام مي‌‌دهند، احمق هستند. من نمي‌‌‌دانم چرا يک چيز برای ما بد است، برای يکي ديگر خوب است؟ چه حکمتي است که من اينجا هستم، يکي ديگه يک جاي ديگر است؟ اصلا ما برای چي هستيم؟ خدا به وجود ما نياز داشت؟ اگر اینگونه است که آن وقت بودن خدا هم زير سوال می‌‌رود. ما فقط برای عبادت آفريده شده‌‌ايم؟ مگر فرشته‌‌‌‌ها نبودند؟ چرا يکي از گرسنگي مي‌‌ميره، يکي ديگر از پرخوري؟ ما بايد منتظر بشينیم تا بالاخره روز جزا بياد؟ پس اين دنيا برای چيست؟ اگر قرار بود خيلي‌‌‌ها اينجا عذاب بکشند، اصلا اين دنيا برای چي بود؟ اصلا چرا ما هستيم...!

کلمات کلیدی :

حکمت امتحان الهی هدف از آزمایش هدف خلقت آفرینش انسان رسیدن به کمال سوره بقره آیه 29 عبادت خدا سوره مدثر آیه 38 نظام طبیعی عالم

ادامه مطلب

۳,۰۷۴