درس بعد

مشتق

درس قبل

مشتق

درس بعد

درس قبل

موضوع: مشتق


تاریخ جلسه : ۱۳۷۷


شماره جلسه : ۱۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث

  • کلام محقق اصفهانی

  • اشکالات به کلام محقق اصفهانی

  • اشکال دوم

  • بیانات دیگر

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
 

خلاصه بحث
ملاحظه فرموديد بعدازاینکه كلام مرحوم آخوند خراساني تقریباً اصلش موردپذیرش همه‌ي بزرگان اصوليين قرارگرفته كه فعل دلالت بر زمان ندارد و زمان جزء موضوع له افعال نيست.

بحث به اينجا رسيد كه ما وجداناً مي‌بينيم كه بين فعل ماضي و مضارع يك فرق مهم وجود دارد كه همان سبب مي‌شود استعمال هرکدام جاي ديگري باطل باشد.

بحث اين بود كه چه خصوصيتي در فعل ماضي وجود دارد كه فارغ بين او و مضارع است. اينجا نظري را از صاحب محاضرات و از مرحوم محقق حائري (اعلی‌الله‌مقامه الشریف) بيان كرديم و اشكالاتش را هم عرض كرديم.

کلام محقق اصفهانی
 يك نظريه‌ي سومي در كلام مرحوم محقق اصفهاني در حاشيه‌ي كفايه است كه بعضي از تلامذه ايشان و بزرگان ديگري كه بعداً آمدند يا همين نظريه را اختيار كردند يا یک‌چیزی نزديك به اين نظریه. اصل مطلب را از ايشان گرفتند. اگرچه اين بحث خيلي ثمره‌ي عملي و فقهي ندارد و اصلاً مطرح‌شدن در اصول نیز يك بحث استطرادي است؛ اما به لحاظ اينكه يك بحث عميق و دقيق است مناسب است.

در حاشيه‌ي كفايه در جلد اول در صفحه‌ي 177 و 178 و 179، مرحوم محقق اصفهاني يك جوابي از استعمال فعل ماضي و مضارع درزمانیات داده‌اند و يك جوابي هم از استعمال فعل ماضي و مضارع در خداوند (تبارک‌وتعالی) و در مجردات داده‌اند.

 در مورد زمانيات مي‌فرمايد فعل ماضي دلالت مي‌كند بر يك نسبت كه اين نسبت متصف به تقدم است. كلمه‌ي نسبت را براي اين جهت آوردند كه فعل ماضي عنوان هیئت را دارد و هيئات در حكم حروف هستند.

 يعني همان‌طوری كه حروف داراي يك معناي ربطي و يك معناي غير استقلالي است، هيئات هم داراي يك معناي ربطي است که از این تعبير مي‌كنند به نسبت.

نسبت به اين جهت مي‌گويند ربطي كه دو طرف نياز دارد. شما هميشه بخواهيد بگويید نسبت بين این‌وآن، نسبت چون مرتبط است به طرفين، لذا از آن تعبير مي‌كنند به معناي حرفي و ربطي.

 ايشان فرموده است چون فعل ماضي هیئت دارد، هیئتش دلالت دارد بر يك معناي ربطي و نسبتي. ضَرَبَ دلالت دارد بر نسبت، اما نسبت متصف به تقدم. يضرِبُ دلالت دارد بر نسبت، اما نسبت متصف به حال يا نسبت متصف به تأخر.

آن‌وقت توضيحي كه در اينجا دادند، فرمودند كه تقدم و تأخر هر چيزي به اين است كه دو وجود در یک‌زمان واحد با يكديگر اجتماع پيدا نكنند. اگر دو وجود يا دو شيء مجتمع در وجود نباشند يكي از این‌ها اتصاف به تقدم و ديگري اتصاف به تأخر پيدا مي‌كنند.

 فرمودند كه اجزاي زمان تقدم و تأخر بالذات دارند. اين جزء اول از زمان مقدم بر جزء دوم است بالذات، جزء دوم مؤخر است بالذات، تقدم و تأخر در اجزاي زمان يك تقدم و تأخر بالذات است؛ اما درزمانیات تقدم و تأخر بالعرض است. يعني زيد و عمر كه دو وجود زماني هستند، يكي از آن‌ها مقدم و ديگري مؤخر است، این‌ها تقدم و تأخرشان بالعرض است.

 بنابراين فرمودند كه ما با اين بيانمان دو مورد را حل كرديم. يكي استعمال فعل ماضي درزمانی را، يكي استعمال فعل ماضي در خود زمان را. وقتی‌که مي‌گوييم مضی زيدٌ يعني زيد در زمان گذشته اين حدث براي او واقع شد. مضي الزمان باز در مضی هم‌معنا مي‌كنيم بر اينكه كه يك جزء زمان‌بر جزء ديگر تقدم پيدا كرد.

 ما فعل ماضي را این‌چنین بگوييم، فعل ماضي دلالت دارد بر يك نسبت متصف به تقدم. حال اين تقدم اگر تقدم بالذات باشد در خود اجزاي زمان است، اگر تقدم بالعرض باشد درزمانیات است، كه زمانيات به‌واسطه‌ی زمان، تقدم و تأخر پيدا مي‌كنند. این‌که زيد مقدم بر عمر است، براي اين است كه زيد به‌واسطه‌ی زمان تقدم پیداکرده است. اين خلاصه‌ي بياني است كه در فعل ماضي و مضارع دارند، چه درزمانیات و چه در زمان.

 بعد يك جوابي هم در استعمال فعل ماضي در مجردات داده‌اند، در خداوند داده‌اند، این‌که مي‌گوييم عَلِم الله، أرادَ الله، خَلَق الله، كه قرآن پر است از اين الفاظ كه اين بحث را هم من بيشتر به اين جهت مفصل كردم كه اين مفاهيمي كه در قرآن این‌همه ما قرائت مي‌كنيم و با آن ارتباط داريم این‌ها براي ما يك مقداري روشن شود.

فرمودند در این‌ها ما دو جواب يعني دو قسم بايد به‌عنوان جواب بدهيم يك جواب را به‌عنوان جواب عمومي مي‌دهيم در جواب عمومي فرمودند كه استعمال اين افعال به لحاظ در نظر گرفتن مخاطبين است. چون مخاطبين، تعبير ايشان اين است كه محبوس في سجن الزمان؛ مخاطبين محبوسين در زندان زمان‌اند، لذا با در نظر گرفتن مخاطبين خداوند مي‌فرمايد عَلِم الله، يَعلَمُ الله، خَلَقَ الله، يَخلُقُ الله.

 تعبيري كه دارند اين است كه «بأن هذه المخاطبات حيث كانت مع المحبوسين في سجن الزمان، فلا مانع من اعتبار السبق و اللحوق فيما لا يتطرق إليه سبق و لا لحوق‏»؛ يعني در مورد خداوند كه سبق و لحوق معنا ندارد. او از ازل بوده و تا ابد هم هست، این‌ها در نه خودش و نه در ذات و صفات و افعالش معنا ندارد.

 عَلِم الله كه مي‌گويد خدا دانست به لحاظ آن مخاطب است. چون مخاطب قالب فكري‌اش محبوس در سجن زمان است به لحاظ افق فكري مخاطب، خداوند مي‌فرمايد علم الله، به لحاظ افق فكري او به اعتبار، سبق و لحوق در مورد خداوند مطرح مي‌شود، اما واقعاً لحوقی مطرح نيست، این‌یک جواب كلي كه دادند.

در خصوص عَلِمَ هم يك جواب بالخصوص دادند. در خصوص اينكه مي‌گوييم عَلِمَ الله اینجا فرمودند كه بايد ببينيم كه معلوم چيست. اگر معلوم از امور زماني و از حوادث زماني است، اینجا عَلِمَ از باب معيت قيوميه است. يعني چه معيت قيوميه؟ اين را اول معنا كنيم؛ يعني خداوند به‌عنوان این‌که قيم هر شيء بود و قوام هر شيء با خداوند است. چون قوام هر شيء با خداوند است الله (تبارک‌وتعالی) مع كل شيء. با هر شيئی است، چه در نوم چه در بيداري چه در حركت چه در قيام و چه در قعود چون قوام هر شيئي و هر فعلي با خداوند است، خداوند يك معيتي دارد، اما معيت قيوميه، نه معيتي كه دو نفر و دو وجود باهم دارند. يك معيتي است كه قوام يكي به ديگري است. رشته و رگ حيات يكي در اختيار ديگري است كه اين را در فلسفه و عرفان مفصل بحث مي‌كنند.

مرحوم محقق اصفهاني فرموده است كه در رابطه با عَلِمَ الله آنجايي كه معلول يكي از حوادث زماني است مثلاً عَلِمَ الله به این‌که اين قوم فلان عمل را مي‌خواهند انجام بدهند يا فلان عمل را انجام داده‌اند، فرموده‌اند كه خداوند چون معيت قيوميه دارد و چون معيت قيوميه با يك حادث زماني شد، با سابق مي‌شود سابق و با لاحق مي‌شود لاحق.

 وقتي خداوند مع كل شيء است، اگر آن شيء سابق بود، خداوند هم مي‌شود سابق، اگر او لاحق بود به اعتبار معيت قيوميه، كه اينجا مسئله‌ي زمان اصلاً در عَلِمَ معنا ندارد. مسئله‌ي سبق و مسئله‌ي تقدم و تأخر به آن نحوي كه قبلاً در فعل ماضي و مضارع درزمانیات گفتيم نيست.

 در «ضرب زيد» مي‌گوييم نسبت متصفه به تقدم، در عَلِمَ الله نمی‌گوییم نسبت متصفه به تقدم، عَلِمَ، اگر معلوم خداوند يك حادث زماني باشد به معناي معيت قيوميه است كه معيت يعني با سابق يكون سابقاً و با لاحق مي‌شود لاحق. به اين اعتبار سابق و لاحق معنا دارد. اين در آنجايي كه مربوط به حوادث زماني باشد.

قسم دوم مي‌گوييم آنجايي كه معلوم ذات خداوند باشد چه؟ علم الله بذاته، علم الله بفعله، آنجايي كه معلوم ذات يا صفت يا فعلي از افعال خدا باشد آنجا چه؟ مرحوم اصفهاني فرموده است كه آنجا نمي‌توانيم معيت قيوميه را مطرح كنيم.

 در آنجايي كه مي‌گوييم عَلِمَ اللهُ بذاته، خداوند علم حضوري به ذاتش داشت، اين علم به‌صورت ماضي كه استعمال مي‌كنيم يعني چه؟ فرموده است كه اين هم به‌مثل همان تقدم و تأخري است كه عرض كرديم. چون همه‌ي موجودات عالم متأخر از صفات و افعال خدا است و خداوند تقدم بالذات دارد بر همه‌ي موجودات عالم، علم این‌طور معنا مي‌شود.

شبيه همان مضي الماضي يا مضي الزمان در اجزاي زمان چطور گفتيم يك جزء زمان تقدم بالذات دارد بر جزء ديگر، وجود خدا صفات خدا و افعال خداوند (تبارک‌وتعالی) تقدم بالذات دارد بر همه‌ي موجودات ما سوي خداوند و همه‌ي موجودات تأخر بالذات دارند نسبت به خداوند. لذا به اين اعتبار تقدم است. لذا عَلِمَ به اعتبار تقدم درست است، خَلَقَ و أرادَ درست است و همه‌ي این‌ها درست است. اين خلاصه‌ي بيان مرحوم محقق اصفهاني است.

می‌خواهیم بگوییم عَلِمَ الله را چطور معنا كنيم؟ اگر نسبت به معلول كه همان حوادث زماني است حساب كنيم، معيت قيوميه است. اگر نسبت به ذات خدا، چون خدا علم به ذات خودش دارد حساب كنيم، همان تقدم و تأخر بالذات است، چون خدا با فعلش و اوصافش تماماً تقدم بالذات دارد بر همه‌ي موجودات ديگر. ما هم در فعل ماضي دنبال يك تقدمي هستيم كه يك تقدمي درست كنيم، به اين بيان ما تقدم بالذات را درست كرديم. اين خلاصه‌ي فرمايش مرحوم محقق اصفهاني بود.

اشکالات به کلام محقق اصفهانی
اينجا راجع به فرمايش مرحوم محقق اصفهاني كه ببينيم آيا اين فرمايش تام است يا خير؟

مجموعاً از فرمايش ايشان استفاده مي‌شود كه فعل ماضي درزمانیات دلالت به نسبت متصف به تقدم دارد و در مجردات از راه معيت قيوميه است. روشن است كه ما نمي‌توانيم در عَلِمَ، عَلِمَ زيدٌ، با عَلِمَ الله را بگوييم دو تا معنا دارد، دو تا موضوع له دارد، ما دنبال موضوع له عَلِمَ هستيم.

 يا بايد بگوييد كه عَلِمَ الله در يك معناي ديگري استعمال شده و مي‌شود استعمال مجازي، يعني بگوييد عَلِمَ زيدٌ دلالت دارد بر فعل بر وقوع علم در زمان گذشته يا به قول شما نسبت متصف به تقدم، اين نسبت متصف به تقدم در عَلِمَ الله در آنجايي كه علم خدا به معلوم و به يك حادث زماني تعلق پيدا مي‌كند، یک‌طور ديگر معنا مي‌كنيم آنجا.

 آنجا عَلِمَ الله، معنا مي‌كنيم الله مع هذا الشيء. اين را اگر نگوييم استعمال مجازي است، حداقل این‌یک معنايي غیرازآن معناي عَلِمَ زيدٌ است. اينجا ما بخواهيم ماضي را با توجه به مسندالیه دو شکل معنا كنيم، نمي‌شود. اين خلاف ظاهر است یا این‌طور نيست، اين روشن است كه دو تا معنا ندارد.

شما دو تا معنا كرديد. يا معناي دوم را بگوييد مجازي است يا بگوييد حقيقي است و مشترك لفظي است، هردوی این‌ها حرف غير صحيحي است. اين اشكال اولي كه به مرحوم محقق اصفهاني وارد می‌شود.

اشکال دوم
اشكال دوم اين است كه اين فرمايشات ايشان در آنجايي كه عَلِمَ الله نسبت به ذات و صفات خودش، ايشان معنا فرمودند چون خدا و ذات و صفاتش بر همه‌ي موجودات تقدم دارد، به اين اعتبار است. مي‌گوييم اگر مضارع باشد چه؟ در يَعلَمُ الله چه می‌فرمایید؟ ايشان كأنه ذهن شريفشان متوجه به ماضي بوده خواستند تقدم را به نحوي درست كنند. در عَلِمَ الله آنجايي كه علم به ذات خداوند تعلق پيدا مي‌كند، فرمودند همان‌طوری كه اجزاي زمان تقدم و تأخر بالذات دارند خدا و ما سوايش تقدم و تأخر بالذات دارد.

اين در عَلِمَ الله تقدم را درست مي‌كنند، در يَعلَمُ چه می‌فرمایید؟ اين بيان قابل پياده شدن در صيغه‌ي مضارع نيست. بنابراين اين بيان ايشآن‌هم خيلي بيان محكمي نيست.

بیانات دیگر
دو تا نظريه ديگر وجود دارد. يك نظر اين است كه ما نگوييم كه فعل ماضي دلالت بر زمان گذشته و فعل مضارع دلالت بر زمان آينده دارد. بگوييم فعل ماضي يك خصوصيتي دارد كه ملازم با سبق است و فعل مضارع يك خصوصيتي دارد كه ملازم با لحوق است. تعبيري كه دارند اين است.

 مسئله را بردند روي سبق و لحوق. گفته‌اند كه فعل ماضي دلالت بر سبق دارد. سبق يك امري است غير از زمان، يعني بين سبق و زمان گذشته فرق وجود دارد. سبق يك مفهوم انتزاعي است. اگر دو تا وجود باهم مجتمع شوند، ما تقارن را انتزاع مي‌كنيم. اگر يكي موجود شود در فرضي كه هنوز ديگري موجود نشده، سبق را انتزاع مي‌كنيم.

 گفته‌اند فعل ماضي دلالت دارد بر سبق، فعل مضارع دلالت دارد بر لحوق و سبق و لحوق دو تا عنوان انتزاعي هستند و متقوم به زمان نيستند.

 تعبيرشان اين است: «ان الخصوصية التي يدل عليها الفعل الماضي الملازمة للزمان في الزمانيات هي السبق، فهو يدل على سبق تحقق النسبة و الخصوصية التي يدل عليها الفعل المضارع هي اللحوق، فهو يدل على لحوق تحقق النسبة»؛ در ماضي خصوصيتي است كه الملازم لزمان في الزمانيات و هي سبق و در مضارع خصوصيتي است هي لحوق.

 وقتي مي‌گوييم ضرب، دلالت دارد بر اينكه نسبت بين مبدأ و فاعل اين متصف به سبق است. مضارع دلالت دارد بر اينكه اين نسبت متصف به لحوق است. سبق و لحوق را معنا كرديم، درزمانیات سبق به‌واسطه‌ی زمان است.

 يعني اين زيد در یک‌زماني بوده و عمر نيست، مي‌گوييم زيد سابق است و عمر لاحق، اما در غير زمانيات، سبق به همين است كه يك وجودي است و وجود ديگري نيست.

 در خداوند روايت معروف هم است، «كان الله و لم يكن معه شيء». اين كان الله را بگوييم كه كان يعني خدا بود، خدا در یک‌زماني بود، كه اين غلط است. آن‌وقت كه مي‌گوييم «كان الله و لم يكن معه شيء»، اين شيء شامل زمآن‌هم مي‌شود. هيچ چيزي با او نبود يعني حتي زمان.

 كان الله، يعني سَبَقَ الله؛ سبق، معنايش همين است كه يك وجودي است، اما وجود ديگري نيست، نه اينكه يك وجودي در یک‌زماني هست كه وجود ديگر در آن زمان نيست اين غلط است.

بنابراين حالا كه معناي سبق مشخص شد مي‌گوييم كه فعل ماضي دلالت بر سبق و لحوق دارد، منتها سبق و لحوق اگر به نسبت به زمانيات باشد، ملازم با زمان است، وقتي مي‌گوييم زيد سابق بر عمر است اينجا طبعاً يعني زيد در یک‌زماني است كه عمر در آن زمان نيست.

اما وقتي مي‌گوييم خدا سابق بر مردم است آنجا به اين معنا نيست كه خدا در یک‌زماني بوده، يعني خدا وجود داشته و مردم وجود نداشتند. خدا وجود داشته در وقتی‌که مردم موجود نبودند.

اين تقریباً بهترين نظري است كه ما مي‌توانيم براي فعل ماضي و مضارع بيان كنيم.

 امام (رضوان الله تعالي عليه)، در كتاب «مناهج الوصول» اول اين را هم رد مي‌كنند. امام مي‌فرمايند حق اين است که فعل ماضي و مضارع نه وضع شده‌اند براي دلالت بر زمان و نه براي دلالت بر سبق و لحوق؛ اما بعد مي‌فرمايند «لا یبعد» كه ما بگوييم فعل ماضي دلالت بر سبق مي‌كند و فعل مضارع دلالت بر لحوق به معنای حرفي دارد؛ يعني سبق و لحوقي كه نه به معناي اسمي كه معناي مستقل باشد.

 سبق يعني نسبت بين اين مبدأ و فاعل متصف به سبق است، نسبت بين اين مبدأ و فاعل متصف به لحوق است به يك معناي حرفي. ایشان اين را مي‌پذيرند و حق هم همين است.

 اين بهترين نظريه‌اي است كه در اين باب است كه به‌جای اينكه بگوييم كه فعل ماضي و مضارع دلالت بر گذشته و آينده دارند، بجاي گذشته و آينده بگذاريم سبق و لحوق آن‌هم سبق و لحوق به معنای حرفي؛ به اين معنا که بگوييم فعل ماضي دلالت مي‌كند بر يك تحقق في فرض عدم التحقق الآخر. حالا اين تحقق في فرض عدم التحقق الآخر درزمانیات، معنايش اين مي‌شود كه در یک‌زماني آن محقق بوده كه ديگري نبوده و در غير زمانيات يعني اين موجود بوده در فرض اينكه وجود ديگر نبوده است بدون اينكه آن را ملازم با زمان كنيم. فعل مضارع هم همین‌طور است آن‌هم متصف به لحوق مي‌شود منتها لحوق به معناي حرفي.

اين بهترين بياني است كه مي‌شود براي این‌که فرق بين ماضي و مضارع- بعدازآن استدلال آخوند در اينكه در ماضي و مضارع زمان در موضوع له آن‌ها نيست، پس چه فارقي بين ماضي و مضارع است- بهترين بیان همین است كه مي‌توانيم عرض كنيم.

امام (رضوان الله تعالي عليه) با كلمه‌ي «لا یبعد» تقریباً قبول كردند، بعضي از بزرگان ديگر هم كه عرض كردم ريشه‌ي این‌ها در كلام مرحوم محقق اصفهاني است كه اين تقدم و تأخر هم عبارة الاُخري سبق و لحوق است. اين بهترين نظریه‌ای است كه مي‌شود در اين باب ارائه داد.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

موضوع له فعل ماضی سبق و لحوق موضوع له فعل مضارع دلالت فعل بر زمان موضوع له فعل تفاوت افعال تفاوت ماضی و مضارع افعال و زمانیات افعال و موجودات مجرده

نظری ثبت نشده است .