موضوع: قاعده لاتعاد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲
شماره جلسه : ۱۰
چکیده درس
-
آخرين دليل مشهور
-
روایت اول
-
روایت دوم
-
رد دلیل ششم مشهور
-
بیان دوم مشهور
-
جواب بیان دوم مشهور
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
آخرين دليل مشهور
آخرين دليلي که مشهور اقامه کردند و نتيجه گرفتند که بالاخره حديث لاتعاد شامل جاهل نميشود اين دليل است گفتند که ما ابتدائاً اطلاق لاتعاد را ميپذيريم يعني ميگوييم حديث لاتعاد از نظر جهل شامل جاهل ميشود همانطور که شامل ناسي ميشود. «لاتعاد صلاة الا من خمسه»، اطلاق دارد که در غير اين امور خمسه اگر خللي به صلاة وارد شد چه اين خلل ناشي از نسيان باشد يا ناشي از جهل باشد، اينجا نماز نباید اعاده شود.
اما مشهور ادعا کردند در بين روايات، که دو روايت معتبره داريم که اين دو روايت اطلاق لاتعاد را تقييد زده است.
آن دو روايت يکي روايت صحيحه زراره است که در وسائل شيعه جلد 6، صفحه 87، ابواب قرائت، باب 27 حديث اول، اين روايت صحيحه زراره، سندش، سند صدوق به زراره است. قبلاً هم عرض کرديم که سند صدوق به زراره مورد اتفاق همه است و همه قبول دارند.
روایت اول
زراره عن احدهما، از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام) اينطور نقل ميکند «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ، خداوند رکوع و سجود را در نماز واجب کرده، وَ الْقِرَاءَةَ سُنَّةً ، قرائت عنوان سنت را دارد بعد فرموده است که فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاة. کسي که قرائت را عمداً ترک بکند بايد نماز را اعاده کند وَ مَنْ نَسِيَ فَلَا شَيْءَ عَلَيْه، کسي که فراموش کند، وجوبي بر ذمه او نيست. مشهور ادعا ميکنند که اين روايت صحيحه زراره مقيِّد آن اطلاق لاتعاد است.
به چه بيان؟ ميگويند در اين صحيحه زراره دو قسمت آمده 1ـ مَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاة، کسي که قرائت را عمداً ترک بکند بايد نماز را اعاده بکند در مقابل قسمت دوم 2ـ وَ مَنْ نَسِيَ فَلَا شَيْءَ عَلَيْه، کسي که ناسي است و قرائت را فراموش کرده اين چيزي بر ذمه او نيست.
مشهور دو راه و دو بيان دارند که با اين دو بيان ميخواهند بگويند جاهل در قسمت اول روايت است. يعني در من ترک القراءة متعمداً هست. يک بيان قرينه مقابله است. مشهور ميگويند در روايت آمده يک طرف را متعمد قرار داده و يک طرف را ناسي قرار داده. قرينه مقابله اقتضا ميکند که ناسي، يعني غير متعمد، و متعمد يعني غير ناسي. پس قرينه مقابله ميگويد من ترک القراءة متعمدا، اين متعمداً را معنا ميکنيم يعني از جهت عدم نسيان. آنوقت عدم نسيان مصاديقي دارد که يک مصداقش جهل است پس اين بيان اول مشهور بر اين که جاهل در قسمت اول روايت است. جاهل هم از مصاديق من ترک القراءة متعمدا هست. به چه بيان؟ به قرينه مقابله.
بيان دومي که مشهور دارند روي خود کلمه عمد است. مشهور ميگويند حالا با قطع نظر از قرينه مقابله حالا اگر فرض کنيد قسمت دوم روايت که ميگويد من نسي فلا شيء عليه، فرض کنيد اين قسمت دوم هم نبود. خود کلمه من ترک القراءة متعمداً، خود کلمه تعمد شامل جاهل هم مي شود. چرا؟ چون عمد به معناي قصد است. شما چه زماني ميگويند که اين عمل را عمداً انجام دادي؟ زماني که نسبت به اين عمل قاصد باشي. العمد هو القصد.
آنوقت اين قصد اعم است. يک وقتي است که قصد عن علمٍ است. شما نماز را قصد ميکنيد. علم داريد به اين که سوره جزء نماز نيست. يک وقت قصد، از جهل است. علم هم نداريد که سوره جزء نماز هست يا نه. نماز بدون سوره را قصد ميکنيد. پس ما اگر روي کلمه عمد دقت کنيم، عامد يعني قاصد، قاصد اعم است از قاصد عالم يا قاصد جاهل.
در نتيجه اين دو بياني که مشهور دارند، نتيجهاش اين ميشود که جمله من ترک القراءة متعمداً، اعاد الصلاة، اين متعمداً شامل جاهل هم ميشود. پس روايت صحيحه زراره ميگويد اگر کسي قراءة را ولو از روي جهل به حکم و جهل به وجوب آمد ترک کرد، اينجا بايد نمازش را اعاده کند و اين روايت صحيحه زراره مقيد اطلاق لاتعاد ميشود. مشهور در اين دليل آخر ميگويند ما قبول ميکنيم اطلاق دارد چه نسيان چه جهل، در هر صورت ميگويد نماز اگر قرائتش ترک شد اعاده ندارد. اين صحيحه زراره ميگويد اين قرائت از روي جهل هم ترک شود اعاده دارد. پس اين صحيحه زراره را ما مقيِّد آن اطلاق قرار ميدهيم .
روایت دوم
روايت دوم که اين دوم را بعضيها تعبير کردند به «موثقه منصور بن حازم» و بعضيها هم تعبير کردند به «صحيحهي منصور بن حازم». روايت در وسائل شيعه همين چاپ اخير در جلد ششم در صفحه 90، باب 29، حديث 2، حديث منصور بن حازم است.
سند حديث اين است « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، خب محمد بن يعقوب مرحوم کليني هست که بحثي ندارد اصلاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، اينجا چند نفر هستند که اين چند نفر از افرادي هستند که در سلسله سند بسياري از روايات قرار گرفته اند.
يکي محمد بن يحيي است که خود محمد بن يحيي در سند 5985 حديث قرار گرفته و اين محمد بن يحيي هم مشترک بين جماعتي هست يعني ما محمد بن يحيي در بين روايات در سند روايات و در بين روات ما متعدد داريم. اين اولاً راجع به محمد بن يحيي. گفته اند که آن محمد بن يحيي که کليني از او نقل ميکند، محمد بن يحيي عطار قمي هست که اين محمد بن يحيي عطار قمي مورد اعتماد همه رجاليين است.
نفر بعد احمد بن محمد است. احمد بن محمد در سلسله سند 7164 حديث قرار گرفته و ما در روات احمد بن محمد زياد داريم و مشترک بين عدهي بسيار زيادي است. احمد بن محمد بن خالد، احمد بن محمد بن خالد ابي نصر بزنطي، احمد بن محمد بن عيسي. آنوقت شما ميدانيد که در سند يک روايتي براي اينکه متوجه شوند اين احمد بن محمد کداميک از آن احمد بن محمدها هست بايد دو طرف را ملاحظه کنند. يکي ببيند راوي از او کیست و يکي ببيند اين از چه کسی نقل کرده است.
مثلاً ببيند محمد بن يحيي عطار، اين از کدام احمد بن محمدها نقل ميکند؟ احمد بن محمد بعدش دارد از ابن فضال حسن بن علي بن فضال است. خب وقتي انسان مراجعه مي کند آن احمد بن محمدهايي که از حسن بن علي بن فضال نقل ميکنند محدود است.
گفته شده است که محمد بن يحيي يا از احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي نقل ميکند يا احمد بن محمد بن خالد برقي هر دوي اينها موثق هستند. بنابراين بحثي ندارد. در نتيجه اين احمد بن محمدي که در اين روايت است يا احمد بن محمد بن عيسي است يا احمد بن محمد بن خالد برقي است و هر دوي اينها مورد وثوق و مورد اعتماد است.
بعد راوي بعدي حسن بن علي بن فضال است که آن هم فتحي مذهب است و از فتحيه بوده و تا آخر عمرش هم در مذهب فتحيه باقي مانده اما مورد وثوق است و فقها و روات و رجاليين او را توثيقش کردند. يونس بن يعقوب هم مورد وثوق است. منصور بن حازم هم همينطور اين هم توثيق شده. بنابراين روايت را حالا بعضيها گفتند صحيحه، در کلمات مرحوم آقاي خوئي ميگويد صحيحه منصور بن حازم، اکثر از اين روايت تعبير کردند به موثقه منصور بن حازم، اين يک جهتش بخاطر حسن بن علي بن فضال است که حسن بن علي بن فضال امامي اثني اشعري نبوده، فتحي مذهب بوده يک جهتش هم بخاطر آن ترديد در احمد بن محمد است، لذا مشهور تعبير کردند به اين که اين روايت روايت موثقه است.
منصور بن حازم ميگويد: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، به امام صادق (عليه السلام) عرض کرده: إِنِّي صَلَّيْتُ الْمَكْتُوبَةَ، من نماز واجب را ميخوانم، فَنَسِيتُ أَنْ أَقْرَأَ فِي صَلَاتِي كُلِّهَا، من فراموش ميکنم که تمام قرائت را در نمازم بياورم. يعني قرائت را را در نماز نياوردم، آيا اين نماز من درست است يا نه؟ فَقَالَ (ع) أَ لَيْسَ قَدْ أَتْمَمْتَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ؟ آيا رکوع و سجودت را آوردي صحيحاً؟ قُلْتُ بَلَى، بله رکوع و سجود را آوردم، قَالَ قَدْ تَمَّتْ صَلَاتُكَ إِذَا كَانَ نِسْيَاناً، نماز تو تمام است اگر ناسي باشي. يعني اگر قرائت را فراموش کردي اين نمازت صحيح است. حالا در بعضي از نسخهها دارد اذا کان ناسيا، در بعضيها هم دارد اذا کنت ناسيا، فرقي نميکند.
مشهور به مفهوم اين روايت استدلال کردند و گفتند اين روايت مفهوم شرط دارد. ميگويد: اذا کنت ناسياً مفهومش اين است که اگر ناسي نباشي، نمازت صحيح نيست. خب اگر ناسي نباشي چند مصداق دارد. يک مصداق اين است که عمداً قرائت را نياورده باشي. مصداق دوم اين است که جهلاً قرائت را نياورده باشي. اگر عمداً يا جهلاً قرائت را نياورده باشي اين نمازت باطل است.
مشهور با مفهوم اين روايت منصور بن حازم، ميگويند ما اطلاق در لاتعاد را تقييد ميکنيم. اين خلاصه بيان مشهور که در دليل آخر که ميشود دليل ششم. اينها ميگويند ما قبول داريم لاتعاد مطلق است همانطوري که شامل ناسي است شامل جاهل هم هست اما اين دو روايت مقيِّد لاتعاد است.
رد دلیل ششم مشهور
کثيري از بزرگان مثل امام (رضوان الله تعالي عليه) مثل مرحوم محقق خوئي (قدس سره) و بعض ديگر از بزرگان از فقها اينها اين ادعاي مشهور را رد کرده اند و گفته اند که اين دو روايت نميتواند مقِّيد براي لاتعاد باشد.
اما روايت صحيحه زراره؛ در صحيحه زراره عرض کرديم که اينها دو تا بيان دارند. يک بيان قرينه مقابله. گفتم قرينه مقابله ميگويد عامد يعني غير ناسي. «من ترک القراءة متعمداً اعاد الصلاة»، متعمد يعني غير ناسي. غير ناسي جاهل را هم شامل ميشود به قرينه مقابله.
اين اشکالش خيلي روشن است. ميگوييم قرينه مقابله را چرا از آن طرف قرار نميدهيد؟ شما ميگوييد متعمد يعني غير ناسي و ميگوييد غير ناسي شامل جاهل هم ميشود. از آن طرف قرينه مقابله را درست کنيد. بياييد در قسمت دوم که ميگوييد «من نسي فلا شيء عليه»، بگوييد ناسي يعني غير عامد، آنوقت غير عامد شامل جاهل هم ميشود و در نتيجه اين مقابلههاي اينچنيني اصلاً در روايات نميتواند قرينيت داشته باشد. خصوصاً در بعضي از رواياتي که در باب صلاة وارد شده است.
در مسئله جهر و اخفا، يک روايتي است که از وسائل يادداشت کردم. در باب 26، حديث اول، زراره از امام باقر (عليه السلام) سؤال ميکند: فِي رَجُلٍ جَهَرَ فِيمَا لَا يَنْبَغِي الْإِجْهَارُ فِيهِ، نمازش را بلند ميخواند در موردي که نبايد بلند بخواند، وَ أَخْفَى فِيمَا لَا يَنْبَغِي الْإِخْفَاءُ فِيه، آنجائي که بايد آهسته نخواند آهسته ميخواند، فَقَالَ أَيَّ ذَلِكَ فَعَلَ مُتَعَمِّدا، اگر متعمدا انجام داده،ً فَقَدْ نَقَضَ صَلَاتَهُ، نمازش را از بين برده و باطل کرده، وَ عَلَيْهِ الْإِعَادَةُ، خب يک طرف را متعمد قرار داده است. طرف ديگر را ملاحظه کنيد؛ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ نَاسِياً، اگر اين کاري که کرده از روي نسيان بوده، نماز صبح را آهسته خوانده، أَوْ سَاهِياً، يا سهواً بوده، أَوْ لَا يَدْرِي، لا يدري که جهل است، يا نميدانست که اصلاً نماز صبح را بايد بلند خواند، فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ قَدْ تَمَّتْ صَلَاتُه.
پس اين روايت آمده درست کنار متعمداً در مقابلش ناسي، ساهي و جاهل قرار داده است. خود همين کشف از اين ميکند که اين مقابلههاي اين چنيني در اين روايات براي ما نميتواند قرينيت داشته باشد.
بگوييم متعمداً را معنا کنيم يعني غير ناسي، غير ناسي را هم معنا کنيم يعني غير متعمد. اصلاً ميگوييم امام صورت جهل را بيان نکرده اند. اين هم يک احتمال است. امام دو فرض را بيان کرده اند، يکي فرض عمد و يکي فرض نسيان. پس در اين جواب از اين بيان اول مشهور که از راه قرينه مقابله استفاده ميکنند ما عرض کرديم که اولاً چرا مقابله از اين طرف نباشد؟ از اين طرف مقابله باشد. شما متعمد را معنا ميکنيد به غير ناسي، خب بياييد ناسي را معنا کنيد به غير متعمد، تا صورت جهل بيايد در اين قسمت قرار بگيرد. اين اولاً، و ثانياً اصلاً حق اين است که مقابله هيچ کداميک از اين دوطرف درست نيست. نه اين طرف و نه آن طرف. نه اين قرينيتي براي اين دارد و نه او قرينيتي براي او دارد.
امام (عليه السلام) فقط حکم دو صورت را بيان کرده است. يکي حکم عامد و يکي حکم ناسي، اصلاً حکم جاهل را بيان نفرموده است و مؤيد اين مطلب، همين روايتي بود که از باب 26، در مسئله جهر و اخفات خوانديم. اين پس بيان اول مشهور اين طور ابطال ميشود.
بیان دوم مشهور
عمده بيان دوم مشهور است. مشهور ميگويند که اصلاً مقابله را هم ميگذاريم. خود کلمه عمد، به معنايي است که شامل جاهل هم ميشود. من ترک القراءة متعمداً، متعمد يعني قاصد. العمد هوالقصد، و اين قصد ممکن است عن علمٍ باشد ممکن است عن جهلٍ باشد. بايد ببينيم اين بيان مشهور چگونه قابل جواب است.
جواب بیان دوم مشهور
براي جواب از اين بيان اينجا هم جوابهايي داده شده و ميشود جواب داد. اولاً در لسان روايات کلمه عمد در دو معنا بلکه در سه معنا استعمال شده است. ما يک کلمه عمد داريم به معناي قصد است مطلقا، چه اينکه عن علمٍ باشد يا عن جهلٍ. که در اين فرض اول، اين عامد اگر به معناي قاصد شد مطلقا، اين در مقابل نسيان قرار ميگيرد.
معناي دوم عمد، عمد عن علمٍ است. يعني قاصد عالم. ميگوييم فعل متعمداً، يعني فعل عن قصدٍ وعن علمٍ. اين هم معناي دوم عمد است.
معناي سوم عمد، عمد اصلاً در مقابل خطا، مثل آنچه که در باب حدود در باب قصاص ميگويند. قتل عمد و قتل خطا، آن جا عمد يعني عن غير عذرٍ، و خطا يعني عن عذرٍ. عمد در آنجا اينطوري معنا ميشود «من قتل مؤمناً متعمّداً کذا»، قتل عمدي مؤمن آنجائي است که قتل انجام ميدهد و هيچ عذري هم ندارد. حتي بعضي از فقها فرمودند اگر يک انسان مؤمني را بکشد، خيال ميکند اين مهدور الدم است. مثل اين فکر ميکرده که اين مرتد است مهدور الدم است و بايد کشت. بعد معلوم مي شود که نه اين آدم خوبي بوده و مرتد هم نبوده است. گفتند تحت اين عنوان قتل مؤمناً متعمداً، در نميآيد براي اينکه اين آدم قصد قتل مؤمن را نداشته و قصد قتل مهدور الدم را داشته است پس صدق نميکند که بگوييم «قتل مؤمناً متعمداً».
پس در روايات و در ابواب مختلفه براي عمد اين سه تا معنا را داريم. يکي به معناي قاصد مطلقا، چه عن علمٍ چه عن جهلٍ، دوم به معناي قاصد عالم، و سوم به معناي غير معذور، عامد، يعني غير معذور.
اينجا در اين روايت که دارد «من ترک القراءة متعمدا»، اولين حرفي که ميشود زد اين است که بگوييم در کلمه متعمد احتمالات ثلاثه وجود دارد و روشن نيست که مراد کداميک از اينهاست. از اين که کدام يک از اين سه معنا را اراده کرده اجمال دارد. وقتي هم که اجمال داشته باشد قابليت استدلال ندارد. اين اولا.
ثانياً بعضيها ادعا فرمودند که اين متعمد در اين روايت ظهور در معناي دوم دارد. مثل امام (رضوان الله تعالي عليه) ايشان ميفرمايند که «من ترک القراءة متعمداً»، کلمه تعمد در اين روايت ظهور در عالم قاصد دارد. يعني کسي که قصد ميکند و علم به اين هم دارد که قرائت جزء نماز است، آنوقت قرائت را ترک ميکند. اين ترک ميشود ترک عمدي. ايشان فرمودند شاهد بر اين مطلب اين است که کلمه عمد در عرف فقها و در اصطلاح فقها غالباً در قاصد عالم استعمال ميشود. در قاصد عالم آمدند استعمال کردند و رواياتي را ميآورند مثلاً در بعضي از روايات دارد «من ترک الصلاة متعمدا، وقد برئت منه ملة الاسلام»، کسي که نماز را متعمدا ترک کند، خب متعمدا ترک کند يعني ميداند نماز از واجبات است قصد ميکند اين قصدش عن علمٍ است و ميآيد ترک ميکند.
يا در باب روزه «من ترک الصوم متعمداً عليه کفارة کذا»، اينها تمام ظهور در همين قاصد عالم دارد. بنابراين فرمودهاند ما ميتوانيم به متقضاي ساير موارد و به مقتضاي اينکه در عرف فقها کلمه تعمد ظهور در قاصد عالم دارد، بياييم در اين روايت هم بگوييم «من ترک القراءة متعمداً»، يعني عن علمٍ ميداند قرائت در نماز واجب است و ميآيد ترک ميکند و در نتيجه کلمه تعمد شامل جاهل نميشود.
بعض ديگر ادعا کردند که اين کلمه تعمد در اين روايت ظهور در همان معناي سوم دارد. «من ترک القراءة متعمدا، يعني غير عذر». يعني کسي که بيايد قرائت را عن غير عذرٍ ترک کند. فرقش با معناي دوم چيست؟ در اين که هر دو معنا صورت دوم را شامل نميشود ترديدي نيست. چون طبق معناي دوم ميگوييم عامد يعني قاصد عالم که شامل جاهل نميشود.
طبق معناي سوم ميگوييم عامد يعني فاعل غير معذور. خب فاعل غير معذور، جاهل چيست؟ عذر است. هر دو شامل جاهل نميشود؛ اما اين معناي سوم يک مقداري توسعهاش بيشتر از معناي دوم است. اگر کسي را اکراه کنند بر افطار ماه رمضان، اگر کسي را اکراه کنند يا اجبار کنند يا اضطرار پيدا کند به افطار در ماه مبارک رمضان، اين افطار طبق معناي دوم عمدي است، اما طبق معناي سوم عمدي نيست.
چون بر طبق معناي سوم اين آدمي که آمده اين افطار را کرده، عن عذرٍ هست و ما در معناي سوم ميگوييم عامد، يعني کسي که فعلش عن غير عذرٍ باشد. کسي که در رمضان بيايد افطار کند عن اکراهٍ، او اجبارٍ او اضطرارٍ، اين داخل در عامد به معناي دوم هست، اما داخل در عامد به معناي سوم نيست.
بعضيها هم ادعا کردند که اين ظهور در معناي سوم دارد و عمدتاً هم آمدند آن رواياتي که در باب قتل خطائي و قتل عمدي واقع شده و وارد شده شاهد گرفتند، اما حق اين است که همان فرمايش امام (رضوان الله علیه) درست است. عامد در عرف فقها و در روايات ظهور در قاصد عالم دارد و آن روايات «من ترک الصلاة متعمدا فقد برئت منه ملة الاسلام »يا رواياتي که «من افطر صوماً متعمداً»، اينها همه دلالت بر قاصد عالم دارد، قاصد عالم، يعني متذکر، يعني کسي ميداند قرائت جزء نماز است، اما ميآيد ترک ميکند. اين کسي که متذکرا ميآيد ترک ميکند، چنين شخصي ميشود عامد و چنين شخصي بايد اعاده کند.
پس در اين بيان دوم اولاً ما گفتيم درکلمه عمد چند احتمال وجود دارد. ثانياً گفتيم که در صورتي متعمد شامل جاهل ميشود که ما عمد را به معناي اول معنا کنيم. يعني عامد یعنی قاصد مطلقا، در حالي که يا ظهور در معناي دوم دارد يا سوم، و در بين اين دوم و سوم ظهور در معناي دوم دارد.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .