موضوع: قاعده لاتعاد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲
شماره جلسه : ۱۳
چکیده درس
-
تفصیل مرحوم شیخ انصاری
-
دلیل چهارم بر تفصیل شیخ انصاری
-
نقد دلیل چهارم
-
پاسخ دوم به روایت
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
تفصیل مرحوم شیخ انصاری
بحث در تفصيل مرحوم شيخ اعظم شيخ انصاري (رضوان الله تعالي عليه) بود. مرحوم شيخ فرمودند که حديث لاتعاد شامل ناسي ميشود، شامل جاهل قاصر هم ميشود. اگر کسي از روي جهل قصوري، يکي از اجزاء غير خمسه را ترک کرد و بعد از نماز متوجه شد، اينجا اعاده بر او واجب نيست؛ اما کسي که جاهل به مقصر است و جهلش عن تقصيرٍ هست اين مشمول حديث لاتعاد نيست.
کسي که از روي تقصير يک جزئي از اجزاء را ترک ميکند و جاهل مقصر است، اينجا اعاده بر او واجب است. بحث در اين بود که وجه اين کلام شيخ چيست؟
تا به حال سه دليل براي اين مسئله ذکر شد و ملاحظه فرموديد که هرسه دليل ناتمام بود. هر سه دليل قابليت استدلال نداشت.
دلیل چهارم بر تفصیل شیخ انصاری
یک روايتي هست به عنوان خبر مسعده بن زياد که اين روايت را مرحوم مفيد در امالي در مجلس سي و پنجم امالي اين روايت را ذکر کرده و روايت در ذکر اين آيه شريفه 149 از سوره انعام است. آيه اين تعبير «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ» در ذيل اين آيه شريفه اين روايت از امام صادق (عليه السلام) وارد شده که حضرت فرمودند: «ان الله تبارک وتعالي: يقول للعبد يوم القيامه، خداوند متعال به بنده خودش در روز قيامت ميفرمايد: عبدي، أ کنت عالماً، آن عبدي که تکليفش را انجام نداده به او خطاب ميشود که آيا تو عالم بودي و انجام ندادي تکيف را؟ فان قال نعم، اگر در جواب بگويد نعم، قال له افلا عملتَ بما علِمتْ، چرا عمل نکردي به آنچه که دانستي؟ و ان قال کنتُ جاهلاً، اما اگر عبد بگويد نه من نسبت به اين تکليف جاهل بودم، قال افلا تعلّمتَ حتي تعمَل؟ چرا ياد نگرفتي؟ تا اين که عمل بکني.
شاهد بر همين قسمت دوم است که وقتي که عبد در روز قيامت بگويد من جاهل بودم به اين تکاليف، آنوقت جواب داده ميشود که تو چرا ياد نگرفتي تا عمل بکني؟ فيخصِمُ، اين يخصمُ کنايه از اين است که اي يغلبُهُ في الاستدلال، في الاحتجاج، يعني با اين جواب خداوند غلبه پيدا ميکند بر عبد در استدلال و در احتجاج. بعد حضرت فرمودند «فتلک الحجّة البالغه». حجّة بالغه يعني همين حجتي که روز قيامت خدا به وسيله او بر عبد و بر بندگانش احتجاج ميکند و قابل جواب هم نيست و قابل رد کردن هم نيست.
آمده اند به اين روايت استدلال کردند. گفته اند که اين افلا تعلّمتَ حتي تعمَل، اين در مورد جاهل مقصر معنا دارد جاهل قاصر اصلاً چون در جهلش قصور دارد و توجهي به جهلش ندارد. نميداند که جاهل است. نميداند در اين عملي که انجام ميدهد ممکن است تکليفي از طرف خدا باشد و خبر نداشته باشد. جاهل قاصر، جهلش هم يک جهلي است که مورد توجه خودش نيست؛ اما اين حرف و اين استدلال که به يک کسي بگوييم که چرا اين کار را انجام ندادي؟ بگويد که من جاهل بودم بگوييم ميرفتي و ياد ميگرفتي. اين افلا تعلمتَ مربوط به کسي است که به جهل خودش توجه داشته باشد و اعتنايي نکند و نرود اين جهل را برطرف کند. اين ميشود جاهل مقصر. جاهلي که در جهل خودش به اختيار خودش باقي ميماند و نميرود اين جهل خودش را حل کند، اين جهل خودش را از بين ببرد. قدرت دارد برود از يک کسي سؤال کند و جهلش برطرف شود؛ اما در منزل مينشيند و به جهلش ادامه ميدهد.
پس اين افلا تعلمتَ، فقط در مورد جاهل مقصر معنا دارد. پس روايت ميگويد کسي که جهلش، جهل عن تقصيرٍ باشد اين عذرش در پيشگاه خدا قبول نيست. در نتيجه جاهل مقصر تکليف دارد. جاهل مقصر در حين جهل خودش، تکليف دارد. حالا که تکليف دارد اعاده بر او واجب است.
پس ما در دليل چهارم ميگوييم با اين خبر مسعده بن زياد بياييم حديث لاتعاد را منحصر کنيم به جاهل قاصر؛ و به يک عبارت ديگر حديث لاتعاد في حد نفسه، همانطوري که شامل ناسي و جاهل قاصر ميشود، صلاحيت اينکه شامل جاهل مقصر هم بشود دارد؛ اما اين خبر مسعده بن زياد ميآيد جاهل مقصر را از حديث لاتعاد خارج مي کند. ميگويد جاهل قاصر اعاده بر او واجب نيست، اگر کشف خلاف شد، اما جاهل مقصر اعاده بر او واجب است.
بر طبق اين روايت عمل شده است. بعضي از بزرگان مثل مرحوم شيخ انصاري هم سند روايت را تصحيح کردند. بعضيها ميگويند مصححهي مسعده بن زياد و بعضيها ميگويند خبر مسعده بن زياد؛ اما روايتي است که بر طبقش عمل شده است. يعني بعضي از بزرگان بر طبق اين روايت حتي فتوا داده اند به وجوب تعلّم. وقتي وارد مباحث تقليد ميشويد يکي از مسائلي که آنجا ميگويند اين است که انسان مسائلي را که امکان دارد مورد نيازش باشد اين تعلّم آنها بر او واجب است. حالا البته وجوب تعلم را بعضيها يک وجوب طريقي برايش قائلند و بعضيها برايش وجوب نفسي و وجوب اصلي قائلند؛ اما بالاخره مستندشان همين روايت است همين روايت مسعده بن زياد است.
نقد دلیل چهارم
اينجا يک اشکالاتي به اين دليل چهارم وارد شده است. اولين اشکال اين است که اين روايت مسعده بن زياد در مقام بيان مؤاخذه است؛ يعني جاهل مقصر در روز قيامت مؤاخذه ميشود، اما جاهل قاصر مؤاخذه نميشود و بين مؤاخذه و وجوب اعاده ملازمه وجود ندارد.
يعني يمکن ان يقال که جاهل مقصر مانند جاهل قاصر در اين حکم مشترکند که هر دو اگر بعداً برايشان کشف خلاف شد و متوجه شدند يک جزئي از اجزاء واجب نماز را نياوردند اعاده بر اينها واجب نيست. در عدم وجوب اعاده بين جاهل قاصر و جاهل مقصر فرقي وجود ندارد. ولی جاهل مقصر مؤاخذه دارد اما جاهل قاصر مؤاخذه ندارد.
بنابراين ما يک ملازمهاي را نميتوانيم قائل باشيم. بگوييم اگر در يک جا مؤاخذه وجود دارد اين مؤاخذه کشف از وجوب اعاده دارد. بله جاهل قاصر چون توجهي به جهلش ندارد، اين عقاب ندارد. جاهل مقصر توجه به جهلش دارد و ميتواند جهلش را هم برطرف کند، ولی نميرود برطرف کند. بخاطر همين تفصيلي که در جهل دارد اين بايد عقاب شود اما بين مواخذه و عقاب و مسئله اعاده هيچ تلازمي وجود ندارد. بنابراين اين اولين اشکال که اشکال واردي هم هست که ما نميتوانيم به اين روايت استدلال کنيم بر اينکه جاهل مقصر اگر بعدا برايش کشف خلاف شد اين بايد اعاده کند.
او استحقاق عقاب دارد و استحقاق عقابش براي اين است که اين جهل مستند به خودش است. توجه دارد به اينکه جاهل است. حال که توجه دارد به اينکه جاهل است بايد برود و جهلش را برطرف کند؛ اما منافاتي هم ندارد که بگوييم اين جاهل مقصر بالاخره جاهل به واقع بوده است. درست است نرفته واقع را پيدا کند و ميتوانست برود سؤال کند و واقع را پيدا کند، اما حالا که نرفته و لو کوتاهي هم کرده، اما ديگر اعاده لازم نيست.
از نظر فقهي بين مسئله مؤاخذه و مسئله اعاده هيچ ملازمهاي وجود ندارد. البته ما موارد ديگري هم داريم. مثلاً ببينيد کسي نماز ميخواند، مثلاً در نمازش يک نظري هم به نامحرم عمداً ميکند. اينجا در عمل خودش معصيت هم کرده است، اما نميگويند اينجا بايد نمازش را بعداً چه کند؟ اعاده هم بکند؟ اين يک معصيتي در حين نماز مرتکب شده است اما اعاده لازم نيست.
يا مثلاً در باب قرائت در نماز خصوصاً در باب حج؛ اگر الان کسي آمده حج، قرائت نمازش را ميداند که درست نيست، حج خودش را آمده انجام ميدهد اين چهل سال پنجاه سال ازش گذشته تا حالا ميتوانست برود در شهر خودشان پيش افراد وارد قرائت نمازش را درست کند، برايش واجب هم بوده که برود قرائت نمازش را هم تصحيح کند، اما نکرد. حالا آمده حج انجام داده است. اينجا آن فتواي اکثر فقها حجش صحيح است ولو اينکه اين قرائت نمازش هم يک اشکالاتي داشته باشد.
ميگويند همانطوري که خودش ميتواند بخواند. بعضي ها هم احتياط ميکنند که به جماعت هم بخواند و بعضي ها هم جماعتش را درست نميدانند. بعضي ها هم احتياط ميکنند نائب بگيرد. بعضيها هم ميگويند نائب احتياج نيست. اکثر ميگويند که نه جماعت لازم است نه نائب لازم است که بگيرد هر جوري خودش ميتواند بخواند.
حال اين نمازش را ميخواند حجش هم تمام ميشود. اينها ميگويند حجش صحيح است و اعاده ندارد ولو اينکه در اين که نرفته نماز و قرائت نمازش را تصحيح کند اين کوتاهي کرده است.
پس ما مواردي را داريم، حال شايد انسان يک مقدار در ابواب فقهي تأمل کند، مواردي را داريم عقاب هست بخاطر يک جهتي، اما اعاده نيست. اينجا نميگويند حالا که قرائت نمازش اين چنين بوده و استحقاق عقاب دارد پس بايد حجش را بعداً اعاده کند. ملازمه بين اينها وجود ندارد. يا اصلاً کسي در اصل نمازش، قرائت خودش اينطور است. حال پنجاه سال است دارد نماز ميخواند، ميتواند هم برود تصحيح کند، اما حالا بعداً متوجه شد به اين که قرائتش اشکال دارد اگر جاهل مقصر هم باشد بعضيها فتوا ميدهند که اعاده واجب نيست.
علي اي حال طبق همين نظائري که عرض کرديم بين مسئله مواخذه و بين مسئله اعاده هيچ گونه ملازمهاي نيست. ممکن است عمل غير صحيح باشد اما اعاده واجب نباشد. اين عمل مطابق با واقع نيست صحيح هم نيست ولي بين اين آدم و آدمي که عالماً عامداً ميآيد باطل ميکند فرق ميکند.
اگر انسان خيلي دقت کند ممکن است در واقع نه به حسب ظاهر در واقع نمازهاي اکثر مردم غير صحيح دارد واقع ميشود. از وضويشان گرفته از مقدمات نماز گرفته از واجبات نماز گرفته، متأسفانه اکثر مردم يک توجه ابتدائي به نماز دارند. اين واقعاً غير صحيح است اما کسي نميآيد بگويد که حالا بايد اعاده کند. علي اي حال از نظر فقهي بين مؤاخذه و بين اعاده هيچگونه ملازمهاي وجود ندارد.
پاسخ دوم به روایت
جواب دوم اين است که اصلاً حديث دلالت بر مؤاخذه هم ندارد. حديث ميگويد خداوند احتجاج ميکند عليه اين جاهل. چرا نرفتي ياد بگيري؟ اما دلالت بر اينکه اين شخص استحقاق عقاب هم دارد همچنين دلالتي ندارد.
خداوند در روز قيامت ميخواهد به اين عبد بفرمايد تو کوتاهي کردي اما کوتاهي کردن با استحقاق عقاب هم ملازمه ندارد. اين راه برايش باز بوده.
خوب اين را دقت کنيد ممکن است که در روز قيامت جاهل مقصر بگويد خدايا خب اين بندگانت که نماز تام الاجزاء والشرائط را خواندند و الان داري اينها را به بهشت مي بري ما را هم به بهشت ببر. در مقام نفي اين اعتقاد، اين احتجاج درست است.
يعني کسي اگر چنين توهمي را بکند خدا ميفرمايد افلا تعلّمت، ميخواستي تو هم بروي ياد بگيري. ولي اين افلا تعلّمت باز يک ظهور روشني ندارد که تو استحقاق عقاب هم داري. ما همين مقدار ميتوانيم بگوييم جاهل مقصر استحقاق مذمت دارد اما اينکه جاهل مقصر استحقاق عقاب هم داشته باشد. اين هم معلوم نيست فرق ميان جاهل و قاصد و مقصر را خب مشهور هم اينطور ميگويند ميگويند جاهل قاصر لا يستحق العقاب، اما جاهل مقصر يستحق العقاب. ما عرضمان اين است که چرا اين وجهي برايش خيلي وجه محکمي نيست ولو اينکه اين مطلب يک مطلب مشهوري هم هست.
نه بهشت نگذارد دليل بر اين نيست که جهنم ببرد او را، اين استحقاق بهشت ندارد اما هر کسي استحقاق بهشت نداشت استحقاق جهنم دارد مثل اين است که شما ببينيد اين چيزها چيزهائي است که عقلائي هم هست اگر بيايند بگويند که هر کسي اين عمل خوب را انجام بدهد به او جايزه ميدهيم حالا اگر يک کسي انجام نداد بعد بگويد خب جايزه هم به من داده بشود به او بگوييم که نه تو جاهل بودي بعد بگويد که خب من جاهل بودم ميگوييم خب ميخواستي بروي ياد بگيري. اين افلا تعلّمتَ اين دليل بر اين نيست که اين حتماً استحقاق عقاب دارد بله. استحقاق مذمت دارد بله اين سبب ميشود که استحقاق مدح و استحقاق سواد نداشته باشد اين آدمي که جاهل مقصر بود ديگر نبايد به آن ثواب داده بشود عرض کردم اين يک بيان نزديک به ذهني است جاهل مقصر در روز قيامت اگر منتظر ثواب هم باشد بگويد خب من نماز خواندم حالا نسبت به اينکه قرائت جزء نماز است من جاهل مقصر بودم اما جاهل که هست بالاخره. خب پس ميگويد مثل ديگراني که استحقاق بهشت يا درجات بالاي بهشت را دارند من هم اين همه نماز خواندم خداوند ميتواند به او بفرمايد که تو استحقاق ثواب نداري. آنچه که از اين خبر مسعده بن زياد استفاده ميشود همين مقدار است که جاهل مقصر لا يستحق الثواب، اما ديگر نميتوانيم ازش استفاده بکنيم که يستحق العقاب. عقاب و مواخذه استحقاق او را دارد به نظر ما يک دلالت روشني بر اين مطلب نيست بله اگر بياييم بگوييم که هر کسي استحقاق ثواب ندارد استحقاق عقاب دارد يک ملازمهاي بين اين دوتا درست کنيم بگوييم هر کسي استحقاق ثواب ندارد حتماً استحقاق عقاب دارد نه. اين يک چيزي است که در جاي خودش بطلانش روشن است عدهاي هم هستند در روز قيامت نه جهنمي هستند و نه بهشتي هستند اصلاً نه استحقاق ثواب دارند نه استحقاق عقاب دارند. بين اينها هيچ ملازمهاي وجود ندارد بنابراين البته حالا بيشتر بايد روي اين مسئله فکر بفرماييد. مشهور هم نيست که تا حالا شنيديد. مشهور ميگويند جاهل قاصر لا يستحق العقاب، اما جاهل مقصر، يستحق العقاب.
ما ميخواهيم عرض بکنيم که اين حرف از کجا آمده چرا بگوييم جاهل مقصر استحقاق دارد اگر بخواهيم به اين روايت استدلال بکنيم افلا تعلمت حتي تعمل، اين فقط در مقام اين است که بگويد تو استحقاق ثواب نداري همين مقدار را دلالت ميکند همين مقدار دلالت دارد که اين عملي که اين انجام داده نماز ناقصي که خوانده به خاطر جهل تفسيرياش استحقاق ثواب به او ندهند ما بگوييم که استحقاق عقاب هم دارد اين مطلب خيلي معلوم نيست که حالا روي اين شما بيشتر دقت کنيد يک مقداري کلمات را هم مراجعه بفرماييد ببينيد آيا اين حرف يا عرضي که ما داريم اين تام است يا تام نيست؟
دليل مشهور هم همين روايت است، حالا تجري را، خود تجري اول الکلام است که آيا متجري استحقاق عقاب دارد يا استحقاق عقاب ندارد. در باب تجري، تجري ميآيد در آنجائي که جهل مرکب است. يعني همه اقسام جهل را شامل نميشود کسي جهل مرکب دارد، يعني يقين دارد که اين خمر است بر خلاف يقينش عمل ميکند. بعداً معلوم ميشود که اين آب بوده آنجا آخوند ميفرمايد متجري استحقاق عقاب دارد شيخ و يک عده زيادي ميگويند که متجري استحقاق عقاب ندارد آن باز مسئله مبنائي ميشود و تازه در بعضي اقسام جهل به درد ميخورد نه در همه اقسام جهل. اين هم جواب دومي که از اين حديث داده شد.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .