موضوع: قاعده لاتعاد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲
شماره جلسه : ۱۴
چکیده درس
-
ادامه دلیل چهارم قائلین به تفصیل
-
جواب سوم
-
نقد جواب سوم
-
دلیل چهارم قائلین به تفصیل
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ادامه دلیل چهارم قائلین به تفصیل
بحث در اين دليل چهارم قائلين به تفصيل بود. اينها بر طبق اين خبر مسعدة بن زياد قائل شدند به اينکه نماز و عمل جاهل مقصر وجوب اعاده دارد، اما جاهل قاصر اين وجوب اعاده را ندارد. با آن بياني که در اين روايت و در اين خبر مسعدة بن زياد عرض شد.
تابه حال از اين روايت دو جواب داديم. جواب اول اين بود که روايت دلالت دارد بر اينکه جاهل مقصر در روز قيامت مؤاخذه ميشود و بين مؤاخذه و اعاده ملازمهاي نيست. اين طور نيست که اگر مؤاخذه شود وجوب اعاده داشته باشد.
جواب دوم اینکه بعيد نيست کسي ادعا کند از اين روايت حتي مؤاخذه هم استفاده نميشود. روايت فقط در مقام اين است که خداوند در مقابل جاهل مقصر حجت بالغه دارد. وجود حجت بالغه اعم است از اينکه اثبات کند او استحقاق ثواب ندارد استحقاق اجر ندارد و استحقاق عقاب دارد.
حجت بالغه در آن موردي که اگر جاهل مقصر در روز قيامت بخاطر اعمالي که به طور کلي ترک کرده اصلاً، اعمالي که در دنيا بطور کلي به جهت جهالتي که داشته ترک کرده است، اين روز قيامت نميتواند توقع اين را داشته باشد که خداوند او را مورد عنايت قرار بدهد. خداوند براي او استحقاق بهشت و استحقاق ثواب قائل باشد.
بنابراين ما ادعا ميکنيم که ظهور روايت در مؤاخذه ممنوع است. نميتوانيم بگوييم روايت يک ظهور روشني در مؤاخذه دارد.
ممکن است يک اشکالي به ذهن شما برسد و آن اشکال اين است که در روايت لفظ هلاّ دارد وقتي که عبد ميگويد «کنت جاهلا» خطاب به او ميرسد که هلاّ تعلّمتَ؟ چرا ياد نگرفتي؟ و ما در ادبيات خوانديم که هلاّ دلالت بر توبيخ دارد و در نتيجه ما از اين کلمه مؤاخذه را استفاده کنيم.
بنابراين با توجه به اين لفظ، ما بگوييم مؤاخذه را استفاده ميکنيم. چه اشکالي دارد؟ در جواب عرض ميکنيم که بله، هلاّ در ادبيات هم ذکر کردند که دلالت بر توبيخ دارد؛ اما توبيخ يک معنائي دارد که ملازم با مؤاخذه نيست. توبيخ يعني سرزنش. سرزنش معنايش اين نيست که حتماً مؤاخذه و استحقاق عقاب هم در آن باشد مثل آنچه که در عرف خودمان هست.
مثلاً يک کسي درس نخوانده است و به مقام اجتهاد نرسيده است. ما او را توبيخ ميکنيم. ميگوييم چرا زحمت نکشيدي؟ چرا زحمت نکشيدي اين معنايش اين نيست که پس تو استحقاق عقاب هم داري. بنابراين هلاّ دلالت بر توبيخ دارد اما توبيخ به معناي مؤاخذه نيست. اين هم جواب دومي است که از روايت داده شده است.
در اين جواب دوم نميخواهيم بگوييم روايت قطعاً دلالت ندارد، ميخواهيم بگوييم روايت يک ظهور روشني در اينکه جاهل مقصر در روز قيامت عقاب ميشود، يک چنين ظهوري که قابل اعتماد باشد، ندارد و براين اساس اين حرفي که در کلمات مشهور است و بلکه بالاتر از مشهور که ميگويند جاهل قاصر استحقاق عقاب ندارد اما جاهل مقصر استحقاق عقاب دارد. اين اگر مستندشان همين خبر مسعدة بن زياد باشد. اين اشکالش همين است که عرض کرديم جاهل قاصر و مقصر ممکن است کسي بگويد که نه از اين نظر عقابي ندارد.
کسي که نسبت به وجوب نماز جاهل قاصر است و کسي که نسبت به وجوب نماز جاهل مقصر است، مشهور که ميگويند جاهل مقصر استحقاق عقاب دارد، عقاب نسبت به ترک همين نماز را ميگويند. يعني مشهور ميگويند جاهل مقصر مانند عامد تارک است.
کسي که عالماً عامداً نماز را ترک ميکند خب اين چه عقابي براي او هست؟ چه عقابي بر اين ترک نماز وجود دارد. کسي که جاهلاً، منتهي به جهل تفصيلي هم نماز را ترک ميکند، اين هم استحقاق عقاب همين ترک نماز را دارد.
آنچه که الان ميخواهيم رد کنيم همين مطلب است.
ميخواهيم عرض کنيم که نه، جاهل مقصر ممکن است که بگوييم مانند جاهل قاصر نسبت به ترک عمل استحقاق عقاب ندارد. بله از اين طرف که جاهل مقصر ميتوانست برود ياد بگيرد، در ياد گرفتن کوتاهي کرد، ممکن است به خاطر اين جهت يک عقابي متوجه او شود. اين اشکالي ندارد. جاهل مقصر به خاطر اين که نرفته است ياد بگيرد، از اين جهت يک معصيتي را مرتکب شده است، ممکن است بگوييم استحقاق عقاب را دارد، اما اين غير از حرف مشهور است.
مشهور که ميگويند جاهل مقصر يستحق العقاب و جاهل قاصر لا يستحق العقاب، عقاب نسبت به همان عملي است که ترک شده است. مشهور که ميگويند جاهل مقصر ملحق به عامد است، يعني اگر کسي عالماً عامداً آمد نماز را ترک کرد بر ترک نماز چه عقابي مترتب ميشود؟ حالا همان عقاب را هم جاهل مقصر استحقاق دارد.
ما اين را نميتوانيم بپذيريم. جاهل مقصر از اين جهت نسبت به عمل مانند جاهل قاصر است. بله، فقط جاهل مقصر يک واجب ديگري که به نام وجوب تعلم بوده، او را هم معصيت کرده است، مخالفت کرده است و ممکن است به خاطر او عقابش کنند.
جواب سوم
جواب سومي که در اين جا دادهاند اين است که گفته اند حديث لاتعاد بر اين روايت حکومت دارد. روايت ميگويد که کنتُ جاهلاً، خطاب ميرسد به او هلاّ تعلّم؟ چرا ياد نگرفتي؟ اين روايت که اختصاص به نماز و اينها ندارد در همه امور است. در همه ابعاد فقهي است. حديث لاتعاد ميگويد اگر کسي از غير از اين امور خمسه، وقت و طهور و قبله و رکوع و سجود، اگر از غير از اين امور خمسه آمد يک جزئي يا يک شرطي را ترک کرد، اين نمازش را نميخواهد اعاده کند.
اين حديث بر خبر مسعدة بن زياد حکومت دارد، اين حديث ميگويد در باب صلاة اگر کسي جاهل مقصر هم باشد و ميتوانسته برود ياد بگيرد اما نرفته است، ديگر اعاده لازم نيست. اين لازم نيست آن عملي را که از روي جهل تقصيري به صورت ناقص آورده اعاده کند.
در نتيجه لازمه حکومت اين است که مشهور بگويد اگر جاهل مقصر در غير باب نماز در روز قيامت استحقاق عقاب دارد، اما در باب صلاة در روز قيامت اگر يک مشکلي از غير اين امور خمسه باشد استحقاق عقاب هم ندارد.
اگر حکومت لاتعاد بر خبر مسعدة بن زياد را بپذيريم، معناي حکومت اين است که جاهل مقصر در باب نماز در غير از اين امور خمسه، نه استحقاق مؤاخذه دارد و نه وجوب اعاده بر او هست.
نقد جواب سوم
اگر خبر مسعدة بن زياد به اعاده نظر داشت، خيلي روشن بود که لاتعاد بر او حاکم است؛ اما خبر مسعدة بن زياد اصلاً مربوط به وظيفه و تعيين وظيفه و اين مسائلي که در اين عالم باشد نيست. مشهور از آن استحقاق عقاب در قيامت را استفاده کردند.
اگر کسي بگويد که خبر مسعدة بن زياد فقط مربوط به مؤاخذه است، اصلاً نسبت به اعاده و عدم اعاده نظري ندارد، آنوقت چطور حديث لاتعاد ميتواند بر خبر مسعدة بن زياد حکومت داشته باشد. لاتعاد زماني ميتواند بر خبر مسعدة بن زياد حکومت داشته باشد که اين خبر مسعده نسبت به اعاده يا عدم اعاده هم نظر داشته باشد. در حالي که اين خبر مسعده، فقط مدلولش مربوط به مؤاخذه است، آنهم نه مؤاخذه دنيوي، مؤاخذه اخروي، البته بر طبق نظر مشهور؛ اما حديث لاتعاد مربوط به اعاده و عدم اعاده هست. بين اين دوتا ارتباطي وجود ندارد.
بنابراين ما نميتوانيم بگوييم حديث لاتعاد بر خبر مسعده، حکومت دارد و اصلاً در دليل حاکم و محکوم وقتي به دست عرف بدهيم عرف ميگويد اين دليل حاکم نظر دارد به دليل محکوم. اين دليل حاکم تفسير ميکند دليل محکوم را، خب اينجا ما وقتي به عرف مراجعه کنيم عرف يک چنين چيزي را استفاده نميکند. بنابراين اين جواب سوم ولو اين که در کلمات بعضي از بزرگان هم وارد شده و تقريباً براي ایشان مسلم است که حديث لاتعاد نسبت به خبر مسعدة بن زياد حکومت دارد، اما به نظر ميرسد که مناقشه دارد و مناقشهاش هم همين مطلبي بود که عرض کرديم.
بنابراين روشن شد که اين روايت و خبر مسعده، نميتواند يک دليلي باشد براي فرق بين جاهل قاصر و جاهل مقصر. قائلين به تفصيل که ميخواهند بگويند حديث لاتعاد جاهل قاصر را شامل است اما مقصر را شامل نيست اين روايت نميتواند براي اينها دليل باشد.
اصلاً گفتيم حديث مسعده ربطي به اعاده ندارد و فقط مسئله مؤاخذه است. مؤاخذه يک امر اخروي است. حديث لاتعاد مسئله اعاده را ميخواهد مطرح کند. اعاده يک حکم وضعي مربوط به اين اعمال صلاتي است که در اين دنيا انجام داديم. چه ربطي بين اينها وجود دارد. بله، اگر کسي ملازمه را بپذيرد و بگويد بين مؤاخذه و اعاده ملازمه هست که ما اين را در جواب اول گفتيم ملازمه وجود ندارد. اگر کسي بگويد بين اين دوتا ملازمه هست، آنوقت ميتواند از اين طريق حکومت را يک جوري درست کند و الاّ اگر کسي ملازمه را انکار کرد، اين ديگر نميتواند حکومت را درست کند.
دلیل چهارم قائلین به تفصیل
آخرين دليلي که براي قول به تفصيل وجود دارد، بياني است که مرحوم آقاي خوئي (قدس سره الشريف) در مستند العروة الوثقي، در کتاب الصلاة در جلد 6، صفحه 28 آنجا بيان فرمودند. ايشان در آنجا بعد از اينکه پذيرفتند که اطلاق حديث لاتعاد شامل جاهل قاصر ميشود، آمدند سراغ جاهل مقصر. گفتند جاهل مقصر دو نوع داريم يک جاهل مقصر ملتفت داريم يک جاهل مقصر غير ملتفت داريم. جاهل مقصر ملتفت يعني التفات و توجه به اين هم دارد که اين جهل ضربه ميزند به عملش و اين عمل ميخواهد ناقصاً انجام شود. التفات دارد توجه دارد که اين عمل آنطور که مولا خواسته ممکن است واقع نشود، اما يک جاهل مقصري هم داريم که در حين عمل التفات به جهلش ندارد. يک آدم تنبلي هم بوده ميتوانسته برود ياد بگيرد و نرفته ياد بگيرد؛ اما در حين عمل فکر ميکند که همان عملي که خداوند بر او واجب کرده همان را اتيان ميکند. از فرمايشات ايشان استفاده ميشود که جاهل مقصر ملتفت قصد قربت از او تمشي نميشود و نميتواند نسبت به عمل قصد قربت کند، اما جاهل مقصر غير ملتفت از او قصد قربت تمشي ميشود.
بعد فرمودهاند در روايت لاتعاد يک جهتي وجود دارد که بر حسب آن جهت روايت لاتعاد جاهل مقصر ملتفت را نميگيرد؛ اما جاهل مقصر غير ملتفت في نفسه مشمول روايت هست، اما فرمودند به دو جهت او را از روايت خارج کنيم و در نتيجه هم جاهل مقصر ملتفت و هم جاهل مقصر غير ملتفت هر دو از حديث لاتعاد خارجاند، منتهي يکيشان به خروج تخصصي است و ديگري به خروج تخصيصي است.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .