درس بعد

مطلق و مقید

درس قبل

مطلق و مقید

درس بعد

درس قبل

موضوع: مطلق و مقید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۲۵


شماره جلسه : ۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جایگاه کلی طبیعی، بحث علم جنس واشکالات آخوند برکلام مشهور

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

جايگاه کلي طبيعي

بعد از اين که بيان شد سه نوع اعتبار در ماهيات داريم، اين سؤال مطرح مي‌شود که کلّي طبيعي کدام يک از آنهاست؟ مرحوم حاجي سبزواري مي‌گويد که عبارت است از ماهيت لابشرط مقسمي؛ برخي ديگر از جمله مرحوم محقق نائيني مي‌گويند که لابشرط قسمي است؛ اما جمعي از فلاسفه و از جمله برخي از اصوليين، مي گويند: کلي طبيعي نه لابشرط مقسمي است و نه لابشرط قسمي؛ هنگامي که گفته مي‌شود انسان به عنوان يک کلّي طبيعي است، منظور همان ماهيت مهمله است ــ که ديروز فرق بين ماهيت مهمله و ماهيت لابشرط مقسمي را عرض کرديم ــ.

 اين بحث ارتباط چنداني به بحث اصولي مطلق ندارد؛ فقط خواستم اشاره اي بکنم که اين را در جاي خودش مورد بحث قرار دادند. زماني که مي گوييم اسم جنس براي چه معنايي وضع شده است؟ در کلّي طبيعي نيز همين بحث وجود دارد که موضوع‌ٌله‌اش چيست؟ حق اين است که کلّي طبيعي نيز مانند اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده است و نه لابشرط مقسمي و يا لابشرط قسمي؛ اما نيازي نيست که بحثش را در اينجا ذکر کنيم؛ ما در اينجا بايد معناي کلي طبيعي و خصوصياتي که در آن وجود دارد را ذکر کنيم و ببينيم با کدام يک از اينها تطبيق دارد.


بحث علم جنس

لفظ دومي که مرحوم آخوند به عنوان لفظ مطلق ذکر مي کنند، علم جنس است؛ مانند: «اُسامه» که علم جنس است نسبت به اسد و «ثعاله» که علم جنس است نسبت به ثعلب. سؤال اين است که موضوع‌له علم جنس چيست؟ آيا بين علم‌جنس و اسم‌جنس از نظر موضوع‌له فرقي وجود دارديا خير؟. مرحوم آخوند در «کفايه» از قول جماعتي از ادبا به مشهور اهل ادب نسبت مي دهند که آنها بين اسم جنس و علم جنس فرق گذاشته‌اند؛ بدين صورت که اسم جنس وضع شده براي ماهيتي که هيچ لحاظي در آن نشده است؛ اسم جنس براي خود ماهيت من حيث هي هي وضع شده است؛ اما علم جنس براي ماهيت متعيّنة بالتعيّن الذهني وضع شده است.

مرحوم ميرزاي قمي
نيز در «قوانين» اين مطلب را پذيرفته است که اسم جنس براي ماهيت من حيث هي هي (ماهيت مهمله) وضع شده است، اما علم جنس موضوعةٌ لتلک الماهية بشرط تعيّنها في الذهن . بنابراين، در اسم جنس اصلاً هيچ تعيّني ــ تعين ذهني، تعين خارجي و تعين من حيث اللحاظ ــ وجود ندارد، و حتي عرض کرديم اين «حيث هي هي» نيز اين طور نيست که قيد براي ماهيت باشد؛ وقتي مي گوييم «من حيث هي هي» يعني واقع و ذاتش بدون هيچ نظري به خارج از ذات و ذاتيات؛ ولو اين که در فلسفه چون فقط بحث وجود و عدم مطرح است، مي گويند: «الماهية من حيث هي هي ليست الا هي لاموجودة ولامعدومة»، اما منحصر به اين دو تا نيست و «لامعرفة و لامنکرة لامتعينة و لاغير متعينة لامعهودة و لاغير معهودة» همه در آن وجود دارد.

يعني در مقام ذات ماهيت من حيث هي هي، هر چيزي با مقابلش را مي‌توانيم نفي کنيم که يکي وجود و عدم است. پس، مشهور براي اسم جنس چنين تعريفي دارد؛ اما همين مشهور وقتي به علم جنس مي رسند، مي گويند: در علم جنس همان ماهيت به شرط اينکه تعين ذهني ــ نه تعين خارجي ــ پيدا کرده باشد، است. مي گويند در «اُسامه» يک تعين ذهني وجود دارد و علم است. همان‌طور که يکي از اسباب تعريف، مثلاً الف و لام است و يکي اضافه، يکي از اسبابش هم تعيّن ذهني است؛ لذا، ادبا بر عکس «أسد»، با «اُسامه» معامله معرفه مي کنند و احکام معرفه را بر آن بار مي کنند؛ يعني ديگر الف و لام بر سرش نمي آيد و يا مضاف واقع نمي‌شود.

نظر مرحوم آخوند: ايشان بيان مي‌کنند که ما اين نظريه را قبول نداريم و به نظر ما، بين اسم جنس و علم جنس هيچ فرقي در معنا وجود ندارد؛ يعني همان طور که اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده، علم جنس نيز براي ماهيت مهمله وضع شده است. از نظر معنا و موضوع‌له بينشان هيچ فرقي نيست؛ منتهي مي فرمايند که اهل ادب و لسان با آن معامله معرفه کرده‌اند، آنهم معرفه لفظي در مقابل معرفه معنوي.  مرحوم آخوند نظرشان اين است که از نظر لفظ، با علم جنس معامله معرفه مي شود، اما از نظر معنا معرفه نيست و همان معناي اسم جنس را دارد. چرا که ملاک معرفه و نکره در دائره مصداق است؛ اما من حيث المفهوم، نه مي توانيم بگوييم معرفه است و نه مي توانيم بگوييم نکره است.

اگر يک اديبي بگويد «انسان» نکره مي‌باشد، اشتباه است؛ اگر بگويد معرفه است، باز هم اشتباه است؛ چرا که دائره نکره و معرفه مصاديق است؛ مصداق «انسان» اگر زيد باشد، معرفه است ولي اگر رجل باشد، نکره است. اين مصاديق هستند که اگر به يکي از انواع تعيّن، معين شدند، عنوان معرفه را دارند و اگر مصداق غير معين شدند، عنوان نکره را دارند. والّا همين که در جواب اول بحث ايشان عرض کردم که هر مفهومي يمتاز عن المفهوم الآخر و نمي‌شود که بين دو تا مفهوم امتياز نباشد مگر در مترادفين مثلاً، اما در غير مترادفين هر مفهومي به حسب معناي خودش از ديگري جداست؛ مفهوم انسان از مفهوم حجر جداست.

مفهوم معرفه از مفهوم نکره جداست. بنابراين، مسأله معرفه و نکره مربوط به مصاديق است. از اين رو، وقتي به اسم جنس مي‌رسيم که چه مفهومي است؟ نه معرفه است و نه نکره. مرحوم آخوند مي فرمايد: علم جنس هم به حسب معنا همان معنا دارد، اما از نظر ظاهري و لفظي، با آن معامله معرفه مي شود؛ يعني معرفه و نکره واقعي و معنوي در علم جنس اصلاً معنا ندارد؛ فقط همان طور که مثلاً «يد» را مي گوييم مؤنث لفظي است و يا «اُذُن» را مي گوييم مؤنث لفظي است و در اينها تأنيث و تذکير واقعي معنا ندارد و تأنيث و تذکير در اينها سماعي است، مرحوم آخوند مي فرمايند: به نظر ما فقط يک معامله تعريف لفظي ــ همان که در شعر ابن مالک است کعلم الاشخاص لفظاً ــ با علم جنس مي‌شود.


اشکالات مرحوم آخوند بر کلام مشهور

مرحوم آخوند به کلام مشهور دو اشکال دارد.
اشکال اول : فرموده است: اگر شما تعيّن ذهني را در دائره موضوع‌له بياوريد، لازمه اش اين است که «اُسامه» بر افراد خارجي «اسد» ديگر صدق نکند. هنگامي که مي گوييد: بشرط تعينها في الذهن ، چيزي که مقيد به تعين ذهني است، قابليت تطبيق بر خارج را ندارد. مگر اين که بياييم اين خصوصيت را تجريد کنيم و بعد از تجريد، بگوييم بر خارج منطبق شود.
اشکال دوم اين است که چنين وضعي از آدم جاهل هم سرنمي زند تا چه رسد به آدم عالم؛ و بگوييم واضع «اُسامه» را براي ماهيت «اسد» متعينة بالتعين الذهني وضع کرده است، اما هر وقت مي خواهيد آن را در خارج استعمال کنيد بايد تجريد انجام دهيد. اين اصلاً با عقل سازگاري ندارد.


بيان مرحوم آقاي خوئي

مرحوم آقاي خوئي قدس سره در «محاضرات» بيان مي‌کنند که اصل مدعاي آخوند درست است؛ مبني بر آن که علم جنس مانند اسم جنس براي ماهيت مهمله است؛ لکن اين استدلال و جوابي که به مشهور ادبا داده‌اند، درست نيست؛ براي اين که تعين ذهني را به سه صورت مي‌توانيم در نظر بگيريم: 1) ممکن است به نحو جزئيت باشد‌ ــ جزء موضوع له باشد ــ اگر جزء موضوع له باشد، هم خود قيد داخل است و هم تقيد داخل است. 2) ممکن است به نحو شرطيت باشد؛ شرط، خود، قيد خارج از مشروط است؛ مکرر گفته‌ايم که در هر شرط و مشروطي ــ خصوصاً در بحث مقدمه واجب ــ خود قيد، خود ذات قيد، خارج از مشروط است؛ اما تقيدش داخل است.

3)
راه سوم اين است که به عنوان مرآتيت و علاميت باشد. مرحوم آقاي خوئي مي فرمايند: اشکال آخوند به مشهور که مي گويند معناي شما براي علم جنس قابل انطباق بر خارج نيست، در صورتي است که تعين ذهني را به نحو اول يا دوم مطرح کنيم؛ اما اگر بگوييم تعين ذهني به عنوان مرآة براي خارج است، ديگر اين اشکال وارد نيست؛ و اتفاقاً مقصود اهل ادب نيز همين مطلب مي‌باشد؛ وقتي مي گويند «اُسامه» علم جنس است، يعني براي يک رتبه و گروه خاصي از «اسد» است. تعين ذهني مثل عهد ذهني است که منطبق و مرآة براي خارج است.


بيان مرحوم محقق حائري

مرحوم محقق حائري مؤسس حوزه، در کتاب «درر» ــ که انصافاً کتاب بسيار پر مطلب و رواني است؛ بعضي نقل مي کنند که مرحوم آخوند خراساني بعد از نوشتن «کفايه» که کتاب «درر» را ديده بودند، فرموده بود که اگر مي دانستم چنين کتابي نوشته شده است، ديگر «کفايه» را نمي نوشتم. ــ فرموده است: «اللحاظ حرفيٌّ لايوجب عدم التطبيق، اين که مشهور ادبا مي گويند علم جنس ماهيت ملحوظه به لحاظ ذهني است، مي فرمايند: اللحاظ حرفيّ يعني اين لحاظ طرف خودش معناي اسمي ندارد که قيد براي موضوع له باشد، اگر لحاظ ذهني يک معناي اسمي مستقل داشت، مي گفتيم علم جنس حتماً مقيد به لحاظ ذهني است و قابل تطبيق بر خارج نيست؛ اما ايشان مي‌فرمايد: نه، اين معناي حرفي دارد. ايشان اين مطلب را خود عبارات ادبا آورده است که در بحث اسم اشاره وقتي مي گوييد «هذا» ، اين «هذا» موضوع‌له اولي‌اش مشار اليه خارجي نيست؛ «هذا» يعني آن که در ذهن من است که به آن مي گويند مشار بالذات.

از اين طريق به خارج منتقل مي شويم که مشار بالعرض است. همان طوري که در اسم اشاره و در ضمائر ما يک لحاظ ذهني داريم که بر خارج منطبق مي‌شود، در مانحن فيه نيز لحاظ خودش يک معناي مستقل اسمي ندارد و بلکه معناي حرفي است؛ معناي حرفي يعني طرف است و براي اشاره به افراد خارجي مي‌باشد. وقتي مي گوييم اُسامه ماهيت متعينه بالتعين الذهني است، منظور اين نيست که معناي استقلالي داشته باشد، بلکه طريق است و اگر ايشان به جاي «حرفي» مي فرمود «طريقيّ» خيلي روشن تر و بهتر بود.
«طريقيّ» يعني طريق است براي رسيدن به خارج، و اگر معناي اسمي باشد، قابل انطباق بر خارج نيست و معناي حرفي قابليت انطباق بر خارج را دارد. نتيجه بحث امروز اين شد که اصل ادّعاي مرحوم آخوند درست است ــ هرچند در بعضي از استدلالاتشان اشکال بود ــ  مبني بر آن که علم جنس از نظر موضوع‌له مثل اسم جنس است، منتهي معامله تعريف لفظي با آن مي شود و نه تعريف واقعي. و السلام.

برچسب ها :

مرحوم آخوند مطلق و مقید کلی طبیعی علم جنس موضوع له علم جنس فرق میان علم جنس با اسم جنس ماهیت مهمله به شرط تعین آن در ذهن وجود دایره معرفه و نکره در مصداق ماهیت مهمله

جلسه 4 : مطلق و مقید

۲۳ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۰۵

خوب بود