درس بعد

مطلق و مقید

درس قبل

مطلق و مقید

درس بعد

درس قبل

موضوع: مطلق و مقید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۲۷


شماره جلسه : ۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نظر مشهور در جمع محلای به لام، اشکال آخوند بر مشهور ومناقشه دراشکال آخوند، و بحث لفظ نکره

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نظر مشهور در جمع محلاي به لام

مرحوم آخوند قدس سره مي فرمايند در جمع محلاي به لام ترديدي نيست که خود جمع دلالت بر استغراق و عموم ندارد؛ در مقابل، مشهور اين است که جمع محلاي به لام از الفاظي است که دلالت بر استغراق و عموم دارد؛ مثل «العقود» در أوفوا بالعقود که مي‌گويند: جمع محلاي به لام است و دلالت بر عموم دارد. حال، بحث اين است که اين استغراق از کجا استفاده مي‌شود؟. مدخول لام ـ عقود ـ جمع عقد است و دلالت بر استغراق ندارد؛ لذا، خود ادبا نيز در «عقود» ادعا نمي‌کنند که دلالت بر استغراق دارد. پس، معلوم مي شود خود مدخول لام في نفسه، دلالت بر استغراق ندارد. مشهور براي اين که در اينجا افاده استغراق کنند، از همان بيان بحث گذشته وارد مي‌شوند که لام براي تعريف و تعيين وضع شده و موضوعٌ له اولي لام اشاره به تعيين است. آنگاه وقتي لام بر سر جمع درمي‌آيد، جمع داراي مراتبي است که يک مرتبه آن اقل‌الجمع است که سه تا مي‌باشد و همينطور بالا مي‌رود و بر هر مرتبه اي جمع صدق مي کند؛ مي‌گويند چون در ميان مراتب جمع، هيچ مرتبه اي غير از استغراق متعين نيست ــ استغراق يعني همه ــ‌ بنابراين، به حسب واقع اين تعيّن دارد. لذا، مشهور از اين راه مي گويند جمع محلاي به لام افاده استغراق دارد.


اشکال مرحوم آخوند به مشهور

مرحوم آخوند به مشهور اشکال کرده و مي‌فرمايند: شما که مي گوييد استغراق تعين دارد، ما مي‌گوئيم أقل جمع نيز تعيّن دارد؛ دلالت جمع بر اقل روشن است که عبارت است از سه‌تا؛ پس، اگر شما دنبال تعيين هستيد، فقط استغراق تعيّن ندارد، بلکه اقل جمع نيز تعيّن دارد.


مناقشه در اشکال مرحوم آخوند

اين جواب مرحوم آخوند محل مناقشه و اشکال است؛ به اين صورت که مراد مشهور در اينجا از تعيين، تعيين به حسب دلالت نمي‌باشد؛ بلکه آن چه را که مشهور مي گويند تعيّن به حسب واقع است. شما که مي گوييد «العقود» جمع محلاي به لام است و اقلش سه‌تاست، اين سه‌تا به حسب دلالت روشن است و ابهامي ندارد؛ اما آيا به حسب خارج تعيّن دارد؟ در خارج سه‌تا مصاديق زيادي دارد، نکاح، بيع و مضاربه را سه عقد مي گويند؛ سه عقد ديگر را هم‌ مي‌گويند سه‌تا، همين‌طور سه تاي سوم و سه تاي چهارم را مي گويند سه‌تا؛ هنگامي که مولا مي گويد أوفوا بالعقود ، اگر آن را بر اقل مراتب حمل کنيم، اين اقل مراتب مصاديق متعدد دارد، کدام يک از آنها منظور است؟

پس، باز به حسب خارج و واقع تعيّن ندارد و آن چه را که مشهور مي‌گويند، براي اشاره به تعيّن است. بنابراين، اشکال مرحوم آخوند به مشهور اشکال واردي نيست و همان طور که در بحث ديروز بيان شد، «لام» مفيد يک معناي حرفي و يک نسبت است؛ يک تعيين است، منتهي تعيين نه به معناي اسمي و مستقلّ بلکه به معناي حرفي است. بين موردي که «لام» بر سر مفرد درمي‌آيد و جايي که  بر سر جمع درمي‌آيد، از نظر موضوع‌له يکي است و ما دو نوع وضع نداريم؛ هيچ اديبي نيز نيامده بگويد «لام» وقتي بر سر مفرد درمي‌آيد، يک معنا دارد و هنگامي که بر سر جمع درمي‌آيد، معناي ديگري به نام کلّ دارد. لذا، اين بيان مشهور به نظر ما بيان تامي است.

يعني وقتي متکلم مي گويد أوفوا بالعقود با صرفنظر از مسأله تبادر و با صرفنظر از اين که آن چه ارتکاز بين اهل لسان است، همه عقود است، اگر بخواهيم مرتبه متعيّن روشني را در نظر بگيريم، غير از مرتبه استغراق مرتبه ديگري نداريم؛ از اين جهت، مي‌گوييم لام موضوعة للاشارة الي التعيين وحيث لاتعيين إلّا في مرتبة الاستغراق فيفيد اللام الاستغراق اذا دخل علي العموم . مرحوم امام ‌رضوان‌الله‌تعالي‌عليه و مرحوم آقاي خوئي قدس سره نيز در اصول، همين نظريه مشهور را تقويت کرده‌اند.


بحث لفظ نکره

 آخرين لفظي که مرحوم آخوند بيان مي کنند، نکره است. از عبارت مرحوم آخوند استفاده مي شود که براي نکره دو معنا وجود دارد. ايشان اول دو مثال مي‌زنند؛ مثل: جاء رجل من أقصي المدينة «رجل» در اينجا نکره است و دلالت بر يک واقع و فرد معين خارجي دارد که عند المتکلم معين و عند المخاطب مجهول است؛ مثال دوم عبارت است از: جئني برجلٍ ، مولا به عبدش مي گويد رجلي را بياورد؛ مرحوم آخوند مي فرمايد: در اينجا کلمه «رجل» در طبيعت مأخوذه به قيد وحدت استعمال شده است؛ مراد حصّه و فردي از رجل است. لذا، از عبارت مرحوم آخوند استفاده مي شود که نکره چون دو نوع استعمال دارد، مي توانيم بگوييم در دو معنا استعمال مي‌شود. البته اينجا آن بحث معروف بين مشهور و سيد مرتضي را نمي خواهيم مطرح کنيم تا اشکال به مرحوم آخوند وارد شود؛ مبني بر آن که استعمال هم شده باشد، استعمال علامت حقيقت نيست؛ اما توجهي به اين مطلب ندارند.

بيان مرحوم صاحب فصول: مرحوم صاحب فصول عليه الرحمه مي‌گويد موضوع‌له نکره فرد مردّد است؛ يعني موضوع له نکره ماهيت، طبيعت و معناي کلّي نيست. در اسم جنس گفتيم موضوع‌لهش طبيعت است، اما در نکره طبيعت نيست و بلکه فرد است؛ منتهي مي فرمايد: اين فرد، فرد مردد است. اشکال بيان مرحوم صاحب فصول: اين نظريه صاحب فصول مردود است؛ براي اين که از نظر فلسفي، اصلاً فرد مردد معقول نيست؛ فرديّت مساوق با وجود است و وجود مساوق با تعيّن است. اگر چيزي را گفتند فرد است، يعني موجود و معين است و ديگر، مردد معنا ندارد. به عبارت ديگر، بين اين دو کلمه تناقض است؛ اگر گفتند مضاف و مضاف اليهي را بگوييد که بينش تناقض است، همين فرد مردد است.

اين مسأله مسلم است که ما فرد مردد نداريم و اصلاً معقول نيست؛ از مباحث فلسفي که بالاخره در اصول حتماً جايگاه دارد و مورد نياز هم مي‌باشد، در بحث واجب تخييري و تعييني، در بحث واجب عيني و کفائي، بحث فرد مردد مطرح است و همين‌طور در چند جاي ديگر اصول، اين بحث مطرح است. لذا، اين نظريه صاحب فصول، نظريه درستي نيست. بيان مرحوم ميرزاي قمي: ايشان در «قوانين» فرموده است: نکره براي طبيعت مقيّده به وحدت وضع شده، اما مفهوم وحدت را اراده کرده است. «رجل» وضع شده براي طبيعت رجوليت اما مقيد به مفهوم وحدت.

اشکال بيان مرحوم ميرزاي قمي: اين فرمايش هم فرمايش درستي نيست؛ براي اين که شکي نداريم در اين که رجل دلالت بر يک مصداقي که به حسب واقع معين است، دارد. حال، ما بياييم يک مفهوم کلي را مقيد به يک مفهوم کلي ديگر کنيم، درست نيست. فرمايش آخوند که هم دو تا موضوع‌له درست کنيم، درست نمي‌باشد و بر خلاف تبادر و ارتکاز است؛ نکره دو موضوع له ندارد. پس، چه بايد گفت؟


بيان و نظر صحيح

مطلبي که در کلمات اکثر علما و بزرگان مانند مرحوم امام و مرحوم آقاي بروجردي و مرحوم آقاي خوئي وجود دارد؛ مي فرمايند: نکره براي همان طبيعت وضع شده است، منتهي به قيد وحدت؛ و از وحدت، مراد مفهوم وحدت نيست که يک معناي کلي پيدا کند؛ بلکه مراد، وحدت مصداقي است که به عالم خارج مربوط است؛ هم در جاء رجلٌ اين چنين است و هم در جئني برجلٍ ؛ لکن مي فرمايند: همه اينها از باب تعدد دالّ و مدلول است؛ يعني يک لفظ رجل داريم که اگر تنوين بگيرد، «رجلٌ»، تعدد دال و مدلول است و تا زماني که تنوين پيدا نکرده است، حکم اسم جنس را دارد. نظريه اصوليين الآن اين است که بين نکره و اسم جنس فرقي وجود ندارد؛ الا از باب اين که در نکره از راه تعدد دالّ و مدلول به اين معنا پي‌ مي‌بريم. اين بحث تمام شد، فقط يک ذيلي مي ماند که از ميان اين الفاظ کدام مطلق است و کدام مطلق نيست؟. إن‌شاءالله شنبه عرض مي‌کنيم.


بحث اخلاقي

روايتي از وجود مبارک پيامبر اکرم صلوات الله و سلامه عليه نقل شده است مبني بر آن که من أصبح و أمسي و الآخرة أکبر همّه کسي که صبح و شام کند و آخرت بزرگترين همّ او باشد، جعل الله الغناء في قلبه خداوند غناء را در قلب او قرار مي‌دهد؛ و جمع له أمره امور او را منظم نموده و از تشتط و از اضطراب خارج مي کند؛ ولم يخرج من الدنيا حتي يستکمل رزقه از دنيا خارج نمي‌شود مگر اين که رزقش کامل شود. در ادامه حضرت عکس مطلب را نيز بيان مي‌کند که: ومن أصبح وأمسي والدنيا أکبر همّه جعل الله الفقر بين عينيه وشتّط عليه امره ولم ينل من الدنيا الّا ما قسّم له.

منظور از «أصبح وأمسي» اين نيست که يک مرتبه صبح کندو يک مرتبه عصر؛ بلکه کنايه است؛ يعني تمام شب و روزش را بدين منوال بگذراند. اگر کسي در تمام وقت خودش، بالاترين همّ خودش را آخرت قرار دهد، «أکبر همّه الآخرة» ، نه فقط براي اين است که بگويد من اهل بهشتم يا نه؟ اين يک مرتبه‌اش است که خوب همين مرتبه هم انصافاً مرتبه مشکلي است. نمازي که مي‌خوانم آيا در قيامت به عنوان نوري مي‌شود که «يسعي بين أيديهم» جلوي پايش را روشن کند؟؛ درسي که مي گويم آيا براي من در قيامت نور مي‌شود؟؛ ما که قرآن مي خوانيم و تدبّر در قرآن مي کنيم، اين است که عمل انسان اگر طوري باشد که روز قيامت به مانند نورٌ يسعي بين أيديهم باشد، او را منتهي به جنّت و بهشت مي کند، اما اگر در عمل انسان خلوص و قربة إلي الله نباشد و يا خداي نکرده براي مقاصد ديگر باشد، در قيامت نوري نخواهد داشت و براي انسان کار مشکل مي‌شود.

هنگامي که انسان امام جماعت واقع مي شود که بسيار هم کار مشکلي است، آيا فقط به فکر اين بوده که چه مقدار به سمت خدا مي رود يا آن که به فکر اين است که تعداد کساني که به او اقتدا کرده‌اند، چند نفرند؟؛ جمعيتي پشت سرش در مورد نماز او چه مي گويند؟. والاخرة أکبر همّه يعني در همه امور، وقتي انسان نماز مي خواند، هميشه به فکر اين باشد که واقعاً با اين نماز چه مقدار ملکوت را فتح مي کند؟. انسان واقعاً غبطه مي خورد به حال بزرگان که نمازشان واقعاً يک حقيقتي داشت؛ بزرگان ما براي نماز ارزش و اهميت زيادي قائل بودند؛ از وجود مبارک پيامبر و ائمه طاهرين(ع) گرفته تا علماي بزرگ ما، تعقيبات قبل از نماز و بعد از نماز، همه براي اين بوده که نمازي که مي خواهند به عالم بالا بفرستند، واقعاً خيلي صعود کند.

در تعقيب نماز عصر يک دعايي که وجود دارد اين است: اللهم إنّي اعوذ بک من نفسٍ لاتشبه ومن قلبٍ لايخشع ومن علمٍ لاينفع بعد مي گويد ومن صلاة لاترفع، منظور از «والآخرة أکبر همّه» همين است که نماز او تا چه حدي بالا مي‌رود و نور آن به چه ميزاني است؟. يکي از اسرار نورهاي ظاهري اين است که انسان مي‌تواند بفهمد تا چه اندازه‌اي را برايش روشن مي‌کند؛ آيا يک نوري است که پنج سانتيمتر را روشن مي کند يا نوري است که پنجاه متر و بيشتر را روشن مي‌کند؟

نماز انسان هم همين طور است که اگر واقعاً در آن شرائط کامل رعايت شود، براي نورش نمي‌توان حدّي را مشخص‌کرد. براي اين که به اين مرتبه برسيم، بايد بدانيم همه امور ــ بالاخره کم و زيادش، خوب و بدش، سلامتي و مريضي‌اش ــ بالاخره تمام مي‌شود؛ عمر به حدي زود مي گذرد که انسان نمي فهمد چه موقع سال تمام مي‌شود. کلاس اول ابتدائي که بوديم، معلمي داشتيم ــ خدا رحمتش کند ــ که در آن موقع به ما مي‌گفت: عمر کمتر از يک چشم بهم زدن است و واقعاً‌ همين طور است. انسان بايد بداند که در اين مدتي که در دنيا زندگي مي‌کند، چقدر زاد و توشه براي خودش فراهم کرده‌است؟، ما مي خواهيم يک آخرت ابدي داشته باشيم، اگر امروز به شما بگويند که از يک منزل بسيار بزرگ و زيبا، فقط يک اتاق خيلي محقر سهم شماست و با يد تا ابد در اينجا بمانيد، چه مي‌کنيد؟

منزلي که انسان وقتي به آن نگاه مي‌کند، اصلاً انتها ندارد؛ چه مقدار حسرت مي‌خوريد؟. آخرت داراي درجات بسيار وسيعي است و خدا هم به ما فرموده است که من راه را براي شما قرار داده‌ام و مي توانيد به درجات خيلي بالا برسيد؛ حشر با اولياي خدا و پيامبر و ائمه و... اينها مراتبي است که تا انسان به آن دنيا نرود، نمي‌فهمد که چه چيزي وجود دارد و انسان تا چه اندازه‌اي مي‌توانست بهره ببرد، اما همه فرصت‌ها را از دست داده است و افسوس مي‌خورد؛ اما آنجا نمي‌شود کاري کرد. اين خيلي مهم است و هرمقدار که اين احاديث را بخوانيم کم است. گاه انسان مي گويد اين روايت يک حديث روشني است، نه اين‌طور نيست و در اين احاديث مطالب زيادي وجود دارد که انسان بايد در آنها دقت کند؛ تا دنباله حديث. والسلام.

برچسب ها :

مرحوم آخوند مطلق و مقید جمع محلاي به لام دلالت جمع محلای به لام بر استغراق لفظ نکره معانی نکره فرد مردّد وضع نکره برای فرد مردد وضع نکره برای طبیعت مقیده به وحدت تعدد دال و مدلول جعل آخرت اکبر همّ خویش توجه به آخرت

نظری ثبت نشده است .