درس بعد

مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

درس بعد

موضوع: واجب نفسی و غیری تا وجوب شرعی


تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۶/۲۳


شماره جلسه : ۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مقدمه بحث

  • تقسيم واجب ب نفسي و غيري

  • تعريف واجب نفسي و غيري

  • اشکال

  • مرحوم

  • شيخ بر تعريف مشهور و تعريف خود ايشان

  • اشکال مرحوم آخوند بر مرحوم شيخ و تعريف مرحوم آخوند

  • پاسخ مرحوم آخوند از اشکالي بر ايشان

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


مقدمه بحث
در بحث مقدمه واجب که بحمدالله عمده‌ي مباحث مقدمه واجب در سال گذشته مطرح شد، چند بحث باقي مانده که اين هم از مباحث بسيار مهم است. و لو اينکه در اصل اينکه آيا بحث از مقدمه واجب، داراي ثمره است يا نيست، نزاع وجود دارد، اما ملاحظه کرديد که بحث واجب مطلق و واجب مشروط، بحث واجب معلق و واجب منجز، و همچنين بحث مهم مقدمات مفوته که در سال گذشته آن را مفصل بحث کرديم، مباحثي بود که در علم فقه، هم بسيار مهم است و ثمرات آن را ذکر کرديم.

از مقدمه‌ي واجب يک مباحثي باقي مانده که اگر خداوند عنايت کند و بتوانيم آن مباحث را تا ماه مبارک رمضان به پايان برسانيم، بحث مقدمه واجب تمام مي‌شود.

تقسيم واجب به نفسي و غيري
بحثي که شروع مي‌شود به اين عنوان است. يکي از تقسيماتي که براي واجب ذکر کرده‌اند. گفته‌اند واجب بر دو نوع است. 1ـ واجب نفسي 2ـ واجب غيري.

در اينجا چند بحث مطرح است، اولين بحث اين است که تعريف اينها چيست، و آيا اساسا اين تقسيم صحيح است؟ همچنين آيا اين تقسيم صناعي است؟ يعني هر واجبي، يا واجب نفسي است و يا واجب غيري؟ و ما در بين واجبات شقّي نداريم که نه نفسي باشند و نه غيري؟  اين يک بحث است.

بحث دوّم اين است که ما مواردي داريم که براي ما معلوم است که اين واجب، واجب نفسي است، و يک مواردي داريم که براي ما معلوم است اين واجب، واجب غيري است، اما اگر واجبي در شريعت اصل وجوب آن مسلم است، اما شک کنيم اين واجب عنوان واجب نفسي را دارد يا عنوان واجب غيري، اصول لفظيه مثل اصالة الاطلاق، آيا نفسي بودن را اقتضاء دارد يا غيري بودن را؟ اگر ما اصل لفظي نداشتيم، مقتضاي اصول عمليه چيست؟

اين دو بحث مهم در واجب نفسي و غيري است و مرحوم آخوند در کفايه، بعد از اينکه اين دو بحث را مطرح فرمودند، دو تنبيه ذکر کرده‌اند و بعد از آن دو تنبيه، يک تذنيب آورده‌‌اند و بحث را تمام کرده‌اند. ما هم به همين روال بايد بحث را شروع کنيم.

تعريف واجب نفسي و غيري
اولين بحث اين است که تعريف اينها چيست؟ معناي واجب نفسي و واجب غيري چيست؟ تا قبل از زمان شيخ انصاري(قده) مشهور واجب نفسي را به «ما امر به لنفسه» تعريف کرده‌اند، آن واجبي که بخاطر خودش واجب شده است. واجب غيري را به «ما امر به لغيره» تعريف کرده‌‌اند. اگر عملي واجب شد براي غير آن عمل، به آن واجب غيري مي‌گويند.

مثلا نماز، واجب نفسي است، چون «امر به لنفسه»، نماز بخاطر خودش واجب شده است. اما وضو، واجب غيري است، چون امر به وضو، نه براي خود وضو، بلکه براي غير وضو که نماز است، مي‌‌باشد.

از مثال‌هاي مهم و معروفي که براي واجبي نفسي مي‌زنند، نماز است و از مثال‌هاي بسيار مهم واجب غيري، وضو است و اين دو مثال را در ذُکر داشته باشيد که محور اشکالات و مطالبي که بعداً مي‌گوييم بر همين محور است. تا قبل از مرحوم شيخ انصاري، واجب نفسي و غيري با اين دو تعبير تعريف مي‌‌‌شد.

اشکال مرحوم شيخ بر تعريف مشهور و تعريف خود ايشان

مرحوم شيخ در کتاب مطارح، اشکالي را متوجه اين تعريف ديده‌اند و آن اشکال اين است که درست است که در نماز مي‌گوييم نماز واجب است، نماز يک آثار و فوائدي دارد، پس اگر هم نماز واجب مي‌شود، نه براي خودش است، براي اين است که مکلف به آن آثار و خواص و فوائد نماز برسد؛ «إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، يا «قربان کل تقي» يا «معراج المؤمن».

پس بنابراين اشکال اين است که اگر نگوييم همه واجبات نفسي، اما اکثر واجبات نفسي، ملاک واجب غيري در آن وجود دارد. روزه واجب شده «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»، حج واجب شده براي يک آثار و فوائد ديگر.

بعبارة أخري؛ مرحوم شيخ مي‌فرمايد در ميان واجبات نفسي، فقط يک واجب نفسي داريم که آن لذاتها واجب است و آن معرفت الله است. معرفت الله واجب است. يک واجب نفسي هم است و غايتي فوق آن تصور نمي‌شود. نمي‌شود گفت شما معرفت الله پيدا کنيد براي اينکه بخواهيد از اين طريق، به غايت ديگري برسيد. خير، غايتي فوق معرفت الله نداريم.

پس معرفت الله تنها واجب نفسي است که براي خودش واجب است و لذاتها واجب است. اما بقيّه‌ي واجبات نفسي؛ نماز، روزه، حج ، زکات، خمس، جهاد و همه‌ي واجبات نفسي؛ بخاطر خودش واجب نشده‌اند؛ براي رسيدن به يک آثار، فوائد و خواصي واجب شده‌اند.

مرحوم شيخ ديده‌اند اين اشکال بر تعريف مشهور وارد است. مشهور مي‌گويد واجب غيري «ما امر به لغيره»، اين تعريف بر اکثر واجبات نفسي صدق مي‌کند. لذا مرحوم شيخ تعريف را عوض کرده‌اند و فرموده‌اند اينطور بگوييم که واجب نفسي «ما کان ايجابه لا لداعي التوصل الي واجب آخر». فرموده‌اند بگوييم واجب نفسي، واجبي است که غرض از ايجاب و به تعبير مرحوم آخوند داعي بر ايجاب، وصول به واجب ديگر نباشد، «ما کان ايجابه لا لداعي التوصل الي واجب آخر»، نماز واجب شده اما نه اينکه اين وجوب نماز، براي رسيدن به يک واجب ديگري باشد، خير، ما نمازمان را که خوانديم، واجب ديگري در کار نيست. اما واجب غيري «ما کان ايجابه لداعي التوصل الي واجب آخر»، واجب غيري آن است که وجوب آن براي رسيدن به يک واجب ديگري است.

اشکال مرحوم آخوند بر مرحوم شيخ و تعريف مرحوم آخوند

مرحوم آخوند در کفايه آن تعريف مشهور را در ابتداي بحث ذکر نکرده‌اند، بلکه از همين تعريف مرحوم شيخ انصاري شروع کرده‌اند. مرحوم آخوند وقتي تعريف شيخ را ذکر مي‌کند مي‌خواهد بفرمايد که اين تعريف، آن اشکالي که بر مشهور وارد است را حل نمي‌کند.

درست است از نظر ظاهري فرق وجود دارد، مشهور  گفته‌‌اند واجب نفسي، «ما امر به لنفسه»، شيخ انصاري فرمود «ما کان ايجابه لا لداعي التوصل الي واجب آخر»، ولي مي‌فرمايند همان اشکالي که به مشهور وارد است، همان اشکال هم به مرحوم شيخ وارد است. چرا؟

مرحوم آخوند مي فرمايد ما از جناب شيخ سؤال مي‌کنيم اين آثار و فوائد و خواص، آيا لازمة التحصيل است يا لزوم تحصيل ندارد؟ نماز داراي آثاري است، «تَنْهى‌‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، «معراج المؤمن»، «قربان کل تقي» و «ذکر الله» و همين آثار ديگر، اين آثار و فوائد و خواص، آيا لازمة التحصيل است يا لازمة التحصيل نيست و بنحو يک قضيه منفصله حقيقيه است؟

اگر بگوييم لازمة التحصيل نيست، نمي‌شود چيزي واجب باشد، در حالي که غايت آن مستحب است. اگر بگوييم اين آثار، لازمة التحصيل نيست، معنايش اين است که بگوييم نماز بعنوان يک عمل واجب، طريق شود براي يک غايتي که آن غايت، عنوان استحبابي دارد و عنوان واجب ندارد. اين معقول نيست.

پس شما راهي نداريد غير از اينکه بگوييد اين آثار، لازمة التحصيل است، اگر تحصيل اين آثار واجب شد، نتيجه اين مي‌شود که نماز هم واجب شده براي رسيدن به يک واجب ديگر، و يعود الاشکال.

اگر ما گفتيم اين آثار در نماز، لزوم تحصيل دارد، پس اين آثار مي‌شد واجب، پس مي‌گوييم نماز واجبٌ اما براي رسيدن به يک واجب ديگري است. لذا اشکال به قوت خودش باقي است.

پاسخ مرحوم آخوند از اشکالي بر ايشان

بعد مرحوم آخوند يک اشکالي را در اينجا مطرح مي‌کند و مي‌فرمايد اگر کسي بگويد جناب آخوند اين آثار و خواص، قابليت تعلق تکليف را ندارد، شما نمي‌توانيد بگوييد نهي از فحشا و منکر واجب است، ذکر الله واجب است، معراجيت مؤمن واجب است، براي اينکه خود اينها قابليت تعلق قدرت را ندارد. قدرت انسان به اينگونه امور تعلق پيدا نمي‌کند، و اگر قدرت انسان به اين گونه امور تعلق پيدا نکرد، يکي از شريط‌ تکليف، قدرت است، لذا اين حرفا چيست که شما در مقابل شيخ مي‌زنيد که اين آثار لازم التحصيل است؟ آثار نماز از قدرت انسان خارج است. من نماز مي‌خوانم، اما نمي‌دانم اين نماز من اين اثر معراجيت را دارد يا ندارد؟ قربانيت إلي الله تبارک و تعالي براي انسان دارد يا ندارد. اينها از تحت قدرت انسان خارج است.

اين اشکال را مرحوم آخوند مطرح مي‌کند بعد با يک جمله‌اي که در سرتاسر کتاب مرحوم آخوند دارد مي‌فرمايند ما مکرر به شما گفته‌ايم قدرت بر سبب، قدرت بر مسبب است. با اين جمله جواب مي‌دهند. مي‌فرمايند درست است مستقيما و مباشرتا قدرت انسان، تعلق به آثار پيدا نمي‌کند، اگر ابتداً خداوند بخواهد تکليف کند که أيها الانسان يجب عليک المعراج، نمي‌شود، واجب است بر تو که به من تقرب پيدا کني، نمي‌شود، مستقيما و مباشرتا از قدرت انسان اينگونه امور خارج است، اما مي‌فرمايند بواسطه قدرت بر سبب، مکلف قادر بر اينها است. نظير مسببات توليديه. اگر به مکلف بگويند يجب عليک التمليک، تمليک بر تو واجب است. اين خانه را به برادرت تمليک کن، خب تمليک يک مسبب توليدي است، يعني وقتي سبب آن آمده، مسبب هم مي‌آيد. انسان مباشرتا قدرت بر مسبب ندارد، مستقيما نمي‌تواند مسبب را ايجاد کند، اما چون قدرت بر سبب دارد، قدرت بر سبب، انسان را قادر بر مسبب مي‌کند.

پس همين حرف را در نماز و آثار نماز مي‌زنيم و مي‌گوييم نماز يک آثاري دارد، اين آثار مسبب از نماز است، درست است که ما خودمان مستقيما و مباشرتا قدرت بر آن آثار نداريم، اما از راه قدرت بر سبب، قدرت بر مسبب هم پيدا مي‌کنيم. همين که قدرت بر نماز داريم، به اين معناست که قدرت بر آثار نماز هم داريم.

پس تا اينجا اين شد که مرحوم آخوند به شيخ انصاري فرمودند همان اشکالي که شما بر مشهور وارد کرديد و گفتيد طبق تعريف شما، اکثر واجبات نفسي بايد واجب غيري شود، همان اشکال بر تعريف شما وارد است. شما گفتيد واجب غيري «ما کان ايجابه لداعي التوصل الي واجب آخر»، همين تعريف بر نماز صدق مي‌کند، نماز ايجابش براي رسيدن به يک واجب، يعني آثار و خواص، براي رسيدن به يک واجب ديگر است، پس همان اشکال در اينجا وجود دارد.

بعد از اين مرحوم آخوند با «فالاولي أن يقال» يک تحقيقي را عنوان مي‌کنند که اين تحقيق، معرکه بحث و آراء واقع شده، مي‌فرمايند طبق اين قانوني که ما داريم که واجبات و محرمات به جهت ملاکاتي که در افعال وجود دارد، اگر در يک فعلي يک ملاکي باشد، به جهت آن ملاک عنوان حسن را پيدا کند، ملاک آن هم ملاک لزومي باشد مي‌شود واجب، اگر فعلي ملاکي دارد که جهت آن ملاک، عنوان قبيح را پيدا مي‌کند، آن فعل مي‌شود حرام. -البته مکرر ملاحظه فرموده‌ايد اين قانون که احکام تابع ملاکات هستند، اشاعره خودشان را راحت کرده‌اند و مي‌گويند چيزي که ملاک وجوبي ندارد، مي‌شود واجب شود، چيزي که ملاک تحريمي ندارد، مي‌شود حرام شود، که آنها عده‌ي قليلي هستند. اما روي اين نظريه که همه اماميه و معتزله‌ي از اهل سنت قائل‌اند مي‌فرمايند ما مي‌توانيم در واجب نفسي و غيري اينطور بگوييم که واجب نفسي به يک عنوان حسني که بر خود فعل منطبق است واجب شده، و واجب غيري به جهت يک عنوان حسني که بر غير منطبق است واجب شده.-

مرحوم آخوند مي‌فرمايند مي‌دانيم که نماز را مي‌گويند واجب نفسي است. چرا واجب نفسي است؟ مي‌فرمايند اين نماز با قطع نظر از آثار و فوائدش، يک حسن ذاتي دارد، يک عنوان حسن بر ذات اين نماز منطبق است، يعني ما خود نماز را در نظر بگيريم، کاري به اينکه «تنهي عن الفحشاء» نداشته باشيم، کاري به «قربان کل تقي»، «ذکر الله»، و اينها نداشته باشيم، خود نماز با قطع نظر از آثار و فوائد، يک عنوان حسني براي خود نماز منطبق مي‌شود و اين عنوان حسن، براي وجوب نماز جاري شده، يعني شارع متعال خود نماز را نگاه مي‌کند، بخاطر حسن ذاتي که در خود نماز است مي‌فرمايد «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ»، کاري ندارد که اين آثار بر‌ آن مترتب بشود يا مترتب نشود.

مؤيد ايشان اينکه اگر کسي يک نماز بخواند، خيلي حضور قلب نداشته باشد و خيلي توجه‌ هم نداشته باشد، اما شرايط را به حسب ظاهر رعايت کند، تکليفش انجام شده.

پس ايشان مي‌‌فرمايند بخاطر اين مي‌گوييم واجب نفسي که يک عنوان حسني در ذات عمل منطبق است. اما در واجب غيري وقتي مي‌گوييم وضو، واجب غيري است، براي اين است که يک عنوان حسن در غير او منطبق است يعني در نماز. وضو واجب است، اما نه بخاطر اينکه بگوييم يک عنوان حسن و ملاک حسن در ذات وضو وجود دارد، خير، عنوان حسن در غير وجود دارد. پس مرحوم آخوند مي‌فرمايند ما فارق بين واجب نفسي و واجب غيري را اين قرار مي‌دهيم.

سوال:...؟

پاسخ استاد محترم: وضو، حسن لزومي ندارد، اگر هم حسن ذاتي دارد، حسن استحبابي دارد، لذا عرض کردم هيچ کس نمي‌گويد وضو وجوب نفسي دارد. نهايت اينکه همان حرف مشهور را بگوييم که وضو استحباب نفسي دارد. استحباب نفسي، يعني ملاک حسن در آن هست اما نه ملاک لزومي.

مرحوم آخوند مي‌فرمايند ملاک لزومي حسن در ذات نماز وجود دارد و عنوان حسن از اين جهت بر آن منطبق است، اما در وضو، ملاک لزومي ندارد.

وقتي در فرمايش مرحوم آخوند دقت مي‌کنيم ايشان مي‌خواهند بگويند ممکن است يک ملاک حسني هم در واجب غيري باشد، اما شارع که آن را واجب کرده از اين جهت واجب نکرده، عنوان حسن بر خود نماز منطبق است. يعني چه؟

مي‌گوييم نماز حسنٌ، اين فعل، فعل حسني است و در آن ملاک حسن وجود دارد، حالا درست است که آثار و فوائدي دارد، اما شارع وقتي خواسته نماز را واجب کند، از اين جهت واجب کرده، يعني از اين جهت که يک عنوان حسن بر ذات نماز تأثير پيدا مي‌کند.

اما در وضو، اگر با دقت عبارت آخوند را ملاحظه کنيد اين استفاده مي‌شود که ممکن است کسي بگويد وضو هم ذاتا عنوان حسن را دارد، اما اگر شارع وضو را واجب کرده از اين جهت واجب نکرده، آنچه داعي براي ايجاب وضو شده، عنوان حسن در غير است يعني در صلاة. مي‌گويد من وضو را واجب مي‌کنم. چرا؟ «لانطباق العنوان الحسن في الصلاة»، حالا خودش هم عنوان حسن داشته باشد يا نداشته باشد.

اين دقت در فرمايش مرحوم آخوند است که واجب نفسي از اين جهت واجب شده که عنوان حسن در ذات فعل وجود دارد، واجب غيري از اين جهت واجب شده که عنوان حسن در غير وجود دارد. أعم از اينکه عنوان حسن در خودش باشد يا نباشد.

بعد که مرحوم آخوند اين تحقيق را مي‌‌‌کنند مي‌فرمايد لعل اينکه مشهور گفته‌اند واجب نفسي «ما امر به لنفسه» و واجب غيري «ما امر به لغيره»، به همين معنايي برگردد که ما گفتيم. يعني چه برگردد؟

اين را در کفايه توضيح نمي‌دهند، مشهور که مي‌‌گويند «ما امر به لنفسه»، ظاهرش اين است که بخاطر خودش واجب شده، آخوند مي‌فرمايد «ما امر به لنفسه» را به همين معنايي برمي‌گردانيم که ما گفتيم. يعني چه؟ «ما امر به لنفسه»، را چگونه مي‌شود بر کلام و تحقيقي که مرحوم آخوند ارائه داده حمل کرد؟

با يک تقدير، آخوند مي‌فرمايند «ما امر به لنفسه، اي ما امر به لحسن نفسه»، يا در «ما امر به لغيره» يعني «ما امر به لحسن غيره».

اين را حتما مراجعه کنيد از جاهايي در کفايه است که مقداري دقيق است. اين توضيح هم در کلام مرحوم آخوند نيست. پس اين تحقيقي است که مرحوم آخوند ارائه داده و فرموده‌اند تحقيق مشهور که ما امر به لنفسه و لغيره را هم به همين بياني که ما گفتيم برمي‌گردانيم. تا اينجا کفايه را گفتيم.

حالا اشکالاتي بر کلام مرحوم آخوند وارد است. دو اشکال که آدرس آن را عرض مي‌کنم و حتما آقايان مراجعه کنند؛ دو اشکال در کلام مرحوم محقق نائيني است در أجود التقريرات، جلد1، صفحه 242.

يک اشکال سومي در کلام مرحوم اصفهاني است، نهاية الدرايه، جلد2، صفحه 103.
يک اشکال کوچکي هم در کلام مرحوم محقق بروجردي در کتاب نهاية‌الاصول است، جلد1، صفحه 181. اين چهار اشکال را پيش مطالعه کنيد که إن شاء الله جلسه بعد توضيح عرض مي‌کنيم.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

مرحوم آخوند تعریف واجب نفسی واجب نفسی و غیری تعریف واجب غیری وجود ملاک واجب غیری در اکثر واجبات نفسی قدرت بر مسبب داشتن به واسطه قدرت بر سبب داشتن انطباق عنوان حسن بر ذات یک عمل مقدمه واجب انحصار واجب نفسی در معرفت الله غرض از ایجاب واجب

جلسه 1 : مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۳۸

با عرض خسته نباشی بنده از مطالب علمی این سایت بهره های فراوان برده ام می خواستم بدانم آیا اجازه انتشار مطالب را بدون ذکر منبع به حقیر می دهید

پاسخ :

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .