موضوع: واجب نفسی و غیری تا وجوب شرعی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۶/۲۵
شماره جلسه : ۳
-
اشکال سوم بر کلام مرحوم آخوند در فرق بين واجب نفسي و غيري
-
اشکال چهارم بر مرحوم آخوند
-
نتيجه بحث کلام مرحوم آخوند
-
راه حلّ محقق نائيني
-
اقسام غايت
-
نقد محقق خوئي بر کلام محقق نائيني
-
جواب استاد از اشکال محقق خوئي
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکال سوم بر کلام مرحوم آخوند در فرق بين واجب نفسي و غيري
بحث در اشکالاتي بود که بر فرمايش مرحوم محقق خراساني وارد شده که تا کنون دو اشکال را بيان کرديم.اشکال سوّم: فرمايش مرحوم محقق خراساني برخلاف بداهت است. براي اينکه لازمهي فرمايش و نظريه ايشان اين است که تمام واجبات نفسي، داراي حسن ذاتي باشند. بگوييم نماز با قطع نظر از آثار و فوائد، داراي حسن ذاتي است، روزه با قطع نظر از آثار و فوائد، داراي حسن ذاتي است، و همچنين حج، و اين مطلبي نيست که قابل التزام باشد. اگر بخواهيم بگوييم تمام واجبات نفسي داراي حسن ذاتي هستند، بر خلاف بداهت است، چون يقين داريم بسياري از واجبات نفسي، براي همين آثار و خواص طريقيت دارند.
اشکال چهارم بر مرحوم آخوند
اشکال چهارم: اين اشکال در کلمات بزرگان وجود ندارد و آن اين است که مطلبي که مرحوم آخوند بيان کردهاند با آنچه در باب صحيح و أعم ذکر کردهاند منافات دارد. مرحوم آخوند در نزاع صحيحي و أعمي، از صحيحيها شدند. بعد يک بحث اين بود که قدر جامع بين افراد صحيحه چيست؟
مرحوم آخوند فرمودند يقين داريم بين افراد صحيح، قدر جامعي وجود دارد، اما عنوان قدر جامع چيست، فرمودند ما نميتوانيم بفهميم عنوان آن چيست؟ از کجا ميگويد بين افراد و مصاديق صحيحه قدر جامع وجود دارد؟ مرحوم آخوند تصريح کردهاند که از راه خواص و آثار پي ميبريم.
فرمودهاند ما ميبينيم نماز دو يا سه يا چهار رکعتي، نماز نشسته، نماز خوابيده، تماما درآثار، مشترک هستند. در آثاري که بر نماز مترتب ميشود، مانند نهي از فحشا و منکر و معراجعيت للمومن، تماما در اين آثار مشترک هستند. نماز فاسد، «تنهي عن الفحشا و المنکر» و «معراجيت للمؤمن» ندارد. مرحوم آخوند فرمودند حال که نمازهاي صحيحه در اين آثار و فوائد مشترک هستند، ما از اشتراک اين نمازهاي صحيح در آثار پي ميبريم به اينکه يک قدر جامعي بين نمازهاي صحيح وجود دارد.
مرحوم آخوند در بحث صحيح و أعم، قدر جامع بين مصاديق صحيحه را از راه آثار و خواص بيان کردند. اشکال اين است که مطلبي که در اينجا بيان ميکنيد و بين آنچه در آنجا ذکر کردهايد قابل جمع نيستند. شما در اينجا مي فرماييد نماز با قطع نظر از آثار و فوائد، حسن ذاتي دارد، لازمهي اين فرمايش اين است که نماز با قطعنظر از آثار و فوائد، در ميان مصاديق خود قدر جامع داشته باشد.
لازمهي بيان ايشان در بحث واجب نفسي اين است که بگوييم نماز نسبت به مصاديق خود، چون حسن ذاتي دارد و نبايد کاري به آثار داشته باشيم، بايد قدر جامعي بين مصاديق نمازهاي صحيح باشد. پس در آن بحث فرمودند قدر جامع را از راه آثار ميفهميم و در اين بحث ميگويند خود نماز، حسن ذاتي دارد، که معني آن اين است که قدر جامع، متوقف بر آثار نيست. فکيف الجمع بينهما؟!!
نتيجه بحث کلام مرحوم آخوند
نتيجه بحث اين شد که اين راهي که مرحوم آخوند براي اشکالي که بر مشهور و شيخ وارد شد، که اشکال اين بود که تعريف واجب غيري بر واجبات نفسي هم صادق است، در واجب غيري ميگوييم؛ «ما أمر لغيره» يا داعي براي ايجاب و رسيدن به غير است، که اين تعريف براي واجبات غيري هم صدق ميکند. مرحوم آخوند ميخواستند اين اشکال را با تحقيقي که کردهاند جواب بدهند، که اين تحقيق دچار اين اشکالات اربعه است که البته اشکال دوّم(اشکال مرحوم اصفهاني) وارد نيست.
راههاي ديگر براي حل اشکال تعريف واجب نفسي و غيري
آيا راه ديگري براي حل اين اشکال وجود دارد يا نه؟ از مجموع کلمات اصوليين مجموعا چهار راه ديگر استفاده ميشود.
راه حلّ محقق نائيني
راه اوّل: راهي است که مرحوم محقق نائيني(قدس سره) بيان کرده است. ايشان مي فرمايند ريشه اين اشکال، يعني اشکال صدق تعريف واجب غيري بر واجب نفسي اين است که شما غايات در واجبات نفسي را واجب دانستهايد، ميگوييد يک نماز واجب داريم که داراي غاياتي است، «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، «معراج المؤمن»، «ذکر الله»، اينها غايات واجب است. بعد اشکال ميشود که نماز، واجب نفسي نشد، نماز هم واجب شد براي رسيدن به واجب ديگر، که غايات باشد.
اقسام غايت
ايشان فرمودهاند سه دسته غايت داريم؛ از ميان اين سه دسته، دسته اوّل و دوّم قابليت تعلق تکليف دارد و ميتوان گفت واجب است، اما دسته سوّم قابليت تعلق تکليف ندارد.دسته اوّل؛ غاياتي که اين غايت بر ذي الغاية بدون هيچ واسطهاي مترتب ميشود، يعني تا ذي الغاية آمد، غايت هم ميآيد. براي ترتّب غايت بر اين ذي الغاية، نياز به هيچ واسطهاي نيست، نه واسطهي اختياري و نه غير اختياري، مثل عقد که غايت آن، زوجيت است، غايت زدن، ايذاء است، يا طهارت که غايت براي غسل است.
اينها غايتهايي هستند که بر اين ذي الغاية مترتب ميشوند، اما در اين ترتب، نياز به هيچ واسطهاي وجود ندارد. تا عقد آمد و عقد خوانده شد، زوجيت ميآيد و هيچ واسطهاي در کار نيست.
قسم دوّم؛ غايتهايي داريم که بر ذي الغاية مترتب ميشوند اما نياز به واسطه دارد و واسطه آن، امري اختياري است. مثلاً مولا امر به نصب سلّم ميکند، نصب سلّم براي صعود علي السطح است، غايت، صعود علي السطح است. اين غايت به مجرد اينکه شما نردبان را نصب کرديد بر آن مترتب نميشود، بايد نردبان را نصب کنيد و بعد نياز به واسطه دارد. به اختيار خودتان حرکت کرده و پله پله بالا برويد تا به پشت بام برسيد. صعود علي السطح، مترتب بر نصب سلّم با واسطه اختياري است. يعني واسطه آن، در اختيار مأمور و مکلف است. مرحوم نائيني مي فرمايند غايت قسم اوّل و دوّم، قابليت براي تعلق تکليف را دارند، يعني در قسم اوّل مولا ميتواند تکليف به زوجيت يا امر به طهارت کند، در قسم دوّم ميتواند امر به صعود علي السطح کند و مکلف بايد واسطه را هم انجام دهد.
اما فرمودهاند غايت قسم سوّمي هم دارد، غايتي که بر ذي الغاية مترتب ميشود اما با واسطهي يک امر غيري اختياري.
ايشان مثال زدهاند به ثمره درخت که غايت براي کاشتن درخت است، اما وقتي درخت را کاشتيد و به آن آب داديد، باز امور غير اختياريهاي از قبيل شدت گرما و سرما و غيره بايد واسطه شود تا ثمره به فعليت برسد. لذا به اين غايت ميگوييم، غايتي که مترتب بر ذي الغاية است، بواسطهي يک امور غير اختياريه.
مرحوم نائيني ميفرمايند غايت قسم سوّم قابليت تعلق تکليف ندارد. نميشود گفت واجب است که شما ميوه و ثمرهي درخت را ايجاد کنيد، چون در اختيار انسان نيست. يا در باب زراعت مثلاً ميفرمايند در قسم سوّم مسأله از باب سبب و مسبب نيست، بلکه مسأله از باب معد و معدّله است. قدرت شما فقط اين است که زمينه را آماده ميکنيد، کاشتن درخت عنوان معد دارد و معد له آن ثمره است. کاشتن درخت سبب براي حصول ثمره نيست.
فرمودهاند در واجبات نفسي، در ما نحن فيه تماما از قسم سوّم است، يعني ما يک نماز داريم و اين نماز غايتي دارد، نهي از فحشا و منکر، معراجيت و غير ذلک است. اين غايات اينچنين نيست که اختياري دست انسان باشد. اين غايت مترتب بر نماز ميشود بواسطه يک امور غير اختياريه. اموري که اختيارش از دست انسان خارج و به دست خداوند متعال است، بايد واسطه شود تا «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ» يا «معراجيت» محقق شود.
بنابراين فرمودهاند در باب واجبات نفسي، مسأله از اين باب است، يعني نماز معد ميشود براي «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» که معد له است. در واجبات نفسي مرحوم نائيني ميفرمايند مسأله سبب و مسبب نيست که بگوييم امر به سبب، امر به مسبب هم است، اينها عنوان معدات را دارد و اگر عنوان معد را داشت، معد له از اختيار مکلف خارج است و حال که از اختيار مکلف خارج است، معد له قابليت تعلق تکليف را ندارد، لذا ديگر اشکال برطرف ميشود.
اشکال زماني پابرجاست که بگوييم نماز واجب است و غايت آن هم واجب است. غايت آن چيست؟ نهي از فحشا و غير ذلک. آنگاه ميگوييم اگر نماز واجب است و غايت آن هم واجب است، اينکه واجب غيري ميشود، چون نماز هم براي رسيدن به غير خودش شد.
بنابراين وقتي مرحوم نائيني ميفرمايند غايت ديگر واجب نيست، غايت را با اين تحقيقي که ارائه دادند، که ريشه تحقيق اين است که مسأله را از باب سبب و مسبب خارج کنيم و بگوييم عنوان معد و معد له را دارد، اگر چنين چيزي شد اين غايات از دايره تعلق تکليف خارج ميشود.
پس ما يک واجب بيشتر نداريم آن هم نماز است و ميشود واجب نفسي.
اين تحقيق را مرحوم نائيني در کتاب أجود التقريرات، جلد1، صفحه 242 ارائه دادهاند.
نقد محقق خوئي بر کلام محقق نائيني
يک اشکالي در کتاب محاضرات جلد2، صفحه 385، بر ايشان وارد شده و آن اين است که فرمودهاند غايات و اغراضي که بر واجبات نفسي مترتب ميشود دو نوع است؛
ما يک غرض نهايي و غرض أقصا داريم، مثل نهي از فحشا و منکر، معراجيت للمؤمن، وهکذا. اينها را غرض أقصي و نهايي ميگوييم. اما يک غرض ديگري داريم بنام غرض استعدادي، يعني اينکه ما نماز را بخوانيم براي اينکه آمادگي پيدا کنيم براي معراجيت، نماز را بخوانيم براي حصول و تحصيل استعداد براي معراجعيت، که از اين به غرض استعدادي تعبير شده است.
آنوقت اشکال به مرحوم نائيني اين است که اين فرمايش شما در غرض أقصي درست است. در غرض اقصي اگر بخواهد نهي از فحشا و منکر بر آن مترتب شود، اين محتاج به يک واسطهي غير مقدور است، آن واسطهي غير مقدور، عبارت از ارادهي خداوند است. معراجيت نيز همينطور. اما در غرض استعدادي چه ميفرماييد؟ آيا غرض استعدادي يعني اينکه اين استعداد و آمادگي پيدا ميکند بعد از اين نماز براي نهي از فحشا و منکر؟ اين غرض استعدادي ديگر بر خود نماز مترتب ميشود.
وقتي کسي نماز خواند، آمادگي و صلاحيت اين را پيدا ميکند که ديگر با فحشا و منکر مقابله کند، آمادگي پيدا ميکند براي معراجيت.
لذا در کتاب محاضرات اشکال اينطور بيان ميشود، در غرض استعدادي آن يک امر اختياري است، من نماز بخوانم که خودم استعداد پيدا کنم، غرض استعدادي که خارج از دايره تکليف نيست. غرض استعدادي متعلق تکليف واقع ميشود. بله آن غرض اقصي و غرض نهايي خارج از دايرهي تکليف است.
اين اشکالي است که در محاضرات بر تحقيق مرحوم نائيني وارد شده است.
جواب استاد از اشکال محقق خوئي
به نظر ميرسد که اين اشکال قابل دفع است و جواب آن هم اين است که اطلاق غرض در غرض استعدادي، غلط است. ما نميتوانيم بگوييم استعداد براي نهي فحشا و منکر، خودش هم يک غرض است. خير، نماز داراي يک غرض است يا ده غرض است. اين غرضها را نميتوانيم يکي را بگوييم غرض اقصي و يکي را بگوييم غرض ادني يا غير اقصي يا استعدادي.
مثلاً ما در امور زندگي داريم غرض ادني و استعدادي و غرض أقصي. غذا ميخوريم براي اينکه سالم باشيم. براي اينکه حيات داشته باشيم و زنده باشيم. ميخواهيم زنده بمانيم براي اينکه خدا را عبادت کنيم. عبادت ميکنيم براي اينکه خدا را بشناسيم. معرفت الله را اسمش را ميگذاريم غرض اقصي، اما سالم و زنده بودن، غرض ادني است.
اما انصاف اين است که در واجبات شرعيه دو نوع غرض نداريم. نماز که خوانديم يا اين غرض که نهي از فحشا و منکر است بر آن مترتب ميشود يا مترتب نميشود. بگوييم نماز خوانديم استعداد پيدا کرديم بر نهي فحشا و منکر، اما حالا معلوم نيست که آيا نهي از فحشا و منکر بر آن مترتب شود يا بر آن مترتب نشود.
پس بيان صاحب محاضرات با اين اشکال مواجه است که اصلا غرض استعدادي عنوان غايت و عنوان غرض بر آن صدق نميکند، و ما در باب نماز اولين غرضي که داريم نهي از فحشا و منکر است، اولين غرضي که داريم همان ذکر الله است. پس عنوان اقصي و غير اقصي در اينجا درست نيست.
بله، نهي از فحشا و منکر نسبت به تقرب به خدا، تقرب خدا نسبت به معرفت الله، اينها را ميشود اقصي و ادني درست کرد، اما عنوان غرض استعدادي، اين حرفي است که نه عرف ميفهمد و نه اينکه مطابق با ظاهر ادله است. ادله ميگويد «إن الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر»، ديگر نميگويد اين صلاة سبب ميشود که استعداد بر نهي فحشاء و منکر پيدا کني.
سوال:...؟
پاسخ استاد محترم: شارع فرموده نماز بخوانيد، اگر اين قبول شد، معراجيت را بر آن مترتب ميکنم و اگر مورد قبول نشد، معراجيت هم ندارد. چه ملازمهاي دارد که بگوييم اگر معراجيت غير اختياري شد، پس بايد يک غرض استعدادي درست کنيم.
اصلا ببينيد غرض و غايت، خارج از عمل است، در حالي که استعداد، خود عمل است، يعني وقتي کسي خود عمل را آورد استعداد آن هم محقق شده است. اينکه بگوييم بعد از عمل، چون فرض بحث در جايي است که يک واجبي داريم، بعد بر اين واجب آثاري مترتب ميشود. اما در اينجا غرض استعدادي بنفس عمل محقق ميشود و چيزي خارج از عمل نيست. پس غايت بايد خارج از ذي الغاية باشد. اينجا داخل است، اصلا عين خود عمل است. اصلا غرض استعدادي معنايي ندارد جز خواندن نماز. غرض استعدادي يعني چه؟ آيا ما بگوييم نمازي که خوانديم تمام که شد، گفتيم السلام عليکم و رحمة الله وبرکاته، حالا غرض استعدادي ميآيد؟ خير. خود نماز معنايي ندارد جز اينکه انسان استعداد پيدا ميکند، يا به تعبير نائيني معد براي معراجيت است.
ما اگر بخواهيم غرض استعدادي را جمع و جور کنيم با اين توضيحي که عرض کرديم، اولا عرف اين را بعنوان غايت حساب نميکند، ثانيا ظواهر ادله از اين عنوان خالي است، و ثالثا اين عنواني است که به جز خود عمل چيزي نيست و ما در اينجا داريم غاياتي را مطرح ميکنيم که غير از خود عمل چيزي باشد، غير از خود عمل يک عنوان ديگري باشد.
اين بيان صاحب محاضرات مسلما با اين اشکال مواجه است. اما حالا ببينيم آيا تحقيق مرحوم نائيني درست است يا درست نيست؟
نظری ثبت نشده است .