موضوع: مرجحات تزاحم
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۸/۲۳
شماره جلسه : ۲۸
-
خلاصه مباحث گذشته
-
کلام مرحوم نائینی در قاعدهی اولی در تعارض
-
بررسی کلام مرحوم نائینی
-
بازگشت به کلام مرحوم نائینی
-
حدیث اخلاقی هفته
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
بحث در این است كه قاعده اولی در امارات اعم از اخبار و غیر اخبار، کدامیک از تساقط، توقف، احتیاط یا تخییر است؟ ابتدا كلام مرحوم شیخ و سپس كلام مرحوم آخوند را ذكر كردیم. فرمایش مرحوم آخوند حاشیه بر فرمایش شیخ و اشكالی بود که ایشان بر مبنای شیخ روی قول به طریقیت و سببیت بیان کردند.در ادامه باید كلام مرحوم نائینی و محقق اصفهانی (اعلی الله مقامهما الشریف) را متعرض شویم. اینجا مطالب زیاد است خصوصاً در مسئله تخییر كه تخییر عقلی و شرعی داریم. همچنین تخییر در مسئله فرعیه و مسئله اصولیه را هم باید مورد بحث قرار دهیم. به همین ترتیب پیش میرویم تا هم انظار كاملاً روشن شود و هم بحث كاملاً منقح شود.
کلام مرحوم نائینی در قاعدهی اولی در تعارض
مرحوم محقق نائینی در باب سببیت چند مطلب نسبت به کلام مرحوم شیخ دارند. اولاً میفرمایند دو نوع سببیت داریم:الف- سببیت تصویبی: سببیتی كه در آن، قیامِ اماره، سببِ حدوثِ مصلحت در مؤدای آن اماره میشود یعنی مثلا نماز جمعهای كه ملاك ندارد و یا اگر دارد، ملاكش چیز دیگری است، بواسطهی قیام اماره بر وجوب یا حرمت، واجب یا حرام شود. به بیان دیگر قیام اماره سبب تغییر عنوان در متعلق آن میشود و نماز جمعهای که ملاک نداشت را دارای مصلحت یا مفسده میکند در نتیجه تفکیکی بین اماره و واقع وجود ندارد و نمیگوئیم اماره مطابقت با واقع دارد یا ندارد. قائلین به این نوع سببیت اهل سنت و معتزله هستند. این نوع سببیت منجر به تصویب شده و اجماع بر بطلان آن داریم.
ب- سببیت مخطئه: سببیتی كه در آن تخطئه هم ممكن است. شیخ انصاری (اعلی الله مقامه الشریف) قائل به این سببیت هستند و از آن به مصلحت سلوکیه تعبیر میکنند[1]. ایشان میفرماید ما سببیت معتزله[2] را قبول نداریم یعنی نمیگوئیم این اماره در متعلق و مؤدایش ایجاد مصلحت میكند بلكه در سلوك و تبعیت از این اماره مصلحت وجود دارد. به بیان دیگر میگوئیم در واقع و لوح محفوظ نماز جمعه حكمی مثل حرمت یا وجوب دارد ولی در سلوک و تعبیت از این اماره ولو حکم آن مخالف حکم واقع باشد، مصلحتی وجود دارد كه این مصلحت، سبب جبران مصلحت فوت شده میشود.
مرحوم نائینی در مقام اشکال به مرحوم شیخ میفرماید اولاً ظاهر كلام شما که گفتید تعارض روی مبنای سببیت منجر به تزاحم است اطلاق دارد و شامل هر دو نوع سببیت میشود. در ادامه میگویند سیاق کلام ایشان دلالت بر معنای دوم دارد اما در انتهای کلام میگویند «لعلّ مراد الشیخ- قدّس سرّه- من السببیة السببیة التصویبیة و إن كان یبعّد ذلك مضافا إلى أنّها خلاف مسلكه تصریحه بالسببیة الظاهریة» شاید مراد مرحوم شیخ سببیت تصویبی باشد اما این حرف بعید است چون اولاً با مسلك شیخ سازگاری ندارد یعنی به شیخ ارتباطی ندارد كه روی سببیت معتزله بحث كند بلکه باید روی مبنای خودش بحث کند ثانیاً شیخ تصریح به سببیت ظاهری کرده در حالیکه سببیت موجود در تصویب، سببیت واقعیه است[3].
بررسی کلام مرحوم نائینی
نسبت به کلام مرحوم نائینی دو اشکال وارد است:الف- در کلام ایشان تهافت وجود دارد یعنی ایشان ابتدا میفرماید سیاق كلام شیخ قرینه بر این است كه مراد، سببیت در نزد خودش است ولی در جای دیگر میفرماید مراد شیخ، سببیتِ تصویبیه است.
از مرحوم نائینی تعجب است چون شیخ تصریح دارد و میفرماید «هذا كلّه على تقدیر أن یكون العمل بالخبر من باب السببیة، بأن یكون قیام الخبر على وجوب فعل واقعا، سببا شرعیا لوجوبه ظاهرا على المكلّف». اینجا سببیت معتزله را میگوید و مصلحت سلوكیه را مطرح نمیكند.
ضمن اینکه مرحوم شیخ در باب طریقیت تعلیلی دارند که در بحث مصلحت سلوکیه هم مطرح میشود. میفرمایند «بل وجود تلك المصلحة فی كلّ منهما بخصوصه مقید بعدم معارضته» روی سببیت تصویبیه وجود مصلحت در احدهما منوط به ترك مصلحت و عدم مصلحت در دیگری نیست و هر كدام مصلحت خودش را دارد. ولی در طریقیت محضه نمیشود گفت مصلحتی که در این طریق هست در طریق دیگر هم وجود دارد. تطبیق این بیان در مصلحت سلوکیه این چنین است که در صورت تعارض وقتی شارع میگوید در سلوك اماره مصلحت است، ممکن نیست که در سلوك هر دو مصلحت وجود داشته باشد یعنی یا در سلوك این و یا در سلوك آن مصلحت وجود دارد پس نباید قول به مصلحت سلوكیه را در باب تصویب قرار بدهیم.
ب- مرحوم نائینی شیخ را جزء سببیها قرار داده و در نتیجه روی مبنای شیخ باید بگوئیم تعارض سر از تزاحم در میآورد در حالیکه این مطلب خلاف روش فقهی شیخ است. وقتی کلام شیخ را در فقه ملاحظه میكنیم میبینیم ایشان در دو خبر متعارض، تساقط را مطرح میكند نه اینکه مسئله تزاحم پیش بکشد و این مؤید قوی است بر اینكه مرحوم شیخ مصلحت سلوكیه را به باب طریقیت میبرد و هر چه در باب طریقیت مطرح كرده اینجا هم میآورد. به نظر ما از مجموع عبارات استفاده میشود که مرحوم شیخ جزء طریقیهاست و روش فقهی شیخ نیز این مطلب را تایید میکند.
اشکال دیگر نائینی این بود که سببیت معتزله و اشاعره به مرحوم شیخ چه ربطی دارد. جواب این است که مرحوم شیخ روی تمام مبانی بحث میکند یعنی روی مبنای معتزله و اشاعره نتیجه این است و روی مبنای امامیه كه قائل به طریقیت محضه یا مصلحت سلوكیهاند هم نتیجه چیز دیگری است پس اشكالی از این حیث به ایشان وارد نیست.
بازگشت به کلام مرحوم نائینی
مرحوم نائینی در ادامه مانند مرحوم آخوند به مرحوم شیخ اشکال میکنند و میگویند اینکه گفتید سببیت تصویبی به نحو مطلق در متعارضان من قبیل المتزاحمین است صحیح نیست. فرق کلام مرحوم آخوند و نائینی در این است که مرحوم آخوند میگویند اگر متعارضان از قبیل الزامیین بود تزاحم مورد قبول است اما اگر یكی الزامی و دیگری غیر الزامی بود، تزاحم را نمیپذیریم. اما مرحوم نائینی بحث را روی وحدت و تعدد متعلق آورده و میگویند اگر متعارضان دارای دو متعلقاند تزاحم معنا دارد مثلا یك دلیل از متعارضین میگوید هذا واجب و دلیل دیگر میگوید ضد او واجب است. اما اگر متعلق آنها واحد باشد در این صورت نمیتوان مسئله تزاحم و تخییر را مطرح كنیم مثلا یك دلیل میگوید هذا العمل واجب و دلیل دیگر میگوید همین عمل حرام است.در توضیح میفرماید «أقصى ما تقتضیه الأمارة هو أن تكون من العناوین الثانویة المغیرة لحسن الشیء و قبحه» سببیت از عناوین مغیر است یعنی متعلقی كه ملاك ندارد را دارای ملاکِ حسن یا قبح میكند «و توارد العناوین الثانویة على متعلّق واحد لا یقتضی التخییر» اگر در یک فعل مثل نماز جمعه دو حکم مانند حرمت و واجب آمد نمیتوانیم تخییر را مطرح كنیم.
برای اثبات مدعا تشبیهی میآورند و میگویند مسئله تزاحم و تخییر در جایی که از یک طرف كسی انجام فعلی را نذر كند و از طرف دیگر وکلیش که از طرف او اجازه انعقاد نذر دارد–البته بنا بر اینكه وكالت در نذر درست باشد- هم ترک همان فعل را نذر کرد، معنا ندارد بلکه باید قائل به تساقط بشویم و باید بگوئیم نذر خودت و وکلیت باطل است. در حقیقت نائینی میفرماید جایی تزاحم معنا دارد كه تخییر هم معنا داشته باشد و جایی كه تخییر امكان ندارد مجالی برای تزاحم نیست.[4]
حدیث اخلاقی هفته
شهادت امام حسن عسكری (علیه السلام) در پیش است که به پیشگاه مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض میكنیم. از جهت دیگر آغاز ولایت و امامت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.امام عسكری (علیه السلام) در روایتی مهم خصوصاً برای ما فرمودهاست «لیس فی العبادة كثرة الصیام إلی الصلاة و إنما العبادة كثرة التفكر فی أمر الله». كثرت عبادت به كثرت صیام و صلاة نیست مثلا كسی شب تا صبح عبادت میكند، شب تا صبح نماز میخواند، روزها را روزه میگیرد، این عبادت است اما عبادت واقعی «تفكر فی امر الله» است. اولاً «امر الله» چیست و ثانیاً چرا «امر الله» یك طرف كفه ترازو و نماز و روزه و حج و جهاد و همه طرف دیگر قرار میگیرد؟
آنچه كه در این وقت مختصر میشود عرض كنیم امر الله یعنی آنچه كه مربوط به خدای تبارك و تعالی و شئون خداست. خدا كیست؟ چیست؟ چه حقیقتی است؟ چه اوصافی دارد؟ چه كمالی دارد؟ منزه از هر نقصی است. انسان دائماً در این فكر كند.
البته در مورد روایاتی که توصیه شده در ذات خداخیلی غور نكنید از مرحوم آقای طباطبائی (قدس سره) نقل میكنند كه این روایت مربوط به عوام است كه قدرت و كشش ندارند و منتهی به نتیجه بدی خواهد شد. عوام نامتناهی نمیفهمد! عوام وجود ازلی و ابدی را نمیفهمد. اما فرموده خواص باید غور كنند. البته چون این روایت اطلاق دارد جا دارد از مرحوم آقای طباطبائی سوال کنیم که چه قرینهای بر این حرف شما وجود دارد؟
امر الله این است تا حدّی كه بتوانیم در مورد صفات خدا، شئون خدا، مخلوقات خدا، تكوین خدا، تشریع خدا فکر کنیم. انسان یك وقتی نماز میخواند و یك وقتی هست كه میگوید خدا چرا نماز را بر من واجب كرد؟ این میشود امر الله. خدا چه هدفی از این تشریع داشت؟ چرا من را خلق كرد؟ آیا آنچه غایت خدا از خلق من بوده چه مقدار از آن را محقق كردم؟ اینها همه امر الله میشود. تكوین امر الله است، تشریع امر الله است، خود حقیقت خدا امر الله است، قیامت امر الله است، ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امر الله است، آن آیه شریفه ای كه هست «أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ»[5] یكی از تأویلهایش تطبیق شده بر قیام حضرت حجـت (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
ما بحثی در معنای امر الله داریم كه در آیات مربوط به مهدویت مطرح كردیم. من آن زمان میگشتم دیدم اینهایی كه قرآن را ترجمه كرده، امر الله را به دستور خدا معنا كردند که تمامش غلط است. اینكه قبلاً گفتم بعضی از شروح از روی هم مینویسند، در زمان ما اكثر ترجمههای قرآن از روی هم مینویسند. كم است كسی خودش مستقلاً بنشیند ترجمهای را بنویسد. طلبهای كتابش را با عنوان ترجمهی قرآن به آدم میدهد وقتی میگویم چقدر وقت گذاشتی؟ میگوید دو سال. میفهمم كه این رفته از روی ترجمههای دیگر نوشته ولی یك مقدار پس و پیش میكند. امر الله به معنای دستور خدا نیست.
من آن زمان شاید هفت هشت ترجمه را دیدم كه همه نوشتند دستور خدا. امر الله حقیقتی است كه مسلم محقق خواهد شد. قیامت امر الله است، ظهور امام زمان امر الله است، اینها میشود امر الله. حالا آن هم باز مصادیقش هست ولی در یك معنای كلیتر تكوین امر الله است، خود اساس تشریع امر الله است انسان تفكر در اینها كند.
كار ما که تکفر و درس خواندن و زحمت کشیدن است امر الله است. میگوئیم در متعارضان قاعده اولیه چیست؟ اینها همهاش تفكر در امر الله است. میخواهیم برسیم به اینكه بالأخره آن تشریعی كه خدا كرده چی هست و چه بوده؟ اگر این را برای خودمان محور قرار بدهیم واقعاً دائماً دنبال این هستیم و دعا میكنیم كه خدایا فراغتی برای ما ایجاد كند كه ما در خود تو و امر و شئون تو تفكر كنیم، دنبال این نیستیم كه خودمان را مطرح كنیم، خودمان را قطب كنیم، با همه بیسوادیای كه داریم خودمان را استاد اخلاق مطرح كنیم. واقعاً فاجعه است كسی آیات قرآن را غلط میخواند، میگوید خدا در «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّكینَة»[6] دارد خطاب میكند! كجای آیه خطاب است؟ فرق بین غیبت و خطاب را نمیداند، فرق بین رفع و جر را نمیداند، خودش را به عنوان یك قطب مطرح میكند به عنوان استاد اخلاق مطرح میكند!
آقایان طلبهها مراقب باشید و تأسف این است كه آدم میبیند پای صحبت چنین افرادی عمامه به سرها نشستند. اینها كشف از تنزل علمی حوزه دارد. حوزهی ما خیلی تنزل پیدا كرده. وقتی هم سوابق تحصیلیاش را به آدم میگویند اینكه تا پایه شش بیشتر امتحان نداده. مراقبت كنیم الگوی هر طلبهای باید ائمه معصومین (علیهم السلام) باشد. اصلاً الگوی اصلی وجود مبارك پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) است. حالا بزرگان ما كه عمری را طی كردند بویی از این ائمه را پیدا كردند آدم به آنها هم ارادت پیدا میكنند و الا یك طلبه كم سن و سالی را میخواهند به الگو و قطب اخلاقی، آن هم با چه دروغها و مسائلی! كه این مسئولینی كه میآیند برای ما گزارش میدهند واقعاً ما خجالت میكشیم، حوزه اینطور شده؟!
[1] ـ ما در موارد مختلف و در بحث امارات مبنای ایشان را مطرح کرده و نسبت به آن اشکال کردیم.
[2] ـ البته بین سببیت اشعری و معتزله هم فرق وجود دارد.
[3] ـ فوائد الاصول، ج4، ص: 758: و ظاهر إطلاق كلام الشیخ- قدّس سرّه- أنّه لا فرق فی ذلك بین السببیة الّتی توافق مذهب التصویب و بین السببیة الّتی توافق مسلك التخطئة، بل سوق كلامه یقتضی أن یكون محلّ البحث خصوص السببیة الّتی توافق مسلك التخطئة...
[4] ـ فوائد الاصول، ج4، ص: 759 و 760: و أمّا إذا كان التعارض لأجل اتّحاد المتعلّقین مع اختلاف الأمارتین فی السلب و الإیجاب كما إذا كان مفاد أحد الدلیلین وجوب الشیء و مفاد الآخر عدم وجوبه أو حرمته، ففی اندراج التعارض على هذا الوجه فی صغرى التزاحم و القول بالتخییر فی الأخذ بأحدهما إشكال بل منع، لأنّ أقصى ما تقتضیه الأمارة هو أن تكون من العناوین الثانویة المغیرة لحسن الشیء و قبحه، و توارد العناوین الثانویة على متعلّق واحد لا یقتضی التخییر، أ لا ترى؟ أنّه لو نذر الشخص فعل شیء و نذر وكیله- بناء على صحّة الوكالة فی النذر- ترك الشیء لا یمكن القول بالتخییر فی اختیار نذره أو نذر وكیله، بحیث تلزمه الكفّارة لو اختار أحدهما و خالفه، بل لا محیص من سقوط كلّ من نذر نفسه و نذر وكیله، و یرجع متعلّق النذر إلى ما كان علیه قبل النذر، فلیكن حال الأمارة المتعارضة فی متعلّق واحد بناء على القول بالسببیة فیها حال النذر فی التساقط. و الّذی یسهّل الخطب بطلان أصل المبنى و فساده، هذا إذا قلنا بالسببیة التصویبیة.
[5] ـ النحل، 1.
[6] ـ الفتح،4.
[7] ـ فاطر، 28.
[8] ـ تحف العقول، النص، ص: 488: وَ قَالَ ع لَیسَتِ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِی أَمْرِ اللَّهِ.
نظری ثبت نشده است .