موضوع: فقه غربالگری (1)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۷/۲۷
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
چیستی جنین
-
ادله حرمت سقط جنین
-
آیات قرآن
-
بررسی استدلال به آیات
-
جمعبندی
-
بررسی واژه «نفس» در قرآن
-
احتمال اول
-
احتمال دوم
-
ارزیابی احتمالات
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
همانگونه که در جلسه گذشته اشاره شد به دلیل طرح مسائل مختلفی در بحث غربالگری و روشن شدن پاسخ آنها به این بحث خواهیم پرداخت. شاید این غربالگری میخواهد در مواردی به سقط جنین منتهی شود، زنی که غربالگری میکند اگر روشن شود یا احتمال قوی داده شود بر اینکه این کودک ناقص است میخواهد جنین را سقط کند. گفتیم ابتدا یک بحث کوتاه درباره حکم سقط جنین عرض کنیم و بعد وارد فروعات بحث غربالگری شویم.چیستی جنین
شهید ثانی در شرح لمعه در معنای جنین میگوید: «و هو الحمل فی بطن امه»؛ یعنی حمل با جنین یک معنای اصطلاحی دارد که خود شهید تصریح کرده است و یک معنای واضحی است، «و سمّی به لاستتاره فیه من الاجتنان و هو الستر فهو المستور»[1]؛ یعنی این جنین به معنای مفعولیاش مستور است. از زمانی که نطفه آغاز میشود این مستوریت هست تا زمانی که به دنیا میآید.
لذا در معنای جنین اختلاف نیست. از نظر لغت، عرب به بعضی از مراحلش جنین میگوید، مرحله به مرحله هم همان طور که میگوئیم نطفه، علقه، مضغه، عظام و یک تعابیری و کلماتی در خود لفظ عرب دارد. وقتی نطفه با تخمک زن لقاح پیدا کرد و آن تلقیح حاصل شد آغاز جنین است، این را اگر در یک دستگاهی آوردند و این دستگاه هم یک رحم مصنوعی است فرقی نمیکند.
ادله حرمت سقط جنین
آیات قرآن
1. (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً)[2] در برخی دیگر از آیات تعبیر به «و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم»[3] آمده است. پس هم به نحو کلی «نفساً» آمده و هم به عنوان «مؤمناً» آمده است که برای قتل مؤمن یک احکام و آثاری است.
2. (وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لاَ يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثَاماً)[4]
بیان استدلال به این صورت است که بگوئیم اگر زن به اختیار خودش یا دکتر به اراده خودش جنینی را سقط کرد از مصادیق قتل نفس است و چون از مصادیق قتل نفس است مشمول این آیات میشود. برخی در استدلال به این آیات میگویند درست است که هنوز به دنیا نیامده، یا درست است که هنوز روح در او دمیده نشده (فرض میکنیم جنین ده بیست روزه، قبل از چهار ماهگی، همان روز اول، زمان استقرار)، بگوئیم چون این جزء الاخیر برای تحقق نفس است (خود نطفه به تنهایی جزء الاخیر برای تحقق نفس نیست، تخمک جزء الاخیر نیست، وقتی لقاح پیدا کردند بعد التلقیح دیگر جزء الاخیر برای نفس است)، استعمال نفس در اینجا استعمال حقیقی است.
به بیان دیگر، یک وقت میگوئیم نفس یعنی آنچه دارای روح است (همانگونه که صاحب کتاب العین میگوید: «نفس الروح الذی به حیاة الجسد»[5]، نتیجه این میشود که قبل از دمیده شدن روح به این نطفه و علقه و مضغه اصلاً نفس نمیگویند و بعد از آنکه روح دمیده شد (یعنی بعد از چهار ماه و نیم یا بعضی از روایات دارد پنج ماه، چون در زمان ولوج روح هم اختلاف است) نفس نامیده میشود. لذا مادامی که روح در آن دمیده نشده اصلاً نفس نیست و وقتی نفس نیست پس تفصیل بدهیم.
بر این اساس بگوئیم اگر بعد از دمیده شدن روح باشد نفس است و کشتنش حرام است و مصداق برای این قتل نفس در این آیات قرار میگیرد، اما اگر قبل از دمیده شدن روح باشد عنوان نفس را ندارد، منتهی بگوئیم این قبل از دمیده شدن روح، عرف به این نفس میگوید؛ چون جزء الاخیر تحقق نفس آمده، جزء الاخیر تحقق نفس همین تلقیح است، این ظرفی است برای روح و الا جزء الاخیرش آمده که اگر این را به حال خودش بگذارند محقق میشود به یک نفس کامل و موجود کاملی میشود.
بررسی استدلال به آیات
در اینجا عرف به این میگوید نفس، الآن هم در ارتکاز عرفی وقتی یک زنی یک ماهه، ده روزه بچه داشته باشد و مورد ضرب قرار گیرد، عرف میگوید بچهاش را کشتند با اینکه هنوز ولوج روح نشده و مسامحه هم نیست. ما در جای خودش گفتیم عرف که معیار برای پذیرش است عرف مسامحی نیست و اصلاً هیچ فقیهی عرف مسامحی را قبول ندارد، عرف از روی توجه و دقت است، عرف دقیق میگوید: «قَتَلَ». البته بعداً هم در روایات که میرسیم آن روایات هم تعبیر به «قتل» هم دارد که یک قول این است که اینجا شارع تعبداً تعبیر کرده، ولی همانجا میخواهیم بگوئیم امام استدلال میکند بر اینکه پدر یا مادری که این بچه را از بین برده ارث نمیبرد، امام میفرماید: «لأنه قَـتَلَه»، این تعبیر ارتکازی است.
بنابراین ما باشیم و لغت، به این آیات فقط باید بعد از ولوج روح تمسک کرد، میگوئیم بعد از ولوج روح صدق نفس میکند و اصلاً به لغت که مراجعه میکنیم لغت میگوید نفس در جایی است که یک تشخصی پیدا کند (نظیر آنکه وقتی میگویند چیز نفیس، یعنی یک تشخصی دارد)، این جنین وقتی نفس پیدا میکند میشود نفیس و تشخصی پیدا میکند و لغت هم به هر چیزی که از یک جهتی تشخص، ترفع، تعین دارد میگوید نفس.
اما با توجه به عرف و روایاتی که بعداً میخوانیم استفاده میشود که از لحظه استقرار مادر حق ندارد دارویی بخورد که این را از بین ببرد و اگر خورد و این مُرد باید دیهاش را بپردازد و خود مادر ارث نمیبرد. امام(عليهالسلام) تعلیل میآورد که چرا ارث نمیبرد؟ میگوید «لأنها قَتَلته»؛ این زن او را کشته! این تعلیل ارتکازی است نه تعبدی.
شاهد بر این مطلب آن است که شما در ادبیات هم میگویید مضارع، و مستقبل الوقوع بمنزلة الوقوع است یا یک امری که مستقبل الوقوع قطعی است ماضی به کار برده میشود. مثلاً قیامت مسلم واقع میشود و خداوند به صورت ماضی میفرماید: «وقعت الواقعة»، عرف نیز همینطور است، عرف هم چیزی نیست که فقط در کلام خدای تبارک و تعالی باشد. عرف چیزی که علتش جزء الاخیر است، مثلاً یک کسی که ترم آخر دکترای دانشگاهش هست را دکتر میگویند مسامحه هم نیست واقعاً دکتر است، در هر امری جزء الاخیر علت که میآید آن عنوان میآید. سؤال این است که جزء الاخیر علت لقاح است، یعنی وقتی لقاح آمد این را بگذارند چند ماه بعد بچهای متولد میشود، عرف به این نفس میگوید اگرچه قبل ولوج الروح باشد.
جمعبندی
بررسی واژه «نفس» در قرآن
آیاتی نظیر «لا تکلف نفسٌ إلا وسعها»[6]، تکلیف به نفس، مسلم نفسی است که بالغ شده باشد نه فقط بعد از ولادت. «لا یکلف الله نفساً إلا وسعها»[7]، «و ما تدری نفسٌ بأی أرض تموت»[8]، این نفسها برای بعد از ولادت است. به نظر میرسد در اینجا باید بگوئیم در قرآن کلمه «نفس» محدودتر از لغت است، لغت میگوید آنچه روح در آن دمیده شود نفس آغاز میشود، ولی قرآن نفس را در کسی که زنده است و حیات دارد و حرکات و سکناتی دارد به کار میبرد. «و ما کان لنفس أن تموت»[9]، یا «کل نفس ذائقة الموت»[10]، «و وفّیت کل نفسٍ ما عملت»[11]، «و کتبنا علیهم فیها أن النفس بالنفس»[12]، «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربک»[13]، «و جاءت کل نفس معها سائق و شهید»[14]، «یوم تجد کل نفسٍ ما عملت من خیرٍ محضراً»[15]، «ربّ إنی قتلتُ منهم نفساً»[16].
احتمالات درباره واژه «نفس» در قرآن
چند احتمال اینجا وجود دارد:
احتمال اول
در نتیجه آیات «من قتل نفساً» یا «لا تقتلوا النفس» اصلاً شامل جنین در هیچ مرحلهای از مراحلش، حتی بعد ولوج الروح نمیشود؛ چون قرآن اگر صد بار کلمه نفس را استعمال کرده باشد، 95 بار در نفس موجود مولود بعد الولادة به کار برده و در اینجا شک میکنیم خداوند از این نفس چه چیزی اراده کرده؟ قاعده «الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب» دست ما را میگیرد و میگوید اینجا نیز همانطور معنا کن.
احتمال دوم
ارزیابی احتمالات
خلاصه احتمالات در این آیه عبارت است از آنکه بگوییم قتل نفس:
1. از اول استقرار نطفه صدق میکند تا آخر،
2. از اول ولوج روح صدق میکند تا آخر،
3. از بعد الولاده صدق میکند.
بنابراین اگر از آیات قرآن استظهار کردید غالب موارد استعمال نفس در قرآن در بعد از ولادت است، ما میگوئیم این مواردی هم که شک داریم همان بعد از ولادت مراد است. آری، یک وقت «قتل نفساً» روایت معتبری قرینه روشنی داشتیم بر اینکه مراد از همان زمان استقرار است ما تسلیم میشویم، اما اگر قرینه روشن و روایتی نداشتیم و ما شک داریم سراغ قاعده «الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب» رفته و میگوییم این «قتل نفساً» یعنی بعد الولاده و مطلقا شامل جنین نمیشود؛ نه قبل ولوج الروح و نه بعد ولوج الروح.
اما اگر گفتید قرآن در مورد نفس هر جا با یک قرینهای یک معنایی اراده کرده، مثلاً درباره «لاحرج» گفتیم حرج در نُه مورد در قرآن استعمال شده و معانی مختلفی هم اراده شده و کلمه فتنه نیز به همین صورت («قاتلوهم حتی لا تکون فتنة» فتنه اینجا یک معنا دارد، «انما اموالکم و اولادکم فتنة» یک معنای دیگری دارد، کلمه زینت هم همینطور است و معانی مختلفی دارد)، اگر در کلمه نفس هم رسیدید به اینکه معانی مختلف دارد، باید سراغ فهم عرف از قتل نفس رفته و بگوئیم بین قتل نفس و بین اینکه نفس ذائقة الموت است، نفس فرق وجود دارد، عرف در قتل نفس میگوید: چون جزء الاخیر علت تامه از زمان انعقاد نطفه است، از همان زمان صدق میکند.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - كلانتر)، ج10، ص: 288.
[2] . سوره مائده، آیه 32.
[3] . سوره نساء، آیه 93.
[4] . سوره فرقان، آیه 68.
[5] . كتاب العين، ج7، ص: 270.
[6] . سوره بقره، آیه 233.
[7] . سوره بقره، آیه 286.
[8] . سوره لقمان، آیه 34.
[9] . سوره آلعمران، آیه 145.
[10] . سوره آلعمران، آیه 185.
[11] . سوره زمر، آیه 70.
[12] . سوره مائده، آیه 45.
[13] . سوره فجر، آیه 28.
[14] . سوره ق، آیه 21.
[15] . سوره آلعمران، آیه 30.
[16] . سوره قصص، آیه 33.
نظری ثبت نشده است .