موضوع: فقه غربالگری (1)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
شماره جلسه : ۱۱
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
دلیل سوم بر حرمت سقط جنین: عقل
-
ارزیابی دلیل سوم
-
دلیل چهارم: اجماع
-
ارزیابی دلیل چهارم
-
بررسی عناونین ثانوی در سقط جنین
-
عنوان اول: خطر مرگ مادر
-
مرحله اول: جواز سقط قبل از ولوج روح
-
دلیل اول: قاعده تزاحم
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در ادله حرمت سقط جنین است که عربها تعبیر به «اجهاض الجنین» هم میکنند. تا اینجا آیات قرآن را بررسی کردیم و چهار طایفه از روایات را نیز ذکر کرده و بحثش تمام شد. غیر از این آیات و روایات در برخی از کتابهای بزرگان به عقل و اجماع نیز تمسک شده است.دلیل سوم بر حرمت سقط جنین: عقل
در کتاب مهذب الاحکام در متن آمده است: «الاجهاض حرامٌ»، مرحوم سبزواری در توضیح میفرماید: «لأنه اسقاطٌ و ابطالٌ لمادة الحیاة الانسانی و هو قبیحٌ»؛ شما یک ماده حیات انسانی را ابطال میکنید و این قبیح است، «فی نظامی التکوین و التشریع»، بعد میفرماید: «کما تقدّم فی کتاب النکاح». پس عقل به قبح این کار حکم میکند و چون به ملاک ظلم است این قبح، قبح شدیدی است که به مرحله حرمت میرسد.[2]
ارزیابی دلیل سوم
نکته شایان ذکر آن است که موضوع احترام و عدم احترام برای مولود حی بعد از بلوغ است، تا قبل البلوغ ملحق است و لذا در جنگ با کفار حربی زنها و بچهها استثنا شدند و نمیشود کارشان داشت، بعد البلوغ اگر «اظهر الکفر» و بر کفرش استمرار داشت حکم کافر حربی را دارد، اما اگر بعد البلوغ «اظهر الاسلام»، این احتمال هم بوجود دارد، ولی در این دوران جدید بحث احترام و عدم احترام موضوع از این جهت ندارد، بلکه فقط از این جهت که این ظلم است، ابطال یک ماده حیاتی انسانی است، عقل این را قبیح میداند.
نکته دیگر آنکه، مرحوم امام در مباحث استصحاب میفرماید: همه احکام عقلیه به حسن عدل و قبح ظلم برنمیگردد و شواهدی برایش میآورد. حال بحث این است که تمام ملاکات احکام عقلیه عملیه آیا به این برمیگردد یا نه؟ به حسن عدل و قبح ظلم. تنها کسی که دیدم مخالفت کرده و فرمایش ایشان تمام است و ما قبول کردیم.
به هر حال عقل به ملاک اینکه ظلم است و هر جا هر ظلمی باشد آن را قبیح میداند، اینجا میگوئیم از بین بردن ماده حیات انسانی که میخواهد بعداً انسان شود این ظلم است و بر همین ماده ظلم است نه بر مادر. اگر در صدق ظلم تردید پیدا کردید اینجا این دلیل عقلی از استدلال ساقط میشود.
دلیل چهارم: اجماع
بعد شیخ طوسی(قدسسرّه) میفرماید: «و قال جمیع الفقهاء» که دیه یک عبد و یک امه است، شافعی میگوید: «قیمتها نصف عُشر الدیه خمسون دیناراً أو خمس من الابل»؛ پنج تا شتر است. شیخ طوسی میفرماید: «دلیلنا اجماع الفرقه و اخبارهم و طریق الاحتیاط تقتضی ایضاً ذلک»[3]؛ مرحوم شیخ برای مدعای خودش به اجماع تمسک میکند.[4]
ارزیابی دلیل چهارم
منتهی در خطای محض جنایت واقع شده و کار حرامی نشده اما دیه هم وجود دارد. در جلسه گذشته گفتیم به مجرد وجود دیه یا کفاره قاعده این است که ملازمه با حرمت دارد اما ملازمه با جنایت ندارد، ممکن است کار حرامی باشد انجام شده و دیه باید بدهد یا کفاره هم باید بدهد (که یک مواردی هم از این قاعده خارج میشود). لذا کسی در ذهنش نیاید دیه جبران حرمت است، بگوئیم خدا فرموده تو حالا یک کار حرامی انجام دادی 20 دینار بده این حرمت برطرف میشود، 40 دینار بده حرمت برطرف میشود، این دیه در مقابل ارزش مالی این نطفه است، کاری به حرمت تکلیفیاش ندارد، حرمت تکلیفیاش سر جای خودش است.
شاهد بر این مطلب آن است که در قتل عمد اگر ولیّ دم از قاتل مطالبه کرده و گفت: من تو را نمیخواهم قصاص کنم، دیه من را بده تا دنبال کارم بروم، این هم دیهاش را داد، آیا آن حرکت تکلیفی قتل عمد از بین رفت؟ نه، اگر توبه نکند در قیامت گرفتارش هست. پس دیه دادن رافع و جابر آن حکم تکلیفی نیست، بلکه این یک غرامتی است در مقابل مالیت، یک مقدار مالیت خدا برایش قرار داده و این خسارت در مقابل آن است.
نتیجه آنکه، بحث ما در فقه غربالگری است برای اینکه وارد بحث فقه غربالگری شویم که در فقه غربالگری میخواهیم ببینیم آیا این آزمایشاتی که از زنی که حامله است تا ببینند آیا بچهای که ناقص هست در شکم دارد یا نه؟ و بعداً بیایند آیا سقط کنند یا نه؟ ما بحث سقط جنین را مطرح کردیم.
بررسی عناونین ثانوی در سقط جنین
عنوان اول: خطر مرگ مادر
مرحله اول: جواز سقط قبل از ولوج روح
دلیل اول: قاعده تزاحم
در باب تزاحم گفته شده لازم نیست تزاحم همیشه بین دو واجب باشد، مثلاً بین «إنقاذ غریقین» تزاحم به وجود میآید، تزاحم بین دو واجب است، گاهی اوقات تزاحم بین دو حرام است، گاهی بین واجب و حرام است، الآن در ما نحن فیه یک واجب داریم وجوب حفظ نفس درباره مادر و دوم، حرمت سقط جنین. حرمت سقط جنین نمیتواند با این وجوب حفظ نفس مادر تزاحم کند.
نظیر آنکه، این خاک چون موجب تلف نفس است در روایات هم گفتند کسی که خاک بخورد میمیرد و لذا درباره تراب فقط تراب امام حسین (عليهالسلام) استثنا شده است. در روایت میگوید چون خوردن خاک مستلزم تلف شدن نفس است، کالتعلیل در آن روایات وجود دارد و معلوم میشود که امر مفروضی است که حفظ النفس واجب است. یک وقت میگوئید اتلاف النفس و از بین بردن نفس حرام است که مسلم حرام است، ولی درباره نفس ما دو حکم داریم: هم اتلاف و قتلش حرام است و هم حفظ نفس محترمه واجب است.
پس حفظ نفس مادر واجب است و اسقاط این جنین حرام است، اگر شما در ادله حرمت سقط جنین به ملاک «لاتقتلوا اولادکم»[5] یا حرمت قتل نفس «من قتل نفساً بغیر نفسٍ»[6] بخواهید تمسک کنید، میگوئیم این هم قتل نفس است و آن هم حفظ نفس است، چه کسی گفته این بر آن ترجیح دارد، نمیشود اهم و مهم را فهمید، اما روی مبنایی که ما پیش آمدیم بگوئیم مسئله سقط جنین حرام است اما نه به ملاک حرمت قتل نفس، بلکه به ملاک ظلم و فساد و ملاکهایی که قبلاً بحث کردیم، در این فرض وجوب حفظ نفس اهمیتش نسبت به حرمت سقط جنین خیلی واضح و روشن است.
ما گفتیم بر اساس روایات بعد ولوج الروح به آن تصریح شده «فهذا نفسٌ». آن روایتی که گفت «هو نفسٌ» برای بعد ولوج الروح بود، بنا بر این که کسی این توسعه را بپذیرد، خیلیها هم این را نگفتند، «إن اول ما یخلق» را گفتیم امام میخواهد مسئله نفس را بر آن صدق کند و کنایه از آن است. پس این مسئله اهم و مهم با این بیانی که عرض کردیم روشن شد.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . «العقل: فهو يدلّ على حرمة الظلم، و إسقاط الجنين ظلم فاحش، بل من أفحش الظلم؛ لأنّه اعتداء على من لا يقدر على الدفاع عن نفسه، و قد راج ذلك في بعض المجتمعات الغربية التي لا تأبى عن ارتكاب الشنائع و المظالم التي يحكم العقل و الضمير البشري بمنعها لقبحها.» بحوث فقهية هامة (لمكارم)؛ ص: 286 – 287.
[2] . «لأنه إسقاط و إبطال لمادة الحياة الإنساني، و هو قبيح في نظامي التكوين و التشريع- كما تقدم في كتاب النكاح- إلا إذا كانت في البين مصلحة أقوى، و تعيين تلك المصلحة ينحصر بنظر الحاكم الشرعي المطّلع على جميع الخصوصيات، و لعل بعضها من تقديم الأهم القطعي على المهم، فحينئذ ترتفع الحرمة، و تبقى الدية على حالها.» مهذب الأحكام (للسبزواري)؛ ج29، ص: 309.
[3] . الخلاف، ج5، ص: 291، مسئله 120.
[4] . «د. الإجماع: و قد أجمع علماء الإسلام على إيجابه الدية جبراً للخسارة بسبب الجناية العمدية على الغير و هي محرّمة، و في ذلك قال شيخ الطائفة: «دية الجنين التامّ إذا لم تلجه الروح مائة دينار، و قال جميع الفقهاء ديته غرّة عبد أو أمة، و قال الشافعي: قيمتها نصف عُشر الدية خمسون ديناراً أو خمس من الإبل. دليلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم، و طريقة الاحتياط تقتضي أيضاً ذلك». فالأقوال في ذلك ثلاثة: مائة دينار، و خمسون ديناراً، و عبد أو أمة، هذا كلّه مع كون الجنين تامّ الخلقة لكن لم تلجه الروح بعد، و أمّا فيما دونه فالدية أقلّ من ذلك. و قد عرفت أنّ الأصل في وجوب الدية كونها بسبب الجناية، و الجناية العمدية محرّمة قطعاً.» بحوث فقهية هامة (لمكارم)، ص: 287.
[5] . سوره انعام، آیه 151.
[6] . سوره مائده، آیه 32.
نظری ثبت نشده است .