موضوع: فقه غربالگری (1)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
شماره جلسه : ۱۴
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
موارد استثنا شده از قاعده اضطرار
-
بررسی قیام امام حسین(عليهالسلام)
-
مطلب اول
-
مطلب دوم: : ویژگیهای «امام» در کلام امام حسین(عليهالسلام)
-
مطلب سوم
-
مطلب چهارم
-
مطلب پنجم
-
مطلب ششم
-
مطلب هفتم
-
مطلب هشتم
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در بررسی جریان قاعده اضطرار برای سقط جنین است. ادله قاعده و مواردی که از این قاعده استثنا میشود را بیان کرده و گفتیم مواردی هست که قاعده اضطرار جریان ندارد. این موارد را ذکر کرده و به این نتیجه رسیدیم که در ما نحن فیه قاعده اضطرار جریان دارد؛ یعنی اگر مادر برای حفظ جان خودش اضطرار پیدا کرد به از بین بردن جنین، این هم از موارد قاعده اضطرار است. آن چند موردی که از موارد استثنای در قاعده اضطرار را عرض کردیم.موارد استثنا شده از قاعده اضطرار
بررسی قیام امام حسین(عليهالسلام)
درباره امام حسین(عليهالسلام) بدترین تحریف را دارند، یک وقتی یک مصیبت دروغی را میخوانند که این تحریف است و نباید باشد، اما به نظر من این بدترین تحریف است که بگوئیم امام حسین(عليهالسلام) به قصد قیام حرکت نکرد و برای حفظ جان خودش از مدینه خارج شد! به مکه رفت و دید آنجا جای امنی است تا بماند، آنجا به او خبر دادند که عوامل یزید و ابن زیاد آمدند و میخواهند خون تو را در مسجد الحرام بریزند و از آنجا حرکت کرد و میخواست جانش حفظ شود، خانوادهاش حفظ شود، بچههایش حفظ شوند و (با یک هدّت و شدّتی آن گوینده که فوت هم شده میگوید) اصلاً دنبال قیام نبود، بلکه برای حفظ جان خودش بود و تلاش کرده که جان خودش حفظ شود. ما وقتی میخواهیم مواجه با یک چنین حرفی شویم چه باید بگوئیم؟ من در جلسه گذشته یک نکاتی را عرض کردم و باز همانها را تأکید میکنم.
مطلب اول
مطلب دوم: : ویژگیهای «امام» در کلام امام حسین(عليهالسلام)
1. «ما الامام إلا الحاکم بالکتاب»؛ آن کسی میتواند رئیس مسلمین باشد که حاکم به قرآن باشد؛ یعنی به این قرآن در میان مردم حکم کند، نه به میل نفسانی و شخصی خودش.
2. قائم به قسط باشد دنبال اجرای قسط و عدل در جامعه باشد، بیت المال را درست بین مسلمین توزیع کند.
3. «و الدائن بدین الحقّ»؛ دین خدا را قبول داشته باشد، اگر خدا فرموده این حلال است بگوید حلال است، تدین به دین خدا داشته باشد و خودش هم پذیرفته باشد (کسی نباشد که بگوید من قبول ندارم حجاب واجب است اما قانون اساسی این را گفته، یا قانون معمولی و عادی این را گفته، آن کسی که رئیس میشود باید معتقد به دین الله باشد).
4. شرط چهارم اینکه «الحابس نفسه علی ذات الله»[2]، این یک شرط بسیار عجیبی است، امام مسلمین و حاکم مسلمین باید خودش را حبس کرده باشد برای خدا؛ یعنی خودش را برای خودش قرار ندهد، خودش را برای زن و بچهاش قرار ندهد، خودش را برای دنیای خودش و مردم قرار ندهد، گاهی اوقات ما تعبیر میکنیم میگوئیم وقف خدا، یک وقتی یک کسی زمینی را وقف میکند مالی را وقف میکند، اما امام کسی است که خودش را برای خدا حبس کند؛ یعنی جایی که باید برای خدا فحش بخورد بخورد، جایی که باید شکنجه شود بشود، جایی که باید کشته شود بشود. «الحابس نفسه علی ذات الله»؛ یعنی من هیچ ارزشی ندارم و هر چه هستم میخواهم برای خدا قرار بدهم، من دنبال این نیستم که خودم را، اموال خودم را، مقام خودم را، دنیای خودم را آباد کنم. حضرت همه این سخنان را در مناسبتهای مختلف از حرکت مدینه تا عراق فرموده است.
مطلب سوم
مطلب چهارم
مطلب پنجم
مطلب ششم
ما این حرکتی که یک انسان ضعیف العقل هم این کار را نمیکند به امام(عليهالسلام) نسبت میدهیم! اگر آدم میخواهد حرکت کند چرا زن و بچه را ببرد، چرا زمین کربلا را بخرد؟ چرا به همه خبر شهادتش را بدهد؟ اینقدر این قضایا مسلم است.
مطلب هفتم
این وصیتی را که جبرئیل آورده به پیامبر عرض کرده است: «هذه وصیتک فی امّتک عند اهل بیتک»، پیغمبر فرمود: «أیّ اهل بیتی یا جبرائیل؟ قَالَ نَجِيبُ اَللَّهِ مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ»؛ ذریه خود پیامبر، نجبای الهی، «لِيَرِثَكَ عِلْمَ اَلنُّبُوَّةِ كَمَا وَرَّثَهُ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»، بعد میفرماید: «وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»؛ مهرهایی از طلا داشته، بعد این را پیامبر به امیرالمؤمنین(عليهالسلام) دادند و فرمودند: خاتَمی که مربوط به خودت هست را باز کن، امیرالمؤمین باز کردند و بعد فرمودند: این را بعداً به حسن بدهید، آن خاتمی که مربوط به خودش هست را باید باز کند، بعد به حسین بدهید آن خاتمی که مربوط به خودش هست، میرسد به امام حسین(عليهالسلام)، «فَتَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْخَاتَمَ اَلثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا».
در یک نقل دارد: «وجد فیها أن أخرج بقومٍ إلی الشهادة»، در نقل دیگر دارد: «قومک إلی الشهادة»؛ با خانوادهات برو به سمت شهادت، «فلاَ شَهَادَةَ لَهُمْ إِلاَّ مَعَكَ»؛ اینها اگر بخواهند شهید بشوند همراه تو و در رکاب تو باید شهید شوند، جانت را هم بفروش، «فَفَعَلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثم دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ اَلْخَاتَمَ اَلرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اُصْمُتْ»[9]؛ در آن امر به صمت و عبادت است.
این سؤال را خیلیها مطرح میکنند که چرا امام صادق و امام باقر علیهما السلام این کار را نکردند؟ امام حسین(عليهالسلام) که به این وظیفه عمل کرد، ما از امام حسین(عليهالسلام) چقدر در مورد مسائل دینی حدیث داریم، خیلی کم! این عهد خدا بوده که به امام باقر و امام صادق علیهما السلام در این عهد آمده که حدّث الناس و فتوا بدهد برای اینها و علوم اهلبیت(ع) را منتشر کن، هر امامی را خدا برای یک عهد خاصی قرار داده است. البته وقتی بخواهیم این را تحلیل کنیم میگوئیم شرایط یک شرایطی بوده است. امام سجاد(عليهالسلام) اگر میخواست باب عبادت و صمت را پیش نگیرد و دوباره به مبارزه بیاید کشته میشد، امام بعد هم میآمد کشته میشد، پس مردم چه زمانی امام را ببینند؟ اینکه امام باقر و امام صادق(ع) این همه حدیث که نزدیک به 60 هزار حدیث از ایشان به ما رسیده، این تنظیمی بوده که خدای تبارک و تعالی کرده، تنظیم خدا هم بر اساس حکمت بوده است.
شاهد سخن این است که از اول که امام این خاتم را باز کرد میدانست باید چکار کند؟ غیر از این، پیامبر وقتی در میان مسلمین داشت خطبه میخواند، در اثناء خطبه فرمود مردم من میبینم که فرزندم حسین به دست شما به شهادت میرسد، مردم شروع کردند به گریه کردن، فرمود «أتبکونه و لا تنصرونه»[10]؛ شما اشک میریزید اما نمیخواهید بعداً او را یاری کنید؟! اصلاً مسئله شهادت امام حسین(عليهالسلام)، داستانهای قبل و تا زمان حضرت آدم (عليهالسلام) خیلی روشن است، من عرض میکنم که امام حسین(عليهالسلام) قیام کرد. در همین روایت آمده «اخرج بقوم الی الشهادة»؛ خروج برای شهادت است نه خروج برای حفظ جان.
مطلب هشتم
عبارت «ینقصون حقّنا»؛ یعنی اینها امام هستند و اطاعتشان واجب است، اما به علم ما که میرسند بعضیهایشان نمیخواهند «علم ما کان و ما یکون» را قبول کنند، امام یک استدلالی میآورد و میفرماید: میشود خدا اطاعت ما را بر بندگان واجب کند، به بندگان بگوید باید از اینها اطاعت کنی، «ثم یخفی عنهم أخبار السموات و الارض»؛ بعد اخبار آسمانها و زمین از اینها نگه بدارد؟!
«فقال له حمران جعلت فداک أرأیت ما کان من أمر قیام علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین و خروجهم و قیامهم بدین الله عزّ ذکره و ما اصیبوا من قتل الطواغیب ایاهم و الظفر بهم»؛ حمران از امام باقر(عليهالسلام) سؤال کرد نظر شما چیست که طواغیت بر اینها غلبه پیدا کردند و اینها را کشتند، امام(عليهالسلام) میفرماید: «یا حمران إن الله تبارک و تعالی قد کان قدّر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه علی سبیل الاختیار ثم اجراه فبتقدم علمٍ إلیهم من رسول الله (صلياللهعليهوآله) قام علیٌ و الحسن و الحسین»؛ خداوند بر آنها مقدر کرده، ائمه ما مقدرات بشر را میدانند و مقدرات خودشان را نمیدانند! خدا مقدر و حتمی کرده منتهی علی سبیل الاختیار و اختیار را از ایشان نگرفته است.
در ذیل این روایت حضرت میفرماید: «بتقدم علمٍ إلیهم من رسول الله(صلياللهعليهوآله) قام علیٌ و الحسن و الحسین و بعلمٍ صمت من صمت منا»؛ آنکه سکوت کرده بعلمٍ بوده. در ادامه روایت حضرت میفرماید: حمران اگر ما بخواهیم و اینها میخواستند خدا جلوی این طواغیت را بگیرد و اینها را نابود کند خدا هم استجابت میکرد، دعایشان مستجاب میکرد. در آخر میفرماید: «و ما کان ذلک الذی اصابهم یا حمران لذنب اقترفوه و لا لعقوبة معصیةٍ خالفوا الله فیها و لکن لمنازل و کرامةٍ من الله اراد أن یبلغوها»؛ خدا به دنبال این بوده که هر یک از اینها به یک منازل و کرامتی که خدا برایشان قرار داده برسند؛ یعنی خدا برای امام حسین(عليهالسلام) یک مقامی قرار داده بود که اگر میخواست به آن مقام برسد راهی غیر از این نبود، این راه را با اختیار انجام داد و نه با اجبار و از اول هم میدانست.[12]
من تعجب میکنم برخی که این حرفها را میزنند اینها را خواندند و نفهمیدند یا خواندند و انکار کردند! امام دنبال رسیدن به آن مقام بوده یا دنبال حفظ جانش بوده؟! امام به حر فرمود: من بروم به یک سرزمینی که آب و علف داشته باشد، نگذاشت برود! گفت دستور ابن زیاد است که من بر تو سخت بگیرم، اینها برای اتمام حجت است، حتی شمر علیه لعائن الله روی سینه حضرت مینشیند باز همان زمان نصیحتش میکند که این کار را نکن، این برای هدایت بوده. امام است، امام دنبال هدایت مردم است، دنبال نجات مردم است، بگوئیم قبل از اینکه فکر نجات مردم را کند فکر نجات خودش بوده!
قیام امام حسین(عليهالسلام) الگو است، آن کبریاتی که امام فرمود، «من رأی سلطاناً مستحلاً لحرم الله»، اگر در یک جا اعتراض به آن حاکم مساوق بر این باشد که از شصت هزار حدیث مردم محروم میشوند، اینجا تزاحم دارد، بالأخره ولو در یک زمانی انجام شده، البته ما نمیگوئیم این قیام الگوست برای همه در هر شرایطی، بگوئیم الآن یک کسی که در فلان کشور هست الآن هم باید نهضت را الگو قرار بدهد، اصل اینکه این نظام الگو است این نهضت امام حسین(عليهالسلام) الگو است تردیدی نیست. لذا این الگو ثمر داد برای نظام جمهوری اسلامی، ولی به این معنا نیست که بگوئید این یک قضیه شخصیه بوده که صاحب جواهر فرموده است.
صاحب جواهر اصرار دارد که قضیه امام حسین(عليهالسلام) یک تکلیف شخصی بوده ولی با این کبریات کلی «من رأی» ناسازگار است. اگر تکلیف شخصی بود چرا دست زن و بچهاش را گرفت و آورد، چرا در بیابان رفت به فلانی گفت تو بیا، فرمود برو یک جایی که صدای من را نشنوید، یعنی هر کسی صدای من را بشنود باید بیاید! یکی از مقاماتش این است که «إن لقتل الحسین حرارةً فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابداً»[13]، این مقام دنیویاش هست.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . نکته: تحریفهای بسیار عجیب و غریب، نظیر اینکه یک انقلابی در کشور ما به وجود آمده، برای همه ما روشن است که امام خمینی1 (که در سالگرد چهل و چهارمین سال پیروزی انقلاب هستیم) غیر از خدا هیچ هدفی نداشت؛ یعنی همین حرفی که الآن میزنیم قیامت هم از ما بخواهند به همین محکمی بنده شهادت میدهم، با اینکه ما جزء جزء بسیار ناچیزی از مردم هستیم. امام1 غیر از خدا هدفی نداشت، غیر از اینکه احساس کرد دین خدا از بین میرود و از این جهت واقعاً خیلی بیقرار بود، نه اینکه بگوئیم ناراحت بود، گاهی در صحبتهایش میفرمود قلب من در فشار است راست میگفت، بیقرار بود. حال افراد نادری بگویند این انقلاب ریشهاش در این بوده که فلان کشور غربی در ایران سیطره پیدا کرده و خواستند دست آمریکاییها را کوتاه کنند و خودشان جلو بیایند، اینها خیلی برای انسان تحمل و شنیدنش سخت است.
[2] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 39؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 334.
[3] . وقعة الطف، ص: 172؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 382.
[4] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 329.
[5] . وقعة الطف، ص: 107؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 340.
[6] . این جمله حضرت انسان را یاد آن جمله امام خمینی میاندازد که روز مهم در فیضیه فرمودند که اسلام رفت! امام هم مکرر میفرمود نهضت ما رشحهای از نهضت عاشوراست و الگوی اصلیاش نهضت عاشوراست.
[7] . اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 61.
[8] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 279.
[9] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مُحَمَّدٍ كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَابٌ مَخْتُومٌ إِلَّا الْوَصِيَّةُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِي أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَيُّ أَهْلِ بَيْتِي يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ نَجِيبُ اللَّهِ[9] مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبُوَّةِ كَمَا وَرَّثَهُ إِبْرَاهِيمُ ع وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ ع وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ ع الْخَاتَمَ الْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا[9] ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ ع الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ ع الْخَاتَمَ الثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ ع فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ[9] لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ تَعَالَى وَ صَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ[9] وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحَقَّ فِي الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِي يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِي إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَ[9] قَالَ فَقُلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا الرَّاقِدُ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ[9] وَ هُوَ رَاقِدٌ.» الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص279 – 280، ح 1.
[10] . اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 18.
[11] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 260.
[12] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليهالسلام) يَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ يَتَوَلَّوْنَا وَ يَجْعَلُونَا أَئِمَّةً وَ يَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَيْهِمْ كَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ يَكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ يَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَيَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَ يَعِيبُونَ ذَلِكَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِمْ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ- عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الِاخْتِيَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا وَ لَوْ أَنَّهُمْ يَا حُمْرَانُ حَيْثُ نَزَلَ بِهِمْ مَا نَزَلَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِظْهَارِ الطَّوَاغِيتِ عَلَيْهِمْ سَأَلُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَدْفَعَ عَنْهُمْ ذَلِكَ وَ أَلَحُّوا عَلَيْهِ فِي طَلَبِ إِزَالَةِ مُلْكِ الطَّوَاغِيتِ وَ ذَهَابِ مُلْكِهِمْ إِذاً لَأَجَابَهُمْ وَ دَفَعَ ذَلِكَ عَنْهُمْ ثُمَّ كَانَ انْقِضَاءُ مُدَّةِ الطَّوَاغِيتِ وَ ذَهَابُ مُلْكِهِمْ أَسْرَعَ مِنْ سِلْكٍ مَنْظُومٍ انْقَطَعَ فَتَبَدَّدَ وَ مَا كَانَ ذَلِكَ الَّذِي أَصَابَهُمْ يَا حُمْرَانُ لِذَنْبٍ اقْتَرَفُوهُ وَ لَا لِعُقُوبَةِ مَعْصِيَةٍ خَالَفُوا اللَّهَ فِيهَا وَ لَكِنْ لِمَنَازِلَ وَ كَرَامَةٍ مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ يَبْلُغُوهَا فَلَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ فِيهِمْ.» الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج1، ص: 261 – 262، ح 4.
[13] . «مَجْمُوعَةُ الشَّهِيدِ، نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْأَنْوَارِ لِأَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي هَرَاسَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَنْصَارِيُّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: نَظَرَ النَّبِيُّ(ص) إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع بِأَبِي قَتِيلُ كُلِّ عَبْرَةٍ قِيلَ وَ مَا قَتِيلُ كُلِّ عَبْرَةٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا يَذْكُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَى.» مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج10 ؛ ص318، ح 12084.
نظری ثبت نشده است .