موضوع: فقه غربالگری (1)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۴
شماره جلسه : ۳
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی واژه «نفس» در آیات قرآن
-
نکته مهم در نقد هرمونوتیک
-
إرجاع متشابهات قرآن به محکمات
-
استعمال کلمه «نفس» در قرآن
-
تمسک به سایر آیات برای اثبات حرمت سقط جنین
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
همانگونه که در جلسه گذشته اشاره شد به مناسبت بحث غربالگری، بنا بر این شد که نگاهی به حکم سقط جنین داشته باشیم و بعد فروع بحث غربالگری را مطرح کنیم. در جلسه گذشته گفتیم برای اثبات حرمت سقط جنین، برخی به آیات حرمت قتل نفس در قرآن تمسک کردند، مانند «لا تقتلوا النفس التی حرّم الله إلا بالحق»[1]، «من قتل نفساً بغیر نفس أو فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً»[2]، بحث کردیم که آیا میشود به این آیات استدلال کرد یا خیر؟ برخی از فقها و مراجع در نوشتههای استدلالیشان فرمودهاند: جنین را از بعد از ولوج روح به بعد میشود بگوئیم نفس، اما اطلاق نفس بر قبل از ولوج روح مشکل است.ما در بحث گفتیم مجموعاً در اینجا سه احتمال داده میشود و هر احتمال هم با توجه به آن نکات اجتهادیای که داشت مطرح کردیم و نتیجه این شد که اگر به لغت مراجعه کنیم از لغت استفاده میشود نفس آن است که یک نفاست و یک تشخص و یک رفعتی داشته باشد و جنین تا قبل از دمیده شدن روح این ترفع را ندارد، نفیس نیست، ذو النفس نیست، از نظر لغت هم تا قبل از ولوج روح نمیشود به آن نفس بگوئیم، اما وقتی به عرف مراجعه میکنیم، عرف میگوید: این از همان لحظه اولی که استقرار پیدا میکند، عنوان نفس را دارد؛ زیرا جزء الاخیر علّت تامهاش محقق شده است.
بررسی واژه «نفس» در آیات قرآن
در این آیه «لا تقتلوا النفس التی حرم الله» شک میکنیم آیا اینجا از این نفس همان معنایی که در غالب موارد اراده شده همان معنا اراده شده یا معنا وسیعتری اراده شده است؟ قاعده «الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب» میگوید همان اراده شده است. لذا «لاتقتلوا النفس» همان نفسی است که در «ما تدری نفس بأی أرض تموت»، «وفّیت کل نفس»، «توفی کل نفس»، همان اراده شده است. طبق این احتمال به هیچ مرحلهای از مراحل جنین، حتی بعد ولوج الروح خدای تبارک و تعالی اطلاق نفس نمیکند. پس لغت از بعد ولوج الروح است، البته در لغت کلمه «نفس» به معنای «دَم» نیز آمده، نَفسا، نُفَسا، دم نفاس، اینها را در لغت داریم ولی «نفس» آن است که روح داشته باشد.
در عرف از همان لحظات اول عنوان نفس برایش صدق میکند که گفتیم در تعارض بین عرف و لغت، عرف مقدم است، اما این راه که در قرآن مخصوصاً با توجه به اینکه «القرآن یفسّره بعضه بعضاً»، مخصوصاً با توجه به اینکه در قرآن باید متشابهات را به محکمات ارجاع بدهیم، قرآن را نمیشود به مجرد مراجعه به لغت، با لغت حل کنیم. قرآن را عمدتاً باید با خود قرآن حل کنیم.
نکته مهم در نقد هرمونوتیک
این اشکال پاسخهای مختلفی دارد از جمله اینکه در لغت مجرد ظنّ کافی است و روی قاعده اینکه ظن در موضوعات حجت است، ظن از قول لغوی یا ظن حاصل از قول رجالی، همه ظن در موضوعات است، ما اصلاً قول رجالی را نه از باب بینه و نه از باب خبر واحد حجت نمیدانیم بلکه از باب ظن در موضوع حجت میدانیم، اما با قطع نظر از این، میگوئیم قرآن به گونهای است که با توجه به آیات دیگر و استعمالات دیگر میتوانیم بفهمیم خداوند از کلمه «نفس» در آیات دیگر چه معنایی را اراده کرده است. همان را در اینجا که شک داریم آورده و بگوئیم همان را اراده کرده، نه کاری به لغت داشته باشیم. البته باید توجه داشت که ما نمیگویم یک مفسِّر اصلاً سراغ لغت نرود، ولی آنچه در تفسیر تعیین کننده است این راه است که ما باید سراغ آیات دیگر برویم.
لذا در اینجا وقتی سراغ آیات دیگر میرویم میبینیم خداوند «نفس» را بر جنین مطلقا اطلاق نکرده، نه برای قبل از چهار ماهگی و نه بعد از آن، هرچند لغت بعد از چهار ماهگی میگوید نفس است و عرف هم از اول میگوید نفس است، اما قرآن کلمه «نفس» را بر آن کسی که مولود حیّ است میگوید، این برای ما راهگشاست بگوئیم پس این آیات به هیچ وجهی دلالت بر حرمت سقط جنین ندارد.
إرجاع متشابهات قرآن به محکمات
علامه طباطبائی این قاعده تفسیری «القرآن یفسر بعضه بعضا» را از یک روایت استفاده نکرده تا بگوئیم به استناد یک روایت «القرآن یفسر بعضه بعضا»، بلکه از دل همین آیه سوره آلعمران استفاده کرده که میفرماید: «منه آیاتٌ محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات، فأما الذین فی قلوبهم زیغٌ»؛ آنهایی که در قلوبشان زیغ و انحراف وجود دارد، «فیتبعون ما تشابه»، اینها محکمات را کنار میگذارند و سراغ متشابهات میآیند.
ایشان همان جا میفرماید: تمام فرقههای فاسده ریشهاش به همین است که افرادی میآیند یک آیه را میگیرند که متشابه است، مثلاً «إن الحکم إلا لله»[11] را میگیرند و بعدش خوارج به وجود آمد، متشابهات را میگیرند محکمات (که خود امام علیه السلام از محکمات است، اولوالامری که معصوم هستند از محکمات است) را رها کردند و فقط سراغ متشابهات آمدند. اگر کسی از شما پرسید علامه طباطبائی این روش را از کجا آورده که «القرآن یفسره بعضه بعضا»، مثلاً ایشان تحقیق کرده دیده این آیه با آن آیه سازگاری دارد؟ یا ریشهاش در همین آیه شریفه است که میگوید: «و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر إلا اولوا الالباب»، بعد با توجه به این قاعده مسلمهی قرآنیه که «القرآن یفسر بعضه بعضا» یعنی یک محکماتی داریم و یک متشابهاتی داریم.
ظواهر از محکمات است، منتهی باید اینجا ظاهر این آیه «و جاء ربک» را که ظهور در همین مجیئ حسّی دارد، ولی از این جهت متشابه است که خدای تبارک و تعالی که محسوس نیست، پس باید برگردانیم به «و لیس کمثله شیء» تا معنا روشن شود یا آنکه دارد که در روز قیامت متّقین «الی ربّها ناظره»[12] به خدا نگاه میکنند، این با «لیس کمثله شیء» باید تفسیر بشود؛ یعنی باید ظهور و صغرایش را گاهی اوقات از آیات دیگر به دست بیاوریم.
استعمال کلمه «نفس» در قرآن
به عنوان مثال در آیه «من نفس واحده»[13] که مراد از «نفس واحده» یعنی حضرت آدم، حضرت آدم جنین نبوده است. شما یک جایی بیاورید که نفس در جنین استعمال شده باشد؟ یا «نفس مطمئنه»[14] یعنی وجود مقدس ابا عبدالله الحسین(عليهالسلام) و بعداً آنهایی هم که در همین راه هستند عنوان نفس مطمئنه را پیدا میکنند، نمیخواهد روح را بگوید، «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» مربوط به خود نفس حضرت بوده که حضور داشتند، قبل از شهادت این خطاب آمده و تأویل این آیه شامل حضرت میشود.
بنابراین باید دید که خداوند در قرآن کلمه نفس را در اکثر موارد در چه چیزی به کار برده؟ یک جا در قرآن پیدا نمیکنید حتی با قرینه که در روح به کار رفته باشد. «فاء» در ادبیات این است که بعد از این مرحله است، میگوید: «و نفس و ما سواها»؛ یعنی ما این نفس را به مرحله آخر رساندیم خلق شد و بعد از اینکه خلق شد، «فالهمها فجورها و تقواها»[15]، ولی بالاخره در آن زمان مسئله قتل جنین مطرح نبوده است.
لذا در اکثر مواردی که در قرآن کلمه «نفس» آمده برای بعد از ولادت است، حال اگر در یک جایی کلمه نفس برای آن مورد هم باشد قرینه داریم. در جایی که قرینه نداشتیم مثل این «لا تقتلوا النفس»، بگوئیم قرآن میگوید این نطفه را اگر از بین بردی قتل نفس است؟ یا بعد ولوج الروح قرآن میگوید قتل نفس است؟ ما نمیتوانیم استفاده کنیم، واقعش این است که این استفاده بسیار مشکل است و تحت عنوان حرمت قتل نفس نمیرود؛ یعنی نمی شود گفت «و من قتل نفساً بغیر عمد فکانما قتل الناس جمیعاً» شامل این جنین هم میشود! از جهت قرآنی نمیشود.
پس آیه که میفرماید: «و لا تقتلوا النفس»، بعد هم میگوید: «و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً»، آیا این شامل این جنین هم میشود یا نه؟ وقتی به لغت مراجعه کنید از بعد ولوج الروح، نفس است، به عرف که مراجعه کنیم از حین استقرار میگوید نفس است؛ یعنی عرف اوسع از لغت است، اما به استعمالات قرآنی که مراجعه میکنیم اضیق از همه اینهاست، قرآنی به کسی که متولد شده نفس میگوید و به هیچ مرحلهای از مراحل جنین اطلاق نفس نکرده است.
تمسک به سایر آیات برای اثبات حرمت سقط جنین
در سوره مریم بعد از اینکه خداوند بشارت داد که بچهای در رحم حضرت مریم سلام الله علیها هست حضرت مریم عرض کرد: «قالت ربّ أنّی یکون لی ولدٌ و لم یمسسنی بشرٌ»[18] تا آخر آیه، آیا از عبارت «أنّی یکون لی ولدٌ» نمیشود استفاده نمود که «ولد» در قرآن توسعه دارد؟ یعنی بگوییم «ولد» چه آن بچهای که الآن متولد شده و چه آنکه در حال تولد است، چون درباره حضرت مریم همینطور شد که بعد از بشارت فرمود: «قال کذلک الله یخلق ما یشاء إذا قضی امراً فإنما یقول له کن فیکون»، بگوییم چون در شرف بوده عنوان ولد برایش اطلاق شده یا اینکه بگوئیم اینجا مجازاً عنوان ولد است و کلمه «ولد» در جایی است که متولد شده باشد.
بنابراین هم در آیات قبل و هم در اینجا وقتی شک میکنیم آیا جنین مصداق نفس است یا نه؟ یا در اینجا شک میکنیم مصداق ولد هست یا نه؟ شبهه میشود شبههی مصداقیه و تمسک به عام در شبهه مصداقیه هم جایز نیست.
پس از این آیات که ما بخواهیم بگوئیم قرآن میگوید این قتل نفس است، مدعا اگر این باشد که قرآن میخواهد بگوید از بین بردن این جنین قتل نفس است، به نظر ما تا اینجا از قرآن برای این عنوان نتوانستیم دلیل بیاوریم. اگر بچهای در حمل دارد میگوید پس این ممکن است ولد پیدا کند پس صبر کنید و سهمش را کنار بگذاریم، ولی در قرآن به این ولد نمیگوید.
اگر به این آیات در روایاتی استدلال شده باشد یا از آیات استظهار شده باشد برای ما حجت است، فعلاً ما باشیم و خود آیات قرآن نتیجهای که میفهمیم همین است.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . سوره إسراء، آیه 33.
[2] . سوره مائده، آیه 32.
[3] . سوره زمر، آیه 70.
[4] . سوره لقمان، آیه 34.
[5] . سوره آلعمران، آیه 185.
[6] . سوره مائده، آیه 45.
[7] . سوره آلعمران، آیه 7.
[8] . سوره فجر، آیه 22.
[9] . سوره شوری، آیه 11.
[10] . سوره حجر، آیه 99.
[11] . سوره انعام، آیه 57.
[12] . سوره قیامت، آیه 23.
[13] . سوره نساء، آیه 1.
[14] . سوره فجر، آیه 27.
[15] . سوره شمس، آیه 8.
[16] . سوره انعام، آیه 151.
[17] . سوره إسراء، آیه 31.
[18] . سوره آلعمران، آیه 47.
نظری ثبت نشده است .