موضوع: بررسی فقهی بیمه (1)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱/۱۷
شماره جلسه : ۱۲
چکیده درس
-
نکاتی راجع به میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
-
ادامه بررسی قاعده «الألفاظ وضعت لأرواح المعانی»
-
دیدگاه مرحوم امام خمینی
-
دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
نکاتی راجع به میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
امروز پانزدهم ماه مبارک رمضان مصادف با ولادت با سعادت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) است. این میلاد موفور السرور را به محضر مبارک امام زمان(عج) و همه مسلمانها خصوصاً شیعیان و شما فضلای بزرگوار تبریک عرض میکنم. ان شاء الله از برکات این میلاد و این امام بیش از گذشته همه بهرهمند شویم.به همین مناسبت مطلبی را به عنوان یکی از تراث یا میراث امام مجتبی(علیهالسلام) از فرمایشات آن حضرت استفاده کنیم.
بر حسب آنچه که در کتاب بحار آمده و در کتب اهلسنت هم نقل شده یک روز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به امام حسن(علیهالسلام) میفرماید که میل دارم بر فراز منبر بروی و من سخنرانی تو را ببینم. معلوم میشود در ایام کم سنّی حضرت بوده است.
امام مجتبی(علیهالسلام) عرض میکند من در حضور شما شرم و حیا میکنم. اینجا نقلها مختلف است، حسب یک نقل حضرت زنها و دیگران را در منزل جمع کردند و بعد خودشان به قسمتی رفتند که چشم امام مجتبی(علیهالسلام) به ایشان نیفتد تا بخواهد آن هیبت و حیا مانع از سخن بشود. در بعضی دیگر از نقلها حضرت در مسجد که مردم جمع بودند به امام مجتبی(علیهالسلام) فرمودند بر فراز منبر برو و سخنرانی کن.
غرض آنکه حضرت میخواستند مردم به علم وتوانمندی های اولادشان آگاهی پیدا کنند. خیلی هنر میخواهد که به یک کسی بدون هماهنگی قبلی بگویند الآن برو بالای منبر و حرف بزن.
هر یک از خطبا یا مدرسین اگر بخواهد دو کلمه حرف بزند و حق مطلب را بخوبی ادا کند چقدر باید فکر و مطالعه کند، اما بلافاصله امام مجتبی(علیهالسلام) بر بالای منبر میروند و در آن سن کم این مطالب عمیق ودقیق را در باب توحید پروردگار و اعتقادات بیان میفرمایند.
حضرت بعد از بسم الله الرحمن الرحیم اینطور آغاز کردند: «الحمدلله الواحد بغیر تشبیه» حمد سزای خدای واحدی است که شبیه ندارد. یعنی واحدی است که دو ندارد، واحدی است که مثل ندارد.
باید اینطور خدا را بشناسیم و بشناسانیم. بسیاری از مشکلات ما در اعتقاد ما به توحید است. اینکه در ماه مبارک رمضان سفارش به نمازهایی شده که متضمن سوره توحید است، یا توصیه شده خود سوره توحید را مکرر بخوانند به این جهت است که در ماه رمضان هیچ عنایتی بالاتر از تقویت توحید تصور نمیشود. آنطور که وقتی از ماه رمضان بیرون میرویم اصلا به غیر خدا فکر نکنیم. لذا در کلمات ائمه توحید ذاتی، توحید در عبادت، توحید در افعال، بسیار برجسته است و مردم را به مسئله توحید، مسائل اعتقادی و خداشناسی خیلی دعوت میکردند.
البته مباحث فقهی، اخلاقی و پندهایی که از کلمات ائمه میگیریم هم نظیر ندارد. اگر تمام فقه اهل سنت را جمع کنند در مقابل فقه امام صادق(علیهالسلام) قطرهای در مقابل دریا نمیشود.
در عین حال کلمات ائمه را که بینیم یکی از قسمتهای برجسته اش توجه دادن مردم به مسائل اعتقادی است و میخواستند به ما یاد دهند زیربنای عبادات و اخلاق؛ اعتقاد است.
«الحمدلله الواحد بغیر تشبیه و الدائم بغیر تکوین،» موجودی که دوام دارد بدون اینکه آغازی داشته و حادث باشد، «القائم بغیر کلفةٍ» قیمومیت همه امور را بدون هیچ کلفت و مشقتی، بدست دارد برای خدا سخت و آسان یسیر و غیر یسیر معنا ندارد. این تعابیر حساباً یسیرا، و حساباً شدیدا، نسبت به ما هست، اما برای خدا بین خلق یک مورچه و خلق آسمان فرقی وجود ندارد. « الخالق بغیر منصبةٍ» بدون تلاش و کوشش خلق میکند. «منصبة» یعنی تلاش، به معنای رنج هم بیان شده، «عیشٌ ذو منصبة»، یعنی زندگی پر از رنج، ولی اینجا مراد آن است که وقتی میخواهد خلق کند اینطور نیست که مقدماتی درست کند و تلاش و کوششی انجام دهد «اذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون». «و الموصوف بغیر غایةٍ» هر چه خدا را توصیف کنی کم است، اوصافش حد و غایتی ندارد ، علم و قدرتش حد ندارد.
بر اساس قاعدهای که اساسش از عرفان شروع شده و بعد در فلسفه آمده و در مرحله سوم در تفسیر قرآن آمده و اگر این قاعده برای کسی هضم نشود اصلاً معنای اجمالی اسماء و صفات الهی را هم نمیتواند تصور کند. مثلا در «اللهم إنی أسئلک بجلالک کلّه» یعنی کل جلال، یا در «بجمالک کلّه» یعنی کل جمال. «کُل» در این فقرات از دعای سحر در مقابل جزء نیست بلکه کل یعنی آن جلال یا جمال بی انتهایی که تو داری و حد ندارد.
روی این قاعده که عرفا، فلاسفه و مفسران میگویند الفاظ برای روحِ معنا وضع شده، یعنی جلال خدا را نباید کسی با جلال امور دنیوی مقایسه کند. جمال خدا هم همینطور و علم خدا نیز همینطور است. «اللهم إنی اسئلک بعلمک کلّه»، را نباید با علم بشر مقایسه کنیم و بگوئیم خدا علمش بیشتر از بشر است، نه! حقیقت و روح علم، همه اش نزد خدای تبارک و تعالی وجود دارد و آن هم نامتناهی است. اساساً اگر ما الفاظ را برای روحِ معنا ندانیم این «کلّه» در دعای سحر معنای روشنی برای ما ندارد. البته احتمالات دیگری هم هست که خارج از فهم ما شاید باشد.
«و الموصوف بغیر غایةٍ» نیائیم با ذهن خودمان خدا را توصیف کنیم! اصلاً روی این معنا نیاز به روایاتی که میگوید شما نمیتوانید کنه خدا را بشناسید، نیست. چون وقتی خدا موصوف به غیر غایةٍ است همین برهان میشود که نمیتوان او را درک کرد.
«المعروف بغیر محدودٍ» شناخت و تعریف هر چیزی نیاز به حد دارد و این چیزی است که ذهن ما با آن انس گرفته، هر معرَفی نیاز به جنس و فصل دارد. تا بتوان یک اندازهای آن را بشناسیم، در همین مادیات چه بسیار مواردی که جنس و فصل حقیقیاش را نمیتوانیم بفهمیم چیست؟ خدای تبارک و تعالی وجودی معروف اما به غیر حد است، «العزیز» توانمند است، «لم یزل قدیماً فی القِدَم» در قِدَم همیشه قدیم بوده، «ردعت القلوب لهیبته» قلبها از هیبت او به لرزه میافتد.
«و ذهلت العقول عزّته» عقول در مقابل عزت خدا ناتوان و حیران است، یعنی عمق شناخت خدا حیرانی در خداست، اگر انسان واقعاً به این مرحله تحیّر و ذهول رسد این آغاز شناخت خداست، «و خضعت الرقاب لقدرته» یاد قدرت خدا بی اختیار گردن انسان را خاضع میکند، نه اینکه تصنعی ظاهرسازی کند،«فلیس یخطر علی قلب بشر مبلغ جبروته» نهایت و بزرگی جبروت خدا به قلب هیچ بشری خطور نمیکند «و لا یبلغ الناس کُنه جلاله» مردم به کنه جلال او نمیرسند «و لا یفصح الواصفون منهم لکنه عظمته و لا تبلغه العلماء بألبابها» تمام عقول دانشمندان را جمع کنند نمیتوانند به معرفت خدا برسند «و لا اهل التفکر بتدابیر امورها »عقل هیچ اهل فکری به تدبیر امور او نمیرسد.
«اَعلمُ خلقه به الذی بالحدّ لا یصفه» عالمترین خلق خدا به خدا آن کسی است که از حیث حد بگوید نمیتوانم خدا را توصیف کنم، «یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر» گویا امام مجتبی(علیهالسلام) این خطابه را به عنوان مقدمهبرای این فرمایش قرار دادند که:
«اما بعد: فإن علیاً بابٌ من دخله کان مؤمناً، و من خرج منه کان کافرا» چقدر این جملات با هم ارتباط دارد، اول راجع به خدا و ایمان به خدا و معرفت به خدا حرف میزند، راجع به توصیف خدا، قدرت خدا، عظمت خدا، جبروت خدا سخن میگوید و بعد هم این ادب فرزند و پدری نیست که امام حسن اینجا رعایت میکند بلکه یک امر واقعی است.
کسی که بخواهد به خدا برسد باب خدا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است و کسی هم که از این باب وارد نشود و به امیرالمؤمنین اعتقاد نداشته باشد کافراست. یعنی کفر واقعی و اعتقادی دارد ولو اسلام ظاهری و اسلام فقهی داشته باشد، اما دارای کفر اعتقادی است.
«أقول قولی هذا و استغفر الله العظیم لی و لکم» امام مجتبی (علیهالسلام) در پایان به محضر مبارک پدرشان یا خطاب به آن جمع میگوید این آن چیزی است که من میدانم و گفتم.از اینکه نمیتوانم خدای بی حد و نهایت را در قالب الفاظ قابل فهم شما کامل توصیف کنم و از اینکه پدرم را هم نمیتوانم این چتین معرفی کنم استغفار میکنم.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بعد از پایان کلام امام مجتبی(علیهالسلام) برخاستند پیشانی امام مجتبی(علیهالسلام) را بوسیدند و این آیه از سوره آل عمران را تلاوت فرمودند «ذریةً بعضها من بعض والله سمیع علیم»، خدا در آیه قبل میفرماید: «إن الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین»[1] اینها برگزیدگان خدا هستند که بر همه بشر مقدم کرده است. آنگاه در این آیه میفرماید: «ذریةً بعضها من بعض،» اینکه در بعضی از روایات و گاهی هم در مباحث اصول مطرح میشود که ائمه نور واحد هستند ریشهاش در همین آیه قرآن است.
یعنی امام حسن جلوهای از امیرالمؤمنین و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، همانطور که فاطمه زهرا(علیها السلام) بضعهای و جلوهای از اوست، امیرالمؤمنین جلوه پیامبر است، امام حسن و امام حسین جلوه رسول خدا و جلوه امیرالمؤمنین است، این مباحث اعتقادی در کلمات ائمه بسیار زیاد است، اصلاً یکی از نقاط برتری مذهب شیعه نسبت به مذاهب دیگر همین است که شما در مذاهب علمای اهلسنت یک کلمه از این مطالبی که امام حسن فرموده را نمیتوانید پیدا کنید و نباید هم پیدا بشود چون آنها اهل این قضایا نیستند![2]
به این مباحث اعتقادی توجه کنیم. تا اعتقادات خود را قوی سازیم.
ماه مبارک رمضان ماه فهم اسماء و صفات الهی است، خدا ما را دعوت کرده به نماز. در ایام دیگر هم نماز داریم، در ایام دیگر هم روزه و قرائت قران استحباب دارد، اینها تا حدّی در ماههای دیگر هم هست اما ماه رمضان ماه حضور است، ماه لقاء است ماه فهم کلمات و اسماء حسنای الهی است، ماه جوشن است، چقدر ما با این اسماء الهی اُنس داریم،؟ چقدر این اسماء الهی وجود ما را احاطه کرده؟خیلی ضعیف هستیم.
پذیرایی خدا این است که پردهها را کنار بزند، و گوشهای از علمش، از قدرتش، از حیاتش، از جمال و جلالش را به بندگان مهمانش نشان دهد بعد انسان میشود متخلق به اخلاق خدا و «تخلقوا باخلاق الله» به این معناست.
امیدواریم که به دعای امام مجتبی(علیه السلام) و به دعای امام زمان(علیه السلام) خداوند آنچه که در این ماه مبارک به بهترین بندگانش عنایت میکند به همه ما عنایت بفرماید.
ادامه بررسی قاعده «الألفاظ وضعت لأرواح المعانی»
ایشان در ادامه میفرماید: تصرف در ظواهر الفاظ به این جهت است که در سجده انسان خصوصیاتی وجود دارد و ذهن انسان با همان مأنوس است و از آنجا که سایر موجودات چنین خصوصیاتی ندارند پس تعبیر «یسجد» معنائی کنایی یا مجازی دارد. به نظر مرحوم ملاصدرا باید در معنای سجده توسعه داده و گفت: یک مصداق سجده،سجدهای است که انسان انجام میدهد اما اگر لفظ برای روح معنا وضع شده باشد لازم است مصادیق دیگری که خارج از عقل و فکر ما است نیز داشته باشد.[4]
دیدگاه مرحوم امام خمینی
به نظر ایشان برخی با توجه به اینکه حمد الهی را به زبان گوشتی انسان ممکن میدانند در نتیجه در ظاهر الفاظ تصرف نموده و در جهت تنزیه خدای متعال میگویند تکلم به معنای ایجاد کلام و در سایر موجودات تکلم به معنای تسبیح ذاتی است حال آنکه این مطلب صحیح نیست و این گونه تنزیه نعوذبالله «أخرس» و غیر ناطق پنداشتن سایر موجودات و از جمله خدای متعال است.
دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی
ایشان در ادامه میفرماید: کلمات فراوانی مانند تعبیر «میزان»، «حیات» و «سماء» از این قبیل هستند. مفروض ما در حیات این است که نیاز به خوردن، خوابیدن و مانند آن ضروری باشد، در حالیکه این لوازم در حیات مادی انسان مطرح بوده و مورد نیاز است. اما زمانیکه با تعابیری مانند «الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ»[7] یا «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»[8] مواجه میشویم نمیتوان گفت تمام خصوصیات مذکور در آنها باید موجود باشد.
این مسئله در صفاتی مانند «علم»، «قدرت»، «سمع»، «دیدن»، «اراده»، «کلام»، «رضا»، «غضب»، «خلق» و «أمر»، «سماء»، «أرض»، «لوح»، «قلم»، «عرش» و «کرسی» نیز وجود دارد؛ یعنی هر چند شنیدن به گوش و دیدن به چشم ظاهری تطبیق میشود اما در اصل چنین نیست تا بگوئیم لازم است این وسائل مادی در موردی خدای متعال نیز وجود داشته باشد.
مرحوم امام نیز در این رابطه میفرماید: با نگاه درست باید گفت استعمال حیات در مورد انسان استعمالی مجازی بوده و حقیقت حیات در آخرت محقق خواهد شد.
به بیان دیگر تمامی این بزرگان میفرمایند: الفاظ مذکور که در قرآن کریم ذکر شدهاست نباید حمل بر کنایه و مجاز شود؛ به عنوان مثال نباید گفت «ید» کنایه یا مجاز برای قدرت است، بلکه «ید» به خیال محدود ما منحصر در دست ظاهری شدهاست.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1]. آل عمران، 33.
[2]. بحارالأنوار ج 43، ص 350.
[3]. حج، 18.
[4]. «قد مر أن الأصل في منهج الراسخين في العلم هو إبقاء ظواهر الألفاظ على معانيها الأصلية من غير تصرف فيها لكن مع تحقيق تلك المعاني و تلخيصها عن الأمور الزائدة و عدم الاحتجاب عن روح المعنى بسبب غلبة أحكام بعض خصوصياتها على النفس و اعتيادها بحصر كل معنى على هيئة مخصوصة له يتمثل ذلك المعنى بها للنفس في هذه النشأة...» مفاتيح الغيب، جلد : 1 صفحه : 92 به بعد.
[5]. تقریرات فلسفه، ج2، ص 134 و تفسیر سوره حمد.
[6] . آداب الصلوة، ص 253.
[7]. فرقان، 58.
[8]. عنکبوت، 64.
نظری ثبت نشده است .