درس بعد

جملات خبری در مقام انشاء

جملات خبری در مقام انشاء

درس بعد

موضوع: جملات خبری در مقام انشاء


تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۶/۲۵


شماره جلسه : ۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصۀ بحث گذشته

  • بدعت در احکام، مبدأ فتنه

  • تحلیل دلالت جمله خبریه در مقام انشاء

  • استعمال صیغۀ ماضی، مضارع و جملۀ اسمیه در طلب

  • نظریۀ مختار

  • استعمال جملۀ خبری در تهدید و تعجیز

  • پاورقی

  • منابع

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصۀ بحث گذشته
بحث در صیغۀ امر است. در مورد معنای صیغۀ امر سخن گفته شد و نظرات مختلف در رابطه با وحدت یا تعدد معنا، موضوع له، مناشئ ظهور صیغه در طلب حقیقی، معنای صیغه در اوامر ارشادی و معنای صیغه در سایر انشائات بررسی شد. حال به بحث از جمله خبریه در مقام انشاء خواهیم پرداخت.

بدعت در احکام، مبدأ فتنه
در اولین روز از بحث خارج اصول در سال جدید تحصیلی، از باب تبرک و تیمّن، کلامی از امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل می­کنیم. حضرت امیر در خطبۀ 50 از کتاب نهج البلاغه فرمایشی دارند که مرحوم کلینی در کافی شریف، کتاب فضل العلم، بَابُ الْبِدَعِ وَ الرَّأْيِ وَ الْمَقَايِيس‏ آن را نقل کرده است. محمد بن مسلم به سند صحیح از امام باقر علیه السلام روایت می­کند که ایشان از جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین نقل فرموده­اند:

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏[1] وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى.»[2]

صدر این کلام زیاد شنیده شده است ولی ذیل آن که بسیاری از حرفها را در خود دارد کمتر مطرح می­شود. امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم فرمودند ریشۀ تمام فتنه­ها، پیروی از هواهای نفسانی و بدعت در احکام است. اگر افراد به دنبال هواهای نفسانی، دنیاطلبی، مقام طلبی، جاه طلبی، ثروت و شهوات نفسانی بروند، فتنه­ها از آنها نشأت می­گیرد، یعنی هوای نفس زمینه برای فتنه­ها، قتل­ها، درگیری­ها ایجاد می­کند. از دیگر اموری که موجب فتنه می­شود «أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ» است، یعنی احکام جعلی که انسان از نزد خود به نام دین مطرح می­کنند. بعضی از شارحین نهج البلاغه اینطور تعبیر کرد­ه­اند که شخص با هوای نفس بدعت بگذارد.[3] این تعبیر خلاف ظاهر عبارت است. ظاهر عبارت این است که هر کدام از اینها به نحو مستقل مبدأ برای فتنه هستند.

تاکید ما در اینجا بیشتر بر روی قسمت دوم، یعنی بدعت در احکام است که به همین مناسبت، مرحوم کلینی این کلام را در باب البدع و الرأی و المقاییس آورده­اند. همۀ اقشار جامعه، اعم از روحانی، عالم، متمول و غیر آنها گرفتار عامل اول، یعنی اتّباع از هواهای نفسانی هستند، اما عامل دوم، یعنی بدعت در احکام محدود به دایره عالمان دین است. گاهی شخص فکر می­کند که با عوض کردن حکم خدا اتفاقی نمی­افتد و نهایت آنکه رضایت خدا را از دست داده و حریم و حرمت خدا شکسته شود، درحالیکه بدعت منشأ برای فتنه می­شود. احکام الهی اگر هر کدام در جایگاه خودشان قرار گیرند موجب آرامش جامعه و انسان خواهند شد و برای اجتماع طمأنینه را به همراه خواهند داشت. اما اگر بدعت گذاری شد و حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شد، منشأ فتنه می­شود.

تمام مطالب بعدی در ادامۀ روایات که امام می­فرماید «یخالف فیها کتاب الله ...» مربوط به «أحکام یبتدع» است. بدعت به این معناست که با احکام مصرّح در قرآن مخالفت شود. مثلا امروزه در بحث حجاب، اگر همۀ مردم تن به حکم الله داده بودند بحرانی که در سال 1402 به وقوع پیوست اتفاق نمی­افتاد. این همه هزینه و جراحات و اتفاقات تلخی که ایجاد شد و هنوز هم آثارش هویداست به خاطر مخالفت با حکم الهی بوده است.

از خصوصیات بدعت این است که عده­ای، عدۀ دیگر را به عنوان امام و ولی خودشان قرار می­دهند، مثل فرقه­های ضالۀ بهائیت، وهابیت، بابیت، عرفان­های نوظهور و صوفی­ها. آنطور که یکی از حرفهای صوفی­ها از طریق فضای مجازی به گوش ما رسیده است، گفته­اند اگر هنگام نماز خود را در محضر قُطب، ولیّ و مرشد خود حاضر ببینی، نمازت صحیح خواهد بود. این بدعت است که شخصی در مورد دیگری تعبیری کند که شایستۀ امام معصوم علیه السلام است. ولیّ و مرشد آنها سرتا پا خطاکارند، و هر کسی غیر از معصوم علیه السلام در معرض خطا و اشتباه است.

فتنه نیز منحصر در نزاع نیست. در قرآن، فتنه برای شرک هم استعمال شده است. خداوند متعال می­فرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ»،[4] یعنی باید زمانی برسد که هیچ مشرک و کافری روی زمین نباشد. هدف بدعت­گذاران این است که انسانها را از صراط مستقیم جدا کنند و به خیال باطل خودشان آنها صراط مستقیم هستند. حق این است که صراط مستقیم بر محور ثقلین، یعنی قرآن و سنت است.

حضرت در ادامه می­فرماید اگر باطل عریان به میدان می­آمد، خردمندان بطلان آن را تشخیص می­دادند و اگر حق خالص جلوه می­کرد، دیگر مشکلی در میان نبود، ولی بدعت در احکام این است که حق و باطل را به یکدیگر ممزوج می­کنند. شیطان وقتی می­بیند آدمی حق و باطل را به هم آمیخت، بر پیروان خود مسلط می­شود. این مساله باید برای همۀ ما مهم باشد که در مباحث علمی به دنبال حق باشیم و ببینیم خدا چه فرموده است. خدا مبدأ و عین حق است و هرچه مرتبط با او باشد حق خواهد بود و غیر خدا باطل است. ما باید در مباحث علمی همین را محور و اصل قرار دهیم و ببینیم دین چه چیزی را بیان کرده است و همان را برای مردم تبیین کنیم. طالبان علم نباید چیزی از جانب خود ببافند و جعل کنند و به مردم عرضه نمایند.

از افتخارات روحانیت این است که بر اساس ثقلین حرکت می­کند و قرآن و سنت برای او اصل است. روحانیت واقعی به دنبال فهم از حق است. بعضی که نه تنها با اساس روحانیت، بلکه با اساس دین مخالفند می­گویند روحانیت چه آورده­ای جز خرافه برای مردم داشته است. آنها به این مطلب تصریح می­کنند، ولی آیا می­فهمند که لازمۀ حرف آنها این است که قرآن و سنت خرافه است؟ آیا روزه و حج و زکات و جهاد همگی خرافه­اند؟ این بحث را باید در جای دیگری پی بگیریم، ولی تعجب از این است که چطور یک عده­ای به خود اجازه می­دهند به روحانیتی حمله کنند که آن همه آثار علمی اعم از کتب تفسیری، اخلاقی، تاریخی، فقهی و ... از خود به جاگذاشته است و کتابخانه­ها مملو از کتب آنهاست و منبع آنها هم چیزی جز قرآن و سنت نبوده است، آن هم در این زمان که عظمت دین به برکت وجود انقلاب اسلامی آشکار شده است.

البته کسی اشتباهات را انکار نمی­کند و اینطور نیست که بگوییم هر کاری که روحانیت کرده صحیح بوده است، لکن با چه توجیهی می­توان اساس این نهاد را تخریب کرد و گفت روحانیت برای مردم چیزی جز خرافه نیاورده است. این بی­انصافی است و حتی حاکی از کینه­ای است که آنها نسبت به اصل دین دارند. تا چنین کینه­ای وجود نداشته باشد چنین تعبیری بر زبان جاری نخواهد شد. آنها باید روشن کنند که روحانیت کجا حرفی زده است که خرافه بر آن صدق می­کند. روحانیت محکم­ترین سد برای مبارزه با خرافات است. اگر روحانیت نبود، امروز کشور ما مملو از خرافه شده بود. در کشورهای اروپایی دیده می­شود که گاهی بدترین خرافه­ها که بچۀ کوچک هم آنها را می­فهمد به خورد بزرگترها و پیرمردهایشان داده­اند. اما در اینجا یک استاد دانشگاه که این عنوان استادی را هم خدشه­دار کرده است به روحانیتی که مبارزه با خرافات در رأس کارهایش است چنین تهمتی می­زند.

در کلام امیرالمؤمنین به این مطلب اشاره شده است که اگر حق و باطل را با هم درآمیزید، آن وقت زمانی است که شیطان بر شما مسلط می­شود. عالمان دین نباید برای خوشامد مردم حکم خدا را تغییر دهند، بلکه موظفند عین آنچه در متن دین آمده است را برای مردم بازگو کنند. آنچه در این رابطه مهم­تر است و ما باید در ابتدای این سال تحصیلی روی این مطلب دقت کنیم و از خدا بخواهیم باطن این جمله را در حق ما محقق فرماید این فراز از فرمایش حضرت است که «وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى». حسنی مونث احسن است و بعضی آن را به وعدۀ بهشت معنا کرده­اند که این یکی از مصادیق حسنی است. حسنی به معنای سعادتمند شدن است و به قول زمخشری در کشاف، حسنی آن است که انسان نهایت حسن را داشته باشد. او می­گوید:

«اَلْحُسْنىٰ‌ الخصلة المفضلة في الحسن تأنيث الأحسن: إمّا السعادة، و إما البشرى بالثواب و إما التوفيق للطاعة.»[5]

در حسنی همۀ خوبیها جمع است. خدا برای عده­ای مقرر کرده است که آنها سعادتمند باشند و ان­شاءالله ما نیز از این گروه باشیم. تعبیری که در این روایت شریف آمده است از این آیات اتخاذ شده است: «وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ»،[6] «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَىٰ أُولَٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»[7] و مهم­تر از همه آیۀ «وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ».[8] در ابتدای سال تحصیلی دعا کنیم که خداوند ما را جزء این گروه قرار دهد و مبادا جزء گروهی باشیم که «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ».[9] مسیر پیش­روی ما بسیار سخت است. گاهی برای اینکه قدرت علمی خودمان را نشان دهیم مطلب حقی را خراب می­کنیم با اینکه حقانیت آن را می­دانیم، فقط به خاطر اینکه دیگری آن را گفته است و این نشانۀ تکبر در وجود انسان است. همین مبدأ وقوع فتنه است. اما اگر انسان از کسانی باشد که «سبقت علیه الحسنی»، دیگر در برابر حق سر تسلیم فرود خواهد آورد و در مقابل آن هیچگاه ایستادگی و مقاومت نخواهد کرد.

امیدواریم ان­شاءالله خدای تبارک و تعالی سال بسیار خوبی، پر از معنویت و علم برای همۀ ما مقدّر فرماید و ابواب علم خود را به روی ما بگشاید.

تحلیل دلالت جمله خبریه در مقام انشاء
مرحوم آخوند در مبحث سوم از یک مطلب بسیار مهم و کاربری سخن گفته­اند. مسلم است که ما جمله­های خبری داریم که در مقام انشاء استعمال شده­اند، یعنی متکلم در مقام اخبار نیست، بلکه در مقام افادۀ طلب است. بحث این است که آیا چنین جملات خبریه­ای که در مقام انشاء استعمال شده­اند، همانند صیغۀ امر ظهور در وجوب دارند یا خیر. در بعضی روایات چنین جملاتی دیده می­شود، مثل صحیحۀ دوم زراره که از امام سوال می­کند راجع به خونی که در لباس او هنگام نماز بوده است و امام در جواب می­فرماید: «تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيد».[10] ظاهر این جملۀ امام خبری است، ولی در مقام انشاء است. از این دست موارد در روایات زیاد وارد شده است.[11] بعضی از بزرگان مثل مرحوم نراقی[12] و محقق کرکی[13] قائل شده­اند که جملۀ خبری در مقام انشاء دلالت بر وجوب ندارد.

استعمال صیغۀ ماضی، مضارع و جملۀ اسمیه در طلب
قبل از ورود به بحث باید به عنوان مقدمه بگوییم که در میان جملات خبری، بحثی نیست که فعل مضارع در مقام انشاء و طلب زیاد استعمال شده است. حال آیا فعل ماضی هم در مقام طلب و انشاء استعمال شده است؟ محقق نائینی معتقد است در فعل ماضی چنین استعمالی وجود ندارد، مگر در جایی که به عنوان جزاء شرط واقع شود. ایشان می­فرماید:

«و من هنا تمحّضت صيغة افعل للإنشاء و لا تصلح ان تقع اخبارا، إذ الإيقاع لا يمكن ان يكون اخبارا. و هذا بخلاف صيغة الماضي و المضارع، حيث انّهما يصلحان لكلّ من الإنشاء و الأخبار. امّا الماضي، فوقوعه إنشاء في باب العقود واضح. و امّا المضارع، فإنشاء العقد به محلّ خلاف و إشكال. نعم المضارع انّما يقع إنشاء في مقام الطّلب و البعث، كيصلّي، و يصوم، و ما شابه ذلك و هذا بخلاف الماضي، فانّه لم يعهد وقوعه إنشاء في مقام البعث و الطّلب ابتداء، و ان استعمل في القضايا الشّرطيّة في ذلك لانقلابه فيها إلى الاستقبال، و لكن استعماله في الطّلب في غيرها ممّا لم نعهده.»[14]

آقای خوئی برای این مطلب استاد خود مثالی می­آورد و می­فرماید «من تكلّم في صلاته عمدا فأعاد» از این قسم است.[15] فعل ماضی هنگامی که در جزاء شرط واقع می­شود از آن جهت که تاویل به استقبال می­رود، مانعی ندارد که در طلب و انشاء استعمال شود. شهید صدر معتقد است فعل ماضی حتی در جایی که در سیاق شرط نیست هم در طلب استعمال شده است. ایشان می­فرماید:

«لا ينبغي الإشكال في استعمال فعل الماضي في الطلب من دون سياق الشرط أيضا كما في قولك (غفر اللّه لك أو رحمك اللّه أو عافاك اللّه) نعم لا إشكال في عدم اطراده في مقام الطلب فلا يقال صليت أو صمت بل يقال تصلي و تصوم و السر في ذلك ان الطلب الحقيقي لا يناسب فعل الماضي الّذي يدل على الفراغ عن تحقق الفعل و مضيه بخلاف الدعاء نعم إذا ما قلب الماضي إلى المضارع بإيقاعه في سياق الشرط أصبح مناسبا مع مقام الطلب الحقيقي. و كالماضي الجملة الاسمية من حيث النكتة التي أشرنا إليها.»[16]

«غفر الله لکم» دعاست و فعل ماضی که در طلب استعمال شده است. حال سوال این است که آیا جملۀ اسمیه نیز در طلب استعمال شده است؟ بزرگان چنین استعمالی را انکار کرده­اند، لکن محقق ایروانی می­گوید جملۀ اسمیه نیز در مقام انشاء استعمال شده است، مثل جملۀ «المؤمنون عند شروطهم». ایشان می­فرماید:

«و من هذا القبيل دلالة «المؤمنون عند شروطهم» على وجوب الوفاء بالشرط.»[17]

نظریۀ مختار
به نظر می­رسد این مساله ضابطه ندارد و سماعی است. مثلاً عرب هیچ­گاه جملۀ «زیدٌ قائمٌ» را به معنای وجوب قیام زید به کار نمی­برد. اینطور نیست که اینگونه استعمالات در دست ما بوده و هر جا که خواستیم مانعی نداشته باشد. بله، در جملۀ فعلیه از آن جهت که زیاد استعمال شده است مانعی ندارد، اما در جملۀ اسمیه نمی­توان تخطی کرد و باید دید که آیا عرب آن جمله را در انشاء به کار می­برد یا خیر.

استعمال جملۀ خبری در تهدید و تعجیز
بحث دیگری که در اینجا مطرح است راجع به استعمال جملۀ خبری در مقام تهدید و تعجیز و امثال آنهاست. گرچه چنین استعمالی امکان عقلی دارد، ولی در عرب حتی یک مورد هم وجود ندارد که جملۀ خبری در این دواعی استعمال شده باشد. محقق اصفهانی در این رابطه می­فرماید:

«لا يخفى أن النكتة الآتية في كلامه - مد ظله - من أن إظهار الطلب بعنوان الإخبار بوقوع المطلوب يدلّ على أنه لا يرضى بتركه حتى أخبر بوقوعه، يمكن الخدشة فيها: بأن الإخبار بالوقوع يناسب إرادته، لا الإخبار بسائر الدواعي الجارية في الصيغة من التهديد و التعجيز و غيرهما، فان هذه الدواعي لا تناسب الإخبار بالوقوع. بخلاف ما إذا كان الغرض وقوعه في الخارج فإنه يناسبه الإخبار بوقوعه، فكأنّ وقوعه مفروغ عنه. و أما أن إرادة وقوعه على وجه عدم الرضا بتركه أولا؟ فلا شهادة لمضمون الجملة الخبرية عليه كما لا يخفى.»[18]

در جملات خبری در مقام انشاء بحث می­کنیم از اینکه دلالت بر وجوب می­کند، ولی دلالت جملۀ خبری بر تهدید و تعجیز معنا ندارد؛ زیرا در دلالت جملۀ خبری بر وجوب نکته­ای وجود دارد که در باب تهدید و تعجیز نیست و آن اینکه در جملۀ خبری اخبار به وقوع وجود دارد و این اخبار با ارادۀ وقوع و طلب وقوع ملازمه دارد، یعنی اگر کسی خبر می­دهد از اینکه چیزی واقع می­شود به این معناست که وقوع آن مطلوب اوست. لکن این معنا در باب تهدید و تعجیز وجود ندارد، یعنی معنا ندارد بگوییم با اخبار به وقوع، تهدید واقع شود، بلکه به نظر می­رسد حتی تنافی در اینجا وجود دارد. در تهدید می­خواهد بگوید این کار را نکن و این با اخبار به وقوع تنافی دارد.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

پاورقی
[1]- بالكسر قبضة من حشيش مختلط فيها الرطب باليابس.
[2]- ‏محمد بن يعقوب‏ كلينى‏، الکافي (قم: دارالحديث‏، 1429)، ج 1، 134-135؛ ‫محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414)، 88.
ترجمه: «امام باقر (ع) فرمود كه: امير المؤمنين (ع) براى مردم سخنرانى كرد و فرمود اى مردم، همانا آغاز آشوبها پيروى هوس‏ها و جعل مقرراتى است مخالف قرآن كه مردانى به دنبال مردان ديگر آن را به دست گيرند.
اگر باطل عريان خود را مى‏نمود بر خردمندان نهان نبود و اگر حق پاك جلوه مى‏كرد اختلافى در ميان نبود ولى مشتى از اين و مشتى از آن بر گيرند و به هم آميزند و با هم به ميدان آيند، و اينجا است كه شيطان به دوستان خود چيره شود و كسانى كه از خدا، به سابقه نيك موفق شدند نجات يابند.» (ترجمۀ کمره­ای)
[3]- ‏حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة (تهران: مکتبة الاسلامية، 1400)، ج 4، 293.
[4]- انفال: 39.
[5]- ‏محمود بن عمر زمخشری، الکشاف (بیروت: دار الکتاب العربي، 1407)، ج 3، 137.
[6]- طه: 129.
[7]- انبیاء: 101.
[8]- صافات: 171.
[9]- مجادله: 19.
[10]- ‏محمد بن حسن‌ حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة‌ (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، 1409)، ج 3، 477.
[11]- ر.ک: ‏همان، ج 3 ، 466، 479، 482.
[12]- ‏احمد بن محمدمهدی نراقی، مستند الشیعة في أحکام الشریعة (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1415)، ج 2، 216-217.
[13]- ‏علی بن حسین محقق کرکی، جامع المقاصد في شرح القواعد (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1414)، ج 1، 91-92.
[14]- ‏محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول‏، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 130.
[15]- ‏ابوالقاسم خویی، مصباح الاصول (قم: موسسه احياء آثار الامام الخویی، 1422)، ج 1، 292-293.
[16]- ‏محمد باقر الصدر، بحوث في علم الأصول‏، محمود هاشمی شاهرودی (قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام‏، 1417)، ج 2، 57.
[17]- ‏علی ایروانی، الأصول في علم الأصول (قم: دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات، 1380)، ج 1، 52.
[18]- ‏محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 312.
________________________________________________________________________
منابع
- ‏‫اصفهانی، محمد حسین‏. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- ‏‫الصدر، محمد باقر‏. بحوث في علم الأصول‏. محمود هاشمی شاهرودی. 7 ج. قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام‏، 1417.
- ‏‫النائینی، محمد حسین‏. فوائد الاُصول‏. محمد علی کاظمی خراسانی. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.
- ‏‫ایروانی، علی‏. الأصول في علم الأصول. 2 ج. قم: دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات، 1380.
- ‏‫حرّ عاملی، محمد بن حسن‌‏. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة‌. 30 ج. قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، 1409.
- ‏‫خویی، ابوالقاسم‏. مصباح الاصول. قم: موسسه احياء آثار الامام الخویی، 1422.
- ‏‫زمخشری، محمود بن عمر‏. الکشاف. 4 ج. بیروت: دار الکتاب العربي، 1407.
- ‏‫شریف الرضی، محمد بن حسین‏. نهج البلاغة. قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414.
- ‏‫كلينى‏، محمد بن يعقوب‏‏. الکافي. 15 ج. قم: دارالحديث‏، 1429.
- ‏‫محقق کرکی، علی بن حسین‏. جامع المقاصد في شرح القواعد. 14 ج. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1414.
- ‏‫نراقی، احمد بن محمدمهدی‏. مستند الشیعة في أحکام الشریعة. 20 ج. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1415.
- ‏‫هاشمی خویی، حبیب الله‏. منهاج البراعة. 21 ج. تهران: مکتبة الاسلامية، 1400.



برچسب ها :

وجوب فعل ماضی فعل مضارع جملۀ خبری طلب انشاء جملۀ اسمیه تهدید تعجیز صیغۀ امر.

نظری ثبت نشده است .