موضوع: ارث زوجه از زمین
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۶/۵
شماره جلسه : ۶
چکیده درس
-
بیان روایت اوّل تا پنجم از روایات باب 6 وسائلالشیعه در مورد ارث زوجه
-
روایت اوّل
-
روایت دوّم
-
روایت سوّم
-
روایت چهارم
-
روایت پنجم
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نسبت به روایات نکات مهمی را به عنوان مقدّمه در بحث جلسه گذشته بیان نمودیم. ما ابتدائاً یک دور روایات را باید بخوانیم و بعد، برخی از آن نکات را در مورد آنها بررسی کنیم.
بیان روایت اوّل تا پنجم از روایات باب 6 وسائلالشیعه در مورد ارث زوجه
در صفحهی 205 از جلد 26 وسائل الشیعة، ابواب میراث الازواج، باب 6، با عنوان «باب أنّ الزوجة إذا لم یکن لها منه ولد لا ترث من العقار و الدور و السلاح و الدواب شیئاً، و لها من قیمة ما عدا الأرض من الجذوع و الأبواب و النقض و القصب و الخشب و الطوب و البناء و الشجر و النخل و إنّ البنات یرثن من کلّ شئ» وجود دارد. میدانید که فتوای خود صاحب وسائل نیز مطابق با همین عناوین ابواب است. در این باب مرحوم صاحب وسائل میفرماید: «أنّ الزوجة إذا لم یکن لها منه ولد» زن اگر از شوهرش فرزند نداشته باشد «لا ترث من العقار».
در صحاح راجع به معنای عقار اینطور نوشته شده است: «و العقار بالفتح، الأرض» هر زمینی «و الضیاع» مزرعه «و النخل و منه قولهم: ما له دار و لا عقار» کسی که هیچی نداشته باشد، عرب میگوید: نه داری دارد و نه عقاری دارد. مسلّم است که عقار به معنای زمین آمده است. منتها از برخی از کتب لغت استفاده کردهاند که به هر زمینی عقار گفته نمیشود؛ بلکه عرب به آن زمینی که در آن چیزی وجود دارد، عقار میگوید. در مصباح المنیر فیّومی آمده است: «و العقار مثل السلام، کلّ ملک ثابت له أصل» هر ملکی که ثابت هست و برای او اصلی هست و مثال میزند به دار و نخل. یعنی عرب به دار، عقار میگوید چون اصلی دارد که همان زمین باشد؛ نخل اصلی دارد که همان زمین است «و ربما اطلق بعضهم علی المتاع و الجمع عقارات» که ما بعد از اینکه روایات را خواندیم باید ببینیم آیا برای عقار قرینهای وجود دارد که کدام یک از این معانی اراده شده است؟
مرحوم صاحب وسائل میگوید زوجهای که از زوج خود ولد ندارد «لا ترث من العقار و الدور و السلاح و الدواب شیئاً و لها من قیمة ما عدا الارض من الجذوع» ساقه درخت نخل است «و الابواب» دربهایی که در این خانه هست «و النُقض» به معنای منقوض است، یعنی همان ساختمانی که منهدم شده است «و القصب» نی «و الخشب» چوب «و الطوب» آجر «و البناء و الشجر و النخل» که از قیمت اینها ارث میبرد «و أنّ البنات یرثن من کلّ شیء» و دختران از همه چیز ارث میبرند. مرحوم صاحب وسائل این را عنوان باب قرار داده است و 17 روایت در اینجا ذکر میکند؛ اما در یکی از این روایتها هم تفصیل بین ذات ولد و غیر ذات ولد نیست. بله، در باب 7 مقطوعه ابن اذینه را نقل میکند، اما در باب 6 چنین چیزی نیست و این اشکالی است که به عنوان باب 6 وارد است.
روایت اوّل
اما روایت اوّل که صحیحه است؛ ما اجمالاً میگوییم صحیحه است یا موثّقه و رجال سند را خود آقایان ملاحظه کنند. «محمّد بن یعقوب عن عدّة من أصحابنا» که عدّه مرحوم کلینی غالباً روشن است و افراد آن مورد اطمینان هستند «عن سهل بن زیاد» سهل بن زیاد آدمی محل اختلاف است و ما در مباحث اجتهاد و تقلید وثاقتش را پذیرفتیم «و عن محمد بن یحیى» محمّد بن یحیی العطار است که از کلام مرحوم آقای بروجردی استفاده میشود مورد اطمینان است «عن أحمد بن محمد و عن حمید بن زیاد» یعنی: محمّد بن یعقوب عن عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد این یک سند؛ و محمّد بن یعقوب عن محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد این سند دوّم؛ و سند سوّم: محمّد بن یعقوب عن حمید بن زیاد «عن ابن سماعة جمیعاً» یعنی سهل بن زیاد، احمد بن محمّد و ابن سماعه، «عن ابن محبوب» که از اصحاب اجماع است؛ و این نکته را هم بگوییم که در غالب این روایات یکی از اصحاب اجماع وجود دارد؛ البته این به معنای آن نیست که نباید بقیّه سند را بررسی کرد.
«عن علی بن رئاب عن زرارة عن أبی جعفر(علیه السلام): أنّ المرأة لا ترث ممّا ترک زوجها من القرى» جمع قریه است و قریه آن محلّی است که مقداری اشجار در آن هست، به مزرعه معنا شده است، به مسکن هم گفته شده است [القریة، المصر الجامع] شهر کامل را قریه میگویند یا [کلّ مکان اتّصلت به الابنیة و اتّحد القرایا] یک مکانی که بناهای آن به هم متصل هستند، اما چون بعد از آن دور آمده است، نمیتوان گفت که یک مرد مالک یک شهر است، پس مراد قریه عرفی است؛ یعنی جایی که اشجاری دارد، مثل مزرعه و بستان «و الدور و السلاح و الدواب شیئاً و ترث من المال و الفرش و الثیاب و متاع البیت ممّا ترک» از اموال منقول: فرش، لباس و امتعه بیت ارث میبرد «و تقوّم النُقض» ساختمان منهدم شده قیمت گذاری میشود «و الأبواب و الجُذوع و القصَب فتعطى حقّها منه» حقّ زن از قیمت اینها داده میشود.
بعد میگوید همین روایت امام باقر(ع) را شیخ طوسی به سند خودش نقل میکند «و رواه الشیخ باسناده عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب مثله» یعنی این روایت چهار سند پیدا کرد.
روایت دوّم
این حدیث نیز حدیثی صحیح است «و عنهم» یعنی محمّد بن یعقوب عن عدّة من أصحابنا «عن سهل» سهل بن زیاد است؛ «و عن محمّد» محمّد بن یحیی العطار «عن أحمد» احمد بن محمّد بن عیسی الاشعری، و هرکدام از اینها نقل کردهاند «عن علی بن الحکم عن علاء» که علاء بن رزین است «عن محمّد بن مسلم قال: قال أبو عبد الله(علیه السلام): ترث المرأة الطوب» زن از آجر ارث میبرد «و لا ترث من الرباع شیئاً» رباع جمع رَبع و به معنای منزل است و در کتاب العین ربع را به معنای منزل و وطن آورده است و برخی گفتهاند: ربع یعنی الدار بعینها؛ برخی از لغویها هم گفتهاند که عقار اعمّ از رباع است، یعنی عقار هم به معنای زمین و خانه میآید، اما رباع فقط به معنای خانه است و دیگر معنای زمین را ندارد. حال، آیا مراد از رباع در این روایت، عقار است یا نه؟ که در مباحث آینده بررسی خواهیم کرد. الآن فقط این سؤال را یادداشت کنید تا به آن برسیم.
«قال: قلت: کیف ترث من الفرع و لا ترث من الرباع شیئاً؟» چطور میشود که زن از فرع یعنی آجرها ارث میبرد اما از رباع ارث نمیبرد؟ در برخی از نسخهها به جای رباع، کلمهی «اصل» آمده است. و این هم قرینه میشود که رباع در این روایت به معنای عقار است. «فقال: لیس لها منه نسب ترث» یکی از نکات خیلی مهمی که وجود دارد این است که در این روایات به حکمت حرمان نیز اشاره شده است و اگر این حکمتها را برای زنها هم بیان کنیم تا حدّ بسیار زیادی قانع میشوند. حال، در این روایت، حضرت میفرماید: این زن ارتباط نسبی که با مرد ندارد «و إنّما هی دخیل علیهم» کسی بوده که بر این مجموعه وارد شده است؛ در روایات دیگر آمده است که زن ممکن است برود با کسی دیگر ازدواج کند و مرد را در این خانه بیاورد و اگر بچههای شوهر اوّل در این خانه باشد، منجر به درگیری و فساد میشود «فترث من الفرع و لا ترث من الأصل و لا یدخل علیهم داخل بسببها» به سبب زوجیّت کسی داخل در ورثه نمیشود. «و رواه الحمیری فی قرب الإسناد عن السندی بن محمد عن العلاء بن رزین، عن أبی عبد الله(علیه السلام) مثله» پس این روایت هم سند دیگری دارد و شاید بتوان گفت اگر کسی آمد در یکی از این سندها خدشه کرد، سند بعدی را بپذیرد.
روایت سوّم
«و عنهم» یعنی محمّد بن یعقوب عن عدّة من أصحابنا «عن سهل» که سهل بن زیاد است «عن علی بن الحکم عن أبان الأحمر» ابان بن عثمان الاحمر هم امامی است و هم ثقه است و هم از اصحاب اجماع است «قال: لا أعلمه إلا عن میسّر بیّاع الزُطّی» که امامی ثقه است «عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: سألته عن النساء ما لهنّ من المیراث؟» ارث زن چیست؟ «قال: لهنّ قیمة الطوب و البناء و الخشب و القصب» قیمت آجر و بناء و چوب و نیهایی که در ساختمان از آنها استفاده شده است «فأمّا الأرض و العقارات» از مباحث آینده ما این بحث است که آیا این عطف تفسیری است یا نه؟ «فلا میراث لهنّ فیه قال:» میسّر میگوید «قلت: فالبنات؟» دخترها چه؟ «قال: البنات لهنّ نصیبهنّ منه. قال: قلت: کیف صار ذا و لهذه الثمن أو الربع مسمى؟»
چطور دختر از تمام اموال مرد میبرد اما زن که مادر دختر است یکهشتم یا یکچهارم میبرد؟ «قال: لأنّ المرأة لیس لها نسب ترث» زن یک نسبی با مرد ندارد که به واسطه آن ارث ببرد «و إنّما هی دخیل علیهم» این زن بر آنها وارد شده است و آدم اضافهای است «إنّما صار هذا کذا لئلاّ تتزوّج المرأة» اینکه زن از زمین ارث نمیبرد برای اینکه ممکن است برود ازدواج کند «فیجئ زوجها» بعد شوهرش در این خانه بیاید «أو ولدها من قوم آخرین فیزاحم قوماً آخرین فی عقارهم» در یک خانه مسکونی اگر کسی که از دنیا میرود و چندین فرزند دارد، اینها مجبور میشوند خانه را بفروشند چون چه بسا نتوانند با صلح در آن خانه زندگی کنند. در فرزندان این طوری است تا چه برسد به زنی که بعد از مردن شوهرش میرود شوهر میکند و اگر هم زن شوهر نکند، بالاخره اقوامی دارد و ممکن است آنها را بیاورد.
«و رواه الشیخ باسناده عن سهل بن زیاد نحوه» این روایت را شیخ طوسی با سند خودش از سهل بن زیاد نقل کرده است «و کذا الّذی قبله» یعنی روایت دوّم را هم شیخ طوسی به سند خودش از سهل بن زیاد نقل کرده است. «و رواه الصدوق باسناده عن علی بن الحکم عن أبان الأحمر عن میسّر عن أبی عبد الله(علیه السلام) نحوه إلا أنه قال: فالثیاب» مرحوم صدوق که این روایت را نقل کرده است، فقط یک اختلاف دارد و آن اینکه به جای فالبنات آورده است فالثیاب یعنی زن از لباسهای مرد ارث میبرد.
این روایت خیلی مهم است که یک روایتی را همه مشایخ ثلاث نقل کرده باشند و غالب روایاتی که در این باب وجود دارد، همینطور است هم کلینی نقل میکند و هم مرحوم صدوق و هم مرحوم شیخ، و این امر بر اعتبار روایت میافزاید و این نکته در جایی که میخواهیم روایت معارض را بیان کنیم که آن روایت را فقط مثلاً صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده است و دیگران نقل نکردهاند، اثر دارد، لذا فکر نکنید که مرحوم صاحب وسائل خواسته است صفحه را پر کند، بلکه خواسته فوائد را بیان کند. یک فایدهی دیگر هم این بود که گفتیم ممکن است در یکی از این طرق فرد ضعیفی باشد که در دیگری نباشد.
باز «و رواه فی العلل عن أبیه عن محمّد بن أبی القاسم ماجیلویه عن محمّد بن عیسى» محمّد بن عیسی بن عبید است که امامی است «عن علی بن الحکم عن أبان عن میسّر مثله و قال فیه: فالثیاب» در اینجا هم بجای فالبنات، فالثیاب آمده است.
روایت چهارم
که این هم صحیحه است: «و عن علیّ بن ابراهیم» یعنی محمّد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم «عن محمّد بن عیسی عن یونس عن محمّد بن حمران عن زرارة عن محمّد بن مسلم عن أبی جعفر(علیه السلام): النساء لا یرثن من الأرض و لا من العقار شیئاً» از زمین و از عقار چیزی را نمیبرند نه عین و نه قیمتش را. آن سؤالی که در روایت سوّم بیان کردیم که آیا عقار عطف تفسیری به ارض است یا نه؟ در اینجا هم میآید. «و رواه الشیخ باسناده عن یونس بن عبد الرحمن عن محمّد بن حمران مثله».
روایت پنجم
«و عنه» یعنی محمّد بن یعقوب «عن علیّ بن ابراهیم عن أبیه» ابراهیم بن هاشم که بعضی او را فقط به عنوان یک شخص ممدوح میدانند و روایتش را صحیح نمیدانند؛ اما برخی هم روایتش را صحیح میدانند «عن ابن أبی عُمیر عن عمر بن أذینة عن زرارة و بُکیر و فُضیل و بُرید و محمّد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبد الله(علیهما السلام)» عمر بن أذینه میگوید: من از پنج نفر دارم این را نقل میکنم که اینها معروف به [فضلای خمسه] هستند «منهم من رواه عن أبی جعفر(علیه السلام)، و منهم من رواه عن أبی عبد الله(علیه السلام)، و منهم من رواه عن أحدهما(علیهما السلام)» اینها بعضیهایشان از امام باقر گفتهاند، برخی هم از امام صادق گفتهاند و برخی هم عن أحدهما گفتهاند و معیّن نکردهاند؛ حال، آیا این میشود پنج روایت یا اینکه نه؟ ما میتوانیم لا اقل بگوییم این دو روایت است، پنج روایت نیست ولی یک روایت هم نیست. چون وقتی مرویّ عنه یکی میشود، دیگر یک روایت میشود؛ عن احدهما نیز به یکی از این دو امام(ع) برمیگردد و شخص دیگری نیست.
امام(ع) میگوید: «أنّ المرأة لا ترث من ترکة زوجها من تربة دار» یعنی زمین خانه «أو أرض» این را باید عطف بر چه چیزی بگیریم؟ اگر عطف بر تربت بگیریم، یعنی من أرض، هر زمین، هرچند که زمین خالی و بایر باشد؛ و اگر عطف بر دار بگیریم، میشود من تربة ارض؛ ظاهر این است که عطف بر تربت باشد، «إلاّ أن یقوّم الطوب و الخشب قیمة فتعطى ربعها أو ثمنها» از قیمت آجر و چوب یکچهارم یا یکهشتم ارث میبرد «و رواه الشیخ باسناده عن علی ابن إبراهیم مثله إلاّ أنه قال: فتعطى ربعها أو ثمنها إن کان من قیمة الطوب و الخشب».
«أقول: لا تصریح فیه بأنّ الولد منها فیحمل على وجود ولد للمیت من غیرها لما یأتی» مرحوم صاحب وسائل میگوید: چون ثمنها دارد، بگوییم این را حمل کنیم بر جایی که ولد از غیر این زوج است؛ وگرنه اگر ولد از خود این زوج باشد، زن از خانه و زمین هم ارث میبرد. اشکالی که وجود دارد این است که درست است مسأله ربع یا ثمن مربوط به ولد است، اما چطور این روایت را با این قرینه حمل کنیم بر جایی که زن از خود این مرد بچّه ندارد وگرنه اگر بچه داشته باشد از زمین هم باید ارث ببرد؟ این روایت اصلاً تعرّضی به این ندارد. پس، این کلام مرحوم صاحب وسائل کلام صحیحی نیست.
و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین
نظری ثبت نشده است .