موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 3
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۷/۱۵
شماره جلسه : ۷
-
بيان اشکالات سه گانه مرحوم نراقي در مسئله و جواب از اشکالات ايشان، بحث اخلاقي
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظریه محقّق نراقی(ره) و محقّق ایروانی(ره)
معلوم شد که فرمايش مرحوم شيخ طوسي(ره) -كه در اين روايت كلمه «رد» را در تقدير بگيريم- صحيح نيست. اکنون به نظريه محقق نراقی(رض) و محقق ايرواني(ره) ميپردازيم كه فرمودند در اين روايت بايد «حفظ» در تقدير بگيريم و از روايت وجوب تكليفي حفظ را استفاده كنيم. «علي اليد ما أخذت حتي تؤديه» ؛ يعني «علي اليد حفظ ما أخذت» ، و حكم تكليفي وجوب حفظ را استفاده كنيم. محقق نراقي(ره) در كتاب عوائد، ابتداءً سه اشكال را مطرح كرده و جواب داده، ببينيم اين سه اشكال چيست.اشکالات محقق نراقی(ره) بر این نظریه و جواب آنها
اشكال سوم؛ محقق نراقي(ره) ميگويد ممكن است کسی بگويد ضمان با غايت در روايت سازگاري دارد، اما «وجوب الحفظ» كه عنوان تكليفي است، سازگاري ندارد. توضيح اشكال: «ضمان» دو شاخه دارد، يكي فرض بقا است و ديگري فرض تلف. عقلا هم ميگويند همين است، ميگويند وقتي شما مالي پيدا كردي، ضامني، يعني تا عينش هست عينش را بده، اگر عينش نبود بدلش را بده. اما اگر شما مسأله وجوب حفظ را گفتيد، اين مسئله فقط در فرض بقا معنا دارد، در فرض تلف معنا ندارد. به عبارت ديگر در اين روايت، يك غايتي ذكر شده، اين غايت با ضماني كه دو شاخه دارد سازگاري دارد و با «وجوب حفظ» سازگاري ندارد. محقق نراقي(ره) در جواب ميفرمايد اتفاقاً أصلاً از اين غايت به سختي فرض تلف استفاده ميشود. غايت ميگويد «حتي تؤديه» ؛ يعني خود آن «ما أخذت» را. پس أصلاً فرض تلف مشكل است كه در صورت ضمان ما استفاده كنيم. بالأخره محقق نراقي(ره) ميخواهد بگويد كه در اين جهت ما مشتركيم، چه بخواهیم از روايت؛ «ضمان» را و چه «وجوب الحفظ» را به دست بياوريم، هر دو این مشكل را دارند كه فرض تلف را چكار ميكنيد؟ بايد يك توجيهي كنيم، همان توجيهي كه براي مسألهي ضمان ميكنيم، براي وجوب الحفظ هم ميكنيم.
بحث اخلاقی: «حسد»
«حسد» بر حسب آنچه كه از كتب اخلاقي و كتب روايي و حتي آيات شريفهي قرآن استفاده ميشود؛ أشدّ امراض نفسانيه است و أسوء رذائل اوصاف نفس است و خبيثترين اينهاست. معناي «حسد» اين است كه انسان نعمتي را كه در ديگري ميبيند، زوالش را آرزو كند. خدا به كسي پسرهايي داده و به ديگري نداده، اگر ديگري يكي از خواستههاي نفسش اين باشد كه يك روزي او بچه نداشته باشد، پسر نداشته باشد، خدا به كسي علم داده و به دیگری نداده، به كسي آبرو داده و به ديگري نداده، به تعداد نعمتهاي خدا، حسادت معنا پيدا ميكند. گاهي اوقات انسان اينقدر بيچاره ميشود كه يك نعمت بسيار بسيار كم را هم نميتواند در دست ديگري ببيند. گاهي اوقات ميبيند ديگري يك انگشتر خوبي در دستش هست، ميگويد إنشاء الله اين انگشتر گم شود. یا يك تسبيح دارد، حالا چه برسد به يك لباس مناسب، منزل مناسب، علم، اخلاق، خطيب، خطابه، طبابت و همينطور چيزهايي كه در اجتماع به عنوان يك مسئلهي مهم مطرح ميشود. واقعاً ببينيد بيچارگي انسان آنجايي ظهور ميكند كه انسان ميخواهد سر خودش كلاه بگذارد، وقتي ميشنود يك كسي را از مقام بركنار كردند، خوشحال میشود، حالا يك وقتي آدم بدي است و ظلم كرده، خلاف قانون كرده و مردم را اذيت كرده و زيردستهايش را اذيت كرده، خيلي هم خوب است، اما يك آدمي كه واقعاً كار و خدمت ميكند، اين مقام را از او گرفتند، همين حسادت است. يعني معلوم ميشود كه من آرزو داشتم اين از او سلب شود، امروز خوشحال شدم كه اين آقا را كنار گذاشتند.يك روايتي را عامّه از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه فرمود «لولا أنّ الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا إلی ملكوت السماء»، اگر شياطين بر قلوب بني آدم طواف نميكردند ـ واقعاً انسان ميلرزدـ يعني شيطان دائماً طواف كننده قلب و نفس انسان است، اينكه دائماً طواف ميكند، دائماً وسوسه ميشود، دائماً انسان را از خدا ميخواهد دور كند. حالا همين شيطان مهمترين مسئلهاي وسوسه است كه گفتند انسان هم مهمترين صفت بد و رذيلترين صفت بدش حسادت است. ببينيم واقعاً اگر در خودمان هست، كه واقعاً هر كدام به آن گرفتار هستيم، در صدد رفع آن برآییم. اميرالمؤمنين(ع) فرمود چند گروهند كه در قيامت قبل از آنكه به حساب و كتابشان برسند، وارد جهنم میشوند؛ يعني اينها را حساب و كتاب نميكنند و وارد جهنم ميكنند؛ یکی از آن گروه، علما هستند، به خاطر حسادتي كه داشتند. منظور از علما، فقط روحانيون نيستند، هر كسي كه در سلك علم است. نزد يك طبيب میروی و ميگويي من پيش فلان دكتر رفتم، اين داروها را داده. ميگويد آنها را بريز دور. اين معنايش اين است كه ميخواهد بگويد او سواد ندارد. در حالي كه گاهي اوقات او به منزلهي استاد اين هم هست. یا عالم ديگري در رشته ديگر همينطور. در رشته ما هم همينطور، متأسفانه وجود دارد و هست.
نظری ثبت نشده است .