موضوع: آيات معاد 3
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۰۷/۱۰
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
مخاطب در آیه شریفه «و ان منکم الا واردها»
-
اقوال در معنای«وارد» در آیه شریفه 71 از سوره مریم
-
ناتمام بودن استدلال به آیه«و لما ورد ماء مدین» بنابر قائلین به معنای اشراف
-
ناتمام بودن استدلال به آیه شریفه «اولئک عنها مُبعَدون» بنابر قائلین به معنای اشراف
-
اکثر مفسرین قائلاند «وارد» به معنای داخل شدن
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
مخاطب در آیه شریفه «و ان منکم الا واردها»
در خطاب «و إن منكم» دو احتمال وجود دارد:1. خطاب به عامه بشر است از مسلمان و كافر، كثیری از مفسرین همین احتمال را اختیار كردهاند.
2. خطاب به مشركین و كفاری است كه در سه آیه گذشته راجع به آنها بحث شده و در اینجا که به عنوان خطاب مطرح شده از روی قاعدهی التفات است؛ یعنی از غیبت به خطاب و حضور که منتقل میشوند به جای اینكه بگوید «و إن منهم»، فرموده «و إن منكم»، منتهی چون آیه پسین «ثم نُنجی»[1] دارد، این قرینهی روشنی میشود بر اینكه «منكم» همه انسانها را شامل میشود.
اقوال در معنای«وارد» در آیه شریفه 71 از سوره مریم
تاکنون در معنای لغوی«وارد» بحث شد و واژه «وَرَد، وِرد» به چه معناست روشن شد اما اینکه در آیه مورد بحث واژه «وارد» به معنای حضور و اشراف گرفته شود یا دخول در آتش دو قول و دیدگاه وجود دارد:1. آیه دلالت دارد بر اینكه همه انسانها در روز قیامت بر آتش جهنم اشراف پیدا میكنند، این اشراف باز به این معناست كه نزدیك به آتشاند، خدای تبارك و تعالی اینها را نزدیك جهنم میآورد كه اوضاع جهنم را ببینند و اشراف بر آن داشته باشند.
2. «واردها» به معنای دخول در آتش است.
ناتمام بودن استدلال به آیه«و لما ورد ماء مدین» بنابر قائلین به معنای اشراف
درباره قول اول چند شاهد اقامه شد و یکی از شواهد، آیه شریفه «و لما ورد ماء مدین» بود كه در جریان حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام )خداوند متعال میفرماید وقتی موسی وارد «ماء مدین» شد. در اینجا مسلم واژه«ورد» به معنای دخول در آن چاه نیست بلکه به معنای اشراف بر آن چاه و حضور در نزدیك آن چاه است.لکن به نظر میرسد این استدلال با این اشكال مواجه است که اگر در این آیه شریفه «لما ورد ماء مدین» به معنای اشراف استعمال شود، ملازمه ندارد كه در آیات دیگر هم به معنای اشراف باشد، این خودش یك اصلی است كه ما در قرآن زیاد به آن برخورد کردیم، ممكن است كه یك وقتی در یك جایی یك لفظی به یك معنا بیاید و در جای دیگر به معنای دیگر بیاید، ملازمهای ندارد.
همین اشكال را علامه طباطبائی نیز دارند، با اینكه نظرشان این است كه «وارد» به معنای اشراف است لکن این استدلال را رد میكنند و میفرمایند: «و فیه أن استعماله فی مثل قوله: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْینَ» و قوله: «فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ» فی الحضور بعلاقة الإشراف لا ینافی استعماله فی الدخول على نحو الحقیقة كما ادعی فی آیات أخرى»[2]. به صرف اینکه در این آیه «ولما ورد ماء مدین» به خاطر قرینه اشراف و علاقهی اشراف، در معنای حضور استعمال شده منافات ندارد كه در آیات دیگر كلمهی «وَرَدَ» در دخول استعمال شده باشد و استعمالش هم حقیقی باشد.
البته این کلام مبتنی است بر اینكه گفته شود در این آیه به علاقهی اشراف، در معنای اشراف استعمال شده است زیرا یكی از علایق مجاز، علاقهی مشارفت است، كسی كه یك كاری را در شرف انجام دادن باشد میگویند انجام داد. و نتیجهی کلام ایشان این میشود كه در این آیه مجازاً در اشراف استعمال شده اما در آیات دیگر ممكن است در دخول حقیقتاً استعمال شده باشد.
ولی بر فرض هم در آیه سوره قصص در معنای حقیقی استعمال شده باشد و گفته شود یكی از معانی حقیقی «ورود»، اشراف است اما این ملازمه ندارد حالا که در این آیه سوره قصص در این معنا استعمال شده پس بگوئیم در آیه سوره مریم هم «واردها»، باید در اشراف استعمال شده باشد.
البته نسبت به معنای لغوی «وَرَدَ» ملاحظه شد که دارای معنای لغوی متعددی است و بعید هم نیست كه گفته شود مشترك لفظی است به این معنا که «وَرَدَ» یك معنایش «حَضَرَ» است، معنای دیگر آن «دَخَلَ» است و یک معنای آن هم «نصیب» است.
از این رو اگر گفته شود در آیه «لما ورد ماء مدین»، واژه «ورد» در حضور و اشراف به معنای حقیقی استعمال شده این ملازمه ندارد كه در آیه سوره مریم هم گفته شود در معنای حقیقی استعمال شده و معنای حقیقی آن هم معنای حضور و اشراف است، بلکه چه بسا در سوره مریم در یك معنای حقیقی دیگر استعمال شده است. پس استدلال اینها به این آیه شریفه «لما ورد ماء مدین» نا تمام است.
ناتمام بودن استدلال به آیه شریفه «اولئک عنها مُبعَدون» بنابر قائلین به معنای اشراف
یكی دیگر از ادله قائلین به معنای حضور و اشراف آیه شریفه 101 و 102 از سوره انبیاء است «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ، لَا یسْمَعُونَ حَسِیسَهَا» به قول فخر رازی به دو قسمت آن قابل استدلال است:الف). «اولئك عنها یعنی عن النار مبعدون» اینها كه اهل كار خوب هستند از نار مبعد هستند، اگر مبعد باشند مبعد «كیفَ یكون داخلاً فی النار».
ب). «لا یمسعون حسیسها» این با دخول در نار سازگاری ندارد.
علامه طباطبائی در پاسخ میفرمایند:
جواب اول: «فمن الجایز أن یكون الابعاد بعد الدخول» این مطلب درستی است که گفته شود آیه «اولئك عنها مبعدون» نتیجهی برخورد خدا با اهل خوب و نیكان است، نتیجه كه شد منافات ندارد به اینکه اینها در یك زمانی و در یك فطرتی داخل در نار بشوند بعد مبعَد شوند، «ابعاد بعد الدخول»،
جواب دوم: آیه شریفه مورد استدلال به ضرر قائلین به اشراف است، زیرا كسی كه مشرف بر نار است بر آنها صدق «مُبعَد» از نار نمیکند به خاطر اینکه «مبعَد» یعنی حتی خدا اینها را نزدیك جهنم هم نبرد، اشراف بر جهنم هم پیدا نكنند.
در نتیجه بنابر هر دو قول، چه قول به اشراف و چه قول به دخول، باید آیه شریفه «اولئك عنها مبعدون» را توجیه کرد؛ یعنی یا گفته شود «اولئك عنها مبعدون»، بعد «الدخول فی النار»، یا «اولئك عنها مبعدون» بعد «الاشراف علی النار». بنابراین آیه شریفه «اولئك عنها مبعدون» نمیتواند دلیل نه برای قول اول و نه برای قول دوم قرار گیرد. هیچ یك از هر دو قول نمیتوانند به این آیه شریفه استدلال كنند.
پس دو دلیل مهم قائلین به اشراف ناتمام ماند و خود علامه طباطبائی (قدس سره) نیز این دو دلیل را مواجه با اشكال قرار داده و اشكالاتش را هم بیان فرموده.
اکثر مفسرین قائلاند «وارد» به معنای داخل شدن
اكثر مفسرین از جمله ابن عباس، جابر این نظر را دارند که واژه «وارد» در آیه شریفه به معنای دخول است و به آیاتی استدلال کردهاند:الف). استدلال به آیات شریفه 98و 99 از سوره انبیاء
از جمله آیاتی که دلالت میکند ورود به معنای دخول است آیه 98 و 99 از سوره انبیاء است؛ خداوند متعال میفرماید: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ»، «لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فیها خالِدُونَ».در این دو آیه، دو بار كلمه «وارد» و «وَرَدَ» آمده؛ 1. «انتم لها واردون»، که در اینحا «ورود» به معنای دخول است نه اشراف. 2. «لو كان هؤلاء آلهه ما وردوها» اگر این بتهایی كه شما میپرستید خدا باشند «ما وردوها» اینها نباید داخل در جهنم شوند. پس در این آیه نیز «وَرَدَ» به معنای دخول استعمال شده.
اشکال به استدلال
همان اشكالی كه به دلایل قائلین به معنای اشراف بیان کردیم در اینجا نیز وارد میشود و آن این است که به صرف اینکه در این آیه کلمهی «وارد» به معنای دخول آمده دلیل نمیشود در سوره مریم نیز به معنای دخول آمده باشد. از این رو نمیتوان گفت چون در این آیه که مختص به كفار و مشركین و بتپرستهاست کلمهی «وارد» در آیه «انتم لها واردون»؛ یعنی داخلون، پس در آیه سوره مریم نیز «ان منكم إلا واردها» به معنای دخول است چنین ملازمهای وجود ندارد.معنای حضور و اشراف بودن کلمهی«ورود» در آیات شریفه 98 و99 از سوره انبیاء بنابر دیدگاه علامه طباطبایی
ایشان میفرمایند: در «آیه لو كان هؤلاء آلهه ما وردوها» اگر كسی بگوید ورود در اینجا به معنای دخول است کلام نادرستی است «بل الانسب كونه بمعنى الحضور و الإشراف فإنه أبلغ كما هو ظاهر»[3] این است که به معنای حضور و اشراف است. زیرا «لو كان هؤلاء آلهه» این بتهایی كه میپرستی، اگر اینها واقعاً خدا باشد، خدا كه به جهنم نمیرود، منتهی «ما وردوها»، در اینجا اگر كسی بگوید به معنای دخول است ممنوع است، انسب این است كه به معنای اشراف و حضور باشد، چرا؟ «فإنه ابلغ» و بعد هم میفرمایند «كما هو ظاهرٌ» ، بگوئیم چون اینها آلههاند لذا باید بگوئیم مشرف بر جهنم باشند تا احاطه بر همه جهنمیها داشته باشند، از این جهت میخواهند بگویند ابلغ است!بررسی کلام علامه طباطبایی
خداوند تبارك و تعالی به این بت پرستها میفرماید خودتان را «و ما تعبدون»، و بتهایتان را، همه را به جهنم میبریم. اگر بگوییم کلمه «واردون» در آیه شریفه «با إنكم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون» به معنای اشراف است؛ یعنی باید اینطور معنا کرد خداوند میفرماید: خودشان وارد میشوند و بتهایشان بالای جهنم بر اینها اشراف دارند، در حالی که بت اصلا شعوری ندارد، بر چه چیزی اشراف دارد! بلکه معنای صحیح آن است که بگوییم بتها هم باید داخل جهنم شوند و آن بتپرستها ببینند كه این بتها را که یك زمانی به عنوان خدا قبول داشتند اینها هم داخل در جهنم شدهاند. واقعاً وجهی برای کلام ایشان که فرمودند: «فانهابلغ» پیدا نکردیم.پس جواب علامه درستی نیست و پاسخ اصلی همان جوابی است که بیان شد و این جواب به عنوان یك قاعده در قرآن باید لحاظ شود و اگر مفسِّر این را برای خودش حل نكند تفسیرش ناقص و دارای ضعیف خواهد بود و قاعده این است که اگر در یك آیهای یک كلمهای به این معنا آمده باشد دلیل نمیشود كه گفته شود در آیات دیگر هم اگر این كلمه آمده به همان معنا آمده است و از عجایب قرآن همین است، در كتاب انسانهای معمولی وقتی یك لفظی را در یك جملهای میآورند هر جای دیگر همان لفظ را میآورند همان معنا را اراده میكنند اما از عجایب قرآن كه این كتاب را از كتابهای بشر معمولی جدا میكند همین مطلبی است که بیان شد.
بنابراین لفظ «وَرَدَ» اگر در این آیه شریف مذکور در یك معنای آمده، نمیتوان تسری به جای دیگر داد بلکه باید قرائن مربوط به آنجا را ملاحظه کرد و نمیتوان گفت چون آنجا این معنا را دارد پس اینجا هم این معنا را باید داشته باشد، در نتیجه «أنتم لها واردون»، «لو كان هؤلاء آلهه ماوردوها» که هر دویش به معنای دخول است ملازمهای ندارد که گفته شود واژه «ورود» در آیه شریفه« إن منكم إلا واردها» نیز به معنای دخول آمده.
ب). استدلال به آیه شریفه 98 از سوره هود
قائلین به قول دوم برای تثبیت ادعای خویش به آیهای دیگر از قرآن کریم تمسک کردهاند که عبارتند از:«یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُود»[4]، استدلال میکنند باینکه در این آیه شریفه خداوند میفرماید: فرعون قوم خویش را داخل نار میكند، نه اینكه فرعون اینها را بر نار مُشرِف قرار بدهد؛ یعنی یكی از عذابهای روز قیامت این است كه همین فرعونیان به دست فرعون داخل در جهنم میشوند. حالا شاید این هم خودش یك گوشهای از بحث تجسم باشد چون به دست فرعون در دنیا گمراه شدهاند لذا حقیقتش ایناست كه در روز قیامت نیز به دست فرعون داخل در جهنم شوند. در این هنگام از آنجا که «فأوردهم النار» در دخول در جهنم استعمال شده در نتیجه واژه «واردها در آیه شریفه«إن منكم إلا واردها» نیز به معنای دخول آمده است.اشکال به استدلال
جواب همان جوابی است که در استدلال پیشین بیان شد و آن این است که حال که اینجا در این معنا استعمال شده، چه دلیلی وجود دارد که «واردها» نیز به همان معنا استعمال شده باشد.علامه طباطبایی «فأرودهم النار» به معنای اشرف
ایشان جوابیکه به این استدلال دادهاند، شبیه همان جوابی است که در استدلال پیشین مطرح شد، میفرمایند «و كذا فی قوله فأوردهم النار» به معنای اشراف است «فإن شأن فرعون و هو من أئمة الضلال هو أن یهدی قومه إلى النار و أما إدخالهم فیها فلیس إلیه»، شأن فرعون این است كه قوم خویش را كه از او تبعیت میكردند در روز قیامت به سوی نار هدایت كند، اما داخل در جهنم كردن «لیس إلیه» ربطی به فرعون ندارد.بررسی کلام علامه طباطبایی
این عنوان «شأن» از كجا آمد؟ اصلاً خود این یك مرحلهای از عذاب است كه آن كسی كه در دنیا به دست فرعون گمراه شد، قیامت همین شخص به دست فرعون به جهنم برود «فاوردهم النار». به نظر میرسد در اینجا آیه ظهور در معنای دخول در نار دارد ولی جواب همان جواب است، در اینجا ظهور داشتن «فاوردهم» در دخول در نار، چه ملازمهای دارد كه «إن منكم إلا واردها» نیز ظهور در دخول داشته باشد.جملهای «یقدم» در آیه شریفه به معنای این است که فرعون در روز قیامت به عنوان امام قومش است در نتیجه «فأوردهم» یا گفته شود وقتی رسید به جهنم، قومش را یكی یكی داخل جهنم میكند و یا به تبع رفتنِ او به جهنم، بقیه هم داخل در جهنم میشوند، منتهی چون اسنادش به خود فرعون است یعنی اساس گمراهی را او انجام داده لذا خدا به خود فرعون اسناد میدهد. پس «فاوردهم النار» ظهور در همان دخول دارد و مسئله حضور و اشراف از آیه شریفه استفاده نمیشود لذا نمیتوان گفت«یقدُمُ قومه یوم القیامه» یعنی فرعون روز قیامت جماعت خودش را تا جهنم میآورد و شأنش این است که آنجا میایستد و دخول آنها را در جهنم نظاره میكند، بلكه آیه دخول را اسناد به فرعون میدهد و میفرماید: فرعون قومش را داخل در جهنم میکند. لذا اینجا معنای شأن نمیتوان گرفت.
نکته: اگر ورود به معنای دخول گرفته شود صراط موضوع پیدا میکند و اگر ورود به معنای اشراف گرفته شود دیگر صراط معنا ندارد.
ج). استدلال به آیه شریفه 72 سوره مریم
دلیل سوم قائلین به اینکه «وارد» در آیه شریفه «إن منكم إلا واردها» به معنای دخول در جهنم است آیه پسین است که خداوند میفرمایند: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیاً» یعنی همه وارد جهنم میشوند بعد ما نجات میدهیم كسانی كه متقیاند، كسانی كه خداپرست و خداترس بودند. شاهد استدلال کلمهی «نُنجی» و « نَذَر الظالمین» است، «َنذَر» یعنی «نترك»، ظالمین را در جهنم به صورت جثی و زانو بسته رها میكنیم؛ تعبیر «ننجی»، تعبیر «نَذَرُ» در جایی است كه یك عدهای در جهنم مستقر باشند، «نَذَر» یعنی عدهای هستند که خداوند متعال میگوید آنها را نگه میداریم، «ننجی» یعنی یك عدهای هم از جهنم بیرونشان میآوریم پس نتیجه گرفته میشود که «واردها» به معنای دخول است.کلام علامه طباطبایی در اشکال به استدلال
علامه طباطبائی میفرماید: «فالآیة دالة على كونهم داخلین فیها بدلیل قوله: نَذَرُ» بله «نُنجی» به قرینه كلمه «نَذَر» دلالت دارد بر اینکه اینها داخل در جهنماند «لكن دلالتها على كونهم داخلین غیر كون قوله «وارِدُها» مستعملا فی معنى الدخول» لکن این مدعای ما را اثبات نمیکند زیرا در اینجا دو بحث وجود دارد: یك بحث این است كه كلمهی «ورود» در « إن منكم إلا واردها» در چه چیزی استعمال شده؟ آیا در دخول استعمال شده؟ و بحث دیگر این است كه کلمهی «نُنجّی» به قرینه «نَذَر» ظهور در این دارد كه اینها داخل در جهنماند به این معنا؛ عدهای از متقین که در آتش جهنم بودند خدا نجاتشان میدهد «ننجی الذین اتقوا» و عدهای هم كه ظالمین هستند را خدا نگه میدارد لذا نباید این دو بحث را با هم مخلوط كرد، پس این مدلول آیه است. اما چطور این قرینه میشود كه «وارد» در معنای دخول استعمال پیدا كرده؟در ادامه میفرماید: «و كذا تنجیة المتقین لا تستلزم كونهم داخلین فیها»، نجات متقین مستلزم این نیست كه اینها داخل در جهنم باشند تا نجات داده شوند «فإن التنجیة كما تصدق مع إنقاذ من دخل المهلكة تصدق مع إبعاد من أشرف على الهلاك و حضر المهلكة من ذلك» بلکه تنجیه و نجات دادن متقین هم با قول دخول در جهنم سازگاری دارد، «ثم ننجی الذین اتقوا» اینها كه در جهنم داخل بودند نجات شان بدهیم. و هم با اینكه این متقین اشراف بر جهنم دارند همخوانی دارد؛ زیرا وقتی كه اشراف داشته باشند بالأخره صدمه هم میخورند لذا «ننجی»، نجات میدهیم از این اشرافی كه داشتهاند.
پس ایشان فرمودند بحث در این است که كلمه «وارد» در چه چیز استعمال شده؟ آیا وارد در دخول استعمال شده یا در اشراف؟ اگر گفته شود «ُننجی» به قرینه «نَذَر» ظهور در این دارد كه اینها داخل در جهنم بودند و نجات پیدا میکنند این قرینه نمیشود كه كلمه «واردها» در دخول استعمال شود.
بررسی کلام علامه طباطبایی
کلام ایشان در اینجا قابل خدشه است بلکه در اینجا ملازمه عرفی وجود دارد از آنجا که این آیه«ثم ننجی» مربوط به آیه پیشین است «إن منكم إلا واردها كان علی ربك حتماً مقضیاً» لذا قرینه میشود بر اینكه «واردها» در دخول استعمال شده. و این مطلب دوم كه «تنجیه» نسبت به مشرف و نظارگر نیز سازگاری دارد این یك امر بسیار بعیدی است، چطور به كسی كه از بلندی یك جریانی را میبیند و نظارگر است بعد بگویند بیا برویم، این عنوان تنجیه صدق کند! تنجیه در اینجا معنا ندارد. بلکه تنجیه در دخول معنا پیدا میکند. پس کلام ایشان تمام نیست.در هر صورت«واردها» چه اشراف و چه دخول در جهنم معنا باشد مسلمانها و متقین عذاب نمیشوند، بلکه فقط میفهمند كه اگر خدایی نكرده در دنیا راه صحیح نمیرفتند گرفتار چی میشدند. لذا گفتیم آنهایی كه مسئله دخول را مطرح میكنند آتش برای آنها «برداً و سلاما» است نه اینكه آن را بسوزاند.
نکته: كسی كه از دنیا میرود همان لحظهای كه از دنیا میرود جایگاه او را به وی میگویند، لذا میگویند قبر یا روضة من ریاض الجنة یا حفرة من حفر النیران است، البته سرنوشت دو گروه معین است؛ گروه بهشتیها و گروه جهنمیها، اما یك گروه هم هست كه باید مهمل بمانند ولی نشانشان میدهند، بهشتی میداند كه جایش در بهشت است، اگر روز قیامت هم مشرفش كنند یا داخل در نار كنند عذاب نمیشود.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1] ـ «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیا». مریم، 72.
[2] ـ و فیه أن استعماله فی مثل قوله: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْینَ» و قوله: «فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ» فی الحضور بعلاقة الإشراف لا ینافی استعماله فی الدخول على نحو الحقیقة كما ادعی فی آیات أخرى، و أما قوله: «أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یسْمَعُونَ حَسِیسَها» فمن الجائز أن یكون الإبعاد بعد الدخول كما یستظهر من قوله: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها»، و أن یحجب الله بینهم و بین أن یسمعوا حسیسها إكراما لهم كما حجب بین إبراهیم و بین حرارة النار إذ قال للنار: كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ. المیزان فى تفسیر القرآن ج14 90.
[3] ـ و قال آخرون و لعلهم أكثر المفسرین بدلالة الآیة على دخولهم النار استنادا إلى مثل قوله تعالى: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها»: الأنبیاء: 99، و قوله فی فرعون: «یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»: هود: 98، و یدل علیه قوله فی الآیة التالیة: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیا» أی نتركهم باركین على ركبهم و إنما یقال نذر و نترك فیما إذا كان داخلا مستقرا فی المحل قبل الترك ثم أبقی على ما هو علیه و لعدة من الروایات الواردة فی تفسیر الآیة. و هؤلاء بین من یقول بدخول عامة الناس فیها و من یقول بدخول غیر المتقین مدعیا أن قوله: «مِنْكُمْ» بمعنى منهم على حد قوله: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً، إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً»: الدهر: 22، هذا و لكن لا یلائمه سیاق قوله: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» الآیة. و فیه أن كون الورود فی مثل قوله: «لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها» بمعنى الدخول ممنوع بل الأنسب كونه بمعنى الحضور و الإشراف فإنه أبلغ كما هو ظاهر و كذا فی قوله: «فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» فإن شأن فرعون و هو من أئمة الضلال هو أن یهدی قومه إلى النار و أما إدخالهم فیها فلیس إلیه. و أما قوله: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها» فالآیة دالة على كونهم داخلین فیها بدلیل قوله: «نَذَرُ» لكن دلالتها على كونهم داخلین غیر كون قوله «وارِدُها» مستعملا فی معنى الدخول و كذا تنجیة المتقین لا تستلزم كونهم داخلین فیها فإن التنجیة كما تصدق مع إنقاذ من دخل المهلكة تصدق مع إبعاد من أشرف على الهلاك و حضر المهلكة من ذلك.المیزان فى تفسیر القرآن، ج14، ص: 91.
[4] ـ هود، 98.
نظری ثبت نشده است .