موضوع: آيات معاد 3
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴
شماره جلسه : ۱۲
چکیده درس
-
بررسی تفصیلی دو روایت وارده در ذیل آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»
-
معنای صراط در دنیا و صراط در آخرت بنابر هر دو روایات
-
عدم استباط حکم بر اساس مقاصد الشریعه
-
دیدگاه علامه طباطبایی پیرامون روایات وارده در ذیل آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»
-
بررسی کلام علامه طباطبایی
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسی تفصیلی دو روایت وارده در ذیل آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»
از نظر قرآنی، یک عنوان صراط مستقیم و یک عنوان سبیل متعدد «لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»[1] داریم اما صراط مستقیم واحد است و پیرامون این مطلب قبلاً در جای خودش مفصل بحث کردهایم و نکات بسیار مهمی علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) دارند که به نظر ما میتوان از ابداعات ایشان شمرد و در اینجا بنحو اجمال اشارهای به آن مطالب مینماییم:در بحث پیشین در مورد صراط مستقیم احتمالاتی بیان شد و بر اساس هیچ یك از احتمالات، مسئلهی صراط در روز قیامت مطرح نیست و روایت مفضل بن عمر که در ذیل آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» آورده شده ارتباطی به آن ندارد، زیرا مفضل بن عُمر میگوید: «سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن الصراط» نه اینکه بگوید «صراط مستقیم» در این آیه به چه معناست! تا روایت مربوط به آن باشد، بلکه سؤال از «صراط» است و عنوان «صراط» ظهور در همان صراطی دارد که در ذهن متدینین و رُوات بوده كه در قیامت صراطی داریم، منتهی امام میفرماید «هو الطریق إلی معرفة الله و هما صراطان، صراطٌ فی الدنیا و صراطٌ فی الآخرة»
هر چند روایات زیادی داریم بر اینکه مراد از صراط مستقیم، امیر المؤمنین(علیه اسلام) است یا «نحن الصراط المستقیم» ائمه معصومین(علیهم السلام) میفرمایند: ما صراط مستقیم هستیم ولی این دلیل نمیشود کلام امام (علیه السلام) در قسمت اول روایت «الصراط فی الدنیا فهو الامام المفترض الطاعه» قرینه باشد بر اینكه سؤال مفضل بن عمر از صراط مستقیم در آیه حمد است. زیرا او از صراط سؤال كرده و امام نیز میفرماید دو جور صراط است؛ 1. صراط در دنیا 2.صراط در آخرت.
معنای صراط در دنیا و صراط در آخرت بنابر هر دو روایات
همچنین روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ، ربطی به پل صراط ندارد زیرا در ذیل صراط مستقیم آمده صراطان: صراطٌ فی الدنیا و صراط فی الآخره، اما الصراط المستقیم فی الدنیا فهو ما قصر عن الغلو و ارتفع عن التقصیر واستقامه».و در این روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاً بحث امامت مطرح نشده، برخلاف روایت امام صادق که میگوید صراط در دنیا «الامام المفترض الطاعه و من عرفّه فی الدنیا واقتدا بهدی مرّ علی الصراط الذی هو جسر جهنم» اما در روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید «ما قصر عن الغلو و ارتفع عن التقصیر واستقامه».
پس به حسب ظاهر، صراط در دنیا در روایت امیر المؤمنین(علیه السلام) با آنچه كه امام صادق(علیه السلام) فرموده بینشان فرق است.
در نسبت به صراط آخرت نیز بین هر دو روایت فرق است؛ در روایت امام صادق(علیه السلام) صراط آخرت را به پل صراط معنا کرده اما در روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاً اشارهای به او نکرده.
مراد از جمله «ما قصر عن الغلو و راتفع عن التقصیر و استقامه» در روایت امیر المؤمنین و راه جمع بین دو روایت
در اینجا دو احتمال وجود دارد:
الف) مقصود از غلو، غلو در مورد امام (امیرالمؤمنین علیه السلام) و تقصیر در مورد امام، «واستقام فی امر الامامه» است، اگر این را میخواهد بگوید پس با قسمت اول روایت امام صادق (علیه السلام) که میفرماید: «الامام المفترض الطاعه» یكی میشود.
ب). مراد این است که نسبت به دین كم و زیاد نکند، «واستقام» در آنچه كه دین برای او معین كرده، نه «واستقام فی امر الامامه»، نظیر آیه شریفه «إن الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا»[2] یعنی در ایمان به خداوند تبارك و تعالی، در توحید، توحید در ذات، توحید در ربوبیت، توحید در افعال و در همه چیز.
واژه «غلو» در اینجا به معنای زیاده است و در تاریخ و رجال به معنای همان غلوی است که غلات نسبت به ائمه معصومین (علیه السلام) قائلاند و در تاریخ داریم که جمعی غلات بودند و قائل به الوهیت امام علی (علیه السلام) میشدند، اما در اینجا قرینهای بر آن معنا وجود ندارد بلکه کلام ما بعد آن که امام (علیه السلام) میفرماید: «وارتفع عن التقصیر» از دین کم نکنیم، قرینه میشود بر اینکه غلو به معنای زیاده باشد یعنی به دین اضافه نكنیم. «واستقاموا» پس دین را به همان نحوی که هست همان را ارائه دهیم، كم و زیادش نكنیم «فلم یعدل إلی شیءٍ من الباطل»، اگر به همان نحوی که دین برای ما قرار داده از عبادات، معاملات، جزائیات و سیاسات، کم و زیاد نکنیم این صراط در دنیا شمرده میشود.
در نتیجه با در نظر گرفتن این معنا از روایت، با آن روایاتی که صراط را به اسلام یا دین معنا میکند یکی میشود، و تجلّی این صراط، با ایمان به امامت ائمه مفترض الطاعه محقق میشود.
بعبارتی ارتباط بین دو روایت مذکور این است که روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه میگوید صراط یعنی دین و روایت امام صادق(علیه السلام) که میگوید «امام»؛ ارتباطش این است که باید با امام در این صراط بود و بدون امامت نمیتوان در این صراط باقی ماند، از این رو آن روایتی كه میگوید «فهو الإمام» نمیخواهد نفی دین كند و بگوید دین صراط است و امام صراط نیست! بلکه میگوید دین صراطی است و امام هم صراط است و انسان در این صراط بدون امامت نمیتواند بماند.
همچنین آن روایاتیکه میگوید: اگر كسی «صام نهاره و حج جمیع دهره كذا و كذا»[3] اما ولایت امیرالمؤمنین و اولادش(علیهم السلام) را نداشته باشد فایده ندارد به خاطر این است که در صراط نیست، پس بودنِ در صراط فقط و فقط یك راه دارد و آن ایمان به امیرالمؤمنین و اولادش به عنوان ائمه معصومین (علیهم السلام) است.
بنابراین معنای«فهو ما قصر عن الغلو وارتفع عن التقصیر» این است که نسبت به دین، کم و زیاد نکند، مثل صلاة تراویح که به دین اضافه كردهاند و گفتهاند: موجب عبادت بندگان خدا می شود.
اهل سنت مطلبی به عنوان «مقاصد الشریعه» دارند که یكی از مقاصد آن، مسئله حفظ دین است، اصلاً این احكامی كه خداوند تبارك و تعالی فرموده برای این است افراد دیندار باشند، حالا یك حاكمی در یك زمانی میتواند بگوید برای اینكه دینداری مردم ده درجه بالاتر برود صبح به جای دو ركعت نماز، چهار ركعت بخوانیم یا نماز مستحبی را كه نمیشود جماعت خواند بگوید به جماعت بخوانیم؛ این در اختیار بشر و غیر شارع نیست، بله پیامبر خدا میتواند این كار را بكند و به نظر ما ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز مقام تشریع را دارند.
یكی از بحثهای بسیار مهم كه بعضی از بزرگان «کما هو حقه» به آن نرسیدهاند مسئله تشریع ائمه معصومین(علیهم السلام) است و به نظر ما همان طوری كه خداوند متعال به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اجازه تشریع داده (موارد فراوانی از تشریع پیامبر داریم) به ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز اجازه تشریع داده، و یک چیزهایی هست كه در قرآن و در كلمات پیامبر(صلی الله علیه وآله) وجود ندارد ولی مشاهده میکنیم به صورت قاعده یا به صورت احكام فردی و جزئی در كلمات ائمه معصومین(علیه السلام) یافت میشود که اینها مقام تشریع را دارند.
ازاینرو غیر از خداوند متعال، پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) كسی نمیتواند بگوید برای تقویت دین مردم، این نمازها را بخوانید، و جعل نماز جماعت نماید، یا صبح به جای دو ركعت بگوید شش ركعت نماز بخوانید.
عدم استباط حکم بر اساس مقاصد الشریعه
حالا که بحث به اینجا رسید نکتهای را مطرح کنم و آن این است که شریعت ما دارای مقاصد است و كسی در این تردیدی ندارد و همهی احكام شریعت یا برای حفظ دین، یا حفظ مال، یا حفظ نفس و یا برای حفظ اجتماع است، ولی این مقاصد را شارع در اختیار مجتهدین قرار نداده است كه با این مقاصد احكام را عوض كنند، بله گاهی اوقات وقتی در یك روایتی خداوند تبارك و تعالی یا امام معصوم یك حكمی را معلل به یك تعلیلی میکند، در اینجا بزرگان میگویند «العلة تعمم و تخصص» هر جا علت بود حکم نیز وجود دارد و هر جا علت نبود حکم نیست و این مسئله را در میان فرق بین علت و حكمت ذكر میكنند، ولی در باب مقاصد شریعت ما نمیتوانیم بر اساس اینکه در این مقصد مشترکاند حکمی را استنباط کنیم.و در عصر موجود گاهی اوقات برخی از قاعدههایی که در فقه، اساس و ریشهی ندارد بعضیها ادعا میكنند مثلاً میگویند قاعدهای به نام قاعده كرامت داریم که روی این قاعده كرامت اگر در یك جا در مسئله دیه، ارث، شهادت و به طور کلی در احكامی كه شارع قرار داده، اگر یک حکمی به كرامت انسانی هرچند انسان غیر مسلمان («سواءٌ كان مسلماً مؤمناً أو كافراً» انسان من حیث إنه انسانٌ كرامت دارد) سازگاری نداشت حکم باید تغییر کند.
این مطلب صدها اشكال دارد و سخن ما این است كه بر فرض که تمام تشریع، هدفش كرامت انسانی باشد، ولی چه دلیلی بر این وجود دارد که از جانب شارع، كرامت انسانی بعنوان یک شاخص برای پذیرش و عدم پذیرش احکام الهی به دست ما داده شده به این صورت که هر جا دیدیم با كرامت انسانی سازگاری دارد قبول کنیم و هر جا دیدیم سازگاری ندارد قبول نکنیم؛ مثلاً در مسئله طلاق که به دست مرد است بگوییم اگر در زمانی با كرامت زن سازگاری نداشت از این حكم رفع ید کنیم.
این سخن باطلی است و «یلزم من وجود دین عدم دین»، شارع باید برای ما ضوابطی را بگوید نظیر قاعده «العلة تعمم و تخصص» ولی از مقاصد شریعت به هیچ وجه نمیشود استنباط کرد، مگر در مواردی که شارع مطرح كرده باشد. از این رو بشر بر اساس مقاصد، نمیتوان دین را كم و زیاد كند.
دیدگاه علامه طباطبایی پیرامون روایات وارده در ذیل آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»
ایشان در بحث روایی،[4] چند تا روایت نقل میكنند؛ میفرمایند در «من لا یحضره الفقیه در تفسیر عیاشی» از امام صادق(علیه السلام) آمده: صراط مستقیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و بعد از بیان روایت مذکور از امام صادق(علیه السلام) در معانی الاخبار که در مباحث پیش آن را مطرح کردهایم، روایت دیگر از امام سجاد (علیه السلام) نقل میکنند که امام (علیه السلام) میفرمایند: «لیس بین الله و بین حجته حجاب» بین خدا و حجت خدا هیچ پرده و حجابی نیست، «و لا لله دون حجته ستر» برای خدا دون حجّتش ستر و حجابی هم نیست، یعنی بین حجت خدا و خدا حجاب نیست، مقصود این است آنچه را که خدا اراده كرده و میكند مطلعاند(از احتیاجات بشر، ملاکاتی که در احکام لازم است) نه اینکه بگوییم اینها در حدّ خداوند تبارك و تعالی هستند.اما وجه اینکه میگوییم ائمه معصومین(علیهم السلام) مقام تشریع را دارند این است که همان قوّتی كه در خداوند تبارك و تعالی برای تشخیص حسن از قبیح و برای تشخیص ملاكات وجود دارد، همان قوت را به ائمه معصومین (علیه السلام) داده، از این رو پیامبر میآید دو ركعت به نمازهای ظهر و عشاء و عصر به عنوان فرض النبی اضافه میکند و موارد دیگری هم داریم كه پیامبر تشریع كرده. لذا این مطلب بر اساس برهان است نه از باب تعصب، و این روایت «لیس بین الله و بین حجّتی حجابٌ» مؤید همین مطلب است.
در ادامه امام (علیه السلام) میفرمایند: «نحن ابواب الله» این یك استلزام روشن واقعی دارد، ما چرا میگوئیم اینها باب الله هستند؟ باب وقتی باز میشود آدم بر آن محوطه تسلط پیدا میكند، اینها باب خدا هستند چون بین اینها و خدا حجابی نیست، «و نحن الصراط المستقیم و نحن عیبة علمه، و نحن تراجمة وحیه و نحن أركان توحیده و نحن موضع سره». این روایت در بحث اعتقادات از روایات خیلی مهمی بشمار میآید.
در ادامه علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند: «و فی هذه المعانی روایات أخر و هذه الأخبار من قبیل الجری و عد المصداق للآیة» اگر یك جا امده که صراط امیرالمؤمنین است و یا در جای دیگر ائمه معصومین (علیه السلام) میگویند ما «صراطیم» اگر روایت میگوید اسلام صراط است، اینها از قبیل مصداق و جری و تطبیق است و این مطلب را به عنوان یک اصطلاح در تفسیر نیاوردیم بلکه از خود روایاتی که در این زمینه وارده شده است استفاده میشود.
سپس علامه روایتی را راجع به قرآن كه «إن القرآن له ظهر و بطنٌ» می آورند که از امام میپرسد «ما معنی له ظهر و بطن»؟ امام توضیح میدهند در توضیحشان این كلمه را دارند «القرآن یجری مجری الشمس و القمر» میگویند این اصطلاح جری را كه در تفسیر آوردهایم و تا آخر تفسیر هم به این اصطلاح پایبند هستیم از این تعبیر «القرآن یجری مجری الشمس و القمر» استفاده میشود؛ شمس و قمر هر روز نورافشانی میكنند هر روزی یك مصداقی، یك بخش دیگری كه در آن روز است، امروز یك روزی است و فردا یك روز دیگر است، قرآن هم همینطور است، «یجری مجری الشمس و القمر به مرور زمان» تا قیامت مصادیقی دارد و مصادیقش دائماً تجلی پیدا میكند و وجود پیدا میكند.
بررسی کلام علامه طباطبایی
اشکال این است که ارتباط بین این جمله «یجری مجری الشمس و القمر» با مسئله جری و تطبیق چیست؟ درست است که در قرآن كهنهگی راه پیدا نمیكند بلكه هر روز حرف دارد، و هر روز یك حرف جدید از آن در میآید، هر روز یك معنایی كاملتر از معنای قبل، وسیعتر از معنای قبل، اینها اشكالی ندارد اما از كجای این جمله مذکور، تطبیق و مصداق استفاده میشود؟تردیدی وجود ندارد که نسبت به برخی از آیات، در روایات مصادیق ذكر شده مثلاً «واعتصموا بحبل الله»، «یا ایها الذین آمنوا»،«جنب الله» مصداقش امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، این عیبی ندارد و اصل این مطلب مسلم است. اما اینكه بگوئیم مسئله جری و تطبیق از روایت استظهار میشود و از جمله «القرآن یجری مجری الشمس و القمر» چنین استفادهی میشود این قابل پذیرش نیست.
و مقصود از جری، جری مفهومی است، حتی آن ظهر و بطنش هم مفهومی است، «مجری الشمس و القمر» یعنی هر چه زمان پیش برود، یك مفهوم عمیقتر و یك معنای عمیقتر از آیه میتوان استفاده کرد. شاهد ما این است كه آیا از این تطبیقاتی كه در روایات برای آیات ذکر شده مفسر میتواند تجاوز کند به این معنا که اگر در این روایات آمده باشد «نحن صراط المستقیم» حالا با گذر زمان، كسی میتواند بگوید: «فقها صراط مستقیم هستند»؟
پاسخ این است که با انتهای زمان حضور ائمه معصومین (علیهم السلام)، دیگر نمیتوان مصداق برای آن ذكر کرد و تجاوز از آن مصادیقی که در زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) ذکر شده صحیح نیست، در حالی كه «یجری مجری الشمس و القمر» یعنی افرادی كه مفسر قرآن كریم هستند در هر زمانی اگر شرایطش را داشته باشند با مبانی مسلم تفسیری(نه تفسیر به رأی) میتوانند از یك آیهای، یك معنایی را استخراج كنند.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1] ـ «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین» العنكبوت : 69
[2] ـ «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُون» فصلت : 30
[3] ـ «الحدیث أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یعْرِفْ وَلَایةَ وَلِی اللَّهِ فَیوَالِیهُ وَ یكُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ یدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ.الكافی (ط - الإسلامیة)؛ ج2، ص: 19
[4] ـ (بحث آخر روائی) فی الفقیه، و تفسیر العیاشی، عن الصادق (ع) قال: الصراط المستقیم أمیر المؤمنین (ع). و فی المعانی، عن الصادق (ع) قال: هی الطریق إلى معرفة الله، و هما صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الآخرة، فأما الصراط فی الدنیا فهو الإمام المفترض الطاعة، من عرفه فی الدنیا و اقتدى بهداه- مر على الصراط الذی هو جسر جهنم فی الآخرة، و من لم یعرفه فی الدنیا زلت قدمه فی الآخرة- فتردى فی نار جهنم. و فی المعانی، أیضا عن السجاد (ع) قال: لیس بین الله و بین حجته حجاب، و لا لله دون حجته ستر، نحن أبواب الله و نحن الصراط المستقیم و نحن عیبة علمه، و نحن تراجمة وحیه و نحن أركان توحیده و نحن موضع سره. و عن ابن شهر آشوب عن تفسیر وكیع بن الجراح عن الثوری عن السدی، عن أسباط و مجاهد، عن ابن عباس": فی قوله تعالى: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، قال: قولوا معاشر العباد: أرشدنا إلى حب محمد ص و أهل بیته (ع) أقول: و فی هذه المعانی روایات أخر، و هذه الأخبار من قبیل الجری، و عد المصداق للآیة، و اعلم أن الجری (و كثیرا ما نستعمله فی هذا الكتاب) اصطلاح مأخوذ من قول أئمة أهل البیت (ع) ففی تفسیر العیاشی، عن الفضیل بن یسار قال: سألت أبا جعفر (ع) عن هذه الروایة؛ ما فی القرآن آیة إلا و لها ظهر و بطن- و ما فیها حرف إلا و له حد، و لكل حد مطلع؛ ما یعنی بقوله: ظهر و بطن؟ قال؟ ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما مضى و منه ما لم یكن بعد، یجری كما یجری الشمس و القمر، كلما جاء منه شیء وقع الحدیث. المیزان فى تفسیر القرآن، ج1، ص41 .
نظری ثبت نشده است .