درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 3


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۰۷/۲۳


شماره جلسه : ۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی روایات ذیل آیه شریفه«وإن منكم إلا واردها» از سوره مریم

  • مراد از معنای صراط در آیه و روایات

  • بررسی دلیل علامه طباطبایی در حجیت خبر واحد

  • بررسی مبنای علامه طباطبایی در حجیت خبر واحد و تثبیت نظریه مختار

  • عدم حجیّت خبر واحد نسبت به قطع موضوعی

  • معنای «حجیّت»

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسی روایات ذیل آیه شریفه«وإن منكم إلا واردها» از سوره مریم
روایت چهارم: أبو صالح غالب بن سلیمان، عن كثیر بن زیاد، عن أبی سمیة قال: اختلفنا فی الورود، ابی سمیه می‌گوید: در معنای کلمه «و ان منکم إلا واردها» بین ما اختلاف شد؛ «فقال قوم: لا یدخلها مؤمن» هیچ مؤمنی داخل جهنم نمی‌شود «و قال آخرون: یدخلونها جمعیا» اما گروه دیگر گفتند همه‌ی انسا‌ن‌ها از مؤمن و غیر مؤمن داخل در جهنم می‌شوند «ثمّ ینجّی الّذین اتّقوا» بعد كسانی كه تقوا پیشه كرده‌اند را خدا نجات می‌دهد «فلقیت جابر بن عبد اللّه، فسألته. فأومأ بإصبعیه إلى أذنیه و قال: صمّتا، إن لم أكن سمعت رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله-» می‌گوید جابر اشاره كرد به دو گوش خودش و گفت این دو گوش من كَر باشند اگر من آنچه كه الآن می‌گویم از وجود مبارك پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشنیده باشیم «یقول: الورود الدّخول» پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ورود در اینجا به معنای دخول است «لا یبقى برّ و لا فاجر، إلّا یدخلها. فتكون على المؤمنین بردا و سلاما، كما كانت على إبراهیم» برای مومنین برد و سلام است همان طوری كه برای حضرت ابراهیم آن آتش برد و سلام بود حتّى أنّ للنّار- أو قال: لجهنّم- ضجیجا من بردها«؛ جابر می‌گوید پیامبر فرمود(صلی الله علیه و آله) : (نار، بعد می‌گوید تردید دارم یا نار فرمود یا جهنم) نار یا جهنم از سردی فریاد دارند، یعنی اینقدر این آتش به امر خدا سرد می‌شود كه نار یا جهنم از سردی آتش، صدایشان بلند می‌شود.

پس در روایت مذکور «إن منكم إلا واردها» به معنای «داخلها» آمده، نظر مختار نیز این بود که از خود آیه شریفه با قرائن و مطالبی كه در مباحث گذشته مطرح کردیم استفاده می‌شود که «واردها» به معنای «داخلها» است. برخلاف علامه طباطبایی (قدس سره) كه «وارد» را به معنای مشرف بر جهنم یا كسی كه نزدیك به جهنم می‌شود معنا فرمودند. در حالی که آیه شریفه ظهور در معنای دخول در جهنم دارد. خلاصه در میان روایات، چه روایاتی كه سندش معتبر‌اند و چه آنهایی كه معتبر نیستند، همه روایات «وارد» را به معنای «داخل» بیان كرده‌اند غیر از روایتی که از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شد، البته آن قابل توجیه بود كه توجیه‌اش را بیان کردیم.

روایت پنجم: «و روی‏ مرفوعا، عن یعلى‏  بن أمیة عن رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- قال: تقول النّار للمؤمن یوم لقیامة: جُز یا مؤمن، فقد أطفأ نورك لهبی». نار به مؤمن خطاب می‌كند كه از من عبور كن كه نور تو آتش من را خاموش می‌كند. این روایت هر چند مرفوعه است اما از این به خوبی مسئله صراط استفاده می‌شود.[1]

پس نتیجه این شد آیه ظهور در دخول در جهنم دارد و ذیل آیه شریفه« کان علی ربک مقضیا» قرینه بسیار خوبی است بر اینکه «وارد» به معنای دخول در جهنم است. در ضمن از اكثر روایات نیز دخول در جهنم استفاده می‌شود.

مراد از معنای صراط در آیه و روایات
اما مسئله صراط آیا از آیه شریفه «و ان منکم إلا واردها» استفاده می‌شود؟ دو احتمال در معنای صراط وجود دارد:

الف) در بعضی از روایات آمده كه روی جهنم صراطی قرار می‌د‌هند.

آیا حتماً چنین تلازمی وجود دارد صراطی بر روی جهنم قرار داده شود؟

ب) از مجموع آیات و روایات در این زمینه استفاده می‌شود که صراط به همین داخل و خارج شدن مؤمنین از جهنم گفته می‌شود زیرا روایات می‌گوید اینها داخل در نار می‌شوند ولی نار برای‌آن‌ها برداً و سلاماً خواهد بود.

پس طبق احتمال دوم صراط به راهی در جهنم گفته می‌شود که فاصله و واسطه ی بین انسان و بهشت است و انسان‌های مؤمن برای رسیدن به بهشت از آن راه عبور می‌کنند و انسان کافر، منافق و فاجر در همان جا باقی می‌مانند. این نكته ای است كه باید به طور مفصل در مسئله صراط بررسی شود لکن اجمالا می‌گوییم از مجموع آیه و روایات چنین نکته‌ای استفاده می‌شود و دلیلی بر اینکه حتماً صراط باید بالاسر آتش باشد وجود ندارد.

تا‌کنون روشن شد با قطع نظر از روایات، کلمه‌ «وارد» به معنای داخل شدن است، داخل هم با «صراط» قابل جمع است و ‌صراط هم این نیست كه حتماً یك پلی است، البته تعبیر به «جسر» معلوم نیست در روایات باشد باید روایات را ملاحظه کنیم. ولی در هر صورت اگر هم باشد این مسلّم است که همه باید داخل در جهنم شوند لکن عده‌ای نجات پیدا می‌کنند و از جهنم عبور می‌كنند. حال نظر نهایی در دو احتمال مذکور بعد از بررسی و تحقیق بیشتر در مجموع آیات و روایات مربوط به صراط روشن خواهد شد.

عدم حجیت روایات منقول به خبر واحد در تفسیر آیات اعتقادی و قضایای تاریخی بنابر دیدگاه علامه طباطبایی

چون به بیان روایاتی ذیل آیه شریفه پرداختیم مناسبت است اشاره‌ای به این بحث مهم داشته باشیم که آیا روایات در تفسیر قرآن حجیت دارند یا ندارد؟

علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) در جاهای متعددی[2] از تفسیر المیزان نظر وی بر این است كه روایات خبر واحد در تفسیر قرآن حجّیت ندارد فقط در احكام حجیت دارد یعنی اگر یك روایتی بخواهد مسئله صراط، مسئله عرش و یا خصوصیات قیامت را مطرح کند این روایات منقول به خیر واحد حجّیت ندارد.

دلیل بر این مطلب:

الف) حجّیت در فقه یكی از اعتبارات عقلاییه است و این در جایی معنا دارد كه اثر شرعی داشته باشد به این معنا که رفع و وضعش به ید شارع باشد. اما در قضایای تاریخی و اعتقادی، تشریع و جعل حجّیت بی‌معنا است، چون اثر شرعی ندارد.

ب). در مسئله تفسیر قرآن، احادیث جعلی زیاد وجود دارد یعنی علم اجمالی داریم که از ده تا حدیث تفسیری، هشت مورد جعلی است و این سبب می‌شود اعتماد به این روایات حاصل نشود. به عبارت علمی، عقلا می‌گویند خبر ثقه در جایی حجت است كه اخبار جعلی در میان آنها زیاد نباشد لذا اگر در جایی اخبار جعلی زیاد بود بناء عقلا بر عدم اعتبار خبر است، نظیر اصالة الصحه که در شرایط عادی قابل جریان است اما در زمان وفور فساد و اختلاس باشد جریان اصالة الصحه معنا ندارد.

پس نظر شریف وی این شد كه روایات فقط در آیات الاحکام حجیت دارند اما در غیر آیات الاحكام از مسائل اعتقادی و تاریخی حجیت ندارد.

بررسی دلیل علامه طباطبایی در حجیت خبر واحد
قبل از بررسی کلام علامه طباطبایی، نظر مختار این است که روایات منقول به خبر واحد در همه آیات از جمله آیات احکام، آیات اعتقادی و آیاتی كه خصوصیات جهنم، برزخ، قیامت و جزئیات آن‌ها را بیان می‌كند حجیت دارد، حجیت آن عمومیت دارد و فقط منحصر در احکام نمی‌شود.

اما دلیل اول که فرمودند: در مسائل اعتقادی اثری شرعی وجود ندارد این سخن قابل ملاحظه است، در مسائل اعتقادی نیز اثر شرعی بر آن مترتب می‌شود؛ زیرا وقتی گفته می‌شود خداوند متعال از لفظ«واردها» معنای دخول در جهنم را اراده كرده و فرموده همه داخل در جهنم می‌شوند، چرا اثر شرعی شمرده نشود! مگر اثر شرعی فقط در فعل و ترك خارجی است بلکه همین مقدار که فعلی به خداوند متعال اسناد داده شود نیز اثر شرعی محسوب می‌شود.

اما وجه عدم پذیرش دلیل دوم این است که اولاً: اگر بخواهد به خاطر بودن روایات جعلی در میان احادیث تفسیری و تاریخی، حکم به عدم حجیت خبر واحد شود پس در باب احکام نیز نباید قائل به حجیت شد زیرا در میان روایات احکام نیز روایات جعلی وجود دارد ثانیاً: علم اجمالی به یک سری احادیث ساختگی در بین احادیث تفسیری، ضربه‌ا‌ی وارد نمی‌کند زیرا با قرائن و ثقه بودن روات، آن روایات جعلی کنار می‌رود و آن علم اجمالی انحلال پیدا می‌كند.

بررسی مبنای علامه طباطبایی در حجیت خبر واحد و تثبیت نظریه مختار
مدعای ما این است که ادله حجیت خبر واحد منحصر به بناء عقلا نیست اگر گفته می‌شد ادله حجیت خبر واحد منحصر به بناء عقلا است بله بنای عقلا در یك سری امور، به ظن اكتفا نمی‌كنند، لذا ممكن است كسی بگوید عقلا در جایی به خبر ثقه عمل می‌كنند كه مفید اطمینان باشد در غیر اینصورت عقلا به خبر واحد عمل نمی‌كنند و همچنین ممکن است گفته شود عقلا در امور مهمه به خبر واحد ثقه عمل نمی‌كنند مثلاً روایتی اقامه شود بر اینكه اگر فردی فلان کلام یا فلان صبّ را كرد قتل آن واجب است در این صورت عقلا به این روایت منقول به خبر واحد اعتنا نمی‌کنند زیرا عقلا در امور مهمه مثل قتل به خبر واحد ثقه عمل نمی‌كنند.

ولی وقتی دلیل حجیت خبر واحد منحصر به بنای عقلا نباشد بلکه اطلاق داشته باشد و از آیه‌ی نبأ، آیات دیگر و از راویات متواتر استفاده شود نتیجه‌ی اصولی بحث این خواهد شد كه خبر ثقه «حجةٌ» اعمّ از اینكه برای انسان مفید اطمینان باشد یا نباشد و در اصول اثبات کردیم كه دایره‌ی حجیت خبر واحد در شرع از آنچه كه در میان عقلا است توسعه دارد، شرع می‌گوید به خبر واحد عادل و ثقه عمل كن مطلقا امور مهمه و غیر مهمه، اطمینان آور باشد یا نباشد، ظن به خلاف حاصل شود یا نشود اما دایره حجیت در نزد عقلا محدود است.

پس مشهور اصولیین از جمله شیخ انصاری، نائینی و آخوند خراسان كه خبر واحد را معتبر می‌دانند حصول اطمینان هر چند اطمینان نوعی را لازم و شرط نمی‌دانند و می‌گویند همین كه موثق و صادق در كلام باشد اعمّ از اینکه اطمنیان آور باشد یا نباشد، خواه ظن شخصی به خلاف حاصل شود یا حاصل نشود. بله خبر موثق ظن نوعی می‌آورد. در مقابل از میان اصولیین فقط صاحب منتقی الاصول است که قائل‌اند در خبر واحد، اطمینان و حصول اطمینان معتبر است.

شیخ انصاری در رسائل یک کبرای را پایه گذاری می‌کند و می‌فرماید: «الاصل حرمة العمل بالظن» منتهی مسئله خبر واحد را استثنا می‌كند نه به خاطر اینکه خبر واحد مفید اطمینان است اینکه استثنا نمی‌خواهد، بلکه چون دلیل بر اعتبار آن وجود دارد لذا از آن اصل اولی که اصل در ظنون حرمت است استثنا می‌زند پس خبر واحد در نزد شیخ انصاری ظن معتبر شمرده می‌شود هر چند افاده‌ی اطمینان نکند. از این رو در اصطلاح اصول، خبر واحد از ظنون معتبره محسوب می‌شود.

در ضمن سیره فقها در استدلال به روایات خمس، دیات بر این است که طبق آن روایات فتوا می‌دهند با اینکه آن روایات مفید اطمینان نیست.

مؤید بر این مدعی که خبر واحد در آیات احكام و آیات مربوط به تفسیر قرآن حجیت دارد این است که در روایات نقل شده «أمن آخذ معالِم دینی» معالم جمع مَعلَم یعنی آنچه به عنوان نشانه دین است و نشانه دین شامل احكام و عقاید می‌شود و منحصر به احکام نیست، امام(علیه السلام) می‌فرماید (یونس به عبدالرحمن) معالم دین تو است، یعنی در اعتقادات، در احكام و در اخلاق به ایشان رجوع کند و نفرمود فقط در احكام سراغ یونس بن عبدالرحمن برو.

از این رو طبق مبنایی کسانی که حجّیت خبر واحد را منحصر به بنای عقلا می‌دانند در مسئله جهنم و قیامت که از امور اعتقادی‌اند نمی‌توانند به خبر واحد تمسک و عمل کنند. ولی طبق نظریه مختار و مشهور اصولیین که دلیل حجیت خبر واحد موثق را آیات و روایات می‌دانند و منحصر به بناء عقلاء نمی‌شمارند در تمام مسائل هر چند اعتقادی می‌توانند به خبر واحد موثق تمسک کنند.

عدم حجیّت خبر واحد نسبت به قطع موضوعی
بعد از پایه گذاری کبرای مذکور که در همه‌ای امور از جمله اعتقادی، تاریخی و مسائل احکام، خبر واحد حجت است می‌گوییم البته این کبری در یک مورد استثنا می‌شود و آن در جایی است که امور اعتقادی از مسائلی باشد که نیاز به علم و یقین داشته باشد و به نحو قطع موضوعی باشد مثل اصل وجود خداوند متعال که باید نسبت به آن یقین حاصل شود یا اصل توحید که باید مکلّف یقین به وحدانیت خداوند متعال داشته باشد در این هنگام در این موارد نمی‌توان به خبر واحد تمسک کرد زیرا خبر واحد که از قبیل امارات است جایگزین قطع موضوعی نمی‌شود.

البته اینکه می‌گوییم نسبت به اصل توحید باید یقین و قطع حاصل شود لازم نیست حتماً از طریق برهان و استدلال بدست آید، هر چند غالب موارد یقین از طریق استدلال حاصل می‌شود ولی استدلال در حصول یقین موضوعیت ندارد، لذا اگر كسی از قول دیگری یقین پیدا كند و بگوید من از قول این شخص، یقین به توحید پیدا كرده‌ام كفایت می‌كند، زیرا آنچه از جهت فقهی لازم است حصول یقین است.

 اما مسائلی از قبیل توحید افعالی‌ (برای توحید افعالی دلیل قائم نشده كه باید یقین حاصل شود)، توحید در صفات، وحدت بین صفت و ذات (صفات خدا عین ذات خدا است) که حصول یقین در این موارد موضوعیت ندارد لذا اگر یك روایتی بر این امور قائم شود قابل اعتنا خواهد بود.

حالا اگر یک مرحله پایین‌تر از توحید در صفات و توحید در افعال، ملاحظه شود مانند مسئله خصوصیات جهنم، وجود صراط، معنای عرش و خود معنای صراط، در این امور نیز اگر خبر واحدِ معتبر قائم شود حجیت دارد و به آن عمل می‌شود.

معنای «حجیّت»
حجیت در مسائل عملی؛ یعنی معذریت و منجزیت است. در مسائل غیر عملی؛ یك جهت آن اسناد است وقتی گفته می‌شود این روایت در تفسیر این آیه «حجةٌ»؛ یعنی طبق این روایت اگر آیه معنا شد می توان به خداوند متعال اسناد داد در غیر اینصورت نمی‌توان اسناد داد. از این رو نسبت به آیه شریفه«وان منکم الا واردها» وقتی خبر واحد معتبر قائم شود بر اینکه مومن داخل در جهنم می‌شود یا صراطی وجود دارد در این هنگام چون خبر واحد در این موارد حجت است لذا در ماه رمضان می‌توان اسناد داد که خداوند مؤمن را وارد جهنم می‌کند.

پس نظر مختار این شد که ادله حجّیت خبر واحد این امور را شامل می‌شود، فقط آنجایی كه بنحو قطع موضوعی اخذ شود مثل اصل وجود خداوند تبارك و تعالی و توحید خداوند تبارك و تعالی در این گونه موارد خبر واحد فایده‌ای ندارد ولی در مواردی كه قطع موضوعی لازم ندارد خبر واحد می‌تواند معتبر باشد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «و روى‏ أبو صالح غالب بن سلیمان، عن كثیر بن زیاد، عن أبی سمیة قال: اختلفنا فی الورود. فقال قوم: لا یدخلها مؤمن. و قال آخرون: یدخلونها جمعیا، ثمّ ینجّی الّذین اتّقوا. فلقیت جابر بن عبد اللّه، فسألته. فأومأ بإصبعیه إلى أذنیه و قال: صمّتا، إن لم أكن سمعت رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- یقول: الورود الدّخول. لا یبقى برّ و لا فاجر، إلّا یدخلها. فتكون على المؤمنین بردا و سلاما، كما كانت على إبراهیم، حتّى أنّ للنّار- أو قال: لجهنّم- ضجیجا من بردها. ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیا» و روی‏ مرفوعا، عن یعلى‏ بن أمیة عن رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- قال: تقول النّار للمؤمن یوم لقیامة: جزیا مؤمن، فقد أطفأ نورك لهبی» تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب   ج‏8   257.
[2] ـ «و قد عرفت من أبحاثنا المتقدمة أنا لا نعول على الآحاد فی غیر الأحكام الفرعیة على طبق المیزان العام العقلائی الذی علیه بناء الإنسان فی حیاته‏» المیزان فى تفسیر القرآن   ج‏6   57.

«و أما ما ذكره من أنه یشترط فی قبول الروایة أن تكون منقولة بالتواتر عن المعصوم أو بسند صحیح متصل الإسناد لا شذوذ فیه و لا علة» فمسألة أصولیة، و الذی استقر علیه النظر الیوم فی المسألة أن الخبر إن كان متواترا أو محفوفا بقرینة قطعیة فلا ریب فی حجیتها، و أما غیر ذلك فلا حجیة فیه إلا الأخبار الواردة فی الأحكام الشرعیة الفرعیة إذا كان الخبر موثوق الصدور بالظن النوعی فإن لها حجیة. و ذلك أن الحجیة الشرعیة من الاعتبارات العقلائیة فتتبع وجود أثر شرعی فی المورد یقبل الجعل و الاعتبار الشرعی و القضایا التاریخیة و الأمور الاعتقادیة لا معنى لجعل الحجیة فیها لعدم أثر شرعی و لا معنى لحكم الشارع بكون غیر العلم علما و تعبید الناس بذلك، و الموضوعات الخارجیة و إن أمكن أن یتحقق فیها أثر شرعی إلا أن آثارها جزئیة و الجعل الشرعی لا ینال إلا الكلیات و لیطلب تفصیل القول فی المسألة من علم الأصول.» المیزان فى تفسیر القرآن   ج‏10   351.

«و ثانیا: كونها أخبار آحاد و لا معنى لجعل حجیة أخبار الآحاد فی غیر الأحكام الشرعیة فإن حقیقة الجعل التشریعی إیجاب ترتیب أثر الواقع على الحجة الظاهریة و هو متوقف على وجود أثر عملی للحجة كما فی الأحكام، و أما غیرها فلا أثر فیه حتى یترتب على جعل الحجیة مثلا إذا وردت الروایة بكون البسملة جزءا من السورة كان معنى جعل حجیتها وجوب الإتیان بالبسملة فی القراءة فی الصلاة و أما إذا ورد مثلا أن السامری كان رجلا من كرمان و هو خبر واحد ظنی كان معنى جعل حجیته أن یجعل الظن بمضمونه قطعا و هو حكم تكوینی ممتنع و لیس من التشریع فی شی‏ء و تمام الكلام فی علم الأصول». المیزان فى تفسیر القرآن   ج‏14   205.

«و لقد أجاد فیما أفاد غیر أن الآحاد من الروایات لا تكون حجة عندنا إلا إذا كانت محفوفة بالقرائن المفیدة للعلم أعنی الوثوق التام الشخصی سواء كانت فی أصول الدین أو التاریخ أو الفضائل أو غیرها إلا فی الفقه فإن الوثوق النوعی كاف فی حجیة الروایة كل ذلك بعد عدم مخالفة الكتاب و التفصیل موكول إلى فن أصول الفقه». المیزان فى تفسیر القرآن   ج‏8   141   بحث روائی .....  ص : 136.

 

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .