درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 3


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۰۸/۲۸


شماره جلسه : ۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مروری بر مباحث گذشته پیرامون قلمرو حجیت خبر واحد

  • کلام آیت الله جوادی (دام ظله العالی) در قلمرو حجیت خبر واحد

  • بررسی کلام آیت الله جوادی(دام ظله العالی)

  • کلام آیت الله جوادی(دام ظله العالی) پیرامون روایات شأن نزول

  • بررسی آیه دوم در مسئله صراط

  • احتمالات ادبی در آیه شریفه« إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»

  • وجه اضافه کلمه «ربّ» به ضمیر از دیدگاه آلوسی و پذیرش آن از نگاه علامه طباطبایی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


مروری بر مباحث گذشته پیرامون قلمرو حجیت خبر واحد
با مناقشه بر ادله علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) بر اختصاص حجیت خبر واحد در احکام که مجموعاً دو دلیل بود، این مطلب روشن شد که وقتی در اصول گفته می‌شود خبر واحد حجیت دارد، این فرقی نمی‌كند در احكام، در اعتقادات، در تاریخ و یا در تفسیر باشد، بله در اموری كه یقین در موضوع‌آن اخذ شده، خبر واحد حجیت ندارد اما در مسائلی مانند مسئله صراط که یقین در موضوع‌آن اخذ نشده اگر روایت و خبر واحدی در ذیل آیه شریفه «و إن منكم الا واردها» صادر شود و بگوید: این آیه شریفه مربوط به صراط است، این خبر حجیت دارد و با واسطه این خبر واحد می‌توان آیه را حمل بر این معنا کرد زیرا لازم نیست یقین به مفهوم آیه شریفه پیدا شود.

به خاطر مهم بودن بحث این مطلب را مجددا تکرار می‌کنم و آن این است که اگر در قرآن کریم خبر واحد را حجّت ندانیم باب تفسیر قرآن بسته می‌شود، زیرا آیات قرآن درست است که قطعی السند است اما دلالتش ظنی است لذا قرآن را با قرآن تفسیر می‌کنیم با یك آیه،‌ چند آیه دیگر را معنا می‌كنیم با اینکه یقین به آن نداریم.

بنابراین به نظر می‌رسد نقض و اشکال خیلی مهمی که بر مبنای مرحوم علامه طباطبایی وارد می‌شود و ندیدم كسی آن را مطرح کرده باشد این است که وقتی بگوییم خبر واحد در قرآن حجیت ندارد«لأنه مفیدٌ للظن»، پس ظواهر هم نباید حجیت داشته باشد زیرا ظاهر آیات نیز مفید ظن است در نتیجه اگر  باب ظواهر بسته شود و بگوئیم ظاهر قرآن حجیت ندارد پس باب تفسیر هم  باید بسته شود و چیزی به نام تفسیر نخواهیم داشت.

در ضمن طبق مبنای مرحوم علامه طباطبائی (قدس سره) تمام روایاتی كه در شأن نزول‌های قرآن وارد شده از اعتبار ساقط می‌شود؛ روایتی بگوید این آیه شأن نزول‌آن این است از اعتبار ساقط می‌گردد.

کلام آیت الله جوادی (دام ظله العالی) در قلمرو حجیت خبر واحد
برای تکمیل بحث، در كلمات استاد بزرگوارمان مطالبی وجود دارد که مناسب است به آن اشاره کنم:

ایشان در کتاب تفسیرشان می‌فرمایند: روایات وارده از اهل بیت(علیهم‏السلام) دو گروهند، برخی مربوط به آیات احكام‏وبرخی مربوط به آیات معارف. در روایات احكام، چه در احكام الزامی (واجب وحرام) و چه در احكام غیر الزامی (مستحب و مكروه)، ظاهر حدیث حجّت است ولی در معارف اگر مثلاً خواستیم بفهمیم، «لوح» چیست، «عرش» یعنی چه و «مَلَك» كدام است؟ ظواهر روایات حجّت نیست. مثلاً روایتی كه عرش را برای ما معنا می‏كند، در صورتی حجّیت دارد كه سه شرط داشته باشد:

الف ـ از حیث سند قطعی باشد مثل اینكه متواتر یا خبر واحد محفوف به قرینه قطعیه باشد.

ب ـ جهت صدور روایت برای بیان معارف واقعی قطعی باشد نه از روی تقیه و مانند آن.

ج ـ دلالتش نص باشد نه ظاهر.

اگر روایاتی این سه شرط را داشت و مفید جزم و یقین بود حتی در اعتقادات و اصول دین(غیر از اصل مبدأ) هم معتبر است ولی اگر مفید جزم نبود، در مانند لوح و قلم و كیفیت آفرینش آسمان و زمین و مانند آن كه اعتقاد به آنها شرط ایمان نیست می‏تواند به عنوان احتمالی ظنی راهگشا باشد و به همین معیار هم می‏توان به صاحب شریعت اسناد داد ولی نمی‏توان به طور جزم گفت كه نظر اسلام در این زمینه چنین است. چون ادلّه حجیت خبر واحد مربوط به احكام عملی است كه در آنها به ظن معتبر می‏توان اعتماد كرد.[1]

بررسی کلام آیت الله جوادی(دام ظله العالی)
اساس کلام ایشان همان فرمایش استاد بزرگوارشان مرحوم علامه طباطبائی است و در مباحث پیشین بیان کردیم که اعتقادات بر دو نوع است؛

1) امور اعتقادی که در آن جزم و یقین معتبر است مثلا به اصل وجود خدا باید یقین داشته باشیم لذا مسلم است که هزار تا خبر واحد ظنّی هم بیاید فایده‌ای ندارد.

2) اما در بعضی از امور اعتقادی جزم لازم نیست مانند عالم برزخ که اگر از خیلی از مردم عادی در مورد آن سؤال شود اطلاعی از آن ندارند. در این گونه امور به نظر ما خبر واحد كفایت می‌كند، اگر یك شخص عادلی از قول یك كسی كه منبع دین است از امام معصوم (علیه السلام) پیرامون اصل برزخ یا خصوصیات برزخ (که ملکین می‌آیند و این سؤال و جواب را دارند) یك روایتی نقل كرد این روایت برای ما معتبر و حجیت است.

البته به نکته‌ای که در پاسخ به علامه طباطبائی بیان کرده‌ایم ایشان به آن توجه داشته‌اند و آن این است که حجّیت در احكام، جنبه عملی دارد، جنبه منجزیت و معذریت دارد به این معنا چون عمل است و اگر این عمل مطابق با واقع در بیاید این روایت منجز می‌شود و اگر مطابق با واقع در نیاید این معذر است. ولی در باب اعتقادات، چون عمل نیست فقط اسناد به شارع است لذا می‌گوئیم از اعتقادات ما در شریعت و در دین ما این است كه عالمی به نام عالم برزخ داریم که در این عالم ملكینی هستند و سؤال و جواب می‌كنند. این چه اشكالی دارد؟ از این رو که در این موارد به صورت صد در صد لازم نیست گفته شود اسلام نظرش این است پس برای اسناد دادن به شارع، داشتن حجت معتبر كفایت می‌كند.

نکته دیگر است که این سه خصوصیاتی که ایشان برای حجیت روایات بیان کرده‌اند؛ سند قطعی، دلالت هم باید نص باشد و مدلول هم نباید تقیه‌ای باشد در چند تا از این روایات تفسیر آیات قرآن از این روایات وجود دارد! در ضمن اگر ملاحظه کنید کلام ایشان اضطراب دارد.

پس اساس کلام ما این است که ادله‌ای اصولیین بر اثبات حجیت خبر واحد، مطلق است؛ اگر دلیل حجیت خبر واحد، بنای عقلا قرار بدهیم بنای عقلا اختصاص به احكام ندارد، اگر دلیل حجیت را آیه نبأ یا آیه نَفر قرار بدهیم بازهم اختصاص به احكام ندارد، پس شمولش همه این موارد از احکام و تفسیر را می‌گیرد.

واقع مسئله این است که اگر زراره بگوید امام صادق (علیه السلام) در ذیل این آیه «لله علی الناس حج البیت من استطاع» فرموده: مُراد از استطاعت، زاد و راحله است، بگوئیم این روایت حجت است اما اگر زراره بگوید امام (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه «إن الله علی العرش» فرموده: مراد از عرش این است بگوییم «لیس بحجةٍ» این اصلاً خیلی جای تعجب دارد.

کلام آیت الله جوادی(دام ظله العالی)  پیرامون روایات شأن نزول
در تفسیر شریف تسنیم ایشان درباره روایات شأن نزول و تقسیم آن به درست و نادرست، معتبر و نامعتبر، می‌فرمایند: روایات فاقد سند صحیح و معتبر این گونه شأن نزول را اگر چه در اثر احتمال صدور آن از معصومین علیهم السلام با كلام بشری متفاوت است و باید تكریم شود یعنی می‌گوئیم احتمال دارد این را معصوم فرموده باشد اما از نصاب لازم در حجیت خبر برخوردار نیست.

اما در شأن نزول‌هایی كه به صورت روایت نقل شده و دارای سند صحیح است این گونه روایات در تبیین شأن یا سبب نزول آیه حجیت دارد.[2]

پس آیت الله جوادی (دام ظله) بین آن روایاتی كه سند صحیح ندارد و آن روایاتی که در شأن نزول، سند صحیح دارد، نسبت به حجیت آن قائل به تفصیل شده و در مباحث پیشین بیان کردیم که مرحوم علامه طباطبایی تصریح دارند كه اصلاً روایات در باب شأن نزول مطلقا اعتبار ندارد و حجیّت ندارد.

و ایشان در کتاب شریف تسنیم عبارتی دارند که می‌فرمایند: فقه از امور عملی و تعبدی است و تفسیر از امور علمی، در امور عملی، تعبد به ظن امكان دارد و در امور علمی تعبد جزمی به ظن ممكن نیست.[3] این کلام تقریباً در لا به لای عبارات علامه طباطبائی بود و مطلب مهم و جدیدی نیست.

پس به نظر ما روایاتی كه سند معتبر دارد اعمّ از اینکه در شأن نزول آیه و یا در تبیین مفاهیم آیه وارد شده باشد و بگوید این مفهوم به این معناست، این مفهوم مصداقش این است؛ این روایات مطلقا در این موارد حجیت دارد هر چند برای ما مفید علم و یقین نباشد.

بنابراین با تحقیق و بررسی که پیرامون آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیا» انجام دادیم نتیجه این می‌شود که هر چند خود آیه دلالت روشنی بر مسئله صراط ندارد اما از روایات وارده در ذیل آیه شریفه به خوبی مسئله صراط استفاده می‌شود.

بررسی آیه دوم در مسئله صراط
تاکنون یک آیه پیرامون مسئله صراط بحث شد اما آیه دوم، آیه چهاردهم از سوره مباركه فجر است؛ «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ».

احتمالات ادبی در آیه شریفه« إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»
بحث ادبی که در این آیه شریفه وجود دارد این است که نسبتش با آیات دیگر چیست؟ دو احتمال داده شده :

احتمال اول: در بعضی از كتب تفسیری گفته‌اند این جواب قسم‌هایی است كه در صدر سوره آمده؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، «وَ الْفَجْرِ»، «وَ لَیالٍ عَشْرٍ»، «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»، «وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ»، «هَلْ فی‏ ذلِكَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ».

این احتمال بسیار بعید است با این فاصله هایی كه واقع شده («أَ لَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ»، «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»، «الَّتی‏ لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ»، «وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ»، «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ»، «الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ»، «فَأَكْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ»، «فَصَبَّ عَلَیهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ»، «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ») بخواهیم بگوییم این جواب قسم‌های است که در صدر سوره آمده! این جواب قسم برای گذشته نیست.

احتمال دوم: اکثر مفسرین قائل‌اند از جمله آلوسی در روح المعانی می‌گویند «تعلیل لما قبله» این تعلیل برای ما قبل است. علامه طباطبائی نیز می‌فرمایند: «و فی الآیة تعلیل ما تقدم من حدیث تعذیب الطغاة المكثرین للفساد من الماضین»[4] آن طغیانگرانی كه تكثیر فساد كرد‌ه‌اند، فرعونی كه «اكثروا فیها الفساد»، «فصبّ علیهم ربك سوط عذاب» چرا «صبّ علیهم ربك سوط عذاب» ؟ برای اینكه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ».

این احتمال تعلیل، سازگاری‌اش با آیات پیشین بسیار مناسب است پس این جواب قسم نمی‌تواند باشد.

وجه اضافه کلمه «ربّ» به ضمیر از دیدگاه آلوسی و پذیرش آن از نگاه علامه طباطبایی
در ادامه آلوسی در روح المعانی می‌گوید: «و إیذان بأن كفار قومه صلّى اللّه علیه و سلم سیصیبهم مثل ما أصاب أضرابهم المذكورین من العذاب كما ینبى‏ء عنه التعرض لعنوان الربوبیة مع الإضافة إلى ضمیره علیه الصلاة و السلام»[5] آیه شریفه «إن ربك لبالمرصاد» اشعار است به اینکه ای رسول ما، در امت تو هم عذاب واقع می‌شود مثل آن اقوام گذشته و امت‌های گذشته كه «صبّ علیهم ربك سوط عذاب»  و مؤیدش اضافه کلمه «رب» به خود پیامبر است «إن ربك»، «ربّ تو لبالمرصاد» است.

پس این تعبیر به «ربّك» اشاره دارد به اینكه سنت الهی در مورد اقوام سركش و ظالم در امت تو هم جاری است یعنی اگر امت تو گروهی از اینها بخواهند طغیان كنند، سركشی كنند اینها را هم گرفتار بر عذاب می‌كنیم.

علامه طباطبایی نیز این مطلب را تا یک اندازه‌ای پذیرفته‌اند که آیه ایذان و اشاره‌ دارد به اینکه کفار در امت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) نیز گرفتار عذاب می‌شوند «بإضافة الرب إلى ضمیر الخطاب تلویح إلى أن سنة العذاب جاریة فی أمته‏ (ص) على ما جرت علیه فی الأمم الماضین‏» سنت عذاب همان طوری كه در امت‌های گذشته بوده و خداوند متعال امت یك پیامبری را دچار عذاب می‌كرد، امت تو هم همینطور‌اند و گویا مثلاً یك تسلی به پیامبر باشد، تسلی به اینكه اگر اینها به حرف تو گوش ندهند، اگر اینها تمرّد كنند هم گرفتار عذاب می‌شوند.

آلوسی در روح المعانی می‌گوید خود عنوان ربوبیت (علامه این جهت را اشاره نكرده‌اند) به انضمام اینكه کلمه «رب» به ضمیر خطاب اضافه شده، «ربّكَ» یعنی این ربوبیتی كه خدای تو دارد «إنّ ربكَ لبالمرصاد». به نظر ما آیه دلالت بر این معنا و اشعار ندارد و اضافه «رب» به پیامبر چنین ایذان و اشعاری را نمی‌رساند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ قرآن در قرآن، ص391.
[2] ـ  شأن نزول: بیاناتی كه در شأن و سبب نزول آیات قرآن كریم آمده است چند قسم است:
الف: بیاناتی كه به صورت تاریخ است، نه روایتی از معصوم (علیه‏السلام)، مانند این كه از ابن‏عباس نقل شود كه این آیه در چنین زمینه‏ای نازل شده است. این گونه شأن نزولها مانند اقوال مفسران تنها زمینه‏ساز برداشتهای تفسیری است و حجیتی ندارد؛ البته اگر در موردی اطمینان حاصل شود، مانند آن كه از قول ابن‏عباس طمأنینه پدید آید خود آن وثوق و طمأنینه معتبر است، نه آن كه صرفِ تاریخ، اعتبار تعبّدی داشته باشد؛ بر خلاف حدیث معتبر كه حجّیت تعبدی دارد هر چند وثوق حاصل نشود.
ب: روایات فاقد سند صحیح و معتبر. این گونه شأن نزولها گرچه بر اثر احتمال صدور آن از معصومین (علیهم‏السلام) با كلام بشری متفاوت است و باید تكریم شود، امّا از نصاب لازم در حجیت خبر برخوردار نیست.
ج: شأن نزولهایی كه به صورت روایت نقل شده و دارای سند صحیح و معتبر است. این گونه روایات در تبیین شأن و یا سبب نزول آیه حجیت دارد، ولی همانگونه كه روایات تطبیقی شمول و گستره معنای آیه را محدود نمی‏كند، روایات شأن نزول نیز بیانگر مورد و مصداقی برای مفهوم كلی آیه است و هیچ‏گاه مورد یك عام یا مطلق، مخصِّص یا مقید آن نیست و این گونه روایات گرچه مایه كاهش عموم یا اطلاق نیست، لیكن راهگشای خوبی برای مفسر است تا آیه را به گونه‏ای تفسیر كند كه با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد.
تذكّر: شأن نزولهای ویژه، مانند آنچه در آیه تطهیر، مباهله، ولایت و... وارد شده، از بحث خارج است.[تسنیم، جلد 1 -  صفحه 233]
[3] ـ سوم: روایات تفسیری حروف مقطعه دست كم باید اعتبار لازم در روایات فقهی را داشته باشد؛ یعنی، باید صحیحه یا موثقه یا حسنه باشد. توضیح این كه، فقه از امور عملی و تعبدی است و تفسیر از امور علمی و تفاوت این دو،آن است كه در مسائل عملی امكان تعبد به «ظن» وجود دارد، در حالی كه در مسائل علمی تعبد به «ظن» ممكن نیست.
ثمره خبر واحد تنها «ظن» است و چون تعبد به ظن تنها در عمل ممكن است، پس خبر واحد تنها در امور عملی و تعبدی حجت است؛ اما در مسایل علمی بر اساس خبر واحدِ ظن‏آور نمی‏توان «متعبّد» شد؛ زیرا در مسایل علمی باور مطرح است و امكان تعبد نیست؛ اگر مبادی فهم و باور نسبت به مطلب معین حاصل شد، انسان آن را می‏فهمد و گرنه باور یافت نمی‏شود؛ علم و یقین در دست انسان نیست تا انسان «بنا» را بر پذیرش و باور یا ردّ و انكار چیزی بگذارد، بلكه زمام باور انسان در دست علم و برهان است.
آنچه در علم اصول گفته می‏شود: «خبر واحد در مسائل عملی معتبر است و در امور علمی حجّت نیست» به همین معناست و در واقع ارشاد به نفی موضوع است؛ بدین معنا كه در امور اعتقادی با خبر واحد علم حاصل نمی‏شود، نه این كه علم حاصل می‏شود، ولی حجت نیست. اصلاً از خبر غیر قطعی ساخته نیست كه در اندیشه انسان اثر یقینی بگذارد، مگر آن‏كه متن آن برهانی باشد یا سند آن قطعی یا محفوف به قراین قطعی باشد.[تسنیم، جلد 2 -  صفحه 125]
[4] ـ قوله تعالى: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» المرصاد المكان الذی یرصد منه و یرقب و كونه تعالى على المرصاد استعارة تمثیلیة شبه فیها حفظه تعالى لأعمال عباده بمن یقعد على المرصاد یرقب من یراد رقوبه فیأخذه حین یمر به و هو لا یشعر فالله سبحانه رقیب یرقب أعمال عباده حتى إذا طغوا و أكثروا الفساد أخذهم بأشد العذاب. و فی الآیة تعلیل ما تقدم من حدیث تعذیب الطغاة المكثرین للفساد من الماضین و فی قوله: «رَبَّكَ‏» بإضافة الرب إلى ضمیر الخطاب تلویح إلى أن سنة العذاب جاریة فی أمته‏)ص) على ما جرت علیه فی الأمم الماضین» المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏20، ص: 282.
[5] ـ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم   ج‏15   340.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .