موضوع: صلاة المسافر (7)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۲/۳۱
شماره جلسه : ۱۵۴
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
مطلب اول
-
ارزیابی دیدگاه صاحب جواهر
-
مطلب دوم
-
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
جمعبندی بحث
-
نکاتی پیرامون روزهای پایانی ماه مبارک رمضان
-
مطلب اول
-
مطلب دوم
-
نکتهای درباره عید سعید فطر
-
اهمیّت روز قدس
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بعد از نقل اقوال و ادله و روایاتی که در این بحث وجود داشت، تا اینجا روشن شد که حق با مشهور است؛ یعنی همانطوری که مسافر هنگام خروج حد ترخص دارد، هنگام ورود و ایاب هم دارای حد ترخص است، اینجا سه مطلب دیگر باقی مانده است:مطلب اول
صاحب جواهر(قدس سره) میفرماید: این قول از آن قول قبلی که بگوئیم ملاک، ورود در بیت است اضعف است بوجوهٍ، اما این وجوه را ایشان اشاره نمیکند و بعد میفرماید: «بل یمکن دعوی الاجماع المرکب علی خلافه»[1]؛ بلکه میتوان ادعا کرد که در اینجا اجماع مرکب بر خلافش وجود دارد؛ یعنی دو قول داریم: یکی اینکه حد ترخص داریم و یکی اینکه حد ترخص نداریم، اینها هر دو بر نفی تخییر اجماع مرکب دارند.
ارزیابی دیدگاه صاحب جواهر
به بیان دیگر، در بعضی از موارد عرف از انحصار رفع ید میکند، اما اینجا یک علم اجمالی هم داریم که این شخص، یا باید نمازش را قصر بخواند یا تمام بخواند. لذا با قطع نظر از خود این دو دلیل دو طرف، شما علم اجمالی ندارید که این وظیفهاش یا قصر است یا اتمام؟!
بنابراین در اینجا در دو فرض با شما صحبت میکنیم: 1) یک فرض وجود علم اجمالی است، با وجود علم اجمالی (که به نظرم این علم اجمالی امری روشن است) مجالی برای این جمع نیست، 2) فرض کنیم علم اجمالی نداریم و این یک جمع تبرعی است، اینکه بگوئیم عرف این را نمیپذیرد، نمیگوید الآن ظاهر مراد متکلم این است که میخواهد بگوید در این حدّ فاصله شما مخیّر هستید، بلکه میگوید آن کلامش این است که وقتی رسیدی به حدّ ترخص «یجب علیک الاتمام»، این «یدخل بیته» هم میگوید قبل از بیت حق نداری نماز را تمام بخوانی، عرف چنین چیزی را به عنوان جمع عرفی نمیپذیرد.
پس این تخییری در اینجاست که ما بخواهیم به عنوان جمع بین الدلیلین، اصلاً بگوئیم عملاً بالدلیل به معنای جمع بین الدلیلین باشد، اولاً با وجود علم اجمالی به هیچوجه معنا ندارد و با قطع نظر از علم اجمالی هم، عرف چنین چیزی را نمیپذیرد.
نظیر آن که یک وقت میگفتیم همان کار را صائم انجام بدهد عقوبتش یک چیز دیگری فرمودند، اینجا معلوم میشود که مکلّف مخیر بینهماست و عرف هم میپذیرد، اما اینجا از یک طرف میگوید: تا رسیدی به حد ترخص «فمثل ذلک»؛ یعنی نمازت تمام است، از یک طرف میگوید: مادامی که وارد بیت نشدی باید نمازت را قصر بخوانی؛ یعنی تصریح به تعیّن است.
به بیان دیگر، جمع بین الدلیلین و تخییر در جایی است که تصریح به تعیّن نباشد، اما در اینجا کالصریح است که «لایزال المسافر مقصِّراً حتّی یدخل به»، این تصریح به تعین است. صیغه امر غیر از این است و اینجا خود مدلول مطابقیاش تعین است که میگوید: «لایزال المسافر مقصرا»، ما از صیغه امر نمیخواهیم استفاده کنیم، بلکه تصریح میکند، مثل آن که از گفته باشد: «یجب علیه معیّناً» که وقتی به حد ترخص رسید تمام بخواند، این «لایزال المسافر مقصِّراً» همین است. این ظهور روشن در تعیینیّت دارد.
بنابراین، اگر مرادشان از این تخییر آن تخییری باشد که در «اذن فتخیّر» است، بعد این اسوء حال بودنش از این جهت است که بنا بر آن قولی که گفتند «حتی یدخل بیته»، اینها گفتند آن روایات ظهور دارد و این نص است؛ یعنی روایت «حتی یدخل بیته» نص در این است که در بیت میتواند تمام بخواند و لذا آن روایت اجتیاز به کوفه را که دیروز خواندیم «و إن هو دخل بیته یتمّ»، آن راویاتی که میگوید: «اذا قدمت من سفرک فمثل ذلک» ظهور دارد.
لذا آن قول در مقابل آن روایات له مجالٌ چون نص است و این آقایان میتوانند بگویند که ما به نص عمل میکنیم و با نص در ظاهر تأویل میبریم، اما الآن میخواهند به هر دو قول عمل کنند؛ یعنی میخواهند هر دو را در یک حد قرار بدهند و وقتی میخواهند در یک حد قرار بگیرند، این اسوء حالاً میشود. شاید نظر صاحب جواهر(قدس سره) که گفته این اسوء حالاً هست این است، منتهی اینکه ایشان فرمود «بوجوهٍ»، شاید همین باشد که اولاً قول مشهور معتضد به این همه مؤیدات است، اما این قول اعتضادی ندارد ، ثانیاً هم مسئله اجماع مرکب برخلافش هست.
مطلب دوم
صاحب جواهر(قدس سره) میفرماید: این برخلاف مذهب است؛ زیرا مذهب امامیه این است که در ورود به وطن اینطور نیست که بین استقرار و عدم استقرار بخواهیم فرق بگذاریم؛ یعنی ولو اینکه مفاد بعضی از روایات این بود، در مسئله روایت مکه ما یک چنین احتمالی هم دادیم که اگر اهل مکه به مکه برگشتند اما نمیخواهند داخل خانهشان بشوند و دوباره به منا برگردند باید نمازشان را شکسته بخوانند، اما اگر بخواهند در منازلشان بمانند تمام بخوانند. به هر حال هیچکس طبق این معنا فتوا نداده و فتوا همان است که عند الایاب وقتی به حد ترخص رسید «یتعیّن علیه الاتمام».
مطلب سوم: بررسی مقدار حدّ ترخّص عند الإیاب
تا اینجا روشن شد که عند الایاب هم حد ترخص وجود دارد، حال آیا حد ترخص ایاب با حد ترخص خروج یکی است؟ طبق قول مشهور هر چه را که در خروج میگویند در ایاب هم میگویند:
1. آن کسانی که میگویند در خروج هم خفاء الجدران و هم خفاء الاذان معاً شودريال وقتی هم که میخواهند برگردند میگویند باید هم رؤیة الجدران و هم سماع الاذان بشود (حال آن استدلال عقلی که صاحب جواهر(قدس سره) مطرح کرد را کنار بگذاریم) فتوا این است.
2. کسانی که عند الخروج احتیاط وجوبی میکنند به خفای هر دو (مانند امام خمینی(قدس سره))، عند الایاب هم احتیاط وجوبی میکنند. گفته شد نظر مرحوم امام (طبق آنچه از تحریر استفاده میشود) این است که عند الخروج احتیاط وجوبی به خفای هر دو است، عند الایاب هم میفرمایند رفع هر دو است؛ یعنی رفع خفاء از جدران و رفع خفاء از اذان.
3. کسانی که میگویند: عند الخروج احدهما کفایت میکند (که نظر ما همین شد به تبع مرحوم سید و جمعی)، عند الایاب هم همین است؛ یعنی تا جدران را دید باید تمام بخواند. حال اگر یک جایی رسید که اصلاً جدرانی ندارد وقتی اذان را شنید باید تمام بخواند.
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
دلیل محقق خویی(قدس سره) آن است که میفرماید: «فإن خفاء الجدران المعبّر عنه فی النّص فی التواری من البیوت لم یرد الا فی روایةٍ واحدة»؛ خفاء جدران فقط در همان صحیحه محمد بن مسلم است، بعد مورد این صحیحه محمد بن مسلم «هو الشروع»؛ یعنی حد ترخص خروجی را مطرح میکند، «و السؤال عن مبدأ التقصیر»؛ سؤال از شروع در سفر است، «فینحصر لامحاله فی الذهاب و لا یعمّ الایاب بوجهٍ»، عبارت «مثل ذلک» در روایت، در باب اذان است؛ یعنی آن روایت صحیحه ابن سنان هم موردش فقط در مورد اذان است؛ یعنی «اذا قدمت من سفرک فمثل ذلک»[2] آن هم در مورد سماع اذان است و لذا ایشان میگویند: «کان المتعین هنا التحدید بعدم سماع الاذان الوارد فی صحیحة ابن سنان المصرحه بکون الایاب کالذهاب».[3]
مؤید دیگر ایشان آن روایت حماد است که «اذا سمع الاذان اتمّ المسافر»[4]. بنابراین ایشان سه دلیل برای مدعای خود ذکر کرده است.
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
به بیان دیگر، اگر گفتیم روایت صحیحه محمد بن مسلم فقط خروج را مطرح میکند، شما در خروج مگر از خود «تواری البیوت» الغای خصوصیت نکردید؟ یعنی گفتید به خاطر روایات اذان ما از تعیّن تواری البیوت در صحیح محمد بن مسلم از دست برمیداریم. ما هم میگوئیم همین راه اقتضا میکند از خروجش هم دست برداریم.
به نظرم شیخ صدوق(قدس سره) در ایاب هم به همین تواری البیوت فقط استناد کرده است؛ چون غیر از عبارت محقق(قدس سره) در اینجا ظاهراً کسی نمیگوید در آن طرف احد الامرین است و در این طرف فقط سماع الاذان است. لذا ما باشیم و صحیحه محمد بن مسلم (و اصلاً روایت دیگری هم نداشتیم)، آیا واقعاً نمیشود از خروج، الغای خصوصیت کرد؟ مرحوم بروجردی تصریح کرد که میشود. ما قبلاً کلام مرحوم بروجردی را خواندیم و ایشان مسئله را برد روی استناد به عرف، که عرف بین ایاب و ذهاب فرق نمیگذارد و عرف الغای خصوصیت میکند.
جمعبندی بحث
بنابراین به قرینه روایت صحیحه محمد بن مسلم از تعیّن اذان در روایت ابن سنان هنگام خروج، رفع ید میکنیم؛ یعنی روایت عبدالله بن سنان میگوید: «سألته عن التقصیر قال(علیه السلام) اذا کنت فی الموضع الذی تسمع فیها الاذان فاتمّ و اذا کنت فی الموضع الذی لا تسمع فیها الاذان فقصِّر»، فقط مسئله اذان است. آیا شما به قرینه روایت محمد بن مسلم از تعین این اذان رفع ید میکنید یا نه؟ باید «اذا قدمت من سفرک» را هم شامل بشود.
به نظر ما محقق خویی(قدس سره) در اینجا یک جمودی بر روایت کرده است. روش صناعی همین است که وقتی در این روایات اذان هنگام خروج توسط روایت محمد بن مسلم تصرف کردید، باید در ایابش (یعنی «اذا قدمت») نیز همین سخن را گفته و هر دو را شامل میشود (هم رویة جدران و هم سماع الاذان).
نکاتی پیرامون روزهای پایانی ماه مبارک رمضان
مطلب اول
یک مطلب وداع با ماه رمضان است؛ یعنی همان طوری که ما به زیارت اعتاب مقدسه میرویم، همان طوری که حج میرویم، طواف وداع، وداع با خانه خدا داریم، با این ماه مبارک رمضان وداع کنیم.
این تعبیر که جابر بن عبدالله بن انصاری میگوید:
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) فِي آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمَّا بَصُرَ بِي قَالَ لِي يَا جَابِرُ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَوَدِّعْهُ وَ قُلِ: اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً فَإِنَّهُ مَنْ قَالَ ذَلِكَ ظَفِرَ بِإِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ إِمَّا بِبُلُوغِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِمَّا بِغُفْرَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَتِهِ.[5]جابر بن عبدالله انصاری میگوید: در آخرین جمعه ماه رمضان بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد شدم. وقتی حضرت من را دیدند فرمودند: ای جابر! این آخرین جمعه ماه رمضان است پس با آن وداع کن. بعد حضرت یادش دادند و فرمودند بگو: خدایا! این ماه رمضان را آخرین ماه رمضانی که ما موفق به روزه گرفتن شدیم قرار نده و باز در ماههای رمضان دیگر ما را به این ضیافت خودت دعوت کن و داخل کن. پس اگر مقدر این بود که آخرین عهد باشد من را جزء مرحومین قرار بده نه جزء محرومین.
امام صادق (علیه السلام) در آخرین شب ماه رمضان میفرمود:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا كَانَتْ آخِرُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقُلِ اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ قَدْ تَصَرَّمَ وَ أَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ يَا رَبِّ أَنْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ أَوْ يَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ لَكَ قِبَلِي تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُرِيدُ أَنْ تُعَذِّبَنِي بِهِ يَوْمَ أَلْقَاكَ.[6]
عبارت: «و قد تصرَّمَ» کنایه از ناراحتی است. حضرت میفرماید: خدایا! به وجه کریم تو (که وجه خدا ظهور اولی و مهمش در کرم و لطف خداست نه در غضب خدا، وجه خدا در رحمت و در کرامت خداست) پناه میبریم که امشب صبح بشود و ماه رمضان بگذرد و تو بر ذمهی ما حقی داشته باشیم و خدای ناکرده گناهی بر ذمه ما باشد و بخواهی با آن گناه در قیامت ما را عذاب کنی!
مطلب دوم
حضرت وقتی میخواهد با ماه رمضان وداع کند میفرماید: «السَّلَامُ علیکَ یَا شَهرَ اللهِ الاکبَر وَ یَا عِیدَ أولِیائِهِ»، خود ماه رمضان عید اولیاء خداست نه فقط عید فطر، خود ماه رمضان تمامش عید اولیاء خداست و حضرت سجاد (علیه السلام) با آن وداع میکند. «السلام علیک» یعنی خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و ای عید اولیاء خدا، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ»؛ بهترین مصحوب و کریمترین مصحوب، اوقات ماه رمضان است، «السَّلامُ عَلَیکَ مِن شهرٍ قَرُبَت فِیهِ الآمَال»؛ ماهی که حقیقتش این است که آرزوهای معنوی انسان را نزدیک میکند، «وَ نُشِرَت فِیهِ الأعمَال».[7]
عبارات بسیار عبارات عجیبی است؛ یعنی انسان میگوید امام سجاد(علیه السلام) با این ماه رمضان چطور وداع میکند؟ معلوم میشود که انسان هر چه با حقیقت ماه رمضان ارتباط برقرار کند، در خروج از این شهر برای انسان مقامات و منزلها و مراتبی را ایجاد میکند. بنابراین در این چند روزی که به آخر ماه رمضان مانده مسئله وداع با ماه بزرگ خدا مورد توجهمان باشد.
نکتهای درباره عید سعید فطر
إحیای در شب عید فطر بر حسب آنچه از وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «من أحیا لیلةَ العِیدِ لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ»[8]؛ کسی که در شب عید احیا کند، به عبادت و شب زندهداری بگذراند، به دعا و مناجات و راز و نیاز با خدا، آن روزی که همه قلبها میمیرند قلب او زنده است. حالا این «یوم تموت القلوب»، را هم بر قیامت میشود تطبیق کرد و هم در همین دنیا هم اگر یک روزی قلوب اعوجاج پیدا کند، خدای تبارک و تعالی این شخص را حفظ میکند. پس نسبت به عید سعید فطر هم این اهتمام را داشته باشیم.
اهمیّت روز قدس
ما نباید از مسئله اسرائیل غفلت یا کمتوجهی کنیم. اسرائیل و صهیونیسم نه فقط فلسطین را اشغال کرد، بلکه به دنبال هدم اسلام بلکه هدم همه ادیان آسمانی است حتی یهودیّت واقعی، درست است که در پوشش یهودیت جلو میآید، نژادپرستی دارد، ادعاهای مطابق با مذهب حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام را دارد، ولی سر دمداران اسرائیل و صهیونیسم اصلاً دنبال قطع ارتباط بشر با خدا هستند. آنها میگویند: دین سماوی به کنار باید برود و آنچه ما میگوئیم بشر باید عمل کند!
صهیونیسم دنبال این فکر است که میگوید آنچه ما میگوئیم همه دنیا و بشر برده ما، عملهی ما، زیرمجموعه ما، باید به دستورات ما عمل کنند، این هدف اصلیشان است. همه دنیا برای آنها هست نه فقط مسئله فلسطین، نه فقط نیل تا فرات، اینها به این مقدار نمیخواهند اکتفا کنند، یک چیز واقعاً خطرناکی است که نباید از مسئله اسرائیل غافل شد.
اینکه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه این همه تعبیر راجع به اسرائیل داشتند به عنوان غده سرطانی، اینها تعابیر لفظی نبوده، بلکه نگرانی از یک مسئله بسیار مهم برای اسلام و ادیان دیگر است، ولی اسلام برای ما بسیار اهمیت دارد و دشمنی آن با اسلام محرز است بین شیعه و سنی هم فرق ندارد، بلکه با اساس اسلام دشمنی دارد و دنبال هدم اسلام است، لذا به هر نحوی میتوانیم وظیفه خودمان را انجام بدهیم به هر شکلی که مقدور است.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ «فطرح أدلة المشهور حينئذ المعتضدة بما سمعت لمثل هذه الأخبار كما ترى، و لذا قال المصنف و الأول أظهر و مثله ما مال اليه بعض متأخري المتأخرين من التخبير لمن بلغ الى محل الترخص في إيابه بين القصر و الإتمام عملا بالدليلين، بل هو أضعف من الأول بوجوه، بل يمكن دعوى الإجماع المركب على خلافه، و كذا ما يقال من تنزيل هذه النصوص على من أراد المرور بمصره مستطرقا غير مستقر و كان قد أنشأ سفرا من مكان آخر، لخصوص بعض النصوص الواردة في خصوص ذلك التي قد ذكرها في الشرط الثالث، و بينا أن المذهب و العمل على خلافها، فلاحظ و تأمل، و الله أعلم.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج14، ص: 302-303.
[2] ـ «وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّقْصِيرِ قَالَ: إِذَا كُنْتَ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي تَسْمَعُ فِيهِ الْأَذَانَ فَأَتِمَّ وَ إِذَا كُنْتَ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي لَا تَسْمَعُ فِيهِ الْأَذَانَ فَقَصِّرْ وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ.» التهذيب 4- 230- 675، و الاستبصار 1- 242- 862؛ وسائل الشيعة؛ ج8، ص: 472، ح11196- 3.
[3] ـ «و أمّا الثاني: أعني تشخيص هذا الحدّ، فالظاهر أنّه لا ينبغي التأمّل في انحصاره هنا في عدم سماع الأذان كما سمعته عن المحقّق في الشرائع، فإنّ خفاء الجدران المعبّر عنه في النص بالتواري من البيوت لم يرد إلّا في رواية واحدة و هي صحيحة ابن مسلم المتقدّمة، قال «قلت لأبي عبد اللّٰه (عليه السلام): الرجل يريد السفر متى يقصّر؟ قال: إذا توارى من البيوت». و موردها كما ترى هو الشروع في السفر و السؤال عن مبدأ التقصير، فينحصر لا محالة في الذهاب و لا يعمّ الإياب بوجه. إذن كان المتعيّن هنا التحديد بعدم سماع الأذان، الوارد في صحيحة ابن سنان المصرّحة بكون الإياب كالذهاب، السليمة عن المعارض كما هو ظاهر.» موسوعة الإمام الخوئي؛ ج20، ص: 204-205.
[4] ـ «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا سَمِعَ الْأَذَانَ أَتَمَّ الْمُسَافِرُ.» المحاسن (للبرقي)، ج2، ص: 371، ح127؛ وسائل الشيعة؛ ج8، ص: 473، 11200- 7.
[5] ـ «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّعِيدِ الْهَمْدَانِيُّ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ الْمَكِّيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) فِي آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمَّا بَصُرَ بِي قَالَ لِي يَا جَابِرُ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَوَدِّعْهُ وَ قُلِ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً فَإِنَّهُ مَنْ قَالَ ذَلِكَ ظَفِرَ بِإِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ إِمَّا بِبُلُوغِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِمَّا بِغُفْرَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَتِهِ ثُمَّ قَالَ(صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَفْرِضْ مِنْ صِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ فِيمَا مَضَى إِلَّا عَلَى الْأَنْبِيَاءِ دُونَ أُمَمِهِمْ وَ إِنَّمَا فَرَضَ عَلَيْكُمْ مَا فَرَضَ عَلَى أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ قَبْلِي إِكْرَاماً وَ تَفْضِيلًا وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ فَضِيلَةً إِلَّا أَعْطَانِيهَا وَ لَقَدْ أَعْطَانِي مَا لَمْ يُعْطِهِمْ وَ فَضَّلَنِي عَلَى كَافَّتِهِمْ وَ أَنَا سَيِّدُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ لَا فَخْرَ.» فضائل الأشهر الثلاثة؛ ص: 139، ح149؛ وسائل الشيعة؛ ج10، ص: 365، ح13617- 2.
[6] ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج4، ص: 164، ح5.
[7] ـ «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا، وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا، وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ، وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ، وَ الْحَقُّ الْمَقْضِيُّ، فَنَحْنُ قَائِلُونَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.» الصحيفة السجادية؛ ص: 198.
[8] ـ «وَ عَنْهُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ بَكْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْعِيدِ لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.» ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: 76؛ وسائل الشيعة؛ ج7، ص: 478، ح9904- 2.
نظری ثبت نشده است .