درس بعد

تعادل و تراجيح

درس قبل

تعادل و تراجيح

درس بعد

درس قبل

موضوع: تعادل و تراجیح


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۲


شماره جلسه : ۶۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • کلام مرحوم خوئی در بحث

  • بررسی کلام مرحوم خوئی

  • کلام مرحوم داماد

  • بررسی کلام مرحوم داماد

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته
کلام در مسئله 20 از كتاب صلاة عروه، در مباحث قيام بود. بحث در این بود که آيا در چنين موردي تزاحم وجود دارد يا خير؟ كسي كه فقط قدرت بر قيام در يك ركعت دارد، يا ركعت اولي يا ركعت ثانيه، آيا از مصاديق باب تزاحم است يا خير؟ اين بحث را از نظر اصولي تمام كرديم و عرض كرديم كه اين مورد از موارد تزاحم نيست.

کلام مرحوم خوئی در بحث
امروز اشاره‌اي به بعضي از كلمات آقايان داریم تا بالأخره ببینیم نتيجه چه مي‌شود؟ مرحوم آقای خوئي (قدس سره) فتواي صاحب عروه را مي‌پذيرند و مي‌فرمايند «الأقوى في خصوص المقام، رعاية القيام في السابقة». اين شخص بايد در ركعت اولي ايستاده نماز بخواند «فيقوم إلى أن يتجدد العجز كما أفاده في المتن»[1] همان طور كه سيد هم در متن عروه دارد. تقريباً از حيث فتوا نديدم كسي مخالف با اين مطلب باشد. وقتي مرحوم سيد مي‌فرمايد «وجب أن يقوم إلى أن يتجدد العجز»[2] همه موافق‌اند. فقط مرحوم آقاي حكيم فرموده علي الاحوط. آقاي خوئي كه با مرحوم سيد موافقت مي‌كنند، مي‌فرمايند «ذلك لإطلاق قوله (عليه السلام) في صحيحة جميل: إذا قَوي فليقم». مي‌فرمايند در صحيحه جميل اينطور وارد شده كه «إذا قوي فليقم».

صحيحه‌ي جميل از امام صادق (عليه السلام) است که مي‌گويد سوال كردم «مَا حَدُّ الْمَرَضِ الَّذِي يُصَلِّي صَاحِبُهُ قَاعِداً». حد مرضي كه صاحب آن مرض نمازش را باید نشسته مي خواند چيست؟ «فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُوعَكُ وَ يُجْرَحُ». أوعك يوعكُ به معناي مضطرب بودن، مريض بودن، ناراحت بودن، به معناي به خود پيچيدن است. در بعضي از جاها «وَعك» را به «اصابة المرض من شدّة التعب» معنا كردند یعنی از شدت خستگي انسان مريض مي‌شود.

امام فرمود «إِنَّ الرَّجُلَ لَيُوعَكُ وَ يُجْرَحُ» يعني اگر ايستاده برايش حرجي است مثلا اگر مريض است و نمي‌تواند بايستد، نمازش را بايد نشسته بخواند. ولی مي‌فرمايد «وَ لَكِنَّهُ أَعْلَمُ بِنَفْسِهِ». اين سؤال را خيلي مطرح مي‌كنند. بعضي‌ها به مجرد يك درد پا، درد كمر، مي‌گويند مي‌توانيم نماز را نشسته بخوانيم يا نه؟ خودشان مي‌دانند یعنی بايد بگوئيم اگر مي‌توانيد، بايستيد «وَ لَكِنَّهُ أَعْلَمُ بِنَفْسِهِ». بعد مي‌فرمايد «إِذَا قَوِيَ فَلْيَقُمْ» اگر قدرت پيدا كرد بايد بايستد. يعني ممكن است كسي مريض باشد اما بتواند بايستد. مجرد مرض، مجرد شدة المرض مثل تب سنگين، موجب نمي‌شود كه نمازش را نشسته بخواند[3].

آقاي خوئي مي‌فرمايند إذا قوي فليقم «تدل على أنّ المكلف مهما تمكّن من القيام فيما يجب فيه القيام وجب ذلك، و لا ينتقل فيه إلى القعود إلّا مع العجز عنه». دلالت دارد که هر زماني مصلّي قدرت دارد ايستاده نماز بخواند، وظيفه‌اش به قعود تبدل پيدا نمي‌كند مگر اينكه عجز در مورد او صدق كند. به بیان دیگر مي‌فرمايد اطلاق اذا قوي فليقم يعني بايد بايستد اعم از اينكه مي‌داند بعداً عاجز مي‌شود يا نمي‌داند؟ اعم از اينكه بعداً عجز برايش واقع مي‌شود يا خير، بايد ايستاده نماز بخواند.

از همين جا مي‌فرمايند «و منه تعرف أنّه لا فرق في هذا الحكم أعني تقديم السابق أخذاً بإطلاق الدليل بين ما إذا كان طرفا الترديد متساويين من حيث القلة و الكثرة كالمثال المتقدم، أو مختلفين». وقتي به اطلاق «اذا قوي فليقم» تمسك مي‌كنيم فرقي نمي‌كند دو طرف مساوي باشد یعنی بگوئيم نماز دو ركعتي است يا بايد ركعت اولي ايستاده نماز بخواند ركعت ثانيه را نشسته يا بالعكس. يا مختلفين باشد نماز سه ركعتي است مي‌گويد يا ركعت اولي را بايد ايستاده نماز بخواند یا ركعت دوم و سوم را نشسته. يا ركعت اولي را بنشينم اما ركعت دوم و سوم را بتوانم ايستاده بخوانم.

فتوای مرحوم سيد در مسئله‌ي 20 در اينجا كه يك طرف اين است كه يك ركعت را بايستد، دو ركعت را بنشيند  و يك طرف اين است كه يك را رکعت بنشيند و دو ركعت را بايستد، اين است كه «لا يبعد تقديم الجلوس». یعنی اول بنشيند و بعد آن دو ركعت را ايستاده بخواند. ايشان مي‌فرمايند نه، فرقي نمي‌كند. وقتي به اطلاق «اذا قوي فليقم» عمل کنیم یعنی وقتي قدرت دارد بايد بايستد. «فليقم مطلقا سواءٌ علم بتحقق العجز في الركعات الآتية أو لم‌یعلم». در مورد ركعات آتي فرقي نمي‌كند که بداند عاجز مي‌شود يا نه. بعد مي‌فرمايد حالا كه به اطلاق تمسك كرديم فرقي نمي‌كند بين صورت اولي و صورت ثانيه. اگر مختلفين هم شد، باز بايد ركعت اولي بايستد ولو نماز چهار ركعتي است، ركعت دوم و سوم و چهارم بايد نشسته نماز بخواند.

بررسی کلام مرحوم خوئی
سه اشکال به مرحوم آقای خوئی وارد می‌شود. اولین اشكالي كه وجود دارد این است كه آیا «اذا قوي فليقم» در اين مقام است كه دلالت کند بر اینکه این فرد در رکعت اولی بایستد اعم از اينكه علم به وقوع العجز في الركعة الثانية داشته باشد یا نداشته باشد يا نه در این مقام است كه بگوید اگر قدرت دارد بايستد؟! بحث در اين است كه اين فرد قدرت براي ايستادن در يك ركعت از نماز دارد مثلا در نماز دو ركعتي‌ بگوئيم يا ركعت اول يا ركعت دوم. اگر در ركعت اولي نايستاد و در ركعت دوم ايستاد، به اين فليقم عمل نكرده؟

بعبارةٍ اُخري لقائلِ أن يقول مولی مي‌گويد در اين نماز «اذا قوي المصلّي فليقم». اين مصلي وقتي مي‌داند بر يكي از اينها قدرت دارد -يا ركعت اول يا ركعت دوم- پس هر كدام را كه ايستاد اين را امتثال كرده. البته باید به این نکته توجه داشت که اگر اين آقا در ركعت دوم ايستاده نماز خواند، بالأخره علم اجمالي داريم با يكي مخالفت مي‌كند ولی اين عنوان مخالفت را ندارد چون عجز است. اين يا قدرت بر ركعت اولي يا بر ركعت ثانيه دارد و اينجا كه از يكي از اين دو عاجز است عقل مي‌گويد يكي را نياور.

بیان دیگر اشکال ما این است که اولاً اينجا چنين اطلاقي وجود ندارد و اصلاً در مقام بيان اين نيست. با توجه به روايتي كه ،خوانديم روايت مي‌گويد هر مرضي، موجب نشسته خواندن نماز نيست. «اذا قوي فليقم» در مقام اين نيست كه يقم در ركعت اولي یا يقم در ركعت ثانيه. روايت فقط در اين مقام است كه اگر قدرت دارد قیام کند. كجاي روايت اطلاق دارد كه سواءٌ علم بتحقق العجز بالثانية أم لم يعلم. البته امام به اين سؤال هم جواب داده كه اگر مي‌تواند بايستد يا در ركعت اولي يا در ركعت ثانيه، باز فرموده بله در ركعت اولي بايستد. روایت مي‌گويد حد مرضي كه يصلي قاعداً اين است و كاري ندارد به اينكه عَلم بتحقق العجز بالثانيه أو لم يعلم.

ثانياً مي‌گوييم در روایت «اذا قوی فلیقم» داریم و باید امتثال بشود، چه فرقي مي‌كند در ركعت اولي باشد يا ثانيه؟! بله اگر كاري كنيم كه اين امتثال نشود اشكال وارد است. اما بالأخره اين يا در ركعت اولي امتثال مي‌شود يا در ركعت ثانيه. يك وقت می‌گوئیم شارع در كيفيت امتثال تصرف مي‌كند یعنی شارع مي‌گويد اينطوري امتثال كن. ولی ما معتقديم شارع در امتثال و كيفيت امتثال هيچ تصرفي نمي‌كند بلکه حاكم در امتثال، عرف و عقلاست. در اين گونه موارد نبايد سراغ اطلاق ادله برويم.

ادله مي‌گويد بايد من را امتثال كني اما نسبت به اينكه اين امتثال به چه چيزي تحقق پيدا مي‌كند ساکت است؟ دليل مي‌گويد «اذا قوي فليقم» بايد بايستد. اما اینکه ركعت اولي يا ثانيه بايستد را ديگر دليل نمي‌گويد. در جايي كه عاجز از احدي الركعتين است بايد برويم سراغ عرف و عقلا. عقلا ممكن است در جايي كه مساوي است بگويند اولي را بايد انجام بدهد. اما جايي كه مثل فرعي كه سيد مطرح مي‌كند باشد یعنی در نماز چهار ركعتي، اگر ركعت اولي را بنشيند و بقيه ركعات را بایستد، عرف اين را مسلم ترجيح مي‌دهد.

ثالثا روي مسلك آقاي خوئي بايد بگوئيم فليقم نسبت به ركعت ثانيه هم هست و اطلاق دارد. پس اگر هم اطلاق را بپذيريم اين دو اطلاق با هم تعارض مي‌كنند و با تعارض از بين مي‌روند. لذا ديروز عرض كرديم -ولو ما تعارض را قبول نكرديم- صاحب كتاب فقه الصادق هم همين تعارض را گفته. ايشان فرموده ركعت دوم هم اطلاق دارد و اطلاقش با اطلاق ركعت اول تعارض پيدا مي‌كند.

خلاصه‌ی اشكالات ما به فرمايش آقاي خوئي این است؛ اشكال اول اطلاقي وجود ندارد چون به قرينه‌ي سؤالي كه سائل در روايت دارد فقط سؤال از اين است كه چه زماني مي‌تواند بنشيند. ولي اينكه اطلاقي داشته باشد كه در ما نحن فيه بخواهيم استفاده كنيم ندارد. ثانياً اگر هم چنين اطلاقي باشد نسبت به ركعت دوم هم اين اطلاق هست تعارضا تساقطا. ثالثاً حاكم در امتثال يا عقل و يا عقلاست چون ملاكشان واحد است. پس نبايد سراغ كيفيت امتثال برويم. ببينيد وقتي شارع مي‌گويد از دلوك شمس إلي غسق الليل نماز بخوان، اينجا حاكم به اينكه اول وقت یا وسط وقت يا آخر وقت بخواند عقل است. عقل مي‌گويد شما مخيّريد.

در مانحن فیه هم، عقل و عرف مي‌گويد در جايي كه مساوي هستند یعنی دو ركعت است اولي را انجام بدهد و در جايي كه ركعت اول و بقيه ركعات است، اگر ركعت اول را بنشيند و سه ركعت بقیه را مي‌ايستد، دومي را انجام بدهد. در باب روزه ماه رمضان هم بايد همين را بگوئيم. اگر كسي مي‌داند، اگر روزه‌ي روزِ اول را افطار كند، بقيه‌ي ماه رمضان يا لااقل دو یا سه روز را مي‌تواند روزه بگيرد، اينجا هم مي‌توانيم همين حرف را بزنيم و بگوئيم حاكم به امتثال عقل است. من مي‌خواهم دستور شارع را امتثال كنم. شارع مي‌گويد من از تو هر روز، روزه ميخواهم. در بعضي روزها که قدرت نداري مي‌توانيم به عقل مراجعه كنيم. عقل مي‌گويد قدرت قید لبّي براي تمام تكاليف است آنجا هم چنين حكمي را دارد.

کلام مرحوم داماد
مرحوم محقق داماد به بحث روايات كه مي‌رسد مي‌گويد دو طايفه روايات داريم؛ يك طايفه «ما يكون ظاهرا في صرف القدرة على القيام مهما أمكن، سواء تعقّبه العجز الزائد أم لا». رواياتي است كه الآن خوانديم مثل روايت جميل كه مي‌گويد هر وقت قدرت بر قيام داشتي بايست اعم از اينكه بعداً عَجزي محقق بشود يا نشود. بعد روايت جميل و مرسله‌ای از صدوق نقل مي‌كنند.

بعد مي‌گويند طايفه‌ي دوم «ما يكون ظاهرا في تقدّر الضرورة بقدرها ترجيحا لما هو أقلّ الضرورتين على الأخرى». از طايفه دوم استفاده مي‌شود كه آنچه اقل ضرورتين است را باید انجام دارد یعنی الاقل فالاقل را استفاده مي‌كنند. اينجا هم چند روايت نقل مي‌كنند؛

یک روایت این است که ابو بصير مي‌گويد «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن المريض هل تمسك له المرأة شيئا فيسجد عليه؟» آیا همسر مريض می‌تواند چيزي را جلوي پيشاني‌اش بگيرد تا بر آن سجده كند؟ «فقال: لا، إلّا أن يكون مضطرّا ليس عنده غيرها» مگر اينكه مضطر باشد و غير از همسرش، وسيله‌ي ديگري یا چيز ديگري نباشد و راه منحصر به اين باشد. ‌بعد مي‌فرمايد «و ليس شي‌ء ممّا حرّم الله إلّا و قد أحلّه لمن اضطرّ إليه» هيچ حرامي نيست الا اينكه در فرض اضطرار حلال است. ایشان مي‌فرمايد اين روايت ظهور دارد «في الدوران مدار الاضطرار قلّة و كثرة».

روایت دیگر، روايت سماعه است که مي‌گويد «سألته عن المريض لا يستطيع الجلوس؟قال: فليصلّ و هو مضطجع، و ليضع على جبهته شيئا إذا سجد، فإنّه يجزي عنه، و لم يكلّف الله ما لا طاقة له به». مريضی است و نشسته نمي‌تواند نماز بخواند. امام مي‌فرمايد مضطجعاً نماز بخواند و چيزي هم بر پيشاني‌اش قرار بدهد. بحثي آقايان دارند كه مريض بايد مهر را بگيرد يا جايي بگذارد و پيشاني‌اش را روي آن قرار بدهد تا صدق سجده كند. اما اينجا حالت اضطجاع است و در اين فرض مي‌گويند يك مهري را بگذارد و بردارد. مرحوم آقاي داماد مي‌فرمايد «إنّ روح الخبر ينادي بلزوم تحديد الجلوس بحدّ العجز، الأقلّ. فالأقلّ، فمن علم: بأنّه لو جلس في الركعة الأولى يقدر على القيام في باقي الركعات بخلاف ما لو قام في الأولى، لزم عليه ترجيح ما هو الأقلّ ضرورة»[4].

بررسی کلام مرحوم داماد
اشكال ما اين است كه ‌از كجاي اين روايت شما چنين قاعده‌اي را استفاده مي‌كنيد؟ اين روايات مي‌فرمايد خداي تبارك و تعالي «لم يكلّف الله ما لا طاقة له به» یعنی وقتی قدرت ندارد نشسته نماز بخواند مضطجعاً نماز بخواند. «الاقل فالاقل» از كجاي روايت درآمد؟ اينكه «هو الاقل ضرورةً» را ترجيح بدهيم از اين روايت استفاده نمي‌شود. عرض كردم سه یا چهار روايت ایشان می‌آوردند و عمده‌اش همين دو تايي بود كه ما نقل كرديم. ايشان مي‌گويد «فالمتحصّل من هذه الطائفة (طائفه دوم): هو الاقتصار في تبدّل الوظيفة بمقدار الاضطرار- قلّ أو كثر- على نظام الأقلّ فالأقلّ بلا جواز التعدّي. كما أنّ نطاق تلك الطائفة هو على نظام الأوّل و الثاني» نطاق و مدلول طايفه‌ي اولي علي نظام الاول ثم الثاني است يعني اول سراغ ركعت اولي برویم و بعد سراغ ركعت ثاني برويم.

اما نطاق طايفه دوم علي نظام الاقل فالاقل است یعنی تا جایی که امکان دارد مقدار اضطرار کمتر باشد. اگر ركعت اول را ايستاده بخواند، مجبور است سه ركعت بعد را نشسته بخواند اضطرار بيشتر است. اگر ركعت اول نشسته بخواند و سه ركعت بعد را ايستاده، اضطرار كمتر است. در مورد روايت هم مي‌گويد بر مدار اضطرار است پس الاقل فالاقل.

اشكال ما به ايشان اين است كه در طايفه دوم مسئله‌ي اضطرار را مطرح كرده و مي‌گويد اگر مضطر است و نمي‌تواند نشسته نماز بخواند مضطجعاً نماز بخواند. اگر مضطر است و كسي براي گرفتن محل مهر، غير از همسرش نيست او جاي مهر را برايش بگيرد. اما كجايش دلالت دارد كه اضطرار در اول نماز كم است یا در آخر نماز زياد است و یا آخر نماز كم است و اول نماز زياد است ما بايد قانون الاقل فالاقل را در نظر بگيريم. ما باشيم و اين روايات مي‌گوئيم ركعت اولي مضطر است يا نه؟ مي‌گوييم نه، پس ايستاده نماز بخواند چون صدق اضطرار نمي‌كند. اتفاقاً در اين روايات مي‌گويد، مادامي كه اضطرار نيامده تكليف تبدل پيدا نمي‌كند. كجاي روايات دارد كه شما در يك نماز بايد الاقل فالاقل را در نظر بگيريد؟ اين روايت هم فقط در مقام اين است كه اگر كسي مضطر است مضطجعاً نماز بخواند و لازم نيست جالساً نماز بخواند.

به نظر ما هم از روايت طايفه اولی اطلاقي استفاده نمي‌شود و آن اشكال‌ها وارد است و هم استفاده‌اي كه ايشان از طايفه دوم کردند درست نيست. نتيجه اين است كه حاكم در باب امتثال عرف و عقلاست. عرف و عقلا به نحوي كه مرحوم سيد در متن عروه فتوا داده عمل می‌کنند یعنی در جايي كه مساوي‌اند بايد همان اول رعايت كند و در جايي كه مساوي نيستند بايد ببينيم كه عرف چه مي‌گويد. عرف نشستن در ركعت اول و ایستادن در رکعت دوم و سوم و چهارم را ترجيح مي‌دهد.

مثال دیگر این است که اگر كسي قدرت دارد بر اينكه يا نماز بخواند يا واجب ديگري را انجام بدهد كه آن واجب مثل جهاد باشد كه ملاكش از نماز خيلي مهم‌تر است. مي‌گويد من يا بايد نمازم را بخوانم يا به جهاد بروم ما می‌گوئیم قدرتش را بايد برای جهاد که اهم از نماز است حفظ كند و عرف هم اين را قبول مي‌كند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 242‌.
[2] ـ العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 639‌.
[3] ـ تهذيب الأحكام، ج‌3، ص: 177‌: عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ جَمِيلٍ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع مَا حَدُّ الْمَرَضِ الَّذِي يُصَلِّي صَاحِبُهُ قَاعِداً فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُوعَكُ وَ يُجْرَحُ وَ لَكِنَّهُ أَعْلَمُ بِنَفْسِهِ إِذَا قَوِيَ فَلْيَقُمْ.
[4] ـ كتاب الصلاة (للمحقق الداماد)، ج‌4، ص: 81: أما الجهة الثانية ففي مقتضى نصوص الباب‌و هي طائفتان، إحداهما: ما يكون ظاهرا في صرف القدرة على القيام مهما أمكن، سواء تعقّبه العجز الزائد أم لا. و الأخرى: ما يكون ظاهرا في تقدّر الضرورة بقدرها ترجيحا لما هو أقلّ الضرورتين على الأخرى. فلا بدّ من التأمّل في نطاق كلّ واحدة منهما بحيالها ثمّ في الجمع و العلاج بينهما، فنقول بمنّه (تعالى)...

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .