موضوع: صلاة المسافر (8)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۰/۱/۲۵
شماره جلسه : ۱۶۷
چکیده درس
-
جایگاه ماه مبارک رمضان و اهمیت آن
-
طلیعه بحث جدید: قواطع سفر
-
قاطع اول: وطن
-
کلام مرحوم کاشف الغطاء (ره) در حاشیه عروة و بررسی آن
دیگر جلسات
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
جایگاه ماه مبارک رمضان و اهمیت آن
ماه مبارک رمضان یکی از بهترین ماهها برای ارتباط با ذات باریتعالی است. ماه مناجات، دعا و تضرع است و انسان میتواند با رجوع به خداوند متعال خود را اصلاح نماید. از جمله نکات قابل توجه در این ماه، دعا و صحبت با خدای تبارک و تعالی است.در دعای افتتاح وارد شدهاست: «اللّهُمَّ أَذِنْتَ لِى فِى دُعائِكَ وَمَسْأَلَتِكَ، فَاسْمَعْ يَا سَمِيعُ مِدْحَتِى، وَأَجِبْ يَا رَحِيمُ دَعْوَتِى، وَأَقِلْ يَا غَفُورُ عَثْرَتِی.» سوال این است که مراد از تعبیر «اللّهُمَّ أَذِنْتَ لِى فِى دُعائِكَ» چیست؟ دو احتمال را میتوان در این تعبیر مطرح نمود:
الف- مقصود از این تعبیر همان تعبیر «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[1] و اذنی عام است؛ بیان مطلب اینکه خدای تبارک و تعالی به صورت تشریعی به تمام بندگانش اذن دادهاست که مجاز هستند او را در هر زمان و در هر شرائطی بخوانند؛ در حالیکه میتوانست این اذن را ندهد و این باب را باز نکند.
پس نه تنها مجاز هستند بلکه این مسئله رجحان دارد، بخاطر اینکه دعا یکی از مستحبات است و تعبیر مذکور در این دعا نیز اشاره به آیه شریفه دارد.
ب- مقصود اذن خاصی است که خداوند متعال به بندگان در این ماه دادهاست؛ بیان مطلب اینکه هر چند خدای تبارک و تعالی باب مناجات و راز و نیاز با خود را برای عموم حتی غیر مسلمین باز گذاشتهاست، اما به برخی اولیاء خود اذن خاص برای برقراری ارتباط میدهد.
طبق این احتمال اولاً مسئله دعا برای انسان عظمت پیدا میکند برای اینکه انسان با اذنی خاص خدا را میخواند. ثانیاً اگر خداوند متعال اذن خاص داده باشد، این امکان وجود ندارد که جواب ندهد و یا حداقل شبه محال است.
به بیان دیگر طبق آیه شریفه میگوئیم خدای تبارک و تعالی وعده استجابت دادهاست. اما این تعبیر بالاتر از وعده و امری حتمی بر خدای تبارک و تعالی است؛ کما اینکه در عرف نیز اگر انسان معمولی بگوید هر زمان کاری با من داشتی به من بگو، او به صورت متعارف به وعده خود عمل نموده و آنرا انجام میدهد.
در مورد خدای حکیم علی الاطلاق این مسئله هر چند هم در اذن عام و هم در خاص وجود دارد، اما تأکید آن در اذن خاص بیشتر است، برای اینکه طبق این فرض استجابت قهری است.
بله لازم نیست متعلق استجابت همان متعلق دعا باشد، بلکه در استجابت به اصل دعا جواب داده میشود نه متعلق دعا. هر چند این امکان وجود دارد که در صورت وجود مصلحت متعلق دعا نیز مورد استجابت قرار گیرد.
از مصادیق اذن خاص میتوان به موفقیت در خواندن نماز شب، خواندن نماز در اول وقت، خدمت به مردم یا انجام عبادات خاصه اشاره نمود.
البته این مسئله منحصر در مسائل معنوی نیست بلکه رزق نیز به رزق عام و رزق خاص قابل تقسیم است؛ کما اینکه در برخی از تعابیر وارد شدهاست هر خیری که به ما واصل میشود از جانب خداوند متعال است و او راه آنرا برای ما باز میکند که این مسئله کلید برای اذن خاص است. حتی اگر شخصی علم پیدا میکند یا در کسب ثروت حلال موفق است نیز از مصادیق اذن خاص میباشد.
سایر تعابیر این فراز نیز مشتمل بر تعبیرات عجیبی است. مثلاً به خداوند متعال عرض میکنیم حالا که اجازه دعا دادی، دعا فقط این نیست که من خواستهای داشته باشم، بلکه؛
اولاً: مدح مرا نسبت به خود پذیرا باش یعنی من قابلیت و صلاحیت مدح و ستایش تو را ندارم و نمیتوانم گوشهای از اوصافت را متوجه شده و بیان نمایم.
ثانیاً: دعای من را اجابت نما چون تو رحیمی و رحمانیت تو چنین اقتضائی دارد. همچنین غفاریتت اقتضا دارد که هر لغزش و گناهی که بین من و تو حجاب ایجاد کرده را ببخشی.
خلاصه اینکه در این ماه چند خصوصیت با هم جمع شده که حاکی از ارزش آن است:
الف- طبق آنچه در خطبه شعبانیه وارد شدهاست «شَهرٌ دُعیتُم فِیهِ إلی ضِیافَةِ الله» یعنی در این ماه دعوت شدهایم.
ب- این ماه، ماه دعا، استغفار، مناجات و بازگشت به خداوند متعال است.
ج- در این ماه اذن دعا دادهاست که چنین به نظر میرسد استجابت دعا بالاتر از وعده به آن است چون میان اذن در دعا و استجابت دعا ملازمه وجود دارد؛ یعنی زمانیکه خدا را میخوانیم، او شنیده و به عبدش لبیک گفته و جواب او را میدهد.
لذا قدر این ماه و دعا کردن در این ماه را بدانیم. به ادعیه فراوانی که در این ماه به ما رسیدهاست مانند دعای ابو حمزه یا دعا افتتاح توجه داشته باشیم و با آنها انس پیدا نمائیم و به عنوان اذن خاص به آنها بنگریم.
انشاءالله در این ماه مبارک رمضان خداوند مقامات معنوی را نصیب ما نموده و دست ما را بگیرد و از انواع حجابهای ظلمانی و نوری که میان ما و او فاصله انداخته نجات دهد و معرفت ما را نسبت به خود زیادتر نماید.
باید توجه داشت هر چه خود را بینیم از خداوند متعال بیشتر دور میشویم. بله در روایت وارد شدهاست که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» اما مراد از آن معرفت یافتن به نفس به عنوان مخلوق خداوند متعال است. پس اگر بشر خود را دید و مثلاً گفت من عقل یا قدرت دارم و منیّت خویش را به میدان آورد، از خداوند دور میشود.
در این ماه باید به ضعف و هیچ بودن خود پی ببریم تا ارزش پیدا کنیم. تا انسان به ضعف خودش آگاه نشود، ارزش پیدا نمیکند و در پیشگاه خداوند مرتبهای پیدا نمیکند.
انشاءالله دعا کنیم که در این ماه رمضان با لطف و فضل خدا مرتبهای را پیدا کنیم.
طلیعه بحث جدید: قواطع سفر
بحث جدید در این است که سه سبب باعث میشود سفر با تمام شروط مذکور قطع شود. برخی از این قواطع عنوان قطع موضوعی داشته و سفر را موضوعاً قطع میکند. برخی نیز عنوان قطع حکمی دارد یعنی هر چند سفر موضوعاً قطع نشده اما حکماً قطع شدهاست.[2]
قاطع اول: وطن
دلیل اول: میان مسافر و حاضر تضاد و مقابله وجود دارد؛ به این بیان که هر چند نماز مسافر قصر است اما بر مسافری که مرور بر وطن میکند، صدق عنوان مسافر چه عرفاً و چه شرعا، وجود ندارد و عنوان مسافر از او انصراف دارد، لذا نمازش قصر نیست.
این نکته حائز اهمیت است که مرحوم امام (ره) تعبیر قاطع موضوعی و حکمی را بیان ننمودهاند و این تعبیر توسط مرحوم سید یزدی (ره) و در عروة ذکر شدهاست.[3]
پیش از این بیان نمودیم که موضوع قصر در نماز، سفر شرعی یعنی ثمانیة فراسخ است که در آن باید صدق مسافر عرفی نیز وجود داشته باشد. البته مواردی نیز وجود داشت که در آنها صدق سفر عرفی نیز وجود نداشت اما سفر شرعی بود.
با توجه به این مطلب اگر ضابطه در سفر شرعی باشد کما هو المختار، این قاطع، قاطع حکمی است یعنی ممکن است مرور بر وطن و مسافت بعد از آن مجموعاً هشت فرسخ شود اما روایات میگوید: این مقدار مسافت، عنوان سفر شرعی را ندارد، لذا این دلیل، دلیلیت ندارد.
اما اگر روی مبنای مشهور سفر عرفی ملاک باشد، این قاطع، قاطع موضوعی است چون باید دید از لحاظ عرف صدق سفر وجود دارد یا خیر؟! پس به این دلیل میتوان تمسک نمود.
دلیل دوم: درباره این قاطع، ادعای عدم خلاف و عدم اشکال البته فی الجمله شدهاست. حتی مرحوم آقای حکیم(ره) میفرماید: این مطلب از ضروریات فقه است برای اینکه ادله قصر اختصاص به کسی دارد که مرور بر وطن نداشته باشد.
دلیل سوم: اطلاق روایات و نصوصی که به نحو مستفیض میگوید: نماز مصلی در وطن تمام است چه قبل از آن عنوان مسافر را داشته باشد چه عنوان مسافر را نداشته باشد.
دلیل چهارم: مرحوم آقای خوئی (ره) روایاتی ذکر نمودهاند[4] که در آن ها چنین وارد شدهاست که شرط قصر خواندن نماز توسط مسافر این است که او وارد منزل، بلد یا قریه خود نشود ولو اینکه در آن مکان خانه نداشته باشد و تنها یک درخت داشته باشد.[5]
مرحوم خوئی (ره) به صحیحه حماد بن عثمان اشاره نمودهاند. سند روایت مذکور در وسائل الشیعة و استبصار «عنه عن أیوب عن ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان»[6] و در تهذیب «عنه عن ایوب عن ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن الحلبی»[7] است که هر دو سند صحیح میباشد.
از امام (عليهالسلام) چنین سوال شدهاست که اگر مسافری به منزل خود مرور کرد نماز را تمام بخواند یا قصر؟ امام(عليهالسلام) میفرماید: باید نماز را قصر بخواند و اتمام در منزلی است که آن منزل را وطن قرار دادهاست.[8]
روایات دیگری نیز دال بر این مطلب وجود دارد. مثلاً صحیحه علی بن یقطین که سند آن «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع» میّباشد.
در این روایت امام (عليهالسلام) میفرماید: در هر منزلی که قصد وطن نداشتی، نماز را قصر بخوان یعنی در منزلی که وطن شخص است باید نماز را تمام بخواند.[9]
مرحوم صاحب وسائل (ره) در همین باب دو روایت دیگر یعنی روایت ششم[10] و دهم[11] را نیز به عنوان حدیث مستقل ذکر نمودهاند؛ اما ظاهرا این روایات، تکرار روایت مذکور از علی بن یقطین بوده و در مفاد با هم مشترک هستند.
کلام مرحوم کاشف الغطاء (ره) در حاشیه عروة و بررسی آن
شاهدشان این است که هر چند بادیه نشینها و بدویها خیمهای در بیابان دارند و مرتب محل اقامتشان تغییر میکند اما زمانیکه رفت و برگشت به آن محل دارند نمیتوانیم بگوئیم آن محل وطن آنها است. در حالیکه نمازشان تمام است ولو قصد اقامه ده روز نیز نداشته باشند.[12]
اگر طبق کلام مرحوم کاشف الغطاء (ره) معیار را صدق و عدم صدق عنوان مسافر شرعی یا عرفی قرار دادیم و گفتیم بر شخصی که مرور به وطن میکند صدق مسافر وجود ندارد، طبق سفر شرعی اگر کسی که مرور به وطن کردهاست قبل و بعد وطن چهار فرسخ مسافت رفته باشد، سفر شرعی محقق و این قاطع حکمی است.
اما اگر سفر عرفی باشد، ورود به وطن موضوعاً قاطع سفر است و لذا از این حیث تعبیر مرحوم کاشف الغطاء (ره) به ذهن نزدیک خواهد شد؛ یعنی بگوئیم برای کسی که از عنوان سفر خارج شد، فایده ندارد مسافت قبل و بعد از مرور هشت فرسخ باشد یا خیر بلکه باید عنوان مسافر بر او صادق باشد.
اما چنین به نظر میرسد تعبیر «ورود به وطن» که متخذ از خود روایات است أدق میباشد. توضیح مطلب اینکه در روایات مسئله إتخاذ منزل و مرور به منزل مطرح شده بود، پس منزل دو گونه است:
الف- منزلی است که عنوان وطن دارد و مرور به آن سبب اتمام نماز است.
ب- منزلی که عنوان وطن ندارد و مرور به آن سبب اتمام نیست و باید همچنان نماز را قصر بخواند.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ غافر، 60.
[2] ـ «القول في قواطع السفر و هي أمور: أحدها الوطن، فينقطع السفر بالمرور عليه، و يحتاج في القصر بعده إلى قصد مسافة جديدة سواء كان وطنه الأصلي و مسقط رأسه أو المستجد، و هو المكان الذي اتخذه مسكنا و مقرا له دائما، و لا يعتبر فيه حصول ملك و لا إقامة ستة أشهر، نعم يعتبر في المستجد الإقامة فيه بمقدار يصدق عرفا أنه وطنه و مسكنه، بل قد يصدق الوطن بواسطة طول الإقامة إذا أقام في بلد بلا نية للإقامة دائما و لا نية تركها.» تحرير الوسيلة، ج1، ص 257.
[3] ـ «فصل 68 في قواطع السفر موضوعا أو حكماو هي أمورأحدها الوطنفإن المرور عليه قاطع للسفر و موجب للتمام ما دام فيه أو في ما دون حد الترخص منه و يحتاج في العود إلى القصر بعده إلى قصد مسافة جديدة و لو ملفقة مع التجاوز عن حد الترخص و المراد به المكان الذي اتخذه مسكنا و مقر له دائما بلدا كان أو قرية أو غيرهما سواء كان مسكنا لأبيه و أمه و مسقط رأسه أو غيره مما استجده و لا يعتبر فيه بعد الاتخاذ المزبور حصول ملك له فيه نعم يعتبر فيه الإقامة فيه بمقدار يصدق عليه عرفا أنه وطنه و الظاهر أن الصدق المذكور يختلف بحسب الأشخاص و الخصوصيات فربما يصدق بالإقامة فيه بعد القصد المزبور شهرا أو أقل فلا يشترط الإقامة ستة أشهر و إن كان أحوط فقبله يجمع بين القصر و التمام إذا لم ينو إقامة عشرة أيام» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص 140 و 141.
[4] ـ «أنّه تدلّ عليه عدّة من الروايات المعتبرة المتضمّنة لإناطة التقصير بما إذا لم يدخل المسافر منزله أو بلده أو قريته و نحو ذلك من التعابير...» موسوعة الإمام الخوئي، ج20، ص 233.
[5] ـ «بَابُ أَنَّ مَنْ وَصَلَ إِلَى مَنْزِلٍ لَهُ قَدِ اسْتَوْطَنَهُ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَصَاعِداً أَوْ مِلْكٍ كَذَلِكَ وَ لَوْ نَخْلَةً وَاحِدَةً وَجَبَ عَلَيْهِ التَّمَامُ وَ تُعْتَبَرُ الْمَسَافَةُ فِيمَا قَبْلَهُ وَ كَذَا فِيمَا بَعْدَهُ فَإِنْ قَصَرَتْ لَمْ يَجُزِ الْقَصْرُ» وسائل الشيعة، ج8، ص492.
[6] ـ «عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع...» الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج1، ص230.
[7] ـ «عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع...» تهذيب الأحكام، ج3، ص212.
[8] ـ «عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُسَافِرُ فَيَمُرُّ بِالْمَنْزِلِ لَهُ فِي الطَّرِيقِ- يُتِمُّ الصَّلَاةَ أَمْ يَقْصُرُ- قَالَ يَقْصُرُ إِنَّمَا هُوَ الْمَنْزِلُ الَّذِي تَوَطَّنَهُ.» وسائل الشيعة، ج8، ص493 و 494.
[9] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِكَ لَا تَسْتَوْطِنُهُ فَعَلَيْكَ فِيهِ التَّقْصِيرُ.» وسائل الشيعة، ج8، ص492.
[10] ـ «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع الرَّجُلُ يَتَّخِذُ الْمَنْزِلَ- فَيَمُرُّ بِهِ أَ يُتِمُّ أَمْ يُقْصُرُ- قَالَ كُلُّ مَنْزِلٍ لَا تَسْتَوْطِنُهُ فَلَيْسَ لَكَ بِمَنْزِلٍ- وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تُتِمَّ فِيهِ.» وسائل الشيعة، ج8، ص 493.
[11] ـ «وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع إِنَّ لِي ضِيَاعاً- وَ مَنَازِلَ بَيْنَ الْقَرْيَةِ وَ الْقَرْيَتَيْنِ- (الْفَرْسَخُ وَ) الْفَرْسَخَانِ وَ الثَّلَاثَةُ- فَقَالَ كُلُّ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِكَ لَا تَسْتَوْطِنُهُ- فَعَلَيْكَ فِيهِ التَّقْصِيرُ.» وسائل الشيعة، ج8، ص 494.
[12] ـ «لا يعتبر في التمام صدق الوطنيّة فالبدوي الذي بيته معه إذا سافر من منزله الذي وضع بيته فيه ثمّ عاد إليه يتمّ و إن لم ينو إقامة عشر و لا يصدق عليه الوطن فالمدار على خروجه عن كونه مسافراً و إن لم يكن في وطن. (كاشف الغطاء).» العروة الوثقى (المحشى)، ج3، ص 471.
نظری ثبت نشده است .