موضوع: صلاة المسافر (8)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۰/۲/۵
شماره جلسه : ۱۷۵
چکیده درس
-
خلاصه مباحث گذشته
-
تکمیل دیدگاه مختار در مسئله ملک
-
بررسی اعتبار و عدم اعتبار «منزل» در قطع سفر
-
بررسی ماهیت «منزل»
-
بررسی روایات دال بر شرطیت «منزل»
-
جمعبندی روایات
-
کلام مرحوم صاحب حدائق(ره)
-
بررسی کلام مرحوم صاحب حدائق(ره)
-
مطلبی در رابطه با بحث «استهلال»
دیگر جلسات
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
پس از مطرح نمودن، طوائف مختلف روایات، اولین بحث نسبت میان طائفه اول و دوم بود. بحث دوم استفاده یا عدم استفاده شرط ملکیت از روایات مذکور بود. به نظر ما ولو در روایات تعبیر «اذا نزلت قراک و ارضک» وجود دارد، اما از این تعبیر مطلق انتساب استفاده میشود نه ملکیت.تکمیل دیدگاه مختار در مسئله ملک
در تکمیل مطالب گذشته بیان این نکته ضروری است که بحث را به گونهای دیگر نیز میتوان مطرح نمود تا ارتباطی به آن بحث اصولی نداشته باشد.
توضیح مطلب اینکه میتوان روایات استیطان یا اقامت ده روز را به عنوان مفسر یا حاکم بر طائفه اول قرار داده و بگوئیم: تعبیر به ملک در طائفه اول به معنای اقامت ده روز یا استطیان است. عجیب است مرحوم آقای بروجردی(ره) نیز تعبیر به تفسیر دارند اما در جمع مجدداً مسئله ملک را مطرح نمودهاند.
به بیان دیگر از تفاوتهای میان حکومت و مسئله عام و خاص این است که در باب عام و خاص برای این نزاع مجال وجود دارد که آیا بعد از تخصیص عام عنوان دیگری پیدا میکند یا خیر؟ اما در باب حکومت مجالی برای این بحث نیست.
در مانحن فیه مسئله حمل مطلق بر مقید را نباید مطرح نمود و نباید گفت روایات اقامت ده روز، روایات ملک را تفسیر میکنند. اگر مسئله تفسیر در کار باشد، محور مفسر خواهد بود یعنی عنوانی که در روایات ملک وارد شدهاست، دخیل نیست؛ در نتیجه این اشکال باقی خواهد ماند که ملک به همراه اقامت ده روز از ملک به تنهائی اسوء حالاً شود.
بررسی اعتبار و عدم اعتبار «منزل» در قطع سفر
بررسی ماهیت «منزل»
الف- منزل و ملک مساوی هستند: طبق این احتمال مسئله به نزاع سابق برمیگردد؛ یعنی اگر بگوئیم ملک معتبر است، منزل نیز مفسر ملک خواهد شد؛ در نتیجه باید بگوئیم ملک و زمین خالی فایده ندارد.
حتی روایتی که در آن «نخلة واحدة» مطرح شده بود را نیز باید حمل بر این مطلب نمائیم که در کنار آن نخل باید منزل نیز باشد.
ب- منزل اعم از ملک است: منزل یعنی محلی که شخص در آن محل نزول نموده و چند روز میماند و در اختیار او میباشد ولو این شخص مالک نباشد. طبق این احتمال یعنی وجود نسبت عام و خاص میان منزل و ملک، نزاع مطرح میشود.
بررسی روایات دال بر شرطیت «منزل»
ولو روایات مربوط به منزل را طی روایات بررسی وطن شرعی مطرح نمودیم، اما برای پی بردن به ماهیت منزل باید روایاتی که در این رابطه وارد شدهاند را مجدد مورد بررسی قرار دهیم و شاید بتوان آنها را نیز ذیل طائفهای جداگانه ذکر نمود:
روایت اول: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُسَافِرُ- مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ وَ إِنَّمَا يَنْزِلُ قُرَاهُ وَ ضَيْعَتَهُ- قَالَ إِذَا نَزَلْتَ قُرَاكَ وَ أَرْضَكَ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ- وَ إِذَا كُنْتَ فِي غَيْرِ أَرْضِكَ فَقَصِّرْ.»[1]
فرض سوال در روایت با توجه به تعبیر «إِذَا نَزَلْتَ» این است که شخص در آن ارض و قریه، منزل و ملک دارد.
روایت دوم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ- يُرِيدُ مَنْزِلًا لَهُ آخَرَ أَوْ ضَيْعَةً لَهُ أُخْرَى- قَالَ إِنْ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْزِلِهِ- أَوْ ضَيْعَتِهِ الَّتِي يَؤُمُّ بَرِيدَانِ قَصَّرَ- وَ إِنْ كَانَ دُونَ ذَلِكَ أَتَمَّ.»[2]
با توجه به تعبیر «يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ» معلوم میشود، شخص در آن محل سکونت داشته و لازم نیست ملک او باشد.
روایت سوم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَخْرُجُ فِي سَفَرٍ- فَيَمُرُّ بِقَرْيَةٍ لَهُ أَوْ دَارٍ فَيَنْزِلُ فِيهَا- قَالَ يُتِمُّ الصَّلَاةَ- وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا نَخْلَةٌ وَاحِدَةٌ وَ لَا يَقْصُرْ- وَ لْيَصُمْ إِذَا حَضَرَهُ الصَّوْمُ وَ هُوَ فِيهَا.»[3] در روایت وارد شدهاست که قریه انتساب به این شخص دارد و منزلی که در آن سکونت دارد.
روایت چهارم: «قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع الرَّجُلُ يَتَّخِذُ الْمَنْزِلَ- فَيَمُرُّ بِهِ أَ يُتِمُّ أَمْ يُقْصُرُ- قَالَ كُلُّ مَنْزِلٍ لَا تَسْتَوْطِنُهُ فَلَيْسَ لَكَ بِمَنْزِلٍ- وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تُتِمَّ فِيهِ.»[4] حضرت (عليه السلام) میفرمایند: منزلی که در آن استیطان ننمودهای، منزلت نیست و نباید نمازت را در آن منزل تمام بخوانی.
روایتی دیگر با همین محتوا از ابن یقطین وجود دارد که پیش از این بیان شد تمام این روایات، بازگشت به یک روایت دارند: «وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع إِنَّ لِي ضِيَاعاً- وَ مَنَازِلَ بَيْنَ الْقَرْيَةِ وَ الْقَرْيَتَيْنِ- (الْفَرْسَخُ وَ) الْفَرْسَخَانِ وَ الثَّلَاثَةُ- فَقَالَ كُلُّ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِكَ لَا تَسْتَوْطِنُهُ- فَعَلَيْكَ فِيهِ التَّقْصِيرُ.»[5]
روایت پنجم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُسَافِرُ فَيَمُرُّ بِالْمَنْزِلِ لَهُ فِي الطَّرِيقِ- يُتِمُّ الصَّلَاةَ أَمْ يَقْصُرُ- قَالَ يَقْصُرُ إِنَّمَا هُوَ الْمَنْزِلُ الَّذِي تَوَطَّنَهُ.»[6]
در «توطنه» سه احتمال وجود دارد: الف- ماضی خوانده شود: یعنی لزوم اتمام در منزلی است که آن منزل را وطن خود قرار داده باشد.
ب- از باب إفعال أوطنَ یوطنُ توطنُه خوانده شود.
ج- از باب تفعیل توطّنُه خوانده شود.
ظاهر روایت احتمال اول است. اما احتمال دوم و سوم به این جهت که از این احتمالات لازم میآید ضمیر مخاطب به موصول برگردد و در ادبیات میگویند به موصول ضمیر غایب برگردانده میشود، بعید هستند.
روایت ششم: «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَقْصُرُ فِي ضَيْعَتِهِ- فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا لَمْ يَنْوِ مُقَامَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- إِلَّا أَنْ يَكُونَ لَهُ فِيهَا مَنْزِلٌ يَسْتَوْطِنُهُ- فَقُلْتُ مَا الِاسْتِيطَانُ- فَقَالَ أَنْ يَكُونَ لَهُ فِيهَا مَنْزِلٌ يُقِيمُ فِيهِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ- فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ يُتِمُّ فِيهَا مَتَى دَخَلَهَا قَالَ وَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ أَنَّهُ صَلَّى فِي ضَيْعَتِهِ فَقَصَّرَ فِي صَلَاتِهِ قَالَ أَحْمَدُ أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً- أَنَّ ضَيْعَتَهُ الَّتِي قَصَّرَ فِيهَا الْحَمْرَاءُ.»[7] از تعبیر «إِلَّا أَنْ يَكُونَ لَهُ فِيهَا مَنْزِلٌ يَسْتَوْطِنُهُ» به خوبی شرطیت منزل استفاده میشود.
روایت هفتم: «وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ سَأَلَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع- عَنِ الدَّارِ تَكُونُ لِلرَّجُلِ بِمِصْرٍ أَوِ الضَّيْعَةِ فَيَمُرُّ بِهَا- قَالَ إِنْ كَانَ مِمَّا قَدْ سَكَنَهُ أَتَمَّ فِيهِ الصَّلَاةَ- وَ إِنْ كَانَ مِمَّا لَمْ يَسْكُنْهُ فَلْيَقْصُرْ.»[8] در این روایت به جای تعبیر منزل از تعبیر «سَکَنَ» استفاده شدهاست.
از این روایت چنین استفاده میشود که صرف وجود ساختمان برای تحقق مفهوم منزل کافی نیست و لازم است شخص مدتی را در آن ساختمان سکونت داشته باشد.
شاید از لغت و عرف نیز چنین مسئلهای را بتوان استفاده نمود؛ یعنی بگوئیم منزل محلی است که شخص مدتی در آن نزول و سکونت نموده باشد.
جمعبندی روایات
با توجه به اینکه اولاً قید استیطان به عنوان یک ضابطه کلی -کل منزلٍ لا تستوطنه فلیس لک بمنزل- در این روایات آمدهاست.
ثانیاً مراد از استیطان، استیطان عرفی است؛ یعنی ولو شخص قصد دارد از این محل عبور نماید اما در حال حاضر میخواهد کمی بماند. در نتیجه باید بگوئیم ملاک و محور در این روایات مسئله استیطان میباشد.
اما در مورد تعابیر دیگر مانند ضیعه، دار و... که در این روایات وارد شده نیز میگوئیم: تمام این تعابیر محکوم به عنوان استیطان میّباشند؛ یعنی روایات میگویند: اگر شخص از وطن خود خارج شد و از هشت فرسخ عبور نمود، باید نماز را شکسته بخواند.
اما اگر در میان راه به خانهای رسید که پیش از آن در این خانه سکونت و استیطان داشت، تا زمانیکه در آن محل حضور دارد باید نماز را تمام بخواند.
کلام مرحوم صاحب حدائق(ره)
توضیح مطلب اینکه ایشان ابتدا میفرماید: ظاهر کلام اصحاب این است که روایات منزل و ملک را به موردی که شخص اقامت شش ماه داشته باشد مقید نمودهاند.
سپس میفرماید: به نظر من استطیان اختصاص به منزل دارد نه ملک؛ یعنی در روایات تمام مواردی که تعبیر به استیطان شدهاست در مورد منزل میباشد.
لذا در موردی که ملک و ضیعه دارد اما منزل ندارد باید اقامت ده روز داشته باشد تا بتواند نماز را تمام بخواند. اما در محلی که منزل دارد تنها راه برای تمام خواندن نماز، استیطان است.
شاهد اصلی ایشان روایت اسماعیل بن بزیع است که تحت عنوان روایات ششم ذیل بررسی روایات منزل آنرا بیان نمودیم.
در روایت حضرت (عليه السلام) میفرمایند: اگر اقامت ده روز در ضیعه نداشت باید نماز را شکسته و در غیر این صورت نماز را تمام بخواند؛ پس در ضیعه مسئله اقامت ده روز مطرح است.
اما اگر ضیعه نیست و این شخص منزلی دارد که در آن محل استیطان نمودهاست، در آن محل میتواند نماز را تمام بخواند. مؤید ایشان این است که ولو امام (عليه السلام) در مقام بیان بودهاند اما میان ضیعه و منزل فرق قائل شدهاند.
مؤکد کلام ایشان رجوع به عرف است؛ به این بیان که ظرف استیطان در نزد عرف محلی است که انسان منزل داشته باشد. اما در محلی که انسان باغچه دارد، قصد استطیان نمیکند. سپس میفرماید: مرحوم صدوق (ره) نیز بر طبق ظاهر صحیحه اسماعیل بن بزیع فتوا دادهاست.
بررسی کلام مرحوم صاحب حدائق(ره)
ثانیاً استیطان در بعضی روایات هم در مورد ضیعه و هم در مورد منزل وارد شدهاست؛ مانند روایت هفتم که پیش از این گذشت و در آن از مردی سوال شدهاست که در مصر یعنی شهر یا ضیعه خانهای دارد. حضرت (عليه السلام) ولو در پاسخ از تعبیر «سکنه» استفاده نمودهاند اما مراد استیطان است.
یا در روایتی دیگر که ذیل روایت چهارم گذشت، سائل میگوید: «إن لی ضیاعاً و منازلً.» امام (عليه السلام) در جواب میفرمایند: «کل منزل من منازلک» یعنی «کل ضیعةً من ضیاعک».
از آنجا که صحیح نیست بگوئیم حضرت (عليه السلام) به مورد سوال یعنی ضیعه پاسخ ندادهاند باید بگوئیم: جواب حضرت(عليه السلام) برای این است که معلوم شود فرقی میان منزل و ضیاع وجود ندارد و ملاک استیطان میباشد.
در نتیجه هر چند مرحوم صاحب حدائق (عليه السلام) در روایات مذکور دقت زیادی نمودهاند اما تفکیک میان ضیعه و منزل صحیح نیست.
فقه به معنای دقت در روایات است. اینکه برخی فقها را متهم به اهمیت ندادن به قرآن میکنند به جهت عدم توجه این افراد است. منبع ما برای استنباط در این مورد خاص روایات و در کنار قرآن است. اما زمانیکه خصوصیات مذکور در روایات، در آیهای از آیات قرآن کریم ذکر نشدهاست باید چگونه رفتار نمائیم؟! بله در اصل آیهای که مربوط به نماز مسافر است بحثهای مفصلی داشتهایم.
مسئله دیگر این است که روایات محل بحث، ما را به این مطلب میرساند که ائمه (عليهم السلام) مصدر برای تشریع هستند؛ برای اینکه به محض مطرح شدن سوال، پاسخ را ارائه میدهند و صبر یا مراجعه نمیکنند.
بله ایشان گاهی به به مصحف علی (عليه السلام) و امثالهم مراجعه میکردند، اما در بسیاری موارد پاسخ را بلافاصله میفرمودند.
مطلبی در رابطه با بحث «استهلال»
مطلب اخیر این است که ما گفتیم رؤیت و هلال دخالتی در تحقق ماه ندارد؛ برای اینکه در روایات میگوید: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا وَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا وَ لَيْسَ بِالرَّأْيِ وَ لَا بِالتَّظَنِّي.» یعنی باید علم به ولادت ماه و خروجش از تحت الشعاع داشته باشیم به این جهت که ولادت ماه در یک ثانیه اتفاق میافتد، اما همچنان در تحت الشعاع باقی میماند و چند ساعت بعد از تحت الشعاع خارج میشود.
کما اینکه مرحوم آقای خوئی (ره) در بحث حد ترخص که مسئله «اذا خفی الاذان» و «اذا خفی الجدران» مطرح شده و اشکال شدهاست که هر دو یا یکی ملاک است، میفرماید: هر دو حاکی از حریم و بُعد عرفی است؛ یعنی عرف اگر مقداری از جایی دور شوند، به آن محل ترخص حکمی میگویند.
پس در واقع نباید بگوئیم شخصی از شهر خارج شود و شخص دیگر اذان بگوید تا ببیند صدای اذان در چه محلی به گوش میرسد یا دیوارهای شهر تا چه محلی آشکار هستند؟! بلکه ائمه (عليهم السلام) این دو را معیار قرار دادهاند برای اینکه مردم متوجه شوند چه مقدار از حریم عرفی شهر خارج شدهاند.
در مانحن فیه نیز میگوئیم همانگونه که مرحوم آقای خوئی (ره) خفاء اذان و جدران را کنار گذاشته و ملاک را ابتعاد عرفی از بلد دانستند، ما نیز در مورد رؤیت نیز همین مطلب را میگوئیم.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 492.
[2] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 492.
[3] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 493.
[4] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 493.
[5] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 494.
[6] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 493 و 494.
[7] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 494 و 495.
[8] ـ وسائل الشيعة، ج8، ص: 494.
[9] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَيُّوبَ وَ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا وَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا- وَ لَيْسَ بِالرَّأْيِ وَ لَا بِالتَّظَنِّي وَ لَكِنْ بِالرُّؤْيَةِ الْحَدِيثَ.» وسائل الشيعة، ج10، ص: 252.
نظری ثبت نشده است .