موضوع: واجب تعیینی و تخییری
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۸/۶
شماره جلسه : ۲۸
چکیده درس
-
خلاصهی بحث گذشته
-
منهج بحث در تبیین نظریه واجب تخییری
-
نظریه محقق اصفهانی؛ تفکیک صور ملاک و تبیین محل نزاع در واجب تخییری
-
صورت اول: امتناع استیفای غرضِ دوم
-
حکم مسئله: وجوب جمعی
-
صورت دوم: تزاحم در ملاک و بازگشت تخییر به حکم عقل
-
حکم مسئله: تزاحم و تخییر عقلی
-
فرق با صورت اول
-
صورت سوم: تضاد مطلق میان دو غرض
-
حکم مسئله: عدم انطباق با واجبات تخییریِ شرعی
-
صورت چهارم: استقلال در اثر و تضاد میان آثار
-
نقد اول: خروج از محلّ بحث
-
نقد دوم: تغییر اطراف تخییر و مخالفت با ظاهر ادله
-
صورت پنجم: ورود «مصلحتِ تسهیل» و تصویر «تخییرِ شرعیِ محض»
-
لوازم و پیشفرضهای معقولیت
-
پاورقی
-
منابع
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در تحلیل شهید صدر از واجب تخییری، وی در «مباحث الأصول» نهایتاً صورت چهارم از اقسام ترخیص را برمیگزیند که بر پایهی «ترکِ المجموع» است؛ بدین معنا که ترخیص ناظر به عنوانِ واحدِ اعتباریِ «ترک مجموع» است، نه ترکِ تکتک اطراف. در نتیجه، موضوعِ مبغوضیت و مؤاخذه، یک عنوان واحد خواهد بود و—حتی در فرض ترکِ جمیع اطراف—عصیان و عقاب واحد تحقق مییابد. تمایز میان «ترکِ الجمیع» و «ترکِ المجموع» در این است که اولی ناظر به کثرتِ تروک، و دومی واحدی اعتباری است؛ ازاینرو، اگر شارع موضوع مؤاخذه را «ترک مجموع» قرار دهد، تکثّر عقاب از میان میرود. شهید صدر سپس با دقت فنّی، امکان حمل نظریه محقق اصفهانی بر این صورت را رد میکند؛ زیرا مبنای محقق اصفهانی بر «وجوباتِ تعیینیِ مشروط» است که لازمهاش تعددِ خطاب و بالتبع تعدد عقاب در فرض ترکِ جمیع است.
تنها با دو راه میتوان از این اشکال رهید: یا عدول به «وجوب واحد بدلی» بر جامع انتزاعی «أحدها»، یا تحدید شارع در موضوع مؤاخذه به «ترک المجموع». در تحلیل مبناییتر، شهید صدر معقولیت نظریه محقق اصفهانی را وابسته به منشأ وجوب میداند: اگر وجوبْ حکمِ عقلیِ منتزع از طلب غیرمرخّص باشد (بنابر مبنای میرزای نائینی)، ساختار «دو طلب تعیینی همراه با ترخیص ترکِ أحدهما» بهطور معقول واجب تخییری را تصویر میکند. اما اگر وجوبْ مدلولِ لفظِ امر یا انشاء مولی باشد، جمعِ «وجوب تعیینی مطلق» با «ترخیص ترک» تهافت دارد و بهناچار باید ترخیصْ مقیّدِ وجوب گردد، که همان تقریر آخوند خراسانی است. به نظر ما، ریشهی تهافت نه در منشأ وجوب، بلکه در نحوهی صورتبندی ترخیص است: اگر ترخیص به «رفعِ طلب بدلی» یا «اشتراطِ وجوب» بازگردد، نظریه سازگار میشود؛ اما اگر در کنار الزامِ تعیینیِ مطلق باقی بماند، در هر دو مبنا متهافت است. بنابراین، دو راه معقول برای حلّ نهایی باقی میماند: ۱) وجوبِ واحدِ بدلی، ۲) اشتراطِ وجوب به عدم امتثالِ بدل دیگر.
بحث ما در اینجا به تحقیق محقق اصفهانی در بابِ واجبِ تخییری اختصاص دارد. در جلسات پیشین، دو بیان ایشان در تعلیقه بر نهایة الدرایة، نقدهای محقق خوئی و نیز تحقیق شهید صدر به تفصیل بررسی شد. اینک به نکتهای میپردازیم که محقق اصفهانی در متن اصلی نهایة الدرایة—بهمنزله زمینهسازی برای همان تحقیق—طرح کرده است: ایشان برای کیفیتِ قیامِ ملاک در اطرافِ واجبِ تخییری پنج صورت فرض نموده و از میان آنها «صورت پنجم» را اختیار کرده است؛ تفصیل این اختیار در همان تعلیقه آمده است.
تذکر روشی: روش صحیح و فنی آن بود که نخست، نظریۀ آخوند خراسانی تبیین شود، سپس دیدگاه محقق اصفهانی در متن نهایة الدرایة—که در حاشیه بر کلام آخوند است—نقل گردد، و در پایان، شرح مبسوط ایشان در تعلیقه پی گرفته شود. بااینحال، در این دوره، به پیروی از سیر مباحث در محاضراتِ سید خوئی، این ترتیب معکوس شده است. این روش—هرچند از حیث فنی ایدهآل نیست—، لکن در ارزیابیها، نسبت تاریخی اقوال را ملحوظ خواهیم داشت.
افق ادامه بحث: نخست، متن نهایة الدرایة در مقامِ پنجگانهسازیِ کیفیتِ ملاک نقل و تحلیل میشود و حدود «صورت پنجم»—بهعنوان مختارِ مؤلف—دقیقاً ترسیم میگردد. سپس نسبتِ این صورت با آنچه در تعلیقه آمده است سنجیده و پیوندهای مفهومی/مبنایی آن با نقدهای سید خوئی و تقریر شهید صدر بازخوانی میشود. در نهایت، با حفظ همین چارچوب، بحث «اطلاقِ صیغۀ امر» و نسبت آن با تعیینیّت/تخییریّت بر وفقِ ترتیب محاضرات و با ارجاع به متن کفایه و تعلیقاتِ محقق اصفهانی و میرزای نائینی دنبال خواهد شد.
محقق اصفهانی در تحلیلِ کیفیتِ قیامِ ملاک در اطرافِ واجبِ تخییری پنج صورت را فرض کرده و چهار صورت از آنها را یا خارج از محل نزاع دانسته یا به «تخییر عقلی» بازمیگرداند. تحقیق در حقیقت تخییر بر «تخییرِ مولویِ شرعی» متمرکز است؛ تمرکزی که در حقیقت مفروض بنیادینِ اصولیان است، هرچند گاه تصریح نشده باشد. این پیشفرض از کلامِ محقق خراسانی نیز بهوضوح استفاده میشود.
تخییر عقلی ثبوتاً روشن و بیابهام است: در آن، وجوب به جامعِ کلی تعلّق میگیرد و هر فرد، صلاحیت امتثالِ آن جامع را داراست. آنچه مسئلهی محوری در بحث است، «تخییر شرعی» در مقام ثبوت است: اگر هر یک از اطراف بهتنهایی واجدِ ملاکِ لزومی است، چرا شارع هر دو را تعییناً واجب نکرده است؟ و اگر ملاک در یکی منحصر است، چرا همان یک فردِ معیّن واجب نشد؟ به عبارت دیگر، چگونه با تقرّر ملاک در هر دو طرف، حکم به «تخییر»—نه «تعیین»—تعلّق میگیرد؟
تنبیه: حتی اگر تحلیل نهایی در سنخِ امتثال، تخییر شرعی را به تخییر عقلی نزدیک سازد، با «تخییر عقلیِ محض» یکسان نیست؛ زیرا عقل، مستقلاً قادر بر تعیینِ اطرافِ واجب نیست و این تعیین، به بیانِ شارع متقوم است. با بیان شارع، شکلِ امتثال شبیهِ تخییر عقلی میشود، اما سنخِ حکم، مولوی است نه ارشادی. بحث ما در اینجا آن است که شارع چطور میتواند «أو» را در جعل خود نصب و میان چند مورد از متعلق واجب تخییر را تشریع کند. بنابراین، محلّ نزاعِ حقیقی در واجبِ تخییری، «تصویرِ ثبوتیِ تخییرِ شرعی» است، نه بازخوانیِ تخییرِ عقلی. هر صورتی که به جامعِ کلیِ عقلی یا خروج از مولویت بازگردد، از دایره بحث خارج است؛ نقطۀ کانونی، تبیینِ معقولِ تعلّقِ الزامِ شرعی به نحوِ تخییر میان اطرافِ ذوالملکات، و پاسخ به چراییِ عدمِ تعیّن، علیرغم فرضِ تمامیتِ ملاک در هر طرف است.
فرض نخست آن است که هر یک از دو طرفِ واجبِ تخییری فینفسه و با قطع نظر از دیگری، دارای ملاکِ لزومیِ مستقل باشد؛ اما با تحقق یکی و استیفای غرضِ آن، دیگر مجالی برای استیفای غرضِ فعلِ دیگر باقی نماند و فعلِ دوم بیملاک گردد.
بر این فرض، جعلِ «وجوبِ تخییری» از سوی مولای حکیم وجهی ندارد؛ زیرا اگر هر دو غرض لازمالتحصیلاند و تحقق یکی، امکان تحصیل دیگری را از میان میبرد، مقتضای حکمت آن است که مولا به هر دو فعل «دفعةً واحدة» امر کند تا هر دو غرض استیفا شود (یجب الأمر بهما دفعةً تحصیلاً للغرضین)، نه آنکه مسیر را به «تخییر» بسپارد. در نتیجه، ساختار حاصله وجوبِ هر دو است، نه تخییرِ شرعی.
مثلاً اگر فرض شود انجامِ «عتق» در روزِ نخست، «اطعامِ ستّین» را در روزِ بعد فاقد ملاک میکند—در حالیکه هر دو ملاک لزومیاند—مقتضای حکمتِ مولوی، امر به جمعِ دفعیِ آن دو برای جلوگیری از تفویت یکی از دو غرض است؛ نه ترخیصِ بدلی میان آنها. در نتیجه، این صورت، نه صورتِ معقولی از «تخییرِ مولویِ شرعی» بلکه بازگشت به «وجوبِ جمعی» است؛ لذا از محل نزاعِ واجبِ تخییریِ شرعی خارج خواهد بود. محق اصفهانی در بیانِ این صورت میفرماید:
عدمُ حصولِ الغرضِ من أحدِهما مع حصولِه من الآخر إن كان لمجرّد أنّ استيفاءَ أحدِهما لا يُبقي مجالاً لاستيفاءِ الآخر، مع كونِ كلٍّ من الغرضين لازمَ الحصول في نفسه، فلا محالةَ يجبُ الأمرُ بهما دَفعةً تحصيلاً للغرضين.[1]
در این فرض، هر یک از دو فعل با قطع نظر از دیگری، دارای ملاک لزومی است؛ اما تحصیلِ هر دو ملاک در زمانِ واحد ممکن نیست و اگر هر دو عمل بهصورت همزمان انجام شوند، فاقد ملاک خواهند بود. در عین حال، اگر بهصورت تدریجی و متوالی انجام گیرند، هر دو ملاک لازمالاستیفا باقی است؛ یعنی پس از اتمامِ «عتق»، «اطعام» همچنان ملاکِ لزومی خود را حفظ میکند.
محقق اصفهانی این حالت را مصداق «تزاحم» میداند. گاه تزاحم در خودِ امر است و گاه در ملاکِ آن. همانگونه که در «تزاحمِ امتثالیِ» اوامرِ مستقل—نظیر وجوبِ نجاتِ دو غریق—تخییر، عقلی و غیرمولوی است، در اینجا نیز تخییر، عقلی است نه مولوی. به بیان دیگر، با بقای دو ملاکِ لزومی و تعذّرِ جمعِ همزمان، عقل حکم میکند مکلف در شروعِ یکی از آن دو مخیّر باشد.
فرق با صورت اول
در صورت اول، انجامِ یکی، ملاکِ دیگری را بهکلی از میان میبرد (لا یبقی مجالٌ لاستیفاء الآخر)؛ ازاینرو مقتضای حکمتِ مولا، امر به انجامِ همزمانِ هر دو بود (الأمر بهما دفعةً)، و تخییر—نه عقلی و نه مولوی—مجال نداشت. در صورت دوم، انجامِ یکی، ملاکِ دیگری را از بین نمیبرد؛ تنها جمعِ همزمان متعذّر است. در چنین وضعی که هر دو ملاک مطلوباند ولی جمعِ دفعی ممکن نیست، پای «تزاحم» به میان میآید و تخییرْ «حکم عقل» است. بنابراین، این فرض، صورتِ صحیحی از «تخییرِ شرعیِ مولوی» به دست نمیدهد و به «تخییرِ عقلی» بازمیگردد. دقت شود که تعبیر «تزاحم در ملاک» در این مقام، ناظر به تعذّرِ تحصیلِ همزمانِ دو غرض در ساحتِ امتثالِ مکلف است؛ نه آن سنخ از تزاحمِ ملاکی نزد شارع که به جعلِ حکمِ واحد منتهی میگردد. محقق اصفهانی در بیانِ این صورت میفرماید:
ولو فُرِضَ عدمُ حصولِهما إلّا تدریجاً لعدمِ إمكانِ اجتماعهما في زمانٍ واحدٍ كانا كالمتزاحمين، فإنّ التزاحم قد يكون في الأمر، وقد يكون في ملاكه، وكما أنّ التخيير في المتزاحمين—من حيث الأمر—تخييرٌ عقليٌّ لا مولويٌّ، كذلك التخييرُ هنا.[2]
در این فرض، «تضاد مطلق» میان دو غرض مفروض است؛ نه از آن حیث که اجتماعِ دو محصِّل در زمان واحد ممتنع است (صورت دوم)، و نه از آن حیث که استیفاءِ هر یک، بالمرة مجالِ استیفاءِ دیگری را از بین ببرد (صورت اول)، بلکه به این معنا که ترتّبِ غرض بر هر یک «فی نفسه» مقیّد به عدمِ ترتّبِ غرض بر دیگری است. بر اساس این اشتراطِ عدم، اگر مکلف دو فعل را معاً و در آنِ واحد انجام دهد، شرطِ ترتّبِ غرض در هر دو نقض میشود و «هیچیک از دو غرض» فعلیت نمییابد؛ بهعبارتدیگر، جمعِ همزمانِ محصِّلین، هر دو را بیاثر میکند.
در مصادیقِ تخییرِ شرعی، اتیانِ همزمانِ اطراف، به بطلان و لااثرشدنِ هر دو طرف نمیانجامد؛ چنین ساختاری با سیرۀ شریعت و ظاهر ادلۀ تخییر سازگار نیست. با فرض اشتراطِ عدم، عقل حکم میکند مکلف یکی از دو فعل را اختیار کند تا قیدِ «عدمِ تحققِ غرضِ الآخر» فراهم شود؛ این تخییرْ «حکم عقل» است، نه جعلِ مولویِ شارع. لذا این صورت تصویری از «تخییرِ شرعیِ مولوی» نیست و از محل نزاع خارج است. در نتیجه، صورت سوم—با فرضِ تضاد مطلق میان دو غرض—نه تنها بر واقعِ واجباتِ تخییریِ شرعی منطبق نیست، بلکه در نتیجهگیری به «تخییر عقلی» بازمیگردد؛ ازاینرو، نمیتواند مبنایی برای تبیین «تخییر مولویِ شرعی» باشد. محقق اصفهانی در این رابطه مینویسد:
و إن كان تضادّ الغرضين على الإطلاق، لا من حيث إن اجتماع المحصّلين في زمان واحد غير ممكن، و سبق كلّ منهما لا يبقي مجالاً لاستيفاء الآخر، بل من حيث إنّ ترتّب الغرض على أحدهما مقيّد في نفسه بعدم ترتّب الغرض على الآخر، و لازمه عدم حصول شيء من الغرضين عند الجمع بين المحصّلين، فهذا مع عدم انطباقه على الواجبات التخييرية الشرعية خارج عن محلّ الكلام؛ لأنّ التخيير حينئذ عقلي—أيضاً—لا مولويّ شرعي.[3]
فرض آن است که هر یک از دو فعل، اثر و غرضِ خاصّ مستقل دارد، اما این دو اثر بهجهتِ تضاد ذاتی قابل جمع نیستند؛ بهنحویکه در صورتِ اجتماعِ همزمانِ دو فعل، تنها یکی از دو اثر فعلیت مییابد و دیگری منتفی میشود. این فرض—برخلاف صورت سوم—بهظاهر با واجبات تخییریِ شرعی قابلِ انطباق است؛ زیرا در آنها جمعِ همزمانِ اطراف نه ممنوع است و نه موجب بطلانِ عمل. در کفاره افطار عمدی، اگر مکلف عتق و اطعام را معاً انجام دهد، اصلِ کفاره محقق است؛ این با فرضِ ترتبِ یک اثر در اجتماع قابل توجیه است.
محل نزاع در واجب تخییری آنجاست که هر طرف، فینفسه و با قطع نظر از دیگری، دارای ملاک و اثرِ لزومیِ مستقل باشد؛ بهگونهای که استقلالِ ملاک در همه احوال محفوظ بماند. در این صورتِ چهارم، با فرضِ اجتماع، یکی از دو اثر ساقط میشود. این سقوطِ اثر در ظرفِ جمع، با «استقلالِ مطلقِ ملاک»—که مفروض محلّ کلام است—ناسازگار و موجبِ خروجِ بحث از مدار واجب تخییریِ شرعی است.
بر اساس این صورت، موضوعِ تخییر از «نفسِ دو فعل» به «انجامِ هر یک منفرداً» در برابر «انجامِ هر دو مجتمعاً» منتقل میشود؛ یعنی طرفین تخییر عبارت میشوند از: 1- اتیانِ کلِّ واحدٍ منهما على الانفراد، و 2- الجمعُ بینهما. این نتیجه با ظاهرِ ادلۀ واجبات تخییری—که تخییر را میان خودِ افعال (مانند عتق و اطعام) برقرار میکنند—ناسازگار و خلاف ظاهر است. در نتیجه، صورت چهارم، هرچند در بدو نظر با برخی شواهد فقهی سازگار مینماید، اما بهجهتِ خروج از مفروضِ محل نزاع و تغییرِ موضوعِ تخییر، نمیتواند مبنای تحلیل «تخییر مولویِ شرعی» قرار گیرد. محقق اصفهانی در بیانِ این صورت میفرماید:
كما أنّ فرض استقلال كلٍّ من الفعلين في أثرٍ خاص—بحيث لا يجتمعان معاً من حيث ذاك الأثر؛ لتضادّ الأثرين—وترتّبُ أحدِ الأثرين بخصوصِه عند الاجتماع، لينطبقَ على الواجباتِ التخييرية التي لا بأس بالجمعِ بينها—خروجٌ أيضاً عن محلِّ الكلام؛ لما عرفت، مضافاً إلى أنّ لازِمَه التخيير بين كلٍّ منهما على انفراده وبين كليهما معاً.[4]
محقق اصفهانی، پس از ابطالِ چهار صورتِ پیشین، صورت پنجم را بهعنوان تنها فرضِ معقول برای تصویر «واجبِ تخییریِ شرعی» اختیار میکند. لبِّ این صورت چنین است: هر یک از دو طرف، فینفسه واجدِ غرضِ ملزم و مقتضیِ ایجابِ تعیینی است؛ هیچ تضاد یا کسر و انکساری میان ملاکهای اصلیِ دو طرف فرض نمیشود. عنصرِ ثالثِ عارض، یعنی «مصلحةُ الإرفاق و التسهیل»، جعلِ «ترخیصِ بدلی» را توجیه میکند: شارع، با حفظِ ایجابِ هر دو به ملاکِ ذاتیِ آنها، در ترکِ هر یک—به شرط اتیانِ دیگری—رخصت میدهد. برآیند عبارت است از «ایجابٌ تخییریٌ شرعیٌ محضٌ»؛ نه بازگشت به جامعِ انتزاعی لازم است و نه تحلیل به تخییرِ عقلی.
نسبت با تخییر عقلی و جامع انتزاعی: این صورت، بر خلافِ صورتهای قبلی که به تخییر عقلی بازگشت میکنند، مبتنی بر جعلِ مولویِ مضاعف است: «ایجابِ کلیهما» به ملاکِ ذاتیِ هر یک، و «ترخیصُ تركِ كلٍّ منهما إلى بدل» به ملاکِ تسهیل. بدینجهت، نیازی به ارجاعِ تحلیل به «جامعِ انتزاعی أحدها» یا «حکم عقل در مقام امتثال» نیست.
لوازم و پیشفرضهای معقولیت
کفایت قوّتِ مصلحت تسهیل: معقولیتِ این صورت فرعِ آن است که «مصلحتِ تسهیل» در حدّی باشد که «ترخیصِ بدلی» را توجیه کند، بیآنکه اصلِ جعلِ ایجابِ هر دو را از حکمت بیندازد.
تحدیدِ مؤاخذه: در فرضِ ترکِ جمیع، اگر وحدتِ عقاب مراد باشد، یا باید ترخیصْ قلمرو مؤاخذه را تحدید کند، یا ساختار به «وجوبِ واحدِ بدلی» برگردد؛ این جهت، در مقام اثبات، محتاج قرینه مستقل است که در بحثهای پیشین به تفصیل راجع به آن سخن گفته شد.
بنابراین، صورت پنجم، با ورود «مصلحتِ تسهیل»، هویتی تمامعیار برای «تخییرِ شرعیِ مولوی» فراهم میکند: ذاتِ هر یک از اطراف مقتضیِ ایجاب است و شارع، به ملاکِ ارفاق، ترکِ هر یک را به عدلِ مقابل ترخیص میکند. تفصیل صناعی این صورت، همان است که مؤلف در تعلیقه بر نهایة الدرایة در دو بیان تقریر فرموده است. محقق اصفهانی در توضیح این صورت مینویسد:
نعم يمكن أن يُفرَض غرضان لكلٍّ منهما اقتضاءُ إيجابِ مُحصِّلِه، إلّا أنّ مصلحةَ الإرفاقِ والتسهيلِ تقتضي الترخيصَ في تركِ أحدِهما، فيوجبُ كليهما؛ لِما في كلٍّ منهما من الغرضِ المُلزِم في نفسه، ويُرخِّصُ في تركِ كلٍّ منهما إلى بدل، فيكونُ الإيجابُ التخييريُّ شرعيّاً محضاً، من دون لزومِ الإرجاعِ إلى الجامع، فتدبّر جيّداً.[5]
شرحِ تفصیلیِ همین صورت پنجم و پاسخ به اشکالات محتمل—نظیر میزانِ قوّتِ «مصلحةِ التسهیل»، نسبتِ آن با اصلِ جعلِ ایجابِ للجمیع، و مسئلۀ وحدت و تعددِ عقاب در ترکِ جمیع—در دو بیانِ تعلیقه آمده و پیشتر به نقل و نقد گذشت.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
پاورقی
[1]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 2، 269.[2]- همان.
[3]- همان، 269-270.
[4]- همان، 270.
[5]- همان.
منابع
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. ۶ ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. ۶ ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
نظری ثبت نشده است .