موضوع: مشتق
تاریخ جلسه : ۱۳۷۷
شماره جلسه : ۱۱
چکیده درس
-
ایراد به نحویون
-
اشکال به نظریه
-
پاسخ مرحوم آخوند از اشکال
-
نتیجه
-
مؤیدات مرحوم آخوند
-
پرسش...
-
پاسخ استاد
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ایراد به نحویون
مرحوم آخوند در كفايه تحت عنوان «اضافة الشبهتين» يك مطلبي را از قول نحویون نقل ميكنند و آن مطلب را مورد مناقشه قرار ميدهند.
ميفرمايند كه نحات تصريح كردند كه فعل «ما دلَّ علي حدثٍ في زمانٍ»، در تعريف فعل گفتهاند فعل آن است كه دلالت بر يك حدث در يك زمان ميكند. يا بعضیها تعبير دارند «ما دَلَّ علي حدثٍ مقترنا باحد أزمنةِ ثلاثه».
بالنتيجه نحويين در موضوع له افعال و در معناي فعل، زمان را داخل ميدانند. ضَرَبَ دلالت ميكند بر وقوع ضَرب در زمان گذشته، يَضرِبُ دلالت ميكند بر وقوع ضَرب در زمان حال يا استقبال.
ايشان فرمودند كه به نظر ما اين حرف يك حرف باطلي است. زمان نه در موضوع له فعل، نه به نحو جزئيت وجود دارد و نه به نحو قيديت وجود دارد و اصلاً فعل دلالت بر زمان ندارد.
مجموعاً از كلام ايشان استفاده ميشود كه دو دليل بر اين معنا آوردند. دليل اول اين است كه هر مدلولي نياز به يك دالي دارد، اگر فعل بخواهد دلالت بر زمان داشته باشد، نيازمند به دال است. در فعل ما يك ماده و يك هیئت داريم و هيچ كدام يك از اینها دلالت بر زمان ندارد. ضرب مادهاش «ض ر ب» است. اين دلالت بر كلّي زدن و كتك دارد. هیئت ضرب دلالت دارد بر نسبت بين اين ماده و فاعل اين فَعَلَ كه روي اين ماده ميآيد دلالت دارد بر تحقق يك نسبت بين اين دو تا، يكي ماده كه «ض ر ب» است يكي هم فاعل، فقط همين مقدار را دلالت دارد؛ اما ديگر دلالت كند بر اينكه اين ماده و اين حدث در زمان گذشته واقع شده، ما از كجاي ضرب اين را استفاده كنيم؟ نه مادةً و نه هيأتاً دلالت بر زمان ندارد. غير از ماده و هیئت چيز ديگري را هم ما در ضَرَبَ نداريم. اين دليل اول ايشان.
دليل دوم مرحوم آخوند اين است كه گاهي اوقات فعل ماضي را اسناد ميدهيم به يك امر غير زماني. ما امور سه جور داريم. يكي از امور، امور زماني است، مثل زيد و عمر و ممكناتي كه در اين عالم وجود دارد. قسم دوم خود زمان است ميگوييم مَضَي الزمان، زمان گذشت، يمضي الزمان، زمان ميگذرد و قسم سوم امور ما فوق زمان داريم، ميگوييم علم الله امور مجرده كه امور مافوق زمان هستند، اين امور مجرده ما فعل ماضي يا مضارع را به اینها اسناد ميدهيم؛
آن وقت ايشان ميفرمايند كه در مَضَي الزمان اگر بگوييم مضی فعل ماضي است، فعل ماضي دلالت دارد بر وقوع حدث در زمان گذشته. در اينجا مضی اسناد داده شده به زمان، معنايش اين است كه زمان در زمان گذشته بوده و اين محال است. زمان نميتوان در يك زماني واقع شود. اگر بخواهيم بگوييم زمان در زمان گذشته بوده، اين يا مستلزم دور يا مستلزم تسلسل است. بالاخره ميگوييم اين زمان در زمان گذشته بوده، زمان گذشته در چه بوده؟ آن هم در يك زمان ديگر بوده، همینطور تسلسل به وجود ميآيد.
پس ما در مضي الزمان بايد فعل ماضي را يك جوري معنا بكنيم كه در آن دلالت بر وقوع حدث در زمان گذشته نباشد.
این آنجایی است كه فعل ماضي به زمان اسناد داده ميشود و همچنين گاهي اوقات ما فعل ماضي يا مضارع، فعل را به مجردات امور مافوق زمان، نسبت ميدهيم ميگوييم عَلِمَ الله، يَعلَمُ الله، خداوند تبارك و تعالي يك موجود مافوق زمان محدود به زمان نيست، نه ذاتش و نه صفاتش، عَلِمَ الله نميتوانيم بگوييم كه خدا در گذشته دانست يا يَعلَمُ الله خدا ميداند يا حالا يا آينده كه در فعل مضارع ميگويند.
بنابراين ما ميبينيم فعل را هم به خود زمان اسناد ميدهند و هم به مجردات اسناد ميدهند. آن وقت اين مقدمه را هم ضميمه كنيم كه ما شكي نداريم كه این اسنادها علي نحو واحد است. اين اسنادها يك اسناد مجازي نيست. يعني بين ضَرَبَ زيدٌ و مضي الزمان و عَلِمَ الله در هر سه مورد استعمال به نحو حقيقي است و اين چنين نيست كه بگوييم در ضَرَبَ زيدٌ حقيقي است اما در مضي الزمان مجازي است و يا در علم الله مجازي است.
ما بدون هيچ ترديدي عَلِمَ الله را ميگوييم استعمالش مجازي نيست، مضي الزمان را ميگوييم استعمالش مجازي نيست. پس حالا كه اين طور شد، از آن طرف اثبات كرديم كه در آنجايي كه به زمان نسبت ميدهيم و يا به مجردات كه مافوق زمان است نسبت ميدهيم و زمان در اینها ديگر معنايي ندارد، پس ما كشف از اين ميكنيم كه فعل ماضي يا مضارع اصلاً دلالت بر زمان ندارد؛ و آن چه كه نحويين بافتهاند و گفتهاند و مفصل نوشتهاند، همه بايد كنار گذاشته شود. اين يك حرف غلطي است در اذهان ما طلبهها كه ما بياييم بگوييم كه فعل ماضي دلالت بر زمان گذشته دارد و مضارع دلالت بر زمان حال يا زمان آينده دارد نه! فعل منسلخ از زمان است. فعل دلالت بر زمان ندارد.
پس فعل دلالت بر چه دارد؟ فعل دلالت بر يك نسبتي بين مبدأ و فاعل دارد. وقتي ميگوييم ضرب، بين مبدأ كه ضرب است و فاعل كه زيد است در ضرب زيدٌ يك نسبت صدوريه وجود دارد؛ اما ديگر اينكه اين حدث در زمان گذشته واقع شده باشد، نه!
مضافاً به اين دو دليل ايشان ميفرمايد كه در فعل امر و نهي، كلام شما نحویها را نقض ميكنيم. در امر آنجايي كه ميگويد إفعَل، درست است كه انشاء در زمان تكلم است، اما إفعَل دلالت ندارد بر اين كه مأمور فعل را در زمان حال يا در زمان آينده انجام بدهد، دلالت بر زمان ندارد. فعل نهي هم همینطور، لا تَفعَل.
اشکال به نظریه
حالا اينجا با اين اشكال مواجه ميشويم كه اگر فعل ماضي يا مضارع دلالت بر زمان ندارد فرق بين اینها چیست؟ اگر از اين دو تا زمان را گرفتيم، بايد بتوانيم هر كدام را در موضع ديگري استعمال كنيم. آن جايي كه ميگوييم ضَرَبَ بهجایش بگوييم يَضرِبُ و همینطور برعكس، در حالي كه ما وجداناً ميبينيم كه استعمال هر كدام بهجای ديگري غلط است. يعني ما خارجاً ميدانيم كه يك فرق مهمي بين اینها وجود دارد. شما اگر مرحوم آخوند زمان را از اینها ميگيريد در نحو فرقشان را از راه زمان درست ميكنند، ميگويند ضرب دلالت بر وقوع حدث در گذشته دارد و يضرب دلالت بر وقوع حدث در حال يا آينده دارد.
شما مرحوم آخوند كه زمان را از اینها ميگيريد، ديگر چه فرقي بين اين دو تا وجود دارد و ما وجداناً و خارجاً قطع داريم كه بين اینها يك فرقي وجود دارد.
پاسخ مرحوم آخوند از اشکال
مرحوم آخوند در جواب ميفرمايد هر كدام از اینها دلالت بر يك خصوصيتي دارد. خصوصيت موجودهي در فعل ماضي با خصوصيت موجودهي در فعل مضارع فرق دارد. فرقش اين است كه حالا در اين كه اين خصوصيت چيست بين محشين كفايه تعبيرهاي مختلفي شده كه دو تا از آنها را عرض ميكنيم.
مرحوم مشكيني و يك عده ديگر از محشين كفايه، گفتهاند مراد آخوند اين است كه فعل ماضي خصوصيتي كه در آن وجود دارد نسبت تحققيه است. يعني چه؟ يعني ماضي كه دلالت دارد بر نسبت بين ماده و فاعل، بين ماده كه «ض ر ب » است و فاعل كه زيد است يك نسبتي وجود دارد. اين نسبت، نسبت تحققيه و نسبت وجوديه است، اما در فعل مضارع، يَضرِبُ نسبت بین ضرب و بين فاعل نسبت ترقبيه و انتزاعيه است. يعني متكلم انتظار دارد كه اين ضرب از اين فاعل صادر شود. اين تعبيري است كه مرحوم مشكيني فرمودهاند.
اما مرحوم آقاي حكيم (قدس سره) در كتاب «حقايق الأصول» كه آن هم حاشيه بر كفايه است، ايشان ميفرمايند، -چون مرحوم آقاي حكيم از شاگردان مرحوم آخوند بوده است- ايشان میفرمایند كه نسبت و آن خصوصيتي كه مراد مرحوم آخوند است، خصوصيت خروج از قوه به فعل است. در ماضي از قوه به فعل خارج شده است، اما در مضارع انتظار خروج از قوه به فعل است. كه البته اگر دقت بكنيم اینها دو تعبير است و الا اين تعبير مرحوم حكيم هم در واقع برميگردد به همان تعبير مرحوم مشكيني.
ما در فعل ماضي ميگوييم نسبت بين ضرب و فاعل به اين نحو است كه قوه به فعليت رسيده است. يعني فاعل ميتوانست از آن ضرب صادر شود اين قوه و امكان و استعداد را داشت، ضَرَبَ دلالت دارد بر اين كه اين ماده از قوه به فعليت رسيد در اين فاعل.
اما در مضارع عدم خروج از قوه به فعليت است. متكلم انتظار ميكشد خروج از قوه به فعليت را؛ و اين در حقيقت بر ميگردد به همان تعبير مرحوم مشكيني و خيلي بين اینها فرقي وجود ندارد.
مرحوم آخوند در مقام فرق بين ماضي و مضارع همين مقدار را ميفرمايند. ميفرمايند ماضي دلالت بر يك خصوصيتي دارد؛ اما مضارع دلالت بر يك خصوصيت ديگر دارد. آن خصوصيت در ماضي را اسمش را ميگذاريم نسبت تحققيه و در مضارع اسمش را ميگذاريم نسبت ترقبيه يا انتظاريه.
نتیجه
بنابراين نتيجه ميگيرند كه اصلاً در مدلول ماضي و مضارع زمان وضع نشده است. ماضي و مضارع نه مادةً و نه هيأتاً دلالت بر زمان ندارد.
بعد فرمودند كه ما امور را از نظر اسناد سه قسمت كرديم. گاهي يك فعلي به يك شيء زماني اسناد داده ميشود. شيء زماني، يعني شيئ كه در زمان قرار ميگيرد؛ مثل خود انسان، افعال انسان و اعمال انسان. گاهي اوقات به خود زمان اسناد داده ميشود؛ مثل مضيالزمان؛ و گاهي اوقات به مافوق زمان اسناد داده ميشود كه مجردات است.
فرمودهاند كه اگر اين خصوصيت در موردي باشد كه اسناد داده شود به يك امر زماني، آن وقت به دلالت التزاميه دلالت دارد بر اينكه اين حدث در زمان گذشته بوده است. وقتي كه اين خصوصيت انطباق پيدا ميكند بر يك زماني، اينجا دلالت دارد بر اين كه اين حدث در زمان گذشته بوده است.
در ضَرَبَ زيدٌ يا عَلِمَ زيدٌ، عَلِمَ، ما باشيم و عَلِمَ، هيچ دلالتي بر زمان ندارد. عَلِمَ نه مادهاش نه هیئتش هیچکدام دلالت بر زمان ندارد، بلکه بر وجود يك نسبت بين عَلِمَ و اين فاعل دلالت دارد.
در ماضي يك خصوصيتي هست كه همان نسبت تحقُقيه است. اين نسبت تحقُقيه اگر انطباق بر يك امر زماني پيدا كرد به نام زيد، به دلالت التزاميه دلالت ميكند بر اينكه اين حدثِ «عِلم» در زمان گذشته واقع شده است؛ اما اگر بر خود زمان انطباق پيدا كرد، آنجايي كه ميگوييم مضي الزمان، ديگر اگر كسي معنا كند كه زمان در گذشته واقع شده است غلط است. اصلاً در مضي الزمان هيچ لغوي و هيچ اديبي نميگويد زمان در زمان گذشته واقع شده است. اينجا فاعل خود زمان است، مضي الزمان نميگويند زمان در زمان گذشته واقع شد، اينجا مضی ديگر دلالت بر زمان ندارد.
در عَلِمَ الله دلالت بر زمان ندارد، عَلِمَ دلالت دارد بر نسبت تحققيه بين علم و بين ذات خداوند تبارك و تعالي، اين را بيان ميكنند، پس در آنجايي كه انطباق بر زماني پيدا كرد، ميگوييم كه دلالت دارد بر وقوع حدث در زمان گذشته.
مؤیدات مرحوم آخوند
در آخر مطلب هم دو مؤيد آوردند؛ يكي اين است كه فرمودند خود شما نحویها ميگویيد مضارع وضع شده براي مشترك بين حال و استقبال. ما بين زمان حال و استقبال كه قدر مشترك نداريم. يك چيزي كه قدر مشترك باشد بين زمان حال و زمان استقبال نداريم. حال كه نداريم، پس بايد همين حرف را بزنيم كه خود فعل دلالت بر زمان ندارد.
اگر منطبق شود بر يك زماني كه در حال تكلم متكلم دارد اين عمل را انجام ميدهد، دلالت بر زمان حال دارد. اگر منطبق شود بر يك زماني كه در آينده بخواهد انجام بدهد، دلالت بر استقبال دارد؛ اما اگر گفتيم كه يعلم الله اينجا دلالت بر حال يا استقبال ندارد.
مؤيد دومي كه بيان ميكنند، ميفرمايند كه گاهي اوقات ما ماضي و مضارع را بالإضافه انجام ميدهيم و استعمال ميكنيم. يعني ماضي اضافي و مضارع اضافي؛ مثلاً ميگوييم زيد دو سال ديگر ميآيد و هو ضُرِبَ قَبله؛ قبل از آمدن زده شده است. ماضي را بالإضافة الي الإستقبال استعمال ميكنيم و اينجا ضُرِبَ قَبله، دلالت بر حدث در زمان گذشته ندارد. اصلاً هنوز حدثي نيامده است. ميگوييم زيد دو سال ديگر ميآيد و حال آنكه ضُرِبَ قَبله اين استعمال مسلم استعمال صحيحي است و دلالت بر حدث در زمان گذشته هم ندارد.
عكسش ميگوييم زيد دو سال پيش آمد و هو يَضرِب در حالي كه ميزند. مضارع را در زمان گذشته استعمال کردیم و اين استعمال هم حقيقي است و ديگر نميشود گفت كه اين يَضرِب دلالت بر حال يا استقبال دارد. با اين يَضرِب مضارع را در ماضي استعمال كرديد؛ به عبارت دیگر فرمودند كه گاهي ماضي را استعمال ميكنيم در مضارع حقيقتاً وگاهي مضارع را استعمال ميكنيم در ماضي حقيقتاً.
خود همين مؤيد اين است كه اين كه شما ميگوييد زمان جزء موضوع له فعل ماضي يا مضارع است درست نيست، به خاطر اينكه استعمال اين دو موردي كه گفتيم، ميگوييم دو سال ديگر ميآيد و هو ضُرِبَ قَبله. اين ضُرب، استعمالش حقيقي است در حالي كه دلالت بر حدث، قبلاً در زمان ماضي ندارد اصلاً هنوز آنجا نيامده است.
پرسش...
پاسخ استاد
ميگوييم يك خصوصيتي هست كه اين خصوصيت اگر بر زماني انطباق پيدا بكند، دلالت بر حدث در زمان ماضي دارد. آن وقت اين زماني، هر وقت خودش آمد، «هو ضُرِبَ قبله»، اين زيد كه هنوز نيامده است. هر وقت اين زماني محقق شد اين «ضُرب قبله» درست ميشود.
ماضي دلالت بر نسبت تحققيه دارد؛ اما حتماً در زمان گذشته؟ ميگوييم نه! به شهادت اين مثالها. اين جا ميگوييم كه زيد دو سال ديگر كه ميآيد قبل از او بین زيد و ضَرب يك نسبت تحققيه است و اين مؤيد فرمايش ايشان است.
اما ديگر نميتوانيم بگوييم كه اين نسبت قبلاً واقع شده، چون هنوز نيامده است. نحات ميگويند ضَرَبَ يا ضُرِبَ يعني حدث ضَرب در زمان گذشته واقع شده است، اما در اينجا هنوز نيامده كه واقع شده باشد. ميگوييم دو سال ديگر ميآيد. «ضُرِبَ قَبله»، ماضي را در مضارع و در استقبال استعمال كرديم حقيقتاً، در حالي كه دلالت بر وقوع حدث در زمان گذشته ندارد. يا بالعكس، مضارع را در ماضي حقيقتاً استعمال ميكنيم. ميگوييم دو سال پيش آمد در حالي كه «هو يَضرِب»، مضارع را در ماضي استعمال كرديم در حالي كه دلالت بر حال يا استقبال ندارد. اين هم مؤيد دومي است كه مرحوم آخوند دارند.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .