درس بعد

مشتق

درس قبل

مشتق

درس بعد

درس قبل

موضوع: مشتق


تاریخ جلسه : ۱۳۷۷


شماره جلسه : ۲۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مقدمه بحث

  • ادله وضع مشتق برای خصوص متلبس بالمبدا

  • تبادر

  • اشکال به تبادر

  • پاسخ مرحوم آخوند

  • اشکال مرحوم آخوند به خودش

  • پاسخ از اشکال

  • جواب نهایی مرحوم آخوند

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


مقدمه بحث
چون وضع مشتق براي اعم از متلبس و منقضي ثبوتاً معقول نيست، به دليل اينكه ما نمي‌توانيم قدر جامعي بين متلبس و منقضي تصوير بكنيم، خواه ناخواه به اين نتيجه منتهي مي‌شويم كه مشتق براي خصوص متلبس بالمبدأ وضع شده است.

بنابراين وقتي در مقام ثبوت، قول به وضع للأعم امكان نداشت، در مقام اثبات نيازي به استدلال نداريم. ديگر در مقام اثبات نيازي نداريم به اينكه استدلال كنيم كه مشتق براي خصوص متلبس وضع شده است. اما حالا بنائاً بر اينكه وضع مشتق للأعم تصوير داشته باشد و ثبوتاً امكان داشته باشد، ببينيم ادله‌ي قائلين به اينكه مشتق براي متلبس وضع شده، و ادله‌ي كساني كه مي‌گويند مشتق براي اعم وضع شده است از نظر اثباتي تا چه حد از ارزش است، ادله‌ي اينها را بررسي كنيم.

ادله وضع مشتق برای خصوص متلبس بالمبدا
مرحوم آخوند در كفايه هم براي قائلين به وضع مشتق براي خصوص متلبس دليل آورند و قبول كردند و هم ادله‌ي اعمي‌ها را آورند و مورد مناقشه قرار دادند، قائلين به اينكه مشتق براي خصوص متلبس وضع شده، مجموعا به سه دليل استدلال كردند.

تبادر
 دليل اول تبادر است، بيان تبادر اين است كه ما وقتي مشتق را استعمال مي‌كنيم، استعمال مشتق در هر لساني حالا چه عربي و چه غير عربي و در هر حالتي كه مشتق قرار بگيرد، به صورت مفرد استعمال شود در جمله استعمال شود مبتدا واقع شود، خبر واقع شود، استعمال مشتق در جميع لغات در جميع حالات آني كه از آن به ذهن تبادر پيدا مي‌كند، خصوص متلبس به مبدأ است، وقتي كه مي‌گوييم زيدٌ عالمٌ، رأيتُ عالماً يا رأيتُ مجاهداً، اين ظهور در اين دارد كه بالفعل متلبس به علم است.

مرحوم آخوند در اين دليل اول چيزي را نفرمودند، بلكه بعد از آني كه دليل سوم را بيان كردند، آن جا يك ان قلت و قلت دارند كه مربوط به مسئله‌ي تبادر مي‌شود.

اشکال به تبادر
 مجموعاً نسبت به اين تبادر دو اشكال مهم وجود دارد، اشكال اول اين است كه تبادري علامت حقيقت است كه اين تبادر مستند به وضع باشد، يا علم به وضع باشد، اما اگر يك تبادري مستند به اطلاق باشد، اين تبادر علاميت براي حقيقت ندارد.

 اشكال اين است كه در ما نحن فيه، اين تبادر، يك تبادر اطلاقي است. تبادر اطلاقي طبق آن معنايي كه مرحوم آخوند براي تبادر اطلاقي بيان كردند، تفسيرش اين است كه اگر يك لفظي در يك معنايي كثرة الإستعمال داشته باشد، به طوري كثرة الإستعمال داشته باشد كه عند الإطلاق در همان معنا ظهور پيدا كند. اين را مي‌گويند تبادر اطلاقي.

مستشكل مي‌گويد اينجا در باب مشتقات، مشتقات چون در خصوص متلبس كثرة الإستعمال دارند، يعني هر وقتي يك ذاتي نسبت به يك مبدأيي متلبس باشد، مي‌گوييم عالمٌ، ضاربٌ، قادرٌ؛ بنابراين مشتق، در متلبس كثرة الإستعمال دارد و اين كثرة الإستعمال به حدي است كه وقتي به صورت مطلق هم استعمال شود، قرينه‌اي همراهش آورده نشود از آن همين متلبس به مبدأ فهميده مي‌شود.

مستشكل مي‌گويد اين تبادري كه شما ادعا مي‌كنید مستند به وضع و علم به وضع نيست، اين تبادر معلول كثرة الإستعمال است به اين بياني كه عرض كرديم.

 به عبارة دیگر گاهي اوقات در اصول هم ما بحثش را داشتيم كه آيا تبادر علامت حقيقت است يا نه‌ آنجا مي‌گفتيم كه تبادري علامت وضع است كه مستند به حاق لفظ باشد از آن تعبير مي‌كنند به تبادر حاقّي. اين به درد مي‌خورد، يعني ما باشيم و علم به وضع باشد و لفظ باشد، اين معنا به ذهن تبادر پيدا مي‌كند.

البته مراد از علم به وضع، علم ارتكازي است، آن شبهه‌ي دور در باب تبادر جوابش را قبلا داديم.

بنابراين تبادري كه از راه كثرة الإستعمال به وجود مي‌آيد، يك لفظي كثيراً در يك معنايي استعمال شود به طوري كه عند الإطلاق در آن معنا ظهور پيدا كند، كه مي‌شود تبادر اطلاقي كه اين علامتي براي حقيقت نيست.

مستشكل مي‌گويد در ما نحن فيه همينطور است، مشتق در خصوص متلبس به مبدأ كثرة الإستعمال دارد، بنابراين اين تبادر يك تبادر اطلاقي است.

پاسخ مرحوم آخوند
 مرحوم آخوند (قدس سره الشريف) از اين اشكال اين چنين جواب دادند، فرمودند اين اشكال در صورتي است كه مشتق كثيراً ما در متلبس به مبدأ استعمال شده باشد، در حالي كه ما يعني آخوند ادعا مي‌كنيم كه استعمال مشتق در منقضي اكثر از استعمال مشتق در متلبس به مبدأ است، در منقضي يك كسي ديروز ضارب بوده، امروز هم مي‌گوييم ضارب ، ده سال پيش عالم بوده امروز هم مي‌گوييم عالم، ده سال پيش قادر بوده امروز هم مي‌گوييم قادر. استعمال مشتق را مرحوم آخوند مي‌فرمايد در منقضي اين استعمال اكثر است.

اشکال مرحوم آخوند به خودش
اينجا كه مرحوم آخوند مي‌رسند، دچار يك اشكال ديگر مي‌شوند. مي‌فرمايند اشكال صغروي است. مي‌فرمايند استعمال مشتق در متلبس زياد است و اين كثرة الإستعمال سبب تبادر است. ما مي‌گوييم اشتباه مي‌كنيد، استعمال مشتق در منقضي زياد است. اگر صد بار مشتق استعمال شود، بيست بار در متلبس است و هشتاد بار ديگر در منقضي. بنابراين آن كه اساس اشكال اينها بود از بين مي‌رود.

منتهي اين جواب را كه مرحوم آخوند مي‌دهند دچار يك اشكال ديگر مي‌شوند، و آن اشكال اين است كه شما كه مي‌گوييد استعمال مشتق در منقضي زياد است از آن طرف ادعا مي‌كنيد مشتق هم براي خصوص متلبس وضع شده، پس در نتيجه بايد استعمال مشتق در معناي مجازي زياد باشد.

 بگوييم مشتق در معناي مجازي غالباً استعمال مي‌شود و اين دو اشكال دارد، يك اشكالش اين است كه اين بعيد است، بعيد است كه ما بگوييم يك لفظي در معناي مجازي بيشتر از معناي حقيقي‌اش استعمال مي‌شود، اين استعباد، اشكال اول، اشكال دوم اين است كه اين با حكمت وضع سازگاري ندارد. واضع، وضع مي‌كند لفظ را لأجل التفهيم و التفهم. تفهيم و تفهم در آن دايره‌اي كه مردم نسبت به آن احتياج دارند، واضع براي رفع احتياج مردم لفظي را وضع مي‌كند. اگر استعمال مشتق در منقضي اكثر است چه وجهي داشت كه واضع مشتق را براي خصوص متلبس وضع كند، وقتي واضع مي‌بيند مردم نياز دارند به اين كه مشتق را در منقضي زياد استعمال كنند، اينجا از اول بايد مشتق را براي أعم وضع كند. وضعش براي خصوص متلبس اين با حكمت وضع سازگاري ندارد.

پاسخ از اشکال
اين اشكال را مرحوم آخوند به خودشان وارد مي‌كنند و بعد مي‌فرمايند ديگران از اين اشكال يك جوابي دادند، ديگران گفتند كه در محاورات و اَلسنه استعمالات مجازي خيلي شايع است. حال كه اين شايع است چه اشكالي دارد واضع مشتق را براي خصوص متلبس وضع كرده باشد، اما كثيراً ما، مشتق در منقضي مجازاً استعمال شود.

مرحوم آخوند مي‌فرمايند اين جواب به نظر ما درست نيست و مجيب اصلا نفهميده است که اين كه مي‌گويند استعمال مجازي در محاورات شيوع دارد معنايش چيست؟ مجيب خيال كرده اين كه مي‌گوييم در عرف استعمالات مجازي شايع است، از اين جهت است كه اگر يك لفظي يك معناي مجازي دارد، يك معناي حقيقي، استعمال لفظ در اين معناي مجازيش بيش از استعمال لفظ در معناي حقيقي است. در حالي كه مرحوم آخوند مي‌فرمايند مراد از اين مطلب معروف كه اين يك مطلب معروفي است كه استعمالات مجازيه شايع است، مي‌فرمايند مراد اين است كه مجيب فهميده، مراد از اينكه استعمالات مجازيه شايع است، اين است كه در ميان استعمالات تعداد استعمال مجازي نسبت به استعمال حقيقي كم نيست. يعني اگر ما صد تا لفظ داريم 60 تا از آن در عرف در معناي حقيقي استعمال شود ، 40 تا هم در معناي مجازي استعمال مي‌شود.

 مراد اين نيست كه نسبت به يك لفظ ما بسنجيم، بگوييم اين يك لفظ يك معناي حقيقي دارد و يك معناي مجازي، استعمالش در معناي مجازي‌اش بيش از استعمالش در معناي حقيقي است.

مراد از ما نحن فيه چيست؟ اين است كه در خصوص  مشتق اگر از يك طرف بگوييم مشتق براي خصوص متلبس وضع شده، از يك طرف هم بگوييم استعمالش در منقضي اكثر است، اين اشكالش اين است كه لازمه‌اش اين است كه اين لفظ در معناي مجازي بيش از معناي حقيقي استعمال شود، اين اصل اشكال است.

مجيب مي‌گويد كه چه عيبي دارد، اين معروف است بين همه، که در عرف استعمالات مجازيه شايعٌ . اين حرفي كه مجيب مي‌زند اين را براي اينجا مي‌آورد. آخوند مي‌خواهد بفرمايد كه اين حرفي كه به گوش مجيب خورده اين اصلا ربطي به اين جا ندارد.

 اين كه مي‌گويند در محاورات عرفيه استعمال مجازي شيوع دارد مراد اين نيست كه شما فهميديد كه نسبت به يك لفظ اگر ده بار در معناي حقيقي استعمال بشود سي بار  در معناي مجازي استعمال بشود، بلكه نسبت به مجموع الفاظ، تمام الفاظي كه مردم به كار مي‌برند، مي‌گوييم كه اين چنين نيست كه كل لفظ را و كل الفاظ را هميشه در هر معناي حقيقي‌اش استعمال كنند، هميشه اگر صد تا لفظ است 60 تا يا 70 تا در معناي حقيقي به كار مي‌برند و سي تاي بقيه در مجازي. يعني در عرف استعمال لفظ در معناي مجازي بالنسبة به استعمال لفظ در معناي حقيقي كم نيست، يك عدد معتنی بهي دارد.

 اين جمله كه استعمالات مجازيه شايعة عند العرف، اين را گاهي اوقات در قرآن هم مفسرين مي‌آورند، مطلب خوبي است بايد هم روشن شود. فرض كنيد در يك آيه‌ي شريفه، آنجا مي‌گويند شارع از خداوند متعال، از معناي مجازي اش را اراده كرده بلافاصله اين اشكال ثبت مي‌شود كه استعمال مجازي نبايد بشود. مجاز چيزي است كه بر خلاف اصل است، براي اينكه اين حرف را جواب بدهند می گویند استعمال مجازيه در محاورات كثيرة و شايعة. ما مي‌خواهيم اين جمله را معنا بكنيم، اين كه استعمالات مجازيه شايعة يعني يك لفظ اگر هزار مرتبه استعمال بشود 800 مرتبه از آن در معناي مجازي است 200 مرتبه در معناي حقيقي؟ شما اين را قبول مي‌كنيد؟

آخوند مي‌فرمايد مراد از اينكه استعمالات مجازيه شايعة نسبت به جميع الفاظ است. همه‌ي الفاظ نسبت به جميع استعمالات، همه‌ي استعمالات را كه ما بررسي كنيم، استعمال مجازي اين طور نيست كه نادر باشد، به عبارة اُخري اين جمله شايعةٌ، در مقابل ندرت است، ندرت معنايش اين است كه از هر هزار استعمالي يك دانه مجازي باشد، اين جمله مي‌گويد كه نه از هر هزار استعمالي دويست تا حداقل مجازي است و اين متداول هم است، يعني اين شايعةٌ مي‌خواهد جلوي ندرت را بگيرد.

جواب نهایی مرحوم آخوند
مي‌فرمايند اما اينكه گفتيد استعمال مشتق در «ماانقضي» اكثر بودنش بعيد است، اين بعيد بودن مجرد  استعباد محض است. چرا بعيد است؟ نه، هيچ بعدي هم ندارد كه ما بگوييم مشتق با وجود اينكه براي خصوص متلبس وضع شده، اما غالبا در «ما انقضي» استعمال مي‌شود.

اشكال دوم؛ مي‌فرمايند كه اگر وقتي كه مشتق در ما انقضي استعمال مي‌شود به نحو استعمال مجازي، اگر اراده‌ي حال تلبس ممكن نباشد، اين حرف شمای مستشكل، كه مي‌گوييد اين طريقه با حكمت وضع سازگاري ندارد اين درست نیست. آخوند مي‌فرمايد ما مي‌گوييم مشتق براي متلبس وضع شده است. اين يك، حرف دوم اين است كه استعمال مشتق در مُنقضي اكثر باشد اين هم درست. اين كه مي‌گوييد اين دو تا با حكمت سازگاري ندارد، مي‌گوييد كه اگر مورد احتياج مردم منقضي باشد، واضع چرا آمده براي خصوص متلبس وضع كرده؟

 ما مي‌گوييم كه اين اشكال شما؛ يعني اين تنافي با حكمت وضع، اين در فرضي است كه اين موارد اكثر؛ يعني اين مواردي كه مشتق در منقضي استعمال شده، در اين موارد امكان اراده‌ي حال تلبس نباشد. اما اگر بگوييم كه در جميع اين موارد امكان اراده‌ي حال تلبس وجود دارد، يعني چه؟ يعني اين مردمي كه در هزار مورد مشتق را در مُنقضي استعمال كردند در تمام اين هزار مورد مي‌توانستند مشتق را در حال تلبس استعمال كنند اين كه اشكالي ندارد.

زماني تنافي با حكمت وضع به وجود مي‌آمد كه راه بسته بشود. واضع بگويد من وضع كردم خصوص متلبس شما فقط در اين استعمال كنيد، از آن طرف مردم بگويند كه ما نيازمان در اين است كه استعمال كنيم در منقضي. اما اگر راه باز باشد براي امكان اراده‌ي حال تلبس، اينجا تنافي با حكمت وضع پيش نمي‌رود.

 اين خلاصه‌ي فرمايش آخوند است در كفايه. ايشان اول تبادر را مي‌گويد بعد مي‌رود سراغ دليل دوم و سوم بعد از اينكه دليل سوم را مي‌گويد اين اشكال كه حق اين بود كه اين اشكال را در كنار تبادر مطرح مي‌كردند كه اشكال از اينجا شروع شد كه تبادري به درد مي‌خورد كه حاقّي باشد، اما اين تبادري كه شما مي‌گوييد تبادر اطلاقي است، تبادر اطلاقي را مستشكل معنا كرد كه كثيراً ما در متلبس استعمال مي‌شود. آخوند جواب داد كه اينطور نيست اكثر استعمالش در منقضي است بعد مواجه با اين اشكالات شد كه جواب آنها را هم عرض كرديم.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

استعمال مجازی مشتق حکمت وضع من تلبس بالمبدا وضع مشتق ما انقضی عنه المبدا ادله خصوص تلبس ادله وضع اعم کثرت استعمال مجازی تبادر اطلاقی تبادر حاقی.

نظری ثبت نشده است .