درس بعد

مشتق

درس قبل

مشتق

درس بعد

درس قبل

موضوع: مشتق


تاریخ جلسه : ۱۳۷۷


شماره جلسه : ۲۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اقوال در مسئله مشتق

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
 

اقوال در مسئله مشتق
مقدمات بحث مشتق بحمدالله تمام شد، بعد از اينكه مرحوم آخوند آن مقدمات را فرمودند وارد شدند در بيان اقوال در مسئله‌ و قول مختار خودشان.

فرمودند كه در مسئله آن چه كه بين متقدمين بوده دو قول بيشتر نيست، يك قول اين است كه مشتق وضع شده براي خصوص متلبس به مبدأ و قول دوم آن است كه مشتق وضع شده براي اعم، اعم از متلبس و منقضي.

اين دو قول در ميان متقدمين از اصوليين مطرح بوده است؛ اما متأخرين يك اقوال و تفصیلات متعددي را مطرح كردند كه مي‌فرمايند با اين مقدماتي كه ما در بحث مشتق گفتيم بطلان اين تفصیلات تماماً روشن مي‌شود، بعضي تفصیل دادند بين فعل لازم و فعل متعدي. گفته اند مشتقي كه مبدأ‌ او از افعال متعدي باشد وضع شده براي اعم مثل ضارب، اما مشتقي كه مبدأ او از افعال لازم باشد مثل زاهد اين وضع شده براي خصوص متلبس به مبدأ.

تفصیل دوم بين مشتقي که موضوع در قضيه قرار مي‌گيرد با مشتقي كه محمول در قضيه قرار مي‌گيرد فرق گذاشتند. گفته اند مشتقي كه موضوع قرار مي‌گيرد اين براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده، مشتقي كه محمول در قضيه قرار مي‌گيرد براي اعم از متلبس و منقضي وضع شده است.

تفصیل سوم بين آن مشتقي كه متصف به ضد مبدأ مي‌شود با آن كه متصف به ضد مبدأ‌ نشود فرق گذاشتند. گفته اند در ضارب براي اعم وضع شده، اما در قائم، چون اين ذات متصف به ضد اين مبدأ هم ممكن است شود، يعني به جاي ايستادن، بنشيند، اينجا در مشتقاتي كه ذات امكان اتصاف به ضد مبدأ‌ را دارد مي‌گوييم براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است.

بين ضارب و بين قائم فرق است، ضارب بگوييم براي اعم از متلبس و منقضي وضع شده، اما قائم براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است، چون در قائم ذات امكان اتصاف به ضد مبدأ را مي‌تواند پيدا بكند.

و همچنين تفصیل چهارم در مسئله، بين مشتقي كه مبدأ در آن مشتق از امور مربوط به حرفه و صناعات باشد و آن مشتقي كه مبدأ در آن مشتق از امور فعلي است، فرق گذاشتند. آن كه مبدأ‌ او از حرفه و صناعات است، اين مشتق براي اعم وضع شده، اما مشتقي كه مبدأ او از حرفه و صناعات نيست براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است.

 اينها مجموعاً تفصیلاتی است كه در باب مشتق در بين متأخرين به وجود آمده است، مرحوم آخوند فرمودند كه همه‌ي اين تفصيلات با آن بياني كه در مقدمات بحث مشتق گفتيم، كه اصلا وضع و بحث از آن مقدمات براي ابطال اين تفصیلات در مسئله است.

يكي از مقدماتي كه بيان شد، اين بود كه بحث در باب مشتق در هيأت مشتق است. ما مي‌خواهيم ببينيم كه اين هيأت اسم فاعل و اسم مفعول و بقيه‌ي مشتقات اين هيأت آيا براي خصوص متلبس وضع شده است، يا اعم از متلبس و منقضي؛ و گفتيم نزاع در وضع هيآت است. ما بحثي در مبادي نداريم مبدأ، هر مبدأي مي‌خواهد باشد و مرحوم آخوند بيان كردند كه اختلاف در مبادي موجب اختلاف در تلبس مي‌شود كه ما در اين مسئله تبعا از بعضي از بزرگان با مرحوم آخوند بحث داشتيم. بحث در هيأت است و بحث در ماده‌ي خاصي نيست.

ثانياً بحث در مشتق در مفهوم تصوري مشتق است، بحث در مشتق با قطع نظر از اسناد به يك ذات است. بحث در مفهوم تصوري مشتق است، لذا بين آنجايي كه مشتق موضوع قضيه قرار بگيرد با آنجايي كه مشتق محمول قضيه قرار بگيرد فرقي وجود ندارد.

 اين دو جهت را اگر ما توجه كنيم كه يكي نزاع در هيآت است و دوم نزاع در مفهوم تصوري مشتق است نه در مفهوم تصديقي مشتق، كه قبلا اين دو مسئله ثابت شد، با توجه به اين دو مطلب، بطلان همه‌ي اين تفاصیلی كه متأخرين دادند، روشن مي‌شود.

لذا در ميان اقوال همان دو قول موجود در بين متقدمين بايد محور بحث قرار گيرد. يك قول اين است كه مشتق براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده، دوم اين كه مشتق براي اعم وضع شده، ببينيم كدام يك از اين دو قول صحيح است.

مرحوم آخوند در كفايه بحث را از نظر ثبوتی مفروغ عنه قرار داده اند. بحث را متمركز كردند در مقام اثبات. يعني در مقام ثبوت در نظر ايشان هر دو قول ممكن است. هم قول به وضع براي خصوص متلبس و هم قول به وضع براي اعم، بحث را آوردند روي مقام اثبات كه ببينيم چه دليلي داريم که براي خصوص متلبس وضع شده و چه دليلي داريم كه براي اعم وضع شده.

 اما بعد از مرحوم آخوند خراساني دو نفر از اعيان اصوليين، اينها يك بحث ثبوتي در اينجا مطرح كردند. مرحوم محقق نائيني فرموده اصلا وضع براي اعم امكان ندارد و مشتق بايد براي خصوص متلبس وضع شود.

 اگر اين فرمايش نائيني درست باشد ديگر حتي نيازي به مقام اثبات هم ما نداريم. اگر گفتيم ثبوتاً وضع مشتق براي اعم امكان ندارد، اصلا نيازي به مقام اثبات نداريم و در نتيجه وضع مشتق براي خصوص متلبس به مبدأ تمام مي‌شود.

يكي هم مرحوم محقق اصفهاني (اعلي الله مقامه الشريف)، لذا ما بايد در اينجا فرمايش هر دو بزرگوار را كه در مقام ثبوت بحث كردند ملاحظه كنيم.

مرحوم نائيني در كتاب «اجود التقريرات»، ايشان ابتداً فرمودند قول به اين كه مشتق براي خصوص متلبس به مبدأ است، يا براي اعم است، مبتني است بر آن اختلافي كه در تنبيه اول از تنبيهات مشتق بيان مي‌كنند، كه آيا مشتق يك مفهوم بسيطي است يا يك مفهوم مركب.

مرحوم نائيني ابتداً فرمودند كه اگر كسي مشتق را يك مفهوم بسيطي برايش قائل شود حتما ملازمه دارد و ناچار است كه قول به خصوص براي متلبس را اختيار كند؛ و اگر كسي مشتق را يك مفهوم مركبي برايش قائل شود مي‌تواند قائل شود به اينكه مشتق براي اعم وضع شده است.

يك اشاره‌ي اجمالي بكنيم به مسئله‌ي بساطت و تركب ولو اينكه بحث مفصلش انشاءالله در تنبيه اول از تنبيهات مشتق مي‌آيد.

اختلاف دارند در اينكه آيا مشتق يك مفهوم مركبي است؛ يعني مركب است از ذات به علاوه‌ي انتساب به مبدأ، آنهايي كه مي‌گويند مشتق يك مفهوم مركبي است اين حرف را مي‌زنند، مي‌گويند مشتق يعني ذات منتسبه و متصفه‌ي به مبدأ.

آنهايي كه مي‌گويند مشتق بسيط است مي‌گويند مشتق همان مبدأ‌ است. عالم با علم فرقي ندارد، قائم با قيام فرقي ندارد. ضارب با ضرب فرقي ندارد، پس فرق اينها در چيست؟ يك فرق اعتباري بين اين ها وجود دارد و آن فرق اين است كه ضارب لا بشرط از حمل است، ضارب قابل اتحاد با ذات است، قابل حمل بر ذات است اما مبدأ به شرط لا از حمل است.

شما نمي‌توايند علم را حمل بر زيد كنيد، بگوييد زيدٌ علمٌ، ضرب را حمل بر زيد كنيد، بگوييد زيد ضربٌ.

آنهايي كه مي‌گويند مشتق يك مفهوم بسيطي دارد مي‌گويند بين مشتق و مبدأ هيچ فرقي وجود ندارد ضارب در معنا يعني ضرب، منتهي فقط يك فرق اعتباري بينشان است و آن در مسئله‌ي حمل است، ضارب لا بشرط از حمل است، يعنی قابل حمل است و مي‌شود محمول قضيه قرار بدهيم؛ اما ضرب بشرط لا از حمل است.

مرحوم نائيني فرموده است ما اگر بساطت را قائل شديم، بساطت امرش داير مدار وجوب و عدم مبدأ است، شما اگر گفتيد ضارب يعني ضرب، اين ضرب امرش داير مدار بود و نبود است.

اگر ما گفتيم مشتق يك مفهوم بسيطي دارد و ضارب يعني ضرب، آن وقت اين مشتق امرش داير مدار بودن ضرب و نبودن ضرب است؛ و فرموده حاله کحال الجوامد، مثل انسان، انسان چطور امرش بين بود و نبود است، اگر اين صورت نوعيه انسان را داشته باشد مي‌گوييم انسان و اگر نداشته باشد مي‌گوييم انسان نيست، اين انسان بعد از اينكه مرد و خاك شد ديگر هيچ كسي به اين خاك نمي‌گويد انسان.

اگر ما گفتيم مشتق يك مفهوم بسيطي دارد و همان مبدأ‌ است، مثل جوامد مي‌شود و امرش دايرمدار بود و نبود است و در نتيجه بايد بگوييم مشتق براي خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است.

همانطوري كه درجوامد تا ماداميكه صورت انسانيت را دارد مي‌گوييم انسان، آن زماني كه اين صورت انسانيت را از دست دارد و شد صورت ترابي، ديگر انسان نمي‌گوييم. در مشتق هم تا ماداميكه متلبس است مي‌گوييم ضارب تا تلبسش تمام شد، ديگر ضارب بر او اطلاق نمي‌شود.

 اما اگر بگوييم مشتق يك مفهوم مركب دارد، مركب را معنا كرديم يعني ذات منتسبه‌ي به مبدأ. آن وقت انتساب در آن تلبس فی الجمله هم كفايت مي‌كند. اگر مي‌خواهيم بگوييم اين ذات زيد منتسب به ضرب شد در انتساب تلبس اجمالي كافي است، وقتي تلبس اجمالي كافي شد، اينجا آن زماني كه بالفعل متلبس است، مي‌توانيم بگوييم ضارب، آن زماني كه قبلا متلبس بوده و تلبس گذشته باز هم چون اين ذات يك انتساب به مبدأ في‌الجمله پيدا كرد باز مي‌توانيم بگوييم ضارب. لذا بنابراين كه مشتق يك مفهوم مركبي باشد اينجا بايد بگوييم مشتق وضع شده براي اعم از متلبس و منقضي.

 اين فرمايش اول مرحوم نائيني است. بعد مرحوم نائيني بعد از چند صفحه از اين فرمايش عدول كردند و برگشتند. فرموده‌اند كه ما اصلا مي‌گوييم مشتق براي خصوص متلبس وضع شده، مطلقا، چه قائل به بساطت در مشتق بشويم چه قائل به تركب.

ايشان بعد از آن فرمايش اولشان چند صفحه‌ي بعد عدول كردند فرمودند ما مي‌گوييم مشتق وضع شده براي خصوص متلبس، مطلقا؛ اما بنابر بساطت به همان استدلالي كه بيان كرديم. باقي مي ماند كه بگوييم چگونه بنابر تركب باز بايد بگوييم مشتق براي خصوص متلبس به مبدأ است.

 مي‌فرمايند كه بنابراين كه مشتق يك مفهوم مركبي داشته باشد، ما اگر بخواهيم بگوييم مشتق براي اعم وضع شده قدر جامع نياز داريم بين متلبس و منقضي قدر جامع نداريم اصلا، چرا؟ براي اينكه متلبس يعني ذات واجده‌ي للمبدأ، منقضي يعني ذات فاقده‌ي للمبدأ، اصلا معناي منقضي همين است، متلبس يعني ذات واجد، آن كه داراي مبدأ است منقضي يعني ذات فاقد.

بين ذات فاقد و واجد ما قدر جامع نداريم. وقتي قدر جامع نداشتيم وضع براي اعم ثبوتاً غير ممكن مي‌شود.

 إن قلت؛ بفرماييد ما يك قدر جامع براي شمادرست مي‌كنيم و آن اين است که مشتق ذات متلبس به مبدأ في زمانٍ ما، في زمن من الأزمنه، اين جمله هم شامل آن جايي مي‌شود كه الآن متلبس است و هم شامل آن جايي مي‌شود كه قبلا متلبس بوده است. شما كه دنبال قدر جامع هستيد، ما قدر جامع بين متلبس و منقضي را اين طوري درست مي‌كنيم.

 مي‌گوييم مشتق يعني ذات متلبس به مبدأ في زمن من الإزمنه، مرحوم نائيني مي‌فرمايد اين حرف باطل است. براي اينكه ما زمان را از موضوع له افعال هم خارج كرديم شما آمديد زمان را در موضوع له اسماء داخل مي‌كنيد، زمان لا جزاً و لا شرطاً، اصلا دخالتي در موضوع له اسماء‌ ندارد، لذا نمي‌توانيد زمان را به عنوان مفهوم كلي زمان به عنوان قدر جامع قرار بدهيد.

 بنابراين ما براي متلبس و منقضي قدر جامعي بين اين دو تا اصلا نداريم تا اينكه بگوييم مشتق براي اعم وضع شده پس قول به اعم ثبوتاً امكان ندارد پس منحصر مي‌شود در قول به خصوص متلبس. اين فرمايش مرحوم محقق نائيني است.

 مرحوم آقاي خوئي (قدس سره الشريف) در كتاب محاضرات، فرمودند كه ما مي‌توانيم قدر جامع درست كنيم در محاضرات جلد اول صفحه‌ي 250؛ فرمودند ما مي‌توانيم قدر جامع درست كنيم به يكي از اين دو بياني كه مي‌گوييم. دو راه براي قدر جامع درست كردند، راه اول مي‌فرمايند كه ما مي‌گوييم قدر جامع آن ذاتي است كه في الجمله متلبس باشد، در مقابل چه؟ در مقابل ذاتي كه اصلا متلبس نشده، دقت كنيد، ذات اگر اصلا متلبس نشود كه هيچ، اما ذاتي كه في الجمله متلبس به مبدأ شود، اين اعم است. ذاتي كه في الجمله متلبس بشود اعم از اين است كه متلبس شود في حال، يا متلبس شود در زمان گذشته. بياييم يك چنين قدر جامعي را درست كنيم اين راه اول.

راه دوم فرمودند ما بايد يك جامع انتزاعي درست كنيم، وضع خودش از امور اعتباريه است، لازم نيست يك جامع حقيقي بين متلبس و منقضي درست كنيم وضع چون از امور اعتباريه است، يك جامع انتزاعي و آن جامع مفهوم كلي احدهما است. مي‌گوييم اسم فاعل وُضِع لأحدهما كه هم شامل متلبس مي‌شود و هم شامل منقضي.

كما اينكه مي‌فرمايد ما در بحث واجب تخیيري و در بحث صحيح و اعم مي‌فرمايند ما آنجا در تصوير قدر جامع بين اركان يك جامع انتزاعي درست كرديم اينجا هم يك جامع انتزاعي درست مي‌كنيم به نام أحدهما، لذا مرحوم آقاي خوئي نظرشان اين است كه وضع براي اعم ثبوتاً امكان دارد. إنما اينكه ما برويم در مقام اثبات، ببينيم آيا دليل داريم براي خصوص متلبس يا دليل هست بر اينكه براي اعم وضع شده است؛ اما ثبوتاً با استادشان مرحوم نائيني مخالفت كردند و فرمودند كه وضع براي اعم امكان دارد.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

مشتق مفهوم مشتق اقوال در مشتق مشتق در موضوع مشتق در محمول مشتق در ضد مبدا قدر جامع در مشتق

نظری ثبت نشده است .