موضوع: مشتق
تاریخ جلسه : ۱۳۷۷
شماره جلسه : ۱۲
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
نظریه اصولیین در موضوع له افعال
-
اشکال به کلام محقق حائری
-
کلام محقق خویی
-
اشکال به کلام محقق خویی
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
كلام مرحوم آخوند را در اشكال به نحات ملاحظه فرموديد و خلاصهي نظر ايشان اين شد كه فعل ماضي و مضارع و بهطور كلي همهي افعال دلالت بر زمان ندارد. زمان عنوان موضوع له، جزء موضوع له يا قيد موضوع له نيست.
فرمودند كه در فعل ماضي تنها چيزي كه وجود دارد، دلالت بر وجود يك نسبت بين مبدأ و فاعل است. در فعل مضارع هم همینطور، لكن در ماضي يك خصوصيتي وجود دارد و در مضارع يك خصوصيت ديگر.
در ماضي خصوصيتي كه وجود دارد اين است كه اگر اسناد داده شود به يك امر زماني و يك فاعل زماني آن وقت دلالت دارد بر وقوع حدث در زمان گذشته. كه از آن تعبير ميكردند به نسبت تحققيه و در مضارع نسبت ترقبيه. اين خلاصهي فرمايش آخوند با توضيحي كه مفصلاً عرض كرديم و با تأييداتي كه مرحوم آخوند آوردند.
نظریه اصولیین در موضوع له افعال
در بين اصوليين كه بعد از مرحوم آخوند آمدند، آن مقداري كه من تفحص كردم كسي كه با مرحوم آخوند مخالفت كند پيدا نكرديم.
تقریباً همهي اصوليين اصل نظريهي مرحوم آخوند را پذيرفتند و آن چه را كه نحات قائلاند كه فعل ماضي دلالت بر حدث در زمان گذشته دارد اين را قبول ندارند. فعل مضارع دلالت بر حدث در زمان آينده دارد اين را قبول ندارند.
بعد از مرحوم آخوند همه اصل اين نظريه كه زمان داخل در موضوع له افعال نيست نه به نحو دلالت التزامي، اصلاً داخل در موضوع له افعال نيست. اين را قبول كردند. منتها بعد از اينكه اين نظريه را قبول كردند از يك طرف اين مسئله هم مسلم است كه وجداناً بين ماضي و مضارع فرق وجود دارد. ما نميتوانيم فعل ماضي را مكان مضارع يا فعل مضارع را مكان ماضي استعمال كنيم.
اين فرق وجداني سبب ميشود كه اين سؤال به وجود بيايد كه اگر حرف نحات را ميزديم نحات ميگويند كه از نظر زمان بين اینها فرق وجود دارد. كساني كه حرف نحات را انكار ميكنند، براي اين فرق بين ماضي و مضارع بالاخره چه فكري را ارائه ميدهند؟ چه فارقي ميان ماضي و مضارع وجود دارد.
طبق بيان خود مرحوم آخوند، فارق همان وجود نسبت تحقُقيه و نسبت ترقُبيه شد كه توضيح داديم. بعضي ديگر از انظاري كه در مسئله وجود دارد اين را هم بيان كنيم تا ببينيم به چه نتيجهاي ميرسيم.
مرحوم محقق حائري در كتاب «دررالفوائد» در صفحهي 60، ايشان فرق بين فعل ماضي و مضارع را اینطور بيان كردند. فرمودند: «و أمّا فعل الماضي فالظاهر ان دلالته على مُضى صدور الفعل عن الفاعل و المقصود من المضى، المضى بالنسبة الى حال الاطلاق»؛ ماضي دلالت ميكند بر مُضي صدور فعل از فاعل، منتها نه مُضي نسبت به زمان تكلم، بلکه مُضي نسبت به حال اطلاق است. يعني شما آن حالي را كه ميخواهيد فعل را به فاعل اسناد بدهيد، نسبت به آن حال اين مُضي واقع شده باشد.
اين عبارتي است كه مرحوم محقق حائري در «دررالفوائد» دارند. تا اينجا فرمايش ايشان اين است كه فعل ماضي دلالت دارد بر مُضي صدور فعل از فاعل و اين مضي نسبت به حال تكلم مطرح نيست بلکه نسبت به حال اطلاق است.
شما بفرماييد كه اين مُضي همان زمان شد ديگر، همان حرف نحاـ شد؟ فرمودند كه خير، اين مضي غير از اعتبار زمان در فعل است. چرا؟ براي اينكه فرمودند «لان المضي قد ينسب الي الزمان»، همين مثالي كه مرحوم آخوند دارند كه مُضي نسبت داده ميشود به زمان در همين مثال مَضَي الزمان. در مثال مَضي الزمان، مُضي به زمان نسبت داده شده، وقتي مُضي به زمان نسبت داده شد اينجا ديگر نميتوانيم بگوييم در خود مَضي زمان وجود دارد. پس بايد اینطور بگوييم كه مَضي الزمان يعني زمان قبل، نسبت به حالِ اطلاق كه ميگوييم اين زمان در قبل بوده، مَضي، يعني گذشت آن زمان.
نتيجه اين ميشود كه فعل ماضي در آن زمان وجود ندارد. فقط دلالت دارد بر سپري شدن و گذشتن، مُضي يعني گذشتن. فعل ماضي دلالت دارد بر اينكه يك چيزي گذشته؛ اما نه اينكه در زمان گذشته. تعبير مرحوم حائري برميگردد به اين دو تا عبارت؛ نحويها ميگويند ضَرَبَ يعني زد در زمان گذشته، مرحوم حائري میفرماید يعني زدن گذشت. بين گذشتن زدن و بين اينكه زد در زمان گذشته، فرق وجود دارد.
فعل ماضي دلالت بر مُضي دارد، اين مضي قابل اسناد به زماني است قابل اسناد به خود زمان است و قابل اسناد به خداوند تبارك و تعالي هست.
وقتي كه ميگوييم عَلِمَ الله يعني علم خدا گذشته، گذشته يعني از اول بوده نه اينكه در زمان گذشته خدا علم پيدا كرد. بين اینها فرق پيدا ميشود. پس بنابراين تعريفي كه ايشان براي فعل ماضي ميكند يك چنين عبارتي است.
بعد رسيدند به فعل مضارع، فرمودند اين كه در ادبيات گفتند فعل مضارع مشترك است بين حال و استقبال است مراد از حال چيست؟
اگر مراد از حال همان حال تكلم است فَالوجدان شاهدٌ علي خلافه. چرا؟ ايشان میفرماید اگر ما بخواهيم بگوييم مراد از حال تكلم است؟ بين قائمٌ و يقومُ نبايد فرق باشد. آن جايي كه كسي الآن ايستاده، عرب ميگويد قائمٌ، اما آنجايي كه كسي الآن ايستاده عرب نمیگوید يقومُ.
اگر فعل مضارع به معناي حال به معناي تكلم باشد، وجدان شاهد بر خلاف آن است، اگر مراد از حال، حال عرفي است، حال عرفي يعني آن حال متصل به تكلم، يقومُ يعني همینالان ميايستد بعد از تكلم.
فرمودند اين حال عرفي يك مرتبهاي از مراتب استقبال است، استقبال يعني بعد از تكلم، بعد از تكلم آن زمان متصل به تكلم را شامل ميشود و زمان بعد را هم شامل ميشود اين ميشود يك مرتبهاي از مراتب استقبال.
آن وقت به اين نتيجه رسيدند كه آن چه كه نحات ميگويند فعل مضارع مشترك بين حال و استقبال است، اين حرف غلطي است؛ حال را بايد به حال بعد از تكلم معنا كنيم. حال بعد از تكلم يك مرتبهاي از مراتب استقبال است و وقتي يك مرتبهاي از مراتب استقبال شد بايد بگوييم فعل مضارع دلالت بر استقبال دارد.
حالا كه دلالت دارد، يعني آيا زمان جزء موضوع له است؟ اینطور فرمودند؛ كه مضارع دلالت دارد بر انتساب مبدأ به فاعل بعد از حال اطلاق، نه بعد از حال تكلم، مضارع، يَضربُ دلالت دارد بر انتساب اين ضرب به فاعل بعد از حال اطلاق.
حال اطلاق را عرض كردم، شما بگوييد زيد دو روز ديگر ميآيد و بعد از دو روز يَضرب، اينجا حال اطلاق بعد از دو روز ميشود، نه اينكه الآن در حال تكلم باشد. اين خلاصهي فرمايش مرحوم محقق حائري است.
اشکال به کلام محقق حائری
اينجا نكتهي مهم و بهعنوان اشكال كه وجود دارد اين است كه در مجموع ايشان دخالت زمان در موضوع له فعل ماضي را رد كرده است، اما دخالت زمان در فعل مضارع را رد نكرده است. منتها تحقق اين نسبت را ميگويند بالنسبه إلي حال الإطلاق باید بگوییم؛ اما يك استدلالي و دليلي بر اينكه زمان در فعل مضارع دخالت ندارد در كلام ايشان نديديم. فقط نسبت به فعل ماضي همين مقدار كه مضي الزمان ما فعل ماضي را اسناد به زمان ميدهيم اين را دليل آوردند بر اينكه در فعل ماضي زمان دخالت ندارد.
بنابراين اشكال مهم اين است كه بالاخره اگر در فعل، زمان دخالت دارد بين ماضي و مضارع فرقي نيست. اگر در فعل زمان دخالت ندارد بين ماضي و مضارع فرقي نيست.
اشكال دوم اين است كه ايشان در فعل ماضي روي لفظ ماضي تكيه فرمودند در حالي كه ما در اينجا بعد از آني كه ميگوييم زمان دخالت در فعل ماضي ندارد ديگر نبايد روي لفظ ماضي تكيه بكنيم.
نحات اول ميآيند ضَرَبَ را معنا ميكنند. يعني زد در زمان گذشته، بعد ميگوييم حالا كه اینطوری معنا كرديد اسمش را چه میگذارید؟ ميگويند ماضي، اين ماضي يك لفظي است كه خود نحات روي اين فعل قرار دادند. ما در اينجا بحثمان در تفسير لفظ ماضي نيست، كه شما ميفرماييد ماضي يعني دلالت بر مُضي صدور فعل از اين فاعل دارد.
ما بحثمان اين است كه اگر يك فعلي به نام ضَرَبَ بود، آيا معنا كنيم كه زد در زمان گذشته، زمان گذشته را ما جزء موضوع له بياوريم آن وقت اگر جزء موضوع له بياوريم با عَلِم الله چه كنيم؟ عَلِم الله يعني خدا در زمان گذشته دانست، در حالي كه در عَلِم الله هم استعمال اين فعل در مورد خداوند بدون هيچ مجاز و بدون هيچ عنايتي است.
بنابراين اشكال دومي كه ما در فرمايش ايشان داريم اين است كه شما بايد حقيقت فعل ماضي را معنا كنيد، نه لفظ ماضي را. اگر لفظ ماضي را معنا ميكنيد در مَضَي الزمان، مُضي را درست كرديد. در مَضي الماضي چه ميگوييد؟ در مَضي الماضي آنجا مُضي به خود ماضي نسبت داده شده است. آنجا نميتوانيد بگوييد مُضي گذشته، چون غلط است.
به نظر ما میرسد كه ايشان يك جمودی فرمودند بر لفظ ماضي و در مقام تفسيرش بر آمدند. ما كاري به اين نداريم كار ما اين است كه ببينيم بين اين كه ضَرَبَ و يَضربُ حالا اسم اين دو تا هر چه كه بود، اولي ماضي دومي مضارع يا برعكس.
ميخواهيم ببينيم بين اين دو تا از نظر معنا چه فرقي وجود دارد، شما با لفظ نميتوانيد بيان فرق اين دو تا را بگوييد، لذا اين فرمايش ايشان هم غير صحيحی است.
کلام محقق خویی
بيان سوم را مرحوم محقق خوئي در كتاب محاضرات جلد اول صفحه 235 دارند. ايشان هم اين مطلب كلي را که همه بعد از مرحوم آخوند اين را پذيرفتند كه در موضوع له زمان در موضوع له فعل ماضي يا مضارع زمان نيست. منتها مرحوم آقاي خوئي با مرحوم آخوند در اينكه آن خصوصيتي كه سبب فرق بين ماضي و مضارع ميشود آن چيست، ايشان اختلاف دارد.
آخوند فرمود كه آن خصوصيت در فعل ماضي نسبت تحققيه است در مضارع نسبت ترقبيه است، اما ايشان چيز ديگري فرمودند.
فرمودند «أنّ الخصوصية في الفعل الماضي هي أنّه وضع للدلالة على قصد المتكلم الحكاية عن تحقق المادة مقيداً بكونه قبل زمان التكلم»؛ فرمودند ماضي خصوصيتي كه دارد اين است كه دلالت ميكند بر اينكه متكلم قصد حكايت دارد. حكايت ميكند از اينكه اين مبدأ يعني ضرب در ضَرَبَ، علم در عَلمَ اين مبدأ قبل از زمان تكلم حاصل شده است.
ماضي اين چنين دلالت دارد بر اينكه متكلم قصد حكايت دارد. ايشان روي اين كلمهي حكايت تكيه میفرماید. متكلم حكايت ميكند از اينكه اين مبدأ قبل از زمان تكلم متكلم در خارج واقع شده و فرمودند اگر ما ماضي را اين چنين معنا كرديم، بين اين سه قسم كه ماضي به زماني نسبت داده شود، عَلِمَ زيدٌ؛ يا به خداوند نسبت داده شود، عَلِمَ الله، يا به زمان نسبت داده شود، مَضي الزمان، هيچ فرقي وجود ندارد.
آن جايي كه ميگوييد عَلِمَ زيدٌ ميخواهيد بگوييد كه اين مبدأ يعني عِلم، حكايت كنيد از اين كه اين ماده قبل از زمان تكلم من براي زيد حاصل شده است. عَلِمَ الله ميخواهيد حكايت كنيد از اينكه عِلم براي خداوند قبل از تكلم من براي خدا حاصل شده است. مضي الزمان ميخواهيد حكايت كنيد از گذشت زمان و تحقق زمان قبل از تكلمِ متکلم.
من كه الآن ميگويم مضي الزمان ميخواهم به مخاطب بگويم قبل از اين تكلم من زمان آمد و سپري شد. لذا بين هر سه هيچ فرقي وجود ندارد. لذا در مضي الزمان، تعبيرشان اين است كه «يدل على قصد المتكلم الحكاية عن تحقق الزمن قبل زمن التكلم»، در مضي الزمان ميخواهيم بگوييم كه زمان قبل از تكلم متكلم گذشته است.
منتهي بعد فرمودند اگر فعل ماضي به يك زماني نسبت داده شود اينجا به دلالت التزامي دلالت ميكند بر اينكه اين ماده در زمان گذشته هم بوده، اما اين ديگر خارج از وضع است. آنجايي كه ميگوييم عَلم زيدٌ، چون عَلم به يك زماني به نام زيد اسناد داده شده است، خود اسناد به زماني قرينه است بر اينكه علم در يك زمان گذشته بوده، نه اينكه عَلم به دلالت وضعیه دلالت بر اين معنا داشته باشد. اين راجع به ماضي، بعد فرمودند راجع به مضارع هم همینطور است، در مضارع هم متكلم ميخواهد حكايت كند از تحقق اين ماده و مبدأ، بعد از زمان تكلم.
اين خلاصهي فرمايش ايشان است. منتهي يك توضيحاتي دارد. اين كتاب محاضرات ويژگي كه دارد اين است، يك مطلب را بهصورت چند عبارت گاهي اوقات دو سه صفحه را خلاصه كنيم در سه سطر ميشود خلاصه كرد. البته اين ويژگي كتاب است كه خيلي مطلب را روشن ميكند و قلم هم بسيار قلم روان و خوبي است اين خلاصهي مطلبي است كه در ضمن دو سه صفحه ايشان بيان فرموده است.
اشکال به کلام محقق خویی
اينجا بعضي از اساتيد و بزرگان اشكالي كردند به مرحوم آقاي خوئي گفتهاند اين تفسيري كه شما ميكنيد مبتني است بر اينكه ما در بحث معاني حرفيه، كه گفتيم معاني حرفيه و ملحقات به حروف که هیئات باشد، آنجا قائل شويم كه حروف و ملحقات حروف وضع شدهاند براي يك معاني تضییقیه، در حالي كه خود آقاي خوئي (قدس سره) اين معنا را قبول ندارند.
ما هم در آن بحث كه يك بحث خيلي مفصلي شد همهي مباني را مطرح كرديم. گفتهاند كه اين معاني حرفيه و اسميه فرقشان اين است كه معاني حرفيه وضع براي تضییق معاني اسميه است. هيئات هم همینطور است.
اينجا گفتهاند كه اين فرمايش مرحوم آقاي خوئي مبتني بر اين است؛ اما حق اين است كه اين اشكال به ايشان وارد نيست. درست است اين معنا كه بگوييم ماضي دلالت دارد بر حكايت از تحقق مبدأ قبل از زمان تكلم. درست است يك تضییقی وجود دارد؛ اما اين سبب نميشود كه بگوييم اين حرف روي اين مبنا فقط درست است.
در بحث معاني حرفيه، آنجا 7 يا 8 مبنا بود، ممكن بود كسي كه مباني ديگر را اختيار ميكند، اصل اينكه حروف و هيئات در بعضي از موارد موجب تضییق شود، اين را انكار نكند، مع ذلك يك مبناي ديگري را اختيار ميكردند.
بنابراين اين كه اين نظر ملازم با تضییق است، غير از اين است كه بگوييم اين نظر مبتني بر تضییق است. مرحوم آقاي خوئي در بحث معاني حرفيه، تضییق را قبول ندارند، خیلیها هم قبول ندارند، اما سبب نميشود كه ما اصل مقارنت و ملازمت با تضییق را در بعضي از موارد هم انكار كنيم. بنابراين به نظر ميرسد كه اين اشكال به ايشان وارد نيست.
اشكال مهمي كه به نظر ما ميرسد و بر ايشان ظاهراً وارد است، اين است كه در باب حكايت، متكلم هميشه حكايت از يك واقع دارد. زيدي دو سال پيش آمده و الآن متكلم ميخواهد اين را حكايت كند. «جاء زيدٌ»، متكلم اول مينشيند، آن حدث و آن واقعه را ميبيند كه فیالواقع موجود است يا گذشته؟ قبل از تكلم اصلاً. قبل از تكلم ميبيند كه زيد الآن آمده يا قبلاً آمده؟ وقتي كه ميبيند قبلاً آمده، ميگويند جاء زيدٌ.
به عبارت دیگر ما ميبينيم كه در استعمالات نسبت به حكايت زمان تكلم را در نظر نميگيرند و لذا گاهي اوقات ميگويند كه زيد دو سال ديگر ميآيد و قبلش كتك زده ميشود. در اثبات كاري به زمان تكلم ندارند و در اين حكايت متكلم كاري به زمان تكلم خودش ندارد.
براي اينكه اين مطلب روشن شود، شما خود زمان را ملاحظه كنيد. ديروز بعد از پريروز بوده، پريروز قبل از ديروز بوده است. شما الآن كه ميخواهيد بگوييد ديروز گذشت، پريروز را نسبت به ديروز ميخواهيد مقايسه كنيد. ميخواهيد بگوييد كه پريروز قبل از ديروز بوده است.
اينجا زمان تكلم در آن دخالت دارد؟ خير، يك واقعيتي در خارج است كه زمان شنبه قبل از يك شنبه است از شما سؤال ميكنند شنبه گذشته؟ ميگوييد بله.
مثلاً فرض كنيد سؤال اين است كه آيا شنبه نسبت به دوشنبه گذشته؟ ميگوييم بله در حالي كه امروز داريم صحبت ميكنيم روز چهارشنبه است. خود همين دلالت دارد بر اينكه وقتي انسان ميخواهد يك حدثي را حكايت بكند گذشتن او و نگذشتن او را نسبت به زمان تكلمش محاسبه نميكند. نسبت به آن چيزي كه در واقع است محاسبه ميكند.
بنابراين اين مسئلهي شنبه و يك شنبه، يا ديروز و پريروز، يك ساعت و نيم ساعت قبل از او، اینها همه مؤيدات خوبي است براي اينكه ما فعل ماضي را نميتوانيم بگوييم دلالت دارد بر وقوع حدث، قبل از زمان تكلم. قبل از زمان تكلم دخالتي در معناي ماضي ندارد، لذا اين بيان ايشان هم اين اشكال را دارد، يكي دو تا بيان ديگر هم مرحوم اصفهاني دارند كه بعداً عرض ميكنيم.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .