درس بعد

مشتق

درس قبل

مشتق

درس بعد

درس قبل

موضوع: مشتق


تاریخ جلسه : ۱۳۷۷


شماره جلسه : ۱۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مراد از کلمه حال در بحث مشتق

  • اشکال شیخ هادی تهرانی

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
 

مراد از کلمه حال در بحث مشتق
يكي از مقدماتي كه مرحوم آخوند در بحث مشتق عنوان فرمودند اين است كه مراد از اين كلمه‌ي حال در عنوان محل نزاع چيست؟ عنوان محل نزاع در باب مشتق اين است كه آيا مشتق وضع شده است براي متلبس به مبدأ بالحال يا براي اعم از متلبس و منقضي. بنابراين در محل نزاع يك كلمه‌ي في الحال را آوردند. ببينيم كه مراد از اين كلمه‌ي حال چيست.

اين جا ابتدا در كلمات أعيان گفتند كه ما سه تا حال داريم. يكي مراد از حال همان حال نطق است، حال نطق يا زمان تَنَطُق كه همين زماني كه مي‌گوييم زيد ضاربٌ، همين زمان نطق را اسمش را مي‌گذاريم زمان حال نطق.

دومين زمان، حال نسبت يا حال جری است. يعني آن زماني كه اين مشتق را نسبت مي‌دهيم به ذات؛ مثلا امروز مي‌گوييم زيد ضاربٌ كه زمان نطق الآن است، اما اگر گفتيم زيدٌ ضاربٌ أمس، ديروز زيد ضارب بود ما زمانِ نسبت و زمان جري يا حال جري را ديروز قرار داديم.

سومين احتمال مراد حال تلبس و زمان تلبس است؛ مثلا در همين مثالي كه عرض كرديم اگر زيد پريروز ضارب بوده، امروز كه سه شنبه‌ است مي‌گوييم زيدٌ ضاربٌ أمس. زمان نطق امروز است زمان نسبت ديروز است و فرض ما اين است كه زمان تلبس، يعني زماني كه زيد متلبس به مبدأ شده است روز يكشنبه است.

 آن وقت اين سه زمان گاهي با هم متحد هستند و گاهي مختلف، مختلفش مثل همين مثالي كه عرض كرديم، اما متحدش مثل اين است كه اگر زيد در زمان نطق متكلم، مشغول به ضرب باشد بگوييم زيدٌ ضاربٌ الآن، اينجا زمان نطق با زمان نسبت با زمان تلبس يكي است، پس گاهي بين اين سه زمان اتحاد است و گاهي بين اين سه زمان اختلاف است.

 حالا بحث بر اين است كه مراد از اين كلمه‌ي حال كدام يك از اين ازمنه‌ي ثلاثه است. اين كه مي‌گوييم آيا مشتق وضع شده براي متلبس به مبدأ، في الحال، يعني زمان نطق، في الحال، يعني زمان نسبت و في الحال، يعني زمان تلبس، كدام يكي از اينهاست؟

 تقريبا بين بزرگان اختلافي نيست كه زمان نطق و زمان نسبت خارج از محل نزاع است. زمان نطق قطعا مراد نيست براي اينكه حالا يك استدلالي است كه اين استدلال در كلمات امام (رضوان الله تعالي عليه) است.

ايشان مي‌فرمايد مرحله‌ي وضع قبل از زمان نطق است، زمان نطق زمان نسبت حتي زمان تلبس مي‌فرمايد اينها امور متأخره از وضع هستند. وقتي امور متآخره از وضع شدند هيچ كدام در اينجا مراد نيست. حالا قطعا ولو اينكه عرض مي‌كنيم اين استدلال ايشان يك اشكالي هم در آن وارد است.

حالا بحث ما اين است كه كلمه‌ي حال را چطور معنا كنيم؟ مسلما مراد زمان نطق نيست. قطعا بحث بر اين نيست كه آيا استعمال ضارب حقيقت است در صورتي كه در زمان نطق اين ضرب از زيد صادر بشود. اين قطعا مورد نظر نيست و مراد نيست. مراد زمان نسبت و زمان جر‌ي هم نيست. چرا؟ براي اينكه نسبت مربوط به مقام تصديق است، نسبت در آنجايي است كه يك تصديقي بين محمول و موضوع محقق شود، آن وقت ما مسئله‌‌ي نسبت را انتزاع كنيم.

در باب مشتق نزاع در باب مفهوم لغوي و تصوري مشتق است. ما مي‌خواهيم ببینیم هيأت ضاربٌ، كاري نداريم كه اين ضارب محمول براي زيد واقع بشود يا نه.

 اگر ما بخواهيم زمان نسبت را در اينجا مد نظر قرار بدهيم متوقف است بر تشكيل يك قضيه، يك موضوعي درست كنيم، يك محمولي درست كنيم بگوييم زيدٌ ضاربٌ أمس، أمس يعني زمان نسبت ضارب به زيد را ديروز قرار داديم، زيدٌ ضاربٌ الآن. زمان نسبت را امروز قرار مي‌دهيم كه اين اختيارش به دست متكلم است. يك وقتي هم هست كه متكلم مي‌گويد زيدٌ ضاربٌ غدا، زمان نسبت را در استقبال قرار مي‌دهد؛ اما در جميع اين موارد نسبت متوقف بر يك قضيه‌ي تصديقيه است تا تصديقي در كار نباشد كه نسبت نيست. در حالي كه نزاع در باب مشتق در مفهوم لغوي و تصوري مشتق است. يعني كاري نداريم به نسبت، مي‌خواهيم ببينيم ضارب به عنوان يك مفهوم تصوري دلالت بر چه دارد.

 باقي مي‌ماند زمان تلبس. زمان همانطوري كه قبلا بيان كرديم در افعال كه از محل نزاع در باب مشتق خارج هستند، ما آنجا گفتيم كه زمان در موضوع له افعال دخالت ندارد. خوب اگر در افعال كه همه‌ي نحات زمان را در موضوع له داخل مي‌دانند و گفتيم حرف درستي نيست، در مشتقات كه دائما عنوان اسم را دارد حالا يا اسم فاعل است يا مفعول يا صفت مشبهه يا اسم آلت و يا اسم مكان، مي‌گويد زمان جزء موضوع له اينها نيست. بنابراين نمي‌توانيم زمان تلبس را هم در اينجا داخل بدانيم.

به اين نحو استدلال فقط در كلمات امام (رضوان الله تعالي عليه) آمده كه ما نه زمان نطق را نه زمان نسبت را و نه زمان تلبس را، مراد از كلمه‌ي حال در محل نزاع هيچكدام يكي از اينها نيست.

لكن اين استدلالي كه امام فرمودند، فرمودند «لأنّها كلّها متأخرة عن الوضع». در زماني كه واضع دارد وضع مي‌كند هنوز نطقي محقق نيست نسبتي محقق نيست و هنوز تلبسي در خارج محقق نشده است. اين استدلال خدشه‌ي روشني دارد و آن اين است كه اين تأخر، تأخر در وجود است، اما در مقام تصور حتما لازم نيست كه متأخر باشد. در مقام وجود بايد يك لفظي را واضع وضع كند، بعد يك متكلمي به آن لفظ تنطق كند. در مقام وجود زمان نطق وجوداً مؤخّر است، نسبت وجوداً مؤخّر است و زمان تلبس هم وجوداً مؤخّر است؛ اما منافات ندارد كه در مقام تصور واضع بيايد بگويد من ضارب را وضع مي‌كنم براي اينكه موقعي كه متكلم دارد مي‌گويد ضارب، اين ضرب در عالم خارج باشد، چه اشكالي دارد.

موقعي كه متلبس به ضرب است براي او اين را وضع مي‌كنم، اين اشكالي ندارد از نظر تصور تقدم و تأخّري بين اينها وجود ندارد.

 اما اين كه راجع به زمان‌ كه باز اين هم در فرمايشات امام است، مي‌فرمايند كه زمان تلبس، ما نمي‌توانيم اين را اراده بكنيم چون بحث در اسماء است و اسماء در موضوع له شان بلا اشكال زمان وجود ندارد.

 اين استدلال هم استدلال تامي نيست به دليل اينكه ما بخواهيم ببينيم كه مراد از كلمه‌ي حال چه حالي است؟ آيا مراد از كلمه‌ي حال، حال نطق است يا حال نسبت يا حال تلبس؟ كسي نگفته كه مراد زمان تلبس است تا شما بفرماييد زمان در موضوع عليه اسماء وجود ندارد. مراد حال تلبس است، فعليت تلبس است.

 بنابراين خلاصه‌ي حرف اين مي‌شود امام (رضوان الله تعالي عليه) فرمودند كه كلمه‌ي حال به هيچ يك از اين احتمالات ثلاثه قابل حمل نيست. نه نطق نه نسبت و نه تلبس. بعد فرمودند كه ما عنوان نزاع را عوض مي‌كنيم. می گوییم «هل المشتقّ وُضع لعنوان المتّصف بالمبدإ بالفعل، أو للأعمّ منه؟»، مي‌فرمايند كه نه كلمه‌ي حال را مي‌آوريم در محل نزاع و نه اينكه بگوييم مراد حال تلبس است، نزاع را اينطور مطرح مي‌كنيم آيا مشتق «وُضِعَ لمفهوم لا ينطبق الا...» اين مفهوم كلي است كه منطبق نمي‌شود مگر بر ذات متصف به مبدأ.

يا اينكه نه! بر مفهومي وضع شده كه بر غير متصف به مبدأ وضع شده است كه مي‌شود اعم.

 مي‌فرمايند كه ما اصلا كلمه‌ي حال را به طور كلي از عنوان نزاع خارج مي‌كنيم. تا ديگر نگوييم مراد از حال چه حالي است.

در اين جهت البته حق با ايشان است، يعني ايشان مسئله و مشكل را خيلي خوب حل كردند كه ما محل نزاع را اينطوري بيان كنيم؛ بگوييم نزاع در باب مشتق اين است، آيا مشتق وضع شده براي مفهومي كه يك مفهوم عامي است كه انطباق پيدا نمي‌كند مگر بر متصف به مبدأ، يا در آنجايي هم كه ذات متصف به مبدأ نباشد، اين مفهوم بر آن هم منطبق است.

 اگر نزاع را اينطور معنا كرديم ديگر لفظ حال نداريم كه بگوييم حال آيا حال نطق مراد است؟ آيا حال تلبس مراد است يا حال نسبت؟ در اين جهت حق با ايشان است، بعضي از بزرگان ديگر و اصوليين ديگر هم تقريبا در مباحث اصوليه‌شان همين نظريه را اختيار كردند اما عرض كردم اين كه فرمودند اين سه تا متأخر از وضع اند، ما عرض كرديم كه وجوداً متأخرند اما تصوراً تأخّري ندارند.

اما اگر ما عنوان نزاع را عوض نكرديم. اگر گفتيم اگر نزاع را همينطوري گفتيم بالاخره اگر كسي آمد نزاع را اينطوري مطرح كرد حال را بايد چطوري معنا بكند، اگر كسي نزاع را آنطوري مطرح كند، ما مي‌گوييم كه مراد حال تلبس است. نه اينكه مراد ازحال تلبس، زمان تلبس باشد كه يك اشكالش همان بود كه امام فرمود كه زمان در اسماء در موضوع له دخالت ندارد و يك اشكال دومي هم وجود دارد و آن اين است كه زمان يك مفهوم اسمی است اما مشتق چون عنوان هيأت دارد، هيأت داراي يك مفهوم ربطی است.

نمي‌گوييم زمان تلبس، مي‌گوييم فعليت تلبس، حال تلبس. آيا مشتق وضع شده -ضارب- براي آنجايي كه بالفعل متلبس باشد به ضرب يا آنجايي هم كه متلبس نيست و ضرب از او منقضي شده باز مي‌توانيم كلمه‌ي ضارب را حقيقتا استعمال كنيم.

 لذا اگر كسي نزاع را اينطور معنا كرد، ما مي‌گوييم غلط نيست. كلمه‌ي حال در اين فرض مراد فعليت تلبس است اما آن كه امام فرمودند كه عنوان نزاع را عوض كنيم آن يك حرف خيلي پسنديده‌تري است كه نزاع را طوري معنا كنيم كه كلمه‌ي حال در آن نباشد.

اشکال شیخ هادی تهرانی
اين جا طبق همان تعبير مشهور در باب نزاع كه آيا مشتق «وضع للمتلبس بالمبدأ في الحال» بعضي از بزرگان، مرحوم شيخ هادي تهراني بر طبق آن چه كه مرحوم محقق اصفهاني در «نهاية‌ الدرايه» بيان فرموده، ايشان اشكالي كرده است.

اشكالي كه ايشان كرده است اين است كه ما در مشتقات داريم در حالي كه گاهي اوقات اصلا تلبس به مبدأ در خارج محقق نمي‌شود.

 مثلا فرض بفرماييد كامل در يك چيزي به اين است كه همه‌ي اجزاء‌ و شرايط را داشته باشد. حالا فرض كنيد كه ما اين كامل را داريم اصلا مبدأ اين كامل كه كمال است هيچ وقت تحقق پيدا نكند.

 بعضي از مشتقات داريم كه تلبسشان به آن مبدأ محال است مثل معدوم، ممتنع، كلمه‌ي معدوم از مشتقات است. كلمه‌ي ممتنع از مشتقات است، اينجا شما در معدوم و ممتنع چه مي‌گوييد؟

 مي‌گوييد آيا معدوم وُضِعَ براي آن ذاتي كه متلبس به عدم است، اين اصلا معقول نيست. اگر ما بخواهيم اين حرف را بزنيم، لازمه‌اش انقلاب از عدم به وجود است. لازمه‌اش اين است كه بگوييم اين عدم ثبوت پيدا مي‌كند براي يك شيئ، اگر گفتيم اين مشتق وضع شده براي ذاتي كه متلبس به مبدأ است، تلبس خودش يك عنوان ثبوتي و وجودي است. اگر گفتيم تلبس به مبدأ يعني وجودي است در حالي كه مبدأش در معدوم چيست؟ عدم است. معقول نيست، اين انقلاب از عدم به وجود لازم مي‌آيد. يا در باب ممتنع، انقلاب از امتناع به امكان لازم مي‌آيد.

 پس مرحوم شيخ هادي فرموده ما بعضي از مشتقات را داريم كه تلبسشان به مبدأ محال است چون موجب انقلاب مي‌شود، انقلاب از عدم به وجود يا انقلاب از امتناع به امكان.

اينجا در مقابل اشكال مرحوم شيخ هادي دو جواب داده شده است. يك جواب را مرحوم امام (رضوان الله تعالي عليه) دادند، جوابش اين است كه فرمودند ما به شما ياد داديم كه نزاع در باب مشتق يك نزاع لغوي تصوري است.

اين اشكال مرحوم شيخ هادي در آن جايي است كه ما بخواهيم مسئله را تصديقي كنيم. بگوييم در قضيه‌ي زيدٌ معدومٌ اگر زيد بخواهد معدوم بر او اطلاق شود، ذاتٌ متلبسٌ بالعدم، بعد اين تلبسش به عدم منقضي شد؛ اما اگر زيد را در كار نياوريم و بگوييم معدوم، نسبت نباشد، تصديق نباشد، اينجا ديگر نمي‌شود، انقلاب از عدم به وجود لازم نمي‌آيد.

 انقلاب از عدم به وجود آنجايي است كه ما قضيه‌اي درست كنيم، تصديقي باشد، اما آنجايي كه گفتيم نزاع در مفهوم است، مفهوم تصوري مشتق است، مفهوم تصوري مشتق ديگر در آن نسبت و تصديقي وجود ندارد.

 به عبارت دیگر مرحوم شيخ هادي از اين قاعده‌ي فرعيت وارد مي‌شود كه در فلسفه خوانديم، قاعده اين است كه «ثبوت شيءٍ لشيءٍ، فرع ثبوت مثبت له» است. اگر يك شيء بخواهد براي شيء ثابت شود بايد مثبت له باشد.

 اينجا شما وقتي مي‌خواهيد معدوم را بر زيد حمل كنيد، زيد را كه مي‌گوييد نيست، ثبوتي ندارد، مثبت له در اينجا موجود نيست. بنابراين امام مي فرمايد اين قضيه‌ي فرعيت كه مبناي اشكال شما و شيخ هادي است، در آن جايي است كه تصديقي در كار باشد؛ اما اگر جايي ما تصديق درست نكرديم و گفتيم كه معدوم، در معدوم ديگر كسي نمي‌آيد قاعده‌ي فرعيت را پياده كند، بحث در مفهوم تصوري اين معدومٌ است. اين جوابي است كه امام (رضوان الله تعالي عليه) از اين بيان شيخ هادي داده اند.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ

برچسب ها :

زمان تلبس حال تلبس حال نسبت حال نطق مراد از حال در مشتق حال جری حال تنطق مبدا محال قاعده فرعیت شیخ هادی تهرانی عنوان بحث مشتق

نظری ثبت نشده است .