موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 7 (بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۹/۹
شماره جلسه : ۳۰
-
دليل چهارم بر صحت بيع فضولي ـ بررسی مساله اولویت ـ دیدگاه مرحوم امام در استدلال به این روایات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دليل چهارم بر صحت بيع فضولي
دليل چهارم بر صحت بيع فضولي استدلال به فحواي روايات نکاح فضولي است که در جلسه گذشته يک مقداري از اين بحث را ذکر کرديم در ابتداي اين بحث ما دو تا از اين روايت را بخوانيم و بعدا بحث را دنبال بکنيم. يکي روايت صحيحه زراره است که روايتش هم صحيحه است در جلد 21 وسائل صفحه 114 کتاب النکاح باب 24 حديث اول، از امام باقر عليه السلام نقل ميکند: قال: سألته عن مملوکٍ تزوّج بغير اذن سيده. از امام سوال کردند يک مملوکي رفته براي خودش زني را بدون اجازه مولا عقد کرده امام عليه السلام فرمود ذاک الي سيده . امر اين در اختيار مولايش است ان شاء اجازه و ان شاء فرق بينهما. اگر خواست اجازه بدهد اگر خواست رد کند قلت اصلحک الله ان الحکم ابن عطيبه و ابراهيم نخعي و اصحابهما يقولون ان اصل النکاح فاسدٌ. فقهاي عامه آن زمان که خب حکم بن عطيبه بوده ابراهيم نخعي بوده و اصحاب اينها. زراره مي گويد که من گفتم اينها مي گويند اين نکاح باطل است يقولون ان اصل النکاح فاسد و لا تحل اجازة سيد له. اجازه سيد اين نکاح را تصحيح نمي کند فقال ابوجعفر عليه السلام: امام فرمود: انه لم يعص الله. اين که خدا را عصيان نکرده اين با مولايش فقط مخالفت کرده فاذا اجازه فهو له جائز. وقتي مولا اجازه داد اين براي او صحيح است.اين يک روايت است که مورد روايت نکاح فضولي است استدلال اين است که اگر فضولي در نکاح جريان داشته باشد به طريق اولي بيع فضولي صحيح است، اجاره فضولي صحيح است، چرا؟ براي اين که اهتمام شارع در باب نکاح و احتياطي که شارع در باب نکاح دارد بيشتر از ساير موارد است اگر شارع آمد در نکاح به اين اهميت گفت فضولي هم باشد اهميتي ندارد پس در بيع که اهميتش کمتر است به طريق اولي، يا بيان ديگر اولويت اين بود که اگر در نکاح که مسأله تمليک البضع است، فضولي راه پيدا کرد، در تمليک البضع عوض هم وجود ندارد يعني دو جهت است هم متعلق تمليک بضع است هم اين که عوض وجود ندارد. در بيع که اولا تمليک المال است و ثانيا آنجا عوض هم برايش قرار داده شده. در اين به طريق اولي بايد صحيح باشد. مهريه عوض البضع نيست و لذا نکاح دائم بدون مهريه صحيح است يعني اگر کسي نکاح دائم کرد بدون مهريه صحيح است. علي اي حال اگر مهر المسمّي فاسد بود باز مي گويند مهر فاسد است اما نکاح صحيح است مهر عوض البضع نيست يعني محققين از فقها اين را قائلند و لذا بعدا يکي از نکاتي که ميخواهيم بياييم بيان کنيم همين است اين يک روايت.
روايت دوم باز روايت دوم را زراره ميآيد از امام باقر نقل مي کند: سألت عن رجلٍ تزوّج عبدُه امرأتاً بغير اذنه عرض ميکنم که عبدش با زني بدون اذن مولا تزويج کرده، فدخل بها، بعد دخول هم کرده، ثمّ اطلع علي ذلک مولاه، مولا اطلاع پيدا کرده، امام فرمود: ان شاء فرّق بينهما و ان شاء اجاز نکاحهما، اگر خواست اجازه بدهد اگر نخواست بهم بزند نکاحش را، فقلت لابي جعفر عليه السلام فانّه في اصل النکاح کان عاصيا، در خود نکاحي که انجام داده گناهکار است؟ فقال ابو جعفر عليه السلام: انّما أتي شيءً حلالاً، اين يک شيء حلالي را انجام داده و ليس بعاصٍ لله، عصيان خدا نکرده، انّما عصي سيّده و لم يعص الله، اين خدا را عصيان نکرده مولايش را عصيان کرده، انّ ذلک ليس کاتيانه ما حرمّ الله عليه، عبد بدون اجازه مولايش اگر نکاح بکند اين نکاح مثل اتيان ما حرّم الله عليه، مثل کسي که در عدّه بيايد برود با زني نکاح کند نيست. اين هم همان آدرس است حديث دوم است.
بررسی مساله اولویت
ما در بحث گذشته مطالبي را عرض کرديم يکي سه وجهي که در کلام مرحوم اصفهاني بعنوان استدلال به اين روايات بود آنها را گفتيم کلام سيد را هم ذکر کرديم. ما اگر بخواهيم مسأله اولويت را مطرح کنيم خب اين چند اشکال دارد، يک اشکال اين است که اولويت ظنّيّة. اين ملاک ملاک ظني است و ما نميتوانيم از اولويت ظنيه حکم مورد ديگر را بدست بياوريم اين يک. اشکال عمده و مهمتر اين بود که درست است که شارع نسبت به خود نکاح احتياط دارد اما اسباب نکاح را توسعه داده نيامده در اسباب نکاح قيودي را مثل عربيّت بياورد آمده گفته براي نکاح، نکاح دائم ميشود انجام بشود نکاح متعه ميشود انجام بشود ملک يمين ميشود انجام بشود تحليل ميتواند انجام بشود اسبابش را شارع آمده توسعه داده و در نتيجه با اين بيان وقتي شارع اسباب نکاح را توسعه داده حالا ممکن است فضولي بودن در سبب نکاح بيايد اما در سبب بيع نيايد براي اينکه شارع ميخواسته در نکاح، اسباب را توسعه بدهد که مردم گرفتار زنا نشوند به راحتي بتوانند ازدواج بکنند لذا چون توسعه در اسباب هست اينجا اصلا اولويتي در کار نيست و همينجا استدلال به روايت تمام ميشود. خب مرحوم آقاي خويي قدس سره حالا به تبع مرحوم سيد، بزرگان، محشين مکاسب و همچنين مرحوم امام رضوان الله تعالي عليه اينها ميگويند که آقا اولويت ظنيه است و اصلا استدلال به اولويت را قبول ندارند و فقهايي که در ذهن شريفشان فقط استدلال به اولويت بوده گفتند اين اولويت دراينجا درست نيست و قبول نکردند اما امام رضوان الله تعالي عليه دو بيان ديگر براي استدلال ذکر کردند که هيچ کدام ارتباط به اولويت ندارد.دیدگاه مرحوم امام
[1] در استدلال به این روایات اين مطلب مهمي است ببينيم اين دو بيان ايشان چيست و ظاهر عبارت ايشان در کتاب البيع اين است که اين دو بيان از جهت استدلالي کافي است. حالا اين را دقت کنيد ببينيم اين دو بيان چيست. پس ببينيد خود همين يک فضاي ذهني شما را تغيير ميدهد که امام ميخواهند بفرمايند غير از راه اولويت ما يک راهي ديگر براي استدلال به اين روايات داريم که ربطي به اولويت ندارد. ديگر اين اشکالاتي که براي اولويت مطرح ميشود بر اين راه مطرح نميشود دو راه ذکر مي کنند راه اول اين است که ميفرمايند اين که در روايت اول خوانديم دارد مملوکٍ تزوج بغير اذن سيده، محور سؤال زراره چيست؟ در مورد نکاح دارد مسأله را مطرح ميکند؟ يا اين مملوک از حيث اين که مملوک مولاست تصرف بدون اذن مولا آمده انجام داده ميفرمايد: اين مملوک تزوج بغير اذن سيده، ظاهرٌ في انّ المملوک مع انّه ليس له تصرّف الا باذن صاحبه. مملوک که نميتواند بدون اذن مولايش تصرف بکند آمده تزوج بلا اذنه. همه حرفها در اين است فالشبهة في أنّ التصرف بلا اذن المالک غير نافذ من غير نظرٍ الي النکاح. نظر به نکاح ندارد زراره. زراره ميگويد اين تصرفي که عبد کرده بدون اجازه مالک آيا اين نافذ است يا نه؟ و يظهر من الجواب، از جوابي که امام داد فرمود: ذاک الي سيده ان شاء اجاز و ان شاء فرّق بينهما انّ تصرفه فضوليٌ و الاجازة محوّلة الي سيّده، فشبهة في أنّ المملوک ليس له التصرف في ملک الغير. شبهه در اين است که مملوک حق تصرف در غير را ندارد بنکاحٍ و غيره، و الجواب، جواب امام اين است که امام هم به زراره ميفرمايد نعم کذلک اين مملوک حق تصرف ندارد اما ذاک الي سيده، اما اين عقدي که خوانده لغو نيست بگوييم اين کالعدم است. ان شاء اجاز و ان شاء فرق بينهما بل هو فضوليٌ يصح باجازة المالک فيظهر منه، ببينيد آنچه که مرحوم امام دارد استدلال ميکند اين است يعني نکته اي که در ذهن شريف امام بوده اين است که محط سؤال زراره روي خصوصيت نکاح نيست سؤالش اين است که اين مملوک بدون اذن مولايش تصرفي انجام داده، علماي اهل سنت همه ميگويند اين باطل است، امام معصوم ما ميفرمايد نه! اين ذاک الي سيده ان شاء اجاز و ان شاء فرق بينهما، ميفرمايد فيظهر منه انّ تصرفات الاجنبي لا تکون ملغاه. از اين روايت يک قاعده کلي استفاده ميکنيم ما و آن اين است که تصرفات اجنبي لغو نيست بل تصلح للحوق الاجازة بها من غير نظر الي النکاح و غيره، صلاحيت براي لحوق اجازه دارد اما نظري به نکاح و غير نکاح ندارد.
[1] ـ كتاب البيع (للإمام الخميني)؛ ج2، ص: 152
وجه الاستدلال بها علىٰ وجه لا يرد عليه ما أوردوا عليها «3»: هو أنّ قوله في الصحيحة: مملوك تزوّج بغير إذن سيّده، ظاهر في أنّ المملوك- مع أنّه ليس له التصرّف إلّا بإذن صاحبه تزوّج بلا إذنه، فالشبهة في أنّ التصرّف بلا إذن المالك غير نافذ من غير نظر إلى النكاح.و يظهر من الجواب أنّ تصرّفه فضوليّ، و الإجازة محوّلة إلىٰ سيّده، فالشبهة في أنّ المملوك ليس له التصرّف في ملك الغير- أي في نفسه بنكاح و غيره.و الجواب: أنّه كذلك، لكن ذلك لا يوجب إلغاء كلامه و إنشائه، بل هو فضوليّ يصحّ بإجازة المالك، فيظهر منه أنّ تصرّفات الأجنبيّ لا تكون ملغاة، بل تصلح للحوق الإجازة بها من غير نظر إلى النكاح و غيره.
خمينى، سيد روح اللّٰه موسوى، كتاب البيع (للإمام الخميني)، 5 جلد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، تهران - ايران، اول، 1421 ه ق
نظری ثبت نشده است .