گفتارهای مهدوی
مجموعه مقالهها و سخنرانیهای استاد مدقق و فقیه محقق
حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته
به اهتمام محمد حسن دانش
و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر
(ان الارض یرثها عبادی الصالحون)
و ما در زبور پس از تورات نوشته ايم که اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد. انبیاء105
«مقدمه استادآیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته»
بسم الله الرحمن الرحيم
)هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون) صف9
از ویژگیهای بشر امروز و نسل حاضر، ایمان و اعتقاد به مصلح جهانی است؛ اگر در گذشته ،اندیشهی مهدویت و آرزوی حضور و ظهور فردی برای مبارزه با ظلم و فساد و احیاء حق با تمام ابعاد آن، محصور و منحصر به عده ای از طرفداران مذاهب بود؛ اما امروزه با یک رصد کوتاه و دقیق در مییابیم که این فکر، عمومی و گسترده شده است.
مشکلات و دشواریهای عصر کنونی، ظلمها و ستمها و کشتارهایی که با مدرنترین وسائل و بدون هیچ توجیه عقلی و منطقی انجام میگیرد، تجاوزهایی که ابرقدرتی از محل خود به آن طرف دنیا روا میدارد، برهم زدن هندسهی سیاسی یک منطقه یا کشور، برنامه ریزی برای از بین بردن حکومتهای مردمی و ایجاد کودتا و خلاصه اینکه برخی از قدرتها برای خود، جهان را به منزله دهکده خود قرار داده و به فکر برنامه ریزی و تسلط بر آن میباشند، افول معنویت در انسانها و دور شدن از اخلاقیات و اوصاف واقعی انسانی، همه را محتاج به یک نقطهی امید و یک روزنهی حیات و هستی نموده که همهی امیدها و آرزوها، همه هستیها و خوبیها، همهی آمال انبیا و رسولان الهی(عليهم السلام) و همهی آنچه که خالق هستی از هست نمودن عالم و بشر دنبال نموده است، در او هست.
باید این گستردگی را ارج نهاد و در این مسیر، بشریت را یاری نمود؛ در همین راه ممکن است ظلمها و ستمها صورت گیرد، ادعاها و تحریفها رخ دهد که باز همین، موجب دور شدن از آن نقطهی امید بخش خواهد بود.
باید حقیقت مهدویت را در متون اصلی دین، یعنی قرآن کریم و سنت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و ائمه طاهرین(عليهم السلام) جستجو نمود. باید در آیه آیه قرآن، از کلام وحی و نور کتاب استمداد جست؛ امری که مع الاسف محققین و پژوهشگران، به طور شایسته و بایسته به آن نپرداختهاند. در این کتاب الهی، آیاتی وجود دارد که بدون احتیاج به روایات، به خوبی دلالت بر این حقیقت دارد.
باید وظیفهی اصلی بشر در دوران غیبت را به خوبی شناخت و آن را به نسل حاضر منتقل نمود؛ وظیفهای که او را به حرکت و پویایی و استقامت و استمرار در راه تشویق نماید؛ از او موجودی منفعل و منزوی نسازد، او را به سوی کمال مطلق سوق دهد و به دنبال هر آنچه که موجب کمال است رهنمون سازد، لازم است بر محققان حقوق و مجتهدان دین که این موضوع را به صورت اجتهادی و کاملا علمی، تحقیق و منقح سازند.
کتاب حاضر، که برخی از مقالات و سخنان حقیر در سالهای گذشته است به برخی از موضوعات مهدویت به صورت علمی پرداخته است؛ طبیعی است در یک مقاله یا سخنرانی، مجال رسیدگی جامع علمی بر همه ابعاد موضوع نبوده است و تنها به برخی از جهات پرداخته شده است.
این کتاب با همت محقق اندیشمند و نویسنده توانا جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد حسن دانش به صورتی که در اختیار است، در آمده است. انصاف آن است که ایشان، تلاش فراوانی در این راه نمودهاند؛ از جناب ایشان و همسر محترمشان که در این راه مدد رسانی نمودند، تشکر و سپاسگزاری می نمایم؛همچنین از مدیر محترم مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام) حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ محمد رضا فاضل کاشانی -دامت برکاته- و نیز از جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ مرتضی واعظی تشکر و تقدیر میشود.
امید آن است که این کتاب، ذخیرهای برای همه ما در روزی که «لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی اللّه بقلب سلیم» باشد. ان شا الله
بحق محمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین
هفتم اردیبهشت یکهزاروسیصد و نود و سه هجری شمسی
حوزه مبارکه علمیهقم. محمد جواد فاضل لنکرانی
«پیشگفتار»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّد الانبیاء و المرسلین محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرمین لا سیما بقیة الله فی الارضین
بر مسلمانان راستین و متدینان حقیقت بین پوشیده نیست که باورداشت مهدویت و اعتقاد به ظهور حضرت بقیة الله الاعظم امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، که تبار نیکویش به دخت نبی مکرم اسلام حضرت صدیقهی طاهره(عليها السلام) و حضرت امیر المومنین امام علی بن ابی طالب(عليه السلام) میرسد، باوری اسلامی و هویتی اصیل است که مستظهر به ادلهی نقلی متواتر و دلایل عقلی مبرهنی است.
این عقیدهی ناب که ریشه در آموزههای الهی رسول مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(صلي الله عليه وآله) و اهل بیت طیبین و طاهرینش(عليهم السلام) دارد، پیشینهای بس بلند به بلندای تاریخ انسانیت و هویت بشریت دارد و کوچکترین گواه آن، اعتقاد به ظهور منجی در سایر ادیان، حتی ادیان غیر ابراهیمی و فرقههای تاسیس شدهی قبل و بعد از اسلام است؛ به گونهای که حتی سر سختترین گروههای استعمار ساخته و متعصبترین فرقههای انحرافی همچون وهابیت و بهاییت نیز، با وجود تقابلهای
هدفمند و انکارهای نظاممند، در موارد بیشماری بناچار یا ناخودآگاه به اساس این رکن رکین اسلامی اعتراف و اقرار نمودهاند.
البته پر واضح است که این باور الاهیاتی نیز همچون سایر مسائل دینی و اعتقادی در فراخنای تاریخ تا امروز، بدخواهان بیشماری از درون و برون داشته است که هر یک به زعم خویش، از هیچ کوششی در هدم این اعتقاد والا فروگذار نکرده و نمیکنند؛ لیک در نقطهی مقابل نیز به خواست خداوند منان در طول تاریخ غیبت کبری تا عصر حاضر، علاوه بر نویسندگان اهل سنت، در میان امامیه، فقهای کامل و مجتهدان عاملی ظهور و بروز کردهاند که مضاف بر مجاهدههای فقهی و مداقههای اصولی، با عمقنگری به وظیفهی دینی و الهی خود، از تالیف، تدوین و تنظیم مباحث کلامی در حوزهی معارف مهدوی و رفع احتیاجات فکری امت اسلامی، فروگذار نکرده و به فضل الهی تا زمان ظهور صاحب این امر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نخواهند کرد. ان شاء الله.
کتاب حاضر، حاصل ده سخنرانی مرجع زادهی بزرگوار، استاد آیت الله آقای حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت تاییداته است که با ژرف اندیشی در حل برخی از شبهات پژوهشی محققین زمان و شناسایی به روز پارهای از نیازهای دینی مخاطبین جوان، در معرفت افزایی نسبت به این اصالت اصیل و شبهه زدایی از این حقیقت جلیل، افاضه شده است.
بی شک مسائل و مباحثی از قبیل «بررسی حقیقت و کیفیت دین، در عصر ظهور و پس از قیام مصلح کل(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» یا «نقش فرقهی انحرافی وهابیت در رویارویی با اسلام ناب محمدی(صلي الله عليه وآله) در عصر غیبت کبری» یا «جایگاه امید و انتظار در فرهنگ الهی و مکتب انسان ساز مهدوی» یا «معرفت افزایی نسبت به روز مبارک نیمهی شعبان به عنوان عید بزرگ و سترگ انسانیت» یا «تبیین وظایف و تکالیف مسلمانان در شناخت مسالهی مهدویت و ظهور، به عنوان امتداد خط امامت و غدیر» یا «تبیین اصالت مهدویت و توضیح الزامات معرفتی انتظار» یا «تاکید مستند بر حتمیت وقوع ظهور، به عنوان وعـدهی حـتمی و تخلف ناپذیر الهی» یا «شناخت زوایای معنوی برکات و خصوصیات نیمهی
ماه پر برکت شعبان المعظم» یا «رمز گشایی از آیندهی روشن جهان پس از ظهور یگانه منجی عالم بشریت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در پرتو قرآن کریم» و یا «نقش بنیادی باورداشت مهدویت به عنوان محوری مهم در ایجاد و توسعهی وحدت اسلامی»، که مورد کنکاش فقیهانه و واکاوی عالمانه حضرت استاد دامت توفیقاته قرار گرفته است، هر چند ممکن است در برخی از گفتارها برای حفظ ارتباط بین مطالب، مکررات لازمی رعایت شده باشد، لیکن به یقین، سخنوری جذاب و سخنرانی جالب ایشان که در دروس خارج فقه و اصول نیز جاری و ساری مینمایند، طراوت و شادابی خاصی به این مباحث ضروری و زیرساختی ایمانی، بخشیده است.
البته لازم به ذکر است که استاد معظم دامت برکاته، در سنوات گذشته، همزمان با اشتغال به تدریس قریب به بیست سال دروس خارج فقه و اصول، به موضوعات کلامی و تفسیری از جمله مباحث مهدویت نیز اهتمام ویژهای مبذول داشته و مجلس درس «خارج تفسیر» با موضوع «بررسی آیات مهدوی» تشکیل دادهاند که مورد اقبال فضلای نخبه و طلاب مشغول به تحصیل در مراکز تخصصی حوزه مبارکه علمیه قم قرار گرفته است و امید است به زودی مکتوبات این دورهی درسی نیز، به زیور طبع آراسته گردد. ان شاء الله
در پایان، ضمن دعای خالصانه و خاضعانه برای تعجیل در فرج حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آرزوی طول عمر برای تمامی علما و فقهای بزرگوار، از خوانندگان محترم به خاطر وجود قصورهای احتمالی در تنظیم مباحث، عذر خواهی مینمایم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پنج شنبه چهاردهم فروردین ماه سال 1393 هجری شمسی
مطابق با سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهراء(عليها السلام)
حوزه علمیه قم. محمّد حسن دانش
گفتار اول
حقیقت دین، در عــصر ظهور
سخنرانی در مرکز تخصصى امامت و مهدويت حوزه علميه قم
آنچه در گفتار اول مطالعه خواهید کرد:
1. بررسی یک پرسش مهم، درباره عصر ظهور؛ تبیین دو نتیجه مترتب بر پاسخ مطروحه؛ نتیجه اول. «دین»، محور حکومت حضرت حجت. نتیجه دوم: ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، کاشف از یک حقیقت واحد؛
2.بررسی چهار مطلب مقدماتی در پاسخ به پرسش مطروحه؛
3.بررسی هفت تعبیر روایی، درباره چگونگى دين در عصر ظهور؛
4. بررسی دو نکته مهم نكته اول: بررسی یک سؤال، ضمن تبیین دو دسته روایت؛ دسته اول: روایات دال بر نفی سایر ادیان؛ دسته دوم: روایات دال بر وجود سایر ادیان؛ تبیین سه راه، برای جمع بین روایات دسته اول و دوم؛ نكته دوم: تبیین چگونگی و ویژگیهای دین در دوران ظهور؛
5.جمع بندی و نتیجه بحث.
حقیقت دین، در عــصر ظهور
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]
اوست آن خدايی که پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين فرستاد تا او یا دین او را بر همه اديان پيروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آيد.
تبیین موضوع بحث؛
یکی از موضوعات مهمّى كه بشریت، همواره با آن در ارتباط بوده و همیشه منشأ بسيارى از تحوّلها و تغییرها قرار گرفته، موضوع «دين» و «ابعاد مختلف» آن است. البته محققان معزز به نیکی مستحضرند که اين موضوع، از جوانب گوناگون و منظرهای متفاوتی قابل بررسى و مداقه است، لیک آنچه نگارنده در اين دفتر، به دنبال پژوهش درباره آن است، همانا «بررسى دين و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است.
بررسی یک پرسش مهم، درباره عصر ظهور؛
بر اساس موضوع مورد بحث، يكى از پرسشهايى كه همآره افکارِ متفكّران متاله و
1. ر. ک. به: سوره مبارکه صف، آیه شریفه9.
انظارِ محققان متدین را به خود مشغول کرده اين است كه: «آيا در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، احكام و قوانين جديدى از سوى آن وجود شريف، بيان خواهد شد؟ یا خیر». به عبارت دیگر، سؤال این است که: «آيا به جهت جهانى بودن حكومت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، دين، با ساز و برگى جديد و اصول و اساسى متناسب با آن زمان و قوانينى نو، جلوه مىكند؟».
به عبارت دقیقتر، آيا مىتوان گفت که به حسب واقع، یا به حسب مقام جعل و انشاء، اكنون احكامى وجود دارد كه مورد نظر و عنایت خداوند منان است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آنها نياز است، ولی به جهت وجود موانع فراوان، تا زمان ظهور، به مرحلهی فعليّت نمیرسد، امّا با ظهور آن حضرت، چنين احكامى از مقام جعل و انشاء خارج شده و لباس مقام فعليّت و تنجز مىپوشد، يا اينكه چنين چيزى مطرح نيست، بلكه آنچه كه در زمان ظهور واقع مىشود، تنها، تحوّلى عظيم در مرحلهی اجراى احكام مقدّس اسلام و احياناً توسعهاى است محدود، که در برخى از احكام اسلام واقع میشود؟
تبیین دو نتیجهی مترتب بر پاسخ مطروحه؛
واقعیت این است که پاسخ به پرسش فوق، نه تنها آگاهى انسان را نسبت به «حقيقت دين در زمان ظهور»، روشن مىسازد، بلكه نتايج مهم و چشمگيرى نسبت به برخورد عالمان و متفكّران با دين، در زمان قبل از ظهور، در پی دارد. اینک لازم است به دو مورد از نتایج مذکور اشاره شود که عبارتند از:
نتیجهی اول. «دین»، محور حکومت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
از مجموع مطالبی كه در اين بحث، به ميان خواهد آمد، روشن مىشود كه در زمان ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، آنچه محور حكومت آن حضرت است، «دين» است. بر این اساس، «دين»، نه تنها صلاحيّت براى حكومت دارد، بلكه تنها حكومتى كه جامعهی
بشرى را مىتواند از هرگونه ظلم، بىعدالتى، فساد، تباهى، يأس و نا اميدى نجات بخشد، «حكومت دينى» است. از این رو، هرگز نبايد تصوّر نمود كه اجرای حكومت، در زمان ظهور، به دست نيرویى خارج از دين، خواهد بود، بلكه به یقین به دست توانمند نيرواى از درون آن، محقق خواهد شد؛ از این رو، دين، با تمام احكام و قوانينِ تضمين كنندهی سعادت بشريّت، تا پایان عالم مادی، همراه انسان خواهد بود.
مطابق این دیدگاه، نمىتوان منكر اين واقعیت گرديد كه با حضورِ مستقيم امام معصوم(عليه السلام) «ضمانتِ اجرايىِ دين» افزايش خواهد يافت و چه بسا، حضور مستقیم معصوم(عليه السلام)، تفاوت فراوانی با دوران حضور غیر مستقیم او دارد؛ امّا اين بدان معنا نيست كه قابليّت اجرا را معصوم(عليه السلام) به دين و قوانين آن، اعطا مىكند.
بنابراین نتيجهی واضح و روشن مطلب حاضر، این است كه كسانى كه در زمان معاصر، منكر عنصرى به نام «حكومت براى دين» هستند و دين را «محدود به امور شخصى و فردى» مىدانند، باید یکی از دو تالی فاسد زیر را بپذیرند؛ چرا که این عده، يا بايد حكومت جهانى حضرت ولى عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، را منكر شوند و يا اينكه باید معتقد شوند كه در آن زمان، غير از دين، «امر ديگرى» در حكومت دخالت خواهد داشت! در حالیکه طبيعى است كه روشنفكر متديّن، نمىتواند به هيچ يك از اين دو قول فاسد، ملتزم شود.
به عبارت ديگر، طبق تقریب مذکور، اگر دين، صلاحيّت براى حكومت نداشته باشد، پس در هيچ زمانى، حتّى در زمان ظهور نيز نباید صلاحيّت حكومت داشته باشد و به عکس، اگر دين، با قابليّت ذاتى موجود در گوهر خود و ويژگىهاى خاصّ خود، بتواند حكومت كند، پس در هر زمانى، حتى در غير زمان ظهور نيز، هر چند به صورت محدود، مىتواند حكومت كند.
نتیجهی دوم: ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، کاشف از یک حقیقت واحد؛
ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و أرواحنا له الفداه، کاشف از «ظهور يك واقعيت»
و یا حکایتگر از «يك حقیقت واحد» است. زیرا آنچه مقصود اصلى خداوند تبارك و تعالى براى بشريّت بوده، هست و خواهد بود، حتماً «يكى» است؛ از این رو، نمىتوان به «كثرتِ حق» و «تكثُّر واقع» ملتزم شد؛ چه اینکه خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:
(إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ)
هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام است
مطابق این تحلیل، كسانى كه معتقد به «تكثّرگرايى در دين»[2] هستند، از نظر اعتقادى نمىتوانند حكومت واحد آخر الزمانی را پذيرا باشند؛ چرا كه آن حكومت، بر يك پايه و یک اساس، استوار خواهد بود و آن، «اسلام واقعى و حقيقى» است و بقيّهی اديان و مذاهب، در آن حكومت صحيح، نقشی نخواهند داشت.
با تتبّع ناقصى كه صورت گرفت، متأسّفانه تاكنون محققان به اين موضوع نپرداختهاند و اين موضوع، از عناوينى است كه به صورت عميق و دقيق، اَبعاد مختلف آن روشن نگشته و واضح است كه در اين مجال نيز، نمىتوان به صورت جامع به آن ابعاد پرداخت، امّا كوشش نگارنده بر این است که برخى از نكات مهم و بعضی نقاط مبهم آن را اجمالاً روشن نماید. انشاءالله.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه19.
2. پلورالیسم یا کثرتانگاری نسبت به دین، تفکر جدیدی است که برخی از دانشمندان و متکلمین غربی از جمله «جان هیگ» با تأثیرپذیری از دیدگاهی خاص، در پاسخ به بعضی مسائل عقیدتی و همچنین برای حل برخی از مشکلات اجتماعی ارائه میدهند، این نظریه میان روشنفکران مسلمان نیز پیروانی دارد. طبق این نگرش، حقیقت مطلق و نجات و رستگاری را نباید در یک دین یا یک مذهب و یا پیروی از یک شریعت و آیین جستجو نمود؛ بلکه باید حقیقت مطلق را میان همه ادیان، مشترک دانست؛ از این رو، ادیان، مذاهب، شریعتها و آیینهای مختلف، جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه همهی ادیان و مذاهب، به نجات دست مییابند.
بررسی چهار مطلب مقدماتی در پاسخ به پرسش مطروحه؛
اینک براى پاسخ به پرسشهايى كه در آغاز اين نوشتار آمده است، ابتداء چهار مطلب مقدماتی را بايد يادآور شد. این مطالب عبارتند از:
مطلب اول. نیاز بشر به دین، تابعی از تکامل عقل و رشد علم و صنعت؛
اولین مطلب مقدماتی این است که با مرور زمان و تكامل علم و پيشرفت صنعت و فنآورى، نياز بشر به دين، نه تنها كم نمىشود، بلكه اين نياز، به موازات تكامل علم و دانش، هر روز افزونتر از گذشته نیز، مىگردد. پس این پندار که عقل بشرى، به تنهايى میتواند، تمام احتياجات بشر، حتّى نيازهاى معنوی او را برطرف كند، از اساس مردود است. براى اثبات اين مطلب، مىتوان دلايل متعدّدى اقامه نمود؛ از جملهی این دلائل، «رشد عقلى بشر» است. چرا که انسان، هنگامی که داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجّهاش به امور جديدى معطوف مىگردد كه براى حل آنها، هيچ راهى جز دين و پاسخگويى از طریق دين وجود ندارد؛ یعنی هر مقدار که دامنهی فكر و تعقّل انسانی توسعه پيدا میكند، دامنهی شبهات و پرسشهای او نیز، بيشتر مىگردد و پر واضح است که در اين موارد، نه «عقل» قادر به پاسخگويى است و نه «علم» توان پردازش آنها را دارد.
بررسى تاريخ، منصفین را به اين امر رهنمون مى سازد كه در روزگار قديم، پرسشهاى كلامى، به مراتب از شبهات امروزه، كمتر و ضعيفتر بوده است. بر این اساس، هر چه بشر، روزگار جدید را تجربه کرده و به پيشرفتهای نو پدید دست مییابد، به جای اینکه از خیل شبهاتش کاسته شود، بر سؤالات كلامى و شبهات اعتقادى او افزوده مىشود.
به دیگر سخن، یکی از امورى كه در توسعهی علوم، خصوصاً در علوم انسانى دخالت دارد، «توسعهی حیطهی تفّكر و ساحت تعقّل انسان» است، که با گسترش آن، نیازمندیهای معنوی او نیز گسترش مییابد. از این رو، بين «رشد عقلانى انسان» و «به وجود آمدن ابهامات و اشكالات وسيع و اساسى»، يك ملازمهی عادى و روشن وجود دارد.
بنابراین، از یک سو، هر مقدار كه تعقّل بشرى، بسيط باشد، احتياجات و نيازهاى او نیز، بسيط خواهد بود و از سوی دیگر، هر مقدار که تعقل و تفكّر بشرى، توسعه یافته و دامنه پيدا كند، احتياجات او نيز بيشتر و بیشتر خواهد شد و از طرفى دیگر روشن است كه خود عقل، به تنهايى قدرت رفع احتياجات معنوی و حلِّ مشکلات فکری انسان را ندارد؛ لذا آنچه که مىتواند مشكلات و احتياجات او را بر طرف سازد، علی القاعده بايد نيرويى برتر از عقل و وسيعتر از آن باشد. و پر واضح است که آن نيرو، جز «نیروی دين» چیز دیگری نمىتواند باشد.
در تایید این مطلب باید اذعان نمود که بررسى اجمالى تاريخ اديان گذشته، نشانگر این واقعیت است که دين، در هر زمانى متناسب با رشد و آگاهى مردم همان زمان، بر قرار بوده است و از طرفى در هيچ دورهی متاخّرى، دين، به صورت ضعيفتر و يا ناقصتر از دورهی قبلى نبوده و همواره تكامل بشرى در هر دورهی تاريخی، همراه با تكامل اديان بوده است، به طورى كه به اعتقاد امامیه، آخرين و كاملترين دين، يعنى اسلام، براى مرحلهاى از تاريخ بشرى آمده است كه رشد بشر به مرحلهی عالى خود رسيده است.
مطابق این تحلیل، از آنجا كه دين، «ترسيم كنندهی سير تكاملى بشر» است و هدف زندگی را در همهی ادوار، به بشریت نشان داده است و در هر زمانى، بشرِ داراىِ افكار متناسب با آن دوره را به غایت اصلى رهنمون ساخته است؛ و نیز از آنجا که دين، «تنظيم كنندهیِ جميع رفتارهای فردى و اجتماعى و حكومتى بشر» است، روشن مىشود كه بشر، بدون دين، هرگز نمىتواند برنامهاى را بدون كمك دين، حتّى در زندگى فردى، سامان دهد. چه اینکه فرد و جامعه، نمىتوانند با نيروى عقلى كه از درك بسيارى از حقايق عالم، عاجز است و توانايى درك بسيارى از ملاكات را ندارد، برنامهاى را براى خود ترسيم و تنظیم کرده و به ارتباطات خويش سامان بخشد.
بنابراین همان دليلى كه اصل احتياج بشر به دين را اثبات مىكند، همان دلیل مىتواند اين مطلب را نيز روشن كند كه با افزونى احتياجات بشر و با رشد تكاملى او، نياز بشر به دين نیز، بيشتر مىگردد.
مطلب دوم. تبیین صحیح مفهوم دین؛
دومین مطلب مقدماتی این است که دين و مفاهيم اساسى آن، متأسفانه از سوى برخى از روشنفكران، دستخوش «تعابير انسانى» گرديده است. زیرا كسانى كه مفاهيم عالى در ادبياتِ دين، همانند مفهوم «بعثت» و «خاتميّت»، را به معناى «سر آمدن دوران كودكى بشر»![1] و یا «فوران قواى شيميايى و دماغى يك نابغه»![2] و یا «شكوفايى خودآگاهىِ انسانىِ يك مصلحِ مسؤول»![3] قرار دادهاند و بشر را قافله سالار خود در همهی ابعاد هدايت و سعادت مىدانند، نمىتوانند از حضور دين در هيچ عصرى بعد از بعثت، سخن به ميان آورند.
بنابراين، مقصود این مقال از مفهوم دين، آن گوهر اصلى و قدسى است كه: اولاً: از يك منبع غيبى و الهی در اختيار بشر قرار داده شده باشد و ثانیاً: در هر زمانى بايد حافظى امين و معصوم داشته باشد و ثالثاً: بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
مطلب سوم. تبیین قدرت محدود و درک ناقص عقل؛
سومین مطلب مقدماتی این است که در جاى خود ثابت و روشن است كه عقل، قدرت و احاطهی درک ملاكات جمیع افعال و احکام را ندارد، تا از قِبَل آن، انسان بتواند بر او تکیه نماید؛ چرا که تشخيص عقل، در حدِّ بسيار محدودى است.
برای روشنتر شدن نظریهی فوق، باید گفت كه اساساً، شناختِ هيچ حقيقت و واقعيّتى، به آن نحو كه شايسته و بايسته است، براى عقل ميسور نيست، تا جايى كه فیلسوفان و منطقدانان نسبت به «فصلِ اشياء» كه حقيقت هر نوعى را تشكيل مىدهد،
1. ر. ک. به: احياى فكر دينى در اسلام، محمد اقبال لاهورى، ص130.
2. ر. ک. به: بعثت و آزادى، مهدى بازرگان، ص49.
3. ر. ک. به: روش شناخت اسلام، على شريعتى، ص186.
فصل مشهورى را ذكر كردهاند كه از «آثار و لوازمِ فصل حقيقى» است و لذا در برخى از موارد، براى يك نوع، «دو فصل»، به جاى يك فصل مطرح میكنند، در حالى كه اشياء، بيش از يك فصل حقيقى ندارند.[1]
از رهگذر تقریب بالا، به خوبى مىتوان گفت که عقل، تنها به صورت محدود و ضعيف، قدرت درك برخى از خواص و آثارِ افعال و اشياء را دارد؛ از اين رو، بشر نمىتواند تنها به عقل خود تكيه كند، بلكه او بايد به سمت گوهری برود كه تمام ملاكها را درك كرده و مطابق آنها، انسان را هدايت كند.
مطلب چهارم. مرحلهی اجرای کامل دین، صرفاً در زمان ظهور؛
چهارمین مطلب مقدماتی این است که دين، دو مرحلهی اساسی دارد این دو مرحله عبارتند از: یک: «مرحلهی بيان و تبليغ» و دو: «مرحلهی اجراء و پیادهسازی».
مطابق این تحلیل، امامیه معتقد است كه اكمال و اِتمام دين، در مرحلهی بيان و تبليغ، با بعثت مقدَّس پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) شكل گرفت و با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مرحلهی اجراى كامل دین، انجام خواهد گرفت.
به عبارت ديگر، اگر دين كامل، اجراى كاملى در پيش نداشته باشد، چه بسا بيان برخى از قوانين و احكامی که در هيچ زمانى به مرحلهی اجراء نمیرسد، لغو باشد؛ از این رو، لازم است تا دين كامل، مرحلهی اجراى كاملی نيز داشته باشد.
1. همانطور که اجمالا تبیین شد، فصل حقیقیِ مقوّمِ نوع و مقسّمِ جنس، قابل شناخت نیست؛ لذا در تعاریف و حدود، به دلیل ناآگاهی از فصل حقیقی یا فقدان لفظ و اسم مختص به آن و دالّ بر آن، به دلالت مطابقی از اخص لوازم و آثار فصل استفاده میشود كه به آن «فصل منطقی« میگویند. در واقع، فصل حقیقی، ملزوم، مبدأ و مأخذ فصل منطقی است؛ یعنی فصل منطقی از فصل حقیقی انتزاع شده و عنوانی برای آن است كه به صورت مفاهیم اشتقاقی در تعریف ماهیت بیان میشود. مثلاً: ناطق یا نطق، فصل حقیقی انسان نیست؛ زیرا اگر مقصود، «نطق ظاهری» باشد، که از مقولهی كیف مسموع است و اگر مراد نطق باطنی یا ادراك كلیات باشد، که از مقولهی كیف یا اضافه یا انفعال است و هر كدام از اینها عرضاند و لذا نمیتوانند مقوّمِ جوهر نوعی و محصلِ جوهرِ جنسی باشند. برای مطالعه بیشتر ر. ک. به: الالهیات من کتاب الشّفاء، ج۱، ص237-240.
البته این نکته را باید متذکر شد که در زمان بعثت پيامبر بزرگوار اسلام(صلي الله عليه وآله) شرايط براى اجراى كامل دین، آنهم به نحو جهانى و براى جميع بشريّت، مهيّا نبوده است، لذا طبق آیات قرآن، بايد زمانى برسد كه دين، در سطح جهانى، اجرا شود و اين امر مقدس، جز با ظهور حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميسّر نمىشود و نخواهد شد. در پرتو اين مطلب، فهم مقصود پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) از برخی رواياتى كه بر حضور احیاگر دین در هر عصر و زمانی تاکید میکند، آسان میشود؛ از جمله این روایات، مطابق نقل اهل سنت این است که پیامبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند:
«إِنَّ اللهَ يَبْعَثُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ فى رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَهَا دِينَهَا»[1]
همانا خداوند متعال برای این امت در آغاز هر قرنی، کسی را مبعوث خواهد کرد تا دین آنان را تجدید نماید.
در نتیجه روشن است که معناى اين روایت و روایات مشابه،[2] آن است كه بشر، در اثر نياز به دين و به خاطر ارتباط وثيق و محكمى كه با آن دارد، ممكن است ديندارى او به زيادی یا نقصانى آميخته شود و چون بشر، نه صاحب دين است و نه آشنايى كاملی با دين دارد، لذا لازم است مجدِّد و احیاگری برای دین قيام كند و آن را از افكار بشرى غير صحيح، غبارروبى نماید. از این رو، امام علی(عليه السلام) در تبیین اوصاف احیاگری دین توسط امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید:
1. ر. ک. به: سنن ابى داود، ج2، ص312 و المقاصد الحسنة، سخاوی ص149 و السلسلة الصحيحة، البانی، ص599.
2. همچون روایتی که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) میفرماید: «يَحْمِلُ هَذَا الْعِلْمَ مِنْ كُلِّ خَلَفٍ عُدُولٌ يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْجَاهِلِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْغَالِين» ر. ک. به: مستدركالوسائل، محدث نوری(رحمه الله)، ج17، ص313. یا همین مضمون در منابع اهل سنت که فرمود: «یحمل هذا العلم من کل خلف عدوله، ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین»/ در هر دوره و زمانی افراد عادل و وارسته حامل این علم میگردند، که آن را از تحریف افراطیها، دستبرد باطلگرایان و تأویل بیمورد جاهلان، پیراسته مینمایند. ر. ک. به: السنن الکبری، بیهقی، ج1، ص209.
«يَعْطِفُ الْهَوي عَلَي الْهُدي إِذا عَطَفُوا الْهُدي عَلَي الْهَوي، وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ الْقُرانِ إِذا عَطَفُوا الْقُرانَ عَلَي الرَّأْيِ حَتّي تَقُومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلي ساقٍ بادِياً نَّواجِذُها، مَمْلُوءَ ةً أَخْلافُها، حُلْواً رَّضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها. ألا وَ فِي غَدٍ وََّسَيَأْتِي غَدٌ بِما لاتَعْرِفُونَ- يَأْخُذُ الْوالِي مِنْ غَيْرِها عُمّالَها عَلي مَساوِي أَعْمالِها وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأرْضُ أَفالِيذَ كَبِدِها وَ تُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَّقالِيدَها، فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيَرةِ وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتابِ وَ السُّنَّةِ»[1]
[چون امام مُنْتَظَر از پس پردهي غيب بيرون آيد] هواي نَفْس را به هدايت و رستگاري برميگرداند، زمانيكه مردم هِدايت را به هَواي نَفْس تبديل كرده باشند و رَأْي را به قرآن برميگرداند زماني كه مردم قرآن را به رَأي و انديشهي [خود] مُبَدَّل كرده باشند؛ تا اينكه جنگ و خونريزي سخت به شما رو آورد، به طوري كه دندانهايش را آشكار گرداند، داراي پستانهاي پُر از شير كه نوشيدن شير آن شيرين است و در آخر كار تلخ و بد مزه است. آگاه باشيد در فردا واقع خواهد شد و به زودي فردا با چيزي كه نميشناسيد، حاكمي از غَيْر طائفهی پادشاهان، كارگردانان آنها را به بدي اَعمال و كردارشان بازخواست مينمايد و زمين پارههاي جگرش را براي او بيرون خواهد آورد و كليدهايش را تسليم آن بزرگوار مينمايد، پس عَدالت و دادگستري در رَوش مملكت داري را به شما مينمايد و [قوانين] متروك شدهی از كتاب و سنّت را [دگر بار] زنده و احیاء ميكند.
بررسی هفت تعبیر روایی، درباره چگونگى دين در عصر ظهور؛
پس از بيان مطالب مقدماتی یادشده، اكنون لازم است رواياتى مورد بررسی قرار گیرند كه درباره «چگونگى و خصوصیت دين در زمان ظهور» وارد شدهاند؛ تا از قِبَل فهم تعبيراتى كه در آنها به كار رفته است، بتوان نمایی درست از دین در زمانِ ظهور و چهرهاى راستین از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را ترسيم نمود.
1. ر. ک. به: نهج البلاغة، خطبه138.
البته همانطور که محققین محترم مستحضرند، در این زمینه، روايات متعددی از نظر تعبير وارد شدهاند که بدواً میتوان آنها را در هفت تعبیر تقسیمبندی نمود که عبارتند از: یک. «روایات دال بر دعوت مردم به امر جديد»؛ دو. «روایات دال بر ارائهی اسلام جديد و انهدام گذشته توسط حضرت بقیة الله(عجل الله تعالي فرجه الشريف)»؛ سه. «روایات دال بر دعوت مردم به عدل و ابطال گذشته»؛ چهار. «روایات دال بر تعلیم قرآن موافق با نزول»؛ پنج. «روایات دال بر عمل به كتاب خدا در عصر ظهور»؛ شش. «روایات دال بر تكامل عقول بشرى»؛ هفت. «روایات دال بر عموميت و گستردگى دين اسلام در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)».
بنابراین اینک لازم است، به اندازهی وسع این مجال، درباره نکات مهم هر عنوان، مطالب مختصری تقدیم خوانندگان ارجمند گردد.
بررسی تعبیر اول: روایات دال بر «دعوت مردم به امر جدید»؛
آنطور که اجمالا بیان شد، عنوان اول، روایاتی است که همگی دلالت دارند بر اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور مبارکشان، مردم را به امر جدیدی دعوت مینمایند. به یکی از این روایات توجه فرمایید:
«إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ دَعَا النَّاسَ إِلَى أَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ»[1]
هنگامى كه قائم ما قيام كند، مردم را به امر جديدى دعوت مىكند، همانگونه كه پيامبر مردم را به اصل دين اسلام دعوت كرد و اسلام، شروع آن، با غربت و مجددا قبل از [قیام] نيز گرفتار غربت خواهد شد و خوشا به حال غريبان. [احتمال دیگر آن است که اسلام در بدو حدوث غریب بود و احکام و قوانین آن برای مردم آشنا نبود و در هنگام ظهور هم نیز همین طور خواهد بود.]
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص366 و الغيبة، نعمانى(رحمه الله)، ص172.
یا در روایت دیگر امام صادق(عليه السلام) میفرمایند:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذِي كَانَ»[1]
آن گاه كه قائم، قيام كند، امری را مطرح مىكند كه در گذشته نبوده است.
بررسی یک پرسش و تبیین پاسخ آن در مقام؛
همانطور که روشن است از روايات یادشده چنین استفاده مىشود كه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، پس از ظهورشان، مردم را به «امر جديدى» یا «امری که در گذشته نبوده» فرا مىخوانند.
حال سؤال این است که مراد از «امر جديد» چيست؟ آيا مراد این است که با قيام حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، قوانين و مقرّرات جدیدی وضع میشود و به تعبیری دیگر، دين جديدی آورده خواهد شد؟ يا اينكه اصلا چنین نیست و دين جديدی در كار نيست، بلكه احياى همان قوانين و دستورهايى مراد است كه در قرآن و سنت پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) آمده است؟.
بنابر تحقیق، پاسخ به این سؤال را باید در فراز انتهایی روایت اول جستجو نمود؛ چه اینکه از بيان پایانی روایت اول كه فرمود: «وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ»/ اسلام در آخر نيز، گرفتار غربت مىشود، به خوبى مىتوان استفاده نمود كه در زمان ظهور، همان قوانين زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كه دچار فراموشى يا تحريف شدهاند، با قيام فرزند رسول خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، احياء مجدد و بازسازی دوباره خواهند شد، به طورى كه دعوت آن حضرت به احكام و قوانين صحيح دينى، در نظر مردم، جديد و تازه جلوه مىنماید. در نتیجه احكام وارده در زمان ظهور، نه تنها جديد نيستند، بلكه عیناً همانی احکامی هستند که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) آنها را آورده بودند، لیکن در نظر مردم، به علت دوری آنان از حقیقت دین، «جديد» جلوه خواهند نمود.
بررسی تعبیر دوم: روایات دال بر «عرضه اسلام جدید و انهدام گذشته»؛
آنطور که مطرح شد، تعبیر دوم، روایاتی است که دلالت میکنند بر اینکه
1. ر. ک. به: همان، ج52، ص332.
حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور مبارکشان، نه تنها اسلامی جديد به مردم عرضه مینمایند، بلکه اسلام قدیم و آنچه قبل از آن بوده را نابود میسازند. به یکی از این روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است، توجه فرمایید:
«يَهْدِمُ مَا قَبْلَهُ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) وَ يَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِيداً»[1]
گذشته را ويران مىسازد همانطورى كه پيامبر چنين نمود و اسلام را از نو آغاز مىكند.
تبیین دو نکتهی مهم در این روایت؛
در اين دسته از روايات، دو نكته مهم وجود دارد که عبارتند از:
نکتهی اول: انهدام اسلام قدیم؛
نکتهی اول مستفاد از روایت فوق، این است که با قيام حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، آن چه كه قبل از او بوده، منهدم مىشود. به عبارت دیگر، بدعتها و تحريفهايى كه در طول زمان، نسبت به اسلام حقیقی و راستین، واقع شده است، به طور كلّى از بين خواهد رفت.
نکتهی دوم: ظهور اسلام به شکل جدید؛
نکتهی دوم مستفاد از این روایت، آن است كه با قیام حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اسلام، به شکلی جديد، ظهور خواهد كرد.
بررسی یک پرسش و تبیین پاسخ آن در مقام؛
پس از ذکر دو نکتهی فوق، اکنون این پرسش به وجود میآید که آیا كلمهی «جَدِيداً»، وصف برای کلمهی «الْإِسْلَامَ» است، يا اينكه وصف برای کلمهی «يَسْتَأْنِفُ» است و واژهی «جَدِيداً» صفت براى مفعول مطلق محذوف خواهد بود که در اصل «يستأنف الاسلام استينافاً جديداً» بوده است.
بنابر تحقیق، پاسخ این سؤال این است که ظاهر تعبير این روایت، آن نيست كه
1. ر. ک. به: الغيبة، نعمانى(رحمه الله)، ص231، باب13، ح13و بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص352.
اسلامی جديد و با مقرّراتی جديد آورده مىشود كه تاكنون در قرآن و سنّت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) ذكری از آن نشده است، بلكه منظور آن این است که شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود و یا به تعبيری روشنتر، اسلام، تولّدى ديگر خواهد يافت و از نو به ميدان عمل، قدم خواهد گذاشت.
به عبارت دیگر، منظور این روایت آن است که با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، قوانين روشن و بسيار محكم و استوار اسلام که تا آن زمان به بوتهی فراموشى سپرده شده بودند و يا گرفتار تحريفها و تحليلهاى غلط گرديده بودند و يا موانعى در اجراى كامل آنها بوده است، با قوت و قدرت به ميدان عمل خواهد آمد و همهی آنها اجرایی خواهد گشت.
بررسی تعبیر سوم: روایات دال بر «دعوت مردم به عدل و ابطال گذشته»؛
همانگونه که گفته شد، تعبیر سوم، روایاتی است که دلالت دارند بر اینکه آن حضرت پس از ظهور، مردم را به قسط و عدل دعوت میکند و اسلام رایج بین مردم را جایگزین اسلام واقعی عدل گستر مینماید. در یکی از این روایات، امام باقر(عليه السلام) در توصیف رفتار و کردار امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) فرمودهاند:
«رَسُول اللهِ(صلي الله عليه وآله)... أَبْطَلَ مَا كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ(عليه السلام) إِذَا قَامَ يُبْطِلُ مَا كَانَ فِي الْهُدْنَةِ مِمَّا كَانَ فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ يَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ»[1]
[همانگونه که] پیامبر(صلي الله عليه وآله) [همهی] آن کارها[و بیعدالتیها]يي که در عهد جاهليت بود باطل کرد و برانداخت و عدل و داد را برای مردم به ارمغان آورد و اين چنين، قائم(عليه السلام) هم چون قيام کند آنچه در روزگار گذشته در دست مردم بوده، باطل میکند و عدل و داد را برای مردم به ارمغان میآورد.
1. ر. ک. به: تهذيب، شیخ طوسی(رحمه الله)، ج6، ص154، باب70، ح1 و بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص381 و اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملی(قدس سرّه)، ج6، ص377.
تبیین سه نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
در اين دسته از روايات، سه نكتهی مهم وجود دارد که عبارتند از:
نکتهی اول: ابطال اسلام منحرف شده؛
نکتهی اول مستفاد از روایت بالا، این است که حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همانند پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، با قیام الهی خود، آن چه كه قبل از ایشان بوده را باطل مینماید. به عبارت دیگر، آن حضرت، همانند جد گرامیشان(صلي الله عليه وآله)، انحرافات، خرافات و جهالتهایی كه در گذر زمان، نسبت به اسلام واقعی، شکل یافته است را باطل میکنند.
نکتهی دوم: ظهور اسلام عدل گستر؛
نکتهی دوم مستفاد از این روایت، آن است كه با قیام حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اسلام، به همان شکل اولیهای ظهور خواهد كرد که نمود بارز آن، عدالت گستری است.
نکتهی سوم: اجرای عدالت جهانی؛
سومین نکتهی حائز اهميّت و مستفاد از این روایت، آن است كه بر طبق این طائفه از روایات، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با آنكه خاتم انبیاء و پیامبر تمام عالميان بودند و همهی مردم، مخاطب دعوت ایشان به شمار میرفتند، امّا ایشان در محدودهی سرزمین جزيرة العرب، فرياد عدالت خواهى سر دادند و در تمام دنيا موفّق به اجراى اسلام نشدند، در حالیکه خاتم اوصيای ایشان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، فرياد عدالت خواهی را در سراسر گيتى گسترش خواهند داد و منطقهاى باقی نخواهد ماند كه دعوت آن حضرت به عدل و قسط، به آنجا نرسد.
بررسی تعبیر چهارم: روایات دال بر «تعلیم قرآن موافق با نزول»؛
تعبیر چهارم، روایاتی است که دلالت دارند بر اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور، مشغول ایفای وظیفهی خطیر «تعلیم قرآن بر اساس نزول» میشوند. اینک به بررسی یکی از این روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، عنایت فرمایید.
«إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ(عليه السلام) ضَرَبَ فَسَاطِيطَ لِمَنْ يُعَلِّمُ النَّاسَ الْقُرْآنَ عَلَى مَا أَنْزَلَ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ...»[1]
در زمانى كه قائم آل محمد(عليه السلام) قيام كند خيمههايى بر پا كرده تا به مردم قرآن را آنگونه تعليم كند كه خداى متعال نازل فرموده است.
تبیین دو نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
همانگونه که از این روایت بر میآید، يكى از ويژگىهاى حكومت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، «تعليم قرآن، طبق مقصود خدا از آيات شريفه» میباشد. از این رو، دو نکته قابل توجه در این روایت وجود دارد که عبارت است از:
نکتهی اول: بیاعتنایی به قرآن، عامل رکود مسلمانان؛
يكى از اسبابى كه جامعهی مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار ركود و توقّف كرده، همانا «اعتنا نكردن به قرآن» است.
نکتهی دوم: ناتوانی مردم از فهم صحیح قرآن؛
مسلمانان، نسبت به برخى از آيات شريفه، توان فهم كامل و تشخیص مراد اصلى خداوند متعال را ندارند و اين، يكى از آثار محروميّت از حضور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. چه اینکه در طول دوران غیبت، مشاهده مىشود که صاحبان افكار و انديشههاى متضارب، همزمان به برخى از آيات شريفه استدلال مىكنند. در نتیجه یکی از بركات ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، «تعليم قرآن، طبق مقصود اصلى خداوند متعال» است.
دفع یک شبهه درباره قرآن کریم؛
نبايد از فراز پایانی این روایت و یا روایات مشابه چنین توهّم شود كه ظاهر اين روايات، با حجيّت قرآن موجود، منافات دارد. چرا که قطعاً، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجيّت دارد و در هر زمانى بايد به آن عمل شود.
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص339 به نقل از ارشاد، شیخ مفيد(رحمه الله)، ج2، ص386، با كمى اختلاف.
به عبارت دیگر با ادلهی محکم و قطعی اثبات شده است که قرآن کریم در هیچ زمانی مورد تحریف قرار نگرفته و نخواهد گرفت؛ از این رو، آنچه از فراز مذکور استفاده مىشود، این است كه در زمان ظهور، تمام جزئيات و خصوصيات آيات الهی از سوى حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) براى مردم روشن و بیان مىشود و تعليم قرآن، به نحو جامع و كامل، در آن زمان خواهد بود.
بررسی تعبیر پنجم: روایات دال بر «عمل به كتاب خدا در عصر ظهور»؛
تعبیر پنجم، طوایفی از روایاتاند که دلالت دارند بر اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور، عمل به کتاب خدا میکند. اینک به بررسی یکی از این روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، عنایت فرمایید.
«إِنَّ الدُّنْيَا لَا تَذْهَبُ حَتَّى يَبْعَثَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلاً مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يَعْمَلُ بِكِتَابِ اللهِ لَا يَرَى فِيكُمْ مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ»[1]
دنيا پايان نمىيابد تا خداى والا و شكوهمند مردى از ما اهل بيت را برانگيزد و به كتاب خدا عمل كند، زشتى در شما نبيند مگر اينكه از آن نهى كند.
تبیین چهار نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
مطابق روایت فوق، چهار نکته در این روایت، چشمگیر است که عبارتند از:
نکتهی اول: عمل به کتاب خدا؛
یکی از خصوصياتی که توسط امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر ظهور محقق خواهد شد، «عمل به كتاب خداست». چه اینکه در عصر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرآن، بعد از آن كه در طى زمانهاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع میشود و به دستورها و احكام آن عمل نمىگردد، نهایتاً به دست پر توان حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، غبار بىاعتنايى از آن كتاب شريف، زدوده خواهد شد و بالاخره معيار عمل تمام انسانها خواهد شد.
1. ر. ک. به: كافى، شیخ کلینی(رحمه الله) ج8، ص396 و بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص378.
نکتهی دوم: عمل به تمام احکام و زوایای قرآن؛
مقصود از عمل به قرآن، عمل به همهی احكام و قوانين آن در جميع اَبعاد و زوایاست و اين موضوع، با این مساله كه قبل از ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اجمالاً به قرآن عمل میشود، منافات ندارد.
نکتهی سوم: امام، تنها عالم و عامل کتاب الهی؛
از امثال چنين روایات و تعبيراتى میتوان به خوبی استفاده نمود كه امام معصوم(عليه السلام) تنها فرد شایسته و لایقى است كه بر فهم صحیح كتاب خدا قادر بوده و بر عمل دقيق به آن، عامل است.
نکتهی چهارم: امام(عليه السلام)، تنها حاکم شایسته؛
مطابق این روایت، در دوران ظهور، حكومت را بايد مردی در اختيار گيرد که از اهل بيت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) است و به نحو كامل به قرآن عمل میكند و از اين جهت است كه حكومتهاى قبل از حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، هرگز نمىتوانند به نحو كامل، به كتاب خدا، عمل كنند؛ از این رو، طبق این روایت، حكومتى كه قبل از آن حضرت تشكيل شود و چنين ادعايى را بنماید، قطعاً مردود است، هر چند اين مطلب، منافات با لزوم تشكيل حكومت اسلامى قبل از ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ندارد.
بررسی تعبیر ششم: روایات دال بر «کمال عقول بشرى در عصر ظهور»؛
ششمین تعبیر، روایاتی است که دلالت دارند بر اینکه پس از ظهور، خداوند متعال دست خویش را بر سر بندگان میگذارد و عقول آنها را جامع و آرزوهایشان را کامل میکند. اینک به بررسی یکی از این روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، عنایت فرمایید.
«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[1]
وقتى كه قائم ما قيام كند خدا دستش را بر سر بندگان مىگذارد تا عقلهايشان را جامع [و در بردارنده همه چيز] گرداند و افكار [و آرزوها]یشان جامه كمال پوشیده.
تبیین سه نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
مطابق روایت بالا، چند نکته در این روایت، قابل طرح است که عبارتند از:
نکتهی اول: تکامل عقول زمینه ساز پذیرش و عمل؛
مطابق این روایت، با قيام قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به عنايت خاص خداوند، عقول بشرى كامل گرديده و اين امر، زمينهی پذيرش دين و عمل به قوانين آن را فراهم مىسازد.
نکتهی دوم: تکامل عقل و رابطه آن با دینداری؛
نگارنده معتقد است که از يك طرف، هر چه علم و عقل بشر، تكامل پيدا كند، نياز او به دين نیز بيشتر مىشود و از طرف ديگر، هر چه نياز بشر به دين بيشتر شود، پذيرش و تسليم او نسبت به قوانين و احكام دين نیز، بيشتر مىشود و ميان اين دو امر، ملازمهی روشنى وجود دارد.
به دیگر سخن، هر چه جامعه، از حيث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گيرد، حضور قوانين سازنده و بسيار متعالى در آن، امكان بيشترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانايى و ادراك، در مرحلهی پايينى باشد، روشن است كه نمىتوان همهی قوانين حيات بخش دين را به آن عرضه كرد. همين مطلب، يكى از اسباب مهم تدريجى بودن بعثت انبياء عظام(عليهم السلام) است.
نکتهی سوم: ظهور زمینه ساز عنایت به بشریت؛
از تعابير وارده در این روایت، به خوبی استفاده مىشود كه ظهور
1. ر. ک. به: كافى، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص25 و بحار الانوار، مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص328 و با كمى اختلاف كمال الدين، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص685.
حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، «زمينه ساز عنايت خاص و بزرگ خداوند متعال به همهی افراد بشر» است و جامعهی بشرى در آن دوران، از نظر رشد عقلى و درك حقايق دینی، به درجهی بالايى خواهد رسيد كه با حكومت جهانى و عدالتگستر آن حضرت، در همهی ابعاد سنخيّت پيدا مىكند. یعنی اینكه بشريّت صلاحيّت و ظرفيّتِ درك معارف والاى دينى را داشته باشد، از عنايات خاص خداوند متعال است.
بررسی تعبیر هفتم: روایات دال بر «عموميت دين اسلام، در عصر ظهور»؛
آنطور که مطرح شد، تعبیر هفتم، روایاتی است که میگویند پس از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دین اسلام، همهی عالم را علیرغم کراهت مشرکان و کافران، فرا خواهد گرفت. حال به یکی از این روایات، که از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است، توجه فرمایید:
«وَ لَا تَبْقَى فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ عُبِدَ فِيهَا غَيْرُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا عُبِدَ اللهُ فِيهَا وَ يَكُونُ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[1]
و باقی نمیماند قطعه زمينى در زمين كه غير از خداى والا و شكوهمند در آن پرستش شود، مگر اينكه خدا در آن پرستش شود و دين، تماماً براى خدا باشد، هر چند براى مشركان ناخوشايند باشد.
مطابق این روایت، یکی از امور بسيار مهم و قابل توجّه، آن است كه با ظهور حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، دين اسلام، همهی عالم را فرا خواهد گرفت و مكانى باقى نمىماند، مگر آنكه در آن مكان، شهادت به توحيد الهی و به رسالت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) داده خواهد شد.
تبیین دو نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
در رابطه با اين تعبير، بايد نكاتى مورد توجه قرار گيرد. این نکات عبارتند از:
1. ر. ک. به: كمال الدين، شیخ صدوق(رحمه الله)،ص379 و بحارالانوار، مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص146.
نكتهی اول: بررسی یک سؤال، ضمن تبیین دو دسته روایت؛
اولین نکته را باید ضمن یک سؤال مطرح نمود و آن اینکه: آيا در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اسلام براى همهی مردم اجبارى خواهد شد و هيچ انسانى نمىتواند داراى مذهب ديگرى باشد؟ يا اينكه در آن زمان، از نظر گزينش دين و اختيار مذهب، همهی مردم آزادند و هر كسى مىتواند به ميل و اختيار خویش، مذهبى را اختيار كند؟
در پاسخ به پرسش فوق، باید گفت که در این رابطه، روايات مختلفى وجود دارد كه لازم است به تفصیل از نظر سند و دلالت، مورد توجه قرار گیرند، لكن به اندازهی وسع این مجال و به صورت اجمال، باید گفت که در این زمینه، دو دسته روایت به ظاهر متعارض وجود دارد که عبارتند از:
دستهی اول: روایات دال بر نفی سایر ادیان؛
از برخى روايات استفاده مىشود كه كسى كه در دوران ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اسلام نياورد و مسلمان نشود، مجازات خواهد شد. از جمله، روایت طولانی زیر است که امام باقر(عليه السلام) فرمودند:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ... فَيَقُولُونَ لَهُ ارْجِعْ مِنْ حَيْثُ جِئْتَ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِي بَنِي فَاطِمَةَ فَيَضَعُ فِيهِمُ السَّيْفَ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى آخِرِهِمْ ثُمَّ يَدْخُلُ الْكُوفَةَ فَيَقْتُلُ بِهَا كُلَّ مُنَافِقٍ مُرْتَابٍ وَ يَهْدِمُ قُصُورَهَا وَ يَقْتُلُ مُقَاتِلِيهَا حَتَّى يَرْضَى اللهُ عَزَّ وَ عَلَا»[1]
زمانی که قائم قیام کند... بتريه [نسل بريدهها] به او میگويند: از همانجا که آمدهاي باز گرد، ما را به فرزندان فاطمه نيازي نيست. پس در ميان آنان شمشير مينهد و تمامي ايشان را از دم تيغ ميگذارند. سپس قدم به کوفه ميگذارد و هر منافق شکاکي را به قتل ميرساند. کاخهايشان را ويران ميکند و هر که را با او در افتد، زنده باقي نميگذارد تا خدا راضی شود
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص338.
و در برخى ديگر از روايات آمده است که اهل هيچ دين و مذهبى بر مسلك و عقيدهی خود باقى نخواهند ماند، مگر اينكه اسلام خود را اظهار نمایند؛ از جمله روایت زیر که میفرمایند:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ... لَمْ يَبْقَ أَهْلُ دِيْنٍ حَتَّى يُظْهِرُوا الْإِسْلَامَ وَ يَعْتَرِفُوا بِالْإِيمَانِ»[1]
زمانی که قائم ما قیام کند....اهل هيچ دين و مذهبى بر مسلك و عقيده خود باقى نخواهند ماند، مگر اينكه اعتراف به ايمان كنند و اسلام خود را اظهار نمایند.
و یا در روایت دیگری، امام صادق(عليه السلام) به این مساله اشاره کرده و میفرمایند:
«فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ لَمْ يَبْقَ كَافِرٌ وَ لَا مُشْرِكٌ إِلَّا كَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى لَوْ كَانَ كَافِرٌ أَوْ مُشْرِكٌ فِي بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتِ الصَّخْرَةُ يَا مُؤْمِنُ فِي بَطْنِي كَافِرٌ أَوْ مُشْرِكٌ فَاقْتُلْهُ قَالَ فَيُنَحِّيهِ اللهُ فَيَقْتُلُهُ»[2]
و چون قائم قیام كرد هيچ كافر و مشركي نيست مگر اينكه از قیام امام ناراحت باشد و اگر كافر يا مشركى در دل صخرهاى باشد آن صخره بگويد: اى مؤمن! در دل من كافر یا مشرکى است پس او را بكش. فرمود: پس خداوند او را از دل آن صخره بیرون میاندازد و به قتل میرساند.
البته در همين زمينه، در ذيل آيهی شريفهی سی و سوم سورهی مبارکهی توبه که خداوند متعال میفرماید:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[3]
او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش ندارند.
1. ر. ک. به: ارشاد، شیخ مفيد(رحمه الله)، ص705، باب40، فصل5، ح7 و بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص338.
2. ر. ک. به: همان.
3. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه33.
روايتى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) وارد شده است كه آن حضرت از مردم دربارهی تحقّق عينى آيه شريفه مزبور، سؤال فرمودند که:
«أَ ظَهَرَ ذَلِكَ بَعْدُ؟»[1]
آيا در اين زمان، خداوند، دين را براى همه مردم و جهانيان، اظهار فرموده است؟
ولی هم ايشان، در پاسخ فرمودند:
«كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّى لَا يَبْقَى قَرْيَةٌ إِلَّا وَ نُودِيَ فِيهَا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ بُكْرَةً وَ عَشِي»[2]
هرگز، قسم به آنكه جان من در دست او است [تحقّق عينى اين آيه شريفه، در زمانِ قيام قائم ماست] تا هيچ آبادی باقى نماند، مگر آنكه صبح و شب، در آن شهادت داده شود بر توحید و اینکه خدایی غیر از پروردگار عالمیان نیست و [نیز] شهادت داده شود بر اینکه [حضرت] محمد فرستادهی الهی است.
بنابراین مطابق تاویلات مذکور و بدون نظر به روایات دستهی اول، تحقیقاً از اصل آيهی شريفه استفاده مىشود كه مسألهی خاتميّت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) با خاتميت وصايت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) گره خورده است؛ بدین معنا که به واسطهی امامت ائمهی معصومین(عليهم السلام) و در نهايت با ظهور آخرين وصىّ پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، خاتميّت حضرت محمد بن عبدالله(صلي الله عليه وآله) به بروز نهايى خواهد رسيد. بر این اساس، بطلان نظریات برخى از روشنفكران معاصر كه معتقدند: «خاتميّت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، به اين معناست كه بشر بعد از وى، با عقل خود مىتواند راه خود را طى كند و ديگر نيازى به غير ندارد» روشن مىشود. چرا که از اين آيهی شريفه و روایت تاویلی ذیل آن، به خوبى
1. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج51،، ص60.
2. ر. ک. به: همان.
3. یکی از این روشنفکران، محمد اقبال لاهوری است؛ وی رشد عقلي بشر را از مدارج حسي تكامل يافته ميداند و با اشاره به کفایت عقل برای بشر در دوران خاتمیت مينويسد: «بشر در دوران كودكي، انرژي رواني چيزي را آشكار ميسازد كه من آن را خودآگاهي پيامبرانه مينامم و به وسيلهی آن، در انديشهی فردي و انتخاب راه زندگي، از طريق پيروي از دستورها و داوريها و انتخابها و راههاي عمل حاضر و آماده، صرفه جويي ميشود، ولي با تولد عقل و ملكهی نقّادي زندگي، به خاطر نفع خود، تشكيل و نموّ آن اشكال از خودآگاهي را كه نيروي رواني در مرحلهی قديمتر تكامل بشري به آن صورت جريان داشت، متوقف ميسازد». ر. ک. به: احیای فکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ص145 و تشكيل جديد الاهيات اسلامي، ترجمه سید نذیر نیازی، ص218.
استفاده مىشود كه ختم نبوت حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) به ختم وصايت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيازمند است؛ یعنی اگر خاتم الأولياء(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نباشد، دينِ خاتم الانبیاء(صلي الله عليه وآله)، به معناى كامل و نهايى خود نمىتواند بر همهی مردم و عقول عرضه شود. به همین خاطر، در برخى از روايات، از وجود نازنین پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) وارد شده است كه آن حضرت فرمودهاند:
«الْأَئِمَّةُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِه وَ مِنْهُمُ الْقَائِمُ الَّذِي يَقُومُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ فِي أَوَّلِهِ»[1]
ائمهی بعد از حسین که از ذریه اویند، نه نفرند و از آنهاست قائم که در آخر الزمان [برای اقامهی دین] قیام میکند، همانطورى كه من در اوّل الزمان [برای اقامهی دین] قیام کردم.
البته همانطور که مطرح شد، با قطع نظر از روایاتِ دستهی اول، از آيهی شريفه سی و سوم سوره مبارکهی توبه، به ضميمهی روايات وارد شده در ذيل آن، استفاده مىشود كه دين اسلام، با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جهانى خواهد شد.
دستهی دوم: روایات دال بر وجود سایر ادیان؛
در نقطهی مقابل روایات دستهی اول، برخى دیگر از روايات وجود دارند که مبین
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(قدس سرّه)، ج36، ص325 به نقل از كفایه الاثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، علی بن محمد خزاز قمی، ص62 و به همین مضمون ر. ک. به: همان، ج342 و 344.
این مطلبند که در زمان حكومت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) غیر از مسلمانان، پيروان مذاهب مختلف، مانند يهوديّت و مسيحيّت، جزيه پرداخت مىكنند.
به عبارت دیگر، دستهی دوم از روایات، در تقابل با دسته اول از روایات که اساساً وجود سایر ادیان را نفی میکنند، معتقدند که ادیان دیگر و به تبع متدینان به آنها، با شروط خاصی اجازهی حیات دارند. اینک به چند مورد از این روایات عنایت فرمایید.
یکی از این روایات، حدیثی است که جناب ابن عباس در تاویل آیهی نهم سورهی مبارکهی صف آورده است که خدای منان فرمود:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]
اوست كه رسول خود را با هدايت و آيين درست فرستاد تا آن را بر همه اديان چيره سازد، هر چند مشركان را ناخوش آيد.
از این رو، در ادامهی روایت آمده است:
«... لَا يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى لَا يَبْقَى يَهُودِيٌّ وَ لَا نَصْرَانِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ مِلَّةٍ إِلَّا دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ ... و حَتَّى تُوضَعَ الْجِزْيَةُ ... وَ ذَلِكَ يَكُونُ عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ»[2]
...این مساله اتفاق نمیافتد تا اینکه [هیچ] یهودی و نصرانی و صاحب ملتی باقی نمیماند، مگر اینکه در اسلام داخل میشود و [یا] برای آنها جزیه وضع میشود و این اتفاق نمیافتد مگر در هنگام قیام قائم.
ویا در روایت دیگری امام باقر(عليه السلام) میفرمایند:
«إذا قامَ القائمُ عَرَضَ الإیمانَ علی کلِّ ناصِبٍ، فإنْ دَخلَ فیهِ بِحَقیقةٍ وإلّا ضَربَ عُنُقَهُ أو یُؤدّیَ الجِزْیةَ کما یُؤدّیها الیومَ أهلُ الذِّمّةِ ویَشُدُّ علی وَسَطِهِ الهِمْیانَ ویُخرِجُهُم مِن
1. ر. ک. به: سوره مبارکه صف، آیه شریفه9.
2. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(قدس سرّه)، ج51، ص60 و ج52، ص375، 376.
الأمْصارِ إلَی السَّوادِ»[1]
زمانی که قائم قیام کند ایمان را بر هر دشمن کینهتوزی عرضه میکند، اگر از جان و دل ایمان نیاورد گردنش زده میشود یا همچون ذمّیان امروز جزیه میپردازد و به کمر او همیان[2] یا زُنّار[3] میبندد و آنان را از شهرها به دشتها میفرستد.
بنابراین در ظاهر، این دو دسته از روایات با یکدیگر معارضه میکنند؛ چه اینکه روایات دستهی اول میگویند: «پیروان هیچ دینی در زمان ظهور بر دین خود باقی نمیمانند» ولی روایات دستهی دوم میگویند: «پیروان ادیان ابراهیمی در زمان ظهور با شرائط خاصی، بر دین خود باقی میمانند».
تبیین سه راه، برای جمع بین روایات دستهی اول و دوم؛
بنابراين اینک پرسش این است که چگونه میتوان تعارض ظاهری ميان اين دو دسته از روايات را مرتفع نمود. به عبارت دیگر، بر فرض صحت سند هر دو دسته از روایات، اساساً راهکار جمع میان این دو طائفه چیست؟
در پاسخ به سؤال فوق، باید گفت که در اين زمينه، سه راه عمده وجود دارد و مىتوان به يكى از اين سه راه، ملتزم شد؛ اگر چه در نهايت، نمىتوان اذعان به عرفى بودن همهی اين طرق كرد اینک به بررسی این سه راه عنایت فرمایید.
راه اول: غلبهی دین اسلام و بقای برخی ادیان با شرایطی خاص؛
اینکه معتقد شویم که دستهی اول از روایات، بر «غلبهی دين اسلام بر ساير اديان» دلالت دارد. به اين معنا كه در آن زمان، «دين غالب مردم روى زمين»، دين اسلام خواهد
1. ر. ک. به: الكافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج8، ص227.
2. ازاربند و کمر بند. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا.
3. به کمربندی که مسیحیان ذِمی به حکم مسلمانان بر کمر میبستهاند تا از مسلمانان بازشناخته شوند، زُنار گویند. ر. ک. به: فرهنگ عمید.
بود و در همهی نقاط و مناطق و اماكن، شهادت بر توحيد و رسالت حضرت ختمى مرتبت(صلي الله عليه وآله) داده خواهد شد، امّا اين غلبه، با روایات دستهی دوم منافات ندارند؛ چرا که ممکن است در آن زمان، در برخى از نقاط جهان، عدّهی محدودى، به همان دين خود باقى بمانند و جزيه پرداخت كنند.
راه دوم: زوال شرک و اجازهی عمل به سایر مذاهب، ضمن دو شاهد؛
راه دوم جمع بین دسته اول روایت و دسته دوم از آنها این است که روایات دستهی اول را بر اين معنا حمل کنیم كه در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، هيچ مشركی باقی نخواهد بود، اما پيروان سایر مذاهب، اگر بخواهند مىتوانند بر مذهب واقعى و غیر محرف خود، باقى بمانند.
البته مىتوان گفت، همانگونه كه در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، قرآن بر، طبق آنچه كه واقعاً بر پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نازل گرديده، به مرحلهی بروز و عمل مىرسد، همانگونه در آن زمان نيز، ديگر كتب آسمانى، به صورت غير محرَّف، ارائه خواهد شد و تورات و انجيل واقعى در معرض یهودیان و مسیحیان قرار خواهد گرفت. در تایید مطلب فوق، میتوان به دو شاهد روایی استشهاد نمود که عبارتند از:
شاهد اول: روایات دال بر کشف تورات و انجیل واقعی؛
اولین شاهد روایی، استشهاد به برخى از رواياتی است که در منابع اهل سنت درباره این مساله آمده است که حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را از آن رو «مهدىّ» مىنامند كه در عصر ظهور، مردم را براى استخراج اصل كتب تورات و انجیل به كوههاى شام هدايت مىكند و با کشف آنها، به واسطهی تورات واقعى بر يهودیان و با انجیل واقعی بر نصرانیان احتجاج مىكند. در نتیجه جماعتی و يا كثيرى از مسیحیان و یهودیان، اسلام مىآورند. به یکی از این روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده توجه فرمایید.
«وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيَّ لِأَنَّهُ يَهْدَى إِلَى أَمْرٍ خَفِيٍّ وَ يَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاكِيَةَ وَ يَحْكُمُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ
بِالْإِنْجِيلِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَيْنِ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِالْقُرْآن».[1]
همانا مهدي از آن جهت مهدی نام گرفت؛ زيرا او به امري هدايت ميکند که مخفي و پنهان بود؛ او تورات و سایر کتب خداوند عز وجل را از غاری در سرزمین انطاکیه خارج میکند و بین یهودیان با تورات و بین مسیحیان با انجیل و بین اهل زبور با زبور و بین مسلمانان با قرآن حکم میکند.
شاهد دوم: روایات دال بر بازگشت حضرت عیسی(عليه السلام)؛
دومین شاهد روایی، که مىتواند شاهدی بر راه دوم باشد، استشهاد به برخى از رواياتی است که مبین این مطلبند که در زمان ظهور حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، حضرت عیسی(عليه السلام) نیز باز خواهد گشت و حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در حضور او صلیبها و خرافات را از بین میبرد و واقعیت مسیحیت مکشوف میگردد. به یکی از این روایات توجه فرمایید.
«المهدي يکسر الصليب و عنده عيسي»[2]
مهدي صليب[ها] را ميشکند، در حالي که عيسي در حضورش باشد.
آری توجه به این نکته لازم است که این امر در ابتداء خواهد بود و در ادامه بعد از ملاحظه تورات و انجیل واقعی و بعد از حضور حضرت عیسی(عليه السلام) باید بپذیریم که همهی آنها به اسلام گرایش پیدا میکنند.
راه سوم: غلبه اسلام بر معاندین و اجازهی بقا به متدینین بیآزار؛
سومین راه جمع این است که چه بسا ممكن است رواياتى كه مضمون آن چنین است:
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص350 و به همین مضمون از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نیز از منابع اهل سنت نقل شده که فرمودند: «انما سمي المهدي، لانه يهدي الي امر قد خفي و يستخرج التوراة و الانجيل من ارض يقال لها انطاکية». ر. ک. به: عقدالدرر، شافعی، باب سوم، ص40 و 41.
2. ر. ک. به: المعجم الصغير، طبرانی، ص150 و صحيح ترمذي، ج3، ص232 از اثبات الهداة، ج3، ص 650
«فإنْ دَخلَ فیهِ بِحَقیقةٍ وإلّا ضَربَ عُنُقَهُ»[1] «فَيَضَعُ فِيهِمُ السَّيْفَ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى آخِرِهِمْ»[2]
«اگر كسى اسلام نياورد، گردن زده مىشود». «پس در ميان آنان شمشير مينهد و تمامي ايشان را از دم تيغ ميگذارند».
بر اين معنا حمل شوند كه كسانى كه به حقانيّت اسلام علم پيدا كنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذيرند، دچار چنين عقوبتى شوند، بنابراين منافات ندارد كه عدّهاى از يهود و نصارى كه عناد و لجاجت ندارند، بر مسلك خود باقى بمانند.
نكتهی دوم: تبیین چگونگی و ویژگیهای دین در دوران ظهور؛
در تبیین اولین تعبیر روایی، ذکر شد که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، دين جديدى را كه از نظر ماهيّت و واقعيّت، با دين فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد، بلکه در آن زمان نیز، همين دين، كه بشر را به مسألهی ظهور و آماده شدن براى آن ترغيب مىكند، بنیان اعتقادى مردم و اساس دين آنان را تشکیل میدهد؛ هر چند که ممكن است برخى از احكامى كه تاكنون بيان نشده باشد، در آن زمان بيان شود، از این رو تلقی جدید بودن دین ایجاد شود.
البته اين مطلب را که ممکن است برخی احکام در زمان ظهور بیان شوند، شايد بتوان از برخى تعابير روایی استفاده نمود؛ تعابیری همچون روایتی که امام باقر(عليه السلام) طی آن فرموده است:
1. ر. ک. به: الكافي، کلینی(رحمه الله)، ج8، ص227.
2. ر. ک. به: بحارالأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص338.
«إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ... سَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ لَمْ يَسْكُتْ عَنْهَا نِسْيَاناً لَهَا فَلَا تُكَلَّفُوهَا رَحْمةً مِنَ اللهِ لَكُمْ فَاقْبَلُوهَا»[1]
به درستی که خداوند تبارک و تعالی درباره بعضی از چيزها سكوت كرده است [یعنی نه آنها را حرام كرده و نه واجب] اين سكوت از روی فراموشی نبوده است بلكه خواسته است شما در آن موارد آزاد باشيد. پس شما خود را در آن زمينهها به تكلف و مشقت نيندازيد، رحمتی است از جانب خدا برای شما پس آن را بپذیرید و بگیرید.
هر چند، اين احتمال نیز نسبت به روایت فوق وجود دارد كه چه بسا مدلول آن، «سكوت دائمى و هميشگى» باشد؛ يعنى، ممكن است خداوند متعال در هيچ زمانى آن احکام را بيان نفرمايد.
به هر جهت، از تتبع در مجموع روايات، درباره خصوصیات دین در دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چند ویژگی مهم استفاده مىشود كه عبارتند از:
ویژگی اول: تغییر اجرای احکام، ضمن دو شاهد روایی؛
یکی از ویژگیهای دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) این است که در آن زمان، نحوهی اجراى برخى از احكام تغيير خواهد كرد. در این زمینه به ذکر دو شاهد روایی بسنده میشود که عبارتند از:
شاهد روایی اول: اعلام حرمت گنج داری؛
در برخى از روايات وارد شده است كه هر كسى گنجى داشته باشد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام اعلام مىشود. امام صادق(عليه السلام) در این زمینه فرموده است:
«مُوَسَّعٌ عَلَى شِيعَتِنَا أَنْ يُنْفِقُوا مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا حَرَّمَ عَلَى كُلِّ ذِي كَنْزٍ كَنْزَهُ حَتَّى يَأْتِيَهُ بِهِ فَيَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى عَدُوِّهِ»[2[
1. ر. ک. به: من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج4، ص75.
2. ر. ک. به: تفسير عياشى، ج2، ص87 و بحارالانوار، مجلسی(رحمه الله)، ج73، ص143.
بر شيعيان ما انفاق به معروف و به مقدارى كه مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى كه قائم آل محمد(صلي الله عليه وآله) ظهور فرمايد، هر گنجى را بر نگهدارندهی آن حرام مىكند تا اينكه دارندهی گنج، آن را بياورد و حضرت به وسيلهی آن، بر دشمنانش پيروز گردد.
البته امام صادق(عليه السلام) در دنبالهی روايت، این مطلب را با عبارت «وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ» تاویل آيهی شريفهی سی و چهارم سورهی مبارکهی توبه دانستهاند كه خداوند متعال فرموده است:
(وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ)[1]
كسانى كه طلا و نقره را گنجينه قرار مىدهند و آن را در راه خدا خرج نمىكنند، پس آنان را به عذاب دردناك مژده بخش.
بنابراین بايد توجّه داشت که بر طبق چنين احاديثى، مىتوان گفت که اساساً بطون و تأويل اصلى برخى از آيات شريفهی قرآن، در زمان ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) روشن مىشود؛ از این رو، نمىتوان گفت که در زمان قبل از ظهور، كسانى كه گنج دارند، مشمول این آيهی شريفه هستند؛ به عبارت دیگر، نمىتوان گفت كسانى كه در اين زمان، زكات و انفاق خود را به طور صحيح انجام مىدهند و داراى گنج نيز هستند، اين گنج، بر آنان حرام است، ولی میتوان گفت که تا زمان ظهور، «انفاق به معروف»، لازم است و در زمان ظهور، به نحو ديگرى خواهد بود.
شاهد روایی دوم: اجرای حد شرعی بر مانعین زکات؛
در برخى از روايات وارد شده است كه در عصر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، کسانی که مانع پرداخت زكات هستند، حدّ شرعی بر آنها جارى مىشود، تا جامعه از لوث فساد و وجود آنان اصلاح شود؛ چه اینکه رباخواران و غاصبان
1. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه34.
حقوق و اموال انسانها كه سراسر دوران عمر خود را به چپاول و غصب و گرانفروشى و احتكار و... گذراندهاند و از پرداخت حقوق الهی نه تنها امتناع کردند، بلکه مانع این عمل خیر از سوی دیگران نیز بودهاند، گرچه ظاهر الصلاح و مسلمان باشند، ولی باید حد شرعی بر آنها جاری شود.
البته نباید از نظر دور داشت که اين عقوبت، مختص زمان ظهور است و ربطی به دوران قبل از ظهور، ندارد. به هر جهت، در این زمینه، امام صادق(عليه السلام) فرموده است:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخَذَ مَانِعَ الزَّكَاةِ فَضَرَبَ عُنُقَه»[1]
وقتى قائم ما قيام كند، مانع زكات را دستگیر میکند و گردن او را مىزند.
و یا در روایت دیگری آمده است:
«لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ لَحَكَمَ بِثَلَاثٍ لَمْ يَحْكُمْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ ... وَ يَقْتُلُ مَانِعَ الزَّكَاةِ...»[2]
زمانی که قائم قیام میکند به سه چیز حکم میکند که کسی قبل از او به آن حکم نکرده است [یکی از آنها این است که او] منع کننده از پرداخت زكات را مىكشد.
ویژگی دوم: نسخ برخی احکام، ضمن یک شاهد روایی؛
یکی دیگر از ویژگیهای عصر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) این است که در آن دوران، برخى از احكام، منسوخ مىشوند. به عنوان شاهد مثال، «تقيّه» كه در زمان امامان معصوم(عليهم السلام) گاه متصف به وجوب، گاه متصف به حرمت و گاهی نیز متصف به جواز و اباحه و کراهت بوده است و تا پایان عصر غيبت نيز این احکام دوام دارد، بر طبق برخى روايات، در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، مشروعيّت خود را از دست مىدهد و نه امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به تقيّه حکم یا عملی صادر خواهد كرد و نه مردم مجازند تا بر طبق تقیه، امتثال کنند. به عنوان مثال در ذیل آیهی شریفهی نود و هشتم سورهی مبارکهی صف که آمده است:
1. ر. ک. به: كافى، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج3، ص503.
2. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص325.
(فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء)[1]
و چون وعدهی پروردگارم فرا رسد آن را در هم كوبد.
امام صادق(عليه السلام) در تاویل آن میفرمایند:
«قال(عليه السلام): رَفَعَ التَّقِیَّةَ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَیَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَاءِ الله»[2]
امام(عليه السلام) فرمود: [این آیه برای] رفع [حکم] تقیه [در] زمان قیام قائم خواهد بود؛ پس او، از دشمنان خدا انتقام میگیرد.
یا در روایتی دیگر میفرمایند:
«لَيْسَ عِنْدَهُمْ تَقِيَّة»[3]
نزد ایشان تقيّه نیست.
البته تذکر این نکته لازم مینماید که ظاهر رواياتی که در این زمینه صادر شده است، «اطلاق» داشته و تمام اقسام تقیه را شامل میشود. یعنی در آن زمان، هيچ كدام از انواع تقيّه از قبيل «مداراتى»، «خوفى»، «اکراهی» و «كتمانى»، مشروع نیست؛ زیرا از یک طرف، در آن زمان، احكام به صورت واقعى ظهور خواهند داشت و لذا لازم است تا احكام واقعى، اجرایی و عملیاتی گردند و از طرفى دیگر، مشروعيت تقيّه، جهت حفظ عقائد صحيح و صیانت از پيروان آن است که در آن زمان، دیگر موجبی برای آن وجود ندارد.
جمع بندی و نتیجهی بحث؛
بنابراین، از مجموع نکات مطرح شده و نیز از جمیع تعابير روايی که درباره «كيفيّت
1. ر. ک. به: سوره مبارکه صف، آیه شریفه98.
2. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج12، ص207.
3. ر. ک. به: همان، ج53، ص46 و تعابیر وارده در روایت بلندی که در همین کتاب نقل شده است. برای مطالعه بیشتر ر. ک. به: همان، ج52، ص345.
دين در عصر ظهور» وارد شده، استفاده مىشود كه دين در دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، با همهی اَبعاد و ظرفیتهای بالقوة و بالفعل، به مرحلهی اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقّق خواهد يافت، در نتیجه در آن زمان مبارک، هيچ گونه محدوديّتى در بيان و اجراى احكام وجود نخواهد داشت و هر آنچه به عنوان مانع تصوّر شود، به قدرت لا یزال الهی از بين خواهد رفت. انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتار دوم
فرق انحرافی در عصر غیبت
سخنرانی درجشنوارهی فرهنگی، هنري و گردشگري مهدويت
آنچه در گفتار دوم مطالعه خواهید کرد:
1.وهابیت، اصلیترین و قویترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
2.گذری کوتاه بر عقائد فرقه وهابیت و مراحل سه گانه پیدایش آن؛
3.مرحله اول پیدایش: احمد بن حنبل، امام مذهب حنبلی؛
4. مرحله دوم پیدایش: ابن تیمیه ادامه دهنده راه احمد بن حنبل؛ بخش اول: ترویج عقائد باطل درباره خداوند متعال؛ بخش دوم: ترویج عقائد باطل درباره قرآن کریم؛ بخش سوم: ترویج عقاید باطل درباره انبیاء و اولیاء الهی؛ بخش چهارم: انکار فضائل اهل بیت؛
5.مرحله سوم پیدایش: محمد بن عبدالوهاب، ادامه دهنده راه ابن تیمیه؛
6.وهابیت، خطرناکترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
7.تبیین وظیفه مسلمانان واقعی در عصر غیبت؛
8.جمع بندی و نتیجه بحث.
فرق انحرافی در عصر غیبت
(وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)[1]
و ما در زبور پس از تورات نوشتهايم که اين زمين را بندگان صالح من، به ميراث خواهند برد.
ايام ولادت با سعادت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، آخرين پيشواي شيعيان، منجي عالم بشريت، اميد اميدواران و منتَظَر منتظرانِ چشم دوخته برای سعادت بشریت، بر تمامی شيعيان جهان و همهی مسلمانان عالم، میمون و مبارک باد.
تبیین موضوع بحث؛
یکی از موضوعات مهمّى كه دین مبین اسلام، تقریباً از آغاز با آن مواجه بوده و تاکنون نیز منشأ بسيارى از انحرافات، اختلافات و خسارات شدید بر پیکرهی آن شده، موضوع «فرقههای انحرافی» است؛ این موضوع که در عصر غیبت آخرین حجت الهی، بیشتر مورد توجه بدخواهان و بدکرداران قرار گرفته است، تاکنون توانسته در انحراف اسلام از خط اصیل و رحمانی خود، آثار سویی برجای بگذارد؛ از این رو شناخت این فرقهها برای عموم مسلمانان بسیار ضروری و لازم مینماید.
البته پژوهشگران محترم به نیکی میدانند که بررسی اين موضوع، به تبع تعدد گروهها
1. ر. ک. به: سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه105.
و گوناگونی مکاتب، مجالی واسعتر از این مقال میطلبد، لیک آنچه در اين دفتر مطمح نظر است، تحقیق و تامل درباره اندیشهها و افکار یکی از این گروهکهای منحرف و استعمار ساخته یعنی «مکتب وهابیت» است.
وهابیت، اصلیترین و قویترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
بر اساس نکات پیش گفته، به نظر میرسد بر هر مسلمان آيندهنگری اعم از شيعه و سني، لازم بلکه ضروری است تا در اندیشههای مسالک جعلی و آراء مذاهب بشرساخته از جمله آئين باطل وهابيت، که براي از بين بردن دين اسلام بوجود آمده است، تدبر، تفكر و توجه نماید؛ چرا که اساساً مسلماني كه ميخواهد گام به گام در پي تحقق دين حركت كند، از شناخت زیربنایی اين نحلههای خطرناک و اشباه آن بينياز نبوده و نيست.
البته چه بسا ممکن است برخی از افراد، تاکنون هیچگاه نام «وهابيت» را به درستی نشنيده باشند، يا به درستی از عقائد و افكار آنها اطلاع نداشته باشند، اما باید بدانند که امروزه يكي از دشمنان اصلي دين اسلام که دشمنیشان با اسلام، به مراتب از دشمني يهود و نصارا و سایر مذاهب، قويتر و شدیدتر است، همین مکتب استعماری است.
بدیهی است منظور از دشمنیِ قويتر و عداوتِ شدیدتر از جانب این گروه، این است که فرقهی وهابیت از ابتدای بنیانگذاری اعتقادی تا زمان قدرتیابی سیاسی، با تحرك فراوان و بسیج تمام امكانات مادی و معنوی خویش میکوشد تا به زعم خود، دين اسلام را از ماهيت اصلي و الهی خود خالي كند و از انسان مسلمان، يك انساني بر خلاف آنچه كه قرآن کریم انتظار دارد به وجود آورد.
آری در میان دشمنان قسم خوردهی اسلام، يكي از قویترین، اصلیترین و کینهتوزترین دشمنان، گروه وهابيت است که از مذهب حنبلی نشأت گرفته است. از این رو، به اندازهی وسع این مجال، باید به صورت اجمالی و گذرا تشکیل مسلک وهابی مورد تبیین قرار گیرد.
گذری کوتاه بر عقائد فرقهی وهابیت و مراحل سهگانه پیدایش آن؛
يكي از چند ده عقائد باطل و بسيار مهم مذهب جعلی وهابیت، كه به عنوان مذهب حنبلي معروف شده، اين است كه ایشان «به طور كلي عقل را از قلمرو دين، بيرون كردهاند» و بر این باورند که باید به هر آنچه که در ظاهر آیات و روایات آمده، اخذ نمود، خواه آن ظاهر، با عقل سازگار باشد، خواه با عقل ناسازگار باشد! به عنوان مثال: ایشان در تبیین مقصود قرآن کریم از آیهی (يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ)[1] معتقدند که خداوند متعال نیز واجد همين دستي است كه انسان عادی یا بشر مادي واجد آن است! اما هنگامی که به آنها اشکال میشود که آن خدايي كه دست دارد، پس بايد به دستش، نيازمند باشد، در حالیکه خدايِ نيازمند، دیگر خدا نيست! مطابق با آموزههای حنبلی در پاسخ ميگويند: «دربارهی اين بحثها سخن مگویید و اين مباحث را كنار بگذاريد»!؟
و یا بر حسب بعضي از روايات اسلامی، ملائكهی الهي از آسمان نازل ميشوند و اعمال مردم را نظاره کرده و ثبت ميكنند، اما حنبليها در رابطه با این روایات معتقدند که ذات خداوند متعال، در هر شب جمعه يا در يكي از شبهاي هفته، بر آسمان دنيا نازل ميشود و پايين ميآيد و اعمال مردم را نظاره کرده و ثبت ميكند!؟
و یا طبق عقائد باطلي كه دارند، فتوا میدهند که عمل شیعه بر اینکه در نماز از مهر استفاده میکند، شرک محسوب میشود و «هذا شركٌ»! در حالیکه شیعه مهر را در نماز به عنوان محل سجدهاش قرار ميدهد، نه اینکه به زعم باطل آنها مهر را پرستش كند و در برابر مهر سجده كند و یا توسل به انبياء و اولياء خدا(عليهم السلام) و زيارت قبور ایشان را شرك ميدانند! در حالی که توسل به این ذوات مقدس به معنای پرستش آنها نیست.
بر این اساس، همانطور که از مرور برخی اندیشههای این گروه برمیآید، مکتب وهابیت همانند مذهب حنبلی، بين بزرگان و علماء به عنوان يك عقیدهی خشك و جامد مطرح است و برخلاف مذهب اهلبيت(عليهم السلام) که عقل را به عنوان یک حجت در كنار
1. ر. ک. به: سوره مبارکه فتح، آیه شریفه10.
پيامبران بزرگوار الهی(عليهم السلام) قرار داده، اینها عقل را به طور كلي از دايرهی دين كنار گذاشتهاند.
بنابراین بعد از این مقدمه اینک لازم است، درباره منشا به وجود آمدن مسلک وهابيت یا مراحل سهگانهی پیدایش این فرقهی منحوس و همچنین دربارهی برخی از افكار منحرف آنها و نیز حول خطراتي که آنها براي اسلام دارند مطالبی را به استحضار برسانیم؛ چرا که در زمان معاصر ميطلبد كه همه بيدار باشند و گرنه در شبیخون دینی و فرهنگی دشمن، خدای ناکرده گرفتار خواهند شد.
مرحلهی اول پیدایش: احمد بن حنبل، پیشوای مذهب حنبلی؛
بدون شک اولین دورهی شکلگیری مکتب وهابیگری در شناخت آموزههای مذهب حنبلی نهفته است؛ زیرا همانطور که گفته شد، ريشهی مسلك وهابی را باید در مذهب حنبلي که يكي از مذاهب اربعهی اهل سنت است، جستجو کرد که ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل(164- 241 هـ ق) پیشوای آن به شمار میآید.
ابن حنبل که با استناد به احاديث، اصول عقايد اسلامي را تدوين كرد و از او به عنوان امام «اهل حديث» ياد ميشود، ابتدا از بزرگترين شاگردان شافعي بود، ولی بعدها از مذهب او روي برگرداند و مذهب مستقلي به نام «حنبلي» ايجاد كرد که بر چند اصل استوار است؛ این اصول عبارتند از: استفاده و بهرهگیری از «نص قرآن و سنت، فتاوي صحابهی پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، قول موافق با كتاب و سنت بعضي از صحابه و احاديث مرسل و ضعيف».
بر این اساس، برخی از عقايد احمد بن حنبل عبارتند از: یک. ايمان به وجوب قَدَر و روايات وارده در این باب: چه اینکه وی معتقد به عدم جواز پرسش در این مورد است، از این رو به پیروانش سفارش مینماید تا از مناظره در این مورد اجتناب کنند. دو. تشبیه صفات خالق به صفات مخلوق: چه اینکه در اثبات صفات براي خداوند، تا مرز تشبيه به صفات مخلوق پيش ميرود. سه. پافشاری بر قدمت قرآن: چه اینکه وي به حادث بودن قرآن معتقد نبود و آن را مانند ذات خدا، قديم میدانست.
البته احمد بنحنبل با وجود برخی از عقائد باطل، به وسع خود، در تثبیت فضائل امام علی(عليه السلام) کوشش کرد؛ چه اینکه پیش از وی، خلیفهی راشد بودن امام علی(عليه السلام) در میان محدثان اهل سنت تثبیت نشده بود و در این قضیه موافق و مخالف وجود داشت، لکن احمد بن حنبل بود که رسما امام علی(عليه السلام) را خلیفه چهارم از خلفای راشد اعلام کرد و با زحمات فراوان توانست مساله «تربیع خلافت» را تثبیت کند، و از این طریق با ناصبی گری، سخت مبارزه نمود و کتاب «مناقب الصحابه» او بهترین گواه بر این مطلب است. «حمصی» میگوید وقتی مساله «تربیع» از جانب احمد بنحنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم، کار شما، طعن بر طلحه و زبیر است، او صورت درهم کشید و گفت: من چه کار با آنان دارم؟ آنگاه سخنی از عبد الله بن عمر نقل کردم، او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است، او علی را عضو شورای شش نفره قرار داد و علی نیز خود را امیر مؤمنان معرفی کرد، حالا من بگویم، علی امیر مؤمنان نیست؟[1]
مرحلهی دوم پیدایش: ابن تیمیه ادامه دهندهی راه احمد بن حنبل؛
دومین دورهی شکلگیری مکتب وهابیگری به شناخت ابن تیمیه باز میگردد؛ چه اینکه بعد از احمد بن حنبل، در قرن هفتم هجری و تقریباً شش سال بعد از سقوط بغداد به دست مغولان، در يكى از نقاط شام به نام حران و در خانوادهاى که اعضاى آن بیش از یک قرن علمدار مذهب حنبلى بودند، كودکی تولد یافت که پدرش عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدالله بن تیمیه حرّانی، او را احمد نام نهاد. این کودک که بعدها به ابن تیمیه(661 حران ترکیه- 728 هـ ق) معروف شد، با خانواده به دمشق کوچ کردند و در آنجا ابتدا نزد پدر که در مسجد جامع دمشق تدریس میکرد و سپس نزد سایر اساتید، مشغول تحصیل شد و در نهایت از آخرین استادش شرفالدین احمد بن نعمه مقدسى اجازه فتوا گرفت و بعد از وفات پدر بر کرسى تدریس در مسجد جامع دمشق نشست.
1. ر. ک. به: طبقات الحنابلة، ابن ابی یعلی، ج1، ص393.
ابن تيميه تا سال 698 هجرى در کسوت یک روحانى حنبلى در شام زيست و تا آن سال، انحرافی از او گزارش نشد، ولی بعد از آن که در پاسخ به سؤالات مردم شهر «حماة» رسالهاى را به نام «الرسالة الحموية»، نوشت، آثار انحراف در او ظاهر گرديد. چه اینکه وى در اين رساله، بر خلاف آیات صریح و روشن قرآن[1] و دلائل محكم و استوار متكلمان اسلامى اعم از معتزلى و اشعرى و شيعى و افکار صحیح اسلامی، بی پرده براى خداوند متعال «جهت» و «سمت» قائل شد و تلويحاً ذات اقدس الاه را «جسم» پنداشت!؟ و گفت: خدا فوق آسمانهاست و بر عرش خود تكيه كرده است.
بنابراین علماى عصر، به مخالفت با افکار و عقاید ابن تیمیه برخاستند و از نشر افکار گمراه او ممانعت کردند و در قصر حاکم دمشق، جلسهی محاکمهای با حضور قضات برگزار کردند و او را محکوم کردند و پس از محکومیت بود که او را به زندان معروف «قلعة الجبل» مصر فرستادند اما دو سال بعد آزاد شد و در مصر ماند و دست از افکار خود برنداشت تا اینکه سال 707 هجری قمری مجدداً به خاطر نشر افکار باطل، از او شکایت شد، لذا با حکم قاضى دوباره به زندان رفت، ولى بعد از یک سال آزاد شد. سال 709 هجری قمری به اسکندریه مصر تبعید شد، ولی هشت ماه بعد با تغییر اوضاع، به قاهره بازگشت.
ابنتیمیه در سال 712 هجری قمری راهى شام شد و در سال 718 هجری قمری
1. از جمله آیاتی که صریحاً خداوند متعال را منزه از جسمانى بودن و هر نوع مماثله با سایر موجودات میشمارد میتوان به آیهی یازدهم سوره مبارکه شوری است که میفرماید: {لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}/ براى او مانندى نيست. و نیز از جمله آیاتی که جهت و سمت را در مورد خدا نفی کرده و او را در همه جا حاضر و ناظر ميداند آیهی چهارم سوره حدید مىفرمايد: {وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ}/ او با شماست در هر كجا باشيد و نيز در آیه هشتاد و چهارم سوره مبارکه زخرف ميفرمايد: {وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ}/او (خدا) كسى است كه در آسمانها خدا است و در زمين خداست.
کرسى تدریس و افتاء را در آن سامان بر عهده گرفت و دوباره فتاوا و عقاید نادرست و جنجالی خویش را مطرح نمود. اما این بار تا خبر به علما، قضات و دستگاه حاکم رسید، ابتدا پنج ماه او را در قلعهاى حبس کردند و آزاد شد. پس از آزادى تا سال 726 هجری قمری به تدریس ادامه داد، تا اینکه باز هم به خاطر اصرار بر افکار منحرف خود و نشر آن در همان قلعه زندانى و از نوشتن و مطالعه منع شد تا اینکه سرانجام در سال 728 هجری قمری در همان قلعه از دنیا رفت، در حالىکه پنج ماه قبل از مرگش، از دوات و کاغذ محروم شده بود.
پس از ذکر این مقدمه، اهم مبانی فکری ابنتیمیه را میتوان در چهار بخش زیر خلاصه نمود که عبارتند از:
بخش اول: ترویج عقائد باطل درباره خداوند متعال؛
یکی از مهمترین انحرافات فکری ابن تیمیه مربوط به افکار باطل او در مورد خداوند متعال است؛ در توضیح این مطلب باید گفت که بخشی از صفات خداوند متعال مانند «وجه» و «ید» و «استواء بر عرش» و نظائر اینها که قرآن و حدیث از آن خبر داده و عقل انسان آنها را درک نمیکند، صفات خبری نامیده میشود. بر این اساس شکی نیست که معانی لغوی صفات خبری، با جسمانیت خداوند ملازم است؛ زیرا «وجه» به معنای «صورت» و «ید» به معنای دست و «استواء» به معنای استقرار و جلوس است که از ویژگیهای مخلوقات است نه خالق بیهمتا و او از چنین معانی بشری، پاک و منزه است. حال بر خلاف اکثر مسلمانان، ابن تیمیه نسبت به آیاتى که ذات خداوند را از جسمانیت منزه ساخته، بىاعتنایى کرده و در کتابهایش اصرار دارد تا صفات خبری الهی را بر معانی لغوی و متداول عرفی آنها حمل کند[1] و پا را از این نکته نیز فراتر میگذارد و اعتقاد باطل خود را به همهی صحابه و تابعان مستند میکند و البته از این رهگذر از سایر مسلمانان نیز که به کمک قرائن موجود در آیات و روایات صفات خبری را بر معانی مجازی و کنائی حمل میکنند، انتقاد میکند.
1. ر. ک. به: الفتاوى، ابن تیمیه، ج5، ص192.
بخش دوم: ترویج عقائد باطل درباره قرآن کریم؛
یکی دیگر از انحرافات فکری ابن تیمیه، مربوط به افکار باطل او در مورد قرآن کریم است؛ از جمله وی مدعی است که در قرآن، آیات متشابه وجود ندارد، بلکه تمام آیات قرآن محکمات است و تشابه امرى، نسبى است؛[1] در حالىکه در قرآن به تصریح آمده است که:
(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)[2]
او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس این کتاب مىباشد و قسمتى از آن، متشابه است.
بخش سوم: ترویج عقاید باطل درباره انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام)؛
یکی دیگر از انحرافات فکری ابن تیمیه، مربوط به عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیای الهی(عليهم السلام) است؛ وی معتقد است که آنان پس از مرگ، کوچکترین تفاوتی با افراد عادی ندارند؛ او در این راستا، مسائلی را مطرح میکند که همگی یک هدف را تعقیب میکنند و آن کاستن از مقام و در نهایت عادی جلوه دادن پیامبران، مخصوصا پیامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و اولیاء بزرگوار دین. بر این اساس او معتقد است:
«نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست، همچنین رفتن به مشاهد مشرّفه جهت عبادت در کنار آنها، از قبیل نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن
1. ر. ک. به: تفسیر ابن تیمیه معروف به تفسیر کبیر، ج1، ص253.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه7.
مشروع نیست، بلکه باطل است.[1] تمام احادیث مربوط به زیارت قبر پیامبر(صلي الله عليه وآله)، ضعیف، بلکه دروغ است.[2] اگر کسى به شخصى که از دنیا رفته بگوید، مرا دریاب، کمکم کن، شفاعتم کن، مرا بر دشمنم پیروز گردان و امثال این درخواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است[3] و اگر چنین بگوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است.[4] اعیاد، شریعتى از شرایع است که در آن باید از دستورها متابعت نمود، نه آنکه بدعتگذارى کرد و این عمل همانند اعمال مسیحیان است که حوادث مربوط به حضرت عیسى(عليه السلام) را عید مىگیرند.[5] بناى بر اهل قبور از اعمال مشرکین است.[6] اگر کسى بگوید از پیامبر به جهت نزدیکى به خدا مىخواهم شفیع من در این امور باشد، این از کارهاى مشرکان است.[7] گنبد و بارگاهى که بر قبر صالحین و انبیا، از اهل بیت و عامه بنا شده، از بدعتهاى حرامى است که در دین اسلام وارد شده».[8]
بخش چهارم: انکار فضائل اهل بیت(عليهم السلام)؛
یکی دیگر از انحرافات فکری ابن تیمیه، مربوط به دشمنى او با اهل بیت پیامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) که به وضوح در آراء وی در کتاب «منهاج السنة» که حقیقتاً باید آن را
1. ر. ک. به: مجموعة الرسائل و المسائل، ابن تیمیه، ج1، ص60.
2. ر. ک. به: قاعده جليلة في التوسل والوسیلة، ابن تیمیه، ص156.
3. ر. ک. به: الهدایة السنیة، محمد بن عبدالوهاب، ص30.
4. ر. ک. به: زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ابن تیمیه، ص17 و 18.
5. ر. ک. به: اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحيم، ابن تیمیه، ص293 و 295.
6. ر. ک. به: منهاج السنة، ابن تیمیه، ج1، ص474.
7. ر. ک. به: زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ابن تیمیه، ص156.
8. ر. ک. به: منهاج السنة، ابن تیمیة، ج2، ص435- 437.
«منهاج البدعة» دانست، یافت میشود. با مطالعه این کتاب فاقد مدرک، مىتوان به میزان دشمنى او با اهل بیت(عليهم السلام) پىبرد. در حقیقت ابنتیمیه به خاطر دشمنى با شیعه و اهل بیت(عليهم السلام) در صدد تضعیف بدون دلیل تمام احادیث فضایل و مقامات اهل بیت(عليهم السلام) و در رأس آنان امام علی(عليه السلام) همت گماشته، فضائلی که دهها حافظ و حاکم از محدثان اهل سنت، آن را نقل کرده و به صحت آن-ها تصریح کردهاند؛ از جمله اینکه وى از جهاتى با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیت(عليهم السلام) مخالفت کرده و بر فرض نزول، آن را فضیلتى براى ایشان نمىداند و یا اینکه آیهی تطهیر را بر عدم عصمت اهل بیت(عليهم السلام) توجیه کرده و میگوید:
«پیامبر دعا کرد خداوند رجس و پلیدى را از آنان دور ساخته و پاکشان گرداند و این دلالت بر عصمت ندارد...».[1]
و یا در انکار فضائل امام علی(عليه السلام) به تضعیف روایاتی پرداخته که برخی از بزرگان اهل سنت نقل کردند وی در این باره میگوید:
«ترمذى، احادیثى در فضایل على ذکر کرده که بسیارى از آنها ضعیف است».[2] حدیث «هو ولىّ کل مؤمن بعدى» او [امام على] سرپرست هر مؤمنى بعد از من است. یک حدیث دروغ بر رسول خداست. بلکه او در حیات و مماتش ولى هر مؤمنى است و هر مؤمنى نیز ولى او در زمان حیات و ممات است».[3]
به دیگر بیان، از منظر ابن تیمیه ملاک در صحت اشخاص، خود اوست؛ یعنی هر چه او استنباط کند صحیح است و نه حتی سخن نویسنده چه برسد به سخن دیگران. در نتیجه باید گفت آنچه موافق با هواى نفس ابنتیمیه است حجت بوده و آن چه مخالف
1. ر. ک. به: منهاج السنه، ابن تیمیه، ج3، ص4.
2. ر. ک. به: همان ج7، ص178.
3. ر. ک. به: همان، ج4، ص104.
هواى نفس اوست، ضعیف یا جعلى است. البته اندیشههای باطل ابن تیمیه به این موارد محدود نمیشود، بلکه وی به انکار با شأن نزول آیه انذار[1]، مخالفت با شان نزول آیه مودت[2]، تضعیف دلالت آیه ولایت[3]، تضعیف حدیث غدیر[4] و تکذیب ذیل آن[5]، تکذیب حدیث «مواخاة»[6] و انکار حدیث ولایت[7] و دهها عقیده باطل دیگر پرداخته که در این مقال، مجالی برای ذکر آنها نیست.
آری ابن تیمیهی حنبلی، با گشودن باب تکذیبهای متعصبانه، تضعیفهای جاهلانه و تردیدهای عامدانه، زحمات احمد بنحنبل را در تثبیت فضائل امام علی(عليه السلام) به هدر داد و از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انکار فضائل امام علی(عليه السلام)، روح ناصبیگری و ارتداد از فضائل اهل بیت(عليهم السلام) را پرورش داد.
به عبارت دیگر، میتوان اینگونه گفت که ابن تیمیه با طرح نظریات عجیب و غریب، عقائد احمد بن حنبل را در باب توحید پی گرفت و براي تحكيم همان عقائد، کوششهای فراوانی كرد و بر خلاف قرآن و سنت، مطالب بسيار باطل دیگري را در باب توحید، شرک و بدعت بر کلمات امام مذهب خود افزود، تا جایی که از احمد بن حنبل پیشی گرفت. زیرا احمد بن حنبل از تحقير و تنقيص و پايين آوردن مقام خداوند شروع كرد و آن را در سطح يك بشر عادي پايين آورد ولی ابن تيميه كه امروزه بسياري از كشورهاي سني مذهب، خصوصاً عربستان، پيرو نظريات او هستند، نه تنها عقائد او را در «تجسیم» و «تشبیه» دنبال كرد، بلکه به تحقیر و تنقیص انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام) نیز بسنده
1. ر. ک. به: همان، ج7، ص139- 143.
2. ر. ک. به: همان، ج2، ص118.
3. ر. ک. به: همان، ج4، ص5 و 6.
4. ر. ک. به: همان، ج7، ص319.
5. ر. ک. به: همان، ج7، ص55.
6. ر. ک. به: همان، ج7، ص359- 361.
7. ر. ک. به: همان، ج3، ص9.
ننمود و در نهایت به جرح و تعدیل عقائد اهل سنت روی آورد، تا جایی که یکی از علمای هم عصر او به نام علي بن عبد الكافي معروف به تقي الدين سُبكي(683-756 هـ ق) در مقدمه كتاب «طبقات الفقهاء الشافعية» معتقد است که ابن تیمیه بر پيكرهی عقائد جمهور مسلمین ضربه زده و در دین بدعتگذاري كرده است؛ وی راجع به افكار منحرف ابن تيميه میگوید:
«انَّ افكاره لا تلائم عقيدة جمهور المسلمين واحدث في اصول العقائد ونقض من دعائم الاسلام: الاركان والمعاقد بعد أن كان مستتراً بتبعية الكتاب والسنة مظهراً انه داع الى الحق، فخرج عن الاتباع الى الابتداع و شذ عن جماعة المسلمين»[1]
به درستی که افكار ابن تیمیه با افكار تمام مسلمانان سازگاري ندارد او بدعتهایی در اصول عقايد ايجاد كرد و اركان و پايههاى اسلام را خراب كرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زير پـوشـش تبعیت از كتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد كه به سوى حق دعوت [و به بهشت هـدايـت] مـىكند ولى از تبعیت سرباز زد و به بدعت گويى پرداخت. او با مخالفت با اجـمـاع از جماعت مسلمين جـدا شـد.
و یا شيخ صفي الدين هندي ارموي(م710هـ ق) به تلون و حقارت ابن تیمیه اشاره کرده و میگوید:
«ما اراك يابن تيمية الا كالعصفور حيث اردت ان اقبضه من مكان فر الى مكان اخر»[2]
ای ابن تیمیه تو را نمیبینم مگر همچون گنجشکی کوچک که هر وقت میخواهم [در مباحث علمی] بگیرمت، از یک مکان به مکان دیگر فرار میکنی.
و در نهایت شمس الدین ذهبی(673-748 هـ ق) که خود از شاگردان ابن تیمیّه و حنبلی
1. ر. ک. به: طبقات الفقهاء الشافعية، سبکی، ج10، ص186.
2. ر. ک. به: همان، ج9، ص162.
مذهب است و انحرافات زیادی در کارنامهی خویش دارد، در نامهای به نام «النصیحة الذهبیة لابن تیمیه» به استاد خود مینویسد:
«یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعک إلاّ قعید مربوط، خفیف العقل، أو عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب واجم قویّ المکر، أو ناشف صالح عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل».[1]
ای بیچاره! آنان که از تو متابعت می کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند ... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
و طبق نقل تاریخ، عقائد کفر آمیز و ضد اسلامی ابن تیمیه تا جایی ادامه پیدا کرد که بنابر نقل ابن حجر عسقلانی(773-852 هـ ق)، قضات اهل سنت در زمان حیات این ملعون اعلام کردند:
«من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه و ماله».[2]
هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است.
بله در زمان ابن تيميه و بعد از او، بسیاری از علمای اهل سنت، يك چنين برخوردهاي روشن و تندی با او كردند[3] و كتابهاي بسیار زیادی در رد او
1. ر. ک. به: الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، سخاوی، ص77.
2. ر. ک. به: الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص147 و البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، شوکانی، ج1، ص67 و مرآة الجنان، یافعی، ج2، ص242. نیز در همان ج1، ص154.
3. به عنوان مثال: محمد بن علی شوکانی(1173-1250هـ ق) به نقل از محمد علاء بخاری تصریح به کفر ابن تیمیه کرده میگوید:
«صرح (محمّد بن محمّد العلاء البخاري) بتبديعه ثمّ تکفيره، ثمّ صار يصرح في مجلسه أن من أطلق علي ابن تيميه أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الاطلاق کافر» محمّد بن محمّد بخاري حنفی در بدعتگذاري و تکفير ابن تيميه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصريح کرده که اگر کسي به ابن تيميه شيخ الاسلام اطلاق کند، او به خاطر همین اطلاق کافر است. ر. ک. به: البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، شوکانی، ج2، ص260.
و یا شیخ تقی الدّین ابوبکر بن محمد حِصنی دمشقی شافعی(752-829هـق) در مورد او میگوید:
«فاعلم أنّی نظرت فی کلام هذا الخبیث الّذی فی قلبه مرض الزیغ، المتتبّع ما تشابه من الکتاب والسنّة ابتغاء الفتنة وتبعه علی ذلک خلق من العوام وغیرهم ممن أراد اللّه عزّوجلّ إهلاکه، فوجدت فیه ما لا أقدر علی النطق به، ولا لی أنامل تطاوعنی علی رسمه وتسطیره، لما فیه من تکذیب ربّ العالمین». پس بدان که من نظر کردم در سخن اين خبيث که در قلب او مرض گمراهي است، کسي که از مشتبهات قرآن و سنّت با هدف ايجاد فتنه تبعیت میکند و کسي که گروهي از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کردهاند، در او چیزهایی ديدم که قدرت گفتن آن را ندارم...؛ چرا که در آنها تکذيب پروردگار عالميان است. ر. ک. به: الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، تقی الدین سبکی، ص2. و یا هم ایشان در کتاب «دفع الشبه من شبه و تمرد» پس از نقل سخنانی از ابن تیمیه، به زندیق بودن او اشاره کرده و مينويسد:
«هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان ـ قاتله اللّه عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر دعامة للتوصّل بها إلي خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته و أنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة». از اين سخن ابن تيميّه، بدن انسان مي لرزد، اين سخن، قبل از زنديق حرّان «ابن تيميّه» از دهان كسي در هيچ زمان و هيچ مكان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشك که خدا او را کشت، داستان عمر را وسيلهاي براي رسيدن به نيّت نا پاكش در بي اعتنايي به ساحت حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) قرار داده و با اين سخنان بي اساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده است و مدعي شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است. ر. ک. به: دفع شبه من شبه و تمرد، ص103-104.
و یا ابن حجر هيثمي (۹۰۹-۹۷۴ هـ ق) در مورد او مینویسد:
«ابن تیمیّة عبد خذله اللّه و أضلّه و أعماه و أصمّه و أذلّه و بذلک صرّح الأئمّة الذین بیّنوا فساد أحواله و کذب أقواله... و أهل عصرهم و غیرهم من الشافعیّة و المالکیّة و الحنفیّة» ابن تیمیه کسی است که خدا او را خوار و گمراه و کور و کر کرده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وی از شافعیها و مالکیها و حنفیها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند. ر. ک. به: الفتاوى الحديثية، هیثمی، ص86.
و یا یوسف بن اسماعیل نبهانی حنفی، ادیب و شاعر فلسطینی(1265-1350 هـ ق) در مورد شدت زشتی افکار او در مورد اسلام و پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) میگوید:
نوشتند.[1]
البته نباید این نکتهی مهم را نیز از نظر دور داشت که ظهور افکار ابن تیمیه در عصر جنگهاى صلیبى مسیحیان بر ضد مسلمانان و در دوران هجوم مغولان به سرزمینهاى اسلامى، بسان خنجری زهرآلود بود که از پشت بر پیکرهی جامعه اسلامی وارد شد؛ آنهم در زمان حساسی که امت اسلامی نیازمند وحدت رای و نظر بود، ولی ابنتیمیه با مریدان جاهلى که برای خود
«فقد ثبت وتحقق وظهر ظهور الشمس في رائعة النهار أنّ علماء المذاهب الاربعة قد اتفقوا على رد بدع ابن تيمية ... كما طعنوا بكمال عقله، فضلاً عن شدة تشنيعهم عليه في خطئه الفاحش في تلك المسائل التي شذ بها في الدين وخالف إجماع المسلمين، لا سيما فيما يتعلق بسيد المرسلين». مثل آشکار شدن خورشید در وسط آسمان به تحقیق ثابت و محقق و روشن گشته که علماء مذاهب چهارگانه[اهل سنت] همگی بر رد بدعتهای ابن تیمیه اتفاق دارند... همچنانکه ایشان به صحت عقل او اشکال کردند چه برسد به شدت تبیین زشتی افکار او در خطاهای فاحشی که در عقائد و مسائل اسلامی مرتکب شده. مسائلی که او در آن عقائد در دین اسلام تنهاست و با اجماع مسلمانان مخالفت کرده به خصوص در بارهی مسائلی که به پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) مربوط میشود. ر. ک. به: شواهد الحق في الإستغاثة بسيد الخلق، ص791.
1. به عنوان نمونه ر. ک. به: کتاب شفاء السقام فی زیارة خیرالأنام و کتاب الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیة تالیف تقی الدین السبکی. کتاب المقالة المرضیة، تالیف تقی الدین أبو عبداللّه اخنائی. کتاب نجم المهتدی و رجم المقتدی، تالیف خفر ابن معلم قرشی. کتاب دفع شبه من شبه وتمرد، تالیف تقی الدین أبو بکر حصنی دمشقی(م729هـ ق). کتاب التحفة المختارة فی الرد علی منکری الزیارة، تالیف تاج الدین عمر بن علی لخمی مالکی فاکهانی (م۷۳۴ هـ ق). کتاب اعتراضات علی ابن تیمیة، تالیف أحمد بن إبراهیم سروطی حنفی. کتاب إکمال السنة فی نقض منهاج السنة، تالیف سید مهدی بن صالح موسوی قزوینی کاظمی (م ۱۳۵۸ هـ ق). کتاب الإنصاف و الإنتصاف لأهل الحق من الإسراف، فی الرد علی ابن تیمیة الحنبلی الحرانی، سال پایان تالیف این کتاب(۷۵۷ هـ ق). کتاب البراهین الجلیة فی ضلال ابن تیمیة، تالیف سید حسن صدر الکاظمی (م۱۳۵۴ هـ ق). کتاب البراهین الساطعة، تالیف شیخ سلامة عزامی (۱۳۷۹ هـ ق). کتاب جلاء العینین فی محاکمة الأحمد ین (أحمد بن تیمیة و أحمد بن حجر)، تالیف شیخ نعمان بن محمود ألوسی. کتاب الدرة المضیّة فی الرد علی ابن تیمیة، تالیف محمد بن حمید الدین حنفی دمشقی کمال الدین معروف به ابن الزملکانی و کتاب الرد علی ابن تیمیة فی الاعتقاد، تالیف محمد بن حمید الدین حنفی دمشقی.
دست و پا کرده بود، با انتشار افکار تفرقه آمیز خود، شکافى خطرناک در میان امت اسلامى ایجاد کرد.
مرحلهی سوم پیدایش: محمد بن عبدالوهاب، ادامه دهنده راه ابن تیمیه؛
سومین دورهی شکلگیری و تکامل مکتب وهابیگری به معرفی افکار محمد بن عبد الوهاب باز میگردد؛ زیرا بعد از ابن تیمیه، شاگردان او همچون ابن قیم جوزیه، (۶۹۱-۷۵۱هـ ق) و دیگران نظریات انحرافی او را باز نشر دادند و بر گسترش آن همت گماشتند، تا اینکه در سال 1115 هجری قمري محمد بن عبد الوهاب در شهر عیینه از توابع نجد به دنيا آمد. محمد، فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت، سپس برای تکمیل تحصیلات، رهسپار مدینهی منوره شد و در آنجا به تحصیل پرداخت، تا اینکه چندی بعد، از مدینه به قصد سفر به سایر بلاد اسلامی، خارج شد؛ وی در این مسیر، چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید و اندک زمان کوتاهی نیز رحل اقامت در اصفهان و قم افکند و آن گاه از طریق بصره به احساء رفت و از آنجا به اقامتگاه پدرش که حُرَیمله نام داشت سفر نمود، تا به تبلیغ بپردازد، لکن تا زمانی که پدرش در قید حیات بود، کمتر سخن میگفت اما پس از درگذشت پدر به سال ۱۱۵۳ ق، پرده از روی عقاید خاص خود برداشت. سخنان و تبلیغات محمد بن عبدالوهاب تا حدی مخالف اسلام بود که موجب شد افکار عمومی در حریمله جریحه دار شود، به گونهای که ناچار شد، آنجا را به عزم اقامت در زادگاهش ترک کند. در عیینه با حاکم وقت، عثمان بن معمر، تماس گرفت و دعوت جدید خود را با او در میان نهاد ولی به خاطر حوادثی چند موفق نشد و از آنجا اخراج شد؛ بنابراین وی ناچار شد که شهر درعیه را برای اقامت برگزیند که محمد بن سعود جد آل سعود، بر آن حکومت میکرد. او دعوت خود را با حاکم درعیه در میان نهاد و هر دو پیمان بستند که فعالیت امور دینی با محمد بن عبد الوهاب و زمام حکومت نیز در دست محمد بن سعود باشد؛ البته برای استحکام این روابط، ازدواجی نیز بین دو خانواده صورت گرفت و محمد بن عبدالوهاب، تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاکم آغاز کرد. به
زودی هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک شروع شد و سیل غنایم سرقت شده از اطراف و اکناف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود، سرازیر گشت. این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقهی نجد نبود که با متهم شدن به شرک و بتپرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمد بن عبدالوهاب حلال شده بود تا آنجا که آلوسی که خود تمایلات وهابیگری دارد، از مورخی به نام ابن بُشر نجدی چنین نقل میکند:
من در آغاز کار، شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعداً این شهر در زمان سعود (نوهی محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد، تا آنجا که سلاحهای مردم آن، با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در بر میکردند و از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند، به حدی که زبان از شرح آن قاصر است.
بله جنگها و راهزنیهایی که وهابیان در قالب دعوت مسلمانان به توحید و مبارزه با شرک در نجد و خارج از نجد همچون حجاز، یمن، شام و عراق کردند، باعث شد که از قِبل کشتار مسلمانان، ثروت زیادی بیندوزند؛ زیرا اینان به فتوای محمد بن عبد الوهاب، اموال و املاک هر شهری را که با قهر و غلبه دست مییافتند، حلال میدانستند و اگر میتوانستند، آنها را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند و در غیر این صورت، به غنایم و زیورآلاتی که غارت کرده بودند، اکتفا میکردند.
همانطور که گفته شد دامنهی جنگها و کشتار وهابیان به سرزمین نجد محدود نشد، بلکه حجاز، یمن، شام و عراق نیز از تعرض لامذهبان وهابی در امان نماند، تا جایی که کشتار وهابیان در عتبات عالیات در سال ۱۲۱۶ ق به راستی صفحهای سیاه در تاریخ اسلام لقب گرفت.
باری محمد بن عبد الوهاب نيز همان افكار ابن تيميه را دنبال كرد، كه البته در اینجا برخی از عقايد او نیز تبیین خواهد شد. لیک قبل از آن، یکی از سؤالاتی که وجود دارد این است كه چطور ميشود يك مذهب باطلي همچون وهابیت به وجود ميآيد، در حالی که در زمان تاسیس، اکثر علماي اهل سنت بر ضد افکار باطل موسسین آن ردیه و
جوابیه نوشتهاند، ولی در عین حال این فرقهی انحرافی به نشو و نما میپردازد.
به دیگر کلام، چه طور میشود ابن تيميهای که تمام علماي اهل سنت هم عصرش او رد كردهاند و بر ضد او كتابهای مفصل و عجیبی نوشتهاند، تا جایی که حتي بر ضد او نوشتهاند كه او «زنديق، كافر، گمراه و مهدور الدم» است، چگونه میشود که مکتب بدعت آمیز او به صورت مشکوک و با استفاده از اهرم اغواگرانهی تکفیر دیگران و مشرک خواندن مسلمین، گسترش مییابد، آیا غیر از این است که در پس پرده حرکات مذبوحانه آنان بر ضد اسلام و جنایات وحشیانهی ایشان بر ضد مسلمانان، دشمنان دین ایستادهاند؟ یعنی نباید ساده لوحانه به این جریان انحرافی نگریسته شود و در مورد آنها اینگونه اندیشیده شود که تحريفهای وهابیت و بدعتهايي كه آنان در اسلام به وجود آوردند، چیزی جز یک عقيدهی ابتدائي شخصي نبوده است؛ زیرا اگر كسي تاريخ را خوب بررسي كند، خواهد فهمید كه اين عقیدهی باطل، صرفاً با كمك حكام ظالم به وجود آمده و رشد كرده است؛ هر چند برخی معتقدند که ابتداء این عقائد به وجود آمد و سپس حكام ظالم از آن بهره برداري كردند.
بله محمد بنعبدالوهاب از نیم خوردهی ابنتیمیه استفاده کرد و همانطور که گفته شد وقتي افكار خود را در زادگاهش مطرح کرد، اولین كسي كه با وی مقابله نمود، پدر اوست که يكي از قضات حنبلي مذهب بوده است؛ از این رو، او مجبور شد تا از آن شهر بيرون برود. از اين شهر به آن شهر ميرود، از اين كشور به آن كشور ميرود و آخر الامر با جد پدری حكام سعودي کشور عربستان مينشيند و بر طبق همين عقائدي كه دارد، با آنان یک نوع پيوند خانوادگی و قراردادي سیاسی منعقد ميکند. بعد از آن، به اولین مکانی كه حمله كردند و به غارت و چپاول پرداختند، يكي از روستاها و شهرهاي نزديك نجد بود که البته اهالی آن روستا نیز شيعه نبودند، بلکه از اهل سنت بودند.
حال اگر یک نظريهی دینی، صرفاً در دايرهی فكر و عقيده مطرح باشد، نظریه پرداز آن ديگر دستش را در دست حكام و افرادي كه به دنبال چپاول ثروتها و اموال مردم هستند، نميگذارد، بلکه با عقل و منطق با دیگران سخن میگوید تا سایرین را قانع کند
، ولي وقتی تاريخ فرقهی وهابیت مورد مطالعه قرار میگیرد، يك نکات تكان دهندهاي مشاهده میشود که واقعاً انسان از خوی وحشیگری و همزمان نعرههای توحیدخواهی اینان بسیار تعجب میکند؛ چه اینكه محمد بن عبدالوهاب، با كمك حكام جور، به شهرها، به افراد، به اموال مردم و به نواميس مردم به گونهای تجاوز و تعدی ميكند که گویا اصلا انسان نیست، چه برسد به مسلمان بودن! البته نمونههای از این قساوتها و فجایع در تاریخ صدر اسلام نیز ذکر شده است؛ مثلاً در احوال خوارجی كه با اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) مخالف بودند، نقل شده که اينها حتي بانوی حاملهاي را كه شيعهی اميرالمؤمنين بوده، صرفاً به جرم شيعه بودن، به راحتي سر ميبرند! ولی اين قضيه مجدداً در هزار سال بعد، به يك نحو بسيار فجيعتري تكرار ميشود! چه اینکه در سيصد سال پيش و در جریان تولد سوم وهابيت و در وقایع فتح طائف، وهابیون چه فجایع جانکاهی برای انسانیت به وجود آوردند، به گونهای که حتی به کودک شیرخواری كه از پستان مادر مشغول شيرخوردن بود نیز رحم نکردند و بیرحمانه به قتل رسانيدند.
البته وهابیون، تمام این فجایع را در پرتو مشرك بودن مسلمانان و موحد نبودن آنان، انجام میدهند و معتقدند که جرم شیعیان و مسلمانان این است که آنها توحيد را نميفهمند و اعمالشان بر خلاف توحيد است. به عنوان مثال تشکیل گروه طالبان كه در زمان ما، در اين ده ساله اخير به وجود آمد، فقط گوشهاي کوچک از قضيهی ننگین وهابيت است.
حال نکتهای که واقعاً تعجب انسان را وا میدارد این است که فرقهي وهابیت كه در باطن جامعه اسلامي به وجود آمده، همواره ميگويند: «تنها گروه مسلمان خالص ما هستيم»!، «توحيد را باید ما براي مسلمانان معنا كنيم»!، «نبوت را ما باید برای همه معنا كنيم»!، «قرآن را فقط ما باید معنا كنيم»!، «فقه آن چیزی است که ما ميگوييم»!، «اخلاق را ما باید تبیین کنیم»! و «همه چيز را فقط ما بايد براي اسلام و مسلمانان معنا كنيم»! پس اين گروهک، فقط جنبهی
ابراز عقيده و نشر آن را ندارد، بلکه در طول تاريخ چپاولگري كرده، غارتگري كرده، خونریزی کرده و هزاران جنایت ناگفته دیگر کرده است، تا اینکه در زمان معاصر گروهک جاهل و جبار طالبان را تاسیس و پشتیبانی کرده است و مشاهده میشود که این گروه هر چند در ظاهر خود را حنفی میدانند ولی كاملاً يك فكر سلفي و وهابي دارد. همين گروه طالبان در يك روز، در شهر مزار شريف افغانستان، در سال یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت هجری شمسی، پنج هزار شيعهی قوم هَزاره را قتل عام كردند و یا در فاصله بین سالهای یکهزار و سیصد و هفتاد و هشت تا یکهزار و سیصد و هشتاد شمسی چندین هزار شیعه را کشتند و نسل کشی بیرحمانهای به راه انداختند؛ حال سؤال این است که اینان چطور ميشود که مجدداً به حركت خودشان ادامه ميدهند؟ آيا غير از اين است كه اين گروه، فقط يك جريان مذهبي نيست، بلکه توامان يك جريان سياسي نیز به حساب میآید؟ آیا غير از اين است كه این فرقه، فقط يك جريان فكري نيست، بلکه همزمان یک گروه قدرت طلب و سلطه طلب نیز هست؟
وهابیت، خطرناکترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
خوانندگان محترم به خوبی میدانند که در باب دینها، فرقهها، آیینها و نحلهها، اسلام با گروههای گوناگونی مواجه بوده و كتابهاي مختلفی نیز در این باره نوشتهشده است، اما هيچكدام از اين فرقهها، همانند وهابیت، دست به چنین چپاولگريها، غارتگريها، کشتارها و خونريزيها نزده است. حال چطور ميشود اين گروه، خصوصيات درندگي و وحشيگري بیمانندی دارند ولی هنوز هم به حيات خودشان ادامه ميدهند و نه تنها ادامه ميدهند، بلكه دائماً دايرهی فعالتهای مخربشان را نیز وسيعتر ميكنند؟!
نگارنده در ابتدای این مقال متذکر شد که امروزه دشمنترين گروه براي جامعه اسلامي، همين گروه وهابيت است که از يهودیان هم خطرناكتر است و از صهیونیسم و
اسرائیل هم خطرناكتر است. البته دست خود اسرائيل در حمايت از اين گروه، بسيار روشن است، ولي واقعاً امروز لازم است تا مراكز پژوهشي، فرهنگي و دینی، همچون آموزش و پرورش، صدا و سيما، دانشگاهها و حوزههای علمیه، برنامههاي گستردهاي براي جوانان و مردم در راستای شناساندن مكتب باطل وهابيت بگذارند؛ زیرا این گروهک الآن در كشورهاي مختلف و حتی در مراکز و حاشیهی کشور خودمان، با برنامهی دقیق در حال تبليغات و جذب مخاطب و فعاليت هستند، لذا همه بايد آنها را بشناسند.
آری ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب، حتی از منظر اهل سنت واقعی، به عنوان بدعتگذار در دین مطرح بوده و مصداق واقعی یکی از همان فقهایی است که پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با اِخبار غيبي خود، در مورد آنان فرموده است:
«سَيأتي على اُمَّتِي زَمانٌ لا يَبقى مِن القرآنِ إلاّ رَسمُهُ و لا مِنَ الإسلامِ إلاّ اسمُهُ، يُسَمَّونَ بهِ و هُم أبعَدُ الناسِ مِنهُ، مَساجِدُهُم عامِرَةٌ و هِي خَرابٌ مِن الهُدى، فُقَهاءُ ذلكَ الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تحتَ ظِلِّ السماءِ، مِنهُم خَرَجَتِ الفِتنَةُ و إلَيهِم تَعُودُ»[1]
به زودى روزگارى بر امّت من فرا مىرسد كه از قرآن جز نوشتههايش و از اسلام جز نامش باقى نمىماند. [مردم] خود را مسلمان مىنامند در حالىكه دورترين مردم از اسلامند؛ مسجدهايشان [از بنا] آباد است، اما از هدايت خراب و تُهى مىباشد. فقيهان آن روزگار، بدترين فقيهانِ زير اين آسمان كبودند، فتنه و گمراهى از آنها بر مىخيزد و [باز] به آنها بر مىگردد».
بله یکی از مصادیق واقعی این روایت، فقهایی همچون ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه، محمد بن عبد الوهاب و... هستند که فتاوای فتنهگرانه و گمراهکننده صادر کرده و میکنند و امت اسلامی را دچار تشتت، تفرقه و تکفیر نموده و مینمایند؛ بر این اساس، اینكه گاهي برخی از متدینین میپرسند که قضیهی
1. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج2، ح14، ص109.
روایاتی که میگویند در هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عدهای از علما و فقهاء با او مخالفت ميكنند، چيست؟ در پاسخ به این دست سؤالات باید گفت که اين احاديث، کاملاً بر علماء و فقهائي تطبیق میکنند كه بر طبق فقه احمد بن حنبل یا فقه احمد بن تيميه و یا بر طبق فقه وهابيت اظهار نظر ميكنند.
خوانندگان محترم به یاد دارند که در بیست و دوم تیرماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و پنج هجری شمسی، زمانیکه رژیم جعلی اسرائيل، به کشور لبنان حمله کرد و نیروهای جنبش حزب الله در طی سی و سه روز، به مقابله با آنها برخاستند، همه ديدند و شنيدند كه یکی از فقهاء وهابی و پيرو ابن تيميه، صريحاً فتوا داد که كمك كردن به حزب الله حــرام است!؟[1] یعنی يك چنين انساني آن هم در مكّه و ظاهراً به عنوان فقيه اهل سنت پيدا ميشود که يك چنين نظريهاي را ميدهد، اما در نقطهی مقابل، همهی فقهاي شيعه و مراجع بزرگوار، فتوا دادند كه بايد حزب الله را در مقابل رژیم غاصب و جنایتکار اسرائيل ياري كرد.
پس بیتردید مقصود پيامبر بزرگوار اسلام(صلي الله عليه وآله) از این روایت که فرمودند: «زماني فرا میرسد که فقهاي فتنهگر، متصدی امور دین میشوند»، همهی فقها نيست؛ بلکه مقصود آن حضرت این است که در آخر الزمان، فقهايي در میان امت اسلامی به وجود میآیند
1. از جمله مفتیان درباری که به این امر فتوا دادند، عبدالله بن جبرین است که در همان تاریخ، در پاسخ به استفتایی دربارهی حزب الله لبنان گفته بود: «یاری کردن این حزب رافضی جایز نیست. جایز نیست تحت فرمان آنان رفت و جایز نیست برای پیروز و قدرتمند شدن آنان دعا کرد. نصیحت ما به اهل سنّت این است که از آنان بیزاری بجویند، کسانی را که به این حزب میپیوندند، رها کنند و دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان و ضررهای کهن و جدید آنان را به اهل سنّت روشن کنند. رافضیان همواره دشمنی اهل سنت را در دل داشتهاند و در حد توان تلاش کردهاند عیوب اهل سنت را آشکار کنند، از اهل سنّت انتقاد کنند و برای آنان خدعه بورزند»!. نکته مهم اینکه وی در سال 1388 هـ ش سه سال بعد از صدور این فتوای شیطانی، درست در همان روزی که جنگ سی و سه روزه شروع شد، یعنی 22 تیرماه به درک واصل شد. وی فتاوای دیگری نیز درباره لزوم تخریب مراقد شریف ائمه اطهار(عليهم السلام) در عتبات عالیات نیز در پرونده سیاه خود دارد.
كه خدا را جسم پنداشته و براي او دست و پا قائل میشوند، فقهايي كه در اختيار استعمار و زورگويان و ابرقدرتها قرار میگیرند، فقهايي كه امثال طالبان خونخوار و خونریز را تاييد ميكنند، آری آنها بدترین فقها هستند.
بله اینکه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در هزار و چهارصد سال پيش فرمودند: «من شما را پرهيز ميدهم از زماني كه فقهاي آن زمان بدترين فقها هستند». همين فقهايي هستند كه این نوع افكار را دارند. بر این اساس، اگر در منابع روایی، روايت معتبري وجود دارد كه در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برخي از علماء با او مخالفت ميكنند، منظور همين قشر و همین نوع فقهایی هستند كه مذهب باطل وهابيگري دارند.
و يا منظور امام باقر(عليه السلام) از ذیل حديثي كه در ابتدای بحث مطرح شد که به خثيمه فرمودند:
«انَّ الاسْلامَ بَدَأَ غَرِيباً وَسَيَعُودُ غَرِيباً فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ... سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا يَعْرِفُونَ اللهَ مَا هُوَ وَالتَّوْحِيدَ»[1]
همانا اسلام با غربت آغاز شد و در آينده نيز غريب خواهد شد، پس خوشا به حال غريبان! ديري نپايد که مردمان را زماني رسد که ندانند خدا و توحيد چيست!
همين فقهایی هستند که خود را وهابی میدانند؛ زیرا مدعیانی که عقل را به طور كلي از دائره دین کنار میگذارد و خدا را از مقام عظيم کبریایی و واجب الوجودياش تنزل میدهند و او را همانند يك انسان مادي تشبیه میکنند، دیگر نمیفهمند توحید چیست و دیگر نمیتوانند خدا را بشناسند؛ زیرا آن خدایی که آنها تعریف میکنند، ديگر خداي واجب الاطاعة نميشود. البته معناي اين روایت آن است كه يك جمع قابل اعتنايي از مردم خدا را نمیشناسند و چیستی توحید را نمیدانند، نه اینکه همهی مردم چنین باشند.
بنابراین همانطور که اجمالا اشاره شد خوانندگان فهیم پس از تحقیق درباره زندگينامه،
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(قدس سرّه)، ج24، ص328، از تفسير فرات کوفي(قدس سرّه).
عقائد و کتابهای فراوانی که ابن تيميه نوشته است، خواهند فهمید که او بعد از ضربههايي كه نسبت به خدا و صفات الهی، به اصول اعتقادي وارد كرده است ضربههای خبیثانهی دیگری را نیز راجع به امامت و ولایت اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام) وارد کرده است و سخنانی را بر زبان قلم میراند که مورد اجماع بسیاری از مسلمین است! او در این زمینه بديهيّاتي را كه تاريخ اسلام، راجع به اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل کرده، به راحتی انكار میکند كه انسان از پُر رويي يا كم عقلي اين شخص، يا بياعتنا بودن به ساير امور مردم از طرف اين شخص، تعجب ميكند. مثلاً در علم اميرالمؤمنين(عليه السلام) احدي از مورخين ترديد ندارد و مورد اجماع مسلمین است که در آن زمان، اعلم مردم، اميرالمؤمنين(عليه السلام) بوده است، ولی اين شخص متعصب جاهل، به راحتي علم اميرالمؤمنين(عليه السلام) را انكار ميكند! یا مثلاً در مورد شجاعت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جنگها و غزوات قضايايي مطرح شده كه احدی از مسلمین در آنها ترديد ندارد و مانند آفتاب روشن است، اما ابن تیمیهی گمراه، به راحتي در این مسلمات اسلامی ترديد وارد ميكند.
ابن تیمیه حتی در این زمینه از برخی محققین مسیحی همچون: میخائیل نعیمه، ایلیا یاولیچ پطروشفسکی، شِبلی شُمَیِّل، جبران خلیل جبران و جرج جرداق نیز کمتر است!؟ چه اینکه دکتر شبلی شمیل مسیحی(1917– 1853) شاگرد ویژهی چارلز داروین و از پيشتازان مكتب ماديگرى در مورد امام علی(عليه السلام) با تعابیری عجیب که جرج جرداق از او نقل میکند، میگوید:
«إن علي بن أبي طالب عليه السلام إمام بني الانسان و مقتداهم و لم ير الشرق و الغرب نموذجا يطابقه أبدا لا فيالغابر و لا في الحاضر»[1]
همانا علی بن ابی طالب که درود خدا بر او باد، پیشوا و مقتدای هر انسانی است
1. ر. ک. به: الإمام علي(عليه السلام) صوت العدالة الانسانية، جورج جرداق، ج1، ص55.
و در شرق و غرب دنیا به هیچ وجه کسی نمونهای که مطابق او باشد را نه در گذشته و نه در زمان حاضر ندیده است.
و یا نویسندهی مسیحی، جبران خلیل جبران در مضمون عبارتى كه از وى معروف شده و جرج جرداق آن را در كتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» نقل كرده، چنين ميگويد:
«...مات علىّ شهيد عظمته و عدله [يا] قتل علىّ فى محرابه لشدّة عدله مات علىّ و الصّلوة بين شفتيه. مات علىّ شأن جميع الأنبياء الّذين يأتون إلى بلد ليس ببلدهم و يأتون (و يبعثون) إلى قوم ليسوا بقومهم»[1]
...على رخت از اين جهان بست در حاليكه شهيد عظمت و عدالت خویش بود، [يا] على در محراب خود به جهت شدّت عدالتش كشته شد. او چشم از این دنیا پوشید، مانند پیامبرانی که در جوامعی مبعوث میشدند که گنجایش پیامبران را نداشتند و بر مردمی وارد میشدند که شایستۀ آن پیامبران نبودند و در زمانی ظهور میکردند که زمان آنان نبود.
و یا خود جرج سمعان جرداق مسيحی در كتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» دربارهی آن حضرت مينويسد:
«ما ضرك أيتها الأيام لو جمعت قواك و طاقاتك فأنجبت في كل زمان إنسانا كعلي عليه السلام في عقله و روحه و نفسه، في كلامه و بيانه و في قوته و شجاعته»[2]
ای روزگار اگر چه نیروها و توانهایت را در تمام زمانها جمع کنی، محال است تا انسانی را همانند علی در عقل و روح و نفس و سخن و گفتار و نیرو و شجاعت متولد کنی.
1. ر. ک. به: همان، ج1،ص۷.
2. ر. ک. به: همان، ج1،ص49.
و یا ايليا پاوليچ پطروشفسكى[1] استاد تاريخ در دانشگاه لنينگراد دربارهی آن حضرت ميگوید:
على پرورده محمد(صلي الله عليه وآله) و عميقا به وى و امر اسلام وفادار بود... على تا سر حد شور و عشق پاى بند دين بود؛ صادق و راستگار بود؛ در امور اخلاقى بسيار خردهگير بود و از نامجويى و مالپرستى به دور و بيشك هم مردى سلحشور و هم شاعر و تمام صفات لازمهی اولياء اللّه در وجودش جمع بود.[2]
و یا ميخائيل نعيمه مسیحی در مقدمهای که بر کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانية» نوشته دربارهی آن حضرت میگوید:
هيچ مورخ و نويسندهاى هر اندازه هم كه داراى نبوغ و رادمردى باشد نمىتواند قيافه كاملى از انسان بزرگى مانند پيشوا على حتى در هزار صفحه ترسيم نمايد.[3]
و یا توماس کارلايل[4] تاریخدان اسکاتلندی درباره امام علي(عليه السلام) چنين ميگويد:
ما نميتوانيم علي را دوست نداشته باشيم و به وي عشق نورزيم؛ زيرا هر چه خوبي هست که ما آن را دوست داريم همه در علي جمع است. او جوانمرد شريف و بزرگواري بود که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليري بود، از بشر شجاعتر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.[5]
حالا اینان كاري ندارند كه اين حرفها درست است يا نه، اما ابن تيميه با وقاحت تمام،
1. Ilya Pavlovich Petrushevsky
2. ر. ک. به: اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص۴۹-۵۰ و همان، ص۱۶۸.
3. ر. ک. به: همان، ج1، ص7.
4. Thomas Carlyle
5. ر. ک. به: زندگانی محمد[(صلي الله عليه وآله)]، کارلایل، ص45.
عدالت، علم و شجاعت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را انكار ميكند! بنابراین جاي سؤال است كه او چه هدفي را دنبال ميكرده است؟ پاسخ روشن است زیرا ابن تیمیه و پیروان گمراه او ميخواهند شخصيتي را ترور کنند كه اگر خود او و نهجالبلاغه او براي جامعه بشري محور باشد، بیشک جامعه بشري را احيا ميكند. آری اگر امام علی(عليه السلام) محور باشد، ديگر نميشود بر آن جامعه حكومت كرد و دیگر كسي نميتواند بگويد که من پيرو اسلام هستم، اما در مقابل ظلم سكوت ميكنم!
پس این گمراهان و نا مسلمانان به خوبی تشخیص دادهاند که برای تسلط بر اسلام و مسلمین، ابتدا بايد اميرالمؤمنين(عليه السلام) را از جامعه اسلامی بگيرند و آن وقت است كه بايد علمش را انكار كنند، شجاعتش را انكار كنند، عدالتش را انكار كنند. و واقعاً وقتي انسان اينها را ميخواند ميبيند که مظلوميت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فقط مخصوص زمان خودش نبوده، بلکه آن حضرت، در زمان ما نیز مظلوم است.
در این باره، ابن تيميه در کتاب «منهاج السنة» تا حدی پیشروی میکند که وقتي به حكومت اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميرسد، تعابیر زنندهای را بيان ميكند كه حتی انسان حاضر نيست تا آن مطالب را راجع به حكومت يك ظالم به کار ببرد!؟.
تبیین وظیفهی مسلمانان واقعی در عصر غیبت؛
حال بعد از تبیین این مطلب، سؤال اين است که شخص متعصب و حقیري همچون ابن تيميه که علماي بزرگ زمان در دوران حیات و ممات او، بر ضد او كتابهای متعددی نوشتند و گفتند که او كافر است، زنديق است، عقلش كم است و هر كسي عقائد او را داشته باشد، قتلش واجب است و...؛ چرا بايد بعد از پانصد، ششصد سال، نظريه و افكار او به صورت قويتر در جامعه اسلامي مطرح شود و بخشي از جامعهی امروز اسلامي را احاطه كند؟!
پاسخ این است که اساساً علت اينكه ائمه هدی(عليهم السلام) در زمان غيبت كبري، مومنین را ارجاع دادهاند به اينكه برويد سراغ فقهاي عامل و عالم همين است؛ زیرا مسلمان اگر
دين خود را از افكار فقيهان و مراجعي كه عمرشان را در دين صرف كردهاند، نگيرد، گرفتار کسانی خواهد شد که به راحتي توحيد را از او ميگيرند، به راحتي صفات خدا را به صورت ديگري در نظر او جلوه ميدهند، به راحتي منابع عظيم و دُِرّ گرانبها و بيمثل و نظير ولايت را از او ميگيرند؛ آری در نيمهی شعبان بايد به اين نكات مهم، بسیار توجه نمود.
بنابراین خوانندگان محترم، اگر اعتقادات وهابيت را به خوبی بررسي كنند، برایشان روشن خواهد شد که آنها به ترتیب عقائد مربوط به خدا و صفات الهی و پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) تا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را تخریب كردهاند. فرض كنيد اگر کسی بخواهد ساختماني را خراب كند، ابتدا از ستونها و ديوارها و شناژها شروع میکند و وهابیون نیز به زعم خود همین کار را کردند، ولی آنها به خيال باطل خودشان ميخواهند بنای رفیع اسلام را خراب كنند، اما هرگز نمیتوانند.
البته لازم است عقائد وهابيت راجع به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نیز مورد بررسی قرار گیرد؟ چه اینکه اهل سنت در بسیاری از كتبشان تصريح میكنند که:
اولاً: احادیث مربوط به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از روایات متواتره است؛ به عنوان مثال شوكانى در خصوص اثبات تواتر اين روايات، كتابى به نام «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر والدّجال و المسیح» تأليف كرده است.
ثانیاً: احاديث مربوط به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) رسيده است؛ به عنوان مثال پیامبر(صلي الله عليه وآله) فرموده است که:
«الْمَهْدِيُ مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»[1]
از خاندان من، از فرزندان فاطمه است.
و یا فرموده است:
1. ر. ک. به: کشف الغمة، اربلی، ج2، ص481.
«ابشری یا فاطمة فانّ المهدی منك»[1]
بشارت برتو، كه مهدی از تو می باشد.
و یا در سند دیگری فرموده است:
«يَقُومَ قَائِمُنَا، التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»[2]
قیام کند قائم ما، نهمین فرزند از حسین.
و یا در جای دیگری فرموده است:
«كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُمْ»[3]
چگونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم(عليهما السلام) در میان شما نازل شود و امام شما از میان خود شما باشد؟
و تمام خصوصياتي كه اهل بیت(عليهم السلام) راجع به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تبیین میکنند، آنها نیز همان خصوصيات را در كتابهاي خود آوردهاند. اما وهابیون با تمام اين دلائل روشن و متقن، به تحريفها و توجيههای مختلفی تمسک كردند و يك بيان ديگري برای این روایات ابراز کردهاند. به عنوان مثال عبد العزیز بن عبدالله بن باز(1330-1420 هـ ق) آخرین مفتی اعظم وهابی عربستان، در مورد روايتی كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرموده است:
«بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً... كُلُّهُمْ مِنْ بنی هاشم»[4]
جانشينان من دوازده نفرند و همگی از بنیهاشم یا از قریش هستند.
میگوید: به نظر من مراد از دوازده خليفه، خلفاى چهارگانه، معاويه و فرزندش يزيد و سپس عبدالملك بن مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزيز است و ربطي به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
1. ر. ک. به: کنزالعمال، متقی هندی، ج2، ص105.
2. ر. ک. به: المناقب ابن الجزرى، ص32، ح17.
3. ر. ک. به: صحيح بخارى، ج4، ص205.
4. ر. ک. به: ينابيع المودة لذوي القربى، قندوزي، ج2، ص315.
و قضيهی مهدويتي كه شيعه ميگويند، ندارد! و يك افرادي را اسم میبرد كه نه تنها ارزشي در تاريخ اسلام ندارند، بلكه بر خلاف قرآن کریم و سنت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) عمل كردهاند و در نهایت میگوید: آنچه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مورد دوازده نفر فرموده زمانش تمام شده و گذشته است و از میان این افراد، فرد ديگري باقي نمانده است.[1]
جمع بندی و نتیجهی بحث؛
بنابراین خلاصهی عرايض نگارنده اين است که وهابيت مانند موريانهاي است كه بر جان اسلام افتاده و به دنبال ضربه زدن به عقائد مسلمانان، از ذات خدای متعال گرفته تا تمامی امور اسلامي و ديني ماست. شما اگر به مكّه و مدينه مشرف بشويد خواهید دید كه در كتابهاي خودشان چه دروغها و افتراهايي بر شيعه ميبندند و به دنبال از بين بردن شيعه هستند.
به دیگر کلام، وهابيت گروهي نبوده كه فقط در مقابل شيعه باشد، بلکه به گواه تاريخ، اینها فرقهاي هستند سمّی که هم براي از بين بردن اهل سنت برنامهی مفصلی دارند و هم براي از بين بردن شيعه تلاش میکنند. بدین رو، اگر وهابيت، گروهکی است که در دويست سيصد سال پیش، به سرزمینهای شیعیان از جمله عتبات عاليات، مدينه و نجف و كربلا، حمله كردند و به قتل و غارت و تجاوز و راهزنی مشغول شدند، اینان همان گروهی است که در سالهاي قبل از این حمله، به شهرهاي اهل سنت از جمله اطراف نجد و حجاز و عراق و يمن نیز حمله كردند و به قتل و غارت و تجاوز و راهزنی مشغول شدند؛ یعنی خود سنيهاي بيچاره، از ناحیهی حملات وهابیون، زياد قتل عام شدند و اموالشان را غارت كردند و جنايات اينها اختصاص به شيعه ندارد.
حال در اين روزها هم يك عدهاي از وهابیون کوردل، مجدداً فتوا دادند كه بايد ضريحهايي را كه در عتبات مقدسه هست، خراب كرد؛ البته بعد هم ضد اسلامی خویش را در ظاهر پس گرفتند و گفتند ما اين فتوا را صادر نکرديم، چون ديدند خيلي برايشان
1. ر. ک. به: گفتاری از عبدالعزیز بن باز، چاپ شده در مجله الجامعة الاسلامیة، شماره3، سال 1388 هـ ق.
سنگين تمام ميشود. آری، واقعیت این است که حملهی جنایتکارانه و فراموش نشدنی انفجار در مرقد مطهر امامین عسکریین(عليهما السلام) که در سامرا به وجود آمد و قلب تمام آزادگان جهان را جریحه دار کرد، تماماً ریشه در افكار و اعمال فرقهی ضالهی وهابيت دارد.
بنابراین یکی از ضرورياتی که براي جوانان جامعه اسلامی مطرح است، اين است كه آنها افكار وهابيت را كاملاً بخوانند و مطالعه كنند و بررسي كنند. نگارنده چندی قبل به بعضي از مسئولين فرهنگی، پيشنهاد داد كه در این زمینه چند سمينار علمي برگزار کنند تا اولاً عقائد وهابيت كاملاً برای جوانان روش بشود و ثانیاً جامعه اسلامی از اين عقائد انحرافي، محفوظ بماند.
در پایان اميد است که خداوند متعال، به برکت ايام پر برکت نیمهی ماه مبارک شعبان، تمام آحاد جامعه اسلامی و مسئولين كشور و همهی آنهايي كه خدمتگزار به حوزههای علمیه و مراکز علمی و دانشگاهی هستند، در تحت عنايات خاصه امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشند و اين كشور عزیز را كه تا به حال در سايهی عنايات و بركات آن حضرت رو به رشد و سعادت بوده است، در آينده نيز پلههاي ترقي بيشتري را طي كند تا جوانان عزیز، اعم از برادران و خواهران ایمانی هرچه بيشتر بتوانند عقائد و آگاهيهاي ديني خودشان را بيشتر و بیشتر كنند. انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتار سوم
امید و انتظار در فرهنگ مهدویت
سخنرانی درجشنوارهی مهدويت، هیئت خادم الرضا(عليه السلام)
آنچه در گفتار سوم مطالعه خواهید کرد:
1.بررسی چهار کلید واژه مهم بحث؛ الف. امید؛ ب. انتظار؛ ج. مهدویت؛ د. فرهنگ مهدویت؛
2. تبیین جایگاه امید و انتظار در فرهنگ مهدویت، ضمن شش مطلب؛ مطلب اول. ظهور، اوج تکامل مخلوقات؛ مطلب دوم. ظهور، اوج آمال انبیاء و اولیاء الهی؛ مطلب سوم. ظهور، اوج رسالت رسولان الهی؛ مطلب چهارم. ظهور، اوج شکوفایی علم و معرفت؛ مطلب پنجم. ظهور، اوج تکامل عالم تکوین؛ مطلب ششم. ظهور، اوج تکامل وجودی بشر؛
3.بررسی یک شبهه و تبیین پاسخ آن؛
4.نتیجه گیری و جمع بندی.
امید و انتظار در فرهنگ مهدویت
(يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبرُِواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)[1]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد.
ميلاد پر ميمنت و پر برکت آخرين حجت خدا، ولى مطلق حق، صاحب الامر و الزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به تمامی شيعيان، آزادگان و منتظران عالم تبريک و تهنیت باد.
تبیین موضوع بحث؛
همانطور که روشن است، موضوع این مقاله «اميد و انتظار در فرهنگ مهدويت» است. امید است در اين مجال کوتاه، بحث مفيد و مناسبی را به احسن وجه ارائه دهیم تا انشاءالله براى زندگى یکایک انسانها و جوانان کنجکاو و حقيقتجو سرنخى باشد، برای رسیدن به حقیقت و واقعیت.
بررسی چهار کلید واژهی مهم بحث؛
به هر جهت آنگونه که در این بحث مشخص است، ما با چهار کلید واژه روبرور
1. ر. ک. به: سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه200.
هستيم که شایسته است قبل از ورود به بحث، ابتدا تک تک این کلمات مورد بررسی و تبیین قرار گیرند. این واژهها عبارتند از: «امید»، «انتظار»، «مهدویت» و «فرهنگ مهدویت».
الف. امید؛
اولین واژهای که باید مورد بررسی قرار گیرد کلمهی «اميد» است که همواره در مرکز توجه انسانها بوده است و تا آخر زمان نیز، خواهد بود.
این لغت در فارسی به معنای «چشمداشت» و «آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن»[1] و «انتظار برای امور خوب»[2] و «آرزو و انتظار برای چیزهای نیک و مقاصد پسندیده و به خصوص انتظار برای نجات و برکات آن در این جهان و جهان آینده»[3] معنا شده است. و در اصطلاح، امید در فارسی، همان رجا در عربی است که در مقابل آن کلمهی «خوف» قرار دارد، که در لغت به معنای گمان به وقوع چیزی است که موجب خوشحالی باشد[4] و ضمن آن، فرد متوجه اين مطلب است كه در آينده ميتواند از نعمتهایی بهرهمند شود؛ از این رو، احساس خوشايندي در دل او زنده ميشود و او را به تلاش و حركت براي دستيابي به آن نعمتهای مادی و بهرههاي معنوي وا ميدارد. و در واقع «امید و رجاء» عامل راهانداز و یا انگیزهی اصليِ تلاشها و فعاليتهاي انسان اعم از رفتارها و اعمال مادّي و معنوي او ميباشد.
لکن در فرهنگ دینی، امید حالتی روحانی است که در پی معرفت و شناخت به اصول دین، برای انسان حاصل ميشود؛ یعنی يکي از تجليات مهم معرفت شناسي در فرهنگ شيعه، در کنار بحثهاي عميق هستي شناسي، بحث اميد و اميدواري است.
1. ر. ک. به: فرهنگ عمید ذیل واژه امید.
2. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا.
3. ر. ک. به: همان.
4. ر. ک. به: مفردات في غريب القرآن، راغب اصفهانی، ص346.
به دیگر کلام، امید از نظر بینش توحیدى، هدیهی الهى به انسان و انسانیت است که چرخ زندگى بشر را به گردش صحیح و حرکت منظم، وا مىدارد، تا تلاش و انگیزه او را پر شتاب کند. بر این اساس، انسان با امید زنده است و با امید زندگی میکند و چنانچه روزى امید از او گرفته شود، دوران سکون و خمودگى وی فرا مىرسد.
در نتیجه امیدوارى، حالتى نفسانى است که طبق آن، انسان به امورى که در آینده ملحوظ او بوده و منتظر آنهاست، دل بستگى پیدا میکند و این دلبستگیها باعث میشود که همواره به یاد متعلق امید خود باشد و از این منظر باید، ارزش امید را در ارزش متعلق آن جستجو نمود؛ یعنی به هر میزان که بستر امید ارزشمند باشد، امید نیز ارزشمند خواهد بود و بالعکس. و اساساً از این روست که خداوند متعال در مدحت امید و مذمت نا امیدی سفارشات متعددی کرده است؛ از جمله اینکه در سوره کهف فرموده است:
(فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً)[1]
پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد.
یا در سوره زمر فرموده است:
(لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللهِ)[2]
از رحمت خدا مايوس و نومید مشويد.
یا در سوره حجر فرموده است:
(قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون)[3]
جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مىشود؟
و یا در سوره یوسف فرموده است:
1. ر. ک. به: سوره مبارکه کهف، آیه شریفه110.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه زمر، آیه شریفه53.
3. ر. ک. به: سوره مبارکه حجر، آیه شریفه56.
(لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُون)[1]
تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مىشوند.
و یا از همین جهت است که امام صادق(عليه السلام) در حدیث «جنود عقل و جهل» به جایگاه امید و نشاط در دین اشاره کرده و فرموده است:
«اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا ... وَ الرَّجَاءُ وَ ضِدَّهُ الْقُنُوطَ ... وَ النَّشَاطُ وَ ضِدَّهُ الْكَسَلَ».[2]
عقل و لشكرش و جهل و لشكرش را بشناسيد تا هدایت شوید ... و اميدوارى و ضد آن نوميدى... و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و كسالت [است]؛
بنابراین از منظر دین، ایجاد امید و مبارزه با نا امیدی و شادابی جزو فضائل اخلاقی انسانی محسوب میشود و نا امیدی و یاس و سستی نیز که ضد آنهاست، جزو رذائل اخلاقی به حساب میآیند و بدیهی است که مومن باید دم به دم خود را به فضائل الهی آراسته کند و لحظه به لحظه از رذائل شیطانی بپیراید.
ب. انتظار؛
دومین واژهای که باید بررسی شود کلمهی بسيار پر معنا، وسيع، گسترده و پرطرفدار «انتظار» است که امروزه در ميان مسلمانان و شيعيان، رواج پیدا کرده و کمتر کسى وجود دارد که نخواهد جزو منتظران واقعی باشد. از این رو، ابتدا باید در مورد معنای لغوی و اصطلاحی انتظار نکاتی به استحضار رسانده شود و سپس مطالبی دربارهی حقیقت انتظار و دیگر مباحث مطرح گردد.
انتظار در لغت، به معناي «چشم داشت و چشم به راه بودن و ترقب و توقع»[3] نسبت
1. ر. ک. به: سوره مبارکه یوسف، آیه شریفه87.
2. ر. ک. به: كافي، کلینی(قدس سرّه)، ج1، ص21.
3. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا، معین و عمید.
به آیندهای است که سرشار از آسایش، آرامش و امنيت است و در اصطلاح، «حالتی نفسانی است كه باعث آمادگي منتظران براي ظهور و درك منتظَر ميشود». و از منظر دینی، حالتي روحانی و معنوی است كه از ایمان کامل به کلیهی اصول دین نشات میگیرد و سبب میشود که منتظِر، اشتياق فراوان و علاقهی وافر به ظهور رهبري الهي و آسماني داشته باشد؛ رهبری که بتواند با استمداد از ذات مقدس الهی، مردم مستضعف جهان را به توحید و اسلام راستین فراخواند و با ظالمان، جباران و طاغیان مبارزه کند و حكومت قسط و عدل را در تمام زمين بگستراند.
بنابراین، ارزش انتظار، به تناسب بستر و متعلق آن، متفاوت است؛ یعنی به هر میزان متعلق انتظار ارزش بالایی داشته باشد، انتظار برآمدهی از آن نیز، ارزش بالایی خواهد داشت؛ آری از اینجاست که ارزش انتظار فرج که روایات و ائمهی اطهار(عليهم السلام) بر آن تاکید کردند، روشن میشود.
به عبارت دیگر، از اینکه ائمهی اطهار(عليهم السلام) انتظار فرج را افضل اعمال دانستهاند، روشن مىشود که: اولاً: انتظار فرج قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارزش بالا و والایی از منظر دین دارد؛ ثانیاً: انتظار، بىعملى نیست، بلکه نوعی عمل و فعالیت است که با امیدواری همراه است. از این رو، نباید گمان كرد كه انتظار، دست روى دست گذاشتن و بیتحرکی است، بلکه باید دانست که انتظار، نوعی عمل هماهنگ، آمادهسازى لحظه به لحظه، تقویت انگیزه در درون و برون، نشاط موثر و تحرك مفید و بالاخره نوعی پویایى فعال در همهى زمینههاست؛ بله چنین انتظاری است که افضل اعمال محسوب میشود و از این رهگذر، شكي نيست كه انتظار فرج، میل فطری همهی انسانها و خواستهی مشترك تمامي ملل و اديان دنياست و زمان و مكان نميشناسد و به قوم و گروه خاصی اختصاص ندارد.
بله حقیقت انتظار آن است که منتظِر، خود و محیط پیرامونیش را برای استقبال از منتظَر و آمدن منجی موعود آماده کند و اساساً از این روست که خداوند متعال،
مستضعفان ستمدیده و زجرکشیدهی عالم را به انتظار پویا و امیدواری سازنده در وراثت و حاکمیت بر زمین فرا میخواند و میفرماید:
(وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ)[1]
و ما اراده کردهایم بر آنها که در روى زمین به ضعف کشیده شدهاند منّت نهاده، آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.
بنابراین میتوان از تبیین اجمالی واژهی «امید» و «انتظار» چنین نتیجه گرفت که این دو واژه، در فرهنگ اسلامی و متون دينى، ارتباط بسيار عميق و وثیقى با يکديگر دارند. به عبارت دیگر، پژوهشگران پس از بررسی این دو کلمه، به اين نتيجهی قطعی مىرسند که: «منتظِر واقعى، همان اميدوار حقیقی است» و «اميدوار واقعى، همان منتظِر حقیقی است». یعنی منتظر راستین آن کسی است که به محصول عمل خداوند متعال و نتيجهی فعل همهى انبياء عظام الهی(عليهم السلام) در طول تاريخ، اميد دارد.
بنابراین منتظر واقعى آن کسی است که به دنبال ظهور بوده و فعالانه نظارهگر زمان تحقق وعدهی اصلى خدا، براى پايان جهان و ختم بشريت است. آری، واژهى انتظار و اميد، کاملاً با یکدیگر مرتبط، ملازم و آميختهاند.
بر این اساس، اگر امروزه يکی از منتظران، به آيندهی روشن بشریت، اميد نداشته باشد، بايد نتيجه گرفت که او جزو گروه منتظران واقعى نيست و حقيقت انتظار را در وجود خویش درک و پياده نکرده است؛ یعنی اگر يک فردی ادعا نماید که من جزو منتظران هستم، اما مشاهده شود که او نه تنها نسبت به آيندهی جهان، زندگى بشریت، جامعهی اسلامی و مکتب خویش اميدی ندارد، بلکه نسبت به آنها دلسرد و نومید نیز هست و دچار یاس و سرخوردگی شده است، باید اذعان نمود که اين شخص، منتظر واقعى نيست و بدون دلیل خود را در صف منتظران قرار داده است.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه قصص، آیه شریفه4.
ج. مهدویت؛
چهارمین واژهای که در این بحث، باید مورد بررسی واقع شود، کلمهی پر محتوا و پر مغز «مهدويت» است که در طول بیش از هزار سال مورد توجه اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان بوده است؛ از این رو ابتدا باید معنای لغوی و اصطلاحی آن، تبیین شود.
در تبیین این مطلب باید گفت که کلمهی «مهدي» از جهت صرفي، اسم مفعول از فعل ثلاثي مجرد و ناقص معتل اللام «هدي، يهدي، هدي، هداية» است که مهدویت، از آن اخذ شده است.
لکن از حیث لغوي در واژهی مهدویت، دو احتمال وجود دارد که عبارتند از:
احتمال اول: اینکه کلمهی مهدویت، «مصدر صناعی» باشد. زیرا چنین مصدری در زبان عربی، از اسم یا صفت یا ضمیر، به اضافهی علامت «یّة» ساخته میشود؛ مانند «انسان»، «جاهل» و «هو» که مصدر صناعی آنها «انسانیّة»، «جاهلیّة» و «هویّة» بوده و به ترتیب به معنای «انسان بودن»، «جاهل بودن» و «حقیقت بودن» میباشند. در این صورت، واژهی مهدویت به معنای مهدوی بودن خواهد بود.
احتمال دوم: اینکه کلمهی مهدویت «صفت نسبی» یا «نسبت» باشد که در اصل «مهدویّ» بوده و ماخوذ از واژهی مهدي باشد همانند: «محمد»، «علی» و «فاطمه» که صفت منسوب آنها «محمدیّ»، «علویّ» و «فاطمیّ» میشود و به ترتیب به معنای منتسب بودن به «حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)»، «حضرت علی(عليه السلام)» و «حضرت فاطمه(عليها السلام)» میباشد. پس در اين صورت، حرف «ياءِ مشدد» در آخر کلمهی مهدویّ، «یاء مصدري» نيست، بلکه «ياء نسبت» است. حال اگر به چنین کلمات منسوبی «تاء تأنيث» اضافه شود، در این صورت این کلمات، صفت براي موصوف محذوف خواهند بود؛ بنابراین طبق این تقریر، «مهدویة» صفت براي موصوفات محذوفی از قبیل «العقیدة المهدوية» يا «الطریقة المهدویة» و یا موصوفات دیگر خواهد بود.
اما در اصطلاح، منظور از مهدويت، مکتب یا مذهب و یا عقيدهاي است که به
حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) منتسب باشد؛ عقیدهای که معتقد به آن، در رفتار، گفتار و افکار خویش از امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که فرزند امام حسن عسکری(عليه السلام) است و در سحرگاه نيمهی شعبان سال 255 هجري قمری در شهر سامرا به دنيا آمد، پیروی میکند. او نهمين نسل از امام حسین(عليه السلام)، سبط دوم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از فاطمهی زهرا و علی مرتضی(عليهما السلام) است که در پنج سالگي به مقام امامت و زعامت امت نائل گردید و داراي دو غيبت است که یکی از آنها کوتاه مدت بوده و در سال 329 هـ ق پايان يافته است ولی دیگری غیبت بلند مدت است که از آن سال آغاز شده و تا زمانی که فقط خداوند متعال میداند، ادامه دارد.
د. فرهنگ مهدویت؛
فرهنگ مهدوی، فرهنگی متعالی است که نويد بخش نظم عادلانهی جهاني در پرتو انسان کامل و بر مبنای اسلام راستین است. اسلامی که ائمه معصومين(عليهم السلام) به اندازهی فهم و درک مخاطبان، برخی از مشخصات و مختصات آن را تبیین فرمودند. ايشان در زمانهای متمادی و مكانهاي مختلف و با توجه به استعدادهاي گوناگون اشخاص و متناسب با اين عناصر، ابعاد و مؤلفههاي این فرهنگ را آموزش دادند و به تعميق آن همت گماشتند و در صدد بر آمدند تا آن را از پديدههاي افراطي و تفريطي منزه و مصون سازند.
بناي عظيم و رفیع این فرهنگ ناب ، بر تعالیم انبیاء و اولیاء الهی قبل از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) استوار است ولی پر واضح است که مضاف بر استمرار این سیره توسط پیامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) و جانشینان معصومش(عليهم السلام)، در فرصت پديدار شده در دوران امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) این فرهنگ غنی گسترش يافت و زمينهی توسعه آينده آن نیز فراهم گرديد. در ادعيه و زيارات مربوط به حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ابعاد گوناگون و در عين حال هماهنگ و منسجم این فرهنگ فراگیر و جهان شمول، با زيبايي منحصر به فرد و ژرفنگري عالمانه و جامعيت بينظيري مطرح گرديد.
بدون شک در توصیف اين فرهنگ، قلمها قاصر، عقلها ناقص و زبانها عاجزند، ولی میتوان آن را تركيبي منسجم و بيهمتا از عشق، شعور، آگاهي، نظم، عدالت و تمام خوبیها و فضائل اخلاقی دانست؛ پس فرهنگ مهدوی آب حیاتی است که تمام باورمندان معتقد به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میتوانند در حد بینش و دانش و ارزشی که دارند از آن سیراب شده و به جاودانگی و خلود برسند. آری کسانی که نگرشی صحیح به ظهور منجی موعود از نسل مطهر پیامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و درک صحیح از معیارها، ارزشها، مسئولیتها، فعالیتها، بایدها و نبایدهای خود و جامعه دارند و توانستهاند رابطهي ولایی قوی و پایدار بین خود و امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ایجاد کنند، شایستگی دارند تا خود را متصف به این فرهنگ متعالی بدانند و بنامند.
این فرهنگ، انسان و جامعه را برای تحقق جامعهی مهدوی آماده میسازد و فرهنگ اصلاح خود و جامعه، آمادگی برای ایثار و از خود گذشتگی، عمل صالح، تزکیه صحیح، عشق الهی، حرکت مومنانه، جهاد در راه خدا و شهادت و تسلیم شدن در برابر فرمان مولای خود را به انسان میآموزد. از این رو گزاف نیست تا گفته شود که فرهنگ مهدوي در شکل کامل و جامع، از روش، منش، كنش، نگرش و بينش حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تشكيل خواهد شد. انشاءالله
بنابراین، حال که واژههای این مقال مورد بررسی کوتاه قرار گرفت، اینک بایسته است تا به صورت اجمال، اين بحث را که دامنهى بسیار وسيعى دارد، مورد مداقه و کنکاش قرار دهیم.
تبیین جایگاه امید و انتظار در فرهنگ مهدویت، ضمن شش مطلب؛
از خلال مطالب پیش گفته روشن شد که رشد اميد يا نا اميدي در انسان، به ميزان زيادي وابسته به فرهنگ و ارزشهاي جامعه يا طبقهاي است كه فرد در آن زندگي ميكند؛ از همين رو، در فرهنگ مهدوی، براي مقابله با نا اميدي و ایجاد فضای پر امید و پر نشاط، مهندسی معنوی خاصی با پیریزی بنیانهای اجتماعي و فرهنگيِ شايستهاي مد
نظر است كه با ذائقهی اصلي و فطري تمامي انسانها همخواني داشته باشد؛ لذا بحث «امید و انتظار در فرهنگ مهدویت»، يکی از بحثهاى مهمی است که دامنهى بسیار وسيع و گستردهاى دارد و در این مجال کوتاه نمیتوان به تمام زوایای آن پرداخت، ولی اجمالاً میتوان به برخی از جوانب آن، ضمن شش مطلب اشاره نمود که عبارتند از:
مطلب اول. ظهور، اوج تکامل مخلوقات؛
یکی از نکات مهمی که از مراجعه به قرآن کریم و بیان انبیاء و اولیاء الهی روشن میشود، راجع به هدفمندی خلقت مخلوقات و باطل نبودن آنهاست که خدای متعال مىفرمايد:
(اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجِعُون)[1]
«آيا ميپنداريد كه ما شما را عبث و بيهوده خلق كرديم و به سوي ما بر نميگرديد»
و یا میفرماید:
(وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروُا)[2]
«و آسمان و زمين و آنچه بين اين دو است را باطل خلق نكرديم. اين پندار كساني است كه كافر شدهاند»
آری همانطور که روشن است خداوند متعال، آسمان، زمين، حیوانات، جمادات، نباتات و انسان و... را باطل، عبث، بيهوده و بدون هدف خلق نکرده است. به عبارت دیگر، خدا به انسان خطاب میفرماید که: ای بشر، ما تو را خلق نکردهایم تا زمانى بيايی و مکانى از عالم را اشغال کنی و از مواهب آن استفاده کنی و بعد هم به دنبال کار خودت بروی و مسأله در صرف همین موارد تمام بشود، نه خیر خيال نکنید که ما انسان
1. ر. ک. به: سوره مبارکه مؤمنون، آيه شریفه115.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه ص، آيه شریفه27.
را بيهوده آفريدهايم؛ بلکه بدانید که همهى مخلوقات هدفدار خلق شدهاند و تماماً مترصد وصول و درک پایانی مشخص، غايتی معین و هدفی بسيار بسيار متعالى هستند. بله، خداوند متعال از ابتدای خلقت آسمانها و زمین، کهکشانها و کرات و موجودات و مخلوقات، به دنبال هدف مشخصی است که بر طبق آن، کاروان تکوين را به نقطهای اساسى هدايت کند؛ نقطهاى که اوج تکامل بشريت و مخلوقات است. حال روشن است که این مطلب، موجب ایجاد امید و نشاط در ژرفای دل منتظران و امیدواران به ظهور میشود.
مطلب دوم. ظهور، اوج آمال انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام)؛
بر این اساس، برنامهريزى خداوند منان در ارسال رسل و بعث انبياء آن هم در صدها هزار سال پيش، موید هدفمندی خلقت و نظام هستی است؛ زیرا هر چند امروزه بشر نمیتواند زمانى را که حضرت آدم(عليه السلام) به عنوان اولین پيامبر خدا مبعوث شد، مشخص کند و بگوید آن زمان دقیقاً چه زمانی بوده و واجد چه ویژگیهایی بوده است؛ اما از این موضوع اطلاع دارد که خداوند متعال در زمانهای متمادی، انبیاء و رسولان متعددی را يکى پس از ديگرى بر انگیخت تا اينکه سلسلهی انبياء به يک نقطهى اوج و تکامل نهايى رسید. چه اینکه ابتداء يک نبى را با يک برنامه محدود و براى یک جامعه محدود فرستاد، سپس صد یا دويست و یا سيصد سال بعد نبى ديگر و یا رسول ديگر با برنامه ديگر فرستاد و فرستاد، تا اینکه سلسلهی نبوت با بعثت خاتم الانبیاء حضرت محمد بن عبدالله(صلي الله عليه وآله) ختم شد و پس از امامت ائمه طاهرین(عليهم السلام)، نوبت به خاتم الاوصیاء و اميد همه انبیاء و وصى آخرالزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، رسید. زیرا بر طبق روایات وارده، تمام انبياء گذشته به نبی خاتم و اوصياء او، خصوصاً وصى آخر اعتقاد داشتند و همه به اميد ظهور او، منتظر و مشتاق بودند.
آری تمام برنامههايى که در رسالتهاى انبياء سلف بوده، برای تحقق هدف نهایی و نقطهی اوج ارسال رسل بوده است. يعنى انبیاء گذشته(عليهم السلام) همگی میدانستند که سلسلهی انبياء،
دارای یک نقطهى اوج، یا یک نقطهی شکوفایی و یا یک نقطهی تکامل نهايى است. بله آنها میدانستند که نتيجهی نهايىِ اجرای نبوت و رسالتشان و محصول تمام زحمتها و فعالیتهایشان، با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق خواهد شد و روشن است که این قضیه، باعث کاشته شدن بذر امید و نشاط در جان و تن منتظران واقعی میشود.
مطلب سوم. ظهور، اوج رسالت رسولان الهی؛
يکى از خصوصياتى که بعد از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق مىشود، «نزول حضرت عيسى(عليه السلام)» از آسمان به زمين است؛ زیرا مسلمانان بر حسب آیات صريح قرآن کریم از جمله آیات یکصد و پنجاه و هفتم و هشتم سوره نساء، معتقدند که خداوند متعال بعد از برنامهریزی و توطئهی يهود برای قتل حضرت عيسى(عليه السلام)، او را نزد خویش به آسمان برد، تا از گزند آنان دور باشد تا پس از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، دوباره رجعت فرماید. خدای متعال در این زمینه فرموده است:
(وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا (١٥٧) بَلْ رَفَعَهُ اللهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا(١٥8))[1]
و گفته ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم» و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند(١٥٧) بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد و خدا توانا و حكيم است(١٥8).
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نساء، آیه شریفه157و 158.
البته خوانندگان محترم به نیکی واقفند که آن مقدار و میزانی که قرآن کریم راجع به حضرت عيسى(عليه السلام) و مادر بزرگوارشان حضرت مريم عذراء(عليها السلام) بيانات دارد، به هيچ وجهى در هيچ یک از انجيلهايى که امروزه در دست روحانيون مسيحي است، وجود ندارد. لیکن این بحث که خداوند متعال، حضرت عیسی(عليه السلام) را به کدام قسمت از آسمان برد، یا اینکه چگونه به آسمان برد و یا اینکه اساساً حکمت پرودگار متعال، در آیات کریمه فوق چیست، خود بحث مفصل ديگرى میطلبد و از عهدهی این مقال خارج است و به عبارت بهتر، فهم این هنرنمايى که چگونه خداوند منان از يک طرف، انسانی را با خصوصيات مادی به آسمان میبرد و او را براى چندين هزار سال نگاه مىدارد و از طرف دیگر انسانی را نیز که آخرين حجت خویش است، بیش از هزار سال در زمين نگه میدارد، تا روزی که خود اراده کرده او ظاهر شود، خود بحثهای مفصلی دارد و مجالی واسع میطلبد.
به هر جهت، در این زمینه که حضرت عيسى(عليه السلام) به امر خدا بعد از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آسمان نزول مىفرمايد، روايات زيادى وارد شده است و اساساً بسیاری از بزرگان شعیه و سنی در این زمینه ادعای تواتر کردند و معتقد شدند که در کتب مذهب اهل بیت(عليهم السلام) و کتب مذاهب اهل سنت، روایاتی وجود دارد که به حد تواتر رسيده است؛ يعنى به حدى رسیده که براى انسان، افادهی اطمينان و یقین میکند تا جایی که شايد در بعضى از کتب، حدوداً شصت روايت حول این مورد وارد شده است. به عنوان مثال علامهی مجلسی(رحمه الله) روایتی را از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل کردند که فرموده است:
«ينزل عيسي علي ثنية (اي عقبة) بالارض المقدسة يقالها افيق، فيأتي بيت المقدس و الناس في صلاة الصبح. فيتأخر الامام اي المهدي فيقدمه عيسي و يصلي خلفه علي شريعة محمد و يقول: انتم اهل بيت لا يتقدمکم احد».[1]
1. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(قدس سرّه)، ج51، ص85.
عيسی بر گردنهي کوهي بنام افيق نزول ميکند و به بيت المقدس ميآيد در حالي که مردم آماده براي نماز صبح باشند امام يعني حضرت مهدي عقب ميرود عيسي او را به جلو ميبرد و در پشت سرش نماز گذارد به آئين شريعت محمد و گويد: شما اهل بيت را هيچکس مقدم نميشود.
مطابق این روایت، حضرت عيسى(عليه السلام) در نزديکى بيت المقدس و هنگام اقامهی نماز صبح از آسمان فرود مىآيد و در حالی که مردم در بيت المقدس پشت سر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ايستادهاند تا نماز بخوانند، حضرت عیسی(عليه السلام) مىآيد و پشت سر حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اقتداء مىکند و حتی در برخی از روایات، تمام خصوصيات، به ویژه خصوصيات ظاهرى حضرت عيسى(عليه السلام) نیز بيان شده است.
لیک سؤال این است که علت نزول حضرت عيسى(عليه السلام) چیست؟ و اساساً اين چه حکمت و سرى است که حضرت عيسى(عليه السلام) صدها و هزاران سال در آسمان باشد، بعد به زمین بيايد و در کنار حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مشغول هدایت مردم شود؟ در پاسخ باید گفت که بیشک این مساله جهات مختلفی دارد ولی شاید مطابق مضمون برخی از روایات[1]، يکی از جهاتش اين باشد که خداوند متعال به علم لا یتناهی خود، پیش بینی روزی همانند امروز را میکرده است که مسيحيت، بخش وسيعى از پهنهی زمین و افکار بشريت را با تبليغات پر حجم و امکانات پر طمطراق، در اختیار میگیرد و اشغال میکند؛ از این رو، مىفرمايد تمام اهل کتاب اعم از يهود و غیر یهود همچون نصارا وقتى مىبينند که حضرت عيساي مسیح(عليه السلام) به زمین فرود آمده و در نماز، پشت سر وصى خاتم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اقتدا کرده، تماماً پيش از مرگ عیسی(عليه السلام)، به او ايمان مىآورند. در این باره قرآن کریم، هزار و چهار صد سال پيش در سوره مبارکه نساء آيه 159مىفرمايد:
(وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ)[2]
1. ر. ک. به: ينابيع المودة، قندوزی، ص422.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه نساء، آيه شریفه159.
هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اين كه پيش از مرگش به او ايمان ميآورد
مطابق این رویکرد، روایتی در ذیل آیه شریفه فوق وجود دارد که به خوبی تاویل آن را روشن میسازد؛ چه اینکه روایت میفرماید:
حجاج بن يوسف ثقفي تأويل این آيه و محل ارجاع ضمير (قَبْلَ مَوْتِهِ) را نميدانست، لذا دستور داد تا عدهاي از يهود را گردن بزنند تا او به چشم خود ببیند که آیا آنها قبل از مرگشان لب به اظهار ایمان به عیسی(عليه السلام) باز ميکنند یا خیر و لیکن پس از اینکه يهودیان زيادى را کشت، متوجه این مساله نشد، در نتیجه از يکى از دانشمندان به نام شهر بن حوشب، درباره معناي آيه سؤال کرد و به او گفت: اين آيه مرا عاجز کرده، زیرا دستور کشتن هر يهودى را که را مىدهم، دقت مىکنم که قبل از مردنش آيا ايمان مىآورد يا نه، ولی مىبينم که ایمان نمیآورد و حرفى نمیزند، مشکل کجاست؟ آن شخص در پاسخ به حجاج گفت: معناي آيه آن نيست که تو فهميدهاي! زیرا بر خلاف گمان تو، ضمير (قَبْلَ مَوْتِهِ) به عيسي(عليه السلام) برميگردد، نه به اهل کتاب و اين آيه مربوط به آخر الزمان و زمانى است که عيسی(عليه السلام) نزول مىکند. چه اینکه حضرت عیسی(عليه السلام) قبل از مرگش به زمين نزول ميکند و يهود و نصارا به او ايمان آورده و به اتفاق پشت سر حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نماز ميخوانند. بدین رو حجاج به او گفت: اي واي، اين تأويل را از چه کسي آموختهاي؟ که شهر بن حوشب در پاسخ گفت: این روایت را از یکی از فرزندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) به نام علي بن حسين بن علي بن ابيطالب(عليهم السلام) شنیدم. در این هنگام حجاج گفت: به خدا قسم که آن را از چشمهی زلالي گرفتهاي.
حال مهمترین سوال اين است که چه ارتباطى بين نزول حضرت عيسى(عليه السلام) و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد؟
پاسخ به این پرسش مهم این است که تکامل رسالت عيسوى به ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. به دیگر سخن، هنگامی که عدهى زيادى از بشريت، تحت تبليغات مسموم غولهای رسانهای و دجالهای عصر، به سراغ مسيحيت باطل و تحريف شده
میروند، حضرت عيسى(عليه السلام) از آسمان رجعت کرده و به عنوان يکى از ياران امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار میگیرد و چهل سال زندگى مىکند و زمانی که از دنيا مىرود، حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تجهيز او را با کفنى که دستباف حضرت مريم(عليها السلام) است، به عهده مىگيرد حتى در روايات آمده است که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آن کفن را در اختيار دارد و پس از ارتحال عيسى(عليه السلام)، ایشان را در آن تکفين مىکند و در بيت المقدس کنار حضرت مریم(عليها السلام) دفن مىکند.
آری، مسؤوليت چهارمین پيامبر اولوالعزم الهی(عليه السلام) در زمان ظهور تکميل مىشود. در نتیجه، رسالت رسولان و انبياء الهی(عليهم السلام)، با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نقطهى تکامل و اوج خود مىرسد. آيا اين مطلب براى انسان ايجاد نشاط نمىکند؟ آیا وقتى انسان به این مطلب توجه میکند که خدای منان که یکصد و بیست و چهار پيامبر الهی(عليهم السلام) را با برنامه فرستاده، نقطهى اوج و نهايى برنامهاش زمان ظهور حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، به امید حقیقی و نشاط راستین دست نمییابد؟ آيا در این صورت که سخن از آرمانهای متعالی و نقش ویژهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عالمگیر ساختنِ حاكمیّت توحید و برقراری عدالت جهانی و گسترش امید حقیقی است، نبايد امام صادق(عليه السلام) بفرمايند که:
«لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي»[1]
اگر دوران او را درك میكردم، همه روزهای زندگیم را در خدمت به او میگذرانیم.
بله ظهور، نقطه اوج و تکامل رسالت رسولان و انبیاء عظام الهی(عليهم السلام) است و همان نقطهای است که خداوند تبارک و تعالى مىخواهد.
مطلب چهارم. ظهور، اوج شکوفایی علم و معرفت؛
مطلب دیگری که در زمان ظهور اتفاق میافتد و مایهی امید و نشاط در دلهای
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص148.
مشتاق نور الهی است، بحث شکوفایی علم در دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛ در این زمینه در برخی از روايات معتبر آمده است که:
«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْجُزْءَيْنِ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ جُزْءاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ جُزْءا»[1]
تمام دانش، بيست و هفت حرف است، تمام آنچه پيامبران تاكنون بيان كردهاند دو حرف از آن است و مردم بيش از اين مقدار را از كلّ علم نميدانند وقتي قائم ما قيام كند، بيست و پنج حرف ديگرش را آشكار ميسازد و ميان مردم ميپراكند تا با ضميمه آن دو حرف، بيست و هفت حرف علم كامل شود.
همانطور که روشن است، طبق این روایت و سایر روايات معتبر و مشابه، خداوند متعال تا قبل از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، دو جز و دو رکن علم را در اختيار بشر قرار میدهد و در زمان ظهور، بیست و پنج جزءِ ديگر در اختيار بشر قرار داده مىشود. به عبارت دیگر، تا قبل از ظهور، در میان تمام علوم مختلف و متعددی که امروزه کتابخانههاى بشر را فرا گرفته و وقتى آنها مورد حساب قرار میگیرد از ميليونها کتاب در هزاران رشته بالغ میشود، فقط دو جزء از علم ظاهر شده است و در زمان ظهور، بيست و پنج جزء ديگر در اختيار بشر قرار داده مىشود. البته عقول ما نمىتواند درست بفهمد که اين چه علومىاست که در آن زمان عرضه خواهد شد، ولی براى يک انسان مومن و منتظر واقعى، چه چيزى از اين مساله اميدوار کنندهتر که انسان و انسانیت هر لحظه به زمانى نزديک مىشود که خداوند همهى ابواب علم را براى او باز مىکند. زیرا پر واضح است که امروزه بسیاری از مشکلات علمی و فنی وجود دارد که ناشی از مجهولات انسان است.
البته نباید منکر این مطلب بود که علم در دوران معاصر، گوشهاى از مشکلات بشر را
1. ر. ک. به: همان، ج52، ص336.
توانسته حل کند؛ اما قطعاً بیست و پنج جزء ديگر را اکنون نمىتواند بفهمد که چيست و چگونه است.
نتیجه اینکه در زمان ظهور حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، علم، به حد اعلایى از شکوفايىاش مىرسد که تمام عرصههای زندگی بشری را تحت تاثیر قرار میدهد. يعنى خداوند متعال که خالق عالم و بشر است، به واسطهی حضور معصوم(عليه السلام) از علم بیکران خود در اختيار مردم قرار میدهد و نیز به واسطهی حضور معصوم(عليه السلام) و اذن الهی بشر به آن سمت نهايى از علم، صعود پيدا میکند. حال چه چيزى براى انسان اميدبخش تر از شکوفایی علم است؟ چرا که علم، هر چند دارای مقدمات پر زحمت و پر مشقتی است، ولی بیتردید اساس آن، درّ گرانبهای دانايى و آگاهى است که فطرت و غریزهی هر انسانى به دنبال کسب آن و طالب آن است، چه برسد به علمی که رشد کرده و شکوفا شده باشد و به یقین اين بستر امیدواری و نشاط آور محقق نمیشود، جز با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف).
مطلب پنجم. ظهور، اوج تکامل عالم تکوین؛
اتفاق دیگری که در زمان ظهور محقق میشود و نور امید و نشاط را در دلهای منتظران شعله ور نگه میدارد، بحث «دگرگونی فوق العادهی عالم تکوین در دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است؛ زیرا در آن زمان، تمام استعدادها و قابليتهاى موجودات در جهان به فعليت مىرسد. در توضیح این مطلب باید گفت که جهان مادی استعدادها و قابلیتهای فراوانی دارد که تاکنون بسیاری از آنها کشف نشده و از مجهولات عالم محسوب میشود و حتی آن مقدار که در دوران قدیم و یا جدید کشف شده است، از ظرفیت حداقلی آن بهره برداری شده است؛ به طور مثال امروزه ابرهاي غیر باروری که بارش ندارند و یا زمينهاى زيادى که مواتند و غیر قابل زرعند و یا بسیاری از مشکلات دیگری که در عالم تکوین وجود دارد، در زمان ظهور به عالیترین حد، شکوفا شده و نعمات خود را بارز میکنند. چه اینکه برخی از احادیث، مبین این
مطلبند که در زمان ظهور، عالم تکوين به نقطهی اوج شکوفایی خود مىرسند؛ يعنى تمام عالم و آدم، زمين و آسمان، درختان و گیاهان و یا خشکی و دريا و بالاخره تمام اشیاء و موجوداتی که در عالم تکوين هستند، تمام استعدادها و قابليتهایشان، به فعليت و ظهور و بروز مىرسد.
به عبارت دیگر، در حالت عادی اگر کسى صدمتر یا دويستمتر از زمينى را بذر بپاشد، یا درختان میوهای را بکارد، طبیعی است که در زمان خاصی، انتظار مىکشد تا کاشتهیاش به نتيجه و ثمر برسد، ولی بر حسب روایات، زمان ظهور يک زمان عادى نيست و عالم تکوین به نقطهای از شکوفایی میرسد که فوق درک بشر است و این مساله در روایات به خوبی اشاره شده است. چنانچه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این باره میفرماید:
«تُنَعَّمُ أُمَّتِي فيها نعمةً لَمْ يُنَعَّمُوا مثلها، يُرْسَلُ السَّمَاءُ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً وَ لا تدخر الْأَرْضُ شَيْئاً مِنْ النبات وَ الْمَالُ كُدُوسٌ».[1]
امت من در عهد او آن چنان متنعم ميشوند كه هرگز در تاريخ نظير ندارد. آسمان سيل آسا بر آنها فرو ميبارد و زمين چيزي از گياهانش را ذخيره نميكند.
و یا هم ایشان در روایت دیگری میفرمایند:
«يخرج في آخر امتي المهدي، يسقيه الله الغيث و تخرج الأرض نباتها و يعطي صحاحا و تكثر الماشية و تعظم الامة»[2]
در آخر امت من مهدي خارج ميشود، خداوند باران رحمتش را بر او فرو ميريزد و زمين گياهانش را براي او بيرون ميفرستد. مال را به طور مساوي تقسيم ميكند، دام بسيار فراوان ميشود، امت اسلامي بسيار شكوهمند ميگردد.
1. ر. ک. به: الزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، حائری یزدی، ص163.
2. ر. ک. به: المستدرك علی الصحیحین، حاكم نیشابوری، كتاب الفتن والملاحم، ح8716.
بنابراین هيچ مکتب و مذهبى، نسبت به آخرالزمان حرف و سخنی غنىتر از مذهب شيعه ندارد؛ چه اینکه تمام سخن در سایر مکاتب، تنها در حد اميد دادن به آمدن یک مصلح و برچیده شدن بساط ظلم از دنیا ختم میشود، در حالی که در متون روایی، احادیث فراوانی از اهل بیت(عليهم السلام) وارد شده که دال بر این مطلبند که در آخر الزمان، عدالت، چنان فراگیر میشود که حتى به درون خانهها که شخصیترین محل زندگی انسان است نیز، نفوذ مىکند، همانطور که سرما و گرما داخل خانهها مىرود و این تنها گوشهای از برنامهی اصلاح جهانى توسط حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. لیک همانطور که روشن است، مسالهی تکامل عالم تکوین در عصر ظهور، مطلب بسیار با اهمیت و خاصی است که سبب ایجاد نور امید در دل متدینین به ظهور میگردد.
مطلب ششم. ظهور، اوج تکامل وجودی بشر؛
مسالهی دیگری که در زمان ظهور محقق میشود و نور امید و نشاط را در قلوب مشتاقان به ظهور بر میافروزد، بحث «تکامل وجودی بشر در دوران ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است؛ چه اینکه در منابع روایی، احادیثی وجود دارد که دلالت مینمایند بر این مطلب که در زمان ظهور، انسانها به چنان رشدی خواهند رسید که در تاریخ آفرینش انسان بیسابقه خواهد بود؛ به طور مثال برخی از روایات معتقدند که هر انسانى، در هر نقطهای از زمین بخواهد با حضرت امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صحبت کند، بدون هيچ واسطهاى مىتواند با ایشان صحبت کند و صداى عزیز زهرا(عليه السلام) را بشنوند و معنای اين سخن آن است که حتى وجود خود بشر نیز تکامل پيدا مىکند. یعنی اعضا و جوارح مادی انسان، اعم از چشم، گوش و... و یا اعضای معنوی انسان اعم از فکر، عقل و تدبیر او، به مرحلهای میرسد که مرحلهی بالاترى از آن در جهان مادی قابل تصور نیست. به عنوان مثال امام باقر(عليه السلام) در این باره میفرمایند:
«إذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ على رؤوس العباد، فجَمَعَ بها عقولَهم وكَمَلَتْ به أحلامُهم»[1]
چون قائم ما قیام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع کند و در نتیجه خردشان کامل شود.
همچنین عصر ظهور، دوران تکامل بعد علمى انسان و سایر ابعاد ديگر او نيز هست و البته در این زمینه روايات فراوانی نیز وارد شده است. به عنوان مثال هر چند فهم کتاب خدا، فهم آسانى نيست، ولی برخی از روایات میگویند که در زمان ظهور، حتی زنان خانهدار نیز مىتوانند بر طبق قرآن، قضاوت کرده و حکم کنند. امام باقر(عليه السلام) در تایید این مطلب میفرمایند:
«وَ تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّى إِنَ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله)»[2]
در زمان حضرت مهدى(عليه السلام)، به دانش و حكمت دست مىيابيد تا آنجا كه زن در خانهاش، بر اساس كتاب خداى تعالى و سنّت رسول خدا قضاوت مىكند.
بر این اساس، روایت امام باقر(عليه السلام) که به جابر بن یزید جعفی فرمود:
«يَا جَابِرُ لَيْسَ شَيْءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ»[3]
هيچ چيزى دورتر از عقل بشر از تفسير قرآن نيست
دال بر این مطلب است که بشر تا قبل از ظهور، توان فهم کامل قرآن را ندارد؛ از این رو در هر زمان تعداد مفسرين از انگشتان يک دست تجاوز نمیکند. اما بر اساس روایت فوق، در زمان ظهور، دايرهى فهم، علم و آگاهی انسانها، آن چنان قوى مىشود که فهم کتاب خدا براى همه، حتى براى زنان ميسور و میسر میشود.
1. ر. ک. به: اصول کافى، کلینی(رحمه الله)، ج1، ص29.
2. ر. ک. به: بحار الأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص352، به نقل از الغیبة نعمانی(رحمه الله).
3. ر. ک. به: المحاسن، برقی(رحمه الله)، ج2، ص2.99
بررسی یک شبهه؛
حال سؤال مهم این است که آيا امکان دارد که خداوند متعال، کتابى را برای انسانها بفرستد، ولی بیش از هفتاد تا هشتاد درصد آن کتاب، تا قبل از ظهور آخرین حجتش، براى غالب بشر مجهول باشد؟ آیا اين کار با حکمت الهی سازگار است؟ و به تعبیر دیگر، آيا ممکن است خدا اين همه بيابانها و آسمانها و درياها را خلق کند و از آن يک هزارم يا يک ميليونيم بهرهبردارى بشود؟
تبیین پاسخ به شبههی مذکور؛
پاسخ این است که حکمت بالغهی الهی اقتضاء مىکند که نهايت فهم انسانها نسبت به قرآن در يک بازهی زمانى و یک دورهی خاصی، اتفاق بیفتد. حال چه چيزى براى انسان از اين لذيذتر است که به او بگويند: «ای انسان، در انتظار فهم کتاب خدا باش». بله آن دوران بسیار شیرین و امیدوار کننده است. زیرا همین که انسان بداند بالاخره يک زمانى فرا خواهد رسید که پردههاى حجابى که فکرش را گرفته بود، از روى آيات مشعشع قرآن کنار مىرود و حقايق و نورانيتها را خدا در اختيار انسان قرار مىدهد، امیدش به آینده روشن چند برابر و در نتیجه کنش و واکنش او نسبت به خداشناسی، خداباوری و خدامحوری افزون میگردد؛ از این رو، نبايد اميد را صرفاً منحصر در آمدن امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ریشه کنی در ظلم خلاصه نمود.
البته به نظر نگارنده، تکامل وجود بشر یکی از ابعاد و اتفاقات زمان ظهور است که از جهت عملى شايد نسبت به ابعاد ديگر ظهور، نمود بيشترى داشته باشد، ولی ابعاد ديگر ممکن است از جهت ارزشى، ظهور بيشترى داشته باشند. چه اینکه بر حسب روايات، در زمان قیام قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) کينهها از قلوب محو مىشود[1] و ديگر هيچ دو انسانى پيدا نمىشود که نسبت به يکديگر کينه یا بغض داشته باشند؛ یعنی تکامل اخلاقى و روحى حاصل میشود.
1. ر. ک. به: الملاحم و الفتن في ظهور الغایب المنتظر، ابن طاووس(رحمه الله)، ص151.
به عبارت دیگر، در زمان حاضر کمتر میتوان دو آدم یا دو برادر یا دو خواهر پیدا نمود که در آنها نسبت به یکدیگر، کينه و بغض نباشد! آری متأسفانه کمتر میتوان این موضوع را در میان خانوادهها مشاهده نمود و غالباً هر کسى از دست برادر یا خواهرش، يک جور ناراحتىها، نگرانىها و یا خدای نکرده کينههایى دارد ولی به تعبیر امام علی(عليه السلام) در زمان ظهور، این روند کاملاً معکوس میشود و بی شک اميد واقعى همين موضوع است که انسانِ منتظر، در انتظار درک دورانی باشد که روح، نفس، فکر و عقل انسان به تکامل میرسد؛ زمانی که امام باقر(عليه السلام) دربارهی آن زمان میفرماید:
«إذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ على رؤوس العباد، فجَمَعَ بها عقولَهم وكَمَلَتْ به أحلامُهم»[1]
چون قائم ما قیام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع کند و در نتیجه خردشان کامل شود.
بنابراین معنای اين روایت آن نيست که هر انسانى را خدمت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بیاورند و ایشان روى سر ایشان یک دستی بکشد. بلکه بدین معناست که ارادهی تکوينى و سنت الهی، بر اين است که همين عقلى که خدا به بشر داده اگر در طول صدها هزار سال، ارزشش ده درجه بود، در زمان ظهور صد درجه بشود. حال چه نعمت و ارزشی بالاتر از عقل وجود دارد که انسان به امید کامل شدنش باشد؟ بله، اينها همه مربوط به زمان ظهور قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛ زمانی که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور مىکند و خداوند به واسطهی وجود مبارک او عقول بشر را کامل مىکند.
نتیجه گیری و جمع بندی؛
آن طور که روشن شد، بدون شك، دوران پس از ظهور حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف)،
1. ر. ک. به: اصول کافى، کلینی(رحمه الله)، ج1، ص29.
والاترين، شكوفاترين و ارجمندترين فصل تاريخ انسانيّت است. دورانى كه وعدههاى خداوند در خلافت مؤمنان و امامت مستضعفان و وراثت صالحان محقق، مىگردد و جهان، با قدرت الهىِ آخرين پرچمدار عدالت و توحيد، صحنهی شكوهمندترين جلوههاى عبودیت و عبادت پروردگار مىشود. البته این دوران، از پس ملازمت سالها رنج و امید، نشاط و آمادگی، شهادت و رشادت و بسیاری از دیگر فضائل اخلاقی گذر کرده است و فرهنگ مهدوي، چنين ويژگي برجستهاي دارد. در اين فرهنگ مترقي، اميد محور اصلي است و ميتوان آن را لمس كرد و تنها كافي است كه سرچشمههاي اميدبخش را در این فرهنگ اصیل، استخراج نمود.
بنابراین از مجموع مطالب پیش گفته به این نتیجه میرسیم که در فرهنگ مهدویت، انتظار واقعى به اين نيست که منتظر، صرفاً به خواندن دعاى فرج، اکتفاء نماید؛ زیرا در این فرهنگ، دعاى فرج، تنها اولين پله و اولين شروع است، ولى به همين مقدار ختم نمىشود که به صرف خواندن دعاى فرج بتوان گفت که اين فرد، از منتظران واقعى است. بلکه منتظر واقعى آن کسى که خود را اصلاح کرده و دنبال دين مردم است.
آری منتظر واقعی آن کسی است که به خود هرگز اجازه ندهد که بدون داشتن پشتوانهی دينى و علمى و به صرف خواند چند کتاب بيايد و به عنوان دين، سخنرانى و سخنوری کند! بله اين چنین افرادی نمىتوانند جزو منتظران واقعى باشد؛ زیرا کسى که به نام دین هر چیزی را میگوید و اساساً برايش فرقى نمیکند که به نام دین چه میگوید، منتظر واقعی نیست. هر چند متاسفانه اين روزها، بعضى از سخنان غیر عالمانه به گوش انسان مىخورد که بسيار رنج آور است. آن هم برخی از افرادی که نه بن مايههاى علمى دارند و نه ریشههای حوزوى، اینها سخنانی مىگويند که از نظر دینی کاملاً مردود است؛ به عنوان مثال درباره «ایران» گفته شده است:
«من بر مكتب ايران اصرار دارم. از مكتب اسلام دريافتهاي متنوعي وجود دارد و من بر مكتب ايران اصرار دارم. برخيها از من خرده ميگيرند كه چرا نميگويي مكتب اسلام و ميگويي مكتب ايران؟ زیرا از مكتب اسلام دريافتهاي
متنوعي وجود دارد؛ اما دريافت ما از حقيقت ايران و حقيقت اسلام، مكتب ايران است و ما بايد از اين به بعد، مكتب ايران را به دنيا معرفي كنيم. باور دارم [که] واژهی ايران ذكر است. شما در ذكر دنبال چه چيزي هستيد. ذكر واژهی مرتبط با روح مؤمن است و به جهان درون باور كردن ارزشهاي متعالي انسان مرتبط است. از ذكر چه ميجويند شاعران/ همان را بجويند از ايران. ايران ذكر است و تاريخ ايران آكنده از ايمان است...».[1]
یا دربارهی «گردشگری» گفتهاند:
«گردشگری یک عبادت است، چون انسانها را به هم و به طبیعت نزدیک میکند و انسانها را به آیات الهی میرساند و آيات الهی نیز انسانها را به خداوند میرساند».[2]
حال به مطرح کنندگان این افکار باید خطاب کرد که اصولاً شما چه کسی هستى که مىگويى واژهی ايران، ذکر و عبادت است یا گردشگری عبادت است. آیا نعوذ بالله شما پيامبر خدایی؟ آیا نعوذ بالله شما وصى پیامبر خدایی؟ آیا شما مجتهدی؟ که در مورد دین و عبادت و ذکر خدا این سخنان را به کار میبری؟ اصلاً شما مىدانى که عبادت و ذکر به معنای چیست؟ آیا شما خودت را با پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) که متصل به منبع وحى الهی است، مقایسه میکنی که دربارهی امام علی(عليه السلام) فرمود: «ذکر على عبادة». شما و امثال شما باید بدانید که کسی حق گفتن چنین سخنان بدعت آمیزی را ندارد؛ زیرا حتی يک مرجع تقليد که دهها سال از عمر خود را در فهم دین صرف کرده نیز، از نزد خویش، حق ندارد که بگويد: «فلان عمل عبادت است» یا «بهمان عمل ذکر است» چه برسد به
1. سخنرانی در مراسم اختتاميه همايش ايرانيان مقيم خارج از كشور. ر. ک. به: خبرگزاری فارس: سیاسی - Nuclearشماره: 8905130174 مورخ 13/5/89 ساعت 10:00 http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8905130174
2. ر. ک. به: مصاحبه با روزنامه ایران، مورخ21 اردیبهشت92.
شما. بله حتی مجتهدان و فقیهان عظام نیز باید براى سخنانشان دليل داشته باشند.
بنابراین فهم ناقص از دين، بزرگترين مشکل دوران معاصر است. همه باید بدانند که دين را باید از دينداران حقیقی و صاحبان واقعى دین آموخت؛ از آنهايى که به مکتب اهل بيت(عليهم السلام) متصلـند و هر روز بر سر سفرهی قرآن و سنت نبوی(صلي الله عليه وآله) مینشینند، یعنی از مراجع عظام و مجتهدين بزرگواری که عمر گرانمایهی خود را حقیقتاً در راه دین صرف کردهاند بايد دین را ياد گرفت، نه از کسانی که در این جایگاه نیستند و بدون بنمایههای علمی و دینی در مورد دین سخنوری میکنند. پس غیر از عالمان و فقیهان راستین دین، کسی حق ندارد تا راجع به دين، اظهار نظر کند. مطابق این رویکرد:
منتظر واقعى آن کسی است که با خبرگان حقیقی و کارشناسان واقعى دين ارتباط داشته باشد، نه با افراد غیر کارشناس که خود را در حد اشعارى چند درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و مطالبی درباره رؤيت ایشان در خواب و.... قانع میکنند.
منتظر واقعى آن کسی است که در انتظار زمانی است که فهمش نسبت به خداوند متعال، قرآن کریم و خليفهی خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) يک قدم بيشتر شود.
منتظر واقعى آن کسی است که بداند، دم به دم باید مقدار و میزان معرفتش را نسبت به حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيشتر کند.
آری اینها علائم منتظر واقعی است؛ از این رو، لازم است تا همه با هم کوشش نمایند و چنین انتظاری را در خود، خانواده و جامعهشان پياده کنند.
در پایان، از خداوند منان مسئلت دارم تا همهى مومنان باورمند و جوانان برومند و همهى انسانهايى که در کشور متعلق به نام مبارک امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ساکنند را از انصار و اعوان واقعى آن حضرت قرار بدهد و در دنيا و آخرت بين ما و اهل بيت طاهرین(عليهم السلام) جدايى ميندازد و تمام مسؤلین و رهبر معظم انقلاب، علماء و مراجع و حوزههاى علميه و دانشگاهيان و اساتيد و همه آنهايى که در اين کشور در حال تلاش برای تقویت دین مردم و خدمت در راه این نظام مقدس اسلامی که به فرموده امام راحل عظیم الشان انشاءالله مقدمهای است براى ظهور آن منجى کل، موفق و مؤيد بدارد.
و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
گفتار چهار
نیمهی شعبان عید بزرگ انسانیت
سخنرانی دردیدار با اعضای ستاد برگزاری مراسم احیاء نیمه شعبان
آنچه در گفتار چهارم مطالعه خواهید کرد:
1.نکته اول: وظائف عوام و خواص نسبت به برگزاری مراسم نیمه شعبان؛
2.نکته دوم: انتظار فرج، مهمترین اساس ایمان؛
3.نکته سوم: غایت ارسال رسل، انتظار واقعی برای ظهور آخرین منجی؛
4.نکته چهارم: احیاء شب نیمه شعبان، یکی از مظاهر انتظار واقعی؛
5.نکته پنجم: شرائط انتظار واقعی؛
6.جمع بندی و نتیجه بحث.
نیمهی شعبان عید بزرگ انسانیت
(اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)[1]
بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند به راستى آيات [خود] را براى شما روشن گردانيدهايم باشد كه بينديشيد.
«السّلامُ علی المَهدیِّ الذّی وَعَدَ اللهُ عزَّوجلَّ بِهِ الأمَمَ، أن یَجمَعَ به الکَلِمَ و یَلُمُّ به الشَّعَثَ و یَملأَ بِهِ الأرضَ قِسطَاً و عَدلاً و یُمکِّنَ لَهُ و یُنجِزَ بِهِ وعدَ المُؤمنِینَ»[2]
سلام بر مهدی، کسی که خداوند وعده او را به همه امّتها داده که عقاید مردم را به وجود او جمع کند و مردم را از تفرقه برهاند و به وسیله او زمین را از عدل و داد پر کند و همه از او تمکین کنند و وعده خدا به عزّت مؤمنین تحقّق یابد.
فرا رسيدن نيمهی شعبان، سالروز ميلاد حضرت بقية الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عيد بزرگ انسانيّت، بر تمام شيعيان و علاقمندان آن حضرت مبارک باد.
1.ر. ک. به: سوره مبارکه حدید، آیه شریفه17.
2. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج102، ص101 و مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی(رحمه الله) ص530 زیارت حضرت صاحب الامر، آداب سرداب.
تبیین موضوع بحث؛
نیمهی شعبان علاوه بر اینکه روز و زمان خجسته میلاد امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، فرصت معنوی ارزنده و ارزشمندی برای راز و نیاز با خالق هستی و نزدیکی هر چه بهتر و بیشتر به معبود و کسب برکات الهی است. این زمان از چنان اهمیتی برخوردار است که در روایات، هم ردیف و هم پای شبهای قدر دانسته شده است؛ بدین رو از این موقعیت ممتاز میتوان همچون شبهای قدر، برای کسب خیرات و برکات معنوی بهره برد و نهایت تلاش را در راستای کسب فیض انجام داد.
بنابراین آنچه در این مقال مطمح نظر است، الزامات معرفتی درباره برگزاری مراسم نيمهی شعبان است که امروزه خوشبختانه از حیث کمی و کیفی روز به روز در حال گسترش است. در تبیین این مساله، لازم است پنج نکتهی مهم مورد توجه قرار گیرد که عبارتند از:
نکتهی اول: وظائف عوام و خواص نسبت به برگزاری مراسم نیمه شعبان؛
یکی از سنتهای حسنهای که از قديم الايام در میان پیروان مذهب اهل بیت(عليهم السلام) مرسوم بوده، برگزاری مراسم نيمهی شعبان است. پر واضح است که انجام اين سنت نيکو، وظیفهای است همگانی و از این منظر، این کار پسندیده دارای دو طرف است که عبارتست از:
طرف اول. وظیفهی مردم؛
اولین طرفی که در این مساله اهمیت بالایی دارد، به وظیفهی عموم مردم و شيعيان حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باز میگردد که خوشبختانه تاکنون مردم، با شور و شعور، شوق و اشتیاق و عقیده و اعتقاد، به برگزاری این مراسم و آذينبندي خيابانها اهتمام وافر داشتهاند، تا جایی که حتی برخی از مردم در این راه، از هزينه کرد سنگین مالی از اموال خویش نیز، ابایی نداشتهاند.
البته لازم به ذکر است که در زمان قديم، مردم از اول ماه شعبان اقدام به تزيين خيابانها ميکردند، ولی متأسفانه در چند سال اخير اين امر مقداري کمرنگ شده و محدود به همان ایام شده است.
طرف دوم. وظیفهی علماء؛
دومین طرف درباره این مراسم، وظیفهی خصوص علماء، خطباء و روحانیون است که بايد حساسيت مردم را نسبت به این امر افزون نمايند. چه اینکه اگر علماء بخواهند جامعهی اسلامی به سمت آشنايي با فرهنگ مهدويت گام برداشته و إن شاءالله در مسیر تشکيل حکومت مهدوي حرکت کند، بدیهی است بايد تلاش کنند تا مردم، نسبت به مسألهی فرج حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و موضوع انتظار ظهور ايشان، اهتمام و حساسيت خاصی داشته باشند و هر سال اين جشنها و چراغانيها را باشکوهتر از گذشته برگزار نمایند.
بر این اساس، ادعای کساني که میگويند: «از چراغاني کردن بپرهیزید، زیرا مایهی اسراف است»، درست نیست؛ زیرا وظیفهی علماء آگاه و نستوه این است که بايد تمام اقشار جامعهی اسلامی را به صورت مستقیم و غیر مستقیم، درگير اين مراسم و شخص حضرت کنند؛ چرا که در زمان غيبت، هيچ قضيهاي حساستر از مسألهی یاد و ذکر حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود ندارد.
نکته دوم: انتظار فرج، مهمترین اساس ایمان؛
دومین نکتهای که به عنوان یکی از الزامات معرفتی درباره برگزاری مراسم نيمهی شعبان اهمیت دارد، دانستن این موضوع است که انتظار فرج، یکی از برترین عبادات است؛ چه اینکه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این زمینه با استفاده از تعابیر مختلفی، فرمودهاند:
«احب الاعمال الى اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج»[1] «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص133، باب22.
الْفَرَجِ»[1] «انْتِظَارُ الْفَرَجِ عِبَادَةٌ»[2] «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ»[3] «أَفْضَلُ جِهَادِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ»[4].
«محبوبترین اعمال به سوی خدای عزوجل انتظار فرج است» «برترين كارهاى امت من انتظار فرج است». «انتظار فرج عبادت است» «والاترين عبادت، انتظار فرج است» «بالاترين جهاد امت من، انتظار فرج است».
به عبارت ديگر، گویا پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) با استفاده از این تعابیر در مورد انتظار، به حركت آفرينى انتظار نظر دارند، گويا ایشان بر آن هستند كه انتظار را به عنوان عامل پويايى و رشد و پشتوانهی حركت به سوى خدا معرّفى نمايند.
پس انتظار فرج در این مکتب:
اولاً: كاری مفید، حركتی ارزشمند و تلاشى هدفمند است و یقیناً با بىهدفى و سكون و تن آسايى سازگارى ندارد.
ثانیاً: چون حركت و عملى در راستاى ارادهی الهی و در جهت عملى شدن وعدههاى اوست، پس محبوب خداست.
ثالثا: چون در تحقّق احكام الهى و آرمانهاى توحيدى نقشى تعيين كنندهتر از ساير اعمال دارد، لذا بيشتر از باقی اعمال، مورد محبّت خداست.
بنابراین مسألهی انتظار فرج را نبايد به عنوان يک امر مستحب، در کنار ساير مستحبات الهی قرار داد، بلکه مقام آن را باید به خوبی درک کرد و برای متصف شدن به آن برنامه ریزی نمود.
1. ر. ک. به: الزام الناصب، یزدی حائری(رحمه الله)، ص137 و بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص122.
2. ر. ک. به: همان.
3. ر. ک. به: نهج الفصاحة، ص78 و ينابيع المودة، قندوزی، ج3، ص169.
4. ر. ک. به: تحف العقول، ابن شعبه حرانی(رحمه الله)، ص33 و بحارالأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص156.
نکته سوم: غایت ارسال رسل، انتظار واقعی برای ظهور آخرین منجی؛
از بررسی روايات یاد شده و نیز سایر روايات بابِ انتظار و همچنین از سيرهی ائمهی معصومين(عليهم السلام) به خوبی استفاده ميشود که ايمان مؤمن، بدون انتظار فرجِ آخرین حجت الهی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ايمانی ناقص به حساب میآید.
به عبارت دیگر، ایمان کامل، ایمانی است که صاحب آن به انتظار واقعی متصف میشود و اساساً به همین خاطر است که تمام انبياء عظام الهی(عليهم السلام) و حتي شخص پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمهی اطهار(عليهم السلام) نه تنها خود جزو منتظران واقعی بودهاند، بلکه مردم زمان خود را نیز به این امر تشویق میکردند و به آنها وعده میدادند که هدف اصلي ارسال رسل، صرفاً در آخر الزمان و با ظهور حضرت بقیة الله(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق خواهد شد و تلاش آنان تنها مقدمهاي براي تحقق این امر مهم ميباشد. به عنوان مثال پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این باره فرمودهاند:
«لَا يَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَبْعَثَ اللهُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»[1]
عمر دنيا به پايان نمىرسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است. او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
بنابراین نبايد مسألهی انتظار را محدود به زمان غيبت و یا منحصر به جمع معدودی از خداباوران دانست و یا آن را به گونهای نازل و یا به شکلي سطحي مطرح نمود که دون شان آن است. چون انتظار به معنای تحقق اهداف خداوند متعال و انبياء و اوصياء الهی(عليهم السلام) در روی زمین و رسيدن بشر به تکامل نهايي است.
نکته چهارم: احیاء شب نیمه شعبان، یکی از مظاهر انتظار واقعی؛
يکي از مظاهر انتظار واقعی، إحياء شب نيمه شعبان به عبادت و دعاست؛ زیرا به تعبیر پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این شب:
1. ر. ک. به: كشف الغمة، إربلي، ج3، ص271.
«لَا یَدْعُو فِیهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِیَ»[1]
هر دعایی در آن مستجاب است و به درخواست هر نیازمندی پاسخ داده میشود.
طبق این بیان، نميتوان به کسی که شب مهم نيمهی شعبان، إحياء ندارد و برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دعا نمیکند، منتظر واقعي اطلاق نمود. چرا که امیر المومنین(عليه السلام) با شگفتی دربارهی چنین اشخاصی میفرماید:
«يُعْجِبُنِي أَنْ يُفَرِّغَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ فِي السَّنَةِ أَرْبَعَ لَيَالٍ ليلة الفطر و ليلة الاضحى و ليلة النصف من شعبان و أول ليلة من رجب»[2]
در شگفتم از كسي كه چهار شب از سال را به بيتفاوتي ميگذراند. آن چهار شب عبارتند از: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب.
البته علت و لزوم محافظت بر شب زنده داری شب نیمه شعبان و میزان سنجش قرار گرفتن این امر برای شناخت انتظار واقعی در فرد را امام صادق(عليه السلام) در کلام گهر بار خویش به نیکی فرموده است، چه اینکه ایشان میفرمایند:
«فَإِنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ كُلَّ خَمِيسٍ وَ كُلَّ رَأْسِ شَهْرٍ وَ أَعْمَالَ السَّنَةِ تُعْرَضُ فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ»[3]
تمام اعمال [يك هفته] در هر پنجشنبه و [تمام اعمال يك ماه] در اول ماه [بعد] و اعمال يك سال در نيمه شعبان [به خدمت ولي عصر آن زمان] عرضه ميشود.
1. ر. ک. به: بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج۹۵، ص۴۱۳.
2. ر. ک. به: مصباح المتهجد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص852.
3. ر. ک. به: بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج84، ص37.
و از این جاست که روشن میشود انتظار، دارای مراتب مختلف و درجات گوناگونی است که به اعتبار آنها منتظِر ارزش یافته و ارزشیابی میشود؛ بر این اساس، اگر کسي بخواهد از درجه بالاي انتظار برخوردار باشد، بايد بر معرفت خود نسبت به خدا و اولیائش افزوده و هر شب را احياء نمايد، چه رسد به شب نيمهی شعبان که در برخی روایات، بعد از شبهای قدر از با فضیلتترین شبها شمرده شده است. در تایید این سخن امام باقر(عليه السلام) میفرمایند:
«هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ»[1]
شب نيمه شعبان بعد از شب قدر از ارزشمندترين شبهاست.
البته بايد توجه داشت إحياء اين شب، فقط يک شب زندهداري صرف نيست، بلکه این احیاء، مراسمی است برای «زنده دلی» که ابعاد مختلفی داشته و با بعضی ديگر از مراسمهاي عبادي همانند اعتکاف فرق دارد. زیرا مسألهی اعتکاف، عمدتاً دارای آثار شخصي بوده و براي نزديکتر شدن رابطهی بنده با خداست، اما مسأله احياء شب نيمهی شعبان، افزون بر آثار شخصي، داراي آثار وسیع اجتماعي و سياسي بیشماری است که ثمرات آن، متوجه تمام بشریت است.
در این زمینه، به دو روایت زیر که دربارهی یکی از اثرات شخصی احیا شب نیمه شعبان که همانا زندهدلی است و نیز یکی از اثرات اجتماعی احیاء که همانا گشایش رحمت واسعهی الهی و بخشش دسته جمعی است، توجه فرمایید. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درباره اثر شخصی احیا در این شب فرموده است:
«مَن أحيى لَيلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ»[2]
هر كه شب نيمه شعبان را به عبادت زنده بدارد، قلب او در روزي كه قلبها مي ميرد نخواهد مرد و هيچگاه دلمرده نخواهد شد.
امام باقر(عليه السلام) نیز درباره آثار اجتماعی احیا در این شب میفرمایند:
1. ر. ک. به: مصباح المتهجد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص831.
2. ر. ک. به: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق(رحمه الله)، ص77.
«فِيهَا يَمْنَحُ اللهُ الْعِبَادَ فَضْلَهُ وَ يَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ فَاجْتَهِدُوا فِي الْقُرْبَةِ إِلَى اللهِ تَعَالَى فِيهَا فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِهِ لَا يَرُدُّ[1] سَائِلًا فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلِ اللهَ مَعْصِيَةً».[2]
در این شب خداوند فضلش را بر بندگان ارزانی میدارد و به بزرگواری خودش آنها را میآمرزد. پس برای نیل به مقام قرب خداوند در این شب بکوشید زیرا خداوند به ذات خود قسم یاد کرده که هیچ در خواست کنندهای را در این شب بیپاسخ رها نسازد مگر این که خواهش او نافرمانی خدا باشد.
نکته پنجم: شرائط انتظار واقعی؛
بر اساس تعالیم روايی، منتظر واقعی شرايط خاصي دارد و هر كسي را به صرف ادعا نميتوان منتظر واقعی فرض كرد. زیرا وقتی انسان حقیقتا منتظر کسی باشد بیشک در سه حوزهی بینش، گرایش و کنش، نشان از منتظر بودن دارد. طبق این رویکرد شروط انتظار واقعی در سه حوزهی زیر قابل تعریف است که عبارتند از:
الف. شرائط بینشی؛
اولین شرط انتظار واقعی، «ایجاد معرفت نسبت به امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است و بدیهی است که هر مقدار، معرفت انسان نسبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بیشتر باشد، انسان ارزش او را بیشتر درک خواهد کرد و به عظمت او بیشتر پی خواهد برد و بیشتر تشنهی وجود آن حضرت خواهد شد. در حالی که افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگی و عطش نخواهند داشت و بدین جهت از زمرهی منتظران واقعی او بیرون هستند.
1. در نسخه دیگری أَنْ لَا يَرُدَّ فِيهَا سَائِلًا آمده است. ر. ک. به: اقبال الاعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ج2، ص 695.
2. ر. ک. به: الامالى، شیخ طوسى(رحمه الله)، ص297.
بر این اساس، کسانی که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را نمیشناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند، چنانچه در این حال بمیرند در حال جاهلیت از دنیا رفته اند. همچنانکه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) فرمودهاند:
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[1]
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است.
ب. شرائط گرایشی؛
دومین شرط انتظار واقعی، به حوزهی گرایش انسانی و امیال عاطفی باز میگردد، که برخی از آنها عبارتند از:
یک. «محبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)»؛
چرا که بدیهی است تا زمانی که محبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در وجود انسان شکل نگرفته و شعله ور نشده باشد، او نمیتواند به وظایف منتظر واقعی عمل نماید.
بله محبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وظیفهای است که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) به دستور خدا از ما خواسته است. آنجا که در قرآن کریم میفرماید:
(قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی)[2]
بگو ای پیامبر که من از شما بر این رسالتم، هیچ مزدی جز مودّت با نزدیکانم نمیطلبم.
دو. ایجاد سنخیت با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
منتظران واقعی کسانی هستند که وضعیت روحی و عاطفی خود را به گونهای سامان میدهند که با حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بیشترین سنخیت را داشته باشند. زیرا بدیهی است انتظار، ملازم با سنخیت داشتن با منتظر است.
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج32، ص331.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه شوری، آیه شریفه23.
البته پر واضح است که ایجاد سنخیت با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از طریق تقویت ایمان، تثبیت تقوا، تحکیم فضایل اخلاقی و توسعهی درجات معنوی حاصل میشود. زیرا فقط در صورتی که امیال انسان، مطابق میل امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد، آتش محبت آن امام فرزانه در دل منتظر زبانه خواهد کشید و دوریاش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
بنابراین بدیهی است، به همان میزان که سنخیت منتظِر با منتظَر بیشتر باشد، محبت منتظَر در دل منتظِر بیشتر خواهد شد و به همین میزان محبت منتظَر نیز به منتظِر افزونتر خواهد گشت.
سه. دعا برای سلامتی و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
منتظر واقعی کسی است که هر لحظه، برای سلامتی محبوبش دعا میکند و از خداوند درخواست میکند که هر چه زودتر او را برساند.
بنابراین دعای فراوان برای فرج حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، از نشانههای روشن انتظار واقعی است و البته چنین وظیفهای مورد توصیه آن حضرت نیز میباشد چه اینکه آن وجود نازنین خود در کلامی گهر بار فرمودهاند:
«أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم»[1]
در تعجيل فرج زياد دعا كنيد كه تعجيل فرج، گشايش كار خود شما است.
آری، منتظر واقعی کسي است که در انتظار رسيدن زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد که «خیر اهل الارض»[2] است و براي آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دعا ميکند؛ چه اینکه امام باقر(عليه السلام) در درباره اعمال شب نیمهی شعبان فرمودند:
«فَاجْتَهِدُوا فِی الدُّعَاءِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللهِ (عزّ و جلّ)»[3]
پس در این شب در دعا و ثنای الهی بکوشید.
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج53، ص180، باب31.
2. ر. ک. به: كافى، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص467 و من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق(رحمه الله)ج4، ص177.
3. ر. ک. به: امالى، شیخ طوسى(رحمه الله)، ص297.
ج. شرائط کنشی؛
سومین شرط انتظار واقعی، به حوزهی کنش انسانی و رفتارهای فردی و افعال جمعی باز میگردد، که برخی از آنها عبارتند از:
یک. ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
منتظر واقعی، در زمان غیبت کبری که موفق به زیارت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمیشود، باید ارتباط خویش را با آن حضرت حفظ کند؛ او میتواند از طریق خواندن ادعیه و زیارات وارده همچون «دعای ندبه»، «دعای عهد» و «زیارت آل یاسین» و حضور در اماکن مشرفه، ارتباط خویش را با حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) حفظ کرده و تحکیم نماید.
دو. زمینه سازی برای ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
منتظر واقعی کسي است که نه تنها در انتظار رسيدن زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده و برای ایشان دعا میکند، بلکه همواره در فکر زمينهسازي براي ظهور آن حضرت است. از جمله کارهایی که میتوان برای زمینهسازی ظهور انجام داد عبارتند از:
یک. انجام واجبات و ترک محرمات؛
بدیهی است که منتظر واقعی بايد به اصول تعريف شده در دين معتقد باشد و خود را مقيد به انجام اوامر الهی بداند و از نواهی الهی دوري جويد و اين عملكرد، همان تقوي و ورع است. زیرا شخصی كه منتظر اصلاحگري بزرگ است، بايد زندگي خود را بر اساس عقايد و فرامين مصلح برنامهريزي كند.
بر این اساس، مسلماً منتظر واقعی بايد جزو شريفترين افراد امت در انجام اعمال صالح و بهترين اشخاص جامعه در رفتار نیکو باشد. در این زمینه امام صادق(عليه السلام) میفرمایند:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَکونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَلْيَعْمَلُ بِالْوَرَعِ وَمَحاسِنِ الْأَخْلاقِ وَهُوَ مَنْتَظِرٌ فَاِنْ ماتَ وَقامَ الْقائِمُ بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکهُ»[1]
کسي که دوست ميدارد از اصحاب امام قائم بشمار آيد، پس در انتظار به سر ببرد و ورع و پارسايي را پيشه خود سازد و به محاسن اخلاق بپردازد، اين چنين کسي را منتظر گويند و اگر بميرد در حاليکه امام خود را زيارت نکرده باشد، پاداش وي به سان کساني است که در رکاب امام حضور دارند.
پس بنا به تعبیر امام صادق(عليه السلام) منتظر واقعی کسی است که از گناهان دوری کرده و تقوا و اخلاق نیکو را در خود نهادینه میکند؛ آری منتظر واقعی میداند که بدون خودسازی و تقوا، در زمرهی منتظران حقیقی وارد نمیشود.
دو. عمل به دستورات قرآن و عترت؛
منتظر واقعی کسی است که به دستورات قرآن به خوبی عمل میکند؛ البته اگر او بخواهد به قرآن عمل کند، باید با چهارده نور معصوم(عليهم السلام) مخصوصاً با وجود مبارک ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارتباط برقرا کند و بیشک ارتباط با این ذوات مقدسه فقط از طریق قرآن کریم میسر است. زیرا این دو وجود نورانی هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد؛ چنانچه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در حدیث متواتر بین عامه و خاصه فرمودهاند:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي كِتَابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّ اللطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا بِمَا ذَا تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[2]
من در ميان شما دو چيز گرانبها گذاشتم كتاب خدا كه ريسمانى است كه از آسمان به زمين كشيده شده است و عترتم اهل بيتم كه خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو از هم جدا نمىشوند، تا در حوض كوثر بر من وارد شوند، پس بنگريد كه چگونه جانشين من در باره آن دو خواهيد بود.
1. ر. ک. به: مستدرک سفينة البحار، نمازی شاهرودی(رحمه الله)، ج 6، ص184
2. ر. ک. به: كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج1، ص235.
جمع بندی و نتیجه بحث؛
بنابراین از مجموع مطالب بالا روشن میشود که با انجام وظائف در سهی حوزه فوق، باید همواره از خداوند متعال مسئلت نمود تا همهی ما را جزو منتظران واقعي حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار دهد و در این صورت است که میتوان حتی با وقوع مرگ نیز امیدوار بود که شاید مشمول این سخن امام صادق(عليه السلام) شویم که فرمودند:
«مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهَذَا الْأَمْرِ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ كَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَيْفِهِ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللهِ إِلَّا كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله)».[1]
هر که در انتظار حکومت قائم بمیرد، همچون کسی است که در اردوی حضرت قائم است ... یا حتی همچون کسی است که با شمشیر همراه او میجنگد ... نه به خدا سوگند همچون کسی است که در رکاب پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) به شهادت رسیده باشد.
ان شاءالله.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص126، ح18.
گفتار پنجم
مهدویت و ظهور، امتداد امامت و غدیر
سخنرانی در هماش «امتداد غدیر»، سالروز امامت امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
آنچه در گفتار پنجم مطالعه خواهید کرد:
1.مطلب اول: اثبات نقلی مساله مهدویت، از منظر فریقین؛
2.مطلب دوم: اثبات عقلی مساله مهدویت؛
3.مطلب سوم: لزوم توجه به علل، آثار و برکات غیبت از جهات اثباتی؛
4.مطلب چهارم: تبیین وظائف منتظران واقعی در سه حیطه بینشی، گرایشی و کنشی.
مهدویت و ظهور امتداد امامت و غدیر
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا)[1]
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که البتّه آنان را در زمین جانشین کند؛ چنان که آنانی را که پیش از ایشان بودند جانشین کرد و حتماً دین آنان را که برایشان پسندیده است به سودشان استقرار بخشد و قطعاً ترس آنها را تبدیل به امنیّت سازد، در حالی که مرا پرستش میکنند و هیچ چیزی را شریک من قرار نمیدهند.
فرا رسیدن روز نهم ربیع الموعود، سرآغاز ولایت حضرت خاتم الاوصیاء امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر همهی مسلمانان و شیعیان مبارک باد.
تبیین موضوع بحث؛
درباره موضوع با مسمای «مهدویت و ظهور» امتداد «امامت و غدیر»، در این مقالهی کوتاه لازم است اجمالاً چهار مطلب مهم درباره مباحثی در اثبات مساله مهدویت از
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نور، آیه شریفه 55.
حیث عقلی و نقلی و تبیین علل غیبت از جهت اثباتی و تشریح برخی از وظائف منتظران مورد اشاره واقع شود. این مطالب عبارتند از:
مطلب اول: اثبات نقلی مسالهی مهدویت، از منظر فریقین؛
مسئلهی مهدویّت و امامت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) یک حقیقت غیر قابل انکار است. پیروان مذهب اهل بیت(عليهم السلام) و سایر مذاهب اربعهی اسلامی که با قرآن ارتباط دارند، متوجهاند که از خود آیات قرآن کریم، این حقیقت تابناک به خوبی استفاده میشود، حتی در کتب تفسیر اهل سنت، در ذیل برخی از آیات قرآن، نام شریف حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ذکر شده است؛ از جمله قرطبی مفسر معروف اهل سنت درباره آیهی شریفهی سی و سوم توبه که میفرماید:
(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]
او كسی است كه پیامبر خود را برای مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق تا آن دین را بر همه دینها پیروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نیاید.
در کتاب «الجامع لاحکام القرآن» گفته است:
«وقال السدي: ذاك عند خروج المهدي لا يبقى أحد إلا دخل في الإسلام أو أدى الجزية وقيل: المهدي هو عيسى فقط وهو غير صحيح لأن الأخبار الصحاح قد تواترت على أن المهدي من عترة رسول الله(صلي الله عليه وآله) فلا يجوز حمله على عيسى».[2]
سدی میگوید پیروزی اسلام بر دیگر ادیان، هنگام قیام مهدی است. در آن زمان مردمان یا باید مسلمان شوند و یا جزیه دهند؛ و اینكه گفته شده است
1. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه33.
2. ر. ک. به: الجامع الاحكام القرآن، قرطبی، ج8، ص111.
مهدی همان عیسی است، [سخن] نادرستی است؛ زیرا اخبار صحیح به گونهای متواتر وارد شده كه مهدی از خاندان پیامبر است. پس جايز نيست که آن را بر عيسي(عليه السلام) حمل کنيم.
و یا جلال الدین سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» درباره ذیل آیهی شریفهی صد و چهارده بقره که میفرماید:
(لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ)[1]
و نصیبشان در دنیا خواری و در آخرت عذابی بزرگ است.
چنین نوشته است که:
«اما خزيهم في الدنيا فإنه اذا قام المهدي و فتحت القسطنطينية قتلهم، فلذلك الخزي»[2]
خواری و ذلت در دنیا زمانی فرا میرسد كه مهدی به پا خیزد و قسطنطنیه را فتح كند و آنان را بكشد.
و همچنین در تفاسیر شیعی نیز درباره آيهی شریفهای که در ابتدای مقاله استشهاد شد و یا آیهی شریفهی صد و پنجم از سورهی مبارکهی انبیا که میفرماید:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)[3]
و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستهی ما به ارث خواهند برد
چنین آمده است که امام باقر(عليه السلام) در تاویل آن فرمودهاند:
1. ر. ک. به: سوره مبارکه بقره، آیه شریفه114.
2. ر. ک. به: الدّر المنثور، سیوطی، ج1، ص264. البته قریب به این مضمون در تفسیر طبری و تفسیر كشف الاسرار نیز تصریح شده است. ر. ک. به: كشف الاسرار، میبدی، ج1، ص325.
3. ر. ک. به: سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه۱۰۵.
«وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزّبورِ وَ قَولُهُ أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ قال: الکُتُب کُلُّها ذِکر و مِن بعدِ الذّکرِ وَ لَقَد کَتَبنا قال: القائمُ و أصحابُه».[1]
مراد از کلمهی ذکر در وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزّبورِ مِن بعدِ الذّکرِ همهی کتابهای پیامبران است و مراد از أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحون قائم و یاران او میباشد.
به عبارت دیگر، خدا طبق این آیه مىفرماید ما بعد از آنكه در تورات نوشتيم، در زبور هم اين مطلب را اعلام كرديم که [قطعاً تمام] زمین را بندگان شایستهی ما به ارث خواهند برد و بر آن سلطنت خواهند نمود. آری همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که وراثت زمین در آن دوران، به انسانهایی خواهد رسید که واجد دو ویژگی باشند:
ویژگی اول: اینکه بندهی واقعی خدا بوده و سراسر وجودشان را برای خداوند قرار داده باشند.
ویژگی دوم: اینکه افرادی صالح و شایسته بوده و لیاقت بهره برداری از زمین را داشته باشند.
از این رو هیچ مجالی برای کسانی که بخواهند در این حقیقت نورانی تشکیک کنند نیست، مگر کسانی که از حقیقت قرآن فاصله گرفته باشند، اما برای کسانی که هر چند ارتباط اندکی با قرآن دارند، این حقیقت، یعنی ولایت حضرت خاتم الاوصیاء، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به عنوان آخرین منجی الهی، یک مسئلهی مسلم و غیر قابل تردید است.
آری اصل قضیهی مهدویّت، از حقایق مسلّم اسلامی است که پشتیبان آن مباحث عقلی و نقلی است.
1. ر. ک. به: مجمع البیان، طبرسی(رحمه الله)، ج۴، ذیل آیه.
مطلب دوم: اثبات عقلی مسالهی مهدویت؛
علاوه بر آیات و روایات، وقتی صُنع و فعل خداوند مورد دقت و عنایت قرار میگیرد، این سوال مطرح میگردد که آن خدایی که جهان هستی و بشر را خلق کرده و تمام انبیاء و کتب آسمانی را فرستاده، که جامعترین، کاملترین و آخرین آن قرآن کریم است؛ آن خدایی که به دنبال بیان کامل و پیاده شدن دین کامل برای بشر است؛ آیا با حکمت او سازگار است که فقط تعداد کمی از بشر هدایت پیدا کنند و بعد قیامت برپا شود و سفرهی عالم جمع شود؟
به عبارت دیگر، در ذهن و عقل انسانها که حجّت باطنی بین آنها و خداست، همواره این سؤال مطرح است که بالأخره در چه زمان و دورانی، دین اسلام به صورت کامل به بشر عرضه میشود؟ آیا خدا بنا ندارد که یک روزی روی زمین، دین کامل و علم جامع را با همهی زیباییها و ابعادش حاکم و محقق نماید؟ آیا این با حکمت خدا سازگار است که بشر را خلق کند، میلیونها سال روی زمین باشد، میلیاردها انسان به وجود بیایند و بمیرند و علم مطلق خدا را فقط یک تعداد افراد محدود و اندکی بچشند و تمام شود!
پاسخ این است که اگر در این مورد به عقل مراجعه شود عقل میگوید که این کار، با حکمت بالغهی الهی سازگاری ندارد؛ زیرا کار حکیمانه آن است که آخرین دین و شریعتی که برای هدایت بشریت نازل شده است، به نحو کامل به بشر عرضه شود. به عنوان مثال اگر یک ساختمان عظیمی ساخته شود که ظرفیت سکونت هزار نفر را داشته باشد، ولی بعد از ساخته شدن، سازندهی آن بگوید که اگر سه نفر در این ساختمان ساکن شوند، ساختمان را خراب میکنم، قطعاً این کار، یک اقدام غیر حکیمانه است؛ کار حکیمانه آن است که به اندازه گنجایش آن ساختمان، در آن ساکن شوند.
به عبارت روشنتر عقل میگوید، آن خدای حکیم و علیمی که دین را برای یشریت فرستاده است، باید یک ظرف زمانی خاصی را نیز برای عرضهی این دین به نحو کامل و برای پذیرش آن از سوی همهی انسانها قرار دهد. یعنی باید یک زمانی بیاید که انسانها نسبت به این حقیقت، تسلیم محض شوند؛ حال ممکن است تا آن زمانی که این دین حاکم مطلق بر روی کره زمین شود، صدها سال طول بکشد.
بنابراین غیر از اینکه قضیهی مهدویت، یک حقیقت مسلّم قرآنی است و باید فضلا و محقّقانی که در مسائل مهدویّت پژوهش مینمایند، بیشتر آن را از دیدگاه قرآن مطرح کنند تا گمان نشود که این قضیه یک فکر مبتنی بر روایات خاص شیعی محض است، گرچه در ادبیات، فرهنگ و معارف امامیه، به دقیقترین وجه، راجع به مسئلهی مهدویّت صحبت شده است و در هیچ مذهب دیگری اینگونه بیان نشده، اما اصل این قضیه دارای یک ریشهی مسلّم قرآنی است. همچنانکه ریشهی عقلی محکمی هم دارد و این یک ضرورت است که باید در یک زمان خاصی محقق گردد.
البته گاهی این گونه استدلال میشود که باید یک زمانی فرا برسد که فساد از روی زمین برچیده شود، اما این یک طرف قضیه است، طرف دیگر قضیه آن است که دورهای باید فرا برسد که تمام ابعاد سعادت و راههای تقرب به خدا به نحو کامل و درست، بیان و محقق شود، چه اینکه به یقین اکنون راههای عبادت و عبودیّت آن طور که باید و شاید درست در اختیار بشریت نیست؛ از این رو، باید یک زمانی بیاید که عقل بشر برای تقرب به خدا به حدّ بالایی از کمال برسد و بی شک آن زمان، زمان ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.
مطلب سوم: لزوم توجه به علل، آثار و برکات غیبت از جهات اثباتی؛
در مورد غیبت و فلسفهی غیبت سخنان زیادی مطرح شده و میشود ولی غالباً این طرف قضیه یعنی «جهات سلبی غیبت» را مطرح میکنند که جامعهی بشری، در حال حاضر یا به جهت ضعف ایمان یا به جهات دیگر، آمادگی ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را ندارد و انسانها در حدّی نیستند که کاملاً پذیرش این امر را داشته باشند، اما عموماً آن طرف قضیه یعنی «جهات اثباتی غیبت» مطرح نمیشود، یا مورد توجه قرار نمیگیرد که جامعهی بشری تاکنون به چه میزان، از برکات و آثار فراوان غیبت، متنعم شده است.
به عبارت دیگر، ممکن است این سؤال در ذهن هر مومنی پیش آید، که مگر ممکن نبود حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در میان انسانها حضور داشته باشد و این همه ضعفها و زخمها بر پیکرهی انسان و انسانیت وجود نداشته باشد؟! یعنی مردم از حضور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چقدر میتوانستند استفاده کنند که اینک با غیبت او، محروم از آن برکات هستند؟ آری اینجاست که لزوم تامل بیشتر بر روی جهات اثباتی غیبت پر رنگتر میشود. بنابراین در یک تقسیم میتوان علل و آثار غیبت را از دو زاویهی سلبی و اثباتی بررسی نمود که عبارتند از:
جهات اثباتی: در پاسخ به مسالهی مطرح شده باید اذعان نمود که پس از مراجعه به روایات، با تعجب روشن میشود که علاوه بر جهات سلبی غیبت، اساساً غیبت آثار و برکات فراوانی دارد که معمولا از چشم بسیاری پنهان مانده است؛ برای نمونه در روایات آمده است که «عبادت در زمان غیبت» از «عبادت در زمان حضور» متمایز است، یعنی طبق روایات، خداوند متعال به عبادتهای منتظران در زمان غیبت امام معصوم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، برتری و امتیاز بیشتری نسبت به عبادتهای مومنان در زمان حضور امام معصوم(عليه السلام)، داده است. به عنوان مثال در کتاب شریف اصول کافی، کتاب الحجة، باب نادر الغیبة، حدیث اول روایتی را مفضل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل کرده است که میفرماید:
«أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعِبَادُ مِنَ اللهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَرْضَى مَا يـَكـُونُ عـَنْهُمْ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَ لَمْ يَعْلَمُوا مَكَانَهُ وَ هُمْ فِى ذَلِكَ يـَعـْلَمـُونَ أَنَّهُ لَمْ تـَبـْطـُلْ حُجَّةُ اللهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ لَا مِيثَاقُهُ فَعِنْدَهَا فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً...»[1]
زمـانـي كـه بـنـدگـان بـه خـداى نـزديـكـتـرنـد و خـدا از ايـشـان بيشتر راضى است، زمانيست كه حجت خداى از ميان آنها مفقود شود و آشكار نگردد
1. ر. ک. به: اصول كافى، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج2، ص128.
و جاى او را هم ندانند و از طرفى هم بدانند كـه حـجت و ميثاق خداى باطل نگشته و از ميان نرفته است [فضيلت اين زمان براى بندگان، از اين جهت است كه شخص امام و معجزات او را به چشم نمى بينند و تنها از روى تـفكر و تامل در آثار و براهين، به وجود او معتقد مىشوند و شبهات و وسائس شياطين جن و انس هم در آن زمان بسيار است] در آن حال در هر صبح و هر شام به انتظار فرج باشيد.
طبق این روایت، انسانی که دسترسی به حجّت ندارد، ولی حجیت او را قبول و باور دارد، عبادتش فرق میکند و به خدا نزدیکتر است.
و یا در همان باب، روایت دیگری وجود دارد که راوی از امام صادق(عليه السلام) میپرسد:
«أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعِبَادَةُ فِى السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِى دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعـِبـَادَةُ فـِى ظـُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ»[1]
كداميك از اين دو بهتر است؟ عـبـادت پـنـهـانـى بـا امـام پـنـهـان از شـمـا خـانـواده در زمـان دولت بـاطل يا عبادت در زمان ظهور و دولت حق با امام آشكار از شما؟
که امام صادق(عليه السلام) در پاسخ می فرمایند:
«...اعـْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمُ الْيَوْمَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِى جَمَاعَةٍ مُسْتَتِرٍ بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فـِى وَقـْتـِهـَا فـَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللهُ لَهُ خَمْسِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِى جَمَاعَةٍ .... وَ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ حَسَنَةً كَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا عِشْرِينَ حَسَنَةً... أَمَا وَ اللهِ يَا عَمَّارُ لَا يـَمـُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِى أَنْتُمْ عَلَيْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا»[2]
1. ر. ک. به: همان، ج2، ص128.
2. ر. ک. به: همان.
بـدانيد هر كس از شما كه در اين زمان نماز واجبش را در وقتش به جماعت گزارد و از دشمنش پـنـهـان كـنـد و آن را تـمـام و كـامـل به جا آورد، خدا براى او ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت گـذارده بـنـويـسـد... و آنكه از شما كار نيكى انجام دهد، خداى عزوجل براى او به جاى آن، بيست حسنه نويسد و حسنات مؤمـن از شـمـا را خـداى عـزوجـل چـنـد بـرابـر كـنـد... هان به خدا، اى عمار! هر كدام از شما (شيعيان ) بـر ايـن حاليكه اكنون داريد (عبادت با خوف و تقيه) بميرد از بسيارى از شهداء بدر واحد بهتر و برتر است، پس مژده باد شما را.
بله طبق این روایت، انسانی که دسترسی به حجّت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ندارد، ولی حجیت او را قبول و باور دارد، درجات عبادتش افزونتر از عبادت حاضرین است و او به خدا نزدیکتر است از کسی که دسترسی به حجت دارد تا آنجا که مطابق این روایت، عبادت و نماز چنین افرادی پنجاه برابر عبادت کسانی است که در زمان حضور و در کنار امام(عليه السلام) یا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نماز خواندهاند.
جهات سلبی: طبق این تقسیم، غیبت، جهات سلبی نیز دارد، ولی همیشه نباید جهات سلبی غیبت را در نظر گرفت، از جمله روایاتی که وجه اشتراکشان «عدم لیاقت جامعهی بشری نسبت به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است و میگویند:
«الْقَائِمُ(عليه السلام) لَنْ يَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اللهِ تَعَالَى»[1]
قائم(عليه السلام) مادامى كه ودايع خداوند تعالی آشكار نشده، هرگز ظهور نخواهد كرد.
و یا میفرمایند:
«يَقُومُ الْقَائِمُ و لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ عَهْدٌ و لَاعَقْدٌ و لَا بَيْعَةٌ»[2]
1. ر. ک. به: علل الشرایع، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج1، ص147و نیز ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص97، ح19.
2. ر. ک. به: کافی، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج2، ص165.
در حالى كه پيمان و قرار داد و بيعت هيچ كس در گردنش نيست، ظهور خواهد نمود.
و یا گفتهاند:
«إِنَ اللهَ إِذَا كَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ»[1]
همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد كه ما، در مجاورت و كنار قومى باشيم، ما را از ميان آنها بيرون مىبرد.
و یا فرمودهاند:
«إِذَا غَضِبَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ»[2]
هنگامى كه خداوند تبارك و تعالى، بر خلقاش خشم كند، ما را از ميانشان دور مىكند
و یا بیان کردهاند:
«لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُ أَنْ يَمْتَحِنَ خَلْقَهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ»[3]
زيرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلقاش را دوست مىدارد و در آن هنگام، باطل جويان، شك و ترديد مىكنند
و یا مطرح کردهاند:
«لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَيْبَةٍ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ يَخَافُ الْقَتْلَ»[4]
ناچار برای او غیبتی است گفته شد چرا یا رسول الله؟ ایشان فرمود: مىترسد او را بكشند
1. ر. ک. به: علل الشرایع، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج1، ص244.
2. ر. ک. به: کافی، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص343 و نیز ر. ک. به: مرآة العقول، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج4، ص61، ح31.
3. ر. ک. به: كمال الدین، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص346، ب33، ح32 و ر. ک. به: بحارالأنوار، ج52، ص95، ح8.
4. ر. ک. به: علل الشرايع، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج1، ص285.
و یا عنوان کردهاند:
«إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ...»[1]
غيبت آن حضرت، رنج و آزمايشى از جانب خداست كه بندگان خويش را بدان مىآزمايد.
و یا سایر روایاتی که وجه اشتراکشان «عدم لیاقت مردم بر ظهور حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است.
بنابراین نتیجهای که از این بحث میتوان گرفت این است که مضاف بر حِکَم وقوع غیبت، در اصل غیبت حجت خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نیز، حکمتهای فراوانی وجود دارد که بسیاری از آن غافلند.
به عبارت دیگر، طبق مباحث مطرح شده در این مطلب، علاوه بر توجه به جهات سلبی، باید به جهات اثباتی غیبت نیز توجه نمود؛ چرا که بیتردید حکمت غیبت منحصر به جهات سلبی نیست، بلکه مردم و جامعه باید جهات اثباتی غیبت را نیز در نظر بگیرند و خود غیبت را نیز مغتنم بشناسند. بدین بیان که منتظران باید بدانند که هر چند از جانب ایشان، تقصیرها، ضعفها و موانعی برای ظهور وجود دارد، اما همزمان از این نکته نیز نباید غافل باشند که شایسته است از شرایط و فرصتهای پیش آمده در زمان غیبت نیز باید به خوبی استفاده کنند و به خدا و اولیائش نزدیکتر شوند. چرا که هر چه باور منتظران به حجّت خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قویتر شود، آثار عبادی و تقرّب به خدا نیز در آنان بیشتر ظاهر میشود و اساساً از این روست که امام صادق(عليه السلام) به عمار ساباطی فرموده است:
1. ر. ک. به: کافي، کلینی(رحمه الله)، ج1، ص336 و نیز ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص150 و معجم احاديث الامام المهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، جمعی از نویسندگان، ج4، ص138.
«يَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِى السِّرِّ وَ اللهِ أَفـْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِى الْعَلَانِيَةِ وَ كَذَلِكَ وَ اللهِ عِبَادَتُكُمْ فِى السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ ... أَفـْضـَلُ مـِمَّنْ يـَعـْبـُدُ اللهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ ذِكْرُهُ فِى ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِى دَوْلَةِ الْحـَقِّ»[1]
اى عمار! به خدا كه صـدقـه دادن در نهان از آشـكارا بهتر است و همچنين بخدا عبادت شما در پنهانى با امام پنهانتان ... بـهـتـر اسـت از كـسـي كـه عـبـادت كـنـد خـداى را در زمـان ظـهـور حـق بـا امـام بر حق آشكار و در زمان دولت حق.
به عبارت روشنتر، به همان میزان که صدقه دادن در خلوت، افضل از صدقه دادن در جلوت است، به همان میزان نیز عبادت کردن در زمان غیبت امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، افضل است از عبادتی که انسان در کنار امام معصوم(عليه السلام) انجام میدهد. البته این احتمال هم وجود دارد که عنوان «إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ» خصوص امام غائب نباشد، بلکه امامی که مبسوط الید نباشد را نیز شامل میشود. یعنی در خود غیبت، اسراری وجود دارد که اگر انسان به آنها توجه پیدا کند، در مییابد که این وضعیت، موجب رشد و تعالی اوست.
البته روشن است که منظور روایات، صرف افزایش ثواب و یا اضافهی در ثواب نیست، بلکه منظور آن است که تبیین شود که مفاهیم ارزشیِ منبعث از غیبت، همچون رشد فضائل، تعالی روحانی، قرب به خدا و به کمال رسیدن، در زمان غیبت معصوم(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، به مراتب، از زمان حضور معصوم(عليه السلام) بیشتر است.
نتیجه اینکه، منتظر واقعی آن شخصی است که از حیث بینشی و معرفتی، افکارش را همراستا با این روایات کرده و نسبت به این امر تصحیح نماید؛ زیرا چه بسیار منتظرانی که گمان مینمایند: «اگر در کنار امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشند، قرب بیشتری به خدا پیدا میکنند»، در حالی که هر چند این آرزوی هر منتظر واقعی است و ای کاش خدا آن را نصیب همهی آرزومندان نماید إن شاء الله، لیکن مطابق این روایت، سؤال این است که آیا قرب منتظران به خداوند متعال، در زمان حضور معصوم(عليه السلام) بیشتر است یا زمان
1. ر. ک. به: اصول كافى، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج2، ص128.
غیبت او؟ که البته پاسخ به این سؤال از خلال مباحث پیشین و روایات نقل شده روشن شد؛ چه اینکه گفته شد که در زمان غیبت معصوم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بیشتر میتوان به خداوند متعال تقرب پیدا نمود، بدین طریق که منتظران هر چه بیشتر اعتقاد خویش را نسبت به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) افزایش دهند و خود را در محضر آن حضرت بدانند، کمالشان بیشتر محقق خواهد شد.
به دیگر سخن، ممکن است گاهی اوقات برخی از انسانها خود را با افرادی که در زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و صحابهای که با ایشان میزیستند و از آنها تبعیت میکردند، مقایسه کنند و با تاسف به خود بگویند که آنها چه توفیقی داشتند که در کنار ائمهی طاهرین(عليهم السلام) و پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) بودند و از این منظر نگران باشند که چه بسا نتوانند همانند آنان به خدا نزدیک شوند.
آری پاسخ به شبههی فوق از لا به لای مباحث قبل روشن شد؛ زیرا درست است که از جهت حضور در کنار معصوم(عليه السلام) و در خدمت او بودن و نیز معتقد بودن به اینکه او حجّت خدا بر روی زمین است و یا اعتقاد داشتن به اینکه امام معصوم(عليه السلام)، ولایت تکوینی و تشریعی دارد و هر کاری از سر انگشت مبارک او ساخته است، برای انسان آثار و برکات فراوانی داشته باشد، اما طبق این روایات خداوند متعال، قرب واقعی و کمال بیشتر را در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار داده است.
پس منتظر واقعی باید به دیگر ابعاد موضوع غیبت نظر بیافکند و در آن بیاندیشد؛ چرا که تقرب افراد به خداوند منان، بر حسب همین روایاتی که اشارت آن گذشت، در دوران غیبت معصوم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به مراتب بیشتر از زمان حضور معصوم(عليه السلام) است.
آری مسالهی مهدویت را باید خوب فهمید و از برکات بیپایانش بهره برد.
مطلب چهارم: تبیین وظائف منتظران واقعی در سه حیطه؛
از مجموع مطالب پیش گفته روشن میشود که یکی از وظائف منتظران واقعی این
است که در زمان غیبت کبری باید بدانند که در محضر امام معصوم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هستند و تمام اعمالشان به امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عرضه میشود؛ از این رو، باید بررسی نمایند که امام(عليه السلام) از آنان چه میخواهد و چه توقعاتی دارد؟ آیا امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از منتظران میخواهد که او را صرفاً ببینند، یا اینکه چیزی بیشتر از دیدن را از آنان میخواهد؟ آیا امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از منتظران میخواهد که تنها در کنار او باشند، یا اینکه چیزی بیشتر از این را از آنان میطلبد؟ آیا امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از منتظران میخواهد که فقط به او اعتقاد داشته باشند، یا اینکه چیزی بیشتر از اعتقاد را از آنان میخواهد؟
در جواب باید گفت، پر واضح است که امام(عليه السلام) از منتظران راستین اصلاح معرفت در حوزهی بینش، تصحیح امیال عاطفی در حوزهی گرایش و انجام عمل صالح را در حوزهی کنش میخواهد؛ به عنوان مثال در حوزهی بینش «تسلیم بودن» را، در حوزهی گرایش «علاقه داشتن» و «سرشار بودن قلب از محبت او» را و در حوزهی کنش «حضور موثر در اجتماع و فعالیتهای جمعی» را میطلبد و میخواهد.
بنابراین طبق این بیان، منتظر واقعی، نه تنها منزوی نیست و دست روی دست نمیگذارد و منکر وظایف و تکالیفش نمیشود، بلکه همواره در سه حوزهی مورد اشاره به پالایش افکار، گفتار، رفتار و کردار خویش میپردازد. آری معتقدانی که میگویند منتظران در زمان غیبت، وظیفهای ندارند و باید صبر کنند که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود بیاید تا امور را اصلاح کند، منتظر واقعی نیستند.
اخبار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از مقاتله و مقابله بین حق و باطل تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تا قیامت؛
در این زمینه روایتی از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درباره یکی از وظائف کنشی منتظران واقعی، در منابع روایی شیعه و اهل سنت ذکر شده است که جابر بن عبدالله انصاری(رحمه الله) از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل میکند که فرمودهاند:
«لا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي تُقَاتِلُ عَنِ الْحَقِّ حَتَّى ... يَنْزِلُ عَلَى الْمَهْدِيِّ[(عجل الله تعالي فرجه الشريف)] ...»[1]
در نزاع بین حق و باطل، گروهی از امّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دائماً برای حق و دفاع از حق مقاتله و جنگ میکنند. تا اینکه حضرت ظهور کند.
همانطور که گفته شد در منابع روایی شیعه، جناب عماد الدین طبری آملی(م 553 هـ. ق) در کتاب «بشارة المصطفی(صلي الله عليه وآله) لشیعة المرتضی»، نیز این روایت را تقریباً با همین تعبیر از جناب جابر بن عبدالله انصاری(رحمه الله) نقل کرده است؛ زیرا یکی از نقاط مشترک بین معارف شیعی و اهل سنت در بسیاری از کلیّات، همین قضیهی مهدویت است، که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:
«لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[2]
هميشه طائفهاي از امت من بر حق کارزار ميکنند تا روز قيامت.
حال سؤال این است که ریشهی این مبارزه به چه چیزی برمیگردد؟ پاسخ این است که قطعاً ریشهی این مبارزه، به انتظار حقیقی بر میگردد. زیرا مطابق این روایت، منتظر واقعی کسی است که همواره در مقابل ظلم و باطل در حال کارزار و جنگ است و نمیتواند آرام بنشیند و ببیند که کفر و الحاد، هر روز برای اینکه بشر را نابود کند و دین را از او بگیرد، برنامهریزی میکند.
به عبارت دیگر، منتظر واقعی آن کسی نیست که میگوید: «چون حجّت خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) غایب است، از این رو، من در برابر ظلم نمیتوانم یا نباید کاری بکنم!» هر چند متأسفانه مشاهده میشود که امروزه برخی از افراد به چنین مغالطاتی تمسک میجویند و میگویند: چون معصوم(عليه السلام) حضور ندارد، لذا ما نباید هیچ کاری کنیم! و این قدر مسئله را
1. ر. ک. به: السنن الواردة فی الفتن و غوائلها و الساعة و اشراطها، عثمان بن سعید دانی، ص143.
2. ر. ک. به: بشارة المصطفی، طبری آملی، ص250 و بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص88، به نقل از صحیح مسلم، عقد الدرر، شافعی، ص229.
خراب میکنند که حتّی در بحث امر به معروف و نهی از منکر و یا در مسالهی حدود اسلامی نیز معتقد میشوند که اجرا کردن حدود اسلامی در زمان غیبت، بر خلاف فرهنگ انتظار بوده و درست نیست! یعنی قائل میشوند که برای اجرای حدود اسلامی باید تا زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صبر نمود! به کلامی روشنتر، این عده به صورت غیر مستقیم میگویند «باید هزاران سال، احکام اسلام را دفن نمود تا حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور نمایند»!؟
حال سؤال این است که آیا واقعاً نظر این عده، خواستهی خداوند متعالست؟ آیا از نظر دین اسلام و مرام مسلمانی صحیح است که ادعا شود تا زمانی که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور نفرموده است، هیچ مسلمانی در قبال احکام اجتماعی، سیاسی، قضایی اسلام، وظیفهای ندارد؛ و البته اگر برخی به این پرسش، پاسخ مثبت دهند که متاسفانه در اوج مبارزات مردم مسلمان ایران و بعد در بدو پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی دادند، بدیهی است که دیگر از اسلام و مسلمانی هیچ چیزی باقی نمیماند؟ در حالیکه به تصریح این روایت و نیز سایر احادیث، جنگ بین حق و باطل تا زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر قرار است، یعنی تا باطل هست باید با آن مقابله کرد و از حقانیت حق دفاع نمود.
همانطور که ذکر شد در اوایل پیروزی انقلاب مقدس اسلامی ایران که به رهبری حضرت امام خمینی(رحمه الله) و روحانیت آگاه و بیدار و تبعیت مردم شریف ایران به وقوع پیوست، گروههایی بودند که این افکار انحرافی را داشتند و متأسفانه در حال حاضر نیز فعال هستند؛ گروههایی که با برداشت غلط از برخی روایات، اسلام را به نحوی معنا میکنند تا آن را از حقیقت و ماهیت اصلیاش تُهی کنند. اینان با کمال تعجب و بر خلاف روایتی که ذکر شد، معتقدند که «هر حکومتی قبل از حکومت حضرت بر پا شود، باطل است»! بنابراین جوانان عزیز و دانشجویان محترم باید همواره بیدار باشند تا این افکار پوسیده و منحرف، دوباره در جامعهی اسلامی شیوع پیدا نکند.
پس اگر کسی میخواهد که در هر زمان، جزو منتظران واقعی باشد، باید به آنچه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روایت نقل شده فرمودند، عمل کند؛ یعنی همواره باید با باطل مبارزه کند و از حق دفاع نماید و بر تشکیل و کمک به حکومت اسلامی اهتمام ورزد.
امید است همهی اعمال مسلمانان مورد رضایت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار بگیرد. پروردگارا در ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تعجیل فرما و همه شیعیان را در عصر غیبت، به وظایف خویش آگاه نما. آمین یا رب العالمین.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتار ششم
مهدویت و الزامات معرفتی انتظار
مصاحبهبا نشریه حریم امام، متعلق به آستان مقدس امام خمینی(قدس سرّه)
آنچه در گفتار ششم مطالعه خواهید کرد:
1.مطلب اول: انتظار، دلائل، بایستهها، آسیبها؛
2.مطلب دوم: گوشهای از صفات عمومی منتظران، در بیان امام رضا(عليه السلام)؛
3.مطلب سوم: اثبات مساله مهدویت و مناقشه در ادله منکرین؛ نکته اول: اثبات مساله مهدویت ضمن دو محور؛ نکته دوم: نفی ادله منکرین، ضمن دو محور؛
4.مطلب چهارم: ظهور ناگهانی یا پس از وقوع علائم؟
5.مطلب پنجم: تبیین تاریخچه و علل انحراف از مهدویت؛ مطلب ششم: امکان رویت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غیبت کبری.
مهدویت و الزامات معرفتی انتظار
(أَفَغَيْرَ دِينِ اللهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ)[1]
آيا دينی جز دين خدا میجويند، حال آنکه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد او بازشان میگردانند.
تبیین موضوع بحث؛
مسئلهی انتظار و تأثیر شگرف آن بر روی زندگی بشر از زوایای مختلفی قابل بررسی و ارزیابی است؛ از جمله تبیین حقیقت انتظار، دلائل، بایستهها و آسیبها، بررسی گوشهای از ویژگیهای عمومی منتظران، در بیان امام رضا(عليه السلام)، توضیح مختصری درباره مساله اثبات عقلی و نقلی مهدویت و مناقشه در ادله منکرین، بیان دو نظریه مهم در وقوع ظهور به صورت ناگهانی یا پس از وقوع علائم و تبیین تاریخچه و علل انحراف از مهدویت و در نهایت بحث امکان رویت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غیبت کبری.
بنابراین شایسته است به این مطالب عنایت فرمایید.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه83.
مطلب اول: انتظار، دلائل، بایستهها، آسیبها؛
یکی از عناوین مهم معرفتی در فرهنگ دینی، «مسالهی انتظار» است که نباید آن را به عنوان یک امر متوسط و معمولی و یا در ردیف سایر مستحبات و اعمال مستحبی قرار داد؛ زیرا در منابع معرفتی اسلامی از جمله آیات، روایات و سیرهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمهی طاهرین(عليهم السلام)، انتظار یکی از ضرورتهای ایمانی هر مومنی در طول تاریخ دینی بشریت بوده است. در تبیین این مطلب، توجه به نکات ذیل اهمیت دارد.
نکته اول: تبیین دلائل انتظار واقعی از منظر قرآن؛
الف. استدلال به آیهی صد و پنج انبیاء؛
خداوند متعال در آیهی شریفهی یکصد و پنجم سورهی مبارکهی انبیاء میفرماید:
(وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)[1]
و ما در زبور پس از تورات نوشتهايم که اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد.
به عبارت دیگر، سؤال این است که آیا خداوند تبارک و تعالی فقط به عنوان یک خبر، وراثت صالحین بر زمین را در قرآن کریم مطرح میکند یا خیر؟ یعنی آیا این آیه شریفه، صرفاً بر این مطلب دلالت دارد که خدا در کتاب زبور بعد از کتاب ذکر(تورات)، نوشته است که صالحین وارث زمین هستند و دیگر هیچ.
پاسخ این است که این مطلب، یک اخبار صرف نیست، بلکه اخبار از وقوع یک واقعیت حتمی در جهان است؛ واقعیتی که تمام انبیاء عظام الهی(عليهم السلام) وعدهی ظهور آن را دادهاند. وعدهی ظهور یک مصلح کل و منجی صالح در روی زمین. وعدهی تحقق غایت خلقت در روزی خاص و با شکوه.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه105.
آری، بعثت یکایک انبیاء بزرگوار الهی(عليهم السلام) برای این بود که هر یک از ایشان، بخشی از دین را برای مردم زمان خود بازگو کنند و در این خلال، به امت خویش متذکر میشدند که نه پیامرسانی آنها تمام حقیقیت دین است و نه عمل مردم بر طبق آن پیامها، غایت خلقت و مطلوب نهایی خداوند متعال به حساب میآید؛ بلکه قرار است که حقیقت دین، غایت خلقت و مطلوب نهایی خداوند در یک زمان خاصی در روی زمین محقق شود.
ب. استدلال به آیهی شریفهی نهم صف؛
خداوند متعال در این آیهی شریفهی میفرماید:
)هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ([1]
اوست آن خدايی که پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين فرستاد تا آن دین را بر همه اديان پيروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آيد.
مطابق این آیهی شریفه، خداوند متعال رسول خویش را با بینات و هدایت ها و معجزات و کتاب و اینها فرستاد تا تمام دین را برای تمام بشر حاکم گرداند. البته میان مفسرین در اینکه منظور از کلمهی «کله» کل دین است یا کل بشر، اختلاف است، ولی هر دو نظر، مطلوب است. زیرا بدیهی است که کل دین برای کل بشر، در زمان هیچیک از پیامبران الهی(عليهم السلام)، حتی در زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و ائمهی طاهرین(عليهم السلام) واقع نشده است، ولی به تصریح نصوص معتبر و شواهد مقبول، تمام انبیاء معظم(عليهم السلام) حتی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمهی اطهار(عليهم السلام) از ابتدا به دنبال تحقق این هدف نهایی و مقدس بودند.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه صف، آیه شریفه9.
به عبارت دیگر، تمام آن ذوات مقدسه، جزو منتظرین واقعی بودهاند. یعنی همان طور که انبیاء گذشته به نبوت پیامبر ختمی مرتبت(صلي الله عليه وآله) بشارت میدادند، همانطور مغز اصلی این بشارت، ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده است؛ بدین بیان که پیام اصلی بشارت تمامی پیامبران الهی(عليهم السلام) این بوده است، که بعد از ظهور آخرین پیامبر خدا(صلي الله عليه وآله) یکی از اولاد او که در میان تمام انبیاء(عليهم السلام) معین و مشخص بوده که او از میان اولاد پیامبر خاتم(صلي الله عليه وآله) مصلح کل است، ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
نتیجه اینکه، «مسئلهی انتظار» یکی از عمیقترین مفاهیم دینی در میان تمامی ادیان الهی و از دقیقترین مباحث الاهیاتی و آخرالزمانی است و لذا نمیتوان آن را همانند یک عمل مستحبی دانست و یا در کنار یکی از مستحبات به حساب آورد.
نکته دوم: بایستههای انتظار واقعی از منظر روایات؛
آنطور که از روایات برداشت میشود، ایمان بدون انتظار، ایمان کاملی نیست؛ یعنی مومن بدون اینکه منتظر باشد، قطعاً به ایمان خویش توجه عمیقی نداشته و نخواهد داشت. یعنی ویژگی:
«ایمان بدون انتظار»: این گونه است که انسان، به حداقلها میاندیشد و قائل است که، «تنها باید ایمان خویش را حفظ کرده و واجبات و محرمات را رعایت نماید»؛ در این صورت روشن است که قطعاً انتظار در چنین افرادی، باعث تحرک و جنب و جوش نمیشود.
ولی ویژگی:
«ایمان به همراه انتظار»: اینگونه است که انسان، به حداکثرها فکر میکند و معتقد است که: «نه تنها باید ایمان خویش را حفظ کرده و واجبات و محرمات را رعایت نماید، بلکه به عنوان یک مسلمان و مؤمن، باید به دنبال تحقق مقصود خداوند متعال از خلقت آسمانها و زمین و ارسال رسل و انزال کتب باشد و امیدوار به رویت آن روز به اصلاح خود و جامعه میپردازد»؛ در این صورت بدیهی است که، انتظار در چنین انسانی، باعث تحرک و جنب و جوش میشود و هرگز او را آرام نمیگذارد.
آری، انتظاری را که دین مبین اسلام از مسلمان و مومن میخواهد همین گونه انتظار است، نه انتظاری که انسان را منزوی کرده و بیاطلاع از اقدامات ضد دینی شیاطین نگه دارد و بدین روست که در روایات از قول پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) آمده است:
«احب الاعمال الى اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج»[1] «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ»[2] «انْتِظَارُ الْفَرَجِ عِبَادَةٌ»[3] «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ»[4] «أَفْضَلُ جِهَادِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ».[5]
«محبوبترین اعمال به سوی خدای عزوجل انتظار فرج است» «برترين كارهاى امت من انتظار فرج است». «انتظار فرج عبادت است» «والاترين عبادت، انتظار فرج است» «بالاترين جهاد امت من، انتظار فرج است».
و یا این تعبیری که در کلمات امیرالمؤمنین(عليه السلام) هست که فرمودند:
«انْتَظَرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ انْتِظَارُ الْفَرَجِ»[6]
در انتظار گشايش باشيد و از رحمت خداوند نااميد نشويد؛ زيرا دوست داشتنيترين كارها نزد خداوند انتظار گشايش است.
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52،، ص133، باب22.
2. ر. ک. به: الزام الناصب، یزدی حائری، ص137 و بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص122.
3. ر. ک. به: همان.
4. ر. ک. به: نهج الفصاحة، ص78، ينابيع المودة، قندوزی، ج3، ص169.
5. ر. ک. به: تحف العقول، ابن شعبه حرانی(رحمه الله)، ص33 و بحارالأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص156.
6. ر. ک. به: نوادر الأخبار فيما يتعلق باصول الدين، محمد محسن فيض كاشاني(رحمه الله)، ص249.
البته ممکن است گفته شود که «رَوح الله» بر خود حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اطلاق میشود همچنانکه مشهور فقهاء چنین فرمودهاند، ولی به نظر میرسد خود فرج و ظهور، «رَوح الله» است؛ یعنی حقیقت و هدف اصلی خدای تبارک و تعالی در آن زمان، ظهور است.
و یا امیرالمؤمنین(عليه السلام) در کلامی دیگر فضیلت منتظر را همچون شهید در راه خدا تشبیه کرده و میفرماید:
«الْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللهِ»[1]
هر کسی که در انتظار حکومت ما باشد، بسان کسی است که در راه خدا به خون خویش درغلتیده است.
و یا فرمایش امام سجاد(عليه السلام) که منتظران را برترین افراد زمان خود معرفی کرده و میفرمایند:
«إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَان»[2]
آن گروه از مردم عصر غیبت امام دوازدهم كه امامت او را پذیرفته و منتظر ظهور او هستند، برترین مردم همه روزگاران هستند.
و یا کلام امام صادق(عليه السلام) که منتظران را اولیاء خدا معرفی فرموده و میفرمایند:
«طُوبَى لِشِیعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ فِی غَیبَتِهِ وَ الْمُطِیعِینَ لَهُ فِی ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِیاءُ اللهِ الَّذِینَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُون»[3]
1. ر. ک. به: كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)، ص645.
2. ر. ک. به: رياضالأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، نعمت الله جزائرى، ج3، ص128.
3. ر. ک. به: كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص357.
خوشا به حال شیعیان قائم ما كه در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان دوستان خدا هستند، همانها كه نه ترس به دل راه مىدهند و نه اندوهگین مىشوند.
یا روایت دیگری که از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که فرمودند:
«منْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله) بِالسَّيْفِ»[1]
هر كه منتظر اين امر باشد و بميرد مانند كسى است كه با قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در خيمهاش باشد، نه بلكه مانند كسى است كه پيش روى رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شمشير زده باشد.
آری انتظاری که در روایات مطرح شده، این نیست که منتظر طبق آن در خانهی خود بنشیند و کاری نداشته باشد که بر سر اسلام و مسلمین چه میآید، یا این نیست که منتظر باید بیگانه باشد از اینکه دشمنان اسلام چه حرکات و تحرکاتی را ضد اسلام تدارک میبینند. زیرا اساساً در فرهنگ روایی، نام چنین عملی را انتظار نمیدانند و یا اصلاً این انتظار، مد نظر اهل بیت(عليهم السلام) نیست. بله، انتظاری را که امام خمینی(رحمه الله) در فرمایشاتشان میفرمودند که:
«ارزش دارد انسان در مقابل ظلم بایستد و مشتش را گره کند و توی دهنش بزند و نگذارد که اینقدر ظلم زیاد بشود، این ارزش دارد. ما تکلیف داریم آقا! اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان-سلام الله علیه- هستیم، پس دیگر بنشینیم در خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عجّل علی فرجه» عجّل با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او؛ و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید، همه با هم بشوید، إن شاءالله ظهور میکند ایشان».[2]
1. ر. ک. به: همان، ج2، ص338.
2. ر. ک. به: صحيفه نور، امام خمینی(رحمه الله)، ج18، ص269.
همین گونه انتظار است، نه انتظاری که انسان را منزوی کرده و او را بیاطلاع میخواهد از آن چه بر ضد دین واقع میشود.
بنابراین آن انتظاری که دارای ثواب زیادی است، انتظاری است که منتظر به دنبال تحقق کامل دین، برای تمام بشریت باشد. بله این همان انتظاری است که انسان مومن را به تاسیس و تشکیل حکومت اسلامی سوق میدهد.
نکته سوم: آسیب شناسی انتظار و منتظران؛
کسانی که تاریخ معاصر ایران را مطالعه کردند به خوبی میدانند که قبل از انقلاب اسلامی، گروهی بودند و هستند که با برداشتهای سطحی و غلط از برخی روایات، معتقد بودند که باید برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، فساد را در جامعه اسلامی و انسانی گسترش داد. در حالیکه این برداشت نه تنها یک ادعای عوامانه از مفاهیم دقیق دینی است، بلکه قویاً به نظر میرسد القایی باشد که از ناحیهی دشمنان اسلام بر مسلمین وارد شده است؛ زیرا یکی از توطئههایی که دشمنان اسلام دارند، تحریف مفاهیم عمیق و ریشه دار اسلامی است.
بله دشمنان اسلام و دشمنان بشریت، به دنبال تحریف مفهوم اصیل انتظاری هستند که همهی انبیاء عظام(عليهم السلام) به دنبال آن بودهاند و برای آن مبعوث شدند و به تبع، خود جزو منتظرین واقعی بودهاند. شیاطین و دشمنان به خوبی میدانند که آن ذوات مقدسه، به معنای صحیح و واقعی کلمه، منتظر بودند؛ «منتظر ظهور دین کلی در کل زمین»؛ «منتظر هدایت همهی ابناء بشریت»؛ «منتظر بلوغ نهایی جامعه از جهت عقل و درک» و بالاخره «منتظر حاکمیت یکپارچهی فضائل اخلاقی بر جامعهی انسانی». از این رو همواره به دنبال تحریف مفهوم انتظار بوده و هستند.
نکته چهارم: تبیین مراتب انتظار نسبت به منتظران؛
بنابراین طبق بیانی که برای انتظار ذکر شد، منتظر به مقدار درکی که از مفهوم انتظار دارد، در یک تقسیم بندی، دارای مراتب مختلفی است که عبارتند از:
مرتبه اول: انتظار رسولان و انبیاء معظم الهی(عليهم السلام): تمام انبیاء و رسولان الهی(عليهم السلام) قبل از رسالت حضرت ختمی مرتبت(صلي الله عليه وآله) منتظرند تا خاتم انبیاء(صلي الله عليه وآله) و خاتم اوصیاء(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کند تا رسالت آنان در تمام ابعاد به بار بنشیند؛
مرتبه دوم: انتظار رسول مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله): نیز منتظر است تا رسالت انبیاء ماضی(عليهم السلام) در تمام ابعاد به بار بنشیند؛
مرتبه سوم: انتظار ائمهی اطهار(عليهم السلام): نیز منتظرند تا رسالت نبی مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله) و انبیاء ماضی(عليهم السلام) در تمام ابعاد به بار بنشیند؛
مرتبه چهارم: انتظار علماء، فقهاء و مراجع عظام: که خود یکی از منتظرانی هستند، که قلبشان مالامال از ظهور حضرت خاتم الاوصیاء(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، تا رسالت رسولان و انبیاء معظم الهی(عليهم السلام) به بار بنشیند؛
مرتبه پنجم: انتظار مردم عادی: نیز منتظر ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هستند تا حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور کنند و به آمال اولیاء معصوم(عليهم السلام) و انبیاء معظم الهی(عليهم السلام) جامه عمل بپوشانند.
نکته پنجم: انکشاف آثار واقعی انتظار، پس از زمان ظهور؛
بدیهی است که تحقق کامل حاکمیت دین و کمال دینداری، بعد از زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظاهر میشود و این حقیقت انتظار است، خواه اسم آن را مدینهی فاضله بگذارند و خواه اسم آن را جامعهی پر از عدل و داد بگذارند و یا نام دیگری برای آن انتخاب کنند و این، از خصوصیات دین مبین اسلام است؛ چرا که دین اسلام، دین جامع و کاملی است که تمام ابعاد آن در جامعهی زمان ظهور محقق شود. همچنانکه در برخی از روایات به این واقعیات اشاره شده است و ویژگیهایی برای آن دوران بر شمرده شده است که عبارتند از:
ویژگی اول: برقراری عدالت و رفع ظلم؛
به عنوان مثال پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در تبیین ویژگی آن زمان به «عدم وقوع ظلم و برقراری قسط و عدل بین مردم» اشاره فرموده و میفرمایند:
«الْمَهْدِيُ مِنْ وُلْدِي تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ، اذا ظهر يملأ الأرض قسطاً و عدلا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[1]
مهدى از فرزندان من است. او را غيبتى هست. زمانى كه ظهور كند، زمين را از قسط و عدل پر سازد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
البته به نظر میرسد گسترش عدالت و قسط، تنها یک برگ از زمان ظهور باشد و برگ دیگر آن، این است که در آن موقع، دیگر به کسی ظلم نمیشود و اساساً به صورت عادی امکان ندارد که انسانی به انسان دیگر ظلم نماید.
ویژگی دوم: برقراری نظم و امنیت؛
امام علی(عليه السلام) دربارهی ویژگی آن زمان میفرماید:
«تَمْشِيَ الْمَرْأَةُ بَيْنَ الْعِرَاقِ وَ الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَيْهَا إِلَّا عَلَى نَبَاتٍ وَ عَلَى رَأْسِهَا زَنْبِيلُهَا[زينتها] لَا يُهَيِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُهُ»[2]
اگر قائم ما قيام كند...زنى تواند زنبيل[زینت] به سر، بين عراق و شام رفت و آمد كند و جز بر سر سبزه قدم نگذارد، و درندهاى او را نلرزاند و نترساند.
ویژگی سوم: تکامل انسان از حیث اخلاقی و عقلانی؛
امام باقر(عليه السلام) آن زمان را، زمان اوج تکامل انسان از حیث اخلاقی و عقلانی معرفی کرده و میفرماید:
«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[3]
1. ر. ک. به: ينابيع المودة، قندوزی، ج3، باب78.
2. ر. ک. به: تحف العقول، حرانی(رحمه الله)، النص، 115.
3. ر. ک. به: كافى؛ شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص25 و بحار الانوار، مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص328 و با كمى اختلاف كمال الدين، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص685.
وقتى كه قائم ما قيام كند خدا دستش را بر سر بندگان مىگذارد تا عقلهايشان را جامع [و در بردارنده همه چيز] گرداند و افكار [و آرزوها]یشان جامه كمال پوشیده.
ویژگی چهارم: گشایش ابواب علم؛
امام صادق(عليه السلام) آن زمان را دوران اطلاع مردم از علوم جدید و گشایش ابواب علم معرفی کرده و میفرمایند:
«العِلْم سَبْعة و عِشْرون حَرْفاً، فَجَمیع ما جاءت بِه الرُسُل حَرْفان فَلَم یعْرف النّاس حتّی الیوم غَیرِ الحَرْفین فَإذا قام قائِم أخرج الخَمْسة و العِشْرون فَبثَّها فی النّاس».[1]
علم، بیست و هفت حرف است و همه آن علمهایی که پیامبران آوردهاند دو حرف است. پس مردم تا قیام حضرت مهدی بیش از دو حرف از علم را نمیدانند. پس زمانی که قائم قیام میکند، خارج مینماید بیست و پنج حرف دیگر را و بین مردم منتشر مینماید.
ویژگی پنجم: محو عصیان و معصیت الهی؛
امام صادق(عليه السلام) در تبیین ویژگیهای آن دوران به عدم انجام گناه در آن زمان که رکن رکین عبودیت الهی است، اشاره فرموده و میفرمایند:
«وَ لَا يَعْصُونَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ»[2]
در زمين به نافرمانى خدا نمىپردازند.
1. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص336.
2. ر. ک. به: منتخب الاثر في الامام الثاني عشر(عليه السلام)، آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته، ص497، ح8..
یعنی آن زمان، زمانی است که تمام نقاط زمین رویش دارد؛ برای این که گناه نمیشود؛ زیرا بشر به حدی رسیده که دیگر به خویش اجازه گناه نمیدهد، هر چند ممکن است مواردی نیز وجود داشته باشد که برخی از افراد گناه کنند، لکن سخن در آن است که در آن زمان، نوع بشر به مرحلهای میرسد که دیگر بین خود و خدا گناه نمیکند.
ویژگی ششم: اوج تکامل دینی؛
یکی دیگر از ویژگیهای دوران ظهور، رشد شخصیتی مردم از حیث عبادی است؛ چرا که بشر تا قبل از ظهور، به درستی نمیتواند خدا را عبادت کند. به عبارت دیگر، در طول تاریخ بشریت، عبادت خدا همواره یکی از متغیراتی بوده که اعصار مختلفی را پشت سر گذارده، تا به زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسیده است. در آن زمان، مسلمین با تربیتی که اسلام به عنوان آخرین دین و نبی مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله) به عنوان آخرین پیامبر و ائمهی اطهار(عليهم السلام) به عنوان آخرین هادیان الهی مربی آن بودند، به خوبی توانستند خدا را عبادت کنند؛ عبادتی که در میان شرایع الهی، هیج سابقهای نداشت و برترین نوع عبادت به حساب میآمد؛ از این رو، دیگر کسی نمیتواند مانند مسلمین، خدا را عبادت کند، لکن کاملترین نوع عبادت، در زمان ظهور اتفاق میافتد، زیرا در آن زمان، همه چیز به خصوص دین و عبادت، در مرحلهی اعلای خود قرار میگیرد و این همان امری است که دین مبین اسلام به دنبال آن است. بر این اساس، کسانی که دین را در زمان ظهور، صرفاً امری شخصی و فردی معنا میکنند، واقعاً از مفاهیم و مبانی صحیح دینی بیاطلاعند.
آری انتظاری که همه انبیاء معظم الهی(عليهم السلام) و پیروان آنها، در طول تاریخ به دنبال آن بودند، صرف انتظار ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برای خواندن دو رکعت نماز بیشتر نبوده، بلکه انتظار برای پیاده شدن ابعاد وسیع دین در آن عصر بوده است. یعنی همان انتظاری که انسان را به «حرکت و حماسهی در راه خدا»، به «تفکر و تدبر در آیات قرآن»، به «امر به معروف و نهی از منکر»، به «فتح قلههای عقلانی و علمی»، به «اصلاح و تزکیهی نفس» و «بسیاری از فضائل اخلاقی» وادار میکند.
بله این انتظار، همان انتظاری است که اسلام، انسان را به آن دعوت میکند و واقعاً اگر خطبا و علماء همین بُعد از دین را برای مردم باز گو کنند و به آنها بگویند که اسلام عزیز، چه تعابیر زیبایی نسبت به انتظار و آخر الزمان دارد، حتماً جذب به اسلام و دین میشوند.
مطلب دوم: گوشهای از صفات عمومی منتظران، در بیان امام رضا(عليه السلام)؛
درباره خصوصیات شخص منتظر، بدیهی است ویژگیهای بیشماری در روایات ذکر شده است که برخی از آنها در مباحث قبل مورد یادآوری قرار گرفت؛ لیکن در این مجال شایسته است به چند ویژگی مهم که در ضمن روایت بلندی در کلام گهر بار امام رضا(عليه السلام) مورد اشاره قرار گرفته است، عنایت فرمایید. این ویژگیها عبارتند از:
ویژگی اول: پرهيزگارى و پاكدامنى؛
یکی از ويژگىهاى منتظر واقعى، پرهيزگارى و پاکدامنی است؛ چنانچه حضرت امام رضا(عليه السلام) میفرمایند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ الْوَرَعَ وَ الْعِفَّةَ»[1]
یکی از نشانههای پیروان اهل بیت، پرهيزگارى و پاكدامنى است.
در این زمینه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حدیث مفصلی با تاکید بر نقش پرهیزگاری و عفت در حفظ دين و پالایش انسان منتظر میفرمایند:
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج10، ص360.
«...مَنْ سُرَّ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ ... وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَة»[1]
... هر كس كه بودن در شمار ياران قائم شادمانش سازد بايد به انتظار باشد و با حال انتظار به پرهيزگارى ... رفتار كند و اوست منتظر، پس اگر اجلش برسد و امام قائم پس از درگذشت او قيام كند، بهره او از پاداش كسى است كه آن حضرت را دريافته باشد، پس بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد شما را اى جماعتى كه مشمول رحمت خدا هستيد.
بنابراین تقوی و پرهیزگاری کلید رستگاری و عاقبت بخیری منتظران است و از این روست که امام کاظم(عليه السلام) فرمودهاند:
«لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ خَلَا ثُمَّ لَمْ يَرُعْ قَلْبُهُ»[2]
کسی که در خلوتها، در قلبش ورع و تقوا و خداترسی نباشد از شیعیان ما نیست.
ویژگی دوم: راستگويى و شايستگى؛
از مهم ترین و بارزترین ویژگیهای مورد انتظار برای شیعیان و مؤمنان، دو صفت والای راستگویی و شایستگی است؛ چنانچه حضرت امام رضا(عليه السلام) میفرمایند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ... الصِّدْقَ وَ الصَّلَاحَ»[3]
یکی از مشخصات پیروان اهل بیت، راستگويى و شايستگى است.
آری، این دو خصلت برای انسان منتظر، آن چنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش جامعه مطلوب اسلامی را میتوان با تقویت و ترویج آن دو، در میان فرد فرد منتظران پی ریزی نمود و مشکلات را با آن حل کرد و سعادت جوامع را در پرتو انتظار حقیقی تضمین نمود.
1. ر. ک. به: همان، ج52، ص140.
2. ر. ک. به: همان، ج48، ص45.
3. ر. ک. به: همان، ج10، ص360.
ویژگی سوم: تلاش و امانتدارى نسبت به نيكان و بدان؛
یکی دیگر از ویژگیهای منتظران از منظر حضرت امام رضا(عليه السلام) «تلاش و امانت داری نسبت به افراد نیک و بد» میباشد. چنانچه میفرمایند:
« وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ... الِاجْتِهَادَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ»[1]
یکی از مشخصات پیروان اهل بیت، تلاش و امانتدارى نسبت به نيك و بد است.
مطابق این روایت، منتظر حقیقی آنچنان در راستای انجام وظائف عبادی خود تلاش و کوشش میکند و نسبت به اداء امانت محافظت دارد که حتی در برابر افراد فاجر و فاسق نیز از این خصلت نیکو دست نمیشوید. به عبارت دیگر، امانتداری آنچنان در جان و دل منتظر رسوخ کرده که هیچگاه موجبی برای خیانت در امانت نمیبیند و همواره خود را ملتزم به آن میداند و بدیهی است که یکی از این امانات، حفظ حالت روحی انتظار در تمام شئون زندگی است. از این رو امام صادق(عليه السلام) با بیانی شیوا بر لزوم استمرار این ویژگی در منتظران تاکید فرموده و میفرمایند:
«إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ»[2]
خداى عزوجل هیچ پیامبرى را نفرستاد، مگر با راستگویى و برگرداندن امانت به نیکوکار و یا بدکار.
ویژگی چهارم: سجود طولانى و شب زنده دارى؛
عبادت و راز و نياز با یگانه معبود جهان هستي، آن هم در دل تاريك شب، براي «اهل دل» لذّتي فوق العاده و غير قابل وصف دارد و منتظران از چنین ویژگی برخوردارند؛ چنانچه حضرت امام رضا(عليه السلام) در توصیف ویژگی منتظران میفرمایند:
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج2، ص104.
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... طُولَ السُّجُودِ وَ الْقِيَامَ بِالليْلِ»[1]
از نشانههای پیروان اهل بیت، سجود طولانى و شب زنده دارى است.
آری آنان كه توفيق شب زنده داري نصيبشان ميشود و در دل شب با سجدههای طولانی، قطرات محبت پروردگار را بر مشام جانشان میرسانند، دیگر تمام دنيا و آنچه در آن است، در نظرشان كوچك و حقير جلوه میکند و رمز موفقيت همه انبياء و اولياء و صالحان و علماء، مناجات در دل شب بوده است؛ و اساساً بیشتر عنايات ربّاني، بر انبياء عظام در سحرگاهان روي داده است. حافظ شیرازی نیز موفقیتهای خویش را مرهون شب زنده داری دانسته و میسراید:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
ویژگی پنجم: پرهيز از حرامها؛
کسی که منتظر واقعی است، بايد از آنچه که امام زمانش کراهت و دوری دارد، اجتناب ورزد و هر عملی را که در تقرب او موثر است، به خاطر رضای محبوب و ارتباط روحی با او انجام دهد؛ از این رو، امام رضا(عليه السلام) در معرفی منتظران میفرمایند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... اجْتِنَابَ الْمَحَارِمِ»[2]
از خصوصیات پیروان اهل بیت، پرهيز از حرامها است.
و بر اساس همین رویکرد است که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در توقيع مبارک خویش چنين میفرمايند:
«فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ»[3]
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج10، ص360.
2. ر. ک. به: همان.
3. ر. ک. به: الاحتجاج، طبرسی(رحمه الله)، ج2، ص498.
ما را چیزی جز اعمال نکوهیده آنها محبوس نمیسازد که اعمال آنها به ما میرسد و ما را اندوهناک مینماید.
ویژگی ششم: انتظار فرج با صبر؛
یکی از ویژگیهای انسان منتظر، «صبر بر ظهور» است؛ چنانچه حضرت امام رضا(عليه السلام) به این حقیقت والا اشاره کرده و میفرمایند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... انْتِظَارَ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ»[1]
[از ویژگیهای پیروان اهل بیت]، انتظار فرج با صبر است.
و یا هم ایشان در روایت دیگری، اهمیت این موضوع را متذکر شده و میفرمایند:
«ما أَحْسَنَ الصَبْر وَ اِنْتِظارُ الْفَرَج، مَا سَمِعْتُمْ قَولُ اللهِ تَعالی وَ ارْتَقَبُوا اِنّی مَعَکُم رَقیِب، فَانْتَظِرُوا اِنّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرینِ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْر، فَاِنَّما یَجِیءُ الْفَرَجُ عَلَیَ الْیَأس...»[2]
و چه نیکوست صبر و انتظار فرج، مگر نشنیدهاید گفتار خدا را که فرموده است: منتظر باشید که من نیز همراه شما منتظرم پس صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید که فرج بعد از یأس و نا امیدی خواهد آمد...
آری یکی از ارکان بسیار مهم ایمان در مکتب اهل بیت(عليهم السلام) «صبر» است که رابطهی معنا داری با «انتظار» دارد؛ یعنی مطابق این رویکرد، انسان منتظر همواره باید نسبت به انجام وظائف دینی و الهی خویش و نیز نسبت به امر ظهور، صبور باشد و نباید هیچگاه از رحمت الهی در ظهور آخرین حجت الهی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مایوس باشد و به خاطر وجود ظلمهای بیشمار در دنیا، العیاذ بالله با خود نگوید که تمام زحمات انبیاء عظام(عليهم السلام) بیثمر بوده و به نتیجه نرسیده یا نحواهد رسید. و از این روست که امام
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج10، ص360.
2. ر. ک. به: همان، ج52، ص110.
صادق(عليه السلام) به ثواب بالا و اجر فراوان انتظار و صبر در راه ظهور دولت کریمهی مهدوی اشاره کرده و میفرمایند:
«أَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَى مَا يَرَى مِنَ الْأَذَى وَ الْخَوْفِ هُوَ غَداً فِي زُمْرَتِنَا»[1]
آیا ندانستهاى كه هر كه چشم براه دولت ما باشد و بر آزار و ترسى كه مىبیند شكیبائى ورزد فرداى قیامت در زمره ما محشور گردد.
ویژگی هفتم: معاشرت نیکو با بندگان خدا؛
یکی دیگر از ویژگیهای انسان منتظر، «معاشرت نیکو با بندگان خداست»؛ چنانچه حضرت امام رضا(عليه السلام) میفرمایند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... حُسْنَ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنَ الْجِوَارِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ»[2]
[از ویژگیهای پیروان اهل بیت] معاشرت خوب و رفتار مناسب با دیگران [و بندگان خدا] و بخشش نيكى است.
پس طبق این روایت، منتظر واقعی فردی است که در معاشرت با مردم، حسن خلق داشته و رفتاری نیکو دارد. البته ممکن است این سؤال مطرح شود که اساساً بحث «حسن الصحبة» چه ربطی به انتظار دارد؟ پاسخ این است که در اثر ارتباطات نیکوست که انسان میتواند مشکلات خود و دیگران را حل کرده و هدایتها را ایجاد نماید و در ایجاد مکرمتهای اخلاقی و از بین بردن رذایل اخلاقی مؤثر باشد.
ویژگی هشتم: آزار نرساندن به بندگان خدا؛
آزار رسانی به خود و سایر بندگان الهی، یكی از رذایل اخلاقی و عامل مهم برهم زدن تعادل در زندگی فردی و اجتماعی آحاد بشر است و از این رو حضرت امام رضا(عليه السلام) در وصف منتظران میفرمایند:
1. ر. ک. به: كافي، کلینی(رحمه الله)، ج8، ص36.
2. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج10، ص360.
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... كَفَّ الْأَذَى»[1]
[از ویژگیهای پیروان اهل بیت] پرهيز از آزار دیگران است.
بنابراین کسانی که میگویند برای ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باید فسق و فجور و ظلم و ستم در روی زمین زیاد شود، قطعاً نمیتوانند این فراز از روایت امام هشتم(عليه السلام) را توجیه کنند؛ زیرا طبق این فراز، منتظر واقعی آن کسی است که هیچگاه از خویش نسبت به فرزند، خانواده، خاندان، دوستان و نیز نسبت به همکیشان، همشهریان، هم دینان، هم نوعان و حتی نسبت به کافران و دیگران، هیچ گونه اذیت و ظلمی روا ندهد و ندارد و از این روست که امام علی(عليه السلام) فرمودهاند:
«مِنْ أَمَارَاتِ الْخَیرِ الْكَفُّ عَنِ الْأَذَى»[2]
از نشانههاى خوبى شخص، خودداری از آزار كردن مردم است.
ویژگی نهم: گشاده رویی؛
یكی از حقوقی كه مومنین بر یكدیگر دارند و میتوان آن را به عنوان یکی از ویژگیهای منتظران شناخت، «گشاده رویی و حسن برخورد از عمق وجود و صدق خلوص» است. آن چنانكه مومن به عنوان یك عبادت و امر الهی به آن مینگرد و در واقع یکی از مهم ترین عوامل ارزش دهنده به اعمال و گفتار منتظران است. از این رو امام رضا(عليه السلام) فرمودهاند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... بَسْطَ الْوَجْهِ»[3]
[از ویژگیهای پیروان اهل بیت] گشاده رويى است.
آری، اگر خوشرویی از روی عوامل مادی همچون تکریم ثروتمندان و تعظیم قدرتمندان نباشد، بلکه از روی صلح و صفا و صمیمیت و صداقت و امتثال امر الهی برخیزد، نه تنها
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد آمدی، ص456.
3. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج10، ص360.
میتواند محبت مومنین را نسبت به امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) استحکام و تداوم بخشد، بلکه میتواند دلهای مسلمانان را نیز به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جذب و جلب نموده و حتی از این بالاتر میتواند سبب آشنایی و دوستی عموم مردم با اهل بیت(عليهم السلام) گردد و این، یکی از اهداف مقدس انتظار پویا و مد نظر روایات است.
ویژگی دهم: نصیحت و رحمت نسبت به مومنان؛
مسلمان آينه برادر خويش است، هرگاه خطايى از برادر خود ديد او را مورد حمله قرار نمیدهد بلكه او را راهنمايى و نصيحت مینمايد و با او با مدارا و رحمت برخورد میكند. چنانچه امام رضا(عليه السلام) فرمودند:
«وَ أَنَّ مِنْ دِينِهِمُ ... النَّصِيحَةَ وَ الرَّحْمَةَ لِلْمُؤْمِنِينَ»[1]
خيرخواهى و رحمت براى مؤ منان، از دين و مرام ائمه است.
و از این روست که امام جواد(عليه السلام) در وصف مومنان میفرمایند:
«اَلمُؤمِنُ يَحتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفيقٍ مِنَ اللّه وَواعِظٍ مِن نَفسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّن يَنصَحُهُ»[2]
مؤمن نيازمند سه خصلت است: توفيقى از جانب پروردگار، پند دهندهاى از درون خويش و پذيرش از نصيحت كنندگان.
مطلب سوم: اثبات مساله مهدویت و مناقشه در ادله منکرین؛
آن گونه که روشن است، همانطور که مساله مهدویت از حیث عقلی و نقلی قابل اثبات است همانطور نیز از حیث عقلی و نقلی میتوان ادلهی منکرین را نفی نمود. حال شایسته است ضمن دو نکته به این موضوع پرداخته شود.
نکته اول. اثبات مساله مهدویت ضمن دو محور؛
بحث مهدویت از حیث عقلی و نقلی قابل اثبات است.
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: همان، ج78، ص358.
محور اول. اثبات عقلی؛
مضاف بر اینکه بحث انتظار و ظهور و تحقق غایت خلقت از مباحث نقلی است، بیشک از مباحث عقلی نیز به حساب میآید؛ زیرا عقل میگوید که یک زمانی باید بیاید که دین خدا، به نحو کامل برای تمام بشر مطرح شود.
به عبارت دیگر، این مساله را میتوان در قالب یک سؤال مطرح نمود و آن اینکه اساساً هدف ارسال رسل توسط خداوند متعال چه بوده است؟ آیا هدف ذات اقدس الاه این بوده است که بعد از ارسال رسل، اکثر مردم جهان ایمان نیاورند و مسلمان نشوند و یا قبول نکنند و عالَم نیز تمام شود؟ یا هدف این بوده است که قبل از تمام شدن مهلت جهان، همهی مردم، مسلمان شوند و آمال ارسال رسل محقق شود؟
در پاسخ به سؤال فوق باید اذعان نمود که بیشک فرض اول، مستلزم لغویت است و لغویت با حکمت الهی ناسازگار است؛ زیرا عقل به وضوح بر این امر دلالت دارد که باید در این دنیا زمانی وجود داشته باشد که خداوند متعال، هدف از تشریع شرایع و ارسال رسل را برای مردم تبیین فرماید. بنابراین مساله مهدویت از مسائل بدیهی عقلی است.
محور دوم. اثبات نقلی؛
الف. از حیث آیات: نیز مسالهی مهدویت به خوبی استفاده و اثبات میشود؛ زیرا آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که حتی اگر روایتی هم در بین نباشد، میتوان مسئلهی مهدویت را از آنها استفاده نمود. محققان محترم برای مطالعه بیشتر میتوانند به تحقیقات مفصلی که در این زمینه انجام شده است، مراجعه فرمایند.
1. لازم به ذکر است که حضرت استاد دامت برکاته تاکنون بیش از چهل جلسه درسی درباره آیات مهدویت در قرآن کریم افاضه فرمودهاند.
ب. از حیث روایات: نیز مسالهی مهدویت به خوبی استفاده و اثبات میشود؛ زیرا در مورد مسئلهی مهدویت، تقریباً حدود شش هزار حدیث در بین کتب شیعه و سنی وجود دارد.
بنابراین احادیث مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جزء احادیث صحیح و متواتر است و در این باره، بسیاری از علمای اهل سنت ادعای تواتر کردهاند، یعنی این نیست که مساله مهدویت، صرفاً اختصاص به شیعه داشته باشد. اینک به کلام چند نفر از بزرگان اهل سنت عنایت فرمایید:
ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری حنبلی (233-۳۲۹ هـ ق) در کتاب «شرح السنة» درباره این مساله میگوید:
«و الإیمان بنزول عیسى ابن مریم علیه السلام ینزل فیقتل الدجال و یتزوج ویصلی خلف القائم من آل محمد صلی الله علیه و [آله و] سلم و یموت و یدفنه المسلمون»[1]
ایمان به نزول عیسی بن مریم علیه السلام، ایشان نازل شده و دجال را میکشد و ازدواج کرده و پشت سر قائم آل محمد صلی الله علیه و آله نماز خوانده و از دنیا میرود و مسلمین او را دفن میکنند.
ابوالحسن محمد بن حسین اُبری سجستانی شافعی (... -۳۶۳ هـ ق) در کتاب «مناقب الامام الشافعی» میگوید:
«وقد تواترت الاخبار واستفاضت عن رسول الله صلى الله علیه وسلم بذکر المهدی و أنه من أهل بیته و أنه یملک سبع سنین و أنه یملأ الأرض عدلا و أن عیسى علیه السلام یخرج فیساعده على قتل الدجال
1. ر. ک. به: شرح السنة، حسن بن علی بربهاری، ص۲۷ و طبقات الحنابلة، محمد بن أبی یعلى، ج۲، ص۲۰.
و أنه یؤم هذه الأمة ویصلی عیسى خلفه فی طول من قصته و أمره»[1]
اخبار متواتر و مستفیض از رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم در مورد مهدی رسیده است و اینکه او از اهل بیت پیامبر بوده و هفت سال حکومت خواهد کرد و زمین را از عدل، پُر خواهد نمود. و اینکه عیسی علیه السلام برای کشتن دجال، به کمک وی خواهد آمد و مهدی با مردم نماز میگذارد و عیسی به او اقتدا میکند.
ابوالقاسم علی بن حسن بن عساکر شافعی (497-۵۷۱ هـ ق) در کتاب «تاریخ مدینة دمشق» نقل میکند:
«والأحادیث فی التنصیص على خروج المهدی أصح إسنادا و فیها بیان کونه من عترة النبی»[2]
احادیثی که نص بر خروج مهدی میباشد صحیحترین اسناد را دارا میباشد و در آنها بیان شده است که مهدی از عترت نبی اکرم میباشد.
عبدالرحمن بن عبدالله سهیلی (508-۵۸۱ هـ ق) در کتاب «الروض الانف في شرح السيرة» میگوید:
«ومن سؤددها أیضاً أن المهدی المبشر به آخر الزمان من ذریتها، فهی مخصوصة بهذا کله والأحادیث الواردة فی أمر المهدی کثیرة»[3]
و از جمله افتخارات او [حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)] این است که مهدی – بشارت داده شده به او در آخر الزمان – از فرزندان او میباشد و
1. ر. ک. به: المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، محمد بن أبی بکر حنبلی دمشقی، ص۱۴۲ و تهذیب التهذیب، أحمد بن علی عسقلانی شافعی، ج۹، ص۱۲۶.
2. ر. ک. به: تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، علی بن حسن شافعی، ج۴۷، ص۵۱۸.
3. ر. ک. به: الروض الأنف فی تفسیر السیرة النبویة لابن هشام، عبد الرحمن بن عبد الله خثعمی سهیلی، ج۱، ص۲۸۰.
این امر تنها به ایشان اختصاص دارد و احادیث وارده در مورد مهدی بسیار زیاد است.
فخر الدين أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد الكنجي معروف به حافظ گنجی شافعی (م658 هـ. ق) در كتاب «البيان فى أخبار صاحب الزمان» مىگويد:
«تواترت الأخبار و استفاضت بكثره رواتها عن المصطفى(صلي الله عليه وآله) فى أمر المهدى»[1]
احاديث پيامبر اكرم درباره مهدى، به دليل راويان بسيارى كه دارد، به حدّ تواتر رسيده است.
أبو حامد عز الدین معتزلی معروف به ابن ابی الحدید(586-656هـ ق) در «شرح نهج البلاغه» میگوید:
«و قد وقع اتفاق الفرق من المسلمین اجمعین علی ان الدنیا و التکلیف لا ینقضی الا علیه»[2]
تمام مسلمانان اتفاق دارند دنیا و تکلیف تمام نمیشود مگر با مهدی، یعنی باید آن حضرت ظهور کند.
ابو عبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی مالکی (578-۶۷۱ هـ ق) در کتاب تفسیری «الجامع لاحکام القرآن» در ذیل آیه سی و سوم سوره توبه مینویسد:
1. ر. ک. به: البیان فى اخبار صاحب الزمان، کنجى شافعى، باب11 و منتخب الاثر، آیت الله العظمی لطف الله صافى گلپایگانى دامت برکاته، پاورقى، ص5.
2. ر. ک. به: شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج10، ص96.
«قال البیهقی فی کتاب البعث والنشور...و الأحادیث التی قبله فی التنصیص على خروج المهدی وفیها بیان کون المهدی من عترة رسول الله صلی الله علیه و[آله و] سلم أصح إسنادا قلت: قد ذکرنا هذا وزدناه بیانا فی کتابنا [کتاب التذکرة] وذکرنا أخبار المهدی مستوفاة والحمد لله»[1]
بیهقی در کتاب بعث و نشور میگوید: احادیث شامل بر نص پیامبر اکرم صلی الله علیه و [آله و] سلم بر خروج مهدی و اینکه مهدی از عترت رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم میباشد، صحیح ترین اسناد را دارد؛ من میگویم: این مطلب و بیشتر از آن را در کتابمان التذکرة و اخبار مهدی را به صورت مستوفی بیان کردهایم.
تقی الدین احمد بن شهاب الدین الحرّانی الدمشقی الحنبلی ابن تيميه(661-728 هـ ق) در کتاب «منهاج السنة النبویة» اعتراف میکند:
«إن الأحادیث التی یحتج بها علی خروج المهدی أحادیث صحیحة، رواها أبو داود والترمذی وأحمد وغیرهم من حدیث ابن مسعود وغیره»[2]
احادیثی كه میتوانیم احتجاج كنیم بر آن احادیث بر خروج [حضرت] مهدی، این احادیث صحیح هستند. این روایات را ابو داود، ترمذی و احمد نقل كردهاند.
1. ر. ک. به: الجامع لأحکام القرآن، محمد بن أحمد انصاری قرطبی، ج۸، ص۱۲۲ و التذکرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة، محمد بن أحمد انصاری قرطبی، ص۱۲۰۵.
2. ر. ک. به: منهاج السنة النبوية، ابن تیمیه، ج4، ص211.
حافظ ابن حجر عسقلانى شافعى (773- 852 هـ. ق) در كتاب «فتح البارى بشرح صحیح البخاری» كه در شرح «صحيح بخارى» نوشته است، مىگويد:
«تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الأُمه و انّ عيسى-عليه السلام- سينزل و يصلّى خلفه».[1]
احاديث متواترى وجود دارد حاكى از اينكه مهدى، از اين امّت است و عيسى از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد.
محمد بن عبد الرحمن سخاوي(831-902 هـ ق) در کتاب «فتح المغيث بشرح الفیة الحدیث» میگوید:
«أنها وصلت إلى حد التواتر»[2]
این روایات به حد تواتر رسیده است.
عبدالرحمن بن کمال ابیبکر بن محمد سابقالدین خضیری أسیوطی (۸۴۹ – ۹۱۱ هـ. ق) معروف به سيوطي در کتاب «الحاوي للفتاوی» مینویسد:
احاديثي که از پيامبر وارد شده و نصّ بر خروج مهدي از عترت پيامبر و از اولاد فاطمه است به اثبات رسيده و قابل استناد است ... اخبار متواتر و مستفيض با کثرت راويان آن ها از پيامبر صلي الله عليه و آله در امر ظهور مهدي عليه السلام وارد شده است، کسي که از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و هفت سال حکومت کرده و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد ...[3]
1. ر. ک. به: فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، ج6، ص393-394.
2. ر. ک. به: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، محمد بن جعفر کتانی، ص ۲۲۵ تا ۲۲۸.
3. ر. ک. به: الحاوي للفتاوي، سیوطی، ج2، ص128.
محمد بن عبدالرسول شافعی برزنجی (1040-۱۱۰۳ هـ ق) در کتاب «الاشاعة لاشراط الساعة» در چند جای آن به تواتر احادیث مهدویت اذعان کرده و میگوید:
«واعلم أن الأحادیث الواردة فیه على اختلاف روایاتها لا تکاد تنحصر... قد علمت أن أحادیث وجود المهدی وخروجه آخر الزمان وأنه من عترة رسول الله صلى الله علیه وسلم من ولد فاطمة بلغت حد التواتر المعنوی فلا معنى لانکارها... وغایة ما ثبت بالأخبار الصحیحة الکثیرة الشهیرة التی بلغت حد التواتر المعنوی وجود الآیات العظام التی منها بل أولها خروج المهدی وأنه یأتی فی آخر الزمان من ولد فاطمة یملأ الأرض عدلا کما ملئت ظلما»[1]
و بدان که احادیث وارد شده در مورد مهدی – با احتساب اختلاف روایات – از حد شمارش بیرون است... دانستی که احادیث وجود مهدی و خروج او در آخر الزمان و اینکه او از عترت رسول الله صلی الله علیه وآله و از فرزندان فاطمه میباشد، تواتر معنوی داشته و انکار آن بیمعنا میباشد ... و نهایت آنچه که از طریق اخبار کثیر مشهور صحیح که به حد تواتر معنوی میرسد به دست میآید: وجود نشانههای بزرگی است که اولین آنها خروج مهدی است که او در آخرالزمان آمده و از فرزندان فاطمه بوده و زمین را از عدل و داد پر مینماید آنچنان که از ظلم و جور پُر شده باشد.
شمس الدین محمد بن أحمد سالم سفارینی نابلسی حنبلی (1114- 1188 هـ ق) در کتاب «لوائح الانوار البهيه وسواطع الاسرار الاثرية»، که شرح کتاب «الدرة المضيئة في عقد الفرقة المرضية» مینویسد:
1. ر. ک. به: الإشاعة لأشراط الساعة، محمد بن عبدالرسول حسینی شهرزوری برزنجی، ص۸۷، ص۱۱۲.
«وقد کثرت بخروجه الروایات حتى بلغت حد التواتر المعنوی وشاع ذلک بین علماء السنة حتى عد من معتقداتهم»[1]
روایات خروج مهدی آنقدر زیاد است که در حد تواتر معنوی میباشد و این روایات در میان علمای اهل تسنن شیوع پیدا کرده تا جاییکه از اعتقادات ایشان شده است.
محمّد بن علي صبّان شافعي مصري(...- ١٢٠٦هـ ق) در كتاب «إسعاف الراغبين في سيرة المصطفى وفضائل أهل بيته الطاهرين»[2] مىنويسد:
«تواترت الأخبار عن النبى(صلي الله عليه وآله) بخروجه و انّه من أهل بيته وانّه يملأ الارض عدلاً»
اخبار متواترى از پيامبر نقل شده مبنى بر اينكه مهدى (سرانجام) قيام مىكند و اينكه او از خاندان پيامبر است و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد...
قاضی محمد بن علی شوکانی صنعانی(1173-1250 هـ ق) در کتاب «التوضیح فی تواتر ما جاء فی مهدی المنتظَر و الدجال و المسیح»، ضمن اثبات تواتر روایاتی که در مورد حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارد شده، میپذیرد که مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همان مصلِح موعود جهان و بقیة الله بوده و از اولاد و سلالهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) است. وی مینویسد:
1. ر. ک. به: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، محمد بن جعفر کتانی، ص ۲۲۵ تا ۲۲۸.
2. ر. ک. به: اسعاف الراغبین در حاشیه نورالابصار، محمد صبّان، ص140.
«والاحادیث الواردة فی المهدی التی امکن الوقوف علیها ... متواترة بلا شک ولاشبهة، بل یصدق وصف التواتر علی ما هودونها علی جمیع الاصلاحات المحررة فی الاصول وامّا الآثار عن الصحابة المصرحة بالمهدی فهی کثیرة ایضاً... إذ لا مجال للاجتهاد في مثل ذلك»[1]
احادیثی که درباره [حضرت] مهدی رسیده و امکان دسترسی به آنها وجود دارد ... متواترند، بدون شک و شبهه، بلکه کمتر از اینها بنا بر همه اصطلاحاتی که در اصول بدان اشاره شده، تواتر صدق میکند. امّا آثار صحابه که در آنها تصریح به مهدی شده نیز، زیاد است... و مجالی برای اجتهاد در این باره نیست.
محمد صدیق حسن خان بخاری قنوچی (1248-۱۳۰۷ هـ ق) عالم سلفی مسلک هندی در کتاب «الاذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة» چنین میگوید:
«الأحادیث الواردة فی المهدی على اختلاف روایاتها کثیرة جدا تبلغ حد التواتر المعنوی وهی فی السنن وغیرها من دواوین الاسلام من المعاجم والمسانید»[2]
احادیث وارد شده در مورد مهدی – با احتساب اختلاف روایات – بسیار زیاد و در تواتر معنوی میباشد و این روایات در کتب سنن و دیگر کتب معاجم و مسانید آمدهاند.
سيد مؤمن بن سيد حسن مؤمن شبلنجي شافعي (1250- 1308هـ ق)
1. ر. ک. به: غایه المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، محمد بطاشى، ج5، ص327 و موسوعة الامام المهدی(عليه السلام)، ص391 او در مساله نزول حضرت عیسی(عليه السلام) میگوید: «فتقرر أن الاحاديث الواردة في المهدي المنتظر متواترة والاحاديث الواردة في الدجال متواترة والاحاديث الواردة في نزول عيسى متواترة».
2. ر. ک. به: الإذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة، محمد صدیق خان بخاری قنوجی، ص۱۱۲- ۱۴۵-۱۴۶.
در كتاب «نور الأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار» مىنويسد:
«تواترت الأخبار عن النبى(صلي الله عليه وآله) انّه من أهل بيته وانّه يملأ الأرض عدلاً»[1]
اخبار متواترى از پيامبر رسيده كه نشان مىدهد مهدى از خاندان اوست و او زمين را پر از عدل و داد مىكند.
ابوعبدالله محمد بن جعفر ادریسی مشهور به کتانی (... - ۱۳۴۵هـ ق) در کتاب «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» میگوید:
«خروج المهدی الموعود المنتظر الفاطمی... وقد نقل غیر واحد عن الحافظ السخاوی أنها متواترة...»[2]
خروج مهدی موعود منتظر فاطمی ... همگان از حافظ سخاوی نقل کردهاند که روایات خروج مهدی (علیه السلام) متواتر است ...
شیخ منصور بن علی ناصف(...- 1371 هـ ق) در كتاب «التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول» از علماى بزرگ و معاصر «جامعة الأزهر» مىنويسد:
در ميان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است كه در آخر الزمان به حتم و يقين مردى از اهل بيت پيامبر كه نام او مهدى است، ظهور خواهد كرد. او بر همه كشورهاى اسلامى تسلّط خواهد يافت. مسلمانان، همه پيرو او خواهند شد، او در ميان آنان به عدالت رفتار مىكند و دين را قوّت مىبخشد. آنگاه دجّال پيدا مىشود. عيساى مسيح از آسمان فرود مىآيد و دجّال را مىكشد، يا با مهدى در كشتن
1. ر. ک. به: نور الأبصار، سيد مؤمن شبلنجي شافعي، ص171.
2. ر. ک. به: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، محمد بن جعفر کتانی، ص ۲۲۵ تا ۲۲۸.
دجّال همكارى مىكند. سخنان و احاديث پيامبر را درباره مهدى، جماعتى از نيكان اصحاب پيامبر روايت كردهاند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو يعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاكم نيشابورى آن احاديث را در كتابهاى خود نقل كردهاند.[1]
محمد ناصر الدین آلبانی (1333-۱۴۲۰ هـ ق) عالم شافعی مذهب وهابی مسلک در کتاب «سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها» در این باره میگوید:
«و ما مثل هؤلاء إلا کمثل من ینکر عقیدة نزول عیسى علیه السلام فی آخر الزمان التی تواتر ذکرها فی الأحادیث الصحیحة... و أکاد أقطع أن کل من أنکر عقیدة المهدی ینکرها أیضا و بعضهم یظهر ذلک من فلتات لسانه و إن کان لا یبین و ما مثل هؤلاء المنکرین جمیعا عندی إلا کما لو أنکر رجل ألوهیة الله عز وجل بدعوى أنه ادعاها بعض الفراعنة».[2]
مَثَل اینها همانند کسانی است که عقیده نزول عیسی علیه السلام در آخر الزمان را – که احادیث صحیح در مورد آن به تواتر رسیده است – منکر میشوند... و مطمئناً و قطعا میگویم که هر کس عقیده مهدی را منکر شود، آن را نیز منکر میگردد و برخی از آنها نیز این عقیده را ناخواسته بیان کردهاند و مَثَل تمامی این گروه منکر در نزد من، همانند کسی است که الوهیت خداوند متعال را انکار نماید، همانند ادعای برخی از فراعنه.
1. ر. ک. به: التاج الجامع للاصول، شیخ منصور على ناصف، ج 5، ص310.
2. ر. ک. به: سلسلة الأحادیث الصحیحة و شیء من فقهها و فوائدها، محمد ناصر الدین أشقودری ألبانی، ج۱، ص۴۳.
نکته دوم: نفی ادله منکرین، ضمن دو محور؛
محور اول: تبیین ادلهی منکرین؛
با وجود ادلهی عقلی و نقلی بیشمار درباره مهدویت، متاسفانه برخی از افراد نا آگاه یا مغرض به انکار این آموزهی اصیل اسلانی پرداختند. پرچمدار این جریان ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به ابن خلدون(808-732 هـ. ق) میباشد که از مورخین و جامعه شناسان عرب است و سر رشتهای از علم حدیث ندارد.
وی در مقدمهی کتاب «الْعِبَر و دیوانُ الْمُبتَدَأ والْخَبَر فی اَیّامِ الْعَرَبِ والْعَجَمِ وَ الْبَرْبَرِ وَ مَنْ عاصَرَهُمْ مِنْ ذَوِی السُّلْطانِ الاَکبَر» بعد از ذكر تعدادى از روایات مربوط به مهدویت و نقد سندى آنها و به رغم اعتراف به اینكه مسألهی اعتقاد به مهدى بین تمام مسلمانان در قرون متمادى مورد اتّفاق بوده، ولی با کمال تعحب به تردید و تشكیك در مسألهی مهدویت پرداخته است؛ و البته بعد از او نیز در دوران معاصر شماري از مقلدان او همانند محمد رشید بن علیرضا بن محمد قلمونی(1282- 1354هـ ق) در تفسیر «المنار»[1] و احمد امین ابراهیم الطباخ مصری(1304-1373 هـ ق) در کتب «المهدی و المهدویة» و «ضحی الاسلام»[2] و برخی دیگر، گمراهی او را سرلوحهی فعالیتهای به ظاهر علمی خویش قرار دادند و از ابن خلدون پيروي کردهاند و ضمن پرداختن به این
1. ر. ک. به: تفسير المنار، محمد رشيد رضا، ج1، ص393 وی مینویسد: «هيچ يک از احاديث مهدي، صحيح نيست؛ اين احاديث با اين حال، با هم متعارض هستند، به گونهاي که يکديگر را دفع ميکنند»! و نیز ر. ک. به: تفسير المنار، ج9، ص499.... مینویسد: «تعارض در احاديث مهدي، قويتر و ظاهرتر است و جمع بين روايات در اين باب مشکلتر و منکران آن نيز فراوان و شبهه در آن نيز ظاهرتر است؛ به همين دليل، شيخان [مسلم و بخاري] در دو کتابشان توجهي به اين روايات نکردهاند».
2. ر. ک. به: ضحي الاسلام، احمد امين، ج3، ص237 وی مینویسد: «بخاري و مسلم، هيچ يک از احاديث و روايات مهدي را ذکر نکردهاند که دليل است بر اين که روايات مذکور، نزد آنان صحيح نبوده است».
مسأله، به تارهاي عنکبوتي که تنيدهی ابن خلدون دربارهی عقيدهی به مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است دست يازيدهاند؛ غافل از اينکه آنچه را که پايگاهي بزرگ تصور کرده و از آنجا قصد پرواز نمودهاند، سست ترين پايگاه است.
به هر جهت ابن خلدون، در قسم اول فصل پنجاه و سوم از جلد چهارم کتاب خود با انتخاب عنوان «في أمر الفاطمي و ما يذهب إليه الناس في شأنه و كشف الغطاء عن ذلك القسم الأول» اعتراف میکند:
«اعلم أن في المشهور بين الكافة من أهل الإسلام على ممر الأعصار أنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت يؤيد الدين و يظهر العدل و يتبعه المسلمون و يستولي على الممالك الإسلامية و يسمى بالمهدي... و يكون خروج الدجال و ما بعده من أشراط الساعة الثابتة في الصحيح على أثره. و أن عيسى ينزل من بعده فيقتل الدجال أو ينزل معه فيساعده على قتله و يأتم بالمهدي في صلاته...»[1]
بدان كه در ميان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست كه در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پيامبر ظهور مىكند و دين را تأييد و عدل و داد را آشكار مىسازد، مسلمانان از او پيروى مىكنند، وى بر تمام كشورهاى اسلامى تسلّط پيدا مىكند، اين شخص مهدى ناميده شود و ظهور دجال و حوادث بعدى كه از مقدمات مسلّم قيامت است، به دنبال قيام او خواهد بود، عيسى فرود مىآيد و دجّال را مىكشد يا در قتل دجّال او را يارى می كند و عيسى پشت سر او نماز مىخواند...
به عبارت دیگر، در عین اینکه ابن خلدون در ابتدای کلامش، اعتراف میکند و میپذیرد که تمام مسلمین در تمام قرون، اتفاق دارند بر اینکه در آخر الزمان
1. ر. ک. به: ابن خلدون، ص245.
مردی از تبار پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) ظهور میکند و نامش مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هست و فردی به نام دجال ظهور میکند و نزول حضرت عیسی(عليه السلام) واقع میشود و با وجودی که اعتراف میکند که روایات مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در کتب حدیثی عامه فراوان آمده است و میگوید:
«فنقول إن جماعة من الأمة خرجوا أحاديث المهدي منهم الترمذي و أبو داود و البزاز و ابن ماجة و الحاكم و الطبراني و أبو يعلى الموصلي و أسندوها إلى جماعة من الصحابة مثل علي و ابن عباس و ابن عمر و طلحة و ابن مسعود و أبي هريرة و أنس و أبي سعيد الخدري و أم حبيبة و أم سلمة و ثوبان و قرة بن إياس و علي الهلالي و عبد الله بن الحارث بن جزء بأسانيد»[1]
گروهى از پيشوايان حديث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاكم، طبرانى، ابو يَعْلى احاديث مربوط به مهدى را در كتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هريره، أنس، ابو سعيد خُدرى، أُمّ حبيبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قره بن ایّاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آوردهاند.
با این حال میگوید بر اکثر احادیث راجع به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از جهت سندی مناقشه وجود دارد! زیرا معتقد است که در سند این روایات، اشخاصی وجود دارند که متهم به فراموشی و غفلت بودهاند.
«ربما يعرض لها المنكرون كما نذكره إلا أن المعروف عند أهل الحديث أن الجرح مقدم على التعديل فإذا وجدنا طعناً في بعض رجال الأسانيد بغفلة أو بسوء حفظ أو ضعف أو سوء رأي تطرق ذلك إلى صحة الحديث ...»
[2]1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: همان.
ولى چه بسا بر اين (قول مشهور) قول منكرون عارض مىشود و در نزد اهل حديث، معروف و مشهور اين است كه: جرح مقدم بر تعديل است، وقتى كه ما در بعضى از رجال سندهاى اين احاديث، غافل بودن و يا سوء حافظه و يا سوء نظر را يافتيم، به صحت حديث ضربه وارد مىكند و موجب ضعف حديث مىشود.
ابن خلدون در انتهای کلامش و پس از بررسی سندی در این روایات، میافزاید:
«فهذه جملة الأحاديث التي خرجها الأئمة في شأن المهدي و خروجه آخر الزمان. و هي كما رأيت لم يخلص منها من النقد إلا القليل و الأقل منه»[1]
پس این تعدادى از احادیث است كه بزرگان در مورد امام مهدى و خروج او در آخرالزمان ذكر كردهاند و این احادیث، همان گونه كه دیدى، جز اندكى یا كمترین آنها از نقد در امان نماند.
محور دوم: رد ادلهی منکرین؛
هر چند از لا به لای مباحث، رد نظریهی ابن خلدون و پیروان او روشن شد، اما در اینجا لازم است چند جواب در رد نگرش ابن خلدون و مقلدین او تبیین گردد، که عبارتند از:
جواب اول: عدم نیاز به بررسی سند در روایات متواتر؛
بر خلاف نظر ابن خلدون و پیروان او، روایت متواتر، اصلاً نیاز به بررسی سندی ندارد. بر این اساس، ادعای ابن خلدون در بررسی سندی روایات متواتر، از ضعف علمی او در علم درایة حکایت دارد. زیرا روشن است که مسئلهی بررسی سند برای موردی است که روایت، خبر واحد باشد، ولی در موارد روایات متواتر، هرگز نیاز به بررسی سند نیست و بدیهی است که مستند مسلمانان راجع به اعتقاد به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صرفاً چند خبر واحد ضعیف نیست، بلکه امر مورد اتفاق تمامی مسلمین است تا جایی که بیش
1. ر. ک. به: همان.
از دویست نفر از بزرگان اهل سنت در این زمینه مستقلاً یا غیر مستقل در سدههای مختلف دست به قلم برده و کتاب نوشتهاند از جمله در سدههای زیر:
سدهی سوم؛
کتاب «صاحب الزمان» تالیف ابو العنبس محمد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی قاضی صمره (م275هـ ق)؛ کتاب «اخبار المهدی» اثر عباد بن یعقوب رواجنی(...-250هـ ق)؛ کتاب «احادیث المهدی» ابو بکر بن ابی خیثمه (...- 279ه ق)؛ کتاب «المهدی» تالیف ابو داود سجستانی(...-275هـ ق) و...
سدهی چهارم؛
کتاب «احادیث المهدی» ابوالحسین احمد بن جعفر منادی حنفی (256- 336هـ ق)و...
سدهی پنجم؛
کتاب «ذکر المهدی و نعوته فی حقیقة مخرجه اربعین حدیث فی المهدی» و کتاب «مناقب المهدی» و کتاب «نعت المهدی» تالیف ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی (م430 هـ ق) و...
سدهی ششم؛
کتاب «الاربعون حدیثاً فی المهدی» اثر حافظ ابو العلاء محمد بن عطار همداني (488/483- 567/569هـ ق)؛ کتاب «الأربعون حديثاً في المهدي» اثر سراج الدين محدث بغدادي از اعلام قرن ششم هـ ق و...
سدهی هفتم؛
کتاب «احوال صاحب الزمان» اثر سعد الدین محمد بن مؤيد حموئی(586-650هـ ق)؛ کتاب «العرف الوردی فی اخبار المهدی» اثر
یوسف بن یحیی دمشقی شافعی (م685هـ ق)؛ کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» اثر محمد بن یوسف کنجی شافعی(م658هـ ق)؛ کتاب «عقد الدرر فی اخبار المهدی المنتظر» تالیف یوسف بن یحیی سلمی دمشقی شافعی مغربی (م685هـ ق)؛ و...
سدهی هشتم؛
کتاب «المهدی» تالیف ابن قیم جوزیه (م751 هـ ق)؛ کتاب «احادیث المهدی» ابن کثیر قرشی (م774 هـ ق) و...
سدهی نهم؛
کتاب «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر» تالیف شهاب الدین احمد بن محمد هیثمی شافعی (م829هـ ق)؛ کتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر» تالیف شهاب الدین ابن حجر عسقلاني (773-852 هـق) و...
سدهی دهم؛
کتاب «رسالة فی المهدی» اثر ابن حجر مکی (...- 973هـ ق)؛ کتاب «العرف الوردی فی اخبار المهدی» و کتاب «علامات المهدی» و کتاب «نبذة من علامات المهدی» تالیف جلال الدین سیوطی(م911 هـ ق)؛ کتاب «القول المنتصر فی علامات المهدی المنتظر» تالیف احمد بن حجر هیثمی مکی (م973هـ ق)؛ کتاب «المهدی الی ما فی ورد فی المهدی» تالیف محمد بن طولون دمشقی (م953هـ ق)؛ «ارتقاء الغرف» اثر شمس الدین محمد بن عبدالرحمن سخاوی (م902هـ ق)؛ کتاب «المهدی الی ما ورد فی المهدی» اثر محمد بن طولون دمشقی (م953هـ ق)؛ کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان و فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث» و کتاب «تلخیص البیان فی اخبار مهدی آخرالزمان» اثر ملا علی متقی
هندی(م975هـ ق)؛ کتاب «تلخیص البیان فی اخبار/علامات مهدی آخر الزمان» تالیف ابن کمال پاشا حنفی(م940 هـ ق) و...
سدهی یازدهم؛
کتاب «الرد من حکم وقضی ان المهدی جاء و مضی» و کتاب «المشرب الوردی فی مذهب/اخبار المهدی» و رسالهی «مهدی من آل الرسول» تالیف ملا علی بن سلطان قاری حنفی (م1014هـ ق)؛ کتاب «فوائد الفکر فی المهدی المنتظر» و کتاب «فرائد الفواد» و کتاب «مرآة الفکر فی المهدی المنتظر» تالیف شیخ مرعی بن یوسف کرمی مقدسی شافعی (م1033هـ ق)؛ کتاب «النجم الثاقب فی بیان ان المهدی من اولاد ابیطالب» شمسالدین محمد بن عبدالرحمن عقیلی شافعی (م1001هـ ق)؛ کتاب «العواصم عن الفتن القواصم» اثر على بن برهان الدین حلبى(975-1044هـ ق)؛ کتاب «تلخیص البیان فی علامات مهدی آخرالزمان» اثر حنیف الدین عبدالرحمن المرشدی العمری الحنفی(م1073 هـ ق) و...
سدهی دوازدهم؛
کتاب «الاحادیث القاضیة بخروج المهدی» اثر محمد بن اسماعیل امیر یمانی(1099-1182هـ ق)؛ کتاب «الهدیة الندیة للامة المحمدیة فیما جاءفی فضل الذات المهدیة» تالیف قطب الدین مصطفی بن کمال الدین بکری حنفی (م1162هـ ق) کتاب «العرف الوردی فی دلائل المهدی» تألیف عیدروس، وجیهالدّین ابیالفضل عبدالرّحمانبنمصطفی یمنی حضرمی تریمی شافعی(1135-1192هـ ق).و...
سدهی سیزدهم؛
کتاب «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح»
اثر قاضی محمد بن علی شوکانی (م1250هـ ق)؛ کتاب «الهدیة المهدویة» تالیف ابو الرجاء محمد هندی حیدر آبادی(م1290هـ ق) و...
سدهی چهاردهم؛
کتاب «ابراز الوهم من کلام ابن حزم» اثر احمد ابن صدیق بخاری(م1348هـ ق)؛ کتاب «تحدید النظر فی اخبار المهدی المنتظر» تالیف محمد بن عبدالعزیز بن مانع مانع بن محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن ابراهیم وهیبی(1300-1385هـ ق)؛ کتاب «العرف الوردی فی شرح القطر الشهدی فی اوصاف المهدی» تالیف محمد بن محمد بن احمد الحسینی البلیسی(م1308هـ ق)؛ کتاب «القطر الشهدی فی اوصاف المهدی» تالیف شهاب الدین احمد بن احمد بن اسماعیل حلوانی شافعی (م1308هـ ق)؛ کتاب «إبراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون»/ «المرشد المبدي لفساد طعن ابن خلدون في أحاديث المهدي» تالیف أحمد بن محمد بن صديق غماری شافعی المغربي(م1380 هـ ق)؛ کتاب «النظم الواضح المبین» اثر عبدالقادر بن محمد بن محمد سالم المجلسي(1241- 1337هـ ق) کتاب «الجواب المقنع المحرر فی الرد علی من طغی و تبحر بدعوی انه عیسی ان المهدی المنتظر» اثر شيخ محمد حبيب الله بن ما يابَى جكني شنقيطي(1295-1363هـ ق) و...
سدهی پانزدهم؛
کتاب «تنویر الرجال فی ظهور المهدی و الدجال» تالیف رشید الراشد التادفی حلبی بن مصطفی حنبلی(1298-1410هـ ق)؛ کتاب «عقیدة اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر» عبدالمحسن بن حمد العباد(1353- 1418هـ ق) نائب رئیس دانشگاه اسلامی در مدینه منوره «الفتوی فی مساله المهدی المنتظر» از شیخ محمد منتصر کتانی مدیر مجمع اسلامی
در مدینه منوره؛ کتاب «المهدی» تالیف إدريس بن محمد العابد الحسيني العراقي (1336- 1430 هـ ق) استاد دانشگاه قرويين واقع در شهر فاس در کشور مغرب و...
جواب دوم: مناقشه بسیاری از علمای اهل سنت با نظریهی ابن خلدون؛
تحلیل ابن خلدون از روایات و احادیث مهدوى با اشکالات فراوانى از سوى علماء اهل سنّت مواجه شده است؛ در پاسخ به این نگرش، برخى به تالیف کتابی مستقل اقدام كردهاند و برخی دیگر نیز در لابهلاى تألیفاتشان فصلى را به این ایرادها اختصاص دادهاند. به هر حال فصل مشترک تمام این تالیفات، تاکید بر خطای فاحش و اشتباه ابن خلدون است به برخی از این کلمات دقت فرمایید.
أحمد بن محمد بن صديق غماری شافعی المغربي(...-1380هـ ق) در كتاب «ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» اشكالات ابن خلدون را به تفصیل پاسخ داده است. به عنوان مثال او میگوید:
ابن خلدون در این وادى جایگاهى ندارد... و سهمى براى او در این باره نیست؛ پس چگونه بر او مىتوان اعتماد و در تحقیق این گونه مسائل به وى مراجعه كرد.[1]
صدیق حسن خان قنوچی در كتاب «الاذاعه لما كان و ما یكون بین یدى الساعة» به تفصیل نظریة ابن خلدون را به نقد کشیده است و آن را رد کرده و میگوید:
«فلا معنى للریب فی أمر ذلک الفاطمی الموعود المنتظر المدلول علیه بالأدلة بل إنکار ذلک جرأة عظیمة فی مقابلة النصوص المستفیضة
1. ر. ک. به: ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، غمارى، ص443.
المشهورة البالغة حد التواتر»»[1]
پس هیچ شکی در امر این مرد فاطمی موعود منتَظَر که دلالت ادله بر وجود او می باشد وجود ندارد بلکه انکار این مطلب یعنی جسارت و جرات داشتن در مخالفت با نصوص مستفیض مشهور که به حد تواتر میرسد.
محمد ناصر الدین آلبانی در «رسالة حول المهدی» در مجله «التمدن الاسلامی» چنین میگوید:
«أما مسألة المهدی فلیعلم أن فی خروجه أحادیث کثیرة صحیحة، قسم کبیر منها له أسانید صحیحة... وخلاصة القول: إن عقیدة خروج المهدی عقیدة ثابتة متواترة عنه -صلى الله علیه وسلم- یجب الإیمان بها لأنها من أمور الغیب والإیمان بها من صفات المتقین کما قال تعالى: الم * ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین * الذین یؤمنون بالغیب وإن إنکارها لا یصدر إلا من جاهل أو مکابر»[2]
اما در مورد مساله مهدی پس بدانند که احادیث صحیح زیادی در مورد خروج او آمده است که گروه زیادی از آن دارای اسناد صحیح میباشد... و خلاصه مطلب این است که عقیده به خروج مهدی عقیدهای متواتر و ثابت به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و ایمان به آن واجب است؛ زیرا از اموری غیبی است و ایمان به آن از صفات متقین است، همچنان که خداوند متعال میفرماید: الف، لام، میم؛ این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه
1. ر. ک. به: الإذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة، محمد صدیق خان بخاری قنوجی، ص ۱۱۲- ۱۴۵-۱۴۶.
2. ر. ک. به: مجله التمدن الإسلامی الدمشقیة، شماره 27 و 28، سال 22، ص642 -646.
هدایت تقواپیشگان است: آنان که به غیب ایمان مىآورند و انکار امور غیب از جمله مهدی نمیشود مگر از افراد جاهل و ستیزه جو.
محمد بن جعفر ادریسی مشهور به کتانی در کتاب «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» میگوید:
«ولولا مخافة التطویل لأوردت هاهنا ما وقفت علیه من أحادیثه لأنی رأیت الکثیر من الناس فی هذا الوقت یتشککون فی أمره ویقولون یا ترى هل أحادیثه قطعیة أم ولا وکثیر منهم یقف مع کلام ابن خلدون ویعتمده مع أنه لیس من أهل هذا المیدان والحق الرجوع فی کل فن لأربابه»
اگر ترس از طولانی شدن مطلب نبود، تمامی احادیثی که بدانها دست پیدا کردهام را بیان میکردم زیرا بسیاری از مردم را دیدهام که در خروج مهدی تشکیک کردهاند و میگویند: آیا احادیث این امر قطعی است یا خیر؟! و بسیاری از مردم بخاطر سخن ابن خلدون، در این احادیث متوقف شدهاند و به سخن او اعتماد کردهاند در حالی که او اهل این علم نبوده و صحیح آن است که در هر امری به استادش مراجعه شود.
جواب سوم: اعتراف ابن خلدون به صحت چهار روایت، نافی نظر او؛
از میان صدها بلکه هزاران روایتى كه در منابع روایی پیروان اهل بیت(عليهم السلام) و اهل سنّت نقل شده، بیان چند روایت و نقد و بررسى آنها و داوری بر اساس همان چند حدیث و به ایجاد تردید و تشكیك پرداختن، خالى از دقّت علمى است و نزد اهل نظر، كار عالمانهاى نیست.
با این توصیف ابن خلدون در اظهار نظر در مورد موضوع مهدویت، حتی به روش خود نیز پایبند نبوده است؛ زیرا بنابر تصریح یا نقل او، حداقل چهار روایت از بین روایات اندکی كه در این فصل نقل نموده، اَسناد خوب و قابل قبولى دارند و مهم اینکه خود وی نیز بر صحت آنها تاکید میکند، ولی متاسفانه وی مصرانه جاتب خطا را رها نمیکند!؟
اینک به این چهار روایت، که ابن خلدون به آنها استناد جسته و در مورد آنها قضاوت نموده است توجه فرمایید.
روایت اول؛
«... اما الترمذى فخرج هو و ابوداود بسندیهما الى ابن عباس من طریق عاصم عن ابى النجود احدالقراء السبعه الى زرّ بن حبیش عن عبدالله بن مسعود عن النبى... لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلك الیوم، حتى یبعث الله فیه رجلاً منى... .»[1]
ترمذی و ابو داوود به دو سند روایتی را ذکر کردهاند که به ابن عباس میرسد از طریق عاصم -که یکی از قراء هفت گانه است- از ابی نجود به زرّ بن حبیش از عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم نقل شده که فرمودند: اگر باقي نماند از دنيا جز يك روز، به طور حتم خداوند آن روز را (آن قدر) طولاني خواهد كرد تا مردي از اهل بيت مرا برانگيزد...
ابن خلدون پس از ذكر اسناد مختلف این حدیث و حدیث دیگر مىگوید:
«و كلاهما حدیث حسن صحیح»[2]
و هر دو این احادیث حسن و صحیحاند.
روایت دوم؛
«ما رواه الحاكم من طریق سلیمان بن عبید، عن ابى الصدیق الناجى عن رسولالله... قال: یخرج اخر امتى المهدى یسقیه الله الغیث و تخرج الارض نباتها و یعطى المال صحاحاً».
1. ر. ک. به: ابن خلدون، مقدمه، ص246.
2. ر. ک. به: همان.
آنچه حاکم نیشابوری از طریق سلیمان بن عبید از ابو صدیق ناجی از رسول الله نقل شده که فرمود: در پايان امت من، مهدى خارج مىشود، خداوند با باران رحمتش، او را سيراب مىكند، زمين گياهش را مىروياند، ثروت را به طور صحیح تقسيم مىكند.
ابن خلدون پس از ذكر این حدیث از قول حاكم نیشابورى نقل كرده كه او گفته:
«حدیث صحیح الاسناد»[1]
این حدیث، صحیح الاسناد است.
روایت سوم؛
«... و رواه الحاكم ایضاً من طریق عوف الاعرابى عن ابى الصدیق الناجى عن ابى سعید الخدرى قال: قال رسول الله...: لا تقوم الساعة حتى تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم یخرج من اهل بیتى رجلٌ یملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً»[2]
و آنچه نیز حاکم نیشابوری از طریق عوف اعرابی از ابو صدیق ناجی از ابی سعید خدری نقل کرده که رسول گرامی اسلام فرمود: قیامت بر پا نمىشود تا این كه زمین پر از ظلم و جور و دشمنی شود سپس آن هنگام مردى از عترتم از اهل بیتم خروج كرده، زمین را پر از عدل و داد مىكند همانگونه كه پر از ظلم و جور شده است.
ابن خلدون بعد از ذكر این حدیث، بدون هیج توضیحی مىنویسد:
1. ر. ک. به: ابنخلدون، مقدمه، ص249.
2. ر. ک. به: همان، ص248.
«قال فیه الحاكم: هذا صحیح على شرط الشیخین و لم یخرجاه»[1]
حاکم نیشابوری در مورد این حدیث گفته است که این حدیث بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح است ولی ایشان آن را نقل نکردهاند.
روایت چهارم؛
«و خرج أبو داود أيضاً عن أم سلمة من رواية صالح أبي الخليل عن صاحب له عن «و خرج أبو داود أيضاً عن أم سلمة من رواية صالح [بن] أبي الخليل عن صاحب له عن أم سلمة قال[ص]: يكون اختلاف عند موت خليفة، فيخرج رجل من أهل المدينة هارباً إلى مكة، فيأتيه ناس من أهل مكة فيخرجونه و هو كاره، فيبايعونه بين الركن و المقام فيبعث إليه بعث من [اهل] الشام، فيخسف بهم بالبيداء بين مكة و المدينة، فإذا رأى الناس ذلك، أتاه أبدال أهل الشام و عصائب أهل العراق، فيبايعونه [بین الرکن و المقام] ثم ينشأ رجل من قريش أخوالُه كلبٌ، فيبعث إليهم بعثاً فيظهرون عليهم و ذلك بعثُ كلبٍ و الخيبةُ لمن لم يشهد غنيمةَ كلب فيَقسم المالَ و يعملُ في الناس بسنة نبيهم صلى الله عليه و سلم و يُلقي الإسلامُ بِجرانِه على الأرض فيلبث سبع سنين و قال بعضهم تسع سنين»[2]
و همچنین ابو داود در سنن خویش از ام سلمه نقل از صالح [بن] ابی خلیل از دوستش و او از ام سلمه نقل میکند که پیامبر اکرم فرمودند: زمان مرگ خلیفه اختلافی به وقوع میپیوندد؛ در آن زمان مردی از اهل مدینه[اهل بیت] به سرعت به سوی مکه [حرکت کرده و] قیام میکند و عدهای از اهل
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: ابن خلدون، مقدمه، ص247.
مکه نزد او میآیند و او را نمیپذیرند و در حالی که او نارحت میشود، گروهی با او در مکه بین رکن و مقام بیعت میکنند. سپس لشگری از جانب شام برای جنگ، به سوی آنها میآید، ولی لشگر شام در سرزمین بیداء -که بین مکه و مدینه است- به زمین فرو میروند و وقتی مردم این جریان را میبینند، برجستگان سرزمین شام و قبائلی از اهل عراق نزد او آمده و با او بیعت میکنند؛ سپس مردی از قریش[گویا سفیانی] که داییهای او از قبیله بنی کلب هستند[یعنی از طرف مادری به طائفه بنی کلاب میرسد] برای جنگ با آنها میآیند و آن مرد[از اهل بیت] برای مقابله با آنها لشگری اعزام میکند و آن لشگر بر آنها[سفیانیها] پیروز میشوند و آن روز و در اين پيروزي هركس كه از غنائم طايفه كلب نصيبي نداشته باشد زيان كرده است و او به روش رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم در ميان مردم عمل ميكند و اموال و غنائم را بین مردم به عدالت تقسیم میکند و با مردم به سنت پیامبر عمل میکند و اسلام واقعی را به تمام معنا بر تمام زمین برپا میدارد و هفت سال حکومت میکند و بعضی گفتهاند که نه سال حکومت میکند.
ابن خلدون بعد از ذكر این حدیث، چنین اعتراف مىکند:
«... ثم رواه ابوداود من روایة ابى خلیل عن ابى عبدالله بن الحارث عن ام سلمه ... و رجاله رجال الصحیحین لا مطعن فیهم و لا مغمز»[1]
سپس آنچه روایت کرده ابو داوود از روایت ابی خلیل از ابی عبدالله بن حارث از ام سلمه و رجال این حدیث، رجال صحیح بخاری و صحیح مسلم است و طعن و اشکالی در آن نیست.
1. ر. ک. به: همان.
بنابراین صحیح این است که ابن خلدون باید حد اقل از این چهار روایتی که خود به صحت اسانید آنها اذعان كرده بود، به این نتیجهی قطعی میرسید که در اثبات موضوع مهدویت، همین چند روایت صحیح كفایت میکند و طبق این رویکرد به طور طبیعی او میتوانست سایر احادیث ضعیف را نیز تأیید کند و از خود قضاوت عالمانه و منصفانهای ارائه نماید؛ چون بسیارى از دیگر موضوعات اعتقادى، با همین مقدار قابل اثباتـند.
مطلب چهارم: ظهور ناگهانی یا پس از وقوع علائم؟
یکی از نکات مهم در مبحث حاضر این است که درباره وقوع ظهور از حیث چگونگی تحقق، دو بحث وجود دارد که عبارتند از:
بحث اول: وقوع ظهور پس از تحقق علائم؛
تقریباً بیش از دو هزار علامت براى فرج، ظهور و رستاخیر در كتب حدیثى نقل شده كه مىتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود: «فِتَن»، «مَلاحم»، «علائم ظهور» و «اشراط الساعة». حال اگر این بحث مبنای تحقیق قرار گیرد باید گفت که در منابع روایی، از دو دسته علامت و نشانهی ظهور سخن به میان رفته است که عبارتند از:
دسته نخست: علائم حتمی؛[1]
علائم حتمی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نشانههایی گفته میشود که مطابق برخی روایات، قطعاً محقق خواهند شد؛ البته این علائم که پنج نشانه میباشند، برخی قبل از ظهور واقع میشوند و برخی نیز بعد از ظهور و در زمان قیام؛ ولی مسامحتاً به تمام این پنج علامت، علائم ظهور اطلاق شده است. در این باره عمر بن حنظلة از امام صادق(عليه السلام) نقل میکند که فرمودهاند:
1. ر. ک. به: الغیبة، شیخ نعمانی(رحمه الله)، ص300 «من الامر محتوم».
«خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ الصَّیْحَةُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْیَمَانِیُّ»[1]
پنج علامت قبل از قیام قائم است، نداكنندهی كه از آسمان ندا میدهد، سفیانی، فرو برده شدن در بیداء، كشته شدن نفس زكیه و یمانی.
بنابراین اکنون به مناسبت لازم است تا درباره هر یک از این علائم، به اختصار مطالبی به استحضار رسانده شود.
الف. صیحه یا ندای آسمانی؛
صیحه از ریشه «صیح»، به معنای «صدای بلند و فریاد» است.[2] اما صیحه یا ندای آسمانی که در روایات به عنوان یکی از علائم حتمی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شمرده شده است، به معنای «ندای واضح و بلندی است که طی آن، مشروعیت و حقانیت قیام الهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به اطلاع تمام مردم جهان از هر قوم و زبانی میرسد و نزد همه مردم قابل فهم است». زیرا امام صادق(عليه السلام) فرمودند:
«...عَامٌّ يَسْمَعُ كُلُ قَوْمٍ بِلِسَانِهِمْ»[3]
عمومی است و آن را هر قومی به زبان خود میشنود.
البته احادیث تصریح دارند كه این نداء از جانب حضرت جبرئیل(عليه السلام) صادر میشود.[4] و مطابق برخی از روایات این ندا در شب بیست و سوم ماه رمضان شنیده میشود.[5]
1. ر. ک. به: كمال الدین، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص649.
2. ر. ک. به: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوى(رحمه الله)، ج6، ص307.
3. ر. ک. به: كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص650.
4. ر. ک. به: اثبات الهداة، شیخ حر عاملي(رحمه الله)، ج٣، ص٧٣٥.
5. ر. ک. به: الغیبة، شیخ نعمانی(رحمه الله)، ص254 و نیز ر. ک. به: عقدالدرر في اخبار المنتظر، یوسف بن يحيي مقدسي شافعي سلمي، ص105.
ب. خروج سفیانی؛
یکی از اتفاقاتی که قبل از ظهور گریبانگیر امت اسلامی و جهان میشود ظهور فردی به نام سفیانی است؛ او فردی طغیانگر از افراد بشر است که نسبش به بنی امیه میرسد و ظهور وی از نشانههای حتمی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانسته شده است. او یكی از خونریزترین و سنگدلترین انسانهاست كه معنای عطوفت و انسانیت را نمیشناسد و انسانها را به سادگی کشتن حشرات میكشد و در پیشگاه خداوند متعال مرتكب بیشترین جرمها و بدترین جنایتها میشود و در قساوت قلب و دنائت طبع، مرتبه ویژهای را دارد. امام صادق(عليه السلام) فرمودند:
«إِنَّ أَمْرَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِي رَجَبٍ»[1]
حرکت سفیانی از نشانههای حتمی و قطعی است و در ماه رجب روی خواهد داد.
ج. قتل نفس زكیه؛
یکی از نشانههای حتمی ظهور، که پانزده شب قبل از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مسجدالحرام و بین ركن و مقام اتفاق میافتد، شهادت جوان پاکی است که از آن با نام «نفس زكیّه» یاد میشود.
البته وجه تسمیه نفس زكیه این است كه این جوان را بدون هیچگونه گناهی به شهادت میرسانند و علت شهادت او نیز صرفاً ابلاغ پیام شفاهی در یاری خواهی و کمک طلبی حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از اهل مکه است، نه چیز دیگری.
د. خسفِ در بیداء (فرو رفتن لشگر سفیانی در زمین)؛
خسْف در لغت به معناى فرو رفتن چیزى در زمین است[2] و بَیْدا در لغت به معناى دشت هموار، پهناور و خالى از سكنه و آب و علف است که در میان
1. ر. ک. به: كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص650.
2. ر. ک. به: مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، ج1، ص646.
مكه و مدینه واقع شده است. بنابراین منظور از خَسفِ در بیدا یعنی فرو رفتن سپاه سفیانى در سرزمین بیدا که در احادیث به عنوان علامت حتمی وارد شده است.
در تبیین این علامت آمده است که هنگامى كه سپاه سفیانى از مدینه براى جنگ با حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و سپاه ایشان به سوى مكه حركت مىكنند، چون به سرزمین بیدا میرسند، زمین دهان باز مىكند و تمامی آنان را در كام خود فرو مىبرد. البته تقریباَ این حادثه، یك ماه بعد از ظهور حضرت ولى مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رخ مىدهد. بدین رو، خسفِ در بیدا از نشانههاى ظهور نیست، بلكه از نشانههاى قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.
هـ. خروج/ قیام یمانی.
همزمان با شورش سفیانی در شام به عنوان اصلیترین دشمن امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، شخصی از فرزندان «زید بن علی بن الحسین»، برادر امام محمد باقر(عليه السلام) در یمن برای یاری رساندن به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قیام خواهد کرد که به او «سید یمانی» گفته میشود.[1] در همین راستا از امام صادق(عليه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ، هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ»[2]
در ميان درفشها (پرچمها)، هدايتگرتر از درفش يماني وجود ندارد، چون درفش حق است و شما را به سوي صاحبتان دعوت ميكند.
خلاصه اینکه از برخی منابع روایی استفاده میشود که بعضی از علائم ظهور حتمیاند، بدین معنا که اگر آن علائم واقع نشوند، اصلاً ظهور محقق نمیشود.
1. ر. ک. به: الغيبـة، شیخ نعماني(رحمه الله)، ص171 و بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص232 و إعلام الوري، طبرسی(رحمه الله)، ص429.
2. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص232.
دسته دوم: علائم غیر حتمی؛[1]
در برخی از روایات از طرق خاصه و عامه، نشانههایی برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل شده است که به عنوان «علامت غیر حتمی» شناخته میشوند؛ چرا که این علایم، با ظهور ارتباط لزومی ندارند. بدین معنا که بیانگر «ظرف تحقق ظهورند»، نه «شرط تحقق ظهور»؛ یعنی ممكن است برخی از آنها اصلاً واقع نشوند، ولی ظهور تحقق یابد و نیز ممکن است برخی از آنها حادث شود، ولی ظهور همزمان با آنها شكل نگیرد.
البته بحث از علائم غیر حتمی در این زمان که انقلابهایی در برخی از کشورهای اسلامی واقع شده یا در حال واقع شدن است و یا قضایای جانکاهی که امروزه در کشور سوریه در حال اتفاق است، بحث قابل توجه و عمیقی است.
به عبارت دیگر، برخی معتقدند که بعضی از اتفاقاتی که در تعدادی از روایات و منابع تاریخی به عنوان علامت آمده است، همچون مسألهی «سید حسنی» یا «سید خراسانی» و ... با علائم حتمی بی ارتباط نیستند. یعنی میگویند علائم حتمی علائمی هستند که با تحققشان، ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برای کثیری از افراد احراز میشود، ولی علائم غیر حتمی، علائمی هستند که میتوانند به عنوان یکی از قرائن بر علائم حتمی مطرح باشند. هر چند حول برخی از این علائم، بحثهای اختصاصی فراوانی نیز وجود دارد که باید در جای خود بررسی شود؛ همچون اینکه آیا سید حسنی یا سید خراسانی دو شحصیت مستقلند یا خیر؟ یا اینکه آیا اساساً ادلهی سید حسنی معتبرند یا خیر؟ چه اینکه برخی از محققین قائلند که ادلهی سید حسنی، بسیار ضعیف است و مورد اعتماد نیست.
1. ر. ک. به: الغیبة، شیخ نعمانی(رحمه الله)، ص300 «و منه ما لیس بمحتوم».
بنابراین خوانندگان عزیز میتوانند در این باره به تحقیقات انجام شده و نیز روایات وارده به خصوص روایت بلندی که مرحوم علامه مجلسی(قدس سرّه) در کتاب شریف «بحار الانوار» درباره علائم آخر الزمان نقل فرمودهاند[1]، مراجعه فرمایند.
البته بحث علائم، بحث مفصلی است که در جای خود باید مورد تحقیق قرار گیرد.
بحث دوم: وقوع ظهور به صورت ناگهانی؛
به نظر نگارنده به جای بحث از علائم ظهور، ابتداء بایستی از قواعد کلی باب ظهور و سپس از فروعات آن سخن به میان آورد؛ زیرا همانطور که هر موضوعی، محکمات یا اصول و متشابهات یا فروعی دارد، همانطور در مورد ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نیز در روایات، یک قواعد کلی یا اصول مسلم و قواعد جزیی یا فروع غیرمسلمی وجود دارد که باید آنها را به درستی تحلیل نمود.
بنابراین طبق تصریح برخی احادیث، در مورد ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چند اصل مسلم و قاعدهی کلی وجود دارد که عبارتند از:
اصل اوّل: ناگهانی بودن ظهور؛
اولین اصل این است که ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همانند روز قیامت به صورت «ناگهانی» و «بغتتاً» واقع میشود؛ یعنی همانطور که در قرآن، درباره قیامت به ناگهانی بودن آن اشاره شده و آمده است:
(هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً...)[2]
آيا چشم به راه چيزی جز قيامتند که ناگاه و بی خبرشان بيايد.
یا آمده است:
1. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص256.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه زخرف، آیه شریفه66.
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي ... لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً ...)[1]
در باره قيامت از تو میپرسند که چه وقت فرا میرسد بگو: علم آن نزد پروردگار من است تنها اوست که میداند... جز به ناگهان بر شما نيايد.
همانطور نیز در روایات، به وقوع ناگهانی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تاکید شده است؛ زیرا امام حسن(عليه السلام) از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل فرمودهاند که:
«قالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمَا سَأَلْتُ جَدِّي رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله) عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ ص الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ ... قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ فَمَتَى يَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً»[2]
از جدم، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) راجع به امامان پس از او پرسش كردم. فرمود: امامان بعد از من، به عدد نقيبان بنى اسرائيل، دوازده نفرند كه خدا علم و فهم مرا به ايشان مرحمت فرموده و تو اى حسن! از ايشان هستى. عرض كردم: اى رسول خدا! چه زمانى قائم ما اهل بيت ظهور مي کند؟ فرمود: اى حسن! حكايت او حكايت قيامت است: در آسمانها و زمين گران است، و نيايد شما را مگر به طور ناگهانى.
و امام رضا(عليه السلام) نیز قریب به این مضمون فرمودهاند که:
«انَّ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله و سلم قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللهِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتِي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ
1. ر. ک. به: سوره مبارکه اعراف، آیه شریفه183.
2. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج36، ص341.
الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَة»[1]
از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسش شد: چه زماني فرزندت قائم ظهور ميكند؟ فرمود: جریان او جریان قیامت است كه وقتش را جز خداوند عز و جل آشكار نكند و شما را جز ناگهاني نيايد.
بنابراین میتوان به عنوان یک اصل پذیرفت که محتمل است، مردم روزی را به صبح برسانند، در حالیکه آن روز، روز ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد، یعنی چه بسا ممکن است مردم از برخی از علائم ظهور، هرگز اطلاع پیدا نکنند و ظهور واقع شود و یا چه بسا ممکن است طبق قاعدهی قرآنی (يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ){2] / خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات میکند؛ در بعضی از علائم ظهور، «بداء» به وجود بیاید؛ زیرا دلیل معتبر و متقنی وجود ندارد که به محض وقوع بعضی از علائم حتمی، بلا فاصله حتماً باید پنجاه سال بعد یا صد سال بعد ظهور اتفاق بیافتد.
اصل دوّم: مشخص نبودن زمان ظهور؛
دومین اصل مسلم این است که طبق روایات، تعیین وقت برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مردود است؛ یعنی در هيچ روايتى زمان ظهور تصريح نشده، بلكه رواياتى از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمهی اطهار(عليهم السلام) وارد شده است كه:
اولاً: با تصریح از اخبار دهندگان زمان ظهور انـتـقاد شده و آنان مورد تكذيب قرار گرفتهاند.
ثانیاً: با تاکید روشن کردهاند كه هيچ يك از ائمهی اطهار(عليهم السلام) در اين مورد سخنى نگفته و براى ظهور، زمانى مشخص نفرموده است. به عنوان مثال از
1. ر. ک. به: عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص373.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه رعد، آیه شریفه 39.
فضيل بن يسار از امام باقر(عليه السلام) در مورد این موضوع پرسیدند که «هَل لِهذا الامر وقتٌ؟/آيا براي اين امر وقتي معين است؟» که آن حضرت(عليه السلام) در پاسخ فرمودند:
«کَذَبَ الوقّاتون، کَذَبَ الوقّاتون، کَذَبَ الوقّاتون»[1]
آنان که وقتي براي آن تعيين ميکنند، دروغ ميگويند، آنان که وقتي براي آن تعيين ميکنند، دروغ ميگويند، آنان که وقتي براي آن تعيين ميکنند، دروغ ميگويند.
و یا مُنذر جوّاز از امام صادق(عليه السلام) نقل کرده که فرمودند:
«كَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِيمَا مَضَى وَ لَا نُوَقِّتُ فِيمَا يَسْتَقْبِلُ»[2]
كـسـانى كه براى ظهور وقت تعيين مىكنند دروغ مىبافند، ما خاندان رسالت، نه در گذشته براى آن وقت مشخصى اعلان كرديم و نه در آينده چنين خواهيم كرد.
طبق این تحلیل که «یأتی بغتةً» و «کذب الوقاتون» به عنوان یک اصل مسلم مورد پذیرش قرار گرفت، میتوان این گونه گفت که اصل اساسی برای ظهور، همین دو اصل است و نشانههای غیر حتمی و حتی حتمی، فرع بر این دو اصلند؛ از این رو، گاهی ممکن است که نشانهها و علائمی برای ظهور وجود داشته باشد، ولی بلافاصله ظهور محقق نشود. بدین معنا که با تحقق این علائم، برای انسان «ظنّ» حاصل پیدا میشود که ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خیلی دور نیست، اما حتی با این وجود نیز نمیتوان گفت که ظهور، دو سال یا ده سال یا پنجاه سال دیگر است، بلکه چه بسا یک علامتی واقع شود ولی ظهور دویست سال بعد از آن محقق شود. در نتیحه نمیتوان گفت که بلافاصله بعد از جریاناتی
1. ر. ک. به: الغیبة، شيخ طوسی(رحمه الله)، ص 425.
2. ر. ک. به: الغيبة، شيخ طوسى(رحمه الله)، ص262 و كافى، کلینی(رحمه الله)، ج1، ص368 و بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج53، ص 103 و معجم احاديث الامام المهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ج3، ص377.
که امروزه در سوریه و برخی کشورهای اسلامی در حال اتفاق است، باید ظهور اتفاق بیافتد؛ اگر چه ممکن است این جریانات، جزو مصادیق علائم ظهور باشد.
به عبارت دیگر، همانگونه که مرحوم ملا محسن فیض کاشانی(قدس سرّه) در کتاب «علم الیقین»[1]، درباره بحث بداء فرمودند، نگارنده معتقد است یکی از عللی که در مورد وقت ظهور، زمانِ معینی ذکر نشده، این است که ممکن است مطابق آیهی شریفهی (يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ)[2] ارادهی خداوند متعال به تحقق علائم قطعی و معینی برای ظهور تعلق گرفته باشد، اما ممکن است که این اراده، جزو عالم محو و اثبات بوده باشد؛ یعنی عالمی که از جانب ذات اقدس الاه قابل محو شدن و تغییر پیدا کردن است. لذا طبق تحقیق، باید اصول کلی و علائم قطعی و غیر قطعی را در کنار یکدیگر قرار داد و با هم تحلیل نمود.
در تایید این موضوع، روایتی از داوود بن ابی قاسم از امام جواد(عليه السلام) نقل شده که راوی میگوید: در خدمت امام جواد(عليه السلام) بودیم که سخن از سفیانی و قطعی بودن قیامش به میان آمد. به امام جواد(عليه السلام) عرض کردم:
«هَلْ يَبدُو لله في المحتوم؟»
آیا برای خدا در امور حتمی هم بدا حاصل میشود؟
که آن حضرت در پاسخ فرمودند:
«نَعَمْ»[3]/ آری!.
بنابراین از مجموع ادله نمیتوان استفاده نمود که ظهور بلافاصله بعد از تحقق فلان علامت واقع میشود و زمان معینی دارد؛ زیرا با کلیاتی نظیر «کذب الوقاتون» یا
1. ر. ک. به: علم الیقین فی اصول الدین، محمدمحسن فيض کاشاني(رحمه الله)، ج1، ص 177و 178.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه رعد، آیه شریفه39. یعنی خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات میکند.
3. ر. ک. به: الغيبۀ، شیخ نعماني(رحمه الله)، ص315، باب 18، ح10.
«یأتی بغتةً» سازگاری ندارد. حتی این نکته به ذهن میرسد که اگر واقعاً «یأتی بغتةً» و «کذب الوقاتون» به عنوان یک اصل مسلم مورد پذیرش قرار گرفت، آن گاه چه دلیلی دارد که گفته شود خداوند متعال برای ظهور، علامات حتمی و غیر حتمی قرار داده است؛ زیرا:
اولاً: بعضی از علائمی که محققین در مورد آنها تحقیق کردند، جزو «اسرائیلیات» است. یعنی عدهای از متمهدیان در طول تاریخ برای اینکه خودشان ادعای مهدویت داشتند، بعضی از این علائم را جعل کردهاند.
ثانیاً: بر فرض پذیرش علائم ظهور، ابتداء باید به اصول مسلم ظهور تمسک نمود.
مطلب پنجم: تبیین تاریخچه و علل انحراف از مهدویت؛
دربارهی منشا شکلگیری انحرافات و خرافات در باب مهدویت و راههای مقابله با آن چند بحث وجود دارد که عبارتند از:
بحث اول: تاریخچهی مدعیان مهدویت؛
در طول تاریخ غیبت کبری، کم نبودهاند افرادی که با اغراض گوناگون ادعای مهدویت کردند؛ البته این افراد بنابر انگیزههایشان به گروههای مختلفی تقسیم میشوند، از جمله:
مسلمانان منحرف: دنبال این بودند که از اعتقاد خالص مسلمانان نسبت به قضیهی مهدویت سوء استفاده کرده و به نفع خودشان بهره برداری بکنند؛ از جملهی این افراد میتوان به: منصور دوانیقی اشاره کرد که نسبت به پسرش مهدی عباسی(م169هـ ق) ادعا کرد که او همان مهدی موعود است! ابوالفرج اصفهاني(284-356 هـ ق) در این باره در کتاب «الأغانی» مينويسد:
«هنگامي که منصور دوانيقي در صدد برآمد براي فرزندش مهدي بيعت بگيرد، فرزند ديگرش جعفردر اين باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم کرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مديحه سرايي و توصيف مهدي و فضائلش پرداختند، مطيع بن اياس [که يکي از شعراي عياش و
متهم به زندقه بود] به پا خاست و شعر و خطبه خواند و وقتي که از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: اي امير مومنان! فلان بن فلان از پيامبر نقل کرد که پيامبر فرمود: المهدي منا محمد بن عبدالله و امه من غيرنا، يملاها عدلا کما ملئت جوراً/ مهدي از ماست و او محمد بن عبدالله است و مادرش از غير ما است، دنيا را پر از عدل مي کند، همان طور که پر از ظلم شده است. سپس گفت: و این عباس بن محمد، برادر تو، بدين حديث گواهي ميدهد؛ آنگاه رو به عباس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را شنيدهاي؟ عباس نیز به سبب ترس از منصور گفت: آري. پس منصور دستور داد تا حاضرين با پسرش مهدي بر امر خلافت بيعت کنند. چون مجلس به پايان رسيد عباس بن محمد رو به حاضرين کرد و گفت: آيا متوجه شديد که اين زنديق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتي مرا نيز بر دروغش به شهادت طلبيد؟ و من از ترس منصور ناگزير به دروغ شهادت دادم...».[1]
البته همین نویسنده در کتاب «مقاتل الطالبین»، به اعتراف منصور دوانیقی مبنی بر سوء استفاد از این آموزهی اصیل اسلامی اشاره کرده و میگويد:
«مسلم بن قتيبه روايت کرده که گفت: روزي بر منصور دوانيقي وارد شدم به من گفت: محمد بن عبدالله خروج کرده و خودش را مهدي ميپندارد، ولي به خدا قسم! او مهدی نيست. من در اين باره ميخواهم موضوعي را به تو بگويم که به کسي ديگر نگفتهام و نخواهم گفت و آن اين است که در واقع، فرزند من هم، مهدي موعود روايات وارده از پيامبر نيست، لکن من او را از باب تفال مهدي ناميدهام.»[2]
1. ر. ک. به: الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج12، ص81.
2. ر. ک. به: مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص123.
یهودیان منافق: دنبال این بودند که به اسلام و مسلمانان ضربه وارد کنند؛ از این رو افرادی را به عنوان مهدویت تربیت کردند تا در آینده از آنها بهره برداری نمایند؛ از جملهی این افراد که در تاریخ فراوانند، میتوان به علی محمد باب(1235-1266هـ ق) از موسسین فرقه بابیه که بهاییت از آن متولد شد، اشاره کرد. در این باره، در کتاب «بهاء الله و عصر جدید» که از منابع گروهک ضالهی بهائیست، به این واقعیت اعتراف شده و آمده است:
«خصومت و عداوتی که بر اثر اعلان بابيّت بوجود آمده بود[!] هنگامی شدّت يافت و مضاعف گرديد که آن مصلح جوان[!] اعلام فرمود که همان مهدی موعودی است که حضرت رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) ظهور او را وعده داده است».[1]
و همچنین در کتاب «حضرتِ نقطهی اولی» چنین آمده است:
«و حضرت اعلی[!] در مجلس ولیعهد [ناصر الدین میرزا(شاه)] و در حضور علماء، مقام خود را صریحا به عنوان قائم موعود اعلام و ندای حق[!] را به سمع آنها رسانید».[2]
البته علی محمد باب اولین بار در شیراز از اقدام انحرافی خویش توبه کرد که شرح آن در کتب فرقهی بهایی چنین آمده است:
«لعنت خدا بر کسي که مرا وکيل امام غايب بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا منکر نبوّت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا منکر انبياي الهي بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا منکر امامت
1. ر. ک. به: بهاء الله و عصر جدید، دکتر اسلمنت، ص24.
2. ر. ک. به: حضرتِ نقطهی اولی، ص286 و برای تحقیق بیشتر در مورد این ادعا ر. ک. به: تلخیص تاریخ نبیل زرندی یا تلخیص مطالع الأنوار، عبدالحمید اشراق خاوری، ص317 و320 و 548 و نقطة الکاف، میرزا جانی کاشانی، ص135 و 137 و 207 تا 209 و حضرت نقطه اولی، موسسه ملی مطبوعات امری، ص290 و343 و الفرائد، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص10و 16 و الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، عبدالحسین آیتی، ج1، ص39.
اميرالمؤمنين و ساير ائمّه اطهار(عليهم السلام) بداند».[1]
لیکن با تحریک عوامل مخفی یهود در سفارتخانه روس[2]، مجددا به دعاوی خود ادامه داد و عدهی زیادی را به ورطه انحراف کشاند؛ از این رو آن گاه که علما و مراجع وقت او را در تبریز محاکمه کردند و به خاطر جرائمش به زندان محکوم کردند، مجدداً توبه نامهی دیگری نوشت که هم اکنون نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در بهارستان تهران، موجود میباشد و در آن آمده است:
«توبه نامه علی محمد باب: فداك روحي الحمدالله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. شهدالله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولي چون قلبم موفق به توحيد خداوند جلّ ذكره و نبوت رسول او(ص) و ولايت اهل
1. ر. ک. به: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری، ص132.
2. دیمیتری ایوانوویچ دالگوروکف(۱۷۹۷-۱۸۶۷) مشهور به کنیاز دالگوركي وزیر مختار روسیه در تهران در نوشتههايش موضعگيري خويش را در برابر اعدام باب چنين نقل ميكند: «اگر سيد[علی محمد بن محمد رضا مشهور به باب] را در تهران نگاه ميداشتند و سؤالاتي از او ميشد يقين داشتم سيد آشكارا مطالب را ميگفت و مرا رسوا مينمود پس به فكر افتادم كه سيد را در خارج از تهران تلف نموده و پس از آن جنجال برپا نمايم. لذا به خدمت [محمد] شاه رسيدم و گفتم: آيا سيدي كه در تبريز است و ادعاي صاحب الزماني ميكند راست ميگويد؟ شاه گفت: به وليعهد نوشتم كه با حضور علما تحقيقاتي از او بنمايد. من مترصد بودم تا خبر رسيد كه وليعهد او را احضار و در جواب علما عاجز و درمانده شده و در همان مجلس توبه مينمايد، پس من ديدم كه حقيقتاً زحمات چندين سالهام[!] از بين رفته پس به شاه گفتم: اشخاص دروغگو و مزدور را بايد به سزاي خود رسانيد». ر. ک. به: خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی، نشر صبوری قم.
ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضاي حق را نخواستهام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده از قلمم جاري شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را مطلق علمي نيست كه منوط به ادعايي باشد، استغفرالله ربي و اتوب اليه من اَن ينسب الي الامر و بعضي مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليل بر هيچ امري نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجت الله عليه السلام را محض ادعاي مبطل و اين بنده را چنين ادعايي نبوده و نه ادعاي ديگر، مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنانست كه اين دعاگو را به الطاف و عنايات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمايند.»[1]
اما حتی در زندان چهریق ارومیه نیز، دست از اباطیل خود برنداشت و با نوشتن کتاب «بیان»، نسخ احکام شریعت اسلام را اعلام نمود! از این رو مجدداً محاکمه شد و نهایتاً پس از اوج گیری غائله بابیان، با پیگیریهای مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر به اعدام محکوم شد و سرانجام، همراه یکی از مریدانش در روز بیست و هشتم شعبان المعظم سال 1266 هـ.ق در تبریز تیر باران شد و به درک اسفل واصل گشت، ولی با این توصیف سنت سیئهای که او بنا نهاد با حذف او ختم نشد و دول استعماری به خصوص انگلیس و طرفدارانش دست از او و افکار پلیدش بر نداشتند و امروزه فرقه ضالهی بهائیت مولود همین تفکر استعمار ساخته است.
آری اساس مفهوم مهدویت، چون یک مفهوم بسیار اصیل، مقدس، محکم و ریشه داری است، طبیعی است که در گذر زمان مورد سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی اسلام واقع شود و خرافاتی درباره آن شکل بگیرد. بدون قصد تشبیه، آموزه مهدویت، همانند یک میوه خیلی شیرینی است که خواه نا خواه مورد تهاجم حشرات موذی قرار میگیرد.
1. ر. ک. به: کشف الغطاء، ابوالفضل رضای گلپایگانی، ص204 و 205.
البته از نظر نباید دور داشت که اساساً گوهرهی ارزشمند دین نیز در یک نگاه کلیتر، خواه نا خواه مورد تهاجم عقاید غیر صحیح قرار خواهد گرفت و خرافههای غیر واقعی آن را احاطه خواهد نمود، هر چند که در بعضی از زمانها و مکانها به فراخور فهم عموم و اشخاص، این روند کند یا تند شده است.
بحث دوّم: علل شکل گیری خرافات و انحرافات، حول آموزه مهدویت؛
در میان علل خرافاتهایی که درباره آموزهی مهدویت به وجود آمده است، چند علت بیشتر از سایر علل خودنمایی مینماید که عبارتند از:
علت اول: عدم تبیین صحیح حقیقت مهدویت از سوی علمای دین؛
اولین علت پیدایش خرافات درباره آموزه مهدویت این است که عالمان و مبیّنان دین، حقیقت مهدویت را به درستی برای مردم تشریح نکردند، بلکه فقط یک معنای اجمالی از آن را به مردم تفهیم کردند و این شیوه، روند بسیار اشتباهی است؛ زیرا هنگامی که راه به صورت اجمالی به مردم نشان داده میشود، خواه نا خواه راهنما شدگان، به جای حرکت در مسیر روشن و مشخص، به بیراهه رهنمون شده و به این طرف و آن طرف میروند. از این رو، بزرگان دینی در آثار و مکتوباتشان، سعی وافری داشتند تا تمام جزئیات مباحث مهدوی را ذکر کنند و البته در زمان خود به وظیفهشان درست عمل کردند، اما متاسفانه در تفهیم این مطالب، برای نوع مردم و برای اهل فکر و نظر، این آموزه واقعاً درست تبیین نشده است که این خود موجب بروز آثار خطرناکی در جامعه اسلامی شده و میشود. برخی از این آثار تخریبی عبارتند از:
اثر اول: گسترش برداشتهای غلط از آموزه مهدویت؛
اولین اثر عدم تبیین درست مساله مهدویت، این است که امروزه تلقّی بسیاری از مردم عادی و حتی برخی از حوزویان و دانشگاهیان، از قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نادرست بوده و بر پایهی تحلیلهای غلط از جمله اعمال خشونتهای بیحد و حصر و تحقق قتلهای فراوان استوار است!
یعنی صرفاً در این بحث خلاصه میشود که روزی حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور فرموده و زمین را پر از عدل و داد میکند و برای دستیابی به این هدف، افراد زیادی را میکشد! در حالیکه این برداشت از مهدویت، قطعاً ناصحیح بوده و در متون مورد تایید اسلامی، اصلاً چنین چیزهایی در مورد قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مطرح نیست.
اثر دوم: تغییر سطح فکری و معرفتی مخاطبان؛
دومین اثر عدم تبیین صحیح مساله مهدویت، تغییر سطح معرفتی و فکری مخاطبان این اصل اصیل اسلامی است. در تبیین این اثر میتوان مشکلات اعتقادی دههی اخیر کشور یعنی سالهای 1384 تا 1392را مثال زد؛ زیرا محققین ارجمند به نیکی واقفند که عدم درک صحیح مسالهی مهدویت در این چند سال، باعث ایجاد چه مشکلاتی در کشور اسلامیمان شد و چگونه به افکار جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب آسیب زد.
اثر سوم: ایجاد روحیه خودرایی و خود محوری به جای پیروی از فقهاء و علماء؛
سومین اثر عدم تبیین صحیح مساله مهدویت این است که گاهی اوقات عدم تبیین صحیح این آموزه به جایی میرسد که انسان به پرتگاه خودرایی و خودمحوری فرو میغلطد تا جایی که حتی با خود میگوید: «من خود به تنهایی از قرآن و روایات میتوانم همه چیز را استفاده کنم و هرگز نیازی به مرجع تقلید یا روحانی ندارم»! که امروزه متأسفانه اصل وجود این برداشت نا صواب، غیر قابل انکارست.
بنابراین هنگامی که علماء و خطباء، آموزهی تابناک مهدویت را درست بیان نکنند و پیرایه ها را از آن نزدایند، نه تنها درباره این رکن رکین دین، خرافههای بیشماری به معنای صحیح کلمه شکل میگیرد، بلکه این آثار سوء را نیز به دنبال دارد.
به عبارت دیگر، هر چند بزرگان دین به وظائف خود در گسترش صحیح
مفهوم مهدویت عمل کردند و لیکن باید به این واقعیت اقرار نمود که اصحاب رسانه و اطلاع رسانان به درستی نتوانستند در تبیین این مفاهیم الهی و انسان ساز، مردم را توجیه کنند. از این رو، امروز رسانه به معنای اعم آن که طیف وسیعی را از صدا و سیما گرفته تا علماء و اساتید، حوزههای علمیه و دانشگاهها، گویندگان و خطیبان و فرهنگیان و فرهیختگان باید واقعاً به میدان جهاد تبلیغی وارد شوند و ارزشهای الهی مهدوی را آنچنان که بزرگان تبیین کردند، برای مردم بیان کنند.
خوانندگان معزز مستحضرند که لوح فشردهای که اخیراً به صورت کاملاً سازماندهی شده و مشکوک در شمارگان و سطحی گسترده تحت عنوان «ظهور بسیار نزدیک است»[1] توزیع شد، چگونه از ابتداء تا انتهاء مطالب باطل و غیر مستندی را ارائه کرد و هدفمند افکار پاک مردم را در حوزه امامت و مهدویت نشانه رفت.
البته نگارنده قبل از جوابی که یکی از مراکز مرتبط حوزوی به این لوح فشرده بدهد، به خاطر دارد که یکی از معلمان دبیرستانهای تهران، به واسطهی رایانامهای، از انتشار گسترده و توزیع مجانی چنین لوحی در سطح مدارس و دبیرستانهای پایتخت خبر داد و از حقیر درخواست کرد تا درباره مطالب مطرح شده اظهار نظر نمایم. متعاقب این جریان و پس از مشاهدهی لوح مذکور برای حقیر روشن شد که به هیچ وجه نمیتوان مطالب این لوح را تأیید
1. فیلم «ظهور بسیار نزدیک است» اواخر سال 1389 شمسی، با حمایتهای مشکوک برخی از دست اندرکاران دولتی، در سطح بسیار وسیعی در شهرهای مختلف کشور، به صورت رایگان توزیع شد. در این لوح فشرده، پس از تطبیق دوره آخرالزمان بر زمان حاضر، تلاش شده بود تا از شخصیتهای معاصر، به عنوان افرادی که در روایات از آنها سخن به میان رفته، یاد شود. البته محتوای غیر علمی و غیر دینی این لوح، با مخالفت صریح و به موقع بسیاری از بزرگان و مراجع حوزه علمیه قم و نجف مواجه شد و لیکن این گروه از اقدامات منخرفانه خود دست برنداشت و قسمت دوم این لوح را نیز روانه بازار نمود.
نمود؛ زیرا بسیاری از مباحث مطروحه در آن، اساس دینی صحیحی نداشت و حقیقتاً باطل بود، ولی همانطور که گفته شد این لوح به صورت وفور در کشور تکثیر شد و متاسفانه بازتاب آن چیزی جز تغییر سطح معرفتی و فکری برخی از جوانان کم اطلاع یا بعضاً بی اطلاع نبود و البته تلاش دست اندرکاران فیلم مزبور به گونهای بود که گویا جامعه دینی را به سمت دیگری غیر از سمت مورد تایید اهل بیت(عليهم السلام) هدایت میکرد؛ از این رو لازم شد که در مقابل آن، موضع گیری علمی و شفافی صورت پذیرد که خوشبختانه از نواحی مختلف گرفته شد.
مطابق این رویکرد، گسترش تلقیات نا صواب از آموزه مهدویت یا تغییر سطح فکری مخاطبان و یا تشکیل روحیهی بی نیازی از مراجعه به عالمان دین، از جمله آثار عدم تبیین صحیح این اصل اصیل دینی و مورد اتفاق جمیع مذاهب اسلامی است؛ زیرا تطبیق برخی از علائم ذکر شده در برخی روایات با بعضی از اشخاص که صرفاً از روی حس و گمان است، از اساس غلط و اشتباه است و قهراً به این نتایج منتج میشود؛ همچون تطبیق نفس زکیه بر شهیدی خاص در عراق، یا سید حسنی و خراسانی بر شخصیتی محترم در داخل کشور، یا تطبیق سید یمانی بر یک روحانی مجاهد و مبارز در لبنان، یا تطبیق شعیب بن صالح بر فردی دیگر و یا تطبیق سفیانی بر پادشاه یکی از کشورهای عربی همجوار.
خلاصه اینکه عدم تبیین و تفهیم صحیح مفهوم مهدویت، منجر به آثار سوء و مخربی میشود که یکی از آنها این است که بین علائم قطعی و غیر قطعی ظهور، تفکیک عالمانهای صورت نمیپذیرد، در حالی که بنابر تحقیق، علائم قطعی ظهور، محکوم به اصول و کلیاتی همچون «یاتی بغتةً» و «کذب الوقاتون» هستند که ذکر آنها گذشت؛ زیرا طبق اصل قرآنی
(يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ)[1] ممکن است که حتی در علامت قطعی نیز «بداء» حاصل شود و به تصمیم الهی تغییر یابد، چه برسد به علامت غیر قطعی.
علت دوم: سوء استفادههای مالی و مقامی؛
دومین علت و منشأ پیدایش و شکل گیری خرافات، درباره آموزه اصیل مهدویت، «سوء استفادههای مالی» یا «سوء استفادههای مقامی» است. زیرا بحث مهدویت از مباحثی است که همواره مورد سوء استفاده جریانها و افراد مختلفی بوده است؛ بدین بیان که مضاف بر سوء استفادههای مالی که برخی از افراد و اشخاص به دنبال آن بودند و هستند، افراد دیگری نیز وجود داشته و دارند که از این رهگذر به دنبال کسب مقام و موقعیت اجتماعی و قدرت سیاسی بودند و هستند؛ زیرا اصولاً این افراد، افرادی جاه طلب و فرصت طلب بودند. بنابراین لازم است هر یک از این دو بحث روشن شود:
الف. سوء استفادههای مالی؛
بحث سهم امام(عليه السلام) و خمس، حتی از همان زمان ائمه اطهار(عليهم السلام) تاکنون، همواره یکی از انگیزههای سوء استفاده، مالی بوده است، تا جایی که بعضاً به انحرافات جدی عقیدتی نیز منجر شده است؛ در این زمینه گزارشات تاریخی و روایی فراوانی وجود دارد که برخی از نمایندگان ائمه اطهار(عليهم السلام) در شهرها متهم به سوء استفاده مالی میشدند و ائمه(عليهم السلام) نیز آنها را از وکالت خلع میکردند و یا در بسیاری از موارد برخی از افراد با توجه به علاقه مردم به اهل بیت(عليهم السلام) به دروغ، خود را وکیل ائمه(عليهم السلام) در اخذ وجوهات شرعی معرفی میکردند که با واکنش تند ائمه(عليهم السلام) یا نمایندگان حقیقی ایشان مواجه میشدند. به عنوان مثال چون واقفیه در طرح ادعاي مهدويت و قائم به عدل دانستن حضرت موسي بن جعفر(عليهما السلام) به سؤال در برخی روایات، از جمله به
1. ر. ک. به: سوره مبارکه رعد، آیه شریفه39. خدا هر چه را بخواهد محو يا اثبات میکند.
«إِنَّ الْإِمَامَ لَايَغْسِلُهُ إِلا الْإِمَامُ»[1] / امام را بعد از رحلت غسل نمیدهد، مگر امام بعدی و یا به روایت امام صادق(عليه السلام) که به بعضي ياران خود فرمود: «روزهاي هفته را حساب كنيد». آنها تا شنبه را شمردند و امام(عليه السلام) با اشاره به امام کاظم(عليه السلام) فرمودند: «سبت السبوت و شمس الدهور... و هو سابعکم قائمکم هذا»[2] / [موسی کاظم(عليه السلام)] هفتم از هفتمین و خورشید عالمین ... و او هفتمین امام و قائم شماست، تمسک میکردند.
بنابراین ممکن است بسیاری از افراد زود باور به اين توهم بیافتدند که انگيزهی آنان در طرح اين مسأله تنها و تنها مذهبي و فرهنگي بوده است؛ در حالی که با دقت در عملکرد موسسین این فرقه، روشن میشود که این شیوه صرفاً سر پوشی براي مخفي نگاه داشتن انگيزهی مادي و دنياگرايي آنها بوده است؛ زيرا اموال فراوانی از وجوهات شرعی نزد زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلاي امام کاظم(عليه السلام) در کوفه جمع آوري شده بود و آن دو نفر هنگامي که امام(عليه السلام) در زندان بود، با آن اموال، معاملاتی انجام داده و خانههايي خريداری کرده بودند. از این رو، پس از شنيدن خبر شهادت امام(عليه السلام) در زندان هارون الرشید -لعنة الله علیه- و درخواست امام رضا(عليه السلام) مبنی بر رد اموال، عثمان بن عیسی رواسی در نامهای به محضر امام رضا(عليه السلام) گستاخانه و به دور از ادب، شهادت پدر عزیزشان را انکار نمود و شايعه کرد که امام کاظم(عليه السلام) همان قائم و مهدي موعودی است که منتظرش هستند و شهید نشده است. در این باره نقل شده است که:
1. ر. ک. به: کافی، کلینی(رحمه الله)، ج1، ص384.
2. ر. ک. به: الملل و النحل، شهرستاني، ج1، ص150.
«مضی أَبُو إِبْرَاهِيمَ وَ عِنْدَ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عِنْدَ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى الرَّوَاسِيِّ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ ... وَ مَسْكَنُهُ بِمِصْرَ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنِ احْمِلُوا مَا قِبَلَكُمْ مِنَ الْمَالِ وَ مَا كَانَ اجْتَمَعَ لِأَبِي عِنْدَكُمْ مِنْ أَثَاثٍ ... فَإِنِّي وَارِثُهُ وَ قَائِمٌ مَقَامَهُ وَ قَدِ اقْتَسَمْنَا مِيرَاثَهُ وَ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي حَبْسِ مَا قَدِ اجْتَمَعَ لِي وَ لِوُرَّاثِهِ قِبَلَكُمْ أَوْ كَلَامٌ يُشْبِهُ هَذَا فَأَمَّا ابْنُ أَبِي حَمْزَةَ فَإِنَّهُ أَنْكَرَهُ وَ لَمْ يَعْتَرِفْ بِمَا عِنْدَهُ وَ كَذَلِكَ زِيَادٌ الْقَنْدِيُّ وَ أَمَّا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى فَإِنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ أَنَّ أَبَاكَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ لَمْ يَمُتْ وَ هُوَ حَيٌّ قَائِمٌ وَ مَنْ ذَكَرَ أَنَّهُ مَاتَ فَهُوَ مُبْطِلٌ وَ اعْمَلْ عَلَى أَنَّهُ قَدْ مَضَى كَمَا تَقُولُ فَلَمْ يَأْمُرْنِي بِدَفْعِ شَيْءٍ إِلَيْكَ...»[1]
وقتى حضرت موسى بن جعفر از دنيا رفت پيش زياد قندى هفتاد هزار دينار بود و نزد عثمان ابن عيسى رواسى سى هزار دينار ... و خانهاى كه در مصر مىنشست. حضرت رضا عليه السّلام پيغام داد كه هر چه پول پيش شما است و هر چه اسباب و اثاثيه ... پدرم پيش شما دارد من وارث و جانشين او هستم ما ثروتش را تقسيم كرديم ديگر شما را بهانهاى نيست از نگهداشتن من و ساير وارثان پدرم يا فرمايش ديگرى شبيه اين.
ابن ابى حمزه منكر شد و اعتراف نكرد چيزى نزد او باشد همين طور زياد قندى ولى عثمان بن عيسى براى حضرت رضا نوشت: پدرت نمرده او زنده و پايدار است هر كس مدعى مردن او باشد بيهوده گفته بر فرض كه او همان طورى كه تو مدعى هستى از دنيا رفته باشد بمن دستور نداده كه چيزى بشما بدهم...
البته مرحوم شیخ طوسی(رحمه الله) درباره انگيزهی سران واقفیه یعنی علي بن ابي حمزه بطائنی و زياد بن مروان قندي و عثمان بن عيسي رواسي به سوء استفادهی مالی اشاره کرده و از قول افراد موثق مینویسد:
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج48، ص253 و همان، ج48، ص266.
«طمعوا في الدنيا و مالوا إلي حطامها و استمالوا قوماً فبذلوهم شيئاً مما اختانوه من الأموال».[1]
در مال دنیا طمع کردند و به متاع بی ارزش آن میل پیدا کردند و [چند صباحی] مردم را به این انحراف کشاندند و مردم نیز از اموالی که آنها در آن خیانت کرده بودند، مقدار ناچیزی به آنها دادند.
ب. سوء استفادههای مقامی؛
همانطور که گفته شد، سوء استفادهی سودجویان و عوام فریبان از مساله غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، در راستای کسب موقعیتهای اجتماعی و منزلت سیاسی، مسئلهی تازهای نبوده و نیست، بلکه به طرق مختلف، از سالهای آغازین غیبت کبری تاکنون برقرار بوده است. در این میان گاهی انگیزههای سوء استفاده کنندگان، دستیابی به مقامات زودگذر مادی بوده و گاهی نیز به جهت کمبودهای عاطفی و شخصیتی دستیابی به مقامات معنوی. بر این اساس، لازم است درباره هر دو مطلب، مباحثی به استحضار رسانده شود.
یک. کسب مقامات الهی؛
یکی از انگیزههای سوء استفاده کنندگان از موضوع مهدویت، جنبههای الهی نهفته در این قضایاست. چه اینکه برخی از سوء استفادهگران مترصدند تا خود را با آسمان و عالم بالا مرتبط نشان دهند و چنین وانمود کنند که قادر به کارهایی هستند که دیگران نیستند! و از این رهگذر به انحراف مهدی باوران اقدام میکنند. اينان گاهى ناخواسته آلت دست استعمارگران خارجى شده و عامل اجراى اهداف شوم آنها مىشوند و ضمن خوش خدمتى به آنها، با جمع كردن مريدانى ساده لوح، مدعى مهدويت و حتی الوهيت مىشوند.
بدیهی است که اين اشخاص، با مخاطب شناسی حرفهای و سياستهای روانشناسانه، به جذب افراد مستعد میپردازند؛ بدین گونه که ابتدا ادعاى ارتباط
1. ر. ک. به: همان، ج48، ص252.
و بابيت حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میکنند و آن گاه كه مريدانى برای خود دست و پا نمودند، ادعاى مهدويت را مطرح و گسترش میدهند.
به عبارت دیگر، این افراد از طريق سوء استفاده از جایگاه الهی حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود را مرتبط با عالم لاهوت معرفی نموده و با تحريف عقائد مهدی باوران و فريب دادن افراد ساده لوح و ساده دل، مدعى مهدويت و مقام امامت میشوند و نهایتاً از جهلِ عوامِ کوته بین و نادانى مردم ظاهر بين و بىبصيرت، براى جاهطلبى و دنياپرستى خود و رسيدن به اهداف حقیر دنيوى خود بهرهبردارى مینمایند و باعث تفرقه و انحراف مردم از اسلام میشوند. نمونههای فراوانی از این گروهها و اشخاص، در گذر زمان وجود دارد. البته در دوران معاصر، به جهت ورود سازمان یافتهی استعمارگران مکار، تعداد این افراد روندی صعودی داشته است.
دو. کسب مقامات دنیوی؛
آن طور که گفته شد یکی از علل شکل گیری خرافات حول اندیشه مهدویت، کسب مقام و موقعیت اجتماعی و قدرت سیاسی از ناحیهی برخی از افراد گمراه بوده و هست؛ زیرا اصولاً این افراد، افرادی جاه طلب و منافع طلبـند.
البته تاریخچهی این امر به زمان شروع غیبت صغری باز میگردد؛ چه اینکه در آن دوران، افرادی «مدعی وکالت از ناحیهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» شدند که با مواجهه تند و برخورد شدید امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) روبرو شدند. به عنوان مثال توقیع صادره از طرف حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) راجع به «احمد بن هلال کرخی عَبَرتایی»(180-267هـ ق)[1] که جریان معروفی دارد، پرده از همین انحراف بزرگ برداشت. احمد اهل روستاي بزرگي به نام «عَبَرتا» از منطقهی «نهروان» بود که بین استان واسط و بغداد واقع بود و در زمان مرگ، هشتاد و هفت سال از عمرش گذشته
1. ر. ک. به: رجال نجاشی، شیخ نجاشی(رحمه الله)، ج1، ص218 و الفهرست، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص50.
بود. بنابراین پنج امام همام یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسکری و امام زمان(عليهم السلام) را درک کرده بود و هفت سال از دوران غیبت صغری هم زنده بوده است. وی مفتخر بود به اینکه پنجاه و چهار بار به حج رفته بود که بیست مرتبه آن با پای پیاده بوده است.[1] ولی متاسفانه کار او بعد از ارتحال جناب عثمان بن سعید عمری(رحمه الله) به جایی رسید که نه تنها ادعای «نیابت خاصه» کرد، بلکه به انکار سفارت جناب محمد بن عثمان عمری(رحمه الله) پرداخت[2] و بالاخره دشمنی خویش را با ائمه اطهار(عليهم السلام) آشکار ساخت؛ از این رو، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در ابتدا در توقیع مهمی، خطاب به جناب محمد بن عثمان(رحمه الله) شیعیان را از ابن هلال برحذر داشت و به نمایندگان خود در عراق توصیه کرد:
«احْذَرُوا الصُّوفِيَ الْمُتَصَنِّعَ»[3]
از اين صوفي رياکار و بازيگر پروا کنيد.
با این وجود برخی از راویان اصحاب، با ملاقات ابن هلال، از او پیروی کرده و امر برایشان مجهول بود و توقیع فوق را انکار میکردند، تا اینکه ابن هلال مُرد و شیعیان، جناب قاسم بن علاء آذربایجانی(رحمه الله) را که از وکلای امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بود مجبور نمودند تا برای اطمینان بیشتر، مجدّداً به ناحیهی مقدّسه مراجعه کرده و از این موضوع استخبار کند. بر این اساس، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در دومین توقیع خود، ابن هلال را شایسته مذمت دانسته و او را مورد لعن و نکوهش فراوانی قرار دادند و در جواب مرقوم فرمودند:
1. ر. ک. به: اختیار معرفة الرجال، شیخ کشی(رحمه الله)، ج2، ص816.
2. ر. ک. به: الغيبة، شيخ طوسي(رحمه الله)، ص 353.
3. ر. ک. به: اختیار معرفة الرجال، شیخ کشی(رحمه الله)، ج2، ص816.
«...قَدْ كَانَ أَمْرُنَا نَفَذَ إِلَيْكَ فِي الْمُتَصَنِّعِ ابْنِ هِلَالٍ لَا رَحِمَهُ اللهُ بِمَا قَدْ عَلِمْتَ لَمْ يَزَلْ لَا غَفَرَ اللهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لَا أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ دَخَلَ فِي أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا وَ لَا رِضًى يَسْتَبِدُّ بِرَأْيِهِ ... لَا يَمْضِي مِنْ أَمْرِنَا إِيَّاهُ إِلَّا بِمَا يَهْوَاهُ وَ يُرِيدُ أَرْدَاهُ اللهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَصَبَرْنَا عَلَيْهِ حَتَّى بَتَرَ اللهُ عُمُرَهُ بِدَعْوَتِنَا وَ كُنَّا قَدْ عَرَّفْنَا خَبَرَهُ قَوْماً مِنْ مَوَالِينَا فِي أَيَّامِهِ لَا رَحِمَهُ اللهُ وَ أَمَرْنَاهُمْ بِإِلْقَاءِ ذَلِكَ إِلَى الْخُلَّصِ مِنْ مَوَالِينَا وَ نَحْنُ نَبْرَأُ إِلَى اللهِ مِنِ ابْنِ هِلَالٍ لَا رَحِمَهُ اللهُ وَ مِمَّنْ لَا يَبْرَأُ مِنْهُ وَ أَعْلِمِ الْإِسْحَاقِيَّ سَلَّمَهُ اللهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ مِمَّا أَعْلَمْنَاكَ مِنْ حَالِ أَمْرِ هَذَا الْفَاجِرِ وَ جَمِيعَ مَنْ كَانَ سَأَلَكَ وَ يَسْأَلُكَ عَنْهُ مِنْ أَهْلِ بَلَدِهِ وَ الْخَارِجِينَ وَ مَنْ كَانَ يَسْتَحِقُّ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَى ذَلِكَ فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا قَدْ عَرَفُوا بِأَنَّنَا نُفَاوِضُهُمْ سِرَّنَا وَ نَحْمِلُهُ إِيَّاهُ إِلَيْهِمْ وَ عَرَفْنَا مَا يَكُونُ مِنْ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ الله»[1]
درباره ابن هلال این ظاهر ساز -که رحمت خدا بر او مباد!- دستور ما به تو رسید و از آن آگاه شدی. او که خدا - گناهش را نبخشاید و او را از آمرزش خود محروم سازد- همچنان در کار ما بدون اجازه و رضایتی از جانب ما دخالت میکرد. استبداد رأی، پیشه ساخته بود و از کار ما تنها آنچه را که دلخواه او بود میپذیرفت، خدا به خاطر این شیوه زشت و گمراهانهاش او را به آتش جهنم کشاند. ما در مورد او شکیبایی ورزیدیم تا خدا به نفرین ما، رشته عمر او را برید، در زمان حیاتش - که خدای او را از رحمت خود دور سازد!- ما [در زمان حیات او] گروهی از دوستانمان را از انحراف عقیدتی و عملکرد ظالمانه او آگاه ساختیم و به آنان خاطر نشان کردیم که به دوستان خاص ما این موضوع را برسانند. و اکنون ما، هم از او بیزاری میجوییم و هم از کسانی که از او ابراز تنفر نکنند. آنچه در مورد این عنصر فاجر و گناهکار به تو اعلام کردیم به احمد بن اسحاق - که خدای او را سلامت دارد!- و به همه کسانی که از شهر او یا دیگر شهرها، از وضعیت وی، از تو سؤال نمودند یا مینمایند و نیز به هر آن کس که در خور آن است که در این
1. ر. ک. به: اختیار معرفة الرجال، شیخ کشی(رحمه الله)، ص438 و الغیبة، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص244.
مورد آگاهی یابد، به همه اینها اعلان کن، چرا که هیچ یک از دوستان ما عذری ندارند که در آنچه افراد مورد اعتماد و اطمینان از جانب ما روایت میکنند، تردید روا دارند. آنان میدانند که ما اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خویش در میان میگذاریم و آنها را به آنان انتقال میدهیم و آنچه در این مورد است اگر خدا بخواهد، شناختهاند.
مطلب ششم: امکان رویت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غیبت کبری؛
یکی از مسائلی که در قضیهی مهدویت، صریحاً نفی شده، ادعای ارتباط و رؤیت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. در حالیکه متأسفانه امروزه برخی از افراد، درست نقطهی مقابل این اصل را ادعا میکنند. از این رو، یکی از سؤالاتی که در این زمینه مطرح است این است که آیا در دوران غیبت کبری، امکان رؤیت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد یا خیر؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که در این زمینه چهار نظریه وجود دارد که هر کدام از این نظریات دارای ادله و شواهدی هستند. این نظریات عبارتند از:
نظریه اول: عدم امکان رؤیت در زمان غیبت کبری؛
بعد از آغاز دوران غیبت کبری به هیچ وجه امکان رؤیت حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود ندارد و باب رؤیت به طور کلی مسدود است؛ از قائلین به این نظریه میتوان به شخصیتهای زیر اشاره نمود: یک. مرحوم جناب ابو عبدالله محمد بن جعفر نعمانی معروف به شیخ نعمانی(رحمه الله)/ ابن ابی زینب(م360 هـ ق) در کتاب «الغیبة»؛ دو. جناب ملا محمّد محسن فیض کاشانی(رحمه الله) (۱۰۰6-۱۰۹۰هـ ق) در کتاب «الوافی»؛ سه. جناب شیخ جعفر بن خضر کاشف الغطاء(رحمه الله)(م1227هـ ق) در رسالهی «حق المبین في تصویب المجتهدین و تخطئة الاخباریین».
نظریه دوم: امکان رؤیت در زمان غیبت کبری؛
بعد از آغاز دوران غیبت کبری امکان رؤیت حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برای تمام افراد اعم از مسلمان و غیر مسلمان و عادل و فاسق وجود دارد و باب رؤیت به طور
کلی برای تمام انسانها مفتوح است.
نظریه سوم: امکان رؤیت در زمان غیبت کبری صرفاً برای متقین؛
بعد از آغاز دوران غیبت کبری امکان رؤیت حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صرفاً برای صلحاء، زهّاد، عبّاد و انسانهای پاک وجود دارد و باب رؤیت برای دیگران مسدود است؛ یعنی این عده در این زمینه، یک حد وسطی را انتخاب کردند.
نظریه چهارم: عدم امکان رؤیت اختیاری و امکان رؤیت اضطراری؛
بعد از آغاز دوران غیبت کبری امکان رؤیت اختیاری حضرت حجت بن الحسن(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود ندارد، اما امکان «رؤیت اضطراری» و «عن غیر اختیارٍ» و بدون برنامهی قبلی که معمولاً با عدم شناخت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همراه است، مشروط به وثاقت و اعتبار ناقل وجود دارد. از قائلین به این نظریه که یکی از دلائلشان توقیع شریف حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به جناب علی بن محمد سَمُری(رحمه الله) میباشد، میتوان به برخی از متقدمین و متاخرین و نیز تعداد بیشماری از معاصرین از جمله مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رحمه الله) اشاره نمود.
تبیین مویدات نظریه چهارم؛
همانطور که مطرح شد، در این زمینه، نظریهی چهارم موافق با برخی از توقیعات است؛ از جمله آخرین توقیع صادره از جانب حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به جناب علی بن محمد سَمُری(رحمه الله) که مورد استناد مرحوم والد عظیم الشان ما-قدس الله نفسه الزکیة- نیز قرار گرفته بود و ایشان قائل بود که در زمان غیبت کبری، به هیچ وجه امکان رؤیت اختیاری برای افراد، حتی برای مراجع معظم تقلید وجود ندارد و طرح این ادعا به هیچ وجه صحیح نیست؛ زیرا حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در این توقیع شریف به چند نکته مهم اشاره کرده و میفرمایند:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي إِلَى شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».3
به نام خداوند بخشنده و مهربان؛ اى علىّ بن محمّد سمرى! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظيم گرداند كه تو ظرف شش روز آينده خواهى مرد، پس خود را براى مرگ مهيّا كن و به احدى وصيّت مكن كه پس از وفات تو قائم مقام تو شود كه غيبت تامّه واقع شده و ظهورى نيست مگر پس از اذن خداى تعالى و آن پس از مدّتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم واقع خواهد شد. و به زودى كسانى نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده كنند، بدانيد هر كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادّعاى رؤيت و مشاهده كند دروغگوى مفترى است و هيچ حركت و نيرو و قدرتي نيست مگر به وسيله خداي بلند مرتبه و بزرگ.
که این نکات عبارتند از:
نکته اول: تبیین دستور العملهای دوران غیبت کبری در فرازهای توقیع؛
همانطور که در ترجمه ذکر شد این توقیع شامل چند فراز مهم است که عبارتند از:
فراز اول: علم امام(عليه السلام) نسبت به احوال امت؛
در اولین فراز امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید: «يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ» که خبر از نزدیکی مرگ علی بن محمد داده میشود و دستور به جمع و جور کردن کارهای عقب افتاده.
فراز دوم: اعلام پایان نیابت خاصه؛
امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در فراز دوم میفرمایند: «وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ»
تو دیگر کسی را جای خودت به این عنوان که نائب تو بشود تا بعداً با من ارتباط داشته باشد قرار نده.
فراز سوم: اخبار از آغاز غیبت کبری؛
امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در فراز سوم میفرمایند: «فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ» غیبت تامه شروع شد.
فراز چهارم: اخبار از طولانی بودن غیبت کبری؛
در چهارمین فراز، امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید: «فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً» دیگر ظهور نیست مگر بعد از اذن خدا که خیلی طولانی مدت است و مردم در اثر این طولانی مدت بودن غیبت، قسی القلب خواهند شد و زمین از ظلم و جور آکنده خواهد شد.
فراز پنجم: اخبار از ظهور مدعیان مشاهده در دوران غیبت کبری؛
در پنجمین فراز، امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میفرماید: «وَ سَيَأْتِي إِلَى شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» و به زودى كسانى نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده میكنند.
فراز ششم: تکذیب مدعیان رؤیت قبل از ظهور علائم حتمی؛
و در نهایت امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در فراز ششم میفرمایند: «أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ» بدانيد هر كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادّعاى رؤيت و مشاهده كند دروغگوى مفترى است.
نکته دوم: حتمیت صدور توقیع از جانب امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
سند این توقیع، سند معتبری است و حدود پانزده مدرک دارد که همگی یا از کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» نقل شده یا اینکه مستقیماً از طریق شیخ صدوق(رحمه الله) نقل گشته است و در اعتبار این روایت همین نکته کافی است که بزرگان متقدم و متاخر از اصحاب امامیه تحفظ داشتهاند تا آن را
در کتاب خود نقل کنند؛ بنابراین از این نقلها و اینکه هیچ یک از علما به ضعف آن اشاره ننمودهاند، استفاده میشود که این حدیث، مورد توجه و عنایت بوده است. به عنوان مثال شیخ صدوق(رحمه الله) در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة»[1]، شیخ طوسی(رحمه الله) در کتاب «الغیبة»[2]، قطب راوندی(رحمه الله) در کتاب «الخرائج و الجرائح»[3]، شیخ طبرسی(رحمه الله) در «اعلام الوری باعلام الهدی»[4] و علامه مجلسی(رحمه الله) در کتاب «بحار الانوار»[5] آن را نقل کردهاند. هر چند در این نقلها، اختلاف مختصری وجود دارد که اهمیت چندانی ندارد؛ مثلاً در بعضی از نُسخ، عبارت «قد وقعت الغیبة التامة»[6] آمده است و در برخی دیگر از نسخ، عبارت «قد وقعت الغیبة الثانیة»[7] و یا در برخی از نقلها، عبارت «سیأتی الی شیعتی من یدعی المشاهدة» آمده و در بعضی دیگر از نسخ، عبارت «و سیأتی سبعون» آمده است.
بنابراین ادعای «مرسله بودن و ضعف این توقیع» و یا «اعراض مشهور از این توقیع» صحیح نیست. چرا که:
اولاً: ادعای مرسله بودن این توقیع، نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا روایت توقیع از
1. ر. ک. به: کمال الدین، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص516.
2. ر. ک. به: الغیبة، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص395.
3. ر. ک. به: الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج3، ص1128.
4. ر. ک. به: اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی(رحمه الله)، ص 445.
5. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج51، ص360.
6. ر. ک. به: همان، ج51، ص360 و ج52، ص151 و ج53، ص318 و الاحتجاج، طبرسی(رحمه الله)، ج2، ص478 و إعلام الورى، طبرسی(رحمه الله)، ص445 و الخرائج و الجرائح، راوندی(رحمه الله)، ج3، ص1128 و الصراط المستقيم، بیاضی، ج2، ص236 و الغيبة، شیخ طوسي(رحمه الله)، ص395 و كشف الغمة، ج2، ص53 و منتخبالأنوارالمضيئة، عبدالکریم نیلی نجفی، ص130.
7. ر. ک. به: كمالالدين، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص516.
حیث سندی بحثی ندارد و معتبر است. چه اینکه شیخ صدوق(رحمه الله) این روایت را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب و او از جناب علی بن محمد سمری(رحمه الله) نایب چهارم حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل میکند و از آنجا که درگذشت جناب شیخ صدوق(رحمه الله) در سال 381 هـ ق واقع شده است؛ بنابراین ایشان در دوران غیبت صغری و در زمان نایب چهارم(رحمه الله) در قید حیات بوده است. در نتیجه ایشان میتوانستند با یک واسطه از نایب چهارم این روایت را نقل کند. از این روایت مزبور مشکل ارسال ندارد و از صحت سندی برخوردار است. البته شیخ صدوق(رحمه الله) از این راوی چند روایت و دعای دیگر نیز نقل کرده است.
ثانیاً: اعراض مشهور فقها و محدثین، نیز بدین خاطر در مورد روایت توقیع، قادح نیست؛ زیرا:
اولاً: اصلاً اعراض مشهور در این مورد معنا ندارد و مستشکلین، اساساً توجهی به بنیان ادعای خویش نداشتهاند؛ زیرا اعراض مشهور در مسائل فقهی و فتوائی است، نه در مسائل اعتقادی.
ثانیاً: در مورد این توقیع، چطور میتوان ادعا نمود که مشهور فقها و محدثین از این توقیع اعراض نمودند، در حالیکه اعراض مشهور در مواردی جاری است که پس از بررسی کتب فقهاء، به عمل نکردن آنها بر طبق یک روایت و فتوای بر خلاف ایشان، یقین یا اطمینان حاصل شود.
بنابراین سؤالی که از مستشکلین میشود این است که کدام فقیه بر طبق این توقیع، نظری بر خلاف داده است که شما ادعای آن را مطرح میکنید؟ و یا کدامیک از فقها در کتابشان بر خلاف این توقیع نظر دادهاند که رویت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) امکان دارد؟ و اساساً این بحث که آیا رؤیت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) امکان دارد یا خیر، تقریباً در بسیاری از کتب فقها و محدثین مطرح نشده، تا بتوان محملی برای این ادعا درست نمود
نکته سوم: فراز «من یدّعی المشاهدة» عمده دلالت روایت؛
عمدهترین بخش دلالت این روایت، فراز «وَ سَيَأْتِي إِلَى شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» است که بدین معناست که به زودى كسانى نزد شيعيان من میآيند و ادّعاى مشاهده و دیدار مرا میكنند که دروغگوی افترا زنندهاند.
بنابراین دلالت این روایت، دلالتی معتبر و روشن است و حضرت والد(رحمه الله) نیز نسبت به دلالت این روایت، بسیار تاکید داشتند. اما سؤال این است که عبارت «يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» به چه معناست؟ در این زمینه چند نگرش وجود دارد که عبارتند از:
نگرش اول: به معنای دیدار اختیاری؛
منظور از فراز «يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» این است که در زمانهای بعد از اتمام غیبت صغری، ممکن است افرادی بیایند و ادعا نمایند که من به حضور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شرفیاب شدم! بنابراین از این روست که حضرت(عليه السلام) فرموده است: «الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذّاب مفترٍ»/ آگاه باشید هر كه پيش از خروج سفيانى و ندای آسمانى ادّعاى رؤيت و مشاهده كند، دروغگوى افترا زنندهای است.
رد نظریه اول از منظر مختار؛
همانگونه که از محتوای این روایت بر میآید، خود این توقیع در رد نگرش اول، گواه روشنی است؛ چرا که حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قبل از عبارت «يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» مقدمه چینی کردند و ابتدا فرمودند: «فقد وقعت غیبة الثانیة/التامة» و در ادامه فرمودند: «فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ» یعنی دیگر ظهور تمام شده و کسی مرا نمیبیند و به عنوان حجت خدا من را نمیشناسد. بنابراین طبق این فراز، ادعای مشاهده، از اساس باطل است.
نگرش دوم: به معنای نیابت خاصه؛
منظور از از فراز «يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» این است که در زمانهای بعد از
اتمام غیبت صغری، ممکن است افرادی بیایند و ادعای نیابت خاصه مطرح کنند. همچنان که برخی از بزرگان چنین نظری را دادهاند.
مناقشه بر نظریه دوم از منظر مختار؛
به نظر میرسد نگرش دوم نیز صحیح نباشد؛ زیرا روشن است که فراز «من یدعی المشاهدة»، به معنای «من یدعی النیابة» نیست. به عبارت دیگر، تطبیق معنای کلمهی «المشاهدة» بر «النیابة»، خلاف ظاهر است.
نکته چهارم: عدم وجود دلیل قطعی بر تحقق حقیقی تشرفات دوران غیبت کبری؛
نکته دیگری که از روایت توقیع حاصل میشود این است که اگر درباره مشاهدهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صرفاً همین روایت وجود داشته باشد-که ظاهراً همین گونه است و اصلاً معنا ندارد که دلیل دیگری باشد- در این صورت باید گفت که تمام تشرفات نقل شده به محضر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از روی احتمال است؛ یعنی به صورت قطعی نمیتوان ادعا نمود که این تصرفات واقع شدهاند.
به عبارت دیگر، با وجود بیان محکم و نص صریح امام معصوم(عليه السلام) در این توقیع که خطاب به نائب چهارم فرمودند: «وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ» مبنی بر مسدود شدن «باب نیابت خاصه»، طبیعتاً آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به علم امامت پیش بینی میکردند که «وَ سَيَأْتِي إِلَى شِيعَتِي» در آینده و پس از اتمام دوران غیبت صغری، «باب ادعای رؤیت» مفتوح خواهد شد؛ از این رو، با عبارت «مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» خواستند از فتنهی «ادعای مشاهده» جلوگیری نمایند؛ فتنهای که متأسفانه از آن زمان تاکنون برقرار بوده و هست. چه اینکه در گذر زمان، افراد بیشماری پیدا شدهاند که با خراب کردن ذهن مردم، ادعای شرفیابی به حضور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) کرده و به این واسطه برای خویش، به اصطلاح «اعتبار» کسب میکنند! مثلاً جریان ادعای فردی به نام «محمد عرفانیان» با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که در تهران معروف شده بود، تا جایی که حتی برخی از روحانیون به همراه تعدادی از بازاریان تهران برای ملاقات با والد عظیم الشان ما(رحمه الله) آمدند و خوشیختانه اجازه ملاقات داده نشد اما به من گفتند:
«آقای عرفانیان، صبح و ظهر و شب، پشت سر حضرت بقیة الله(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نماز میخوانند»! آری این افراد با چنین شگردهای خاصی، ذهن مردم را خراب کرده بودند و برای خود اعتبار دست و پا کرده بودند.[1]
1. حضرت استاد دامت برکاته در خصوص حضور عدهای از افراد ساده لوح و فریب خورده توسط فرد مذکور که درخواست ملاقات با والد بزرگوارشان مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رحمه الله) داشتند، فرمودند: پس از اینکه در روز دوشنبه 22/5/86 از طریق اخبار مسأله ادعای ارتباط فردی به نام محمد عرفانیان با وجود مبارک امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و دروغها و تهمتها و انحرافهایی را که این فرد به وجود آورده بود مطلع شدم، به یاد چند سال پیش افتادم که این شخص، پنج نفر را از تهران به قم فرستاده بود که متأسفانه یکی از آنها یک روحانی پیرمردی بود و بقیه از افراد کاسب و بازاری بودند. در عصر یکی از روزها به دفتر ما آمدند و گفتند: میخواهیم با آقا ملاقات کنیم و مطلب بسیار مهم و خصوصی با ایشان داریم... از این گروه سؤال کردم که مطلب چیست؟ ابتدا از ذکر آن امتناع نمودند و گفتند: فقط باید با پدر شما ملاقات کنیم و مطلب بسیار خصوصی است!. من به آنان به صورت محکم گفتم: چنانچه مطلبی دارید بیان کنید والا تشریف ببرید. آنها بعد از مشورت کوتاهی گفتند: ما از طرف شخصی به نام عرفانیان که در تهران است آمدهایم و ایشان کسی است که در تمام سه وقت، نماز خود را به جماعت پشت سر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میخواند و امام(عليه السلام) به ایشان فرموده: «به آقای فاضل لنکرانی پیغامی را برسانید» و گفتند: امام(عليه السلام) یک پیام دیگری را برای یکی از مراجع دیگر هم توسط این فرد داده که ما قبل از آمدن به این جا خدمت ایشان رفتهایم و ایشان با توجه کامل به این مطالب گوش دادند. به آنها گفتم: میتوانید بگویید چه پیامی برای آن مرجع محترم داده شده و آنها یک نوشته بسیار بدخط به زبان فارسی را نشان من دادند که در آن آمده بود: آقای... چرا با مادر من زهرا مخالفت میکنی؟ باید هر چه زودتر از فتوایی که دادهای مبنی بر اینکه نمیتوان در نماز، به عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) شهادت داد، دست برداری. من قبل از آن که پیام مربوط به والد راحل، رضوان اللّه تعالی علیه را بشنوم، به آنها گفتم: چرا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به خط فارسی مرقوم داشتهاند؟ و چرا اینقدر بدخط نوشتهاند؟ و ظاهراً چند غلط ادبی هم در همان چند سطر کوتاه وجود داشت! از این مطلب عبور کردم به آن روحانی پیرمرد گفتم: شما که در حوزه علمیه تحصیل نمودهای چرا چنین مطالب دروغی را باور کردهای؟ او گفت: این شخص با سایر مدعیان رؤیت تفاوت دارد و اساساً دنبال شهرت و مقام و... نیست. به او گفتم: مگر نخواندهای که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نایب خاص چهارم(رحمه الله) به این مضمون فرمودند که: بعد از تو دیگر کسی مرا نمیبیند... و هر کس که ادعای رؤیت مرا بنماید او را تکذیب کنید و او افترا زننده و کذّاب است؟ آیا من فرمایش امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را بپذیرم، یا کلام این شخص را؟ پیرمرد نتوانست جوابی بدهد و به من گفت: شما از خیلی حقایق خبر نداری! و مطمئن هستم اگر این پیام را به پدرتان برسانید، حقایق بزرگی برای شما روشن میشود و شما هنوز از ارتباط خاص پدر خودت با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم خبر نداری! در میان آن اشخاص یک نفر به من رو کرد و گفت: حاج آقا جواد، شما مرا به یاد میآورید؟ گفتم: خیر. گفت: من در سال 61-62 در مدرسه رضویه پیش شما کتاب معالم را خواندهام و من طلبه بودم و شما در آن زمان, اعتقادات خوبی داشتید؛ چرا الان این طور حرف میزنید؟! با تعجب به او گفتم: اگر از حوزه بیرون نرفته بودی و درست درس خوانده بودی امروز گرفتار این دام نمیشدی. بالاخره بعد از این بگومگوها، آنها گفتند: شما امانتدار خوبی باشید و پیام را به پدرتان برسانید و ببینید ایشان چه میفرمایند؟ گفتند: پیام این است که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به آقای عرفانیان فرمودهاند: «به آقای فاضل لنکرانی سلام مرا برسان و بگو آن شب طوفانی را به یاد داشته باشید»! من هم گفتم: فردا خدمت ایشان خواهم گفت و شما فردا ظهر جواب را از من بگیرید. روز بعد، وقتی خدمت والد راحل -رضوان اللّه تعالی علیه- رسیدم و قضیه را نقل کردم ایشان [از این ادعا] بسیار متأثر شدند و فرمودند: چرا عدهای این چنین مسأله امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به بازی گرفتهاند؟ چرا از اعتقادات مردم سوء استفاده میکنند؟ و اساساً ایشان نسبت به ادعاهای بیهوده و دروغ که در زمان ما فراوان هم شده، بسیار رنج میبردند و معتقد بودند که چنین اموری، اساس مکتب را از بین خواهد برد. ایشان در جواب فرمودند: اولاً اینها را نصیحت کنید و بگویید: عرفانیان، که من هنوز او را ندیدهام, قطعاً آدم کذّاب و تهمت زنی است و از دام او، خود را خارج کنند و گرفتار فریب او نشوند و [ثانیاً] فرمودند: به آنها بگویید: من در عمرم شبهای طوفانی فراوان داشتهام و هیچ خاطره، یا خصوصیت خاصی از آنها به یاد ندارم. من وقتی جواب را به آنها رساندم، متأسفانه آنها در جواب گفتند: ما فکر میکردیم ایشان ارتباط ولایتی دقیقی دارد!؟ اما معلوم میشود که ایشان در این جهت ضعیف است...!؟ نقل شده از: پایگاه اطلاع رسانی مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رحمه الله)، به نشانی: http://lankarani.ir/far/news/show-news.php?&id-news=24
نکته پنجم: ضرورت توجه به بحث وظائف، به جای پرداختن به مباحث انحرافی؛
نکته دیگری که لازم است به آن توجه شود آن است که بر علما و فقهای راستین واجب است که امثال این روایات را به خوبی برای عموم مسمانان و خصوصاً شیعیان تشریح کنند و بگویند که خداوند متعال فعلاً باب مشاهده و رویت را تا وقتی که خواست ذات اقدسش صلاح ببیند بسته است و بعد از آن است که ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق خواهد شد؛ از این رو آن چیزی که شیعیان واقعی در دوران غیبت کبری باید به دنبال آن باشند، عمل به وظایف و تکالیفی است که اسلام
عزیز برای مسلمانان معین کرده است. از جمله «تمسك به ريسمان الهی امامت و ولايت»، «تمسك به لباس تقوى و ورع»، «طلب و کسب معرفت خداوند متعال و اهل بیت(عليهم السلام)»، «انتظار آگاهانه و فعالانه» و همچنین بسیاری از وظائف و تکالیفی که در احادیث اهل بیت(عليهم السلام) و کتب علماء به نام «صفات الشیعة» وارد شده است.
آری شدّت فتنهها به خصوص فتنههای پر رنگ و لعاب «ادعای تشرف» یا «تعیین وقت» و همچنین كثرت ابتلائات زمان معاصر و فزونى مشكلات و انحرافات در دورهی غيبت کبرای حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، اقتضا مىكند كه مومنان و پيروان حقیقی اهل بیت(عليهم السلام) به جای پرداختن به مباحث انحرافی همچون بحث ادعای دیدار و تشرف با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، بر پالایش خود از رذائل و آرایش خود به فضائل اقدام کرده و به اصلاح خود همت گمارند. و یا به جای پرداختن به بحث تعیین وقت برای ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، که گاهی اوقات ادعا میشود، سال 1414 یا 2012 و یا ... زمان ظهور است، ولی پس از گذشت آن تاریخ، مجددا زمان آن را تمدید میکنند و از سال قبلی رفع ید کرده و مثلاً به سال 2014 و یا سالهای دیگر میرسند!؛ باید نسبت به تصحیح عقائد و تنظیم اعمال خويش بر اساس خواست اهل بیت(عليهم السلام) اقدام نموده و مراقبت و حفاظت بهتر و بيشترى نسبت به هویت معنوی و دینی خود داشته باشند. چه اینکه از توجه به اصول ذکر شده در روایات، همانند «یأتی بغتة» یا «کذب الوقاتون» معلوم میشود که ائمه اطهار(عليهم السلام) نیز در عصر خویش، مبتلا به جاهلان و خبیثانی بودهاند که به جای عمل به وظائف و دستورات ایشان، به تعیین وقت برای ظهور مبادرت میورزیدند. و صد البته بدیهی است که پیرو واقعی امام معصوم(عليه السلام) حق تعیین وقت ظهور را ندارد، حتی حق این را ندارد که بگوید: «زمان ظهور، بسیار نزدیک است»!
بله نباید به دعاوی مدعیان دیدار و ارتباط، توجه نمود، بلکه باید آنها را تکذیب نمود و به اصلاح خود پرداخت؛ و نیز نباید برای ظهور، وقت تعیین نمود، بلکه باید
به تکالیف وارده در دوران غیبت ولی خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عمل نمود.
نکته ششم: لزوم الگوگیری از سیره بزرگان و مبارزه با مدعیان مشاهده؛
از مجموع بررسی توقیع شریف امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نائب چهارم(رحمه الله) روشن شد که امروزه کتابهایی که در قالب داستان ملاقات، اسرار دیدار و یا نقل کرامت منتشر میشود، فاقد پشتوانهی دینی و روایی است و تمام نقلهایی که راجع به تشرف و دیدار با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میشود، اگر صرفاً به عنوان احتمال تشرف یا دیدار مطرح باشد، شاید به اعتبار وثاقت افراد، بتوان آنها را پذیرفت، اما به عنوان قطعی به هیچ وجه نمیتوان این دعاوی را از کسی پذیرفت. و اساساً دامن زدن به بحث تشرفات و امثال این موضوعات، به خودی خود، ضربه زدن به دین و منحرف کردن مردم از قضیهی اصلی و حقیقت انتظار است. چرا که نفس دیدار با معصوم(عليه السلام)، دلیلی بر شرافت رتبه و جلالتِ شان شخص نیست؛ زیرا چه بسا در زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، عدهای از منافقین به محضر ایشان شرفیاب میشدند و قصدشان از این دیدار و حتی گفتگوی خصوصی با پیامبر(صلي الله عليه وآله) چیزی جز درست کردن جایگاه و پایگاه مردمی برای خودشان نبود؛ به عنوان مثال آیات دوازدهم و سیزدهم سوره مبارکه مجادله درباره نیت همین افراد نازل شد و فرمود:
(يَأَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ إِذَا نَاجَيْتُمُ الرّسُولَ فَقَدّمُواْ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لّمْ تَجِدُواْ فَإِنّ اللّهَ غَفُورٌ رّحِيمٌ * أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدّمُواْ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَتَابَ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُواْ الصّلاَةَ وَآتُواْ الزّكَاةَ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)[1]
ای کسانی که ايمان آوردهايد، چون میخواهيد که با پيامبر نجوا کنيد، پيش از نجوا کردنتان صدقه بدهيد اين برای شما بهتر و پاکيزهتر است واگر برای صدقه چيزی نيافتيد،
1. ر. ک. به: سوره مبارکه مجادله، آیه شریفه12 و 13.
خدا آمرزنده و مهربان است. آيا ترسيديد پيش از نجوا کردن، صدقه بدهيد؟ حال که صدقه ندادهايد و خدا هم توبه شما را پذيرفته است، پس نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد، که خدا به کارهايی که میکنيد آگاه است.
حتی در زمان حضور ائمهی اطهار(عليهم السلام) نیز، برخی از افراد با آن ذوات مطهر دیدار داشتند، ولی به اتفاق تمام علماء نفس چنین دیدارهایی، دلیل حسن و شرافت ملاقات کنندگان شمرده نشده است.
حال سؤال مهم این است که اساساً این نویسندگان و گویندگان، چرا به جای آن که به مضامین بلند معرفتی امامت و ولایت بپردازند، آن چنان مباحث پر مغز مهدوی را از محتوای غنی و معارف عالیاش تهی میکنند که آن را به پوستهاش میرسانند و از این بدتر، توجه مردم را نیز به این پوسته جلب مینمایند، اما در این مورد که برای مردم حقیقت انتظار را تبیین کنند و یا تشریح نمایند که خداوند متعال و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از شیعیان چه میخواهد، ساکتند! آیا خداوند منان از علماء و پیروان اهل بیت(عليهم السلام) این مباحث بیمحتوا را میخواهد؟ آیا صحیح است که برخی از اشخاص در سخنان و کتابهایشان، فکر مردم را از مسائل اصلی امامت و مهدویت، به برخی از مسائل فرعی و حاشیهای منحرف کنند؟
آری واقعاً اثر مخرب کتابهایی که در این زمینه منتشر میشود و متاسفانه روز به روز هم در حال تولید و توسعه پیدا کردن است این است که ذهن شیعیان و مسلمانان را از حقیقت نورانی انتظار دور میکند؛ تا جایی که باعث گلایهی شدید برخی از مراجع بزرگوار قم و نجف شده است. بنابراین لازم است که حوزههای مقدس علمی، طلاب عزیز، بزرگان و مراجع معظم تقلید برای اصلاح این جریان، همفکری نموده و اقدام عاجلی انجام دهند. چرا که این نحوه کراماتی که امروزه برخی از نویسندگان، برای بعضی از افراد مطرح میکنند، واقعیت ندارد. و اساساً تعجب این است که برخی از افراد ساده لوح و زود باور پس از طرح این ادعاها با
خود فکر نمیکنند که چرا مراجع معظم و بزرگان دینی این تشرفات و کرامات را در مدح خود مطرح نمیکنند.
بنابراین نویسندگان محترم و گویندگان معزز باید ضمن پرهیز از پرداختن به این قبیل تشرفات بیاساس و کرامات بیبنیاد و در کنار عمل به وظائف و تکالیف دوران غیبت کبری، به نقل و نگاشتن ابعاد مختلف زندگی و سیره بزرگان حوزه علیمه و مراتب بسیار بالای بندگی مراجع معظم تقلید بپردازند و آن را به رهپویان حقیقت و جستگوگران معرفت بشناسانند. چرا که تمام زوایای زندگی و بندگی ایشان از جهت زهد و عبادت و یا علم و عمل میتواند الگویی صحیح برای پیروان راستین و منتظران حقیقی حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد. به عنوان مثال میتوان سیره عملی این بزرگان در برخورد با انحرافات را الگوی عملی رفتاری قرار داد.
الف. سیرهی حضرت آیت الله العظمی بروجردی(رحمه الله)؛
یکی از بندگان خالص خدا حضرت آیت الله العظمی بروجری(رحمه الله) است که زندگی او مشحون است از مبارزهی منطقی با انحرافات و خرافات؛ و سرمشقی است برای مومنان واقعی و منتظران حقیقی.
جریان یکی از برخورهای آن مرجع عظیم الشان(رحمه الله) با انحرافی در ظاهر کوچک، از این قرار است که وقتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(رحمه الله) به بیرونی منزلشان مشرف میشوند و در جلسه سخنرانی شرکت میکنند، سخنران یا یک فرد دیگری در مجلس، به احترام ایشان میگوید: «برای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آیت الله بروجردی(رحمه الله) صلوات»! که ناگاه ایشان ناراحت میشوند و برمیخیزند و میگویند: «من چه کسی هستم که اسم مرا در کنار اسم امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) گذاشتی؟»
ب. سیرهی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(رحمه الله)؛
یکی دیگر از بندگان حقیقی خدا و منتظران واقعی امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)،
حضرت امام خمینی(رحمه الله) است که زندگی او سراسر قابل توجه و الگو گیری است؛ البته نگارنده نه از جهت تعصب و عشق به ایشان و نه از جهت حق استادی آن عزیز سفر کرده بر والدش، بلکه به فهم خویش و بین خود و خدا شهادت میدهد که امام راحل عظیم الشان(رحمه الله) حقیقت ولایت و مهدویت را در درجهی اعلای آن فهمیده بود، فهمی که بسیاری از بزرگان عاجز از فهم و درک آن هستند. و شاهد صادق این ادعا را میتوان در چگونگی زندگی شخصی، سیاسی، اجتماعی، عبادی، علمی، فرهنگی و مردمی ایشان جستجو نمود.
حال سؤال این است که چرا چنین شخصیت تابناک و روشن ضمیری با وجود فراهم بودن تمامی شرائط، ادعای ارتباط و و ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را مطرح نفرمودند، در حالیکه ایشان به خوبی میتوانستند برای خود این کرامتها را درست کند، ولی دیدید و دیدیم که یکی از برجستگیهای زندگی آن پیر فرزانه این است که اجازه ندادند که این مسائل در زندگی مبارکشان راه پیدا کند و بالاتر از این، هرگز اجازه توهّم این مساله را نیز به کسی نمیدادند. در این زمینه به نقل سه جریان بسنده میشود که عبارتند از:
جریان اول: اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود که عدهای شایع کرده بودند که تصویر امام خمینی(قدس سرّه) را در ماه میتوان دید! امام(رحمه الله) به محض شنیدن این شایعه، بدون بهرهبرداری و سکوت درباره آن، با برخوردی تند و در عین حال سازنده این شایعه را رد کردند.
جریان دوم: پس از پیروزی انقلاب اسلامی گاهی اوقات برخی افرادی که به محضر ایشان شرفیاب میشدند در خطاب به ایشان از تعابیر خیلی غلو آمیز استفاده میکردند، در حالیکه پیر جماران(رحمه الله) ضمن برخورد با این تعابیر، به آنها گوشزد میکردند که منتظران واقعی حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هیچ گاه از این تعابیر برای اشخاص و افراد استفاده نمیکنند.
جریان سوم: در دوره حیات مبارک امام خمینى(قدس سرّه) برخی از افراد جاهل و شیاد، ادعای ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مینمودند و از احساسات پاک مردم نسبت به موضوع مهدویت سوء استفاده میکردند؛ در یکی از جریانها، حضرت امام(قدس سرّه) با فراست و ظرافت، پوچ بودن ادعای این افراد را ثابت مینمایند.[1]
1. جریان این دیدار به نقل از حجت الاسلام سید مهدی امام جمارانی از این قرار است که میگویند:... دو نفر مىروند نزد آقای... و اظهار کرده بودند که ما از حضرت ولى عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمایندگى داریم تا خدمت امام خمینی(رحمه الله) برسیم و یک مسائل بسیار حیاتى و مهم را با ایشان مطرح کنیم... ایشان از امام خمینی(قدس سرّه) خواسته بودند تا اینها بیایند پیش شما، شما را ببینند، شاید مطلبى داشته باشند... لکن امام خمینى(رحمه الله) فرموده بودند: من در این مسائل، کور باطن هستم. من این جور چیزها را قبول ندارم. لزومى ندارد به من خبرى بدهند. اما آقایان اصرار مىکنند و امام خمینى(رحمه الله) وقتى اصرار آقایان را مىبینند، مىگویند: من حاضرم با اینها ملاقات کنم؛ اما اینها را امتحان مىکنم. اگر امتحان کردم، اینها درست کار بودند، بعد به حرفهاى شان گوش مىکنم. این دو سه نفر آمدند پیش امام خمینی(رحمه الله) دو نفر مرد بودند و یک نفر زن. آمدند خدمت امام(رحمه الله) که ما از طرف حضرت ولى عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مأموریم که خدمت شما برسیم و مسائلى را خدمت شما عرض کنیم. امام(قدس سرّه) فرمودند: من به حرفهاى شما گوش نمىدهم. من چند سؤال از شما مىکنم، اگر شما جواب من را دادید، من آن موقع حرفهاى شما را گوش مىکنم. امام(قدس سرّه) فرمودند: سؤال اول چیزى بسیار پیش من عزیز است و من به آن خیلى علاقه دارم و مورد محبت من هست، بفرمایید این چیست؟ سؤال دوم اینکه: یک گمشدهاى دارم... بفرمایید: چیست و کجاست. سؤال سوم فرمودند: ربط بین حادث و قدیم چیست. ربط بین حدوث و قدم را شما به من بگویید. از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) سؤال کنید و جواب این سه سؤال را بیاورید. گفتند: چَشم. ما مىرویم خدمت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و جواب سؤالهاى شما را مىآوریم. امام(قدس سرّه) فرمودند: چه زمانی مىآیید؟ گفتند: هفته دیگر. امام(قدس سرّه) گفتند: باشد، هفته دیگر منتظر شما هستم. اینها رفتند. بعد از مدتى و سر قرار مىآیند خدمت امام(قدس سرّه). مىگویند: مورد اول که شما گفتید که یک چیزى خیلى پیش من محبوب است و دوستش دارم، آن فرزند بزرگ شما حاج آقا مصطفى(رحمه الله) است که مرحوم شده است. مورد دوم، آن چیزى که از شما گم شده [یکى چیزى گفتند که حالا من یادم نیست]. مورد سوم را حضرت ولى عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صلاح ندیدند که جوابش را بگویند. امام(قدس سرّه) فرمودند: پاشید بروید پى کارتان، شما کذّاب هستید. اینها مىروند و بعد یک نامه سراسر توهین به امام خمینی(قدس سرّه) مىنویسند!».
آری رفتار و گفتار امام خمینى(قدس سرّه) در رویارویى با افکار انحرافى و باورهاى خرافى، باید سرمشق و سرلوحهی کار همه رهروان حقیقت پژوه قرار بگیرد.
ج. سیرهی حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رحمه الله):
همچنان که مرحوم والد عظیم الشان ما(رحمه الله) نیز تا آخرین لحظه حیات مبارکشان، به این امر مهم اهتمام داشتند و با این کجرویها مبارزه میکردند؛ ایشان نسبت به روایت توقیع علی بن محمد سمری(رحمه الله) اهتمام و توجه خاصی داشتند و با استناد به آن، به علماء و مردم میفرمودند: «وقاتون را مورد تکذیب قرار دهید، کسانی که مدعی ملاقات و مشاهده اختیاری هستند را تکذیب کنید». ایشان حتی نسبت به کتابهایی که در زمان معاصر درباره این کرامات و ادعای تشرف افراد نوشته میشد نیز برخورد میکردند؛ مثلاً نسبت به کتابی که راجع به مرحوم رجبعلی خیاط نوشته شده بود، با استدلال فرمودند: «برخی از مطالبی که در این کتاب نوشته شده، کذب است»! آری، عالم واقعی، به حکم وظیفهی شرعی، این گونه با بدعتهای خطرناک زمانه برخورد کرده و حد اقل با یک نصیحت ساده، از نشر یا باز نشر چنین ادعاهای واهی یا کتابهای بیمحتوا جلوگیری میکند.
حال آیا در برخورد با انحرافات و خرافات نباید سیرهی عملی این بزرگان، الگوی عینی رفتاری و گفتاری شیعیان قرار گیرد؟ آیا صحیح است که برخی ادعا کنند که فلان آقا صبحانه و ناهار و شامش با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است!؟ آیا صحیح است که برخی ادعا کنند که فلان آقا هر سه وقت، پشت سر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نماز میخواند!؟ آیا صحیح است که برخی ادعا کنند که فلان آقا ریاضت کشیده و با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارتباط دارد! و با بیتفاوتی به او اجازه داده شود که مردم را به دنبال گمراهیهای خود بکشاند!؟ آیا صحیح است که برخی افراد بیسواد، ادعای ارتباط با عالم غیب کنند و با تمسک به کارهای عوامانه از جمله تاکید بر تعبیر خواب و تبلیغ غذا
خوردن با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) یا نماز خواندن با آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و یا گرفتن حکم از آن ذات مقدس(عجل الله تعالي فرجه الشريف)! و یا تبلیغ بر اخذ یارانه از حضرت ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)! و... به سوء استفاده از دین و دیانت مردم دست یازیده و با عقائد آنها بازی کنند و در نهایت موجب وهن دین و بدبینی جوانان و مسلمانان به مکتب تشیع شوند!؟
به نظر میرسد پاسخ بر اهل خرد همچون آفتاب روشن است؛ زیرا این ادعاها قطعاً غلط و نادرست است و اگر با این دعاوی مبارزه نشود و از مدعیان پر مدعای آن جلوگیری نکنند، به یقین سبب گمراهی جامعهی اسلامی و پیروان اهل بیت(عليهم السلام) فراهم میشود؛ از این روست که علما بلاد و بزرگان حوزه باید واقعاً با این عقاید خلاف برخورد کنند.
نکته هفتم: نهادینه کردن بحث نظارت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به جای بحث تشرفات؛
آرزوی قلبی تمام ارادتمندان به ساحت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) این است که اعمالشان مورد رضایت آن حضرت باشد و اساساً طبق آیات و روایات، اعتقاد صحیح این است که امام(عليه السلام) از اندرون قلب انسانها آگاه است و به خصوص بر عملکردهای گفتاری و کارکردهای رفتاری و حتى نیات شیعیان و ارادتمندان خود احاطه دارد. در این زمینه جناب یعقوب بن شُعَيب میگوید از حضرت امام صادق(عليه السلام) درباره معنای آيه یکصد و پنجم سوره توبه، پرسیدم که میفرماید:
(وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)[1]
بگو: هر عملي ميخواهيد انجام دهيد، پس خدا، رسولش و مؤمنان عمل شما را ميبينند...
که امام صادق(عليه السلام) در پاسخ فرمودند:
«قال[عليه السلام] هم الأئمة»[1]
1. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 105.
2. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص219 و تفسیر نورالثقلین، عروسی حویزی، ذیل آیه 105 سوره توبه.
مومنان همان ائمه هستند.
و در همین راستاست که بنابر نقل شیخ طوسی(رحمه الله) در برخی از روايات آمده است که نامهي اعمال بندگان، دو بار در هفته و در روزهای دوشنبه و پنح شنبه، به محضر مبارک امام زمان(عليه السلام) عرضه ميشود و آن حضرت از آنها مطلع میشود؛ در این باره نقل شده است:
«أَنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ عَلَى النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله) فِي كُلِّ إِثْنَيْنِ وَ خَمِيسٍ فَيَعْلَمُهَا وَ كَذَلِكَ تُعْرَضُ عَلَى الْأَئِمَّةِ(عليهم السلام) فَيَعْرِفُونَهَا».[1]
كارهاى بندگان هر دوشنبه و پنجشنبه بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) ارائه مىشود و ايشان از آنها آگاه مىگردند و نيز بر ائمه ارائه و تقديم مىگردد.
حال سؤال این است که آیا اعتقاد به نظارت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر گفتار، رفتار و حتی افکار انسان، از حضور ظاهری و تشرف به محضر ایشان کمتر است؟ به عبارت دیگر، اگر انسان در خلوت خود معتقد باشد که حضرت امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر اعمال و رفتار او نظارت دارد، آیا این اعتقاد، از آن تشرّف ظاهری کمتر است؟ پاسخ این است که قطعاً چنین اعتقادِ والا و بالایی از بحث تشرف به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مهمتر و موثرتر است. زیرا چه شیّادهایی بودند که بدون ذرهای اعتقاد به نظارت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر افعال و اعمالشان، ادعای تشرف میکردند، ولی نه به مال مردم رحم کردند و نه به عِرض و ناموس آنها!.
بنابراین مومن حقیقی و منتظر واقعی، آن کسی است که دقیقاً به آنچه خود ائمه اطهار(عليهم السلام) فرمودهاند عمل کند نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر و بدیهی است که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در این توقیع، صریحاً مشاهده را نفی کردند. پس آن چیزی که حقیقت دارد و دارای ارزش است این است که تمام افعال و اعمال مومنان و شیعیان به امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عرضه میشود و
1. ر. ک. به: همان، ج ۵، ص۳۲۹.
ایشان بر آنها نظارت دارد و از آنها آگاه است.
خلاصه اینکه، نویسندگان و سخنوران به جای پرداختن به مباحثی که فاقد هویت دینی است و از جعلیات و حرفهای باطل به حساب میآید، باید به مباحث اصالتدار و ارزشمدار بپردازند و آنها را برای مردم و منتظران تبیین کرده و نهادینه نمایند و بگویند که:
ای منتظر! تو هر کجای این کرهی خاکی که باشی، آخرین حجت الهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ناظر بر اعمال و افعال توست؛ خواه در خلوت باشی یا در جلوت، خواه در تنهایی باشی یا در همراهی، خواه در برون خانه باشی یا در درون خانه و خواه در گُل روز باشی یا در دل شب.
بله امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شاهد بر رفتار و کردار شیعیان است و چه نیکو شاهدی.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتار هفتم
ظهور، وعدهی حتمی الهی
سخنرانی در سالروز ولادت با سعادت حضرت ولیعصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
آنچه در گفتار هفتم مطالعه خواهید کرد:
1. بررسی آیه اول سوره نحل منطبق بر موضوع مهدویت، ضمن سه نکته؛ نکته اول: تبیین شان نزول آیه؛ نکته دوم: تبیین تاویلات وارده ذیل آیه؛ نکته سوم: تبیین مراد از فراز «امر الله» در قرآن و آیه شریفه؛
2. بایستههای معرفتی و عملی مراسم احیاء شب نیمهی شعبان؛ دستور معرفتی: لزوم باز شناخت مفهوم انتظار و کارکردهای مهم آن؛ دستور عملی: تبیین چند عمل برای خودشناسی، امام شناسی و خدا شناسی؛ ویژگی اول: شبِ احیاء و بیداری؛ ویژگی دوم: شبِ رحمت، رضوان، مغفرت، فضل، توبه، نعمت، جود و احسان؛ ویژگی سوم: شبِ آزادی از جهنم؛ ویژگی چهارم: شبِ تثبیت مقدرات و تقسیم روزیها؛ ویژگی پنجم: شبِ بذل و بخشش الهی و آمرزش گناهان؛ ویژگی ششم: شبِ نماز، قرآن، استغفار و دعا؛ ویژگی هفتم: شبِ استجابت دعا و پذیرش حوائج؛ ویژگی هشتم: شبِ دعای مخصوص پیامبر(صلي الله عليه وآله) به درگاه ربوبی؛
3.جمع بندی و نتیجه گیری بحث.
ظهور، وعدهی حتمی الهی
(أَتَى أَمْرُ اللهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)[1]
فرمان خدا آمدنى است آن را با شتاب مخواهيد، خدا منزه و برتر است از آنچه مشركان براى او شريك قائل مىشوند.
شب نيمهي شعبان، شب بسیار بزرگی است که از حیث فضیلت و عظمت، ائمهی طاهرین(عليهم السلام) آن را بعد از شب قدر، از برترين شبها شمردهاند؛ چرا که خداوند متعال در این شب، فضل خود را به بندگانش عطا ميفرمايد و ايشان را به كرم خويش ميآمرزد.
و البته خدای منان را باید به خاطر توفیق شرکت در مراسم احیاء، دعا و مناجات در مسجد مقدس امام حسن عسکری(عليه السلام) که به امر آن حضرت تاسیس شده است، شکر نمود.
تبیین موضوع بحث؛
بی تردید از زمان ظهور آخرین ذخیرهی الهی که از ديدهها پنهان است، تنها خداوند متعال آگاه است، ولی آنچه مسلم است اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قطعاً روزی ظهور
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نحل، آیه شریفه1.
خواهد کرد و با قیام الهي خود، حکومتي عدل محور بر پا خواهد نمود. زیرا این موضوع، فرمان و خواست خداوند جل جلاله است.
در این زمینه آیات و روایات بیشماری وجود دارد که در این مجال، تنها یکی از آنها مورد مداقه قرار خواهد گرفت و از قِبل آن، چند نکتهی مهم تبیین خواهد شد.
بررسی آیه اول سوره نحل منطبق بر موضوع مهدویت، ضمن سه نکته؛
یکی از آیات شریفهای که خدای تبارک و تعالی بر قلب مبارک پیامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نازل فرمودند، آیه اول سوره مبارکه نحل است که طبق برخی از تأویلات، این آیه شریفه مربوط به مسالهی قیام حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛ همانطور که ذکر شد خدای متعال در این آیه خطاب به پیامبر(صلي الله عليه وآله) میفرماید:
(أَتَى أَمْرُ اللهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)[1]
فرمان خدا آمدنى است آن را با شتاب مخواهيد، خدا منزه و برتر است از آنچه مشركان براى او شريك قائل مىشوند
نکته اول: تبیین شان نزول آیه؛
در تبیین شأن نزول این آیه آمده است که پیامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به مشرکین و کفار میفرمود، اگر دستور خدا را اطاعت نکنید گرفتار عذاب الهی میشوید، ولی مشرکین به پیامبر(صلي الله عليه وآله) عرض میکردند که عذاب الهی چه زمانی فرا میرسد؟ و اینکه این همه وعدهی عذاب میدهی پس این عذاب الهی کجاست؟ بگو عذاب بیاید «ائتنا بعذاب» که در اینجا آیه اول سوره مبارکهی قمر نازل شد و فرمود:
(ٱقْتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلْقَمَرُ)[2]
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه قمر، آیه شریفه1.
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.
ای رسول ما، ساعت و روز قیامت نزدیک شد و انشقاق قمر که از علائم و آثار فرا رسیدن روز قیامت است واقع شد. ولی وقتی این آیه نازل شد، مشرکین و کفار گفتند مبادا عذابی در راه باشد، لذا دست از کار خود کشیدند و گفتند باید دید که این عذاب و قیامت فرا میرسد یا خیر؟ در نتیجه مدتی صبر کردند و دیدند که از عذاب خبری نشد و قیامتی نیامد، لذا دوباره منکر شدند و به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عرض کردند که قیامتی در کار نیست؛ از این رو آیه اول سوره مبارکه انبیاء نازل شد که فرمود:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ)[1]
روز حساب مردم نزديک شد و آنان همچنان، به غفلت رويگردانند.
تا اینکه در آخرین مرحله، آیه اول سوره مبارکه نحل نازل شد و خداوند متعال فرمود:
(أَتَى أَمْرُ اللهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)[2]
فرمان خدا محقق شدنی است آن را با شتاب نخواهيد، خدا منزه و برتر است از آنچه مشركان براى او شريك قائل مىشوند
ای پیامبر، به مشرکین بگو عجله نکنند امر خدا میآید و زود میآید، گویا واقع شده! اینها مپندارند که قیامت به این زودی فرا نمیرسد و قیامتی در کار نیست و اگر مشرکین به دنبال این باشند که بتها را شفعای خویش قرار دهند، خدا شریکبردار نیست و کاری از این بتها ساخته نیست.[3]
1. ر. ک. به: سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه1.
2. ر. ک. به: همان.
3. ر. ک. به: تفسیر رازی، فخر رازی، ج19، ص217-218. وی در این زمینه میگوید: «أن رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم كان يخوفهم بعذاب الدنيا تارة و هو القتل و الاستيلاء عليهم كما حصل في يوم بدر و تارة بعذاب يوم القيامة و هو الذي يحصل عند قيام الساعة، ثم إن القوم لما لم يشاهدوا شيئاً من ذلك احتجوا بذلك على تكذيبه و طلبوا منه الإتيان بذلك العذاب و قالوا له ائتنا به. و روي أنه لما نزل قوله تعالى: «اقتربت الساعة وانشق القمر» (القمر: 1)؛ قال الكفار فيما بينهم إن هذا يزعم أن القيامة قد قربت فأمسكوا عن بعض ما تعملون حتى ننظر ما هو كائن، فلما تأخرت قالوا ما نرى شيئا مما تخوفنا به، فنزل قوله: «اقترب للناس حسابهم» (الأنبياء: 1)؛ فأشفقوا وانتظروا يومها فلما امتدت الأيام قالوا: يا محمد ما نرى شيئا مما تخوفنا به فنزل قوله: «أتى أمر الله» فوثب رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم و رفع الناس رؤوسهم فنزل قوله: «فلا تستعجلوه» و الحاصل أنه عليه السلام لما أكثر من تهديدهم بعذاب الدنيا وعذاب الآخرة ولم يروا شيئا نسبوه إلى الكذب».
نکته دوم: تبیین تاویلات وارده ذیل آیه؛
از مراجعه به مجموع روایات در ذیل این آیه شریفه روشن میشود که این آیه، بر حسب یک روایت بسیار صحیح که در حدّ اعلای از صحّت است، بر موضوع مهدویت تاویل شده است.
در بیان صحت این روایت که جناب شیخ صدوق(رحمه الله) آن را در کتاب شریف «كمال الدين و تمام النعمة» نقل فرمودهاند، همین نکته کافی است که رُواتی که در سلسلهی سند این روایت هستند از اجلّای اصحاب ائمهی طاهرین(عليهم السلام) بوده و از افراد بسیار معتبری محسوب میشوند؛ افرادی همچون: جناب شیخ محمد بن حسن بن أحمد بن وليد قمی(رحمه الله)(...-343هـ. ق)[1]، جناب محمد بن حسن صفار(رحمه الله)(...-290 هـ. ق)[2]،
1. جناب ابو جعفر محمّد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، یکی از بزرگترین فقها و محدّثین امامیه است که پس از درگذشت شیخ کلینی(رحمه الله) در سال 328هـ. ق و والد شیخ صدوق< در سال 329 هـ. ق، پرچمدار علوم آل محمد(عليهم السلام) شناخته میشود. شیخ نَجاشی در توصیف این عالم جلیل القدر مینویسد: «شَیْخُ الْقُمیّینَ وَ فَقیهُهُمْ وَ مُتَقَدِّمُهُمْ وَ وَجْهُهُمْ... ثِقَةٌ ثِقَةٌ، عَیْنٌ، مَسْکُونٌ إلَیْهِ»/ پیشوای علمای قم و فقیهِ بزرگِ آنها و پیشرو و چهره درخشانِ آنان بود. فوقالعاده مورد اعتماد و اطمینان، سرشناس و روایاتِ او از هر جهت مقبولِ همگان بود. ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشی(رحمه الله)، ص383.
2. جناب محمّد بن حسن بن فَرُّوخ صَفّار از فقها و محدثین بزرگوار قم میباشد که استاد شیخ کلینی(رحمه الله)، والد شیخ صدوق(رحمه الله) و جناب ابن ولید قمی(رحمه الله) نیز به حساب میآید. ایشان صاحب تالیفات بسیاری از جمله «کتابُ الردّ علی الغُلاة»، «کتابُ المَثالب» و کتاب «بصائرُ الدرجات» میباشد. شیخ نجاشی(رحمه الله) این شخصیت جلیل القدر را چنین توصیف مینماید: «کانَ وَجْهاً فی أصْحابِنَا الْقُمیّینَ، ثِقَةً، عَظیمَ الْقَدْرِ، راجِحاً، قَلیلَ السَّقْطِ فِی الرِوایَةِ»/ چهره درخشانی در میان علمای امامیه بود. او مورد اطمینان و والامقام است [در صورت اختلاف،] احادیث او بر دیگران، رجحان و برتری دارد. در نقلهایش، به ندرت افتادگی وجود دارد. ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشی(رحمه الله)، ص354.
جناب يعقوب بن يزيد انباری قمی(رحمه الله)(...-...)[1]، جناب محمد بن زیاد بن عیسی ازدی معروف به محمد بن أبي عمير(رحمه الله)(125/135- 217هـ ق)[2]، جناب أبان بن عثمان(رحمه الله)(...- ح170 هـ ق)[3] و جناب أبان بن تغلب(رحمه الله)(...-141هـ ق)[4].
1. جناب ابو یوسف يعقوب بن يزيد بن حماد انباری قمی(رحمه الله) از چهرههای موجّه و بلند مرتبه شیعی و كثیرالرّوایة امامیه است و استاد احمد بن ادریس قمی(رحمه الله)(...- 206 هـ ق) و احمد بن محمد بن خالد برقی قمی(رحمه الله)(...-274هـ ق) و بسیاری دیگر از اجلای اصحاب است. وی محضر سه امام همام یعنی حضرت امام رضا، حضرت امام جواد و حضرت امام هادی(عليهم السلام) را درک کرده است و شیخ نجاشی(رحمه الله) در مورد ایشان میفرماید: «یعقوب بن یزید ابویوسف، یكی از نویسندگان منتصر خلیفه عباسی بود و بعد به بغداد رفت و صاحب دو ویژگی بود: وجاهت و صداقت.» ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشی(رحمه الله)، ص450.
2. جناب ابواحمد محمد بن زیاد بن عیسی معروف به «محمد ین أبي عمير(رحمه الله)» از محدثین امامیه و از اصحاب اجماع که نه تنها در فقه شیعه، بلکه در فقه اهل سنت نیز مهارت داشت او استاد احمد بن محمد بن عیسی(رحمه الله)، فضل بن شاذان(رحمه الله)، صفوان بن یحیی(رحمه الله)، حسن بن محبوب(رحمه الله) و... بود و توفیق حضور چهار امام معصوم یعنی امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد(عليهم السلام) پیدا کرده بود. شیخ نجاشی(رحمه الله) در مورد او میگوید: «جلیل القدر، عظیم المنزله عندنا و عند المخالفین». ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشي(رحمه الله)، ص326.
3. جناب ابان بن عثمان الأحمر البجلي(رحمه الله) از شخصیتهای بارز شیعه و از اصحاب اجماع است. وی استاد جناب محمد بن أبي عمير(رحمه الله)، محمد بن زياد بياع(رحمه الله)، حماد بن عيسي(رحمه الله)، حسن بن محبوب(رحمه الله)، يونس بن عبدالرحمان(رحمه الله) و بسیاری دیگر از بزرگان از اصحاب بوده است. وی از شمار جوانان اصحاب امام باقر و صادق(عليهما السلام) بوده است. شیخ کشی(رحمه الله) او را فقیه و از اصحاب اجماع میداند. ر. ک. به: : اختیار معرفة الرجال، شیخ کشی(رحمه الله)، ص375، ش705.
4. أبوسعيد أبان بن تَغْلِب بن رِباح جريري از موثّقترين فقهای امامیه و بزرگترین شخصیتهای فقهی شیعه است که محضر سه امام یعنی حضرت امام سجّاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) را درک كرده است. در جلالت شان او همین بس که امام باقر(عليه السلام) خطاب به او فرمود: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ المدینة وَ أفْتِ النَّاسَ! فَإنِّي اُحِبُّ أنْ يُرَي فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ!»/ بنشين در مسجد مدینه و براي مردم فتوا بده! چرا كه من دوست دارم مثل تو در ميان شيعيانم ديده شود! ر. ک. به: الفهرست، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص17و چون خبر ارتحال أبان براي امام صادق(عليه السلام) آمد، ایشان فرمود: «أمَا وَاللهِ لَقَدْ أوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أبَانٍ»!/ سوگند به خدا آگاه باشيد و بدانيد كه مرگ أبان، دل مرا به درد آورد!. ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشی(رحمه الله)، ص7-10.
حال در این روایت، جناب ابان بن تغلب(رحمه الله) از حضرت امام صادق(عليه السلام) نقل میکند که ایشان فرمود:
«أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ(عليه السلام) جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ أَبْيَضَ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَضَعُ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ اللهِ الْحَرَامِ وَ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَ يُنَادِي بِصَوْتٍ طَلِقٍ تَسْمَعُهُ الْخَلَائِقُ أَتى أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ»[1]
اولین کسی که با حضرت قائم [در آخر الزمان] بیعت میکند، [ وجود مبارک حضرت] جبرئیل است؛ او به صورت پرندهی سفیدی[2] بر قائم ظاهر و نازل میشود و با او بیعت میکند؛ سپس یک پای خود را روی مسجد الحرام، [شاید روی کعبه] قرار دهد و پای دیگر خود را بر روی بیت المقدس قرار میدهد، بعد جبرئیل با یک ندا و فریاد بلند ندا میدهد، ندایی که اهل مشرق و مغرب آن را میشنود، ندایی که همهی خلایق آن را میشنود و آن ندا خواندن آیه شریفه اول نحل است که فرمود: آن وعده حتمی و امر خدا که [در آخر الزمان] مقدّر کرده بود، آمد.
به عبارت دیگر، طبق این روایت، ظهور حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در زمانی محقق خواهد شد که بسیاری از مؤمنین از ظهور ایشان مأیوس میشوند، همان طوری
1. ر. ک. به: كمالالدين، شیخ صدوق(رحمه الله)، ج2، ص671 و بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص28 و تفسير عياشي، محمد بن مسعود سمرقندی(عیاشی)(رحمه الله)، ج2، ص254. در نسخه عیاشی با کمی اختلاف در کلمات چنین آمده است: «إنّ أوّل من يبايع القائم جبرئيل، ينزل عليه في صورة طير أبيض فيبايعه، ثمّ يضع رجلاً علي البيت الحرام و رجلاً علي البيت المقدّس، ثمّ ينادي بصوت رفيع: أتي أمر الله فلا تستعجلوه».
2. در اینکه منظور از پرنده سفید چیست، چند احتمال داده شده است که عبارتند از: احتمال اول: ممکن است منظور از پرنده سفید همین پرنده دنیوی باشد. احتمال دوم: شاید از جهت نورانیّت تشبیه به پرنده سفید شده باشد.
که در صدر اسلام، عدهای از وقوع قیامت مأیوس شدند و با استفهام انکاری به رسول گرامی خدا(صلي الله عليه وآله) میگفتند که پس آن عذاب الهی چه زمانی محقق خواهد شد؟ یعنی امر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آنچنان به تأخیر میافتد و مسئله برای مردم عجیب میشود که عدهی زیادی از آنها، از اصل ظهور مأیوس میشوند، اما ناگهانی تمام جهان، با ندایی از آسمان که صوت جبرییل(عليه السلام) است و آسمانها و زمین را فرا میگیرد و از علائم حتمی ظهور دانسته شده[1]، مواجه میشوند که فرمان خدا آمد، آن را با عجله نخواهيد. حتی در یکی از روایات که از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، وارد شده است که حضرت جبرئیل(عليه السلام) مضاف بر بشارت ظهور، نام خود و پدر حضرت را نیز، به تمام عالم بشارت میدهند. به بخشی از این روایت بلند عنایت فرمایید:
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ ... الصَّيْحَةُ ... صَيْحَةُ جَبْرَئِيلَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ ثُمَّ قَالَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ(عليه السلام) فَيَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا يَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا اسْتَيْقَظَ وَ لَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَيْهِ ... فَرَحِمَ اللهُ مَنِ اعْتَبَرَ بِذَلِكَ الصَّوْتِ ... فَلَا تَشُكُّوا فِي ذَلِكَ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا ... وَ عَلَامَةُ ذَلِكَ أَنَّهُ يُنَادِي بِاسْمِ الْقَائِمِ وَ اسْمِ أَبِيهِ...»[2]
امام باقر(عليه السلام) فرمود: ... ندا ....[همان]... ندای [آسمانی] جبرییل است به سوی تمام مردم جهان؛ سپس حضرت(عليه السلام) فرمود: ندا كنندهاى از آسمان، به نام قائم آل محمّد(عليه السلام) ندا مىدهد و همه كسانى كه در شرق و غرب عالم هستند مىشنوند، خفتهاى نمىماند جز اينكه بيدار مىگردد و ايستادهاى نمىماند جز اينكه مىنشيند و نشستهاى نمىماند جز اينكه وحشت زده برمىخيزد ... پس
1. در مباحث قبل درباره علائم حتمی ظهور حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) سخن به میان رفت که یکی از آنها صیحه یا ندای آسمانی بود.
2. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج52، ص230 و الغيبة، شیخ نعماني(رحمه الله)، ص253.
درود خدا بر كسانى كه از آن نداى آسمانى پند و اندرز گيرند ... از اين رو در آن ترديد نكنيد، آن را بشنويد و اطاعت كنيد... و علامت آن اين است كه به نام قائم و پدر گرانقدرش ندا مىدهد.
بنابراین فارغ از روایات و نقلهای تاریخی، اگر کسی صرفاً از قرآن کریم بخواهد دلیلی بر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اقامه کند، میتواند از میان خیل بیشمار آیات دال بر موضوع مهدویت، به آیهی اول سورهی مبارکهی نحل استناد کند. آیهای که روایت بسیار معتبر جناب ابان بن تغلب(رحمه الله) در تاویل آن وجود دارد، مبنی بر اینکه بالاخره زمانی در دنیا فرا خواهد رسید که در آسمانها، ندای جبرئیل(عليه السلام) طنین انداز شده و این آیه توسط او برای مردم خوانده میشود و یکایک اهل عالم، از ظهور حضرت قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که در این آیهی شریفه از آن به (أَمْرُ الله) تعبیر شده، اطلاع پیدا میکنند.
نکته سوم: تبیین مراد از فراز «امر الله» در قرآن و آیه شریفه؛
نکتهی دیگری که لازم است تبیین شود این است که (أَمْرُ الله) از نظر قرآن به چه چیزی گفته میشود؟ در پاسخ باید گفت که با مراجعه به قرآن کریم، روشن میشود که (أَمْرُ الله) به فعلی از افعال الهی اطلاق میشود که فقط ارادهی مستقیم و مبارک ذات اقدس الاه در تحقق آن دخالت دارد و به دیگر مخلوقات، اجازهی دخالت در آن را نمیدهد و کسی نباید در (أَمْرُ الله) شک کند؛ زیرا قطعی، حتمی و محقق شدنی است؛ از این رو، خداوند متعال در قرآن کریم در موارد مختلف به حتمیت و قطعیت (أَمْرُ الله) اشاره میفرماید که عبارتند از:
(وَ كانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولاً)[1]، (حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللهِ)[2]،
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نساء، آیه شریفه47. «يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولاً».
2. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه48 «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَ هُمْ كارِهُونَ».
(لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللهِ)[1]، (أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ)[2]، (يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ)[3]، (أَتى أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ)[4]، (كانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولاً)[5]، (كانَ أَمْرُ اللهِ قَدَراً مَقْدُوراً)[6] ، (فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ)[7]، (فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللهِ)[8]، (حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللهِ)[9] و (ذلِكَ أَمْرُ اللهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ)[10].
1. ر. ک. به: سوره مبارکه هود، آیه شریفه43 «قالَ سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ».
2.ر. ک. به: سوره مبارکه هود، آیه شریفه 73 «قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ».
3. ر. ک. به: سوره مبارکه رعد، آیه شریفه11 «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ».
4. ر. ک. به: سوره مبارکه نحل، آیه شریفه 1 «أَتى أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ».
5. ر. ک. به: سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 37.«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللهَ وَ تُخْفي في نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولاً».
6. ر. ک. به: سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 38 «ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فيما فَرَضَ اللهُ لَهُ سُنَّةَ اللهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللهِ قَدَراً مَقْدُوراً».
7. ر. ک. به: سوره مبارکه غافر، آیه شریفه 78 «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ».
8. ر. ک. به: سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 9 «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ».
9. ر. ک. به: سوره مبارکه حدید، آیه شریفه 14 «يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ».
10. ر. ک. به: سوره مبارکه طلاق، آیه شریفه 5 «ذلِكَ أَمْرُ اللهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً».
«و فرمان خدا همواره تحقق يافته است»، «تا حقّ آمد و فرمان خدا آشكار شد»، «امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارندهاى نيست»، «آيا از فرمان خدا تعجب میکنی؟»، «به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مىكنند»، «فرمان خدا محقق شدنی است آن را با شتاب نخواهيد»، «فرمان خدا همواره تحقق يافته است»، «پس چون فرمان خدا برسد به حقّ داورى مىشود»، «با آن [طايفهاى] كه تعدّى مىكند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد»، «تا آنگاه که فرمان خدا در رسيد» و «اين فرمان خداست که بر شما نازل کرده است».
به عبارت دیگر، (أَمْرُ الله) عملی است که صرفاً ذات خدا تحقق آن را اراده میکند و دیگران هیج نقشی در تحقق آن ندارند؛ زیرا (إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ)/ خدا فرمانش را به انجام میرساند. بنابراین در قرآن کریم، مصادیق مختلفی برای (أَمْرُ الله) بیان شده است که برخی از آنها عبارتند از:
مصداق اول: قرآن؛
یکی از مصادیق (أَمْرُ الله) در قرآن کریم، خودِ «قرآن» است. زیرا ارادهی حتمی الهی، بر نزول آن تحقق گرفته است و فرموده است: (ذلِكَ أَمْرُ اللهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ)/ اين [قرآن] فرمان خداست که بر شما نازل کرده است. و از این رو خود، حافظ و نگهبان اوست؛ چه اینکه میفرماید: (إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)[1] ما قرآن را خود نازل کردهايم و خود نگهبانش هستيم.
مصداق دوم: قیامت؛
یکی دیگر از مصادیق (أَمْرُ الله) در قرآن کریم، «قیامت» است؛ زیرا ارادهی حتمیِ خداوند متعال ورای تحقق آن است و غیر از ارادهی ذات اقدس او، ارادهی دیگری در ورای آن نیست؛ از این رو، از زمان برپایی آن غیر از خداوند منان، هیچ کس دیگری اطلاع ندارد.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه حجر، آیه شریفه 9.
مصداق سوم: ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
یکی دیگر از مصادیق (أَمْرُ الله) در قرآن کریم، «ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)» است؛ زیرا در تحقق آن فقط ارادهی حتمیِ خداوند متعال دخالت دارد و غیر از ارادهی ذات اقدس او، ارادهی دیگری در تحقق آن دخالت ندارد؛ از این رو، از زمان ظهور و قیام آن منجی موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، غیر از خداوند منان، هیچ فرد دیگری اطلاع ندارد.
بنابراین از مجموع آیات ذکر شده، این نتیجه حاصل میشود که:
اولاً: در قرآن کریم، (أَمْرُ الله) به امور قطعی و حتمی الهی اطلاق میشود؛
ثانیاً: خدای تبارک و تعالی خود، زمینهی تحقق امر خویش را فراهم میکند و کسی نمیتواند مانع آن شود، زیرا: (إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ)؛
ثالثاً: ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) یکی از مصادیق (أَمْرُ الله) است. از این رو، دیگر کسی نباید در آن تردید کند، به خصوص مؤمنان که هرگز نباید ذرهای در این مسئلهی قطعی تردید داشته باشند؛ زیرا این یک امر حتمی الهی است که قطعاً محقق خواهد شد.
مطابق این تحلیل، امروز اگر دنیای کفر، توهم کردهاند که میتوانند از ظهور حتمی و یقینی حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جلوگیری کنند و یا اگر توهم کردهاند که به جای حکومت الهی و جهانی حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میتوانند حکومت دیگری را جعل کنند، قطعاً در خیال باطل خود غوطه ورند و در ضلالت آشکاری به سر میبرند و توهمشان خواب پریشانی بیش نیست! زیرا (إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ) و بی تردید، خدا امرش را محقق میکند و هیچکس نمیتواند مانع امر ذات باریتعالی شود. در نتیجه حال که ظهور حضرت
بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از مصادیق(أَمْرُ الله) است؛ از این رو همه باید خودشان را برای ظهور این نعمت بزرگ الهی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آماده کنند.
بایستههای معرفتی و عملی مراسم احیاء شب نیمهی شعبان؛
آن گونه که از خلال روایات روشن میشود، یکی از مصادیق بارز آمادگی برای ظهور قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، در احیای شب نیمهی شعبان متبلور میگردد؛ چرا که برگزاری مراسم احیاء در شب پر نور و پر برکت نیمهی شعبان، به معنای یادکرد حقیقی شیعیان و یادآوری واقعی محبان است نسبت به امام غائبشان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و به یقین زمینهای است برای تحقّق انتظار سازنده در وجود مؤمنان راستین. از این رو در این شب عزیز، لازم است از حیث معرفتی و نیز از حیث عملی به دو دستور مهم عنایت شود که عبارتند از:
دستور معرفتی: لزوم باز شناخت مفهوم انتظار و کارکردهای مهم آن؛
از روایات صادره دربارهی انتظار، به خوبی استفاده میشود که نباید این گونه تصور نمود که همانطور که نوافل مستحبـند، همانطور نیز، انتظار مستحب است؛ زیرا آنچه از مجموع روایات باب انتظار برداشت میشود این است که انتظار ظهور آخرین حجت حق(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، از مقدمات ایمان به خدای متعال و دستورات محکم و وعدههای تخلف ناپذیر اوست و پر واضح است که تمام انبیاء عظام الهی(عليهم السلام) در عالیترین حد از ایمان و انتظار بودهاند.
بر این اساس، چون ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از وعدههای محتوم خداست، از این رو، میبایست تمام انبیاء بزرگوار الهی(عليهم السلام) از منتظران واقعی باشند که در واقع نیز، چنین بودند. زیرا تمام انبیاء(عليهم السلام) وظیفه داشتند تا به امّت خویش ابلاغ نمایند که رسالت و دعوتشان، نه تنها مقدمهایست برای تحقق رسالت و ظهور کلی الهی، بلکه مقدمهایست برای زمانی که تمام دین و علم با همهی ابعاد وسیعشان، برای تمام بشریّت در زمان ظهور، ظاهر میشود. از باب نمونه حضرت عیسی(عليه السلام) به عنوان یکی از انبیاء عظام الهی،
جزو منتظران واقعی ظهور آخرین منجی عالم بشریت است؛ چرا که به تصریح قرآن کریم بعد از توطئهی یهود برای کشتن آن حضرت، ایشان به آسمانها عروج فرمودند و اکنون حدود دو هزار سال است که در آسمانها به سر میبرند و روزی بر خواهند گشت. قرآن کریم به این واقعیت اشاره کرده و میفرماید:
(وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا(*) بَلْ رَفَعَهُ اللهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا)[1]
و گفته ايشان كه: ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد و خدا توانا و حكيم است.
در منابع شیعی و سنی، رواياتي دربارهي نزول حضرت عيسي جهت ياري حضرت مهدی وارد شده است؛ از جمله ابوهريره از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در این زمینه روايت ميكند كه فرمود:
«كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ»[2]
چگونه خواهيد بود، هنگامي كه پسر مريم در ميان شما نازل شود و پيشواي شما از ميان خود شما باشد؟
و یا ابو امامهي باهلي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دربارهی نزول حضرت عیسی(عليه السلام) و اقتدا
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نسا، آیه شریفه 157-158.
2. ر. ک. به: صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، ج1، ص123 و صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، ج4، ص172 و مسند احمد بن حنبل، احمد بن محمد شيباني، ج2، ص642.
نمودن ایشان به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود:
«هُمْ [عرب] يَوْمَئِذٍ قَلِيلٌ وَ جُلُّهُمْ بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ إِمَامُهُمْ مَهْدِيٌ رَجُلٌ صَالِح فبينما امامهم قد تقدّم يُصلّي بهم الصبح، اذ نزل عيسي بن مريم حين كبّر للصبح، فرجع ذلك الامام ينكص، ليتقدم عيسي يُصلّي بالناس، فيَضَع عيسي يده بين كِتفَيه فيقول: تقدَّم فصلّها، فانّها لك أقيمت، فيصلّي بهم امامُهم»[1]
آن روز، جماعت عرب ضعيفـند و بيشتر آنان در بيت المقدس جمع هستند و امامشان مهدي، مرد صالح است؛ پس امامشان در حالي كه اذان صبح گفته ميشود قدم جلو ميگذارد تا نماز صبح را به جماعت بخواند در همين حال، عيسي بن مریم فرود ميآيد. پس امامشان برميگردد تا عيسي براي اقامهي نماز به جلو بايستد، ولي عيسي دستش را روي شانه او گذاشته و ميگويد: شما جلو بايستيد كه امامتِ نماز براي شما برپا شده است. آن گاه امامشان به امامت میايستد و عيسي به او اقتدا میكند.
آری معنای انتظاری که از آرمانهای مقدس و آرزوهای معزز پیامبران الهی(عليهم السلام) بوده است تا جایی که بعد از بازگشت از هزاران سال عروج به آسمان، با افتخار به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اقتدا میکنند، این نبوده و نیست که انسان از وظائف و تکالیف اجتماعی خود سلب مسؤلیت نموده و توجهی به حوادث جهانی و انقلابهای مردمی و بیداریهای دینی نداشته باشد و کنج عزلت بپسندد و صرفاً به وظائف فردی خود بیاندیشد و به اصطلاح فقط در خلوت خود با حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مناجات کند، بلکه معنای انتظاری که مورد نظر انبیاء بزرگ از آدم(عليه السلام) تا خاتم(صلي الله عليه وآله) بوده و در روایات، به عنوان «برترین عبادات» و «بهترین معاملات» بر آن تکیه و تاکید شده، این است که انسانِ منتظر، دم به دم، دغدغهی عرضه و استقرار تمام دین را برای تمام ابنا بشر داشته باشد و لحظه به
1. ر. ک. به: سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد بن عبدالله بن ماجه قزويني، ج2، ص526، ح4077 و مسند احمد بن حنبل، احمد بن محمد الشيباني، ج4، ص344 و همان، ج5، ص251 و همان، ج4، ص307.
لحظه مترصد تحقق زمان تسلیم تک تک انسانها در برابر اسلام عزیز باشد و آن به آن به دنبال تکامل حقیقی انسانها در این دنیا و کسب مراحل عالی علم و عمل و عقل و اخلاق در پرتو امام معصوم(عليه السلام) باشد.
به عبارت دیگر، معنای انتظار این است که قلب منتظر، همیشه برای دین خدا بتپد و دل او برای مواظبت از آن بسوزد و شمع جانش در مراقبت از دین خدا همواره شعلهور باشد، تا هر گاه دشمنان اسلام قصد لطمه زدن یا آسیب رسانی به دین خدا داشتند، بتواند با معرفت دینی، به وظیفهی الهی خود در مقابل آنان عمل کند و در گذر زمان با فراست برنامه ریزی نماید تا متناسب با نقشهها به دفاع از دین خدا برخیزد. و این بیان، همان بیانی است که بر مبنای منابع روایی و ادلهی دینی، انتظار را جزء مقوّمات ایمان میشمارد و انسان بدون انتظار را، فاقد ایمان صحیح معرفی مینماید.
پس خوشا به حال کسانی که منتظر حقیقیاند و معنای انتظار را در مکتب اهل بیت(عليهم السلام) فهمیده و درک کردهاند؛ خوشا به حال کسانی که به دنبال برافراشته شدن علم اسلام و غلبه بر مخالفین اسلامنـد؛ خوشا به حال کسانی که به دنبال بهرهمندی تمام ابنا بشر از مواهب معرفت افزای دین و خوان پر نعمت اسلامند. آری خوشا به حال منتظرانی که اگر ظهور در زمان حیاتشان محقق شود نفع میکنند و اگر در زمان مماتشان انجام پذیرد، هیچ گاه ضرر نمیکنند؛ چرا که امام باقر(عليه السلام) در وصف اینان فرموده است:
«مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَلَّا يَمُوتَ فِي وَسَطِ فُسْطَاطِ الْمَهْدِيِّ وَ عَسْكَرِهِ»[1]
كسي كه در حال انتظار ما بميرد، هيچ ضرري نميكند و همانند كسي است كه در وسط خيمهي مهدی و سپاهيانش وفات يابد.
آری انتظار سازنده که جزو شیرینترین معاملات و برترین عبادات دانسته شده و همهی انبیاء مکرم و اولیاء معظم(عليهم السلام) به دنبال آن بودند، واجد این ویژگیهاست و صد
1. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص372.
البته چنین انتظاری، یکی از مصادیق صحیح درک کردن قائم آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و اساساً هر امتی که چنین باشد جزو گرامیترین امتهاست. رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در اين باره فرمودهاند:
«طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ يَتَوَلَّى وَلِيَّهُ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ يَتَوَلَّى الْأَئِمَّةَ الْهَادِيَةَ مِنْ قَبْلِهِ أُولَئِكَ رُفَقَائِي وَ ذَوُو وُدِّي وَ مَوَدَّتِي وَ أَكْرَمُ أُمَّتِي عَلَيَّ قَالَ رِفَاعَةُ وَ أَكْرَمُ خَلْقِ اللهِ عَلَيَ»[1]
خوشا به حال کسي که قائم اهلبيت را درک کند، حال آنکه پيش از قيام او نيز پيرو او باشد، با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و با رهبران و پيشوايان هدايتگر پيش از او نيز دوست باشد. اينان همچنين و دوستان من و گراميترين امت من در نزد من هستند.
دستور عملی: تبیین چند عمل برای خودشناسی، امام شناسی و خدا شناسی؛
درباره اهمیت، شرافت، فضیلت و جلالت احیاء در شب نیمهی شعبان و گره زدن انتظار آخرین منجی بشریت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) با نماز، عبادت، یادآوری، دعا، توبه، تلاوت قرآن و...، روایت مهمی از وجود گرامی و نازنین پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده است که اعمال خاص و ویژگیهایی مهمی برای این شب بیان میکند که تامل در آن برای منتظران بسیار راهگشاست که عبارتند از:
ویژگی اول: شبِ احیاء و بیداری؛
اولین ویژگی شب نیمهی شعبان را باید در کلام پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، در ابتدای این روایت جستجو کرد که فرمودند در شب نیمهی شعبان مشغول استراحت بودم که ملکی از ملائکهی مقرب الهی حضرت جبرئیل(عليه السلام) نازل شد و عرض کرد:
1. ر. ک. به: الغيبة، شيخ طوسي(رحمه الله)، ص456 و کمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق(رحمه الله)ج1، ص286.
«یَا مُحَمَّدُ أَ تَنَامُ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا هَذِهِ اللیْلَةُ؟ قَالَ هِیَ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قُمْ یَا مُحَمَّدُ فَأَقَامَنِی»
ای محمد آیا در این شب میخوابی؟ گفتم ای جبرئیل: این شب چه شبی است؟ گفت شب نیمه شعبان، گفت ای محمد بلند شو، بلند شدم.
پس اولین عملی که در این شب لازم است صورت گیرد، احیاء و شب زنده داری است. و پر واضح است که احیاء به معنای زنده کردن است که در نقطهی مقابل آن اماته قرار دارد که به معنای میراندن میباشد. از این رو، شب برای انسان از دو حال خارج نیست یا زمانی است برای خوابیدن و مردن و یا زمانی است برای بیدار بودن و زنده شدن. بر این اساس، زنده نگه داشتن شب نیمهی شعبان، به این است که انسان دل خویش را با عبادت و تقرب به خدا و یاد امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) زنده کند و حیات معنوی کسب نماید. و چه نیکو شبی است، شب نیمهی شعبان برای تجدید عهد معنوی و میثاق الهی با خدا و امام زمانش(عجل الله تعالي فرجه الشريف).
ویژگی دوم: شبِ رحمت، رضوان، مغفرت، فضل، توبه، نعمت، جود و احسان؛
دومین ویژگی شب نیمهی شعبان، مستفاد از این روایت، به فضائل این شب اختصاص دارد که حضرت جبرئیل(عليه السلام) پس از آن که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) را به بقیع برد، حقائق مهمی را از این شب با فضیلت نمودار ساخت. نبی مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله) در این باره میفرمایند:
«ثُمَّ ذَهَبَ بِی إِلَى الْبَقِیعِ ثُمَّ قَالَ لِیَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِنَّ هَذِهِ لَیْلَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَیُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ وَ بَابُ الرِّضْوَانِ وَ بَابُ الْمَغْفِرَةِ وَ بَابُ الْفَضْلِ وَ بَابُ التَّوْبَةِ وَ بَابُ النِّعْمَةِ وَ بَابُ الْجُودِ وَ بَابُ الْإِحْسَانِ»
سپس مرا به بقیع برد و گفت سرت را بالا ببر همانا در این شب، ابواب آسمان گشوده میشود و ابواب رحمت الهی، [مانند:] درب بهشت، درب بخشش، درب
توبه، درب نعمت، درب فضل و احسان [برای احیا کنندگان] باز میگردند.
ویژگی سوم: شبِ آزادی از جهنم؛
سومین ویژگی شب نیمهی شعبان، مستفاد از این روایت این است که خداوند متعال در این شب عزیز، انسانها را از جهنم و دوزخ آزاد میکند. زیرا هر انسانی در جهنمی از اعمال خویش قرار دارد. چه این که کسی نمیتواند ادعا کند که هیچ گناهی نکرده است و در برابر خدا هیچ تقصیری ندارد. بر این اساس پیامبر مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله) در ادامهی روایت به بخشش انسان و آزادی او از جهنم گناه اشاره کرده و میفرمایند:
«یُعْتِقُ اللهُ فِیهَا بِعَدَدِ شُعُورِ النَّعَمِ وَ أَصْوَافِهَا»
[این شب شبی است که] خدا به عدد [موها و] پشمهای حیوانات، انسانها را از آتش جهنم آزاد میکند.
بنابراین همانطور که شب قدر، شب اقرار به تقصیر و اعتراف به گناه و توبه و بازگشت به خدا و شب رهایی از جهنم منیت و گناه است؛ همانطور نیز، شب نیمهی شعبان نیز، شب اقرار به تقصیر و اعتراف به گناه است و شبی است که انسان باید به خدا عرض نماید که من هیج چیز از خود ندارم، نه جراتی دارم تا بتوانم از اعمال خود دفاع کنم و نه توانی دارم تا آتش دوزخ را تحمل نمایم، بلکه فقط زبان الکنی دارم تا در برابرت اقرار کنم که گناهکارم!
پس طبق این فراز از روایت، این شب شبی است که در صبح آن، این احساس باید در انسان حاکم شود که از جهنّم اعمالش آزاد شده است.
ویژگی چهارم: شبِ تثبیت مقدرات و تقسیم روزیها؛
چهارمین ویژگی شب نیمهی شعبان، مستفاد از این روایت این است که خداوند متعال در این شب پر راز و رمز، مقدرات انسان را رقم میزند و روزیها به ویژه
روزیِ معنویِ را تقسیم میکند؛ پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در ادامهی این روایت میفرمایند:
«وَ یُثَبِّتُ اللهُ فِیهَا الْآجَالَ وَ یُقَسِّمُ فِیهَا الْأَرْزَاقَ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ وَ یُنْزِلُ مَا یَحْدُثُ فِی السَّنَةِ کُلَّهَا»
و زمان مرگ را در آن ثبت كرده و به مدت يك سال روزيها را تقسيم ميكند و هر چه را كه در تمام سال اتفاق ميافتد فرو ميفرستد.
ویژگی پنجم: شبِ بذل و بخشش الهی و آمرزش گناهان؛
بعضی از اعمال عبادی و افعال خیر، چنان پر قدرت و پر اثرنـد که میتوانند گناهان گذشتهی انسان را محو کند و آمرزش آنها را به همراه داشته باشد. احیاء شب نیمهی شعبان، یکی از همین اعمال عبادی است که خداوند متعال چنین تاثیری در آن نهاده است. پیامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در ادامه میفرماید:
«یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَحْیَاهَا بِتَکْبِیرٍ وَ تَسْبِیحٍ وَ تَهْلِیلٍ وَ دُعَاءٍ وَ صَلَاةٍ وَ قِرَاءَةٍ وَ تَطَوُّعٍ وَ اسْتِغْفَارٍ کَانَتِ الْجَنَّةُ لَهُ مَنْزِلًا وَ مَقِیلًا وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»
ای محمد! كسي كه اين شب را با گفتن «الله اكبر»، «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و دعا و نماز و قرآن خواندن و انجام اعمال مستحب و استغفار كردن زنده نگهدارد بهشت منزلگاه و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آيندهاش بخشيده ميشود...
ویژگی ششم: شبِ نماز، قرآن، استغفار و دعا؛
یکی دیگر از ویژگیهای این شب شریف، این است که در آن، اعمال عبادی خاصی وارد شده است؛ از جمله نماز، قرآن، تسبیح، تحلیل و تقرب به ذات باریتعالی، تا جایی که ثواب این کار مقدس، همرتبهی ثواب و مجاهدت شهیدان راه الهی شمرده شده است. پیامبر عظیم الشان خدا(صلي الله عليه وآله) در ادامه میفرمایند:
«یَا مُحَمَّدُ مَنْ صَلَّى فِیهَا مِائَةَ رَکْعَةٍ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ عَشْراً وَ سَبَّحَ اللهَ مِائَةَ مَرَّةٍ غَفَرَ اللهُ لَهُ مِائَةَ کَبِیرَةٍ مُوبِقَةٍ مُوجِبَةٍ لِلنَّارِ وَ أُعْطِیَ بِکُلِّ سُورَةٍ وَ تَسْبِیحَةٍ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ وَ شَفَّعَهُ اللهُ فِی مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ شَرَکَهُ فِی ثَوَابِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاهُ مَا یُعْطِی صَائِمِی هَذَا الشَّهْرِ وَ قَائِمِی هَذِهِ اللیْلَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً فَأَحْیِهَا یَا مُحَمَّدُ وَ أْمُرْ أُمَّتَکَ بِإِحْیَائِهَا وَ التَّقَرُّبِ إِلَى اللهِ تَعَالَى بِالْعَمَلِ فِیهَا فَإِنَّهَا لَیْلَةٌ شَرِیفَةٌ»
ای محمد کسی که در این شب صد رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از اینکه نمازها تمام شد، ده مرتبه فاتحة الکتاب، ده مرتبه آیة الکرسی، صد مرتبه تسبیح خدا بگو که اگر این کار را بکند خدا صد گناه کبیرهای که موجب بقاء در جهنم است میبخشد و اگر کسی این کار را انجام بدهد، خدا در مقابل هر سوره، یک قصر در بهشت به او میدهد روز قیامت او را شفیع صد نفر از فامیل خودش قرار میدهد، خدا وی را در ثواب شهدا شریک میکند و بدون هیچ کم و کاستی خدا به احیاء کنندگان این شب اعطا میکند هر آنچه را از اجر و ثواب که در این ماه به روزه دارن عطا کرده است و یا محمد احیا کن این شب را و به امّت خود امر کن که امشب را احیا کنند و به سوی خدا تقرب بجویند با اعمال این شب زیرا این شب، شب شریفی است.
بنابراین نماز پر ثوابی که مرحوم سیّد بن طاووس(رحمه الله) در کتاب «اقبال الاعمال» برای امشب ذکر کرده و مرحوم شیخ عباس قمی(رحمه الله) آن را در کتاب شریف «مفاتیح الجنان» نیاورده، از این روایت اتخاذ شده است. البته پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در روایت دیگری که در ذیل این حدیث آمده و چه بسا ادامه همین روایت باشد، به اثرات مهم این نماز اشاره کرده و میفرماید:
«مَنْ صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ فِي هَذِهِ الليْلَةِ نَظَرَ اللهُ إِلَيْهِ سَبْعِينَ نَظْرَةً وَ قَضَى لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ سَبْعِينَ حَاجَةً أَدْنَاهَا الْمَغْفِرَةُ»[1]
کسی که این نمار را در این شب بخواند، خداوند متعال هفتاد نظر به او میکند در هر نظر، هفتاد حاجت او را برآورده میکند، اقلّ حاجات او بخشش گناهان است.
ویژگی هفتم: شبِ استجابت دعا و پذیرش حوائج؛
بی شک طبق این روایت، استجابت دعا و نتيجهگيري از آن، تنها یکی از برکات و ثمرات بیشمار احیاء شب نیمهی شعبان است؛ چنانكه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این حدیث شریف پس از ذکر مقام و منزلت احیا این شب و درک حقیقت آن توسط فرشتگان، به استجابت دعا در این شب بزرگ اشاره کرده و فرمودهاند:
«وَ لَقَدْ أَتَیْتُکَ یَا مُحَمَّدُ وَ مَا فِی السَّمَاءِ مَلَکٌ إِلَّا وَ قَدْ صَفَّ قَدَمَیْهِ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ تَعَالَى قَالَ فَهُمْ بَیْنَ رَاکِعٍ وَ قَائِمٍ وَ سَاجِدٍ وَ دَاعٍ وَ مُکَبِّرٍ وَ مُسْتَغْفِرٍ وَ مُسَبِّحٍ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَطَّلِعُ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ فَیَغْفِرُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ قَائِمٍ یُصَلِّی وَ قَاعِدٍ یُسَبِّحُ وَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ ذَاکِرٍ وَ هِیَ لَیْلَةٌ- لَا یَدْعُو فِیهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ
1. ر. ک. به: اقبال الاعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ج3، ص320. اصل روایت چنین است: «مَنْ صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ فِي هَذِهِ الليْلَةِ نَظَرَ اللهُ إِلَيْهِ سَبْعِينَ نَظْرَةً وَ قَضَى لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ سَبْعِينَ حَاجَةً أَدْنَاهَا الْمَغْفِرَةُ ثُمَّ لَوْ كَانَ شَقِيّاً فَطَلَبَ السَّعَادَةَ لَأَسْعَدَهُ اللهُ يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ وَ لَوْ كَانَ وَالِدَاهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ دَعَا لَهُمَا أُخْرِجَا مِنَ النَّارِ بَعْدَ أَنْ لَا يُشْرِكَا بِاللهِ شَيْئاً وَ مَنْ صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ قَضَى اللهُ لَهُ كُلَّ حَاجَةٍ طَلَبَ وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْجَنَّةِ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَنْ صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ يُرِيدُ بِهَا وَجْهَ اللهِ تَعَالَى جَعَلَ اللهُ لَهُ نَصِيباً فِي أَجْرِ جَمِيعِ مَنْ عَبَدَ اللهَ تِلْكَ الليْلَةَ وَ يَأْمُرُ الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ أَنْ يَكْتُبُوا لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُو عَنْهُ السَّيِّئَاتِ حَتَّى لَا يَبْقَى لَهُ سَيِّئَةٌ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يَبْعَثُ اللهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يُصَافِحُونَهُ وَ يُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ وَ يَخْرُجُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ فَإِنْ مَاتَ قَبْلَ الْحَوْلِ مَاتَ شَهِيداً وَ يُشَفَّعُ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً مِنَ الْمُوَحِّدِينَ فَلَا يَضْعُفُ عَنِ الْقِيَامِ تِلْكَ الليْلَةَ إِلَّا شَقِيٌّ».
وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِیَ وَ لَا مُسْتَغْفِرٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ وَ لَا تَائِبٌ إِلَّا تِیبَ عَلَیْهِ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا یَا مُحَمَّدُ فَقَدْ حُرِمَ»[1]
ای محمد من در حالي نزدت آمدم كه تمام فرشتهها در آسمان پاهايشان را در این شب جفت كردهاند[کنایه از آمادگی کامل است] عدهاي تسبيح ميكنند، عدهاي در ركوع، عدهاي در سجود، عدهای در استغفار و گروهي ذكر ميگويند. ای محمد، خدا امشب نگاه میکند هر مؤمنی که ايستاده و نماز میخواند، او را مورد غفران و بخشش خود قرار میدهد؛ هر کسی که نشسته و سبحان الله میگويد و هر کسی که در حال رکوع و سجده است، هر کسی که ذکر خدا میگويد، همه را مورد بخشش خود قرار ميدهد و این شب، شبي است كه كسي دعا نميكند مگر اين كه مستجاب ميشود، كسي چيزي نميخواهد مگر اين كه به او داده ميشود، كسي درخواست مغفرت و بخشش نميكند، مگر اين كه بخشيده ميشود، كسي توبه نميكند مگر اين كه توبهاش پذيرفته ميشود. كسي كه از خير اين شب محروم شود، از خير بزرگي محروم شده است.
آری شب نيمهی شعبان، از شبهاي با فضيلت سال است كه با ولادت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر فضائل و بركات آن افزوده شده است و استجابت دعا یکی از این برکات است. امام صادق(عليه السلام) در این باره از قول پدر بزرگوارشان(عليه السلام) ميفرمايند:
«فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اللهُ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا يَرُدَّ سَائِلًا لَهُ فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلْ مَعْصِيَةً»[2]
و اين شبي است كه خداوند بر خود فرض كرده كه دعا كنندهاي را نا اميد برنگرداند مادامي كه معصيت و گناه طلب نكند.
1. ر. ک. به: همان، ج3، ص320 و بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج۹۵، ص۴۱.
2. ر. ک. به: وسائلالشيعة، شیخ حر عاملی(رحمه الله)، ج8، ص106.
ویژگی هشتم: شبِ دعای مخصوص پیامبر(صلي الله عليه وآله) به درگاه ربوبی؛
به یقین بهترین دعا در میان ادعیه، دعای پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بیت طاهرین ایشان(عليهم السلام) و در مرتبهی بعد، دعای پیمبران پیشین است که نزد خدا وجیه بودند و هستند. حال در ذیل این روایت، پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) دعای مخصوصی را برای شب نیمهی شعبان بیان فرمودند که حاوی مضامین عالی و معارف بلند است و بی تردید خواندن آن و عمل کردن به پیام آن، باعث جلاء قلب، افزایش نور دیده و زنده شدن قلب انسان میشود. این دعا عبارتست از:
«اللهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْیَتِکَ مَا یَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طَاعَتِکَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ رِضْوَانَکَ وَ مِنَ الْیَقِینِ مَا یَهُونُ عَلَیْنَا بِهِ مُصِیبَاتُ الدُّنْیَا. اللهُمَّ أَمْتِعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْیَیْتَنَا وَ اجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا وَ اجْعَلْ ثَارَنَا عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَا وَ لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَیْنَا مَنْ لَا یَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».
خدايا بهرهی ما كن از ترس خود بدان اندازه كه حائل شود ميان ما و نافرمانيت و از اطاعت خويش بدان مقدار كه ما را به خوشنودى و رضوان تو برساند و از يقين بدان حد كه به وسيله آن ناگواريهاى دنيا بر ما آسان گردد. خدايا ما را به گوشهايمان و ديدههایمان و نيرويمان تا زندهايم بهرهمند ساز و آن را وارث ما گردان و خون ما را به گردن كسى انداز كه بر ما ستم كرده و يارى ده ما را بر كسى كه با ما دشمنى كند و مصيبت ما را در دينمان قرار مده و دنيا را بزرگترين اندوه ما قرار مده و نيز [دنیا را] آخرين حد دانش ما قرار مده و مسلط مكن بر ما كسى را كه بر ما رحم نكند به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
جمع بندی و نتیجه گیری بحث؛
نتیجهای که از بررسی دستورات معرفتی و عملی وارده در این شب گرفته میشود این است که:
اولاً: انسان منتظر باید همواره درک و فهم خویش را مطابق معیار و ملاک اهل بیت(عليهم السلام) نسبت به حقیقت انتظار و حقیقت امامت تنظیم و تحکیم کند.
ثانیاً: انسان منتظر بداند که خداوند حکیم و کریم به واسطه مولود موعود این شبهای عزیز، عنایات وافر و بذل و بخششهای فراوانی به بندگانش میکند که یکی از آنها این است که بعد از انجام اعمال عبادی در این شب، خدای منان هفتاد نظر به انسان میکند و در هر نظر، هفتاد حاجت او را برآورده میکند که کمترین آنها بخشش گناهان اوست؛ از این رو، در این شب باید از خداوند متعال حوائج مهم دیگری را نیز درخواست نمود؛ به عنوان نمونه:
حاجت اول: درخواست معرفت ذات اقدس کبریایی؛
یکی از حاجاتی که منتظران باید در این شب، از خداوند متعال بخواهند درخواست «معرفت خود خداست»؛ آری منتظر در این شب باید با خدا نجوا کند و به ذات اقدس او بگوید که: ای خدای مهربان، عمری از من گذشت و منِ ناسپاس همواره به تو متوسل شدم و خدا خدا کردم، ولی هنوز چیزی از تو نشنیدم و نتوانستم تو را درست درک کنم؛ تا ان شاء الله خدا زمینهی کسب معرفت خویش را برای انسان فراهم نماید.
به عبارت دیگر، انسان منتظر در این شب نورانی، باید از خدا درخواست شناخت و معرفت ذات اقدسش را بنماید؛ چرا که عدم معرفت خدا مساوی با عدم معرفت رسول خداست(صلي الله عليه وآله) و عدم معرفت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مساویست با عدم معرفت حجت خدا(عليه السلام) و مطابق روایات عدم معرفت حجت خدا(عليه السلام)، مساوی ضلالت و گمراهی است؛ چه اینکه در روایات باب غیبت، این دعا آمده است که:
«اللهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللهُمَّ عَرِّفْنِي
رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»[1]
پروردگارا خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناساني، نميتوانم پيغمبرت را بشناسم. پروردگارا! پيغمبرت را به من بشناسان که اگر پيغمبرت را به من نشناساني، نميتوانم حجت تو را بشناسم. پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناساني، دين خود را از دست ميدهم و گمراه خواهم شد.
آری در تمام روزها و شبها به خصوص شب نیمهی شعبان که خدا بعد از نماز وارده، هفتاد بار به انسان نگاه میکند و هفتاد حاجت او را برآورده میسازد، انسان باید دعای «اللهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ...، عَرِّفْنِي رَسُولَكَ...، عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ...» را زیاد بخواند و از ذات اقدس کبریاییش زیاد اصرار کند تا باب معرفت خویش را به روی عقل و فهم او باز کند؛ زیرا قضایا و مسائل بسیاری وجود دارد که انسان از آن بیاطلاع است و نسبت به آنها معرفت ندارد و با معرفت الهی باب فهم آنها نیز مفتوح شده و گشوده میشود. بله هفتاد نظر خدا خیلی عجیب است و انسان نمیتواند فهم صحیحی نسبت آن داشته باشد وآن را درست تصویر کند.
حاجت دوم: درخواست توفیق ارتباط قلبی با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
یکی دیگر از حاجاتی که انسان منتظر میتواند در این شب از خدا داشته باشد این است که از خدا توفیق انجام چند وظیفهی مهم را بخواهد که عبارتند از:
یک. از خدا مسئلت نماید تا این توفیق نصیب او گردد که خود را دائماً در محضر حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ببیند و زندگی خویش را با معیار آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تنظیم کند.
دو. از خدا درخواست نماید که این توفیق شامل حال او گردد که بتواند فرزندان
1. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص337 باب في الغيبة...
خود، خانواده و دیگر اهالی خاندان را نسبت به وجود نازنین حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بیشتر متوجه کند و به آنها بفهماند که خود را باید دائماً در محضر حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ببینند.
سه. از خدا بخواهد تا در نهایت بتواند در جامعهی اسلامی حرکتی سازنده و فعالیتی پاینده و اثر گذار نسبت به ارتباط با حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در مردم ایجاد کند؛ زیرا تنها راه رشد و پیشرفت جامعهی اسلامی، ارتباط با حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.
بنابراین برای حرکت صحیح در این مسیر، باید بررسی کرد که بزرگان دینی چگونه با حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارتباط داشتند و چگونه با ایشان نجوا میکردند و از آنها الگو بگیرد؛ مثلاً به جای زمزمه کردن اشعار بی معنا، اشعار لطیف و ظریفی را که امثال مرحوم فیض کاشانی(رحمه الله) در گفتگو با آن یگانهی دوران سرودهاند و گویای لطایف بسیاری است، زمزمه کند؛ زیرا شاعرِ منتظر، با ذوق سرشار از ایمان و حال لبریز از انتظار با حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) سخن میگوید و او را خطاب میکند. مرحوم فیض کاشانی(رحمه الله) در زمزمهای عاشقانه و عارفانه میفرمایند که:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست؟[1]
گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیانست[2]
گفتم که از که پرسم جانا نشــــان کویت
گـفتا نشان چه پرسی آن کوی بینشانست
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی[3]
گـــــفتا که در رهِ ما غم نیز شادمانست
1. یعنی من چه کاری کردهام که نباید تو را ببینم، چشم من چه گناهی کرده؟ در قلب من چه نیّت بدی بوده که قابل این نیست که تو را ببیند؟.
2. یعنی بین آن حضرت و خود انسان، خود انسان حجاب است.
3. یعنی ای حجت خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) من نمیخواهم شاد باشم، بگذار غمِ ندیدن تو و دور بودن از تو مرا احاطه نماید.
گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم[1]
گفت آنکه سوخت او را کِی ناله و فغانست
گفتم: فراق تا كی؟ گفتا: كه تا تو هستی
گفتم: نفس همین است، گفتا: سخن همانست
گفتم که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما
گــــفتم غمم بیفزا، گفتا که رایگانست
گفتم زفیض بپذیر این نیم جان که دارد
گــفتا نگاه دارش غمخانه تو جانست[2]
سخن پایانی؛
آخرین نکاتی که در پایان این بحث لازم است مورد اشاره قرار گیرد این است که:
اولاً: نگارنده معتقد است که همه باید از صمیم قلب، از متولیان و برنامه ریزان ستاد احیای نیمهی شعبان تشکر نمایند که با تبلیغات فرهنگی و امکانات رسانهای توانستهاند حد اقل بخشی از مردم را متوجه این شب بزرگ کنند تا از درک آن غافل نباشند و ان شاء الله اطلاع رسانی در این زمینه به حدی برسد که همه مردم توفیق درک این شب را پیدا کنند. بنابراین برای دستیابی به این هدف مقدس، همه باید در احیا این عمل الهی به این ستاد و سایر دست اندرکاران مرتبط، کمک نمایند.
ثانیاً: یکی از مهمترین و موثرترین ادعیهی شیعیان در دوران غیبت، دعا برای فرج آن حضرت است که در این شب باید مورد عنایت شب زنده دارن قرار گیرد؛ از این رو، تیمناً و تبرکاً این دعا را که در شب قدر تاکید بر خواندن آن شده است با هم زمزمه میکنیم که:
«اللهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحجة بن الحسن فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ
1. آری بزرگانی مانند مرحوم فیض(رحمه الله) از ندیدن حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میسوختند، ولی ما در حد این حرفها نیستم و خیلی دوریم.
2. ر. ک. به: دیوان اشعار فیض کاشانی، فیض کاشانی(رحمه الله)، غزل 96.
حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ قَاعِداً وَ عَوْناً وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا»[1]
خدایا، ولىّات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى.
امید است خداوند متعال در این شب مبارک که مراسم احیاء شب نیمهی شعبان در حال برگزاری است، عنایاتش را بر تمام ابنا بشر، به خصوص مؤمنین و منتظران حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نازل کند. ان شاء الله.
بار الها در ظهور ولی نعمتمان حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تعجیل فرما و همهی ما را جزو اعوان و انصار آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار بده.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج4، ص162.
گفتار هشتم
برکات و خصوصیات نیمهی شعبان
سخنرانی در مراسم احیاء شب نیمه شعبان، در مسجد مقدس امام حسن عسکری(عليه السلام)
آنچه در گفتار هشتم مطالعه خواهید کرد:
1.شناخت فضائل نیمه شعبان؛
2.سیره پیامبر اکرم و اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمه شعبان؛
3.دعای پیامبر اکرم و اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمه شعبان؛
4.سخن پایانی؛
برکات و خصوصیات نیمه شعبان
(وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ)[1]
و ما بر آن هستيم که بر مستضعفان روی زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ الْمُوَلَّى لِأَمْرِهِ وَ الْمُؤْتَمَنَ عَلَى سِرِّهِ السَّلَامُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللهُ تَعَالَى [به] الْأُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلَأَ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[2]
سلام بر تو اى بجای مانده خدا در زمينش و حجّت او بر مخلوقاتش و ولی او بر امرش و امين او بر رازش. سلام بر مهدى كه خداى عزّ و جلّ امّتها را به وجود او وعده داد، تا به وسيله او سخنها را جمع كند و پراكندهها را گرد آورد و
1. ر. ک. به: سوره مبارکه قصص، آیه شریفه5.
2. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج98، ص264 و قریب به این مضمون در البلد الأمين و الدرع الحصين، شیخ کفعمی(رحمه الله)، ص286و المصباح، شیخ كفعمي(رحمه الله)، ص497.
زمين را به او پر از عدل و داد نمايد، همچنانکه پر از ظلم و جور شده است.
تبیین موضوع بحث؛
بر اساس تصریح بسیاری از آیات قرآن کریم، از جمله آیه
(وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)[1]
و ما در زبور پس از تورات نوشتهايم که اين زمين را بندگان صالح من، به ميراث خواهند برد.
خداوند متعال وعده داده است که زمين به بندگان صالح او به ارث خواهد رسید. همچنین روايات معتبری از ائمه طاهرین(عليهم السلام) وارد شده است که منظور از بندگان صالح، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ياران او هستند؛ به عنوان مثال حضرت امام باقر(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه یاد شده فرمودهاند:
«هُمْ أَصْحَابُ الْمَهْدِيِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ»[2]
منظور از اينان كه زمين را به ارث مىبرند، ياران حضرت مهدى هستند كه در آخرالزّمان خواهند آمد.
البته بشریت نمیدانند که موعد ظهور آخرین موعود چه زمانی است؟ حتی کسی نمیتواند بگويد زمان ظهور نزديک است. چرا که بر حسب منابع روايی امامیه، ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دفعتاً واقع میشود به گونهای که همه مردم میگويند چطور ظهور واقع شد؟ امّا بالاخره یکی از آرزوهای انسان منتظر این است که آن زمان مبارک را درک کند. از این رو در روایات معصومین(عليهم السلام)، یکی از ضروریات درک صحیح و ریشهدار باورداشت مهدویت تلاش منتظران برای آمادگی دم به دم شمرده شده است. البته روشن است که درباره آماده شدن منتظران راههای متعددی بیان شده است ولی از میان آنها
1. ر. ک. به: سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه105.
2. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج14، ص33.
شناخت فضائل و خصوصیات ایام و زمان تولد موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و شناخت آداب و رسوم اسلامی، از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ رسومی از قبیل احیا و شب زنده داری در شب نیمهی ماه شعبان و زمان ولادت موعود مولود(عجل الله تعالي فرجه الشريف). نگارنده در این مقال کوشیده است تا برخی از زوایای این موضوع را واکاوی نماید. امید است خداوند متعال به همه توفیق عنایت فرماید تا جزو اعوان و انصار آن حضرت باشند. انشاءالله.
شناخت فضائل نیمه شعبان؛
بر حسب روايات معتبری که علمای بزرگوار شیعه به آنها اعتماد کردهاند، شب نيمهی شعبان، شب بسيار بزرگی است تا جایی که بعد از شب قدر، هيچ شبی بالاتر از شب نيمهی شعبان نيست. به عنوان مثال حضرت امام صادق(عليه السلام) از امام باقر(عليه السلام) در پاسخ به کسی که از فضیلت شب نیمه شعبان از ایشان پرسیده بود، فرمودند:
«هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ فِيهَا يَمْنَحُ اللهُ تَعَالَى الْعِبَادَ فَضْلَهُ وَ يَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ فَاجْتَهِدُوا فِي الْقُرْبَةِ إِلَى اللهِ فِيهَا فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اللهُ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا يَرُدَّ سَائِلًا لَهُ فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلْ مَعْصِيَة»[1]
این شب برترین شبها بعد از شب قدر است، خداوند در این شب فضلش را بر بندگان جاری میسازد و از منت خویش گناهان آنان را میبخشد، پس تلاش کنید که در این شب به خدا نزدیک شوید. همانا این شب، شبی است که خداوند به وجود خود سوگند یاد کرده که در آن درخواست کنندهای را، مادام که درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند.
بر این اساس، شايد بسياری از خصوصياتی که خداوند متعال برای شب قدر مقرر فرموده، برای شب نيمهی شعبان نیز قرار داده باشد. به عنوان مثال همانطور که طبق روایات، در شب قدر مقدرات انسان رقم میخورد، همانطور نیز طبق برخی از روایات،
1. ر. ک. به: وسائلالشيعة، شیخ حر عاملی(رحمه الله)، ج8، ص106.
در شب نیمه شعبان بسياری از مقدّرات انسانها در طول سال رقم زده میشود. از جمله روایت پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) که فرمود:
«فَقَالَ أَ تَدْرِينَ أَيَّ لَيْلَةٍ هَذِهِ هَذِهِ لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فِيهَا تُنْسَخُ الْأَعْمَالُ وَ تُقَسَّمُ الْأَرْزَاقُ وَ تُكْتَبُ الْآجَالُ وَ يَغْفِرُ اللهُ تَعَالَى»[1]
آیا میدانی امشب چه شبی است؟ امشب شب نیمهی شعبان است که رزق و روزیها در این شب تقسیم و اجلها در آن نوشته میشود.
و از جمله جناب كميل بن زياد نخعی(رحمه الله) از امام على(عليه السلام) روايت مىكند كه در مسجد بصره در نزد مولايم اميرالمؤمنين(عليه السلام) و گروهى از ياران آن حضرت نشسته بودم که يكى از ايشان پرسيد: معناى آیه چهارم سورهی مبارکه دخان كه خدای متعال فرموده است: (فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ)[2] «در آن شب هر امری با حکمتی خاص و معین، فیصله مییابد» چیست که حضرت(عليه السلام) در پاسخ فرمودند:
«لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍ بِيَدِهِ إِنَّهُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ جَمِيعُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ مَقْسُومٍ لَهُ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ- إِلَى آخِرِ السَّنَةِ فِي مِثْلِ تِلْكَ الليْلَةِ الْمُقْبِلَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْيِيهَا وَ يَدْعُو بِدُعَاءِ الْخَضِرِ(عليه السلام) إِلَّا أُجِيبَ [لَهُ]»[3]
شب نیمه شعبان، قسم به كسى كه جان على در دست اوست همه امور نيك و بدى كه بر بندگان جارى مىشود، از شب نيمه شعبان تا پايان سال، در اين شب تقسيم مىشود. هيچ بندهاى نيست كه اين شب را احياء دارد و در آن دعاى
1. ر. ک. به: بحارالأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج95، ص41 و مصباحالمتهجد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص839 و إقبالالأعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ص70.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه دخان، آیه شریفه4.
3. ر. ک. به: اقبال الاعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ص706.
خضر بخواند، مگر آن كه دعاى او اجابت شود.
آری آن گونه که در روایات آمده است شب نیمهی شعبان، همچون شب قدر، شب هدايا، شب رحمت، شب برکت، شب عفو، شب بخشش و شب بازگشت از گناه به سوی خداست. چنانچه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) فرمودند:
«فَإِنَّ هَذِهِ لَيْلَةٌ تُفْتَحُ فِيهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَيُفْتَحُ فِيهَا أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ وَ بَابُ الرِّضْوَانِ وَ بَابُ الْمَغْفِرَةِ وَ بَابُ الْفَضْلِ وَ بَابُ التَّوْبَةِ وَ بَابُ النِّعْمَةِ وَ بَابُ الْجُودِ وَ بَابُ الْإِحْسَان»[1]
همانا در این شب، ابواب آسمان گشوده میشود و ابواب رحمت الهی، [مانند:] درب بهشت، درب بخشش، درب توبه، درب نعمت، درب فضل و احسان [برای احیا کنندگان] باز میگردند.
البته درباره تفاوت شب قدر و شب نیمهی شعبان در تعیین سرنوشت، جناب سید بن طاووس(رحمه الله)(589-664 هـ ق) ضمن تبیین چند احتمال میفرماید:
«...لعل المراد أن قسمة الآجال و الأرزاق التي يحتمل أن تمحى و تثبت ليلة نصف شعبان و الآجال و الأرزاق المحتومة ليلة القدر أو لعل قسمتها في اللوح المحفوظ ليلة نصف شعبان و قسمتها بتفريقها بين عباده ليلة القدر أو لعل قسمتها في ليلة القدر و في ليلة النصف من شعبان أن يكون معناه أن الوعد بهذه القسمة في ليلة القدر كان في ليلة نصف شعبان فيكون معناه أن قسمتها ليلة القدر كان ابتداء الوعد به أو تقديره ليلة نصف شعبان كما لو أن سلطانا وعد إنسانا أن يقسم عليه مالا [الأموال] في ليلة القدر و كان وعده به ليلة نصف شعبان فيصح أن يقال عن الليلتين أن ذلك قسم فيهما».[2]
1. ر. ک. به: مستدركالوسائل، محدث نوری(رحمه الله)، ج6، ص285.
2. ر. ک. به: اقبال الاعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ص701.
احتمال اول اینکه مراد روایات مزبور این باشد که تعیین زمان مرگ و تقسیمروزی به صورتی که احتمال محو و اثبات آن وجود دارد، در شب نیمه شعبان صورت میگیرد اما تعیین حتمی زمان مرگ و یا تقسیم حتمی روزیها در شب قدر انجام میشود
و احتمال دوم اینکه مراد آنها این باشد که در شب نیمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ تعیین و تقسیم میشوند، ولی تعیین و تقسیم آنها در میان بندگان در شب قدر واقع میشود.
احتمال سوم اینکه تعیین و تقسیم امور یاد شده در شب قدر و شب نیمه شعبان صورت گیرد، به این معنا که در شب نیمه شعبان وعده به تعیین و تقسیم امور مزبور در شب قدر داده میشود. به عبارت دیگر اموری که در شب قدر تعیین و تقسیم میگردند، در شب نیمه شعبان به آنها وعده داده میشود. همچنان که اگر پادشاهی در شب نیمه شعبان به شخصی وعده دهد که در شب قدر مالی را به او میبخشد ...
بنابراین نکتهی مهمی که از روايات شیعه و سنی به خوبی استفاده میشود اين است که شب نیمهی شعبان، خود واجد عنوان مقدس و با ارزشی است، ولی وقوع ولادت با سعادت آخرين حجت خدا(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در این شب، فضيلت اضافهای را برای آن به ارمغان آورده است. در یکی از ادعیه نیز به ارزش مضاعف شب نیمهی شعبان به جهت مولود موعود متولد شده در این شب، با تعبیر «اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا وَ مَوْلُودِها وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعُودِهَا/ خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آنکس که در آن به دنیا آمده و حجتت و موعود آن» اشاره شده و آمده است:
«اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا وَ مَوْلُودِها وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلا فَتَمَّتْ كَلِمَتُكَ صِدْقاً وَ عَدْلا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ وَ لا مُعَقِّبَ لاِیاتِكَ نُورُكَ
الْمُتَاَلِّقُ وَ ضِیآؤُكَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْیآءِ الدَّیْجُورِ الْغآئِبُ الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ كَرُمَ مَحْتِدُهُ وَ الْمَلائِكَهُ شُهَّدُهُ وَ اللّهُ ناصِرُهُ وَ مُؤَیِّدُهُ اِذا انَ میعادُهُ وَ الْمَلائِكَهُ اَمْدادُهُ سَیْفُ اللّهِ الَّذى لا یَنْبُووَ نُورُهُ الَّذى لا یَخْبُووَ ذُو الْحِلْمِ الَّذى لا یَصْبُو مَدارُ الدَّهْرِ وَ نَوامیسُ الْعَصْرِ وَ وُلاةُ الاَْمْرِ وَ الْمُنَزَّلُ عَلَیْهِمْ ما یَتَنَزَّلُ (یَنْزِلُ) فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ اَصْحابُ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْیِهِ وَ وُلاةُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهِمْ وَ قآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ اَللّهُمَّ وَ اَدْرِكْ بِنا اَیّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِیامَهُ وَ اجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اقْرِنْ ثارَنا بِثارِهِ وَ اكْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَ خُلَصآئِهِ وَ اَحْیِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمینَ وَ بِصُحْبَتِهِ غانِمینَ وَ بِحَقِّهِ قآئِمینَ وَ مِنَ السُّوءِ سالِمینَ یآ اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَواتُهُ عَلى (صَلَّى اللّهُ عَلى) سَیِّدِنا مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلینَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الصّادِقینَ وَ عِتْرَتِهِ النّاطِقینَ وَ الْعَنْ جَمیعِ الظّالِمینَ وَ احْكُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ یا اَحْكَمَ الْحاكِمینَ»[1]
خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آنکس که در آن به دنیا آمده و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو براستى و عدالت تغییر دهنده اى براى کلمات تو نیست و پس زننده اى براى آیات تو نیست آن نور درخشانت و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاریک ظلمانى آن پنهان غایب از انظار که ولادتش بزرگ و کریم الاصل بود و فرشتگان گواهان اویند و خدا یاور و کمک کار او است در آن هنگام که وعدهاش برسد و فرشتگان مددکارش باشند آن شمشیر برنده خدا که کُند نشود و نور او که خاموش نگردد و بردبارى که کار بى رویه انجام ندهد چرخ روزگار بخاطر او گردش کندو او و پدران معصومش نوامیس هر عصر و والیان امر خدایند در شب قدر آنچه نازل شود بر ایشان نازل گردد و
1. ر. ک. به: المصباح، شیخ كفعمي(رحمه الله)، ص 545 و البلد الأمين، شیخ كفعمي(رحمه الله)، ص187.
آنهایند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او خدایا پس درود فرست بر خاتم ایشان و قائمشان که در پس پرده است از عوالم آنها خدایا ما را به روزگار او و زمان ظهور و قیامش برسان و از جمله یارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره یاران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادکام و متنعم و به همنشینیش بهرهمند و به گرفتن حقش پا بر جا بدار و از بدیها بر کنارمان کن اى مهربانترین مهربانان و ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد خاتم پیامبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد. و از رحمت خود دور ساز تمام ستمکاران را و میان ما و ایشان داورى کن اى محکمترین حکم کنندگان.
امام صادق(عليه السلام) از پدرش حضرت باقر(عليه السلام) نقل می کند که حضرت علی(عليه السلام) دوست داشت که چهار شب در سال را فارغ برای عبادت باشد این چهار شب عبارت بودند از: شب عید فطر و شب عید قربان و شب نیمهی شعبان و اولین شب ماه رجب و در بعض نسخ آمده است:
«كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يُفَرِّغَ (نَفْسَهُ) أَرْبَعَ لَيَالٍ مِنَ السَّنَةِ أَوَّلَ لَيْلَةٍ مِنْ رَجَبٍ وَ لَيْلَةَ النَّحْرِ وَ لَيْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ»[1]
در شگفتم از كسي كه چهار شب از سال را به بيتفاوتي ميگذراند. آن چهار شب عبارتند از: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب.
و از این بالاتر از برخی روايات استفاده میشود که ائمهی اطهار(عليهم السلام) فرمودهاند که خداوند متعال يک شب را به برکت وجود پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) قرار داد و در آن شب،
1. ر. ک. به: وسائلالشيعة، شیخ حر عاملی(رحمه الله)، ح7، ص478.
باب رحمت و غفران و توبه را برای بندگان خویش مفتوح کرد و به احترام ما اهلبيت(عليهم السلام) شب نيمهی شعبان را قرار داد. بدین معنا که هر چند قبل از ولادت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، برای شب نيمهی شعبان، ادعيه و اذکار خاصی وارد شده بود، امّا از ازل به اعتبار و احترام وجود نازنين اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) به خصوص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) این شب مورد تکریم و تعظیم بوده است؛ زیرا گل سر سبد انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام) و آن شخصیتی که تمام برنامههای اهلبيت(عليهم السلام) را به فعليّت تام میرساند، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده است. در این زمینه امام صادق(عليه السلام) فرموده است:
«وَ إِنَّهَا اللیْلَةُ الَّتِی جَعَلَهَا اللهُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ بِإِزَاءِ مَا جَعَلَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّنَا(صلي الله عليه وآله) فَاجْتَهِدُوا فِی الدُّعَاءِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللهِ فَإِنَّهُ مَنْ سَبَّحَ اللهَ تَعَالَى فِیهَا مِائَةَ مَرَّةٍ وَ حَمِدَهُ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ کَبَّرَهُ مِائَةَ مَرَّةٍ غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ مَعَاصِیهِ وَ قَضَى لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا الْتَمَسَهُ وَ مَا عَلِمَ حَاجَتَهُ إِلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ یَلْتَمِسْهُ مِنَّةً وَ تَفَضُّلًا عَلَى عِبَادِه»[1]
این شب، شبی است که خداوند آن را برای ما خاندان قرار داده است، همچنان که شب قدر را برای پیامبر اسلام قرار داده است. پس بر دعا و ثنای بر خداوند تعالی بکوشید، که هر کس در این شب صد مرتبه خداوند را تسبیح گوید، صد مرتبه حمدش را بر زبان جاری سازد، صد مرتبه زبان به تکبیرش گشاید و صد مرتبه ذکر یگانگی (لا اله الا الله) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانی که بر بندگانش دارد، همه گناهانی را که او انجام داده بیامرزد و درخواستهای دنیوی و اخروی او را برآورده سازد، چه درخواستهایی که بر خداوند اظهار کرده و چه درخواستهایی که اظهار نکرده و خداوند با علم خود
1. ر. ک. به: الامالى، شیخ طوسى(رحمه الله)، ص297 و مصباح المتهجد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص762 و بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج94، ص85.
بر آنها واقف است...
آری به برکت ولادت آخرین حجت الهی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، جایگاه این شب عزیز، نزد خداوند متعال چنان بالا و والاست که امام رضا(عليه السلام) در مورد آن فرموده است:
«مَنِ اسْتَغْفَرَ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي شَعْبَانَ سَبْعِينَ مَرَّةً غَفَرَ اللهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ»[1]
هرکس در ماه شعبان هفتاد بار در پیشگاه خداوند متعال، استغفار کند، خدا گناهانش را میآمرزد، اگر چه به تعداد ستارگان باشد.
از دیگر خصوصيّات شب نیمه شعبان اين است که بهترین زمان برای استحکام رابطهی عبادی عبد با معبود بی همتاست؛ چنانچه پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) اکثر این شب را مشغول دعاهای مطول و سجدههای مفصّل بود. در این باره شيخ طوسی(رحمه الله) از طریق جناب حمّاد بن عيسى(رحمه الله) و او از طریق ابان بن تغلب(رحمه الله) روايت كرده كه امام صادق(عليه السلام) حالات پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) را در شب نیمه شعبان چنین بیان فرمودند:
«فلما انتصف الليل قام رسول الله صلى الله عليه وآله عن فراشها، فلما انتبهت وجدت رسول الله صلى الله عليه وآله قد قام عن فراشها، فدخلها ما يتداخل النساء وظننت أنه قد قام إلى بعض نسائه، فقامت وتلفقت بشملتها ... فقامت تطلب رسول الله صلى الله عليه وآله في حجر نسائه حجرة حجرة، فبينا هي كذلك اذ نظرت إلى رسول الله صلى الله عليه وآله ساجدا كثوب متلبط بوجه الأرض، فدنت منه قريبا فسمعته في سجوده وهو يقول:
سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي هَذِهِ يَدَايَ وَ مَا جَنَيْتُهُ عَلَى نَفْسِي يَا عَظِيمُ تُرْجَى لِكُلِّ عَظِيمٍ اغْفِرْ لِيَ الْعَظِيمَ فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلا الرَّبُّ الْعَظِيمُ
1. ر. ک. به: الأمالي، شیخ صدوق(رحمه الله)، ص17 و إقبالالأعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ص685.
ثم رفع رأسه ثم عاد ساجدا فسمعته يقول:
أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ انْكَشَفَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ وَ صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مِنْ فُجْأَةِ نَقِمَتِكَ وَ مِنْ تَحْوِيلِ عَافِيَتِكَ وَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ اللهُمَّ ارْزُقْنِي قَلْبا تَقِيّا نَقِيّا وَ مِنَ الشِّرْكِ بَرِيئا لا كَافِرا وَ لا شَقِيّا
ثم عفر خديه في التراب فقال:
عَفَّرْتُ وَجْهِي فِي التُّرَابِ وَ حُقَّ لِي أَنْ أَسْجُدَ لَكَ
فلما هم رسول الله صلى الله عليه وآله بالانصراف هرولت إلى فراشها، فأتى رسول الله صلى الله عليه و آله فراشها وإذا لها نفس عال، فقال لها رسول الله: ما هذا النفس العالي؟ أما تعلمين أي ليلة هذه؟ هذه ليلة النصف من شعبان، فيها تقسم الأرزاق و فيها تكتب الاجال و فيها يكتب وفد الحاج وإن الله ليغفر في هذه الليلة من خلقه أكثر من عدد شعر معزي كلب وينزل الله تعالى ملائكته من السماء إلى الأرض بمكة»[1]
[شب نيمه شعبانى رسول خدا در منزل عايشه بود] چون شب به نيمه رسيد از بستر خود براى عبادت برخاست، زمانی كه عايشه بيدار شد، متوجه شد كه پيامبر از خوابگاه خويش بيرون رفته، از این رو همچون اغلب زنان گمان كرد که آن حضرت نزد همسر ديگرى از همسرانش رفته، لذا از جا برخاست و چادرش را بر خود پيچيد... حجره به حجره در حجرههاى زنان رسول خدا جستجو مىكرد، در اين ميان كه در جستجوى آن حضرت بود، ناگهان نگاهش به رسول خدا افتاد كه مانند جامهاى بر زمين چسبيده در حال سجده است، به نزديك آن حضرت رفت. و شنيد که ایشان در سجدهاش چنين مىفرمود:
1. ر. ک. به: إقبال الأعمال، سيد بن طاووس(رحمه الله)، ج3، ص325.
با تمام وجود و انديشهام براي تو سجده كرد و قلبم به تو ايمان آورد، این دو دست من با همه جنایتی که بر خود روا داشتهام؛ ای بزرگی که برای هر کار بزرگی امیدها به سوی توست، از گناهان بزرگ من درگذر، چرا که از گناهان بزرگ فقط پروردگار بزرگ میگذرد.
سپس سر مباركش را از سجده برداشت و مجدد به سجده برگشت، عايشه شنيد كه آن حضرت مىفرمود:
پناه مىآورم به نور جلوهات كه آسمانها و زمينها بر آن روشن شد، و تاريكيها با آن برطرف گشت و به وسیله آن، كار گذشتگان و آيندگان اصلاح شد، از فرا رسيدن عذاب ناگهانیت و از دگرگونى عافيتت و از زايل شدن نعمتت. خدايا! روزیام کن دلی با تقوا و پاک که از شرک و کفر و تیره بختی دور باشد.
سپس دو طرف چهره خویش را بر خاك مالید و فرمود:
روى خويش را به خاك ساييدم و مرا شایسته است كه فقط تو را سجده كنم.
چون پیامبر قصد بازگشت به منزل کرد عایشه شتابان به بستر خود رفت. وقتی پیامبر به خانه برگشت و حال او را دیدند که تند تند نفس میکشند فرمودند چه شده است که این چنین به نفس نفس افتادهای؟ پس فرمود: آیا می دانی امشب چه شبی است؟! امشب شب نیمه شعبان است. در این شب اعمال ثبت میگردند، روزیها قسمت میشوند، زمانهای مرگ نوشته میشوند و نام حجاج نوشته میشود و خدواند تعالی همه را میبخشد به اندازهای که قابل تصور نیست و ملائکه خویش را از آسمان به زمین نازل میفرماید...
آری آن حضرت(صلي الله عليه وآله) در شب نيمهی شعبان همواره در حال سجده و دعا بود و در سجده اشک میريخت و بعد از ساعتی از سجده سر بر میداشت و دو مرتبه سجده میکرد و بعد از ساعتی دیگر، مجدداً سر از سجده بر میداشت و صورت خود را بر
روی خاک قرار میداد و با خدا راز و نیاز میکرد و چه ذکرهای پرمحتوا، دعاهای پر معنا و نجواهای پر مضمونی را زمزمه میفرمود و ميخواند.
در روايتی که مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله) در کتاب «اقبال الاعمال» نقل میکند تعابيری آمده است که خيلی جای تأمّل دارد؛ چرا که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) میفرمايد من خواب بودم، جبرئيل(عليه السلام) آمد و گفت:
«یَا مُحَمَّدُ أَ تَنَامُ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا هَذِهِ اللیْلَةُ؟ قَالَ هِیَ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قُمْ یَا مُحَمَّدُ فَأَقَامَنِی ثُمَّ ذَهَبَ بِی إِلَى الْبَقِیعِ ثُمَّ قَالَ لِیَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِنَّ هَذِهِ لَیْلَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَیُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ وَ بَابُ الرِّضْوَانِ وَ بَابُ الْمَغْفِرَةِ وَ بَابُ الْفَضْلِ وَ بَابُ التَّوْبَةِ وَ بَابُ النِّعْمَةِ وَ بَابُ الْجُودِ وَ بَابُ الْإِحْسَانِ یُعْتِقُ اللهُ فِیهَا بِعَدَدِ شُعُورِ النَّعَمِ وَ أَصْوَافِهَا وَ یُثَبِّتُ اللهُ فِیهَا الْآجَالَ وَ یُقَسِّمُ فِیهَا الْأَرْزَاقَ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ وَ یُنْزِلُ مَا یَحْدُثُ فِی السَّنَةِ کُلَّهَا»
ای محمد آیا در این شب میخوابی؟ گفتم ای جبرئیل: این شب چه شبی است؟ گفت شب نیمه شعبان است. گفت ای محمد بلند شو، بلند شدم سپس مرا به بقیع برد و گفت سرت را بالا ببر. همانا در این شب، ابواب آسمان گشوده میشود و ابواب رحمت الهی، [مانند:] درب بهشت، درب بخشش، درب توبه، درب نعمت، درب فضل و احسان باز میگردند. [این شب شبی است که] خدا به عدد [موها و] پشمهای حیوانات، انسانها را از آتش جهنم آزاد میکند. و زمان مرگ را در آن ثبت كرده و به مدت يك سال روزيها را تقسيم ميكند و هر چه را كه در تمام سال اتفاق ميافتد فرو ميفرستد.
تعابيری در اين روايت وجود دارد که جای تأمّل بسیاری دارد. چرا که میفرماید: ابواب رحمت باز شده است؛ باب رضوان و رضايت خدا باز شده است؛ کساني که میخواهند به مقام رضا برسند، امشب وقت آن است؛ باب مغفرت خدا باز شده است؛ باب فضل و توبه و نعمت و جود و احسان، همهي ابواب رحمت خدا امشب به سوی بندگان باز
شده است. خداوند به تعداد موی حيوانات که خيلی زياد است، بندگانش را از جهنّم آزاد میکند. و مقدرّات انسان را که چه انسانی چه زمانی میميرد و از دنيا میرود بيان میکند. بعد جبرئيل(عليه السلام) گفت:
«یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَحْیَاهَا بِتَکْبِیرٍ وَ تَسْبِیحٍ وَ تَهْلِیلٍ وَ دُعَاءٍ وَ صَلَاةٍ وَ قِرَاءَةٍ وَ تَطَوُّعٍ وَ اسْتِغْفَارٍ کَانَتِ الْجَنَّةُ لَهُ مَنْزِلًا وَ مَقِیلًا وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»
ای محمد! كسي كه اين شب را با گفتن «الله اكبر»، «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و دعا و نماز و قرآن خواندن و انجام اعمال مستحب و استغفار كردن زنده نگهدارد بهشت منزلگاه و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آيندهاش بخشيده ميشود...
کساني که مشغول به تکبیر و تسبیح و تهلیل و... استغفار هستند بهشت جایگاه و منزل آنهاست، پس امشب شب تکبير است، شب تحميد است و انسان تا میتواند باید این اذکار را زمزمه کند که «الحمد لله، سبحان الله، لا حول ولا قوة إلاّ بالله، استغفر الله» و شب را با اين اذکار احيا کند. و کسی که این اذکار را بگوید خدا هر مقدار گناهی که انجام داده میبخشد. بعد جبرییل(عليه السلام) فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ مَنْ صَلَّى فِیهَا مِائَةَ رَکْعَةٍ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ عَشْراً وَ سَبَّحَ اللهَ مِائَةَ مَرَّةٍ غَفَرَ اللهُ لَهُ مِائَةَ کَبِیرَةٍ مُوبِقَةٍ مُوجِبَةٍ لِلنَّارِ وَ أُعْطِیَ بِکُلِّ سُورَةٍ وَ تَسْبِیحَةٍ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ وَ شَفَّعَهُ اللهُ فِی مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ شَرَکَهُ فِی ثَوَابِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاهُ مَا یُعْطِی صَائِمِی هَذَا الشَّهْرِ وَ قَائِمِی هَذِهِ اللیْلَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً فَأَحْیِهَا یَا مُحَمَّدُ وَ أْمُرْ أُمَّتَکَ بِإِحْیَائِهَا وَ التَّقَرُّبِ إِلَى اللهِ تَعَالَى بِالْعَمَلِ فِیهَا فَإِنَّهَا لَیْلَةٌ شَرِیفَةٌ»
ای محمد کسی که در این شب صد رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از اینکه نمازها تمام شد، ده مرتبه فاتحة
الکتاب، ده مرتبه آیة الکرسی، صد مرتبه تسبیح خدا بگو که اگر این کار را بکند خدا صد گناه کبیرهای که موجب بقاء در جهنم است میبخشد و اگر کسی این کار را انجام بدهد، خدا در مقابل هر سوره، یک قصر در بهشت به او میدهد روز قیامت او را شفیع صد نفر از فامیل خودش قرار میدهد، خدا وی را در ثواب شهدا شریک میکند و بدون هیچ کم و کاستی خدا به احیاء کنندگان این شب اعطا میکند هر آنچه را از اجر و ثواب که در این ماه به روزه دارن عطا کرده است و یا محمد احیا کن این شب را و به امّت خود امر کن که امشب را احیا کنند و به سوی خدا تقرب بجویند با اعمال این شب زیرا این شب، شب شریفی است.
سپس جبرئیل امین(عليه السلام) نماز معروف امشب را که ان شاء الله برادران و خواهران موفّق به انجام آن خواهند شد را به پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) تعلیم فرمود و آن صد رکعت نماز است. يعنی پنجاه تا دو رکعت. در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحيد را بخواند که مجموعاً میشود هزار مرتبه سورهی توحيد. و آنگاه فضائل این نماز را به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عرض کرد که ای رسول خدا، اگر کسی اين نماز را بخواند و بعد از نماز ده مرتبه آيت الکرسی و ده مرتبه فاتحة الکتاب و صد مرتبه سبحان الله را بگويد، خداوند صد گناه کبيرهای که با هر گناه استحقاق جهنّم دارد را میبخشد و با هر سورهای قصری برای او در بهشت قرار میدهد و سپس میفرماید هر کسی که اين نماز را بخواند، خدا او را شفيع صد نفر از خانواده خود قرار میدهد و او را در ثواب شهدا شريک میکند و ثواب کسانی که در ماه شعبان، موفّق به روزهداری بودند را به شخصی میدهد که اين نماز را خوانده است. بعد جبرئيل میگويد: اي رسول خدا هم خودت اين شب را احيا کن و بيدار باش و مشغول راز و نياز با خدا باش و هم به امّت خودت امر کن که آنها نيز اين شب را احيا کنند؛ ای رسول خدا! اين شب، شب با شرافتی است. سپس جبرییل(عليه السلام) میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَتَیْتُکَ یَا مُحَمَّدُ وَ مَا فِی السَّمَاءِ مَلَکٌ إِلَّا وَ قَدْ صَفَّ قَدَمَیْهِ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ تَعَالَى قَالَ فَهُمْ بَیْنَ رَاکِعٍ وَ قَائِمٍ وَ سَاجِدٍ وَ دَاعٍ وَ مُکَبِّرٍ وَ مُسْتَغْفِرٍ وَ مُسَبِّحٍ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَطَّلِعُ فِی هَذِهِ اللیْلَةِ فَیَغْفِرُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ قَائِمٍ یُصَلِّی وَ قَاعِدٍ یُسَبِّحُ وَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ ذَاکِرٍ وَ هِیَ لَیْلَةٌ- لَا یَدْعُو فِیهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِیَ وَ لَا مُسْتَغْفِرٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ وَ لَا تَائِبٌ إِلَّا تِیبَ عَلَیْهِ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا یَا مُحَمَّدُ فَقَدْ حُرِمَ»[1]
ای محمد من در حالي نزدت آمدم كه تمام فرشتهها در آسمان پاهايشان را در این شب جفت كردهاند عدهاي تسبيح ميكنند، عدهاي در ركوع، عدهاي در سجود، عدهای در استغفار و گروهي ذكر ميگويند. ای محمد، خدا امشب نگاه میکند هر مؤمنی که ايستاده و نماز میخواند، او را مورد غفران و بحشش خود قرار میدهد؛ هر کسی که نشسته و سبحان الله میگويد و هر کسی که در حال رکوع و سجده است، هر کسی که ذکر خدا میگويد، همه را مورد بخشش خود قرار ميدهد و این شب، شبي است كه كسي دعا نميكند مگر اين كه مستجاب ميشود، كسي چيزي نميخواهد مگر اين كه به او داده ميشود، كسي درخواست مغفرت و بخشش نميكند، مگر اين كه بخشيده ميشود، كسي توبه نميكند مگر اين كه توبهاش پذيرفته ميشود. كسي كه از خير اين شب محروم شود، از خير بزرگي محروم شده است.
آری جبرئيل(عليه السلام) ميگويد: ای رسول خدا(صلي الله عليه وآله)! من آمدم به تو از فضيلت و اعمال و نمازها و سجدهها و دعاهای امشب خبر بدهم، امّا بدان که در آسمان نمیدانی چه خبر است؟ ملائکه در حال رکوع و سجود و دعا و قيام و قعود هستند. اگر کسی اهل دل باشد و نظر بيفکند به آسمان، تحليل و تکبير و تسبيح ملائکه را ميبيند. اين گفته از آن
1. ر. ک. به: إقبال الأعمال، سيد بن طاووس(رحمه الله)، ج3، ص320 و بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج۹۵، ص۴۱.
جهت استکه مبادا انسان مغرور بشود و فکر کند در تمام عالم فقط اوست که امشب بيدار است و عدّهای کم بیدارند و احیا کردهاند خیر چنین نیست بلکه فرشتهها که تعداد آنها صدها برابر انسانهای کرهي زمين است، همه مشغول رکوع و سجده و قيام و قعود و تکبير و استغفار و تسبيح هستند. باز جبرئيل(عليه السلام) عرض میکند: اي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) خدا امشب نگاه میکند هر مؤمنی که ايستاده و نماز میخواند، او را مورد غفران خود قرار میدهد؛ هر کسی که نشسته و «سبحان الله» میگويد و هر کسی که در حال رکوع و سجده است، هر کسی که ذکر خدا میگويد، همه را مورد بخشش خود قرار ميدهد؛ و این شب از شبهايی است که خدا تضمين کرده دعای بندگان خود را مستجاب کند.
حال سؤال این است که چه دعايی بايد در این شب عزیز انجام شود. پاسخ این است که دعای برای عاقبت به خيری خود، عمر انسان زود میآيد و زود تمام میشود و ما نمیدانيم که عاقبت ما چه خواهد شد و نمیدانيم که آيا با حالت مسلم بودن از دنيا میرويم يا خدای ناکرده با حالت کفر و شرک. و اساسا یکی از دعاهاي انبيای بزرگ اين بوده است که خدايا ما را مسلمان بميران چنانچه وصیت همه انبیا عظام(عليهم السلام) این بود که (لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)[1] جز در مسلمانی نميريد. آنها همواره از خدا میخواستند که خدایا ایشان را با ايمان و اعتقاد بميراند؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است:
(تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ)[2]
مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما.
آری مسلمانان باید برای رضايت صاحب اصلی خودشان حضرت حجت بن الحسن العسکری(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همواره دعا کنند. و بالاتر از این، منتظر واقعی باید در این شب به خود بیاید و ببیند و بداند که چه ماههای شعبانها میآيند و میروند و چه نيمههای شعبانها میآیند و سپری میشوند و چه جشنها که گرفته نمیشود، امّا آیا با خودش فکر کرده
1. ر. ک. به: سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه102.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه یوسف، آیه شریفه101.
است که خودش چه مقدار قابليّت دارد تا با امام و صاحب اصلی زمان، حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ارتباط واقعی پيدا کند. آيا منتظر امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تاکنون از خود سؤال کرده است که وقتی نماز میخواند و سلام میدهد، آیا حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بعد از نماز قبولی نماز را از طرف خدا درخواست میکند يا اينکه خدای ناکرده به او میگويد تو با این نماز خواندنت، نه تنها آبروي خودت را بردی، بلکه آبروي اهل بیت(عليهم السلام) را نیز بردی! اين چه نمازي است که خواندی؟
پس مسلمان واقعی همواره باید از خود بپرسد آیا نيمهی شعبانی که در هر سال میآید و میگذرد تا چه اندازه به حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نزديکتر شده است و یا چه میزان به آن حضرت و به حقيقت امامت اهل بیت(عليهم السلام) توجّه پيدا کرده است؟ آری مومن راستین دم به دم باید از خود بپرسد که چقدر پردهها برای او کنار رفته و چقدر به او اجازه دادهاند که جلو برود و بالاتر از این باید از خود بپرسد که چقدر زندگياش را پاک کرده و چقدر نامهی اعمالش را روشنتر نموده است؟ زیرا يکی از وعدههايی که خدای تبارک و تعالی به کسانی که در چنين شبی احيا میکنند اين است که در روز قيامت نامهی اعمال این افراد به دست راستشان داده خواهد شد.
پس خوشا به حال احیاء کنندگان متوجه بر مقام این شب عزیز. زیرا خدای سبحان میفرمايد هر کسی که نشسته و مشغول ذکر است، مورد بخشش الهی قرار میگیرد و هر دعای صحيحی مورد اجابت او واقع میشود و هر کسی هر چه از خدا بخواهد، به او میدهد. از این رو مبادا منتظران حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) يک وقت چيزهای ظاهری دنيوی پيش پا افتاده که خدا به کفّار هم میدهد را از خدا طلب کنند! در این شب بايد چيزهايی از خدا خواسته شود که خدای متعال به اين زودی به بندگان معمولی خود نمیدهد. هر کسی باید با خود بگويد که خدايا من آمدهام تا در این شب توبه کنم. خدایا مرا ببخش. آری انسان متوجه باید در این شب اشک بريزد و قلبش بلرزد و یقین داشته باشد که خدا توبهي او را میپذيرد و عجيب اين است که
همانطور که درباره ماه مبارک رمضان روایاتی وارد شده است که بدبخت آن کسی است که ماه رمضان بگذرد و خدا او را نبخشد، همانطور در مورد شب نیمه شعبان نیز، شبيه به آن تعابیر وارد شده است که ای رسول خدا! آن کسی که امشب از درگاه خدا محروم شد، بدبخت و بيچاره است.
سیرهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمه شعبان؛
از مجموع مطالب پیش گفته روشن شد که مومنان و مسلمانان نباید شب مبارک نیمه شعبان را به غفلت بگذرانند، بلکه باید به احیا و دعا مشغول باشند، همچنانکه سیرهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بیت مکرمشان(عليهم السلام) چنین بود.
دعای پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در شب نیمهی شعبان؛
طبق نقل روایات، دعايی که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در این شب با خود زمزمه میکردند، از این قرار است:
«اللهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْیَتِکَ مَا یَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طَاعَتِکَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ رِضْوَانَکَ وَ مِنَ الْیَقِینِ مَا یَهُونُ عَلَیْنَا بِهِ مُصِیبَاتُ الدُّنْیَا. و أَمْتِعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْیَیْتَنَا وَ اجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا وَ اجْعَلْ ثَارَنَا عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَا وَ لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَیْنَا مَنْ لَا یَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»[1].
خدايا بهرهی ما كن از ترس خود بدان اندازه كه ميان ما و نافرمانيت حائل شود و از اطاعت خويش بدان مقدار كه ما را به خشنودى و رضوان تو برساند و از يقين بدان حد كه به وسيله آن ناگواريهاى دنيا بر ما آسان گردد. [خدايا] ما را
1. ر. ک. به: مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ج2، ص568.
به گوشهايمان و ديدههایمان و نيرويمان تا زندهايم بهرهمند ساز و آن را وارث ما گردان و خون ما را به گردن كسى انداز كه بر ما ستم كرده و يارى ده ما را بر كسى كه با ما دشمنى كند و مصيبت ما را در دينمان قرار مده و دنيا را بزرگترين اندوه ما قرار مده و نيز [دنیا را] آخرين حد دانش ما قرار مده و مسلط مكن بر ما كسى را كه بر ما رحم نكند به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
آری يکي از دعاهاي امشب پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) اين بوده است که خدايا چيزی که امشب آمدهام از تو بخواهم اين است که خشيت را در دلم قرار دهی، ترس از خودت را در دل من قرار دهی که بين من و گناهان تو مانع بشود.
حال سؤال این است که چرا برخی از مسلمانان زمانی که با معصيت مواجه میشوند، ياد خدا نيستند؟ به عبارت دیگر، چرا برخی از افراد خداي نا کرده وقتی مواجه با معصيت میشوند، از ارتکاب معصيت نميترسند؟ پاسخ این است که خداوند متعال اين خشيت را هنوز به بسیاری از افراد اعطا نکرده است از این رو آن را باید از خدا درخواست نمود. مطابق این تحلیل آن انسانی که موقع مواجهه با معصيت دلش بلرزد و اشکش جاری شود و سرش را پايين بياندازد و شرمسار شود و بر سر خود بزند، بايد بداند که اين خشیت و خوف از خدا، لطفی است که خدای منان به او عطا کرده است و اساسا از این روست که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله) میفرمايد: خدايا اين خشيت را در این شب، به مسلمانان عطا کن تا وقتی با معصيت و نافرمانی تو مواجه میشوند، خوف و خشیت تو بين آنها و معصيت مانع شود و نگذارد تا وارد معصيت الهی شوند.
پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در ادامه چند دعای پر مغز دیگر انشاء میفرمایند که عبارتند از: خدايا من در این شب از ذات پاک و مقدس تو یک «طاعت مخصوصی» را مسالت مینمایم. نه اینکه فقط از تو انجام چند رکعت نماز و روزه را به عنوان طاعت تو در قيامت بخواهم، بلکه من يک اطاعت مخصوصی را میخواهم که هر لحظه، رضايت تو نسبت به من بيشتر شود. من میخواهم به مقام رضای تو نائل شوم. خدايا به مسلمانان و
مومنان يقينی عطا کن که به واسطه آن، همهی مصيبتهای دنيا برای آنان آسان شود. زیرا مقام يقين به آسانی نصيب کسی نخواهد شد و بسیاری از انسانها از اين مقام بیبهرهاند. اما با این وجود کسب مقام یقین توسط مسلمانان و مومنان جزو دعاهای و درخواستهای پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در چنين شبی بوده است. خدایا رويت را از ما برمگردان؛ زیرا نظر و عنايت خدا و يک گوشهای از عنايت ذات باریتعالی برای روشن کردن همهی عالم کافی است. بله این دعا از دعاهای اوليای خداست که هميشه میگويند خدايا وجهت را به طرف ما قرار بده و از ما روی بر مگردان.
دعای اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمهی شعبان؛
طبق نقل برخی دیگر از روایات، نمازهايی در این شب وارد شده است که ابو يحيى صنعانى و سى نفر دیگر از راویانی كه مورد اطمينان و اعتمادند، یکی از آنها را از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل کردهاند كه هرگاه شب نيمهی شعبان فرا رسيد باید چهار ركعت نماز به جای آورده شود، به اين ترتيب كه در هر ركعت سورهی حمد و پس از آن صد مرتبه سورهی توحيد خوانده شود و پس از فراغت از نماز، امامین صادقین(عليهما السلام) این را دعا زمزمه میکردند:
«اللهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ مِنْ عَذَابِكَ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ اللهُمَّ لاَ تُبَدِّلْ اسْمِي وَ لاَ تُغَيِّرْ جِسْمِي وَ لاَ تَجْهَدْ بَلاَئِي وَ لاَ تُشْمِتْ بِي أَعْدَائِي أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ فَوْقَ مَا يَقُولُ الْقَائِلُونَ»
بار خدايا من به تو محتاجم و از عذابت ترسان و پناهندهام بار خدايا عوض مكن نامم را و دگرگون مساز تنم را و سخت مكن بلايم را و شاد مكن به من دشمنم را و پناه مىبرم به عفوت از عقابت و پناه مىبرم به رحمتت از عذابت و پناه مىبرم به رضاى تو از خشمت و پناه مىبرم به تو از تو والا است ستايشت
تو همچنانى كه خود را ستودى و برتر از آنچه گويند گويندگان.
حال طبق نقل مرحوم سيد بن طاووس(رحمه الله) در کتاب «اقبال الاعمال»، سی راوی از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل کردند که اگر کسي موفّق به خواندن نماز شب نیمهی شعبان شود، خداوند متعال هفتاد نظر به او میکند.
نگارنده معتقد است که اصلاً نمیتوان عظمت این مطلب را فهمید که چه سری در این نماز وجود دارد که اگر کسی موفّق به انجام آن در شب نیمه شعبان شود، خدا هفتاد بار به او نظر میکند که در هر نظر، خداوند هفتاد حاجت انسان را برآورده میکند که کوچکترين آنها بخشش و غفران الهی است. به این روایت توجه فرمایید.
«مَنْ صَلَّى هَذِهِ الصَّلَاةَ فِي هَذِهِ الليْلَةِ نَظَرَ اللهُ إِلَيْهِ سَبْعِينَ نَظْرَةً وَ قَضَى لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ سَبْعِينَ حَاجَةً أَدْنَاهَا الْمَغْفِرَةُ»[1]
کسی که این نمار را در این شب بخواند، خداوند متعال هفتاد نظر به او میکند در هر نظر، هفتاد حاجت او را برآورده میکند، اقلّ حاجات او بخشش گناهان است.
خوشا به حال تمام شب زنده داران شب نیمه شعبان و به خصوص خوشا به حال کسانی که در یک نقطه از این کرهی خاکی که کسی از آنها خبر ندارد، مشغول احيای این شب هستند و به انجام اعمال این شب موفّقـند و فقر خود را نسبت به خدا زمزمه میکنند که خدايا من به تو محتاجم و از عذابت ترسان و پناهندهام. اساساً بهترين دعای طواف حاجیان خانه خدا نیز همین دعاست که خدايا من به تو پناه آوردهام. خدايا مبادا اسم مرا عوض کنی، مبادا اسم مرا از گروه صالحين برداری و در گروه فاسقين قرار دهی؛ مبادا اسم مرا از مسلمانی برداری و در زمره کافرين قرار دهی؛ مبادا اسم مرا از متّقين برداری و در غير متّقين قرار دهی. خدايا وقتی عقاب تو را میبينم، پناه به عفو تو میبرم؛ خدايا از خویش به تو پناه میبرم.
1. ر. ک. به: اقبال الاعمال، سید بن طاووس(رحمه الله)، ج3، ص320.
همانطور که روشن است در اين دعاها، معارف زیادی از جمله اذعان به وحدانیت خدا، معاد نبوت امامت و تمام فضائل و ارزشهای الهی وجود دارد. معارفی که قلم از وصفشان قاصر است و سخن از بیانشان عاجز.
در تایید این مطلب، میتوان به دعای حضرت امام صادق(عليه السلام) دربارهی شب نيمه شعبان که جناب اسماعيل بن فضل هاشمى ناقل آن هستند استناد نمود. این دعا که حاوی مضامین عالی توحیدی و مطالب ارزشمندی از چگونگی ارتباط مخلوق با خالق بیهمتاست، به قرار زیر است:
«اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ الْخالِقُ الرّازِقُ الْمُحْيِى الْمُميتُ الْبَدىَّءُ الْبَديعُ لَكَ الْجَلالُ وَ لَكَ الْفَضْلُ وَ لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الْمَنُّ وَ لَكَ الْجُودُ وَ لَكَ الْكَرَمُ وَ لَكَ الاْمْرُ وَ لَكَ الْمَجْدُ وَ لَكَ الْشُّكْرُ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ يا واحِدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاْغفِرْ لى وَارْحَمْنى وَاكْفِنى ما اَهَمَّنى وَاقْضِ دَيْنى وَ وَسِّعْ عَلَىَّ فى رِزْقى فَاِنَّكَ فى هذِهِ الليْلَةِ كُلَّ اَمْرٍ حَكيمٍ تَفْرُقُ وَ مَنْ تَشاَّءُ مِنْ خَلْقِكَ تَرْزُقُ فَارْزُقْنى وَ اَنْتَ خَيْرُ الرّازِقينَ فَاِنَّكَ قُلْتَ وَ اَنْتَ خَيْرُ الْقاَّئِلينَ النّاطِقينَ وَاسْئَلوُا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِكَ اَسْئَلُ وَ اِيّاكَ قَصَدْتُ وَابْنِ نَبِيِّكَ اعْتَمَدْتُ وَ لَكَ رَجَوْتُ فَارْحَمْنى يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ».[1]
خدايا تويى زندهی پاينده، والاى بزرگ آفريننده و روزى دهنده زنده كننده و ميراننده آغاز كننده و پديد آورنده، بزرگى براى توست و فضيلت و ستايش از آن توست و نعمت و جود از آن توست و بزرگوارى خاص توست و فرمان و شوكت از توست و سپاسگزارى خاص توست كه يگانهاى و شريكى برايت
1. ر. ک. به: مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی(رحمه الله)، ج2، ص844.
نيست؛ اى يگانه، اى يكتا، اى بىنياز، اى كه فرزندى ندارد و فرزند كسى نباشد و هيچ كس برايش همتايى نيست. بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بيامرز و به من رحم كن و كفايت كن از من آنچه فكر مرا به خود مشغول كرده و قرضم را ادا كن و در روزيم گشايش ده؛ زيرا كه تو در اين شب هر كار محكمى را از هم جدا كنى و هر يك از مخلوقات خود را بخواهى روزى دهى، پس روزيم ده كه تو بهترين روزى دهندگانى، زيرا تو خود گفتى و تو بهترين گويندگان و ناطقان هستى كه فرمودى «از خدا بخواهيد از فضل او»، پس من از فضل تو مىخواهم و تو را قصد كردم و به فرزند پيامبرت اعتماد كردم و به تو اميدوارم پس به من رحم كن اى مهربانترين مهربانان.
سخن پایانی؛
از مجموع مطالب بالا روشن شد که شب نیمهی شعبان با قطع نظر از ولادت پر برکت حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، خود واجد ارزش بسیار بالا و والایی است و البته اين ولادت با سعادت، فضيلت آن را هزاران برابر بيشتر کرده است. بنابراین کسانی که موفّق به شب زندهداری و احيا در این شب عزیز میشوند باید توجه داشته باشند که توفيق بزرگی را خداوند متعال نصيبشان کرده است. زیرا بسياری از بندگان خدا و حتی بسیاری از مسلمانان در غفلت و چه بسا غفلت تام به سر میبرند، امّا خدا عنايت میکند و بندگان خاصی را متوجّه به این شب عزیز نموده و آنها را به شب زندهداری، قيام و قعود، رکوع، سجود، دعا، تسبیح، تهلیل، تکبیر و تحمید و... مصمّم میکند.
پس همهی بايد از خداوند قادر متعال مسئلت نمایند که همهی مسلمانان را جزء عباد صالحی که شب زنده دار نیمه شعبانند قرار بده؛ همهی منتظران را در زمرهی ياران حجّتت قرار بده؛ همهی شیعیان را در زمرهی صالحين قرار بده و دعایشان را مستجاب فرما.
خدایا در شب نیمه شعبان به بهترين نحو به مسلمانان و همهي مؤمنان توفيق احيا و شب زندهداری، توفيق سجده و مناجات و راز و نياز با خودت را عنايت بفرما. خدایا بهترين رحمتها و عناياتت را نصيب همهی مسلمانان بفرما.
برحمتک یا ارحم الراحمین
گفتار نهم
مهدویت و آینده جهان در پرتو قرآن
سخنرانی در کنگرهی امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آیندهی جهان، در دانشگاه کوفه عراق
آنچه در گفتار نهم مطالعه خواهید کرد:
1. بررسی دلالی آیه چهل و یکم سوره حج دال بر موضوع مهدویت؛ بررسی سه موضوع درباره مفردات آیه؛ بررسی هفت احتمال درباره «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ» از منظر مفسّرين أهل سنّت؛
2. توضیح نظرات مفسرین اهل سنت در احتمال اول و بررسی آنها. الف. توضیح نظریه فخر رازی؛ مناقشه بر نظریه فخر رازی؛ ب. تبیین نظریه اسماعیل بن کثیر؛ ج: تبیین نظریه آلوسی؛ اشکالات نظریه آلوسی؛
3.تبیین نظریه صحیح درباره آیه، ضمن چهار نکته؛ بررسی چند روایت درباره آیه 41 از سوره حج؛ تبیین دو نکته مهم درباره حجیت روایات؛
4.بررسی نظریه علامه طباطبایی(رحمه الله) درباره آیه شریفه؛ تبیین دلائل ایشان در رد نظریه اهل سنت در «الذین ان مکناهم»؛
5.بررسی چند اشکال بر نظریه علامه طباطبایی؛
6.تبیین دو نکته پایانی.
مهدویت و آینده جهان در پرتو قرآن
(الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور)[1]
همان کسانی كه اگر آنان را در روى زمين تسلط و توان دهيم نماز را برپا مىدارند و زكات مىپردازند و [مردم را] به هر كار پسنديده وا مىدارند و از هر عمل ناپسند و زشت باز مىدارند و عاقبت و سرانجام همه كارها از آن خداست.
تبیین موضوع بحث؛
پژوهشگران و مطالعه کنندگان در آیات الهی مستحضرند که آیات فراوانی از قرآن كریم در كمال صراحت، به مصلح كل عالم بشریت حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) اختصاص یافته است، به گونهای که آن را به عنوان امری مسلم بیان میکند كه در آينده به طور قطع محقق خواهد شد.
البته در روایات وارده از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و ائمهی معصومین(عليهم السلام) نیز بر این مساله
1. ر. ک. به: سوره مبارکه حج، آیه شریفه41.
تاکید شده است و مفسرین شیعه و سنی در تفاسیرشان بر آن صحه گذاشتند. از این رو در این مقال تلاش شده است تا «کنکاشی دلالی دربارهی یکی از این آیات بر موضوع مهدویت»[1] انجام پذیرد.
بررسی دلالی آیه چهل و یکم سورهی حج دال بر موضوع مهدویت؛
از جمله آیاتی که بر موضوع مهدویت و عصر ظهور دلالت میکند، آیهی چهل و یکم از سورهی مبارکهی حج است که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:
(الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور)[1]
همان کسانی كه اگر آنان را در روى زمين تسلط و توان دهيم نماز را برپا مىدارند و زكات مىپردازند و [مردم را] به هر كار پسنديده [عقلى و شرعى] وا مىدارند و از هر عمل ناپسند و زشت بازمىدارند و عاقبت و سر انجام همه كارها از آن خداست.
به عبارت دیگر، خداوند متعال در این آیهی شریفه میفرماید کسانی که ما آنها را بر روی زمین توانایی و قدرت میبخشیم، چهار کار اساسی انجام میدهند که عبارتند از: «برپا داشتن نماز»، «پرداختن زکات»، «سفارش کردن به کارهای خوب» و «بازداشتن از کارهای بد».
لیک همانگونه که مشخص است در این آیهی شریفه، جملهی شرطیهای ذکر شده
1. در کنگره بین المللی «امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آیندهی جهان» که از تاریخ 31 اردیبهشت تا 2 خرداد 1392 با حضور شخصیتهای بارز دینی در دانشگاه کوفه عراق برگزار شد، بیش از 600 اندیشمند دینی از کشورهای ایران، عراق، مصر، کویت، لبنان و سوریه شرکت کردند و طی سه روز، مقالات تخصصی خود را درباره مساله مهدویت ارائه دادند. یکی از این مقالات، مقالهای است که توسط حضرت استاد آیت الله آقای حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی دامت برکاته با موضوع «کنکاشی درباره دلالت چهل و یکمین آیهی شریفه سورهی مبارکه حج بر موضوع مهدویت» ارائه شده است.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه حج، آیه شریفه41.
است که عبارتست از: (إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) که چهار دستور بعدی که ذکر آن گذشت بر این شرط مترتب شدهاند؛ از این رو، در بدو امر لازم است در این زمینه به سه نکته مقدماتی عنایت شود.
تبیین سه نکته مهم مقدماتی؛
همانگونه که مطرح شد، قبل از ورود تفصیلی به بحث، ابتدا لازم است سه نکتهی مهم مقدماتی دربارهی این آیهی شریفه مطرح شود و سپس معانی لغوی و اصطلاحی کلمات وارده در آیه تبیین گردد. این سه نکته مقدماتی عبارتند از:
نکته اول: ادعای اختصاص آیه به خلفای اربعه توسط مفسرین اهل سنت؛
اولین نکته درباره این آیه این است که بیشتر مفسرین اهل سنت معتقدند که این آیهی شریفه، فقط در مورد خلفاء راشدین بعد از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) است و در این مسیر، تا جایی پیش رفتهاند که نه تنها برخی از نگرشهای موهوم را به مفسرین متقدم شیعه نسبت دادهاند، بلکه بر این نظرشان نیز پافشاری کردهاند.
به کلامی روشنتر، اکثریت اهل سنت در تفاسیرشان قائلند که این آیهی کریمه، مختص خلفاء راشدین است و ادعا کردند که مصداق اصلی متمکنان در روی زمین و صاحبان قدرت، همان چهار خلیفهی بعد از ارتحال پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) هستند که همگی به انجام چهار دستوری که در آیه ذکر شده، موفق شدند. سپس این مفسرین در ادعایی بیدلیل ابتدا اصرار ورزیدند که علماء متقدم شیعه معتقد بودند که این آیه مختص به دوران کوتاه حکومت امیر المومنین(عليه السلام) است و آنگاه خود در قضاوتی یک طرفه، عدم رضایت خود را از این امر نشان دادند! و البته پر واضح است که امامیه از پاسخگویی به این نسبت خلاف بی نیاز است؛ چرا که هیچ اثری از امثال این نظریه در میان تفاسیر شیعه وجود ندارد.
مطابق این رویکرد، مفسرینی از اهل سنت همانند فخر الدین رازی (۵۴۴-۶۰۶ هـ ق)
در «تفسیر کبیر/ لسان الغیب»، اسماعیل بن عمر بن کثیر معروف به ابن کثیر(692 تا 698-۷۷۴ هـ ق) در «تفسیر القرآن العظيم/ تفسیر ابن کثیر» و شهاب الدین محمود آلوسی (۱۲۱۷-۱۲۷۰هـ ق) در تفسیر «روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم» خواستند تا این آیه را از شمار دلائل حقانیت و امامت چهار خلیفهی بعد از رسول مکرم اسلام(صلي الله عليه وآله) قرار بدهند. در این باره فخر رازی میگوید:
«فدلّت الآية على إمامة الأربعة»[1]
این آیه بر امامت خلفای چهارگانه دلالت دارد
لیکن در خلال بحث دربارهی این آیه، بطلان این ادعا ثابت خواهد شد.
نکته دوم: بررسی بحث فقهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای حکام یا عموم مردم؛
دومین نکته دربارهی این آیهی شریفه، این است که از رهگذر این آیه، میتوان بحثِ فقهیِ وجوب امر به معروف و نهی از منکر را برای والیان و حاکمان استفاده نمود.
به عبارت دیگر، در اینجا بحثی فقهی وجود دارد که اساسش از این آیهی شریفه نشات میگیرد؛ بدین بیان که برخی از فقها معتقدند که اگر از این آیه، مساله وجوب امر به معروف و نهی از منکر استنباط شود، این وظیفه متوجه عموم مردم نیست، بلکه اختصاص به حاکمان و والیانی دارد که متمکن بر انجام این کار هستند. حال ممکن است یکی از فقها به این نتیجه برسد که اگر از این آیه استنباط شود که امر به معروف و نهی از منکر واجب است، این دستور برای حکام واجب است و نه عموم مردم.
و این نکتهی مهمی است که در مباحث آتی مورد بحث قرار خواهد گرفت.
نکته سوم: بررسی دو بحث درباره دلالت آیه از منظر مفسرین امامیه؛
سومین نکته دربارهی این آیه کریمه، که شایسته است مورد بررسی واقع شود این است که آیا این آیهی شریفه بر فرضیهی مطرح شده و آنچه بزرگان از محدثین و مفسرین امامیه مطرح میکنند دلالت دارد یا خیر؟
1. ر. ک. به: مفاتيح الغيب، فخر رازی، ج23، ص231.
بنابراین دربارهی دلالت این آیهی شریفه بر فرضیهی مطرح شده، لازم است دو قضیهی مهم مورد بحث و بررسی قرار گیرد که عبارتند از:
قضیهی اول: آیا خود این آیه فارغ از روایات، بر موضوع مهدویت و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دلالت دارد یا خیر؟
قضیهی دوم: آیا به واسطهی روایات میتوان این آیه را بر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) منطبق کرد و بدون آن، امکان چنین تطبیقی وجود ندارد؟
بررسی سه موضوع دربارهی مفردات آیه؛
همانطور که سه نکتهی مقدماتی دربارهی این آیهی شریفه مطرح شد، اکنون بایسته است تا دربارهی مفردات این آیهی مبارکه نیز سه موضوع مورد بررسی قرار گیرد که دو موضوع از آنها دربارهی مفردات وارد شده در این آیه است و موضوع سوم نیز، دربارهی یکی از فرازهای ذکر شده در آیهی شریفه خواهد بود. این موضوعات عبارتند از:
موضوع اول: بررسی سه احتمال ادبی درباره کلمهی الذین؛
اولین موضوع در تبیین مفردات آیه، دربارهی بیان جایگاه ادبی کلمهی (الَّذِينَ) در آیهی شریفه و بیان نظریهی مختار در مساله است که در این زمینه سه احتمال قابل طرح است که از آن میان، احتمال اول و دوم در بیشتر تفاسیر ذکر شده است. این سه احتمال عبارتند از:
احتمال اول: «الذين» محلاً منصوب و بدل از «من ينصره»؛
احتمال اول این است که (الَّذِينَ) در این آیه شریفه در «موضع نصب» دانسته شود؛ یعنی به عنوان «بدل» از عبارت (مَن يَنصُرُهُ) در آیهی قبل است که آمده بود: (وَلَيَنصُرَنَّ اللهُ مَن يَنصُرُهُ) و آنگاه در آیهی بعد آمده است که: (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ). در نتیجه موصول و آنچه بعد از آن آمده است در موضع نصب بوده و بدل از (مَن يَنصُرُهُ) خواهد بود.
احتمال دوم: «الذين» وصف آيه قبل و بدل از «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن...»؛
احتمال دوم این است که (الَّذِينَ) در این آيهی شریفه، «وصف برای (الَّذِينَ) که در آيهی گذشته وارد شده باشد». یعنی (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).
احتمال سوم: «الذين» صفت برای «المقاتلين و المجاهدين في سبيل الله»؛
احتمال سوم این است که (الَّذِينَ) در این آيهی شریفه، صفت برای «المقاتلين و المجاهدين في سبيل الله» باشد. بنابراین احتمال سوم هر چند مقداری به احتمال اول نزدیک است، اما با آن فرق دارد؛ زیرا کلام الهی در آیهی قبل در مورد کسانی است که در راه خدا قیام کرده و جنگ میکنند؛ از این رو میفرماید: (وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ). در این صورت مشکل نهفته در آن این است که (مَن يَنصُرُهُ) عنوان عامی است که به (وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم) باز میگردد، ولی از نصرت مخصوصی سخن به میان آمده است. بدین معنا که (الَّذِينَ) صفتی برای مجاهدين در راه خداست که هم در راه خدا از دین دفاع میکنند و هم در راه خدا میجنگند و این معنا همان مقصود از آیهی سی و نهم سوره مبارکه حج است که ابتدا فرموده: (اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) و سپس در ادامهی آن فرموده است که: (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ).
در نتیجه کلمهی (الَّذِينَ) به معنای دفاع کنندگان و جنگ کنندگان خواهد بود که در صورت پیروزی و تمکن در روی زمین، مانند کسانی نیستند که تا به قدرت میرسند و
تمکن پیدا میکنند، از قدرت و توانشان برای امور مادی و دنیوی و برقراری هواهای نفسانیشان استفاده میکنند، بلکه از زمرهی کسانی هستند که به تعبیر قرآن کریم، اگر خدای منان آنان را در روى زمين تسلط بخشد و توان دهد، نماز را برپا مىدارند و زكات مىپردازند و [مردم را] به هر كار پسنديده [عقلى و شرعى] وا مىدارند و از هر عمل ناپسند و زشت بازمىدارند و عاقبت و سر انجام همهی كارها از آن خداست؛ یعنی همین آیهی (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ).
تبیین نظریه مختار در مورد احتمالات سهگانه در الذین؛
بنابر تحقیق، احتمال سوم نزدیکتر به واقع است. یعنی نزدیکترین معنا از میان احتمالات سهگانه در مورد (الَّذِينَ)، همین احتمال سوم است که مورد اشاره قرار گرفت.
موضوع دوم: بررسی دو نکته درباره کلمهی «مكنّاهم»؛
دومین موضوع در تبیین مفردات این آیهی شریفه که لازم است مورد بررسی قرار گیرد کلمهی (مَّكَّنَّاهُمْ) است که در مورد آن، چند نکتهی مهم وجود دارد و ممکن است برخی از فقها از نکات موجود در این کلمه و کلماتی که متضمن این معنا هستند، بعضی از شروط مترتبه بر مسالهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر را استفاده نمایند.
حال سؤال این است که چرا خداوند متعال در این آیه شریفه از تعبیر (مَّكَّنَّاهُمْ) استفاده کرده و اساساً معنای تمکین چیست؟ و اینکه آیا تمامی اقسام توانمندی و قدرت را تمکین مینامند و یا خواص تمکین چیست؟
اینک برای روشن شدن سؤالات مذکور به نکات زیر عنایت فرمایید.
نکته اول: بررسی لغوی کلمه «مكن»؛
برای رسیدن به نتیجهی صحیح و قابل قبول، ابتدا لازم است با مراجعه به کتب لغت،
معنای کلمهی «مکن» روشن شود. در این زمینه به سخنان لغویان زیر عنایت فرمایید:
الف. احمد بن محمد فيومي(...-770 هـ ق) در کتاب «مصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي» دربارهی معنای لغوی مکن میگوید:
«مكن فلان عند السلطان مكانة وزان ضخم ضخامة عظم عنده و ارتفع»[1]
فلانی نزد سلطان جایگاهی دارد او مکین و تواناست، هم وزن ضخم ضخامة، نزد او بزرگ شد و بلند مرتبه گشت.
و در ادامه اضافه کرده است که:
«و مكنته من الشئ تمكينا و جعلت له عليه سلطانا و قدرة»[2]
او را بر چیزی قدرت و توانایی بخشید و به نفع او و بر ضد دیگری سلطنت و قدرت قرار داد
در نتیجه طبق این نظر، بر تمامی اقسام قدرت، «تمکین» اطلاق نمیشود، بلکه تمکین آن است که شخص نزد سلطان جایگاهی یافته و قدرت بیابد.
ب. اسماعیل بن حماد جوهری فارابی(...-۳۹۳هـ ق) در کتاب «الصحاح فی اللغة»، تمكّن را به معنای حضور همراه با استقرار و ثبات دانسته است. او در این زمینه میگوید:
«و المكن بيض الضب»[3]
مکن تخم سوسمار است
به عبارت دیگر، از آنجا که سوسمار برای آنکه تخمش را در زمین قرار دهد، ابتدا حفرهای میکند و آنگاه به وسیلهی خاک روی آن را میپوشاند و چون تا چهل روز از آن مراقبت مینماید، لذا به این عمل سوسمار، مکن یا قدرت بر حفظ تخم گفتهاند.
1. ر. ک. به: المصباح المنير، فیومی، ج2، ص 577.
2. ر. ک. به: همان.
3. ر. ک. به: الصحاح فی اللغة، جوهری، ج6، ص2205.
حال سؤالی که در اینجا مطرح است این است که برای چه به تخم سوسمار، «مکن» گفته میشود؟ پاسخ این است که چون سوسمار در مکان خاصی استقرار مییابد لذا به آن «مکن» گفته میشود. بدین معنا که ممکن است در آن حفره، استقرار و ثبات برای نگهداری از تخم داشته باشد، به همین دلیل به آن مکن گفته میشود.
ج. فخر الدین طریحی(979- 1085 هـ ق) در کتاب «مجمع البحرين و مطلع النیرین» با اشاره به معنای مکن میگوید:
«الناس على مكانتهم أي على استقامتهم وعلى استقرارهم»[1]
مردم بر جایگاهشان هستند یعنی بر محل ایستادنشان و بر محل قرارشان هستند.
نکته دوم: بررسی مادهی «مكن» در قرآن؛
با بررسی ریشهی کلمهی مکن در آیات قرآن، روشن میشود که در کتاب الهی معانی دیگری شبیه به این ریشه وجود دارد؛ به چند مثال زیر عنایت فرمایید:
الف. مکن به معنای مکان استقرار و ثبات؛
خداوند متعال در آيهی سیزدهم سورهی مبارکهی مؤمنون میفرماید:
(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ)
سپس او را نطفهای در جايگاهی استوار قرار داديم
طبق این آیهی شریفه، نطفه با مکین یعنی با قدرت در جایگاهی محفوظ قرار گرفته است و عبارت «و إن في قرار مكين» بدین معناست که رحم برای نگهداری نطفه قدرت بر حفظ دارد.
ب. مکن به معنای حكم قوّي و مستقر؛
خداوند متعال در آيهی پنجاه و چهارم سورهی مبارکهی يوسف میفرماید:
(إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ)
1. ر. ک. به: مجمع البحرين، طریحی، ج6، ص317.
تو از امروز نزد ما صاحب مکانت و امين هستی
طبق این آیهی شریفه، پادشاه مصر به حضرت یوسف(عليه السلام) گفت: تو از امروز نزد ما صاحب مکانت و امين هستی. يعني تو واجد قدرت ثابتی هستی.
در نتیجه در تمکین، ثبات وجود دارد.
ج. مکن به معنای مكان مستقر و ثابت؛
خداوند متعال در آيهی بیستم سورهی مبارکهی تکویر میفرماید:
(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ)
اين سخن رسولی بزرگوار است، نيرومندى كه نزد خداوند عرش، گرامى و داراى مكانت و منزلت است.
البته در آیات دیگری، کلمهی مکین و ماده مکن وارد شده است که وجه مشترک بین آنها و آیات قبل، خصوصاً زمانی که این ماده به باب تفعیل یعنی مكّنته یا باب إفعال یعنی أمكنه میرود، همانا «استقرار همراه با قدرت» است.
پس از ضروریات استقرار، «توانایی و قدرت» است. در این صورت اگر انسانی استقرار داشته باشد، هیچ مخلوقی یارای اخلال در استقرار او را ندارد؛ یعنی او در حفظ استقرار، توان و قدرتی دارد که از آن به «سلطنت» و «تمکین» یاد میشود.
تبیین نظریه مختار در مورد استعمالات قرآنی ماده مکن؛
از مجموع مطالب روشن میشود که، تمكين به معنای استقرار و توانایی است که لازمهی تكوينی آن «سلطنت» است؛ ولی ممکن است گفته شود که تفسیر تمکین به سلطنت، تفسیر به لازمهی معنای آن است. بدین معنا که معنای اصلی برای کلمهی تمکین، سلطنت نیست، بلکه از ضروریات تمکین، سلطنت است. در نتیجه:
اولاً: معنای کلمهی مکن، استقرار همراه با توان و قدرت است و از ضروریات وجودی آن، سلطنت و حکومت است که لازمهی آن، شدت بیشتر در بعضی از حالات است.
ثانیاً: از مجموع مطالب پیش گفته اجمالاً معنای کلمهی (مَّكَّنَّاهُمْ) نیز روشن گردید.
موضوع سوم: بررسی چند احتمال درباره فراز «في الأرض»؛
سومین موضوع در بررسی مفردات آیه، تحقیق دربارهی این سؤال است که «الف و لام» موجود در کلمهی (الأَرْضِ) چه نوعی بوده و کدام یک از انواع «الف و لام» است. در پاسخ باید گفت که در این زمینه دو احتمال وجود دارد که عبارتند از:
احتمال اوّل: ال برای عهد؛
اینکه الف و لام در (الأَرْضِ) برای عهد باشد، یعنی در زمین محدود و معینی تمکین صورت میگیرد. در این صورت معنای آیه چنین میشود که:
«کسانی که آنان را در روى «قسمت محدود و معینی از زمين» تسلط و توان دهيم...»
احتمال دوم: ال برای جنس؛
اینکه الف و لام در (الأَرْضِ) برای جنس باشد؛ یعنی تمکین در جنس زمین محقق خواهد شد، نه در زمین معيّنی. در این صورت معنای آیه چنین میشود که:
«کسانی که آنان را در روى «تمام زمين» تسلط و توان دهيم...»
تبیین نظریه مختار درباره دو احتمال در موضوع سوم؛
روشن است که مقصود از الف و لام در این آیهی شریفه «جنس زمین» است. یعنی این تمکین، در هر نقطهای از زمین یا هر جایی که عنوان زمین بر آن صادق باشد، محقق میشود و به عبارت دیگر، طبق این احتمال، (الأَرْضِ) تمام زمین را شامل میشود، نه بعضی از آن را. بنابراین طبق این تحلیل، تمکین نتایجی دارد که عبارتند از: «برپا داشتن نماز»، «پرداختن زکات»، «سفارش کردن به کارهای خوب» و «بازداشتن از کارهای بد».
البته در مباحث آتی تبیین خواهد شد که آیا مقصود آیهی شریفه، «مطلق معروف و منکر»
است یا «معروف و منکری خاص» مد نظر است؛ زیرا بیشک مقصود آیهی شریفه از نماز و و زکات که از واجبات معینه هستند، روشن و آشکار است.
بررسی هفت احتمال درباره «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ» از منظر مفسّرين أهل سنّت؛
بعد از اینکه تا اندازهای معانی مفرداتی که ذکر آن گذشت روشن شد، اینک لازم است نسبت به موضوعاتی که اهل سنت به آن پرداختهاند، مباحثی مطرح شود. تا مشخص شود که آیا استنباط قضایای مفروضه از آنها ممکن و میسور است یا خیر؟
البته واقعیت این است که محققین به هر مقدار که با تفسیر فخر رازی که مشهور به علمیت است مانوس میشوند و دلائلی که او ارائه میکند را بررسی مینمایند، هر آینه به ضعف علمی او بیشتر پی میبرند. به هر جهت این احتمالات عبارتند از:
احتمال اول: فقط خلفای اربعه؛
در این زمینه محمد بن احمد قرطبی(578- 671هـ ق) در تفسیر «الجامع لاحکام القرآن» میگوید:
« أربعة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و[آله و] سلم لم يكن في الأرض غيرهم».[1]
مطابق این نظر، این آیهی شریفه منحصر بر چهار نفری خواهد بود که همگی از دنیا رفتهاند؛ نتیجه اینکه در زمان حاضر هیچ مصداقی برای این آیهی مبارکه وجود نخواهد داشت و مصداقش به پایان رسیده است و یا اهل سنت از جمله فخر رازی[2] در مورد پنجاه و پنجمین آیه از سورهی مبارکهی نور که خداوند متعال میفرماید:
1. ر. ک. به: الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج12، ص72.
2. ر. ک. به: مفاتيح الغيب، فخر رازی، ج24، ص413.
(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا)
خدا آن افراد از شما را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند وعده داده كه هر آينه آنان را در زمين جانشين [خود] كند همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند.
به شدت اصرار دارد که مرادِ خداوند منان از فراز (الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) خلفای چهارگانه است! بدین معنا که خدای متعال در این آیهی مبارکه، وعدهی حکومت چهار شخص را داده است.
لکن مفسرین اهل سنت در مقابل این اشکال که چرا فراز (وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا) در مورد ایشان مصداق ندارد، پاسخی ندارند! چرا که خود میدانند که عمر و عثمان کشته شدند و امیرالمومنین(عليه السلام) نیز به شهادت رسید و هیچ یک از آنها از حکومت و امنیت بهرهای که در آیهی شریفه ذکر شده، نبردند و بدتر از آن اینکه اهل سنت همچنانکه بر نظر غلطشان در مورد آیهی پنجاه و پنجم سورهی نور اصرار دارند، همچنان نیز بر نظرشان در مورد آیهی چهل و یکم سورهی حج اصرار دارند! و قرطبی نیز یکی از همین افراد است که بر این نظریهی نادرست پافشاری میکند. و یا عبدالله بیضاوی(...-716 هـ ق) در تفسیر «انوار التنزیل و اسرار التاویل» نیز یکی از همین هاست. او در این باره میگوید:
«فيه دليل على صحة أمر الخلفاء الراشدين إذ لم يستجمع ذلك غيرهم من المهاجرين.»[1]
البته پر واضح است که علت پیدایش این نظر در میان اهل سنت این است که چون ایشان در طول سالیان متوالی حکومت امویان و عباسیان و امرای منصوب از جانب ایشان، هیچ گاه ندیدند که آنها به چهار دستور الهی در این آیه شریفه عمل نمایند! از این رو اکثریت ایشان به این احتمال متمایل شدند که این آیه شریفه فقط از خلفای چهارگانهی بعد از رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) سخن میگوید.
احتمال دوم: مهاجرین، انصار و تابعین؛
مقصود از موصول، مهاجرین و انصار و تابعین است[2]
احتمال سوم: تمام اصحاب پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)؛
مقصود از موصول، تمام اصحاب پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) است. این نظریه را ابن عباس مطرح کرده و میگوید:
«المقصود هو كافة أصحاب النبي و ليس أمّة النبي كما قال قتادة بأن المقصود هو أصحاب النبي»[3]
مقصود از موصول تمام اصحاب پیامبر اکرم است و امت پیامبر نیست همنچنانکه قتاده قائل است که مقصود از الذین اصحاب پیامبر است.
احتمال چهارم: اهل نمازهای پنجگانه؛
مقصود از موصول، «أهل نمازهای پنجگانهی واجب» هستند. این نظریه را عکرمه
1. ر. ک. به: انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی، ج3، ص146.
2 ر. ک. به: الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج13، ص73.
3 ر. ک. به: همان.
قائل شده است.[1]
احتمال پنجم: امت رسول اکرم(صلي الله عليه وآله)؛
ایوالعالیة نقل کرده است که مقصود از موصول، امت رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) است آن زمان که قدرت و اقتدار دارند. یعنی زمانی که امت رسول الله(صلي الله عليه وآله) بر تمامی اقوام پیروز بشوند یعنی یاری بشوند. قرطبی نقل میکند که
«هم هذه الامة إذا فتح الله عليهم أقاموا الصلاة».[2]
آنها امت رسول اکرم هستند زمانی که خدا آنها را بر دیگران پیروز میگرداند، نماز برپا میدارند.
در نتیجه طبق این نظر اگر امت اسلامی بر سایر اقوام یاری نشده و پیروز نشوند حکومت نیز نخواهند داشت. به عبارت دیگر، تعبیر خدا آنها را پیروز کرد کنایه از حکومت و قدرت امت رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) است.
احتمال ششم: مطلق حاکمان مسلمان؛
مقصود از موصول، «مطلق حاکمان مسلمان» است، چه حاکمان مشروع و چه حاکمان نامشروع. در این باره، عبدالله بن یسار ابی نجیح (...-131 هـ ق) معتقد است که:
«إنّ المراد هو الولاة»[3]
مراد از (الَّذِينَ)، حکام مسلمان است.
بدین معنا که (الَّذِينَ) در حکام مسلمانان محدود میشود.
1. ر. ک. به: همان.
2 ر. ک. به: الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج13، ص73.
3 ر. ک. به: همان و روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، آلوسی، ج9، ص157.
احتمال هفتم: حاکمان مشروع مسلمان؛
مقصود از (الَّذِينَ)، «حکام مسلمانان است که دارای مشروعیت» هستند. این نظریه مربوط به ضحاک بن قیس فهری است که گفته است:
«هو شرط شرطه الله عزّ وجل على من آتاه الملك»[1]
إِن مَّكَّنَّاهُمْ، شرطی است که خدای عز و جل آن را شرط کرده بر کسی که به او پادشاهی و سلطنت بخشده است.
همانطور که روشن است احتمال هفتم نزدیک احتمال ششم است؛ بدین معنا که طبق نظریهی ضحاک، (مَّكَّنَّاهُمْ) کسی است که خدا به او سلطنت و حکومت میبخشد، ولی طبق نظریهی ابن ابی نجیح، (مَّكَّنَّاهُمْ) همان والیان مسلمانان هستند، چه خدا به آنها سلطنت بخشد، چه خودشان حکومت را با زور و قدرت بدست بیاورند.
به عبارت دیگر، آنچه بین احتمال ششم و هفتم فرق میگذارد این است که احتمال ششم تا حدودی عام است و مقصود از متولیان امر، آن کسانی هستند که با زور یا با حق به حکومت میرسند؛ اما در احتمال هفتم فقط از والیانی بحث میشود که صاحب حق بوده و دارای مشروعیت و حقانیت الهی هستند.
توضیح نظرات مفسرین اهل سنت در احتمال اول و بررسی آنها.
یکی از نکات مهم این است که آیا این آیه مطابق نظریهی اهل سنت بر خلفای چهار گانه دلالت میکند یا خیر و نیز باید بررسی شود که دلیل اهل سنت بر این ادعا چیست؟
در مباحث قبل گفته شد گاهی اوقات ترتیب مسائل میطلبد که ابتدا بایسته است سخنان مفسران شیعه در این زمینه معین شود، سپس سخنان مفسرین اهل سنت مورد اشاره قرار گیرد. لکن به این علت که اهل سنت در این باره، مطالب مختلفی ذکر کردند، از این رو ابتدا لازم است نظریههای آنها بررسی شود. در نتیجه در این مقال شایسته دیده شد تا شیوهی بحث تغییر یابد.
1 ر. ک. به: الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج13، ص73.
مطابق این رویکرد، با مراجعه به تفاسیر اهل سنت، مشاهده میشود که ایشان مطلبی را در مورد سورهی نور قائل شدند که به هیچ وجه قابل التزام نیست. آنجا که خداوند متعال در آیهی 55 سورهی مبارکه فرموده است: (وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) اهل سنت آن را منحصر به اوائل ظهور اسلام دانستهاند! از این رو از منظر ایشان اکنون که آن دوران گذشته است، تاریخ آیه نیز به پایان رسیده است! پس در واقع ایشان خطای فاحشی نسبت به تفسیر قرآن روا داشتهاند.
الف. توضیح نظریه فخر رازی؛
او میگوید: خدا خلفای اربعه را حکومت و قدرت بخشید؛ از این رو بر آنان واجب بوده تا به دستورات چهار گانه عمل نمایند.
ابتدا لازم است کلام فخر رازی مورد نقد قرار گیرد که میگوید:
«مكن الله الخلفاء الأربعة فكان من الواجب بأن يقوموا بالأعمال الأربعة».[1]
خدا خلفای اربعه را حکومت و قدرت بخشید؛ از این رو بر آنان واجب بوده تا به دستورات چهار گانه عمل نمایند
طق این نظر، خدای تبارک و تعالی مهاجرین را این گونه توصیف فرمود که اگر ایشان در زمین قدرت بیابند و به آنها حکومت اعطا شود، دستورات چهارگانه را انجام میدادند که عبارتند از برپا داشتن نماز، پرداختن زکات و امر به معروف و نهی به منکر.
مناقشه بر نظریه فخر رازی؛
بنابر تحقیق، این نظر فخر رازی مورد قبول نیست و در پاسخ به او گفته میشود که (الَّذِينَ) وصف برای مقاتلین و مدافعین از اسلام است. فخر رازی در حاصل کلامش میگوید:
1 ر. ک. به: مفاتيح الغيب، رازی، ج23، ص231.
«فان الله تعالى قال في هذه الآية إذا مكنا المهاجرين فعليهم أن يأتوا أربعة أمور: و هي إقامة الصلاة و إيتاء الزكاة و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و قد ثبت أنّ الله تعالی مكّن الأئمة الأربعة من الأرض و أعطاهم السلطنة عليها. فوجب كونهم آتين بهذه الأمور الأربعة».[1]
خداوند متعال در این آیه میفرماید: اگر ما مهاجرین را حکومت و قدرت بخشیم؛ پس بر آنها انجام چهار کار واجب است که عبارتند از برپا داشتن نماز، پرداختن زکات و امر به معروف و نهی به منکر و قبلا ثابت شد که خدای عز وجل بعد از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، فقط خلفای چهارگانه را در روی زمین حکومت بخشید و به آنها سلطنت اعطا نمود. پس بر آنها واجب بوده این دستورات چهارگانه را جامه عمل بپوشانند.
وی در صریح کلامش میگوید:
«[و] إذا كانوا آمرين بكلّ معروف و ناهين عن كلّ منكر وجب أن يكونوا على الحق، فمن هذا الوجه دلّت الآية على إمامة الأربعة و لا يجوز حمل هذه الآية على علي(عليه السلام) وحده. لأن الآية دالّة على الجمع»[2] و تقول «الذين إن مكّناهم».[3]
و اگر آنها امر کننده به کل به معروفها بودند و از تمام منکرات نهی میکردند پس لزوما بر طریق حق بودهاند و در این صورت این آیه بر امامت چهار خلیفه صدر اسلام دلالت میکند و بدین ترتیب جائز نیست که ایین آیه را فقط بر [امیر المومنین] علی(عليه السلام) حمل شود چون آیه دلالت بر جمع دارد خدا در آن میفرماید کسانی که ما آنها را قدرت بخشیم و نمیگوید کسی که ما او را قدرت میبخشیم.
1 ر. ک. به: همان.
2 ر. ک. به: همان.
3 ر. ک. به: همان.
ب. تبیین نظریه اسماعیل بن کثیر؛
او میگوید این آیه بر صحت افعال خلفاء راشدین دلالت دارد.
همانطور که ذکر شد ابن کثیر در قرن هشتم هجری قمری و فخر رازی در قرن هفتم میزیسته است و این نظریه در مورد آیه، از قبل میان اهل سنت مشهور بوده است تا جایی که ابن کثیر در این زمینه میگوید:
«الآية دليل على صحة أمر الخلفاء الراشدين»
این آیه بر صحت کار خلفای راشدین دلالت دارد
ج: تبیین نظریه آلوسی؛
او میگوید: اگر آیه مخصوص مهاجرین باشد پس قدرتمندی در روی زمین، اختصاص به آنها دارد و این توانمندی در زمان خلفای اربعه اتفاق افتاده است. شهاب الدین آلوسی در تفسیر «روح المعانی» مینویسد:
«قالوا: و فيه دليل على صحة أمر الخلفاء الراشدين... لان الآية مخصوصة بالمهاجرين لأنهم المخرجون بغير حق و الممكنون في الأرض منهم الخلفاء دون غيرهم. فلو لم تثبت الأوصاف الباقية لزم الخلف في المقال، تعالى الله سبحانه عنه، لدلالته على أن كل ممكن منهم يلزمه التوالي لعموم اللفظ [ويقصد المهاجرين]، و لما كان التمكين واقعاً [أي حکم الأربعة] تم الاستدلال دون نظر إلى استدعاء الشرطية الوقوع [فإن نذهب إلی القول کما قيل في النحو بأنّها جملة شرطية في موضع التقدير ولا يتحتم بأنّها وقعت بالفعل، بل إنّها ممکن الوقوع] ... فإن لزوم التالي مقتضى اللفظ لا محالة و لمّا وقع المقدم [وهو تمکن الأربعة] لزم وقوعه [أي التالي] أيضاً [يعني أنّ الأربعة عملوا بالأمور الأربعة]، و في ثبوت التالي ثبوت حقّية الخلافة البتة و هي واردة على صيغة الجمع
المنافية للتخصيص بعليّ وحده رضي اللّه تعالى عنه.[1]
برخی از مفسرین گفتهاند که این آیه دلیلی برای صحت امر خلفای راشدین است ... زیرا این آیه مخصوص به مهاجرین است؛ چرا که بر خلاف دیگران، فقط آنها به نا حق از سرزمینشان اخراج شدند و آن گاه از جانب خدا در روی زمین قدرت یافتند و روشن است که خلفای اربعه نیز از جمله مهاجرینند. و لازمه عدم اثبات بقیه اوصاف، خلف در گفتار الهی است که خداوند متعال از آن منزه است؛ به جهت دلالت کلام الهی بر این که هر قدرت یافتهای از مهاجرین، بر او واجب است که تمام اوصاف را انجام دهد به خاطر عمومیت لفظ «ان مکناهم» و وقتی سلطنت به وجود آمد استدلال بر وجوب اوصاف بر متمکنین کامل است و نیازی به شرطیت وقوع نیست چون واقع شده است همانند کلام بزرگانی که با لعل و عسی در مورد این آیه سخن گفتهاند. پس به ناچار لزوم انجام دستورات چهارگانه مقتضای لفظ تمکین است و زمانی که مقدم یا تمکین واقع شود. همچنین لازم است که تالی نیز واقع شود و در ثبوت امور اربعه، حقانیت و سلطنت خلفای اربعه روشن میشود و آیه با صیغه جمع الذین ان مکناهم ... وارد شده که با اختصاص به [امیر المومنین] علی(عليه السلام) منافات دارد.
اشکالات نظریه آلوسی؛
تا اینجا اشکالاتی بر استدلال آلوسی وارد است که ممکن است در رد نظریه ادعایی اهل سنت نیز ذکر شود. این اشکالات عبارتند از:
اشکال اول: تمکن خلفای اربعه از ناحیه خدا اول کلام و نزاع است؛
قدرت یافتن خلفای چهارگانه از ناحیهی خداوند متعال خود اول کلام و محل
1. ر. ک. به: روح المعاني، آلوسی، ج9، ص164.
مناقشه و نظر است؛ زیرا بعضی از آنها با خدعه و تزویر به حکومت رسیدند؛ از این رو نمیتوان پذیرفت که قدرت یافتن آنها در روی زمین از ناحیهی خدای تعالی بوده باشد و ظاهر شرطیت آیه، به خاطر همین جهت است.
به عبارت دیگر، این استدلال که گفته شود تمام مسلمانان قائلند که خداوند این چهار نفر را در روی زمین قدرت بخشید، از قبیل مصادره به مطلوب است؛ زیرا اساساً این مطلب روشن نیست که تمام این چهار نفر از جانب خدا قدرت یافته باشند؛ بلکه به اجماع مسلمانان این امر از جانب خدا واقع نشده، بلکه با دروغ و نیرنگ و حقه بازی و عوام فریبی واقع شده است.
اشکال دوم: «إنْ مكّناهم» توصیف جمع است، نه اشخاصی معین؛
اشکال دوم که از اشکال اول مهمتر است این است که تعبیر به (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ) توصیفی برای یک جمعی است، نه برای اشخاصی معین. توضیح مطلب این است که خداوند متعال جمعی را به (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ) توصیف کرده نه شخصی خاصی را. چرا که خدا در مورد آنها میفرماید: اگر ما به آنان قدرت و حاکمیت عطا کنیم آن کارها را انجام میدهند. یعنی خداوند میفرماید: ذات اقدسش جمعی را در روی زمین قدرت میبخشد که چهار کار اساسی انجام میدهند.
به عبارت دیگر، باید به اهل سنت که میگویند بعد از ارتحال پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، ابوبکر قدرت یافت گفته شود که در اینجا تعبیر به (مَكَّنَّاهُمْ) جائز نیست. زیرا یک جمعی در سقیفه بنی ساعده، ابوبکر را به واسطهی احادیث جعلی و ترساندن مردم، حاکم امت اسلامی قرار دادند! آری ابوبکر از جریان سقیفه بنی ساعده متمکن گشت، نه از جانب خداوند متعال.
بنابراین از منظر صحیح و مختار، باید گفت که بر خلاف نظر اهل سنت، این آیه شخص خاص یا یکایک تمامی افراد را مخاطب قرار نمیدهد. البته حدیثی که دربارهی
امام علی(عليه السلام) در ذیل فراز آیهی (و هم راکعون) آمده هر چند جمع است، ولی مصداقش مشخص و روشن بوده و عنوانش فقط شامل آن حضرت میشود. یعنی تطبیق و مصداق این آیه بر حسب شواهد تاریخی، فقط منحصر در شخص امام علی(عليه السلام) است، اگر چه مفهوم آن عام است و به صورت جمع استعمال شده است. یعنی در همان معنای عام استعمال شده اگر چه در خارج، صرفاً یک مصداق بیشتر ندارد.
مقصود نگارنده این است که در بحث از فراز (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ) باید آیهی (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ) را ملاحظه کنند؛ زیرا زمانی که یک نفر از یک شهر خارج میشود آیا صحیح است که با صیغهی جمع بگویند که «کسانی که به ناحق از خانههايشان بيرون رانده شدند»؟ قطعا پاسخ منفی است؛ زیرا ضمایر آیه به لفظ جمع آمده است. بنابراین در آن زمان جمعی مورد نظر خداوند متعال است که اجرای دستورات اربعه ویژگی آن جمع است و این اشکال زمانی که سخن از کلام فخر رازی و امثال فخر رازی به میان میآید دربارهی آیه (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ) و آیهی (وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) نیز وارد است. در حالی که خلفای اربعه، هر کدام در زمان خویش شخص واحدی بیشتر نبودند و این مطلب با ظاهر آیه سازگاری ندارد.
البته مقصود نگارنده این نیست که بگوید استخدام ضمیر جمع در فرد خطاست؛ زیرا ضمیر در آیه (و هم راکعون) به صیغهی جمع آمده است، در حالی که بی شک مقصود از آن، شخص واحدی است، لکن در اینجا قرینهای وجود دارد، ولی اگر قرینهای نباشد لازم است که مفسران آن را در صیغهی جمع استعمال کرده و ترجمه نمایند. بدین معنا که خداوند متعال در زمان معینی، هیچ فرد واحد معینی را قدرت نبخشیده است، در حالی که آیه میگوید در آن زمان، جمعی ظهور خواهند کرد که خدا آنها را بر روی زمین قدرت و حکومت خواهد بخشید.
اشکال سوم: برداشت غلط از آیه طبق نظر اهل سنت؛
سومین اشکال این است که بر خلاف نظر اهل سنت، این آیه نمیخواهد بگوید که انجام دهندگان دستورات چهارگانه از جانب خداوند متعال در روی زمین قدرت میگیرند، بلکه دستورات وارده در آیه، وظائف قدرت یافتگان را تعریف مینماید.
بنابراین در رد نظریهی اهل سنت از امثال فخر رازی و آلوسی و دیگران باید گفت که اگر این آیهی شریفه بگوید کسانی که نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و امر به معروف میکنند و نهی از منکر مینمایند، آیا آنها از مصادیق قدرت یافتگان از جانب خدای تبارک و تعالی هستند؟ سؤال این است که اثبات این امر بر اهل سنت چگونه ادعایشان را ثابت میکند؟ بدین معنا که اهل سنت در این صورت باید بگویند که اگر جمعی یا گروهی یا اشخاصی بیاند و این دستورات را اجرا کنند، پس آیا آنها از جمله افراد قدرت یافته بر روی زمین از جانب خداوند متعال محسوب میشوند؟ در حالی که خدا میفرماید: ما اشخاصی را در زمین قدرت میبخشیم که وظائفشان در اقامهی امور چهارگانه در آیه خلاصه میشود. پس این دو معنا با یکدیگر فرق دارند و فرقشان نیز واضح است. چه اینکه:
معنای اول: میگوید کسی که اقامه نماز کند و زکات بپردازد و امر به معروف نماید و نهی از منکر انجام دهد، او از متمکنین در روی زمین از جانب خداوند است؛
در حالی که:
معنای دوم: میگوید کسی که از جانب خدا قدرت پیدا میکند بر او واجب است تا به این دستورات چهارگانه عمل نماید.
حال اگر آیه بر معنای اول دلالت کند، در این صورت ممکن است مجالی برای نظریهی اهل سنت وجود داشته باشد، اما آیه بر معنای دوم دلالت میکند؛ فلذا بر متمکنین در روی زمین واجب است که بر امور چهارگانه قیام نمایند و این نکته دیگری در رد نظریه اهل سنت به شمار میرود.
اشکال چهارم: حکومت بر تمام زمین منظور است، نه بخشی از زمین؛
چهارمین اشکال بر نظر اهل سنت این است که همچنانکه جانشینی خداوند در تمام زمین منظور نظر خداست، از این رو ظاهراً قدرت و تمکن نیز در کل زمین منظور نظر خداوند متعال است، نه در قسمتی از زمین.
در توضیح این مطلب میتوان گفت که منظور از کلمهی (الأَرْض) در این آیهی شریفه، تمام زمین است، نه بخشی از آن. شهاب الدین آلوسی در تفسیر «روح المعانی» در ذیل تفسیر این فراز میگوید:
«إنّ المراد هو جنس الأرض و أنها تنطبق على مكة لوحدها أو المدينة أو العراق أو بلد صغير لوحدهم»[1]
مراد از الارض، جنس زمین است که بر مکه یا بر مدینه یا بر عراق یا بر شهر کوچک دیگری به تنهایی منطبق میشود.
به عبارت دیگر، نگارنده مترصد بیان این مطلب است که مراد از کلمهی (الأَرْض) در این آیهی شریفه، تمام زمین است نه بخشی از آن. همچنانکه جانشینی خدا در روی زمین این گونه است. آری منظور از زمین در اینجا تمام زمین یا بیشتر زمین است و این همان مقصود و غرض اصلی از کلام الهی است. بدین رو منظور ظاهر آیه از فراز (فی الأَرْض) به معنای تمام زمین است؛ اما اگر کسی قائل شود که مقصود از فراز (الأَرْض) تمام زمین نیست، حد اقل، اغلب زمین را باید قائل شود.
بر این اساس، امامیه بر خلاف نظر اهل سنت نمیخواهد بگوید که این آیه شامل حکومت امیرالمومنین امام علی(عليه السلام) میشود، لکن میخواهد بگوید که این آیه خبر از جمعی در آینده میدهد که خدا آنها را در روی زمین قدرت میبخشد. علاوه بر اینکه
1. ر. ک. به: همان.
در این آیه، قرینهای بر حصر (الأَرْض) در منطقهی خاص از زمین یا حکومت خلفا از اولین نفر تا سومین فردشان و حتی تطبیق بر حکومت امام علی(عليه السلام) وجود ندارد، بلکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه آن حکومت، حکومت بر تمام زمین است.
اشکال پنجم: اقامه امور اربعه در تمام زمین است، نه بخشی از زمین؛
پنجمین اشکال بر نظر اهل سنت این است که مقصود از امور اربعه، برپایی آنها در تمام شهرها و آبادانیهاست، نه برپایی آنها در منطقهای خاص و نقطهای معین. حال سوال این است که آیا معنای (أَقَامُوا الصَّلاةَ) برپایی نماز در مسجدی خاص یا شهری کوچک یا منطقهای محدود است؟
در پاسخ باید گفت که ظاهر آیه میگوید برپایی نماز و پرداخت زکات و همچنین امر به معروف و نهی از منکر در هر مکانی و در هر نقطهای از روی زمین مد نظر خداوند است و این مطلب با اِخبار الهی در این قضیه مطابق است.
سوال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که در زمان پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و در زمانی که مهاجرین در مدینه بودند، آیا چنین نمازی برپا نشد؟ پس از اینجاست که این نکتهی مهم در رد نظریهی اهل سنت به ذهن خطور میکند و یا قبل از ارتحال پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) که حاکم مسلمین بود آیا در مدینه زکات پرداخت نمیشد؟ و یا آیا در آن زمان، امر به معروف و نهی از منکر انجام نمیشد؟
آیا صحیح است که ادعا شود خداوند متعال در زمان پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)، به این مساله اهتمام نداشته است، ولی به مسلمانان بگوید ای مهاجرین شما به خاطر طرد شدنتان از خانههایتان من به شما وعده میدهم که در برههای از زمان در زمین قدرتمند خواهید شد و حکومت خواهید نمود؟
پاسخ این است که هرگز چنین نسبتی به خداوند متعال صحیح نیست، بلکه این امور چهارگانه دلالت میکنند بر اینکه (الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْض) نه هیچ ارتباطی به
خلفای چهار گانه دارد و نه هیچ ارتباطی با دورهی کوتاه مدت حکومت خلفای سه گانهی بعد از پیامبر(صلي الله عليه وآله).
اشکال ششم: ترک معروفات و انجام منکرات در زمان خلیفه اول تا سوم؛
ششمین اشکال بر نظر اهل سنت این است که چگونه امکان دارد که این آیهی شریفه، از دورهی خلیفهی اول تا خلیفهی سوم بحث کند، در حالی که بسیاری از دستورات الهی در آن زمان ترک شد! و بسیاری از منکرات نیز در زمان ایشان محقق گردید؟
به دیگر سخن، طبق نقل تاریخ، ادله و شواهد بسیاری وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه در زمان خلیفهی اول تا سوم، از یک طرف بسیاری از معروفات دینی ترک شد و به آنها امری نشد و از طرف دیگر، بسیاری از منکرات نیز به وقوع پیوست و این امر را تاریخ اسلام اثبات میکند. همچنانکه خلیفهی اول و دوم به این موضوع تصریح کردند که هر دو مرتکب خطاهای زیادی شدند؛ حال چگونه ممکن است که نظریهی اهل سنت مورد پذیرش قرار گیرد، مبنی بر اینکه این آیه شریفه به آن برهه از زمان متعلق است؟
اشکال هفتم: بازگشت ضمیر «مکناهم» به «الناس» آیه قبل؛
هفتمین اشکال بر نظریه اهل سنت این است که ضمیر در (مَّكَّنَّاهُمْ)، به (النَّاسَ) در آیهی قبل باز میگردد و آنها جماعتی هستند که در راسشان امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار دارد.
به عبارت دیگر، اشکال دیگر این است که در (الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ) ، ضمیر به کلمهی (النَّاسَ) در آیه قبل باز میگردد که میفرماید: (وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ) . یعنی ما این گروه از مردم را قدرت میبخشیم. زیرا آیات قرآنی که تطبیقاً یا تاویلاً از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) سخن میگویند از جمعی سخن به میان میآورند که پیشاپیش آنها
امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار دارد تا کسی ادعا نکند که آیه اختصاص به من یا این و آن دارد یا اینکه ادعا شود که آیه بر شخص خلفای سه گانه دلالت میکند.
بنابراین با مراجعه به تفاسیر اهل سنت روشن میشود که ایشان نسبت به قرآن مرتکب خطای بزرگی در فهم شدند. بله جار الله زمخشری(467- 538 هـ.ق) در جلد سوم تفسیر «الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل» معروف به تفسیر کشاف، دربارهی این آیهی شریفه میگوید:
«إخبار من الله عزّ وجل يظهر الغيب عما ستكون عليه سيرة المهاجرين حتى يقومون بأمر الدين».[1]
خبر دادن خدای عزوجل در این آیه، غیب را ظاهر میکند از آنچه در زمانهای بعد روش مهاجرین به وقوع خواهد پیوست مبنی بر اینکه آنها دستور دین را برپا میدارند.
تبیین نظریه صحیح درباره آیه، ضمن چهار نکته؛
نکته اول: تمکین فقط با اراده الهی محقق میشود، نه با زور و تزویر؛
در مباحث قبل دربارهی بحث از ماده مکن، به تفصیل گذشت که قدرت و توانایی، فقط با ارادهی الهی تمام شده و انجام میشود و صرفاً از دست توانای او سرچشمه میگیرد، نه با زر و زور و تزویر.
نکته دوم: تمکن در تمام زمین منظور است، نه بخشی از زمین؛
تمکن و قدرت در تمام زمین خواهد بود، بدین معنا که اگر شخصی در یک مکان خاصی متمکن باشد در مورد او گفته نمیشود که او در تمام زمین قدرت داشته و متمکن است.
نکته سوم: اقامه، نشر صحیح امور اربعه است، نه صرف انجام آنها؛
برپایی نماز، پرداختن زکات، امر به معروف و نهی از منکر، به معنای نشر و گسترش
1. ر. ک. به: الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشری، ج3، ص160.
و تبلیغ آنها به شکل صحیح است، نه صرفاً انجام و برپایی خالی آنها.
بنابراین صرف اینکه جمعی به انجام امور چهارگانه در یک زمان خاصی بر میخیزند، نمیتوان گفت که آن روز، نماز اقامه شده است و زکات بعد از بیست سال پرداخت شده است.
و اینکه بعضی میگویند «اقامهی نماز» با «اداء نماز» فرق دارد؛ زیرا اقامهی نماز به معنای نشر و گسترش نماز و زنده کردن آن در جامعه معنا میشود، صحیح نیست؛ چه اینکه اقامهی نماز به معنای انجام نماز با تمامی شرائط و معیارهای آن است. حال اگر در یک زمانی در برخی از نقاط بعضی از مردم، تمام شروط نماز همچون طهارت و مکان و.... را مراعات کنند، آیا میتوان گفت که نماز اقامه شده است؟ قطعاً پاسخ منفی است.
طبق این رویکرد، اگر فرض شود در آن دوران جمعی خواهند آمد که با یکدیگر نماز باطل برگزار میکنند، آیا ممکن است که در مورد آنها بگویند که آنها اقامه نماز میکنند؟ البته در صورتی که شخصی نماز را با تمام شرائطش اقامه نماید ممکن است که در مورد او گفته شود که او نماز را اقامه کرده است، در حالی که بعد از درگذشت پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) اغلب مردم چنین نمازی را برپا نکردند. بدین معنا که مسلمانان بعد از ارتحال رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) نماز را با تمام شرائطش اقامه نکردند و امر به معروف و نهی از منکر را در جمیع مواردش انجام ندادند، بلکه انجام نماز با تمامی شرائط و مشخصاتش و معروف با تمام جوانب و مصادیقش و اجتناب از منکر در جمیع مراتب و مواردش، فقط در زمان حضرت امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق خواهد شد که مردم قدرت و توانایی برپایی این امور را در روی همهی زمین پیدا میکنند و این مفهوم حدیثی است که امام صادق(عليه السلام) فرمود: امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دین جدیدی خواهد آورد که متن آن چنین است:
«اذا خرج القائم یقوم بامر جدید و کتاب جدید و سنّة جدید و قضاء جدید»[1]
هنگامى که قائم خروج کند، امر تازه، روش تازه و داورى تازهاى با خود مىآورد
1. ر. ک. به: اثبات الهداة، شیخ حر عاملي(رحمه الله)، ج7، ص83.
البته این روایت نمیگوید که امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) امور جدیدی را بر خلاف آن چیزی که فقها از اسلام میشناسند میآورد، بلکه میگوید امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آن دوران، اموری را مطرح میفرمایند که مسلمانان نمیدانند که آن امور معروفند و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) این امور را میآورند و تبیین میکنند که آنها جزء امور معروفند و حال نیز منکر بودن آنها را تصدیق میکند؛ یعنی امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برای مسلمانان تبیین میکند که چه چیزی در نزد عقل بر معروف صدق میکند و چه چیزی در دین و عقل بر منکر صدق میکند و به آن معروف امر میکند و از آن منکر نهی مینماید.
بر این اساس، اگر گفته شود که آن جمع مثلاً از صد معروف، بیست مورد را اقامه میکنند یا به بیست مورد امر میکنند سؤال این است که آیا این امر به معروف و یا این امر کردنشان به معروف بناچار باید امر به تمام معروفات باشد، یا از تمام منکرات باید نهی کنند یا آنچه بر منکر صدق میکند؟
خلاصه اینکه در آن زمان، جمعی خواهند آمد که خدا آنها را در روی تمام زمین قدرت میبخشد و آنها نیز بر انجام امور اربعه در یک زمان و به شکل صحیح و کامل به پا میخیزند.
نکته چهارم: اجرایی شدن کامل دین اسلام، یکی از علل فلسفه ظهور؛
اجرایی شدن کامل دین خدا یکی از علل فلسفه ظهور است. به دیگر سخن، یکی از نکات موجود در فراز (وَ للهِ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور) این است که عاقبت و سرانجام هر چیزی فقط برای خداست و فقط به دست اوست. بدین معنا که دین جامعی که بر تمام مردم حکومت خواهد کرد، فقط برای خداست و اینکه خداوند دین را با هدف اجرایی شدن هشتاد تا نود درصد از آن نازل فرموده است و حال که این مقدار از دین اجرایی نشده است و از طرفی خدا دین کامل را نازل فرموده و مردم نیز ممکن است بیش از
40 درصد از دین را اجرایی نکنند؛ در نتیجه این قضیه با حکمت الهی نا سازگار است.
در حقیقت یکی از قضایایی که در فلسفهی ظهور مطرح میشود این است که روشن میشود که دین اسلام، دین کاملی است و باید در مرحلهی اجرا به تمام جوانب و ابعاد ظاهر شود که این فقط در زمان ظهور میباشد و این مساله را به آسانی میتوان از این آیهی شریفه استنباط نمود.
بررسی چند روایت درباره آیه 41 از سوره حج؛
در اینجا روایاتی وجود دارد که شایسته است مورد اشاره قرار گیرند.
روایت اول: روایت زیاد بن منذر از امام باقر(عليه السلام)؛
اولین روایت مورد استناد خبری است که در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی(رحمه الله) و تفسیر برهان و تفسیر صافی از «کنز الفوائد» ذکر شده است. اینک به بررسی سند و دلالت این روایت توجه فرمایید:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ»[1]
بررسی سند روایت؛
همانطور که روشن است در سند این روایت نام چند شخص آمده است همچون ابی الجارود یا زیاد بن منذر که بیشتر علمای رجال شناس مانند شیخ طوسی(قدس سرّه)[2] و علامه حلی(قدس سرّه)[3] و ابن غضائری[4] و سایر کتب رجالی که در دسترس هستند او را ثقه نمیدانند؛
1. ر. ک. به: بحار الأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج24، ص165
2. ر. ک. به: فهرست، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص72 و 73.
3. ر. ک. به: خلاصة الأقوال، علامه حلی(رحمه الله)، ص223.
4. ر. ک. به: رجال ابن غضائری، ص61.
هر چند برخی از رجالیون نیز در مورد او سکوت کردهاند ولی اغلب علمای رجالی وی را ضعیف شمردهاند.[1]
و یا اغلب علمای رجال، کثیر بن عیاش را ثقه نمیدانند[2] و اشخاص دیگری در سند این روایت هستند که دربارهی آنها مشکلاتی وجود دارد از جمله محمد بن عباس که بین چند شخص مشترک است بر اینکه آیا محمد بن عباس بن عیسی است که ثقه است یا اینکه او محمد بن عباس بن مرزوقی است که ثقه نیست؟
محمد بن حسین که مرحوم علامه مجلسی(قدس سرّه) از او در کتاب «بحار الانوار»[3] روایتی نقل کرده و میگوید: «عن محمد بن الحسین بن حمید».
لکن نگارنده در بین روات «محمد بن حسین بن حمید» را نیافت و ممکن است در اینجا خطایی رخ داده باشد؛ یعنی «محمد بن حسین عن حمید» باشد؛ چرا که «عن» و «ابن» هر دو در نوشتار قرینهی یکدیگرند؛ از این رو به نظر میرسد که «عن حمید» باشد، که حمید در طبقه هشتم در طبقات رجالی است.
جعفر بن عبدالله که نامش در سند وارد شده، در مورد او جرح و تعدیلی وارد نشده است.
بنابراین این روایت، از جهت سند اعتباری ندارد.
بررسی دلالت روایت؛
در این روایت امام باقر(عليه السلام) میفرماید:
1. ر. ک. به: معجم رجال الحديث، آیت الله خویی(رحمه الله)، ج8، ص332ـ334.
2. ر. ک. به: خلاصة الأقوال، علامه حلی(رحمه الله)، ص249 و منتهی المقال في أحوال الرجال، مازندرانی حائری، ج5، ص249 و معجم رجال الحديث، آیت الله خویی(رحمه الله)، ج15، ص110.
3. ر. ک. به: بحار الانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج24، ص 165.
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليه السلام) فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ الْآيَةَ قَالَ هَذِهِ لِآلِ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِيِ وَ أَصْحَابِهِ»[1]
ابي الجارود گفت حضرت امام باقر(عليه السلام) فرمود: آيه شريفه (آنان كه خدا را ياري ميكنند آنهائي هستند كه اگر در روي زمين به آنان اقتدار دهيم نماز بپا ميدارند و زكات به مستحقان ميدهند و امر به معروف و نهي از منكر ميكنند و عاقبت كارها به دست خداوند است) براي مهدي آل محمد و اصحاب اوست.
و در نسخه دیگری آمده است:
«وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليه السلام) فِي قَوْلِهِ: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ- أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» وَ هَذِهِ الْآيَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ ع إِلَى آخِرِ الْآيَةِ- وَ الْمَهْدِيُّ وَ أَصْحَابُهُ يُمَلِّكُهُمُ اللهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا- وَ يُظْهِرُ الدِّينَ- وَ يُمِيتُ اللهُ بِهِ وَ أَصْحَابِهِ الْبِدَعَ الْبَاطِلَ- كَمَا أَمَاتَ السَّفَهُ الْحَقَّ حَتَّى لَا يُرَى أَثَرٌ لِلظُّلْمِ».[2]
و مهدی مالك مشارق و مغارب زمين ميشوند و ظاهر مينمايند دين حق را و خداي تعالي به سبب او و اصحابش، بدعتها و باطلها را ميميراند همچنانکه سفیهان حق را ميميرانند تا اينكه اثري از ستم و جور نميبينيد.
آری امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، مصداق اصلی برای زنده کردن دین و انکار بدعتهاست همچنانکه سفیهان حق را میکشند؛ به این معنا که جماعتی از سفهاء میآیند و حق را میمیرانند:
«كما أمات الشقاة حتى لا يرى أثر للظلم ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر و لله عاقبة الامور»[3]
1. ر. ک. به: بحار الأنوار، مجلسی(رحمه الله)، ج24، ص165
2. ر. ک. به: تفسير القمي، علی بن ابراهیم(رحمه الله)، ج2، ص87.
3. ر. ک. به: تفسير الصافي، فیض کاشانی(رحمه الله)، ج3، ص 382 و با کمی اختلاف تفسير القمّي، علی بن ابراهیم(رحمه الله)، ج2، ص78 و البرهان في تفسير القرآن، بحرانی(رحمه الله)، ج3، ص892.
همچنانکه اشقیاء حق را ميميرانند تا اينكه اثري از ستم و جور و آمرين به معروف و ناهين از منكر نميبينيد و عاقبت كارها براي خداوندست.
تبیین دو نکته مهم درباره حجیت روایات؛
بعد از تبیین مطالب مذکور، ملاحظه میشود که سند این روایت، سند تامی نیست؛ از این رو بناچار لازم است دو نکتهی مهم تبیین شود که عبارتند از:
نکته اول: بیان دو بحث درباره عمومیت حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعی فقهی؛
لازم به ذکر است که طرح این بحث در درس اصول فقه تمام میشود، لکن با این وصف، تمام اصولیین آن را مطرح نکردند، بلکه بعضی از آنها برای اهدافی خاص آن را مطرح نمودهاند و مرحوم علامه طباطبایی(قدس سرّه) در «تفسیر المیزان» بر اساس این محور بحث کردهاند و به هر حال در اینجا دربارهی حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعی فرعی دو بحث وجود دارد که عبارتند از:
بحث اول: عمومیت ادله حجیت خبر واحد درباره غیر احکام فقهی؛
اولین بحث این است که نگارنده در مباحث دروس خارج اصول فقه ثابت نموده است که خبر واحد، مطلقا حجت است و این حجیت منحصر به اخباری نیست که از احکام شرعی فرعی بحث میکند؛ پس ادلهی حجیت خبر واحد، آن را به صورت عام یعنی در احکام و تاریخ و تفسیر، حجت قرار میدهد.
بله همچنانکه مرحوم آیت الله العظمی خویی(قدس سرّه) و والد عظیم الشان اینجانب(قدس سرّه) به این نتیجه رسیده بودند، نگارنده نیز به این نتیجه رسیده است که ادلهی حجیت خبر واحد عام است و خبر ثقه در احکام و عقائد، مطلقاً حجت است؛ چه اینکه در این زمینه اخبار زیادی از ائمه معصومین(عليهم السلام) درباره عقائد و توحید و نبوت و معاد و تاریخ یا
تفسیر آیات وارد شده است.
بحث دوم: عدم عمومیت ادله حجیت خبر واحد درباره غیر احکام فقهی؛
دومین بحث این است که در این مبحث مفسرینی همانند علامه طباطبایی(قدس سرّه) معتقدند که ادلهی حجیت خبر واحد شامل اخباری که میخواهند قرآن را تفسیر کنند نمیشود، بلکه این حجیت صرفاً منحصر در روایاتی است که حکم شرعی را بر مکلف موجب میشود و علت اینکه علامه طباطبایی(قدس سرّه) در تفسیرش به «تفسیر قرآن به قرآن» اعتماد کرده و در نکات تفسیری به اخبار و احادیث اعتماد نکرده این است که ایشان در تفسیر آیه، روایات را حجت نمیداند. در حالی که بسیاری از علما و فقها همچون مرحوم فیض کاشانی(قدس سرّه) و جناب شیخ طوسی(قدس سرّه) و مرحوم شیخ یوسف بحرانی(قدس سرّه) در تفسیر قرآن، حدیث و خبر واحد را حجت میدانند.
نکته دوم: بیان دو بحث در باب حجیت خبر واحد؛
بحث اول: وثوق از حیث سند؛
بحث اول این است که بسیاری از بزرگان معتقدند که یک روایت اگر «موثوقة الصدور» باشد حتی اگر سندش نیز ضعیف باشد، دارای حجیت است. و از آنجا که بیشتر روایات در بسیاری از کتب روایی ذکر شده و علما بسیاری آنها را نقل کردهاند و هیچ کس در صحت سندی آنها شک و تردیدی نکرده است؛ از این رو میتوان از حیث سند به آن وثوق داشت.
بحث دوم: وثوق از حیث صدور.
بعد از تبیین بحث اول، بحث دوم این است که ممکن است گفته شود روایت ابی الجارود یا بیشتر روایاتی که در تفسیر علی بن ابراهیم(رحمه الله) وارد شده است از قبیل روایات موثوق الصدور است و مشکل آن را این گونه حل کنند، مگر اینکه قرینهی روشنی بر خلاف وجود داشته باشد که هیچ کس نتواند آن را رد نماید.
تبیین دو نکته مهم درباره روایت اول؛
همانطور که ذکر شد در متن روایت اول، امام باقر(عليه السلام) فرمود «هذه الآية لآل محمّد و المهدي وأصحابه». حال در مورد این روایت، لازم است به دو نکتهی مهم توجه شود که عبارتند از:
نکته اول: طبق یک قرینه، راوی محمد بن عباس بن علی بن مروان است؛
اولین نکته این است که در اینجا قرینهای وجود دارد و آن اینکه گفته میشود که راوی این روایت، محمد بن عباس بن علی بن مروان است. آری لازم است این نکته مورد دقت قرار گیرد؛ زیرا این روایت به همین آیهی شریفه اشاره داشته و نظر دارد و اینکه محمد بن عباس بن علی بن مروان مشهور به ابن حجام است و دارای کتابی است به عنوان «في ما نزل من القرآن في أهل البيت(عليهم السلام)» و او این روایتی را که ذکر شد، میگوید از امام باقر(عليه السلام) است و امام(عليه السلام) فرمود است که: «هذه الآية لآل محمد(صلي الله عليه وآله)...».
نکته دوم: اهتمام ائمه اطهار(عليهم السلام) به دلالت آیه و رد نگرش دروغگویان؛
دومین نکته این است که با مراجعه به کتب روایی مشاهده میشود که پنج یا شش روایت دیگر نیز وجود دارند که این آیهی شریفه را ذکر کردند که ائمه طاهرین(عليهم السلام) فرمودند که:
«هَذِهِ نَزَلَتْ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[1]
این آیه در مورد ما اهل بیت نازل شده است.
علاوه بر اینکه ائمهی اطهار(عليهم السلام) حدیث خاصی را نسبت به این آیه مبذول داشتند ولی در مقابل، بعضی از خلفای صدر اسلام تلاش میکردند تا آیه را بر خودشان نسبت دهند!
1. ر. ک. به: تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، سید شرف الدین استرآبادی، ص338
در تایید این مطلب علامه مجلسی(قدس سرّه) در کتاب «بحار الانوار» از صعصعة بن صوحان عبدی نقل میکند که روزی تعدادی از اهالی مصر بر عثمان بن عفان وارد گشتند. عثمان به آنها گفت یک نفر از میان شما جلو بیاید تا با من سخن بگوید، مصریان مرا مقدم کردند و من جلو رفتم. سپس عثمان که از کمی سن من تعجب کرده بود، گفت: این شخص؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاکِ علم و دانش، سنّ آدمی بود، نه تو سهمی در آن داشتی و نه من؛ بلکه علم به فراگیری است. عثمان گفت: علم را بازگوی! گفتم: (بسم الله الرّحمن الرّحيم الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ) . عثمان گفت: این آیه در مورد ما نازل شده است «فقال عثمان: فينا نزلت هذه الآية؟!»؛ گفتم: پس امر به معروف و نهی از منکر کن. عثمان گفت: این سخنان را رها کن و آنچه میدانی، بیان کن.[1]
از این روایت روشن میشود که عثمان خود قبول داشت که در دوران زمامداریش امر به معروف و نهی از منکر نمیکند. باری در این جایگاهها و مناصب افراد غیر صالحی همانند عثمان بودند که اعتقاد داشتند که آیه در مورد آنها نازل شده است! از این رو طبیعی بود که ائمهی طاهرین(عليهم السلام) دم به دم به اصحاب و پیروانشان یادآوری کنند که این آیه در مورد اهل بیت(عليهم السلام) نازل شده است تا جایی که در بعضی از موارد، مجبور میشدند با این تعبیر قسم یاد کنند که «والله نزلت الآية فينا».[2]
1. رک. به: بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج31، ص475 و أمالي، شیخ طوسي(رحمه الله)، ص236 دخلت على عثمان بن عفان في نفر من المصريين، فقال عثمان: قدّموا رجلاً منكم يكلّمني، فقدّموني، فقال عثمان: هذا.. !، و كأنّه استحدثني، فقلت له: إنّ العلم لو كان بالسنّ لم يكن لي و لا لك فيه سهم و لكنّه بالتعلّم. فقال عثمان: هات!. فقلت: بسم الله الرّحمن الرّحيم «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ». فقال عثمان: فينا نزلت هذه الآية؟!. فقلت له: فمر بالمعروف وانه عن المنكر، فقال عثمان: دع ذا و هات ما معك.
2. عن أبان تغلب: عن أبی محمّد بن علیّ(عليه السلام) فی قوله تعالى: (الذین إن مکناهم فی الأرض) الآیة قال: فینا واللّه نزلت هذه الآیة. ابان بن تغلب از ابوجعفر محمد بن على درباره سخن خداوند: «الذین ان مکناهم فى الارض» نقل مىکند که گفت: به خدا سوگند که این آیه درباره ما نازل شده است. ر. ک. به: تفسير فرات کوفی، ص98.
روایت دوم: روایت عیسی بن داوود از امام کاظم(عليه السلام)؛
دومین روایتِ مورد استناد، خبری است که جناب عیسی بن داوود از امام کاظم(عليه السلام) نقل کرده است. اینک به بررسی سند و دلالت این روایت توجه فرمایید:
«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْعَلَوِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ دَاوُدَ»[1]
بررسی سند روایت؛
مطابق تحقیق، سند این روایت صحیح نیست؛ زیرا عیسی بن داوود ثقه نیست و او فقط کتابی در تفسیر دارد[2] و همچنین محمد بن اسماعیل علوی ثقه نیست و محمد بن همام نیز در کتب رجالی یادی از او نشده است و در مباحث پیش دربارهی محمد بن عباس، مباحثی مورد اشاره قرار گرفت.
بررسی دلالت روایت؛
یکی از نکات مهم شناخت این موضوع این است که این روایت را برخی از امام باقر(عليه السلام) نقل کردند و برخی دیگر از امام صادق(عليه السلام) و برخی دیگر نیز از امام کاظم(عليه السلام) و این قضیه، قضیهی بسیار مهمی است.
از امام کاظم(عليه السلام) نقل شده که فرمود:
«عَنِ الْإِمَامِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(عليه السلام) قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي يَوْماً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَوَقَفَ أَمَامَهُ وَ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَعْيَتْ عَلَيَّ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَأَلْتُ عَنْهَا جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ فَأَرْشَدَنِي إِلَيْكَ، فَقَالَ: وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: قَوْلُهُ
1. ر. ک. به: البرهان في تفسير القرآن، بحرانی(رحمه الله)، ج3، ص892 و بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج24، ص165.
2. ر. ک. به: معجم رجال الحديث، آیت الله خویی(رحمه الله)، ج14، ص201.
عَزَّ وَ جَلَ «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ». فَقَالَ أَبِي: نَعَمْ فِينَا نَزَلَتْ وَ ذَاكَ لِأَنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ طَائِفَةً مَعَهُمْ وَ سَمَّاهُمْ اجْتَمَعُوا إِلَى النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله) فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ إِلَى مَنْ يَصِيرُ هَذَا الْأَمْرُ بَعْدَكَ فَوَ اللهِ لَئِنْ صَارَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ إِنَّا لَنَخَافُهُمْ عَلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ صَارَ إِلَى غَيْرِهِمْ لَعَلَّ غَيْرَهُمْ أَقْرَبُ وَ أَرْحَمُ بِنَا مِنْهُمْ.
فَغَضِبَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله) مِنْ ذَلِكَ غَضَباً شَدِيداً، ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ اللهِ لَوْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ مَا أَبْغَضْتُمُوهُمْ لِأَنَّ بُغْضَهُمْ بُغْضِي وَ بُغْضِي هُوَ الْكُفْرُ بِاللهِ ثُمَّ نَعَيْتُمْ إِلَى نَفْسِي فَوَ اللهِ لَئِنْ مَكَّنَهُمْ اللهُ فِي الْأَرْضِ لَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا وَ لَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ لِمَحَلِّهَا وَ لَيَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَيَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ إِنَّمَا يُرْغِمُ اللهُ أُنُوفَ رِجَالٍ يُبْغِضُونِّي وَ يُبْغِضُونَ أَهْلَ بَيْتِي وَ ذُرِّيَّتِي فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» فَلَمْ يَقْبَلِ الْقَوْمُ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ «وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ».[1]
امام کاظم(عليه السلام) فرمود: روزی در مسجد در محضر پدرم بودم که مردی آمد و روبرویش ایستاد و گفت ای فرزند رسول الله بر من معنای آیهای از قرآن سنگین است و معنای آن روشن نیست؛ از جابر بن یزید سؤال کردم او مرا به سوی شما راهنمایی کرد؛ امام پرسید آن آیه چیست؟ آن مرد گفت سخن خداوند متعال که فرمود «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ
1. ر. ک. به: البرهان في تفسير القرآن، بحرانی(رحمه الله)، ج3، ص892 و بحار الأنوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج24، ص165.
وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ». پدرم فرمود: بله این آیه در مورد ما نازل شده است و این به خاطر آن بوده که فلانی و فلانی و گروهی که همراهشان بودند و نامشان را برد، نزد پیغمبر جمع شدند و به پیامبر گفتند یا رسول الله حاکم بعد از شما چه کسی خواهد بود؟ به خدا قسم اگر جانشینی شما به مردی از اهل بیتت برسد ما بر جان خود میترسیم و اگر جانشینی شما به شخصی غیر از اهل بیتت برسد شاید آنها نسبت به ما دلسوزتر و نزدیکتر از اهل بیتت باشند.
پس پیامبر خدا از این سخن شدیداً خشمگین شد، سپس فرمود به خدا قسم اگر شما به خدا و به رسولش ایمان آورده بودید با آنها دشمنی نمیکردید؛ زیرا دشمنی با آنها دشمنی با من است و دشمنی با من کفر نسبت به خداست. سپس بعد از مرگ من قسم به خدا اگر خدا به آنها در روی زمین تمکن دهد هر آینه نماز را در وقت خود برپا میدارند و زکات را در محل خود مصرف میکنند و به معروف، امر میکنند و از منکر، نهی مینمایند. بدرستی که خداوند بینی کسانی که با من و اهل بیت و ذریهام دشمنی میکنند به خاک خواهد مالید، پس همانجا خدای سبحان این آیه را نازل کرد که «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ». ولی آن گروه سخن پیامبر را نپذیرفتند و خدا آیات بعدی سوره حج را نازل کرد که «وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ(42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ(43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ(43)». اگر اينان تو را تکذيب کردهاند، پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود نيز تکذيب کردهاند(42) و نيز قوم ابراهيم و قوم لوط(43) و مردم مدين و موسی نيز تکذيب گرديد من به کافران مهلت دادم، آنگاه آنها را فرو گرفتم و عقوبت من چگونه بود(43).
تبیین نظر مختار درباره این روایت؛
طبق تحقیق، این روایت از حیث دلالت، روایت بسیار خوبی است و لیکن از حیث سندی روایت صحیح السندی نیست.
روایت سوم: روایت حصین بن مخارق از امام کاظم(عليه السلام)؛
سومین روایتِ مورد استناد، خبری است که جناب حصین بن مخارق از امام کاظم(عليه السلام) نقل کرده است. اینک به بررسی سند و دلالت این روایت توجه فرمایید: محمد بن عباس از ابن عقده نقل میکند که او میگوید:
«يرويها محمّد بن العباس عن ابن عقدة و هي قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ(ره) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُصَيْنِ بْنِ مُخَارِقٍ»[1]
بررسی سند روایت؛
در مباحث قبل دربارهی محمد بن عباس گفته شد که او از جمله راوتی است که برای او از اهل بیت(عليهم السلام) کتابی روایی در تفسیر ذکر شده است. بدین معنا که او از جمله رواتی است که، روایتهایی را دربارهی تفسیر جمع آوری کردهاند.
ابن عقده در کتب رجالی به احمد بن محمد بن سعید معروف است و شیخ نجاشی(رحمه الله) در مورد او میگوید که او ثقه است[2] و نیز شیخ طوسی(قدس سرّه) در مورد او میگوید وی در میان محدثین، مردی با جلالت است و در ثقه بودن و جلالت شان و عزم حفظ مشهورتر از آن است که یادآوری شود.[3]
1. ر. ک. به: البرهان في تفسير القرآن، بحرانی(رحمه الله)، ج3، ص891 و تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، استرآبادی، ص337.
2. ر. ک. به: رجال، شیخ نجاشي(رحمه الله)، ص94.
3. ر. ک. به: الفهرست، شیخ طوسی(رحمه الله)، ص28.
احمد بن حسن از پدرش احمد بن حسن بن علی بن فضال که هر دو ثقه هستند، همچنانکه احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی ثقه است. اما حصین بن مخارق، نجاشی(رحمه الله) در مورد او میگوید: دربارهی او بعضی از افراد، نکات ضعفی را گفتهاند و عدهای دیگر نیز نکات ضعف را تضعیف کردهاند و برای او کتاب تفسیری را اضافه میکند.
بررسی دلالت روایت؛
این روایت از امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) از پدران مطهرش(عليهم السلام) نقل شده که متن آن چنین است:
«عَنِ الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(عليهم السلام) قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»؟ قَالَ: نَحْنُ هُمْ.»[1]
در مورد کلام خداوند عز وجل که فرمود: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر» و امام در مورد آن فرمود ما همانها هستیم.
البته مراد از «نحن» در کلام امام(عليه السلام)، از حیث اشخاص نیست، بلکه منظور آن است که جمعی که از ناحیهی خدا قدرت مییابند از میان اهل بیت(عليهم السلام) هستند.
روایت چهارم: حمران بن اعین از امام باقر(عليه السلام) و ابوالصباح از امام صادق(عليه السلام)؛
چهارمین روایت مورد استناد، خبری است که ابن شهر آشوب آن را نقل کرده که سند آن صحیح نیست. به هر جهت، جناب ابن شهر آشوب در ضمن این روایت
1. ر. ک. به: البرهان في تفسير القرآن، بحرانی(رحمه الله)، ج3، ص891 و تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، استرآبادی، ص337.
میگوید حمران از امام باقر(عليه السلام) و ابوالصباح از امام صادق(عليه السلام) دربارهی کلام الهی نقل کرده که امام(عليه السلام) میفرماید:
«الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ قالا: نحن هم»[1]
الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ را فرمودند که ما آنهاییم
روایت پنجم: روایت عمرو بن ثابت از امام حسین(عليه السلام)؛
پنجمین روایت مورد استناد، خبری است که مرحوم استرآبادی(رحمه الله) در کتاب «تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة» از امام حسین(عليه السلام) و ایشان از مادر گرامیشان(عليها السلام) و آن مخدره(عليها السلام) از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل فرمودند. اینک به این روایت توجه فرمایید:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ حُصَيْنِ بْنِ مُخَارِقٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أُمِّهِ عَنْ أَبِيهَا [عَنْ أَبِيهِ](عليه السلام)»
«فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ قَالَ هَذِهِ نَزَلَتْ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[2]
روایت ششم و هفتم از تفسیر فرات کوفی؛
نکتهی دیگری که در اینجا وجود دارد این است که دربارهی این آیهی شریفه، بعضی از روایات در «تفسیر فرات کوفی» آمده است و البته مطلب مهمی که در اینجا لازم است عنایت شود این است که میان بسیاری از بزرگان دربارهی مقبولیت «تفسیر فرات کوفی» اقوال زیادی مطرح شده از جمله سید محسن امین(قدس سرّه) در کتاب «اعیان الشیعة» این گونه او را ثقه میشمارد و مینویسد:
1. ر. ک. به: المناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص 47 و 431.
2. ر. ک. به: تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، استرآبادی، ص338.
«فرات ابن إبراهيم الكوفي له تفسير كبير يروي عنه وعن كتابه علماؤنا»[1]
فرات بن ابراهیم کوفی تفسیر صاحب تفسیر کبیر از او روایت میکنند و علماء امامیه از کتابش نقل قول میکنند.
مرحوم شیخ حر عاملی(قدس سرّه) صاحب کتاب «وسائل الشیعة» در این زمینه میفرماید:
«بأنّني استندت في كتابي إلى 80 كتاباً و تفسير فرات الكوفي هو أحد تلك الكتب».
من در کتابم به 80 کتاب استناد کردم و تفسیر فرات کوفی یکی از آن کتابهاست.
اینک به این دو روایت عنایت فرمایید:
روایت اول: روایت زید بن علی؛
بررسی سند روایت؛
فرات کوفی نقل میکند که:
«حَدَّثَنِي الْحَسَنُ [الْحُسَيْنُ] بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ [قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِ] عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ [ع]».[2]
بررسی دلالت روایت؛
«قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ نَحْنُ الَّذِينَ وَعَدَكُمُ اللهُ فِي كِتَابِهِ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ».[3]
اي مردم! ما همان خانداني هستيم كه خداوند در قرآن كريمش به شما وعده
1. ر. ک. به: أعيان الشيعة، سید محسن امین(رحمه الله)، ج1، ص126.
2. ر. ک. به: تفسير فرات کوفي، ص274.
3. ر. ک. به: همان.
فرموده است كه وقتي حكومت به ايشان داده ميشود آنان در برپا داشتن نماز و دادن زكات و امر به معروف و نهي از منكر جديّت خواهند نمود و البتّه عاقبت همهی امور دست ذات پاك خداوند است.
روايت دوم: روایت ابو خلیفه از امام باقر(عليه السلام)؛
فرات کوفی نقل میکند:
«حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ [بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَمَّالُ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ] عَنْ أَبِي خَلِيفَةَ»
«عَنْ أَبِي خَلِيفَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ [ع] فَقَالَ يَا جَارِيَةُ هَلُمِّي بِمِرْفَقَةٍ قُلْتُ بَلْ نَجْلِسُ قَالَ يَا أَبَا خَلِيفَةَ لَا تَرُدَّ الْكَرَامَةَ لِأَنَّ [إِنَ] الْكَرَامَةَ لَا يَرُدُّهَا إِلَّا حِمَارٌ قُلْتُ [لِأَبِي جَعْفَرٍ ع] كَيْفَ لَنَا بِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ حَتَّى نَعْرِفَ [نَعْرِفَهُ] قَالَ فَقَالَ قَوْلُ اللهِ [تَعَالَى] الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ إِذَا رَأَيْتَ هَذَا الرَّجُلَ [في رجل] مِنَّا فَاتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ هُوَ صَاحِبُهُ».[1]
ابوخلیفه گفت: من و ابوعبیده حذّاء بر امام باقر وارد شدیم امام فرمود: اى خدمتکار زیراندازی بیاور، گفتیم: [ما همینطور] مىنشینیم، امام فرمود: اى ابوخلیفه احسان را رد مکن که جز بیخردان کسى آن را رد نمىکند. گفتم: صاحب این امر را چگونه بشناسیم؟ گفت: با سخن خداوند: «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر» هر وقت چنین مردى را از ما دیدى از او پیروى کن که او صاحب امر است.
باید توجه داشت که اگر چه بسیاری از این روایات از جهت سند ضعیف میباشند
1. ر. ک. به: همان.
اما نکتهی مهم این است که کثرت این روایات، موجب اطمینان به صدور آنها میشود. بنابراین از مجموع این هفت روایت، چند مطلب مهم استفاده میشود که باید مورد تاکید قرار گیرد. این مطالب که عبارتند از:
مطلب اول: آیه چهل و یکم سوره حج دربارهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
اولین مطلب این است که آیه چهل و یکم از سورهی مبارکهی حج، دربارهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. یعنی نتیجهی نهایی که بعد از بررسی روایات تاکید میشود این است که ائمهی طاهرین(عليهم السلام) اهتمام زیادی داشتند بر اینکه این آیه در مورد امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اصحابش نازل شده است.
مطلب دوم: برحسب روایات، مصداق حقیقی این آیه، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛
مطلب دوم این است که بر حسب روایات ذکر شده، مصداق حقیقی این آیه، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، نه افراد قبل و بعد از ایشان. چه اینکه ائمه اطهار(عليهم السلام) همواره تاکید میکردند که بر دیگران جائز نیست که این آیه را بر خودشان نسبت دهند. حتی در زمان حاضر و پس از برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی در کشور ایران نیز، هیچ کس نمیتواند قائل شود که این آیه در مورد این نظام مقدس نازل شده است، بلکه این آیه مختص به امام مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اصحاب بزرگوار ایشان است.
مطلب سوم: برخورد ائمه معصومین با مخالفین در مورد تطبیق این آیه؛
مطلب سوم این است که میتوان در مورد روایات ذکر شده، وثوق پیدا نمود که از ائمهی اطهار(عليهم السلام) صادر شدهاند. حال اگر دقیقاً این مساله اخذ شود که مخالفین میخواهند ادعا کنند که این آیه در مورد آنها نازل شده و ائمهی اطهار(عليهم السلام) نیز با آنها مخالفت میکردند و جوابشان را میدادند، دیگر مجالی برای شک باقی نمیماند که این آیه دربارهی مردی از اهل بیت(عليهم السلام) سخن میگوید که در آخر الزمان قیام میکند و چهار
دستور الهی را محقق میسازد.
توجه به یک نکته مهم؛
نکتهی مهمی که در این مجال بایسته است مورد عنایت قرار گیرد این است که کسانی که این آیهی شریفه در مورد آنها سخن میگوید، با هیچ مانعی برای قیام بر انجام دستورات چهارگانه مواجه نمیشوند.
به عبارت دیگر، نکته دیگری که از این آیهی شریفه استنباط میشود این است که موافق ظاهر این آیهی مبارکه، کسانی که در روی زمین از جانب خدا قدرت و توان مییابند، با هیچ مانعی برای قیام بر امور چهارگانه مواجه نمیشوند و این نکتهی مهم و قابل توجهی است. بدین معنا که مومنین در زمان حاضر، اگر تمام سعی خویش را برای قیام بر دستورات چهار گانه مبذول دارند، قطعاً با موانعی مواجه میشوند، لکن این آیهی شریفه از جماعتی سخن میگوید که آنها به گونهای از قیام بر این دستورات قدرت پیدا میکنند که هیچ مانعی جلودار آنها نیست و نمیتواند آنها را متوقف کند.
بنابراین این نکته دلالت آیه را بر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اصحاب ایشان به خوبی روشن میسازد. چرا که قبل از ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) موانعی در راه حکومت اسلامی که بر سلطهی دشمنان و جهل مردم پیروز شده است، ظاهر میشود. همچنانکه فرقههای منحرف و گمراه کنندهای یافت میشوند، لکن این آیهی شریفه میفرماید: بعد از ظهور هیچ مانعی در راه اجرایی شدن دستورات چهار گانه باقی نمیماند و از این روست که مفهوم معروف و مفهوم منکر به صورت آشکاری روشن میشود.
بررسی نظریه علامه طباطبایی(قدس سرّه) درباره آیه شریفه؛
علامه طباطبایی(قدس سرّه) در تفسیر «المیزان» میفرمایند:
«هذه الآية تشمل المؤمنين و المسلمين منذ نزول الوحي إلى يوم القيامة»[1]
1. ر. ک. به: الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبایی(رحمه الله)، ج14، ص387.
این آیه شامل مومنین و مسلمین زمان نزول وحی تا روز قیامت میشود.
تبیین چند نکته برجسته در کلام علامه طباطبایی(قدس سرّه)؛
با بررسی کلام علامه طباطبایی(رحمه الله) روشن میشود که چند نکته مهم در کلام ایشان وجود دارد. این نکات عبارتند از:
نکته اول: آیه در بیان توصیف جماعتی است بدون نظر به اشخاص؛
اولین نکته این است که این آیهی شریفه در بیان توصیف جماعتی از حیث مجموع آنان است، بدون اینکه نظری به اشخاصی خاص داشته باشد؛ یعنی از این حیث که آنان بر یک محور جمع شدهاند، نه از این حیث که آنها اشخاص و افرادند، بلکه از این حیث که بر محور خاصی اجتماع کردهاند. اصل عبارت ایشان چنین است:
«قوله تعالى: «الذين إن مكناهم في الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر» إلخ توصيف آخر للذين آمنوا المذكورين في أول الآيات و هو توصيف المجموع من حيث هو مجموع من غير نظر إلى الأشخاص و المراد من تمكينهم في الأرض إقدارهم على اختيار ما يريدونه من نحو الحياة من غير مانع يمنعهم أو مزاحم يزاحمهم».[1]
اين آيه توصيف ديگرى است از مؤمنين كه در اول آيات نامشان را برد البته اين توصيف توصيف مجموع است از جهت مجموعيت و به عبارت سادهتر: توصيف نوع مؤمنين است و كار به فرد فرد آنان ندارد چون ممكن است فردى از آنان واجد اين اوصاف نباشد. و مراد از «تمكين آنان در زمين» اين است كه ايشان را در زمين نيرومند كند، به طورى كه هر كارى را كه بخواهند بتوانند انجام دهند، و هيچ مانعى يا مزاحمى نتواند سد راه آنان شود.
1. ر. ک. به: همان.
نکته دوم: صلاح و سداد، طبع مسلمانی است؛
دومین نکتهای که علامه طباطبایی(قدس سرّه) متعرض میشود این است که میفرماید:
«يقول تعالى: إن من صفتهم أنهم إن تمكنوا في الأرض و أعطوا الحرية في اختيار ما يستحبونه من نحو الحياة عقدوا مجتمعا صالحا تقام فيه الصلاة و تؤتى فيه الزكاة و يؤمر فيه بالمعروف و ينهى فيه عن المنكر و تخصيص الصلاة من بين الجهات العبادية و الزكاة من بين الجهات المالية بالذكر لكون كل منهما عمدة في بابها و إذ كان الوصف للذين آمنوا المذكورين في صدر الآيات و المراد به عقد مجتمع صالح و حكم الجهاد غير خاص بطائفة خاصة فالمراد بهم عامة المؤمنين يومئذ بل عامة المسلمين إلى يوم القيامة و الخصيصة خصيصتهم بالطبع فمن طبع المسلم بما هو مسلم الصلاح و إن كان ربما غشيته الغواشي».[1]
در توصيف آنان مىفرمايد: يكى از صفات ايشان اين است كه اگر در زمين تمكنى پيدا كنند، آزادانه میتوانند تا هرگونه خوبی مربوط به زندگی را که تشخیص میدهند احیا کنند، در ميان همه انواع و انحاء زندگى يك زندگى صالح را اختيار مىكنند و جامعهاى صالح به وجود مىآورند كه در آن جامعه نماز به پا داشته، و زكات داده مىشود، امر به معروف و نهى از منكر انجام مىگيرد. و اگر از ميان همه جهات عبادى، نماز و از ميان همه جهات مالى، زكات را نام برد، بدين جهت است كه اين دو در باب خود (عبادات) عمده هستند و وقتى صفت مؤمنين مذكور در صدر آيات اين باشد و مراد از اين صفت نيز آن باشد كه در صورت داشتن قدرت و اختيار، اجتماعى صالح به وجود مىآورند و از سوى ديگر حكم جهاد هم مخصوص به يك طايفه معينى نباشد نتيجه مىگيريم كه پس مراد از «مؤمنين» عموم مؤمنين آن روز، بلكه عامه
1. ر. ک. به: همان.
مسلمين تا روز قيامت است، و اين خصيصه و طبع هر مسلمانى است، هر چند كه قرنها بعد به وجود آيد. پس طبع مسلمان از آن جهت كه مسلمان است صلاح و سداد است هر چند كه احيانا بر خلاف طبعش كارى بر خلاف صلاح انجام دهد.
مناقشه بر نکته دوم کلام علامه طباطبایی(قدس سرّه) از منظر مختار؛
پس از ملاحظه در کلام علامه طباطبایی(قدس سرّه) اشکالاتی بر سخن ایشان به ذهن میرسد و آن اینکه آیا ممکن است در مورد آیه چنین نتیجه گیری کنیم و بگوییم که این آیه متعلق به تمام مسلمین و مومنین آن روز است؟ و سپس مربوط به تمام مسلمین تا روز قیامت است؟ سپس بگوییم خداوند متعال اراده کرده است که اسلام اشخاصی را بیان کند که اگر خدا آنها را در روی زمین قدرت بخشد نماز را برپا میکنند؟
بررسی دلائل علامه طباطبایی(قدس سرّه) در رد نظریه اهل سنت درباره فراز «الذین ان مکناهم»؛
آنچنان که مشخص است علامه طباطبایی(قدس سرّه) در رد نظریه اهل سنت درباره فراز (الذین ان مکناهم) میفرماید: بعضی از مفسرین اهل سنت معتقدند که کلمهی (الَّذِينَ) مختص به مهاجرین است، ولی این نظریه، به چند جهت خطاست. ایشان میفرماید:
«و ليس المراد بهم خصوص المهاجرين بأعيانهم سواء كانت الآيات مكية أو مدنية و إن كان المذكور من جهة المظلومية هو إخراجهم من ديارهم»[1]
نبايد توهم كرد كه مراد از اين صفت، صفت خصوص مهاجرين زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است، حال چه اين آيات را مكى بدانيم، و چه مدنى گو اينكه مساله اخراج از ديار و مظلوميت، مخصوص آنان است، زيرا مساله اخراج از وطن و مظلوميت، سوژه بحث است.
1. ر. ک. به: همان.
جهاتی که علامه طباطبایی(قدس سرّه) در کلامشان ذکر میکنند عبارتند از:
جهت اول: لازمه عمومیت موصوف، عدم انحصار موصول در شخص معین است؛
جهت اول این است که به جهت منافات و تعارض این نظریه با عمومیت موصوفی که در صدر آیه ذکر شده است، پس آیات گذشته این صفت را برای (الَّذِينَ) معتبر میدانند از جمله آیه (اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا) که در مورد آن بحث خواهیم کرد. ایشان میفرمایند:
«و ذلك لمنافاته عموم الموصوف المذكور في صدر الآيات و عموم حكم الجهاد لهم و لغيرهم قطعا»[1]
و خلاصه، مورد مخصص نيست، چون مخصص بودن مورد با عموم موصوفين در صدر آيات و عموميت حكم جهاد منافات دارد.
به عبارت دیگر ایشان میفرماید آیه عمومیتی دارد و به تمام مسلمین اجازه میدهد تا جنگ کنند پس این موصوف عام است حال چرا (الَّذِينَ) را باید در یک عده اشخاص خاصی منحصر نماییم؟
جهت دوم: حکومت صدر اسلام قطعاً مشمول آیه است؛
جهت دومی که علامه طباطبایی(قدس سرّه) متعرض میشوند این است که میفرمایند:
«على أن المجتمع الصالح الذي عقد لأول مرة في المدينة ثم انبسط فشمل عامة جزيرة العرب في عهد النبي(صلي الله عليه وآله) و هو أفضل مجتمع متكون في تاريخ الإسلام تقام فيه الصلاة و تؤتى فيه الزكاة و تؤمر فيه بالمعروف و تنهى فيه عن المنكر مشمول للآية قطعاً»[2]
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: همان.
جامعه صالحى كه براى اولين بار در مدينه تشكيل شده و سپس تمامى شبه جزيره عربستان را گرفت، عالىترين جامعهاى بود كه در تاريخ اسلام تشكيل يافت، جامعهاى بود كه در عهد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن جامعه نماز به پا مىشد، زكات داده مىشد، امر به معروف و نهى از منكر مىشد، و اين جامعه به طور قطع سمبل و مصداق بارز اين آيه است.
پس ایشان معتقد است که حکومت صدر اسلام در مدینه در زمان پیامبر(صلي الله عليه وآله) قطعاً مشمول آیه میشود و (الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُم) شامل پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و اصحابش در صدر اسلام میگردد؛ زیرا آنان نماز را برپا کردند و زکات پرداختند و امر به معروف و نهی از منکر انجام دادند.
و در ادامه اضافه میکنند:
«و كان السبب الأول ثم العامل الغالب فيه الأنصار دون المهاجرين».[1]
و حال آنكه مىدانيم در تشكيل چنين جامعهاى انصار عامل مهم بودند نه مهاجرين.
جهت سوم: مهاجرین در تاریخ اسلام، چنین جامعهای تشکیل ندادند؛
جهت سومی که علامه طباطبایی(قدس سرّه) تبیین میکنند این است که میفرمایند:
«و لم يتفق في تاريخ الإسلام للمهاجرين خاصة أن يعقدوا وحدهم مجتمعا من غير شركة من الأنصار فيقيموا الحق و يميتوا الباطل فيه»[2]
در تاريخ اسلام در هيچ عهدى سابقه ندارد كه به دست مهاجرين چنين جامعهاى تشكيل يافته باشد، به طورى كه انصار هيچ دخالتى در آن نداشته باشند.
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: همان.
سپس علامه(قدس سرّه) اهل سنت را مخاطب قرار میدهد که اگر آیه را منحصر بر مهاجرین کنیم، ضروری نیست که بگوییم مهاجرین جمعی بودند که انصار جز آنان نبودند؛ زیرا تاریخ به ما چنین چیزی نمیگوید.
و در نهایت میفرماید:
«اللّهمّ إلا أن يقال إنّ المراد بهم أشخاص الخلفاء الراشدين أو خصوص علي(عليه السلام) على الخلاف بين أهل السنّة والشيعة. وفي ذلك إفساد معنى جميع الآيات»[1]
مگر اينكه كسى بگويد مراد از اين مؤمنين، اشخاص و فرد فرد خلفاء راشدين، و يا فقط على(عليه السلام)- بنا به اختلافى كه در آراء شيعه و سنى هست- بوده باشد، كه در اين صورت معناى همه آيات مورد بحث به كلى فاسد خواهد شد.
جهت چهارم: رفتار برخی از مسلمانان صدر اسلام، احیاء حق و اماته باطل نبوده؛
جهت چهارمی که علامه طباطبایی(قدس سرّه) بیان میکنند این است که میفرمایند:
«إنّ التاريخ يضبط من أعمال الصدر الأوّل و خاصّة المهاجرين منهم أموراً لا يسعنا أن يسمّيها إحياء للحقّ وإماتة للباطل. سواء قلنا بكونهم مجتهدين معذورين أم لا، فليس المراد توصيف الأشخاص بل المجموع من حيث هو مجموع».[2]
تاريخ از افراد مسلمانان صدر اول و مخصوصا مهاجرين از ايشان، افعال زشتى ضبط كرده كه به هيچ وجه نمىتوانيم نام آن را احياى حق و اماته باطل بگذاريم، حال چه اينكه بگوييم مجتهد بودهاند و به رأى خود عمل مىكردهاند و مجتهد در رأى خود معذور است يا نگوييم. از اينجا مىفهميم كه پس توصيف در آيه، توصيف از فرد فرد مسلمانان نبوده، بلكه وصف مجموع من حيث المجموع است.
1. ر. ک. به: همان.
2. ر. ک. به: الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبایی(رحمه الله)، ج14، ص387.
مناقشه بر نظریه علامه طباطبایی(قدس سرّه) از منظر مختار؛
مطابق تحقیق، نظریهی علامه طباطبایی(قدس سرّه) که قائل است این آیه متعلق به اشخاص نیست، نظریهی صحیحی است، لکن در مباحث قبل مطرح شد که این آیه به عمل جماعتی اشاره میکند. اما به نظر مختار، اشکالاتی بر نظریه علامه طباطبایی(رحمه الله) وارد است که عبارتند از:
اشکال اول: کلیت کلام علامه(رحمه الله)، محل مناقشه؛
اولین اشکال این است که چگونه از این آیهی شریفه استنباط میشود که طبع مسلم این است که بر اصلاح و صلح قیام کند؟ به عبارت دیگر، ظاهر آیه این است که این اعمال مربوط به جماعت خاصی است.
اشکال دوم: نزول آیه در مورد ممسلمانان صدر اسلام، محل نزاع؛
آیه دوم بر یک فعل خاصی دلالت میکند؛ بدین معنا که آیه دلالت میکند بر اینکه آنها اگر در روی زمین قدرت یابند به انجام امور اربعه میپردازند و در آن وقت هیچ مانع جلوگیری کننده در برابرشان نخواهد بود، لکن همانگونه که علامه طباطبایی(قدس سرّه) میفرماید: اگر مومنین در زمانی دور هم جمع شوند و قدرت نیز بیابند ولی به خاطر عارض شدن موانعی، استطاعت پیدا نمیکنند که دستورات چهارگانه را اقامه نمایند پس آیا میتوان ادعا کرد که آیه در مورد آنان نازل شده است؟
اشکال سوم: وجود ان شرطیه در آیه، نافی نظر علامه(رحمه الله)؛
اگر این آیه به اجتماعی از مسلمانان صدر اسلام اشاره میکند، پس چرا با «ان شرطیة» شروع شده است؟
تبیین دو نکته پایانی؛
پس از تبیین مطالب ذکر شده اینک شایسته است دو نکتهی پایانی دربارهی این آیه شریفه مورد عنایت قرار گیرد و اکنون لازم است به آنها اشاره شود. این دو نکته عبارتند از:
نکته اول: اهمیت امور اربعه از منظر خداوند؛
دستورات چهارگانه که در این آیهی شریفه مورد تاکید قرار گرفته است، از منظر الهی امور بسیار مهمی هستند.
نکته دوم: وجوب مضاعف انجام امور اربعه نسبت به حکومت؛
هر چند این سخن درست است که انجام امور اربعه از حیث فردی بر یکایک مسلمانان واجب است و لکن از حیث حکومت، وجوب مضاعف را به خود میگیرد. توضیح مطلب این است که:
اولاً: این آیه در وجوب قیام حکومت بر انجام دستورات چهارگانه ظهور دارد.
ثانیاً: اینکه از شئون حاکم اسلامی است که امر به معروف و نهی از منکر نماید. بدین معنا که امر به معروف و نهی از منکر اگر چه از فرائض شخصی است و لکن برپایی حکومت اسلامی و قدرت یابی جمعی از مردم در روی زمین، این وجوب را مضاعف میکند. پس بر حکومت اسلامی است که امر به معروف و نهی از منکر نماید.
بر این اساس، حکومت اسلامی هیچ گاه از این دو وظیفه منفک نمیشود و این دو وظیفه از واجبات اساسی حکومت اسلامی است.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتار دهم
مهدویت، محور وحدت اسلامی
سخنرانی در جمع ائمه جمعه و جماعات و روحانیون اهل سنت کردستان
آنچه در گفتار دهم مطالعه خواهید کرد:
1.یک. شناخت نقشههای پیچیده و شوم دشمنان اسلام؛
2.دو. تلاش برای تبلیغ چهره حقیقی اسلام؛
3.سه. تقویت نقاط اشتراکی، بهترین مبارزه بر ضد دشمنان؛ الف. قرآن کریم اساسیترین عامل مشترک در وحدت اسلامی؛ ب. مهدویت، مهمترین اعتقاد مشترک در وحدت اسلامی؛
4. تبیین دو رکن از ارکان مهم وحدت اسلامی؛ رکن اول وحدت اسلامی: حفظ مشترکات اسلامی؛ الف. شبهه تحریف قرآن کریم؛ ب. شبهه عدم توجه به اهل بیت(عليهم السلام)؛ رکن دوم وحدت اسلامی: مقابله با دشمن مشترک.
مهدویت محور وحدت اسلامی
(بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)[1]
اگر ايمان آوردهايد، آنچه خدا باقی میگذارد برايتان بهتر است.
فرا رسیدن میلاد پر نور و پر برکت رسول گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله(صلي الله عليه وآله) و آغاز هفتهی وحدت، بر تمامی مسلمانان سراسر جهان مبارک باد.
تبیین موضوع بحث؛
واقعیت اين است كه در عصر حاضر و این برههی خطیر که اسلام عزیز با تمام وجود به ميدان مبارزه با نظام کفر و شرک نوین آمده، روحانيّت اسلام اعم از شيعي و سني وظايف بسيار سنگيني بر عهده دارند؛ وظائفی که بدون مبالغه و اغراق به مراتب سنگينتر از وظائف صحابهی رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است.
بر این اساس در این مقال تلاش شده است تا در مورد دو محور از محوریترین ارکان وحدت اسلامی و چند وظیفه از وظائف روحانیون شیعه و اهل سنت بحث مختصری صورت گیرد. برخی از این وظائف عبارتند از:
1. ر. ک. به: سوره مبارکه هود، آیه شریفه86.
یک. شناخت نقشههای پیچیده و شوم دشمنان اسلام؛
یکی از وظائف علمای مسلمان این است که از نقشههای شوم و پیچیدهی دشمنان اسلام در کوتاه مدت و بلند مدت مطلع باشند؛ زیرا اگر پنجاه سال پيش دنياي كفر و استكبار، از حقيقت و ابعاد دین مبین اسلام کمتر آگاهی داشته و آن را فقط به عنوان يكي از اديان میشناختند، اما امروز دشمنان این دین الهی، نسبت به جوهرهی آن اطلاع پيدا كردهاند و به اين نتیجهی قطعی رسيدهاند كه حتي اگر به ظواهر قرآن عمل شود، دیگر مجالي براي ظلمِ ظالمان و ستمِ ستمگران باقي نميماند و دین اسلام براي تمامی ابعاد زندگي بشر برنامه دارد.
به عنوان مثال در آیهی شریفهی یکصد و چهل و یکم سورهی مبارکهی نساء مسئلهي «عدم سلطهی کفار بر مسلمین» مطرح شده که به «قاعدهی نفی سبیل» معروف است و خداوند متعال فرموده است:
(وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)[1]
و خدا هرگز براى كافران راهى [براى تسلّط] بر مؤمنان ننهاده است.
مطابق این آیهی شریفه که يكي از آياتي است كه به عنوان يك اصل مهم سياسي، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اسلامی، در فقه سياسي اسلام مطرح است، حتّي به همين اندازه كه اگر يك مرد و زني هر دو مسيحي باشند ولی زن مسلمان شود، در این صورت بر طبق فقه اهل بیت(عليهم السلام) اين ازدواج قابل استمرار نيست. یعنی همين اندازه كه شوهرِ كافر بخواهد بر يك زنِ مسلمان شوهري كرده و با او زندگي كند، عرفاً تسلط کافر بر مسلمان محسوب میشود و اسلام چنین تسلطی را نفی مینماید.
آری دشمنان اسلام به اين نتیجه رسيدهاند كه اگر اجازه دهند تا پیام رهایی بخش و انسان ساز اسلام به گوش جوانان جویای حقیقت و آزادگان پویای واقعیت در اقصی دنیا برسد، كار آنها تمام است!
1. ر. ک. به: سوره مبارکه نساء، آیه شریفه141.
دو. تلاش برای تبلیغ چهره حقیقی اسلام؛
یکی دیگر از وظایف خطیر علمای مسلمان این است که مردمان مستضعف و انسانهای تشنهی به معارف الاهیه را از جمال علمی و کمال معنوی اسلام مطلع نمایند؛ زیرا مراكز علمي دنيا امروزه به اين نتيجهی روشن رسیدهاند که در فقه مبتنی بر مذهب اهل بیت(عليهم السلام) دقايق عقلی جهان شمول و حقائق شرعی جهان گستری وجود دارد كه قدرت جذب تمام آزادیخواهان و حقوقدانان عالم را دارد؛ به گونهای که اگر تمام كتب حقوقي دنيا را در ابعاد مختلف از جمله حقوق بشر، حقوق حیوانات و حقوق محییط زیست و طبیعت، در يك طرف قرار بدهند و تمام منابع حقوقي را كه علماي اسلام از قرآن كريم و فقه اهلبيت(عليهم السلام) تدوین و استخراج کردهاند را در طرف دیگر جمع كنند، به هيچ وجه نخواهند توانست تا آنها را با یکدیگر مقايسه نمایند و این امر بر افراد منصف و محقق پوشیده نیست. گواه این مطلب آمار صعودی و غیر مترقبهی گرايش به اسلام و رشد این دین الهی در قارهی اروپا و سایر نقاط جهان است.
آری اسلام عزیز امروز با تمام ظرفیت به ميدان علم و عمل قدم گذاشته و دشمنان خود را به وحشت انداخته است، تا جایی که بدخواهان تاکنون از هيچ توطئهاي بر ضد آن فروگذار نکردهاند و نميكنند. از این رو وظیفهی علمای مسلمان، تبیین و تبلیغ چهرهی صحیح و حقیقی دین اسلام است.
سه. تقویت نقاط اشتراکی، بهترین مبارزه بر ضد دشمنان؛
یکی دیگر از وظایف اساسی علمای مسلمان این است که باید نسبت به مقابله با برنامههای تفرقه افکنانه و نیات شوم دشمنان اسلام و تقویت و تحکیم اشتراکات میان اهل سنت و پیروان اهل بیت(عليهم السلام) احساس تكليف نموده و در راستای اتحاد میان مسلمین وارد عمل شوند و حضور جدّي در ميدان وحدت داشته باشند. زیرا این گمان که اگر به دشمنان اسلام كاری نداشته باشند، پس آنها هم به مسلمانان كاري ندارند، اشتباه بزرگي است و پر واضح است که دشمنان اسلام به زعم خود در پی از بین بردن
ريشهی اسلام هستند و در این راه فرقي ميان شيعه و سنّي نميگذارند و علت این امر را نیز باید در بحث «مشتركات اسلامی» جستجو نمود، چه اینکه اتحاد بر طبق مشترکات، تماماً بر ضد کیان حاکمیت استعمار و فرمانروایی نظام سلطه استکبار بوده و خواهد بود. بنابراین لازم است که تمام مسلمانان و در رأس آنها علماي اسلام اعم از شيعه و سني احساس تكليف كرده و حضور جدّي در ميدان تقویت مشترکات و وحدت اسلامی بر پایهی آنها داشته باشند.
به عبارت دیگر، اختلافات فراوان مسلمانان در فروع فقهي و یا در بعضي از مباحث اصول فقه، ضرری برای دشمن ندارد، ولی مشتركات اسلامی از قبیل كتاب الله و بسیاری از مسائل دیگر براي دشمنان اسلام ضرر دارد. یعنی همانطور که بين علماي شيعه در فروع فقهيه و بعضي مباحث اصول فقه اختلاف وجود دارد، همانطور بين علماي مذاهب اربعه اهل سنت اختلاف است و این اختلافات يك امر طبيعي است و ضرری برای دشمن ندارد؛ امّا آنچه براي دشمن ضرر دارد، مشتركات اسلامی است. از این رو همواره در صدد توطئه بر ضد این مشترکات هستند. مهترین نقاط اشتراکی عبارتند از:
الف. قرآن کریم اساسیترین عامل مشترک در وحدت اسلامی؛
بیشک یکی از اساسیترین ارکان وحدت اسلامی «قرآن کریم» است و از این رو یکی از توطئههای قدیمی بر ضد اسلام، ترویج نزاع قديمي تحریف قرآن است كه واقعاً هيچ ريشه و اساسي ندارد؛ زیرا علماي طراز اول شيعه از مراجع و مجتهدين و محقّقينشان خصوصاً در اين صد سال اخير تماماً قائلند كه قرآن تحريف نشده، ولی دشمنان قرآن، به شیوههای مختلف از جمله در حوزهی مکتوب، تهمت تحريف این کتاب الهی را مرتباً مطرح ميكنند تا مسلمانان را تحريك كرده و بین آنها نزاع ايجاد نمایند و یا در حوزهی فضای مجازی و اينترنت، هفتهاي نيست كه دشمنان قرآن، شبههای را در مورد قرآن كريم مطرح نكنند و اساساً در این زمینه ادیبان و متخصصان بسیاری را استخدام کرده یا میکنند تا به گمان فاسد خود شبههي جدیدی را از قرآن استخراج نموده و آن را به رخ مسلمانان بکشند تا به زعم باطلشان، بطلان را در قرآن راه بدهند، يا
قرآن را از اعتبار ساقط كنند و در این راه به تفرقه افکنی میان شیعه و سنی امید بستهاند. به عنوان مثال: هر چند در میان پیروان مذهب اهل بیت(عليهم السلام) كتب زیادی در رد تحریف قرآن نوشته شده و ميشود، اما آنها برای تضعیف شیعه میآیند با چاپ و نشر برخی از کتب، بعضي از رواياتي كه دلالت بر تحريف معنوي دارد، حمل بر تحريف ظاهري و لفظي ميكنند!؟. و یا در میان اهل سنت نیز از این دست اقدامات انجام میدهند مثلاً در چند سال پيش در كويت قرآني چاپ كردند كه آيات جهاد، شهادت، مبارزه با كفار و مشركين را حذف كرده بودند!؟
البته شكّي نباید داشت كه ريشهي اصلي این اختلافات، خارج از دنياي اسلام است؛ این مطلب چنان واضح است که نیازمند توضیح نیست. به عنوان مثال: آیا در باور کسی میگنجد که دشمنان اسلام حتي از بعضي از فروع فقهيه مسلمانان اطلاع دارند تا حدی که رژیم جعلی و غاصب اسرائيل كُرسي و رشته شيعه شناسي تاسیس میکند؛ براي اينكه موارد اختلاف بین شیعه و سنی را شناسایی کند و با برنامههای خبیثانه، بين علماي اهلسنت و شيعه اختلاف ايجاد كنند! و یا آیا در باور کسی میگنجد که در روزهاي اوليهاي كه آمريكا وارد عراق شد، به اذعان بسیاری از مردم و علمای عراق، اسرائيل بسياري از كتابخانهها و كُتُب اصلي علما عراق را غارت كرد و به تاراج برد و به جای آن، دست به توزیع و پخش رایگان بدترين و مبتذل ترین سيديها زدند تا جوانان مسلمان اعم از شيعه و سني را منحرف نمایند! و یا آیا در باور کسی میگنجد که وقتي آمریکا و ناتو در افغانستان حضور پيدا كردند، چقدر مسائل فسق و فجور و فساد را در ميان جوانان آن سامان زياد كردند!
بله دشمنان اسلام با تمام قوا در حال توطئه چینی و ایجاد اختلاف و فساد هستند و همه اين امور برنامهريزي شده است و حساب دارد و نبايد ساده لوحانه فكر شود كه اگر مسلمانان كاري به كار دشمنان نداشته باشند، آنها كاري به كار مسلمانان ندارند پس و وقتي آنها با تمام وجود به ميدان آمدهاند و در صدد توطئه بر ضد قرآن کریم و خراب کردن نظام اعتقادی، فقهی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگي مسلمانان هستند،
روحانیت مسئولیت دارد.
ب. مهدویت، مهمترین اعتقاد مشترک در وحدت اسلامی؛
بیتردید یکی از مهمترین اعتقادات مسلمانان که موجب وحدت اسلامی مذاهب مختلف اسلامی است «باورداشت مهدویت» است و از این رو یکی از دسیسههای قدیمی بر ضد اسلام، مبارزه با این اعتقاد صحیح است. زیرا آنها شنیدهاند كه طبق صریح بعضی از آيات شريفهي قرآن كريم، روزي فرا خواهد رسید که اسلام بر تمام ادیان غالب خواهد شد؛ چه اینکه خدای متعال درباره فلسفهی ارسال رسل و رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرموده است:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)[1]
اوست آن خدايی که پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين بفرستادتا او را بر همه اديان پيروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آيد
يا در سوره مبارکه صف فرموده است:
(يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)[2]
میخواهند نور خدا را به دهانهايشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده نورخويش است، هر چند کافران ناخشنود باشند.
همچنین در سوره مبارکه توبه فرموده است:
(يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ)[3]
میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند.
1. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه33.
2. ر. ک. به: سوره مبارکه صف، آیه شریفه8.
3. ر. ک. به: سوره مبارکه توبه، آیه شریفه32.
آری يكي از آياتي كه مسلمانان در مسئلهی مهدويّت به آن استدلال ميکنند، آيهی شريفهی سی و سوم سوره توبه و یا آيهی شريفهی نهم سوره صف است. بدین بیان که شیعیان و اهل سنت مشترکاً معتقدند که از صدر اسلام تاکنون تمام دين براي كلّ بشر مطرح نشده است و طبق این آیات باید روزی فرا برسد که دین اسلام جهاني شود و مسيحيّت و يهوديّت كنار برود و آن روز، روز ظهور منجی عالم بشریت و فرزند رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) و آخرین حجت الهی حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است که تمام دين براي كلّ بشر مطرح خواهد شد.
پس موضوع مهدویت یکی از مشترکات مهم اعتقادی اسلام است که البته در جزییات آن اختلافاتی بین فریقین وجود دارد؛ مثلاً شیعیان معتقدند که حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) متولّد شده و در قید حیات است، ولی اهل سنت معتقدند كه آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در زمان خاصي متولد خواهد شد، هر چند در بعضی از كتب اهل سنت هم آمده است كه ایشان متولد شده است، ولي دشمنان اسلام اجمالاً به جزئيات این مسالهی مشترک اسلامی کاری ندارند، امّا تمام هجمه و حملهی آنها به اين اصل مشترک و مسلم اسلامی است و ميخواهند با آن مبارزه كنند. تا جایی که يكی از روحانيون شيعه كه پانزده سال در زندان رژیم غاصب اسرائيل اسیر بود، بعد از آزادی روزی به دیدار مرحوم والد عظیم الشان ما حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(رحمه الله) آمده بود و نقل میکرد که هر بار كه زندانبانان اسرائیلی مرا بازجويي ميكردند، از من سؤال ميكردند که اين مهدياي كه مسلمانان ميگويند ميآيد و همه مردم را به اسلام دعوت ميكند و حكومتهاي ظالم را از بين ميبرد كيست و كجاست؟ پس اينها به خيال باطلشان فکر میکنند که این امر در اختيار بشر است؛ از این رو معتقدند که باید تمام مکانهای احتمالی سکونت ایشان را جستجو نمود تا آن حضرت را پیدا نمود و از بین برد! نظير همان قضيهاي كه براي ولادت حضرت موسي(عليه السلام) اتفاق افتاد و فرعون افراد و کودکان
زیادی را هر چند در شکم مادرنشان كشت تا بلکه به زعم خویش از وقوع این ولادت با برکت جلوگیری کند، ولي غافل از این بود که ارادهی حتمی حق تعالي بر متولد شدن حضرت موسي(عليه السلام) واقع شده بود و بالاخره واقع شد و کاخ ظلم و ستم فرعون و فرعونیان را در هم شکست.
آری دنياي كفر مشتركات مسلمانان را خوب ميشناسد و ميداند که آن موضوعی كه به آنها ضربه ميزند همين مشتركات اسلامی است. از این رو، میخواهند ريشهي این مشترکات را بزنند و لذا دائماً در حال توطئه چینی و دسیسه آفرینی هستند و با ایجاد تفرقه و اختلاف، به دنبال از بين بردن مسلمانانند؛ البته اختلاف تا مادامي كه در حدّ مباحث علمي باشد مورد قبول است؛ بدین رو از جهت علمي اگر بر افكارمان دلیل حاکم باشد، هيچ وقت نميتوان گفت که باید آن را بيجهت كنار گذاشت. و اصلاً از جهت علمي يكی از معاني آیه (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[1] همين است كه فكر و ذهن و علم قابل اكراه نيست! ولي دشمنان اسلام به دنبال اين مطلب هستند كه بین مسلمانان اختلاف ايجاد كنند، از این رو در این برهه از زمان هوشياري علماي اسلام از هر زماني لازمتر است.
تبیین دو رکن از ارکان مهم وحدت اسلامی؛
از مجموع مطالب پیش گفته روشن میشود که توجه به دو رکن اساسی در تقویت و تحکیم وحدت اسلامی بسیار موثر است به خصوص در ايام هفتهي وحدت که يكي از ارزشها و بركات نظام مقدس جمهوري اسلامي تاکید بر وحدت بين شيعه و سني و بين علماي شيعه و اهل سنت است. به هر حال اين دو ركن عبارتند از:
رکن اول وحدت اسلامی: حفظ مشترکات اسلامی؛
اولین ركن رکین در برقراری وحدت اسلامی، تقویت و تاکید بر مشترکاتی از قبیل عدم
1. ر. ک. به: سوره مبارکه بقره، آیه شریفه256.
تحریف قرآن کریم یا دستور پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) بر لزوم تمسک به اهل بیت(عليهم السلام) و نیز اعتقاد به مهدویت است که بحث اجمالی آن گذشت. بر این اساس، علمای شیعه و سنی بايد در مورد ادعای تحریف قرآن و یا انکار فضائل و مناقب و مرجعیت اهل بیت(عليهم السلام) و تردید در اعتقاد به مهدویت، واکنش نشان دهند و نباید بگذارند تا از سوی برخی از افراد كتاب یا کتبی در این زمینه منتشر شود و طی آن ادعا شود كه شيعیان و علماي شيعه قائل به تحريف قرآن هستند! یا سنیان و علمای اهل سنت-نه وهابیان پلید و ناصبیان گمراه- قائل به عدم تمسک به عترت و انکار محبت و مناقب اهل بیت(عليهم السلام) هستند! بنابراین بر علما لازم است تا از گسترش دو شبهه بر ضد مشترکات اسلامی جلوگیری نمایند که عبارتند از:
الف. شبههی تحریف قرآن کریم؛
البته رفع این شبهه لازم مینماید که همه این نکته را بدانند که نه تنها پیروان مذهب اهل بیت(عليهم السلام) معتقد به عدم تحریف قرآن هستند، بلکه علمای مذاهب اربعه اهل سنت نیز معتقد به عدم تحریف قرآن هستـند.
نگارنده چند سال گذشته كتابي را مشاهده نمود که در عربستان به چاپ رسیده بود و نویسندهی آن نه تنها اصرار داشت بر اينكه علماي شيعه قائل به تحريف قرآنند، بلکه اصرار داشت بر اينكه بگويد علمای شیعه بر تحريف قرآن اجماع دارند! گو اینکه ظاهراً این نویسنده، کتاب «التبیان فی تفسیر القرآن» مرحوم شيخ طوسي(رحمه الله) (385ـ460 هـ ق) را که از آثار فاخر قرن پنجم هجری قمری است، هرگز ندیده است! البته اگر چشمش را باز میکرد و این کتاب را دیده بود به هیچ وجه مرتکب چنین خطای فاحشی نمیشد!
حال سؤال این است که آیا آیات این تفسیر، با قرآنی كه امروز در دست شیعه و سنی است فرق دارد که چنین ادعای باطلی را مطرح کرده است؟ در حالی که همه میدانند که جناب شيخ طوسي(رحمه الله)، نه تنها شيخ الطائفهی مذهب امامیه است بلکه ایشان از اوّلين و مهمترين علماي كلامي، فقهي، اصولی و تفسیری شیعه است.
و از این بالاتر گو اینکه چنین نویسندگانی هرگز به کتابهای فقهاي بزرگوار امامیه از
شيخ مفيد(رحمه الله) و سيد مرتضي(رحمه الله) و سایرین از قدما گرفته تا مراجع بزرگوار معاصر مراجعه نکردند تا ببیند که ایشان تا چه اندازه به همین آيات قرآن كريم استدلال كردند، در حالیکه اگر قرآن کریم كتابي تحريف شده بود دیگر نباید این بزرگان به آیات آن استدلال میكردند و یا آن را تفسیر مینمودند.
و از همه اینها بالاتر مگر این نویسندگان به متون روایی صادرهی از اهل بیت(عليهم السلام) مراجعه ننمودند تا ببینند که ائمهی طاهرین(عليهم السلام) در موارد مختلف به آیات قرآن استشهاد نموده و همواره به اعتنا و مراجعه بر قرآن کریم تاکید کرده و فرمودهاند که اگر حديثي از ما شنيديد براي تشخیص صحت یا عدم صحتش، آن را بر قرآن عرضه نمایید، اگر موافق با قرآن بود آن را اخذ کنید و اگر مخالف با قرآن بود آن را کنار بگذارید. به عنوان نمونه امام صادق(عليه السلام) فرموده است:
«مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُف»[1]
هر حديثي كه موافق كتاب خدا نباشد زخرف و باطل است.
و یا هم ایشان فرمودهاند:
«فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ»[2]
هر سخني كه از ما براي شما نقل شد، در صورتي آن را بپذيريد كه با كتاب خدا موافق باشد و اگر با كتاب خدا مخالف بود، آن را نپذيريد
اما متاسفانه يك چنين كتابهايي منتشر میشود و به نشر اکاذیب و ایجاد تفرقه میپردازد؛ از این رو، علما بايد بيدار باشند و نگذارند تا این مطالب باطل منتشر و تهمتهای بیاساس وارد شود و بذر اختلاف را در دل جاهلان بکارد.
1. ر. ک. به: كافي، شیخ کلینی(رحمه الله)، ج1، ص69.
2. ر. ک. به: بحارالانوار، علامه مجلسی(رحمه الله)، ج2، ص227.
ب. شبههی عدم توجه به اهل بیت(عليهم السلام)؛
دومین شبههای که لازم است با سفارش اکید بزرگان اهل سنت از گسترش آن جلوگیری شود این است که نباید برخی از افراد با نوشتههای خود به این شبهه دامن بزنند که علماي اهلسنت نسبت به اهل بیت(عليهم السلام) و عترت پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نظري ندارند، در حالی که بزرگان اهل سنت همچون احمد بن حنبل پیشوای حنبلیها در مسند خویش، از وجود نازنین پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نقل میکنند که ایشان میفرماید:
«النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، إذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لأهل الأرض فإذا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ»[1]
ستارگان امان برای اهل آسمانند پس هنگامی که ستارگان بروند، اهل آسمان میروند و اهل بیتم امان برای اهل زمین هستند پس هنگامی که اهل بیت من بروند، اهل زمین میروند.
و نیز نقل شده که آن حضرت(صلي الله عليه وآله) فرموده است:
«إن الله خلق الأرض من أجل النبي، فجعل دوامها بدوام أهل بيته وعترته».[2]
خداوند، هستي را بخاطر پيامبر آفريده است و دوام اين هستي و خلقت، به برکت اهل بيت و عترت ایشان است.
در نتیجه همانطور که روشن است پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نفرمودهاند که اهلبيت من(عليهم السلام) امان براي شيعهاند، بلکه فرمودهاند اهل بیت من(عليهم السلام) امان براي اهل زمينـند، يعني برای همه انسانها امانند، حتی غیر مسلمانان.
بنابراین اولین رکن وحدت اسلامی، حفظ و حراست از مشتركات اسلامی است که با
1. ر. ک. به: وسيلة المآل، حضرمی، ص114 و ينابيع المودة، قندوزي، باب سوم، ص19 و استجلاب ارتقاء الغرف، سخاوى، ص80.
2. ر. ک. به: ينابيع المودة، قندوزی، ص20.
عمل به دستور اکید پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) مبنی بر وحدت بين مسلمانان حاصل میشود؛ چه اینکه خدای متعال در قرآن کریم فرموده است:
(اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ)
و همگى به ريسمان خدای چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت خداى را بر خود ياد كنيد.
آری همه وظیفه دارند تا مشتركات اسلامی را حفظ نمایند.
رکن دوم وحدت اسلامی: مقابله با دشمن مشترک؛
دومین ركن رکین در برقراری وحدت اسلامی، مقابلهي با دشمن مشترك است؛ دشمنی که از هیچ نوع دشمنی و مقابله فروگذار نکرده و نمیکند. البته بدیهی است که مقابله با دشمن مشترک، فرع بر شناخت صحیح دشمن و فعالیتهای دشمنانه اوست و اینکه باورمان شود كه آنها دشمن مسلمانان هستند.
به عبارت دیگر، علمای مسلمان قبل از هر چیز ابتداء باید یقین به اصل وجود دشمن کینهتوز داشته باشند و سپس در شناخت دشمن اصلی که امروزه جبههی استکبار جهانی و شبکهی جنایتکار صهیونیسم بینالملل است، نباید دچار تردید شوند و آنگاه شیوهها و روشهای این دشمن توسعه طلب و تفرقه افکن را که از طریق جنگ روانی، ترویج فساد اخلاقی، گسترش به هم ریختگیهای سیاسی، تهدید باورهای دینی، فشار و تحریم اقتصادی و ایجاد تردید در باورهای اسلامی قصد وصول به خواستههای پلید و شوم خود را دارند بشناسند تا سرانجام بتوانند عاملان و وابستگان آنان را به خوبی شناسائی کنند و با آنان مقابله نمایند.
بنابراین علمای اسلام در راستای حفظ وحدت، باید دستورات متعالی اسلام و قرآن را برای مقابله با دشمنان مشترک مسلمانان تبلیغ و ترویج نمایند. آری در اين امر نباید به خود ترديدي راه داد که در اين دوران حساس، مسئوليّت روحانيّت اسلام از مسؤلیت صحابهي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مراتب بيشتر است؛ از این رو باید از خداي تبارك و تعالي
درخواست نمود تا روحانيّت اسلام را در این برههی پر تلاطم مورد لطف و عنایت ویژهی خود قرار دهد. چه اینکه امروز اسلام با تمام وجود در دنيا مطرح شده و نظام كفر و شرك و استكبار نیز با تمام وجود بر اسلام عزیز هجوم آورده است.
بنابراین همهی علمای اسلام وظیفه دارند تا هفتهی وحدت را كه از يادگارهاي بزرگ معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خميني(رحمه الله) است، گرامي بدارند و در توسعه مفاهیم آن بکوشند و از این منظر دیگر نبايد بگذارند تا این امر مقدس به يك امر تشريفاتي تبديل شود، بلکه بايد در ايران و خارج از ايران، نهايت استفاده را از این هفته ببرند و اميد است كه همهی مسلمانان امانتدار خوبی برای اين امانت بزرگي كه خداي تبارك و تعالي به آنها هدیه داده است باشند و ان شاء الله در روز قيامت بتوانیم از حاملان قرآن بوده و در پيشگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روسفيد باشيم.
انشاء الله بر اثر جلساتي كه در هفته وحدت، بين علماي بزرگ اهل سنت و شيعه منعقد ميشود، آثار و بركات فراواني بر مسلمین نازل گردد و حيات تازهاي در كالبد اسلام در زمان معاصر دمیده شود.
بمنه و کرمه
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
فهرست منابع و مآخذ
1. قرآن کریم؛
2. نهج البلاغه، امام على بن ابى طالب؛
(الف)
3. ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، ابوالفيض سيد احمد بن محمد بن صديق غماري، دمشق، مطبعه الترقي، 1347،
4. اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن الحسن الحر العاملی معروف به شیخ حر عاملی(قدس سرّه)، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیتا.
5. الاحتجاج، احمد بن علی الطبرسی(رحمه الله)، قم، دارالاسوة، بیتا.
6. احياى فكر دينى در اسلام، محمد اقبال لاهورى، تهران، كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي، 1358ش.
7. اختیار معرفة الرجال، محمد بن عمر کشی(رحمه الله)، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد، 1348.
8. الإذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة، محمد صدیق خان بخاری قنوجی، دارالمدنی، جده، ۱۳۶۴.
9. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام معروف به ابن معلم و شیخ مفید(رحمه الله)، قم، تحقیق موسسه آل البیت(عليهم السلام) لتحقیق التراث، بیروت، دار المفید، ۱۳۷۲.
10. استجلاب ارتقاء الغرف بحب اقرباء الرسول و ذوی الشرف، محمد بن عبد الرحمن سخاوى، قم، موسسة المعارف الاسلامیه، ۱۳۷۹.
11. اسعاف الراغبین فی سیره المصطفی و فضائل... در حاشیه نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، محمد الصبان، مصر، مکتبة السید محمد عبد الواحد بک الطوبی و اخیه۱۳۲۴ق.
12. اسلام در ایران، ایلیا پاوولویچ پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز، تهران، انتشارات پیام، 1350 هـ ش.
13. الإشاعة لأشراط الساعة، محمد بن عبدالرسول حسینی شهرزوری برزنجی، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۲۳ق.
14. اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی(رحمه الله)، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1376ش.
15. الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، شمس الدين محمد بن عبد الرحمان سخاوي، دمشق، مطبعة الترقي، 1349 ق.
16. أعيان الشيعة، سید محسن امین(رحمه الله)، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
17. الأغانی، علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، بیروت، دار احياء التراث العربي، بیتا.
18. إقبال الأعمال، علی بن موسی سيد بن طاووس(رحمه الله)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ١٣۶٧.
19. اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحيم، ابن تیمیه، ریاض، مکتبة الرشد، چاپ دوم، 1411ق.
20. الزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، علی بن زین العابدین یزدی حائری، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات. بی تا.
21. الالهیات من کتاب الشّفاء، حسین بن عبد الله ابن سینا، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376.
22. الامالی، شیخ صدوق(رحمه الله)، قم، کتابفروشی اسلامیه، 1349هـ ش.
23. الامالی، محمد بن حسن بن علی الطوسی معروف به شیخ طوسی(قدس سرّه)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۰.
24. الإمام علي صوت العدالة الانسانية، جورج جرداق، بیروت، دارالفکرالعربی، ۱۳۷۹هـ ق.
25. انوار التنزیل و اسرار التاویل/تفسیر بیضاوی، عبدالله بن عمر بیضاوی، بیروت، دار احياء التراث العربي، موسسة التاريخ العربي، بی تا.
(ب)
26. بحار الأنوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار، مجلسی(رحمه الله)، محمد باقر(علامه مجلسی(رحمه الله))، بیروت، دارالوفاء، بی تا.
27. البرهان في تفسير القرآن، هاشم بن سلیمان بحرانی(رحمه الله)، قم، موسسه بعثت، بی تا.
28. البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، محمد بن علي بن محمد الشوكاني، منشورات دار ابن كثير، دمشق، 1427 هـ ق.
29. بشارة المصطفی(صلي الله عليه وآله) لشیعة المرتضی(عليه السلام)، عماد الدین محمد بن علی طبری آملی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
30. بعثت و آزادى، مهدى بازرگان، تهران، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، 1388.
31. البلد الأمين و الدرع الحصين، شیخ کفعمی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات. بی تا.
32. بهاء الله و عصر جدید، ج . ا . اسلمنت، طهران، لجنه ملی نشر آثار امری، ۱۳۲۷ش.
33. البیان فى اخبار صاحب الزمان، محمد بن یوسف کنجى شافعى، تهران، دار احیاء تراث اهل البیت(عليه السلام)، ۱۳۶۲.
(پ)
(ت)
34. التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول(صلي الله عليه وآله)، شیخ منصور على ناصف، قم، مکتبة الاسلامیة، ۱۳۸۱ق.
35. تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، علی بن حسن شافعی معروف به ابن عساکر، بیروت، دار الفکر.
36. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، علی استرآبادی، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم.
37. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليهم، حسن بن علی معروف به ابن شعبه حرانی(رحمه الله)، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ١٣۶٢.
38. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوى(رحمه الله)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٧۴.
39. التذکرة بأحوال الموتى و أمور الآخرة، محمد بن أحمد انصاری قرطبی، ریاض، مكتبة دار المنهاج للنشر و التوزيع الرياض، چاپ اول، 1425ق.
40. تشكيل جديد الهيات اسلامي، محمد اقبال لاهوری، ترجمه سید نذیر نیازی، اسلامک فاؤندیشن، دهلی نو، ۲۰۰۲م.
41. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمد آمدی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۶ش.
42. تفصيل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، شيخ محمد بن حسن بن علي معروف به شیخ حر عاملی(رحمه الله)، قم، موسسة آل البیت(عليهم السلام) لاحیاء التراث.
43. تلخیص تاریخ نبیل(ملا محمد) زرندی/ تلخیص مطالع الأنوار، ترجمه و تلخیص عبد الحمید اشراق خاوری، تهران، لجنه ملي نشرآثار امري، ۱۰۳ بدیع= ۱۳۲۵هـ ش.
44. تهذيب الاحکام، شیخ طوسی(رحمه الله)، محمد بن حسن بن علی الطوسی معروف به شیخ طوسی(قدس سرّه)، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
45. تهذیب التهذیب، أحمد بن علی عسقلانی شافعی، بیروت، دارصادر.
46. تفسیر ابن تیمیه/ تفسیر کبیر، احمد بن عبد الحليم مشهور به ابن تيميه، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408هـ ق.
47. تفسير فرات الکوفي(قدس سرّه)، فرات بن ابراهیم کوفی، نجف، مطبعة الحیدریة.
48. تفسير عياشى، محمد بن مسعود سمرقندی عیاشی(رحمه الله)، تهران، مکتبه العلمیة الاسلامیة.
49. تفسير القمّي، علی بن ابراهیم(رحمه الله)، قم، دار الکتاب، ١٣۶٣ هـ ش.
50. تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، قم، اسماعیلیان.
(ث)
51. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی ابن بابویه، مشهور به شیخ صدوق(رحمه الله)، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۴ش.
(ج)
52. جامع البيان في تفسيرالقرآن، معروف به تفسير طبري محمد بن جریر طبری، مصر، السعادة، 1329.
53. الجامع لأحکام القرآن، محمد بن أحمد انصاری قرطبی، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۶۴ هـ ش.
54. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، نجفی، محمد حسن بن باقر مشهور به صاحب الجواهر(رحمه الله)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1362ش.
(چ)
(ح)
55. الحاوي للفتاوي، عبدالرحمن بن ابوبكر سیوطی، بيروت، دارالكتاب العربى، 1425هـ ق.
56. حضرت نقطه اولی، مجموعه آثار مبارکه محفل مقدس روحانی ملی ایران، بیجا، ۱۳۲ بدیع= 1354هـ ش.
(خ)
57. خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی، قم، نشر صبوری، 1382هـ ش.
58. الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله قطب راوندی(رحمه الله)، قم، موسسة الامام المهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف).
59. خلاصة الأقوال، حسین بن یوسف مشهور به علامه حلی(رحمه الله)، نجف اشرف، دار الذخایر.
(د)
60. الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، أحمد بن علي بن محمد بن حجر العسقلاني شهاب الدين، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانية، 1392 ه ق.
61. الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، تقی الدین سبکی، دمشق، القدسى، 1347هـ ق.
62. الدّر المنثور فی التفسیر بالماثور، عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، قم، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(رحمه الله).
63. دیوان ملامحسن فیض کاشانی، ملامحسن فیض کاشانی(رحمه الله)، تهران، کتابفروشی میرکمالی، 1337هـ ش.
(ذ)
(ر)
64. رجال، شیخ احمد بن علی نجاشي(رحمه الله)، قم، موسسة النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ۱۳۶۵هـ ش.
65. روش شناخت اسلام، على شريعتى، تهران، چاپخش، 1379هـ ش.
66. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، محمود بن عبد الله آلوسی، بیروت، دار الکتب العلمیة.
67. الروض الأنف فی تفسیر السیرة النبویة لابن هشام، عبد الرحمن بن عبد الله خثعمی سهیلی، قاهره، مكتبه الكلیات الازهریة، موسسه مختار، ۱۳۴۹هـ ش.
68. رياضالأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، نعمت الله جزائرى، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1385 هـ ش.
(ز)
69. زندگانی محمد، توماس کارلایل، ترجمه ابو عبد الله زنجانی، تبریز، سروش، 1330 هـ ش.
70. زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، ریاض، الرئاسه العامه للادارات البحوث العلمیه و الافتاء و الدعوه و الارشاد، ۱۴۱۳هـ ق.
(ژ)
(س)
71. سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها و فوائدها، محمد ناصر الدین أشقودری ألبانی، ریاض، عربستان، مكتبة المعارف، ۱۴۲۵ هـ ق.
72. سنن ابى داود، ابو داود سلیمان بن الاشعث الاذری السجستانی، جده، بیروت، دارالقبلة للثقافة الاسلامیة، موسسة الریان، ۱۳۸۳ش.
73. سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد بن عبدالله بن ماجه قزويني، بیروت، دارالجیل، ۱۳۷۷ش.
74. السنن الکبری، احمد بن حسین بن علی بیهقی، حیدرآباد دكن، دایرة المعارف العثمانیة، ۱۳۵۵ ۱۳۴۳هـ ق.
75. السنن الواردة فی الفتن و غوائلها و الساعة و اشراطها، عثمان بن سعد دانی، بيروت، دارالكتب العلمية، 1997م.
(ش)
76. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، بیروت، دارالکتب العلمیة.
77. شرح السنة، حسن بن علی بربهاری، قم، موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387هـ ش.
78. شواهد الحق في الإستغاثة بسيد الخلق، یوسف بن اسماعیل النبهانی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 2007 میلادی.
(ص)
79. الصحاح فی اللغة، اسماعیل بن حماد جوهری، بيروت، دار العلم للملایین، بی تا.
80. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، أبوالحسين القشيري النيسابوري، بیروت، دارالفکر، بی تا.
81. صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، بيروت، دار الكتب العلميه، بیتا.
82. صحيح ترمذي، ابو عیسی محمد بن عیسی ابن سواره ابن موسی ابن الدهک السلومی الترمذی، بیروت، دارالرائد العربی.
83. صحيفه نور، روح الله الموسوی الخمینی مشهور به امام خمینی(رحمه الله)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله).
84. الصراط المستقیم الی مُستَحقّیِ التَّقدیم، بیاضی علی بن محمدبن یونس عاملی نباطی بیاضی بقاعی، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه.
(ض)
85. ضحي الاسلام، احمد امين، مصر، مطبعه اعتماد،۱۳۵۱هـ ق.
(ط)
86. طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی، بیروت، دار المعرفة.
(ظ)
(ع)
87. عقد الدرر في اخبار المنتظر، یوسف بن يحيي مقدسي شافعي سلمي، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم، ۱۳۸۲هـ ش.
88. علل الشرايع، محمد بن علی ابن بابویه شیخ صدوق(رحمه الله)، قم، مکتبه الداوری
89. علم الیقین فی اصول الدین، محمدمحسن فيض کاشاني(رحمه الله)، قم، بیدار.
90. عيون اخبار الرضا، محمد بن علی بن بابویه مشهور به شیخ صدوق(رحمه الله)، تهران، جهان، بی تا.
(غ)
91. غایه المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، محمد بطاشى، عُمان، ۱۴۰۷هـ ق.
92. الغيبة، محمد بن حسن طوسی مشهور به شيخ طوسي(رحمه الله)، قم، موسسه المعارف الاسلامیة.
93. الغيبة، محمد بن ابراهیم نعمانى(رحمه الله)، تهران، نشر صدوق، بی تا.
(ف)
94. الفتاوى الحديثية، أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري، دارالفکر، بی تا.
95. الفتاوى الکبری، ابن تیمیه، بیروت، بی تا.
96. فتح البارى بشرح صحیح البخاری، احمد بن علی مشهور به ابن حجر عسقلانى، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
97. الفرائد، ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی، قاهره، مطبعه هندیه، ۱۳۱۵ق.
98. فرهنگ عمید، حسن عمید، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹.
99. الفهرست، محمد بن حسن شیخ طوسی(رحمه الله)، نجف اشرف، المکتبه المرتضویه و مطبعتها.
(ق)
100. قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، بیروت المكتبة العلمیة.
(ک)
101. الكافي، کلینی، محمد بن یعقوب(ثقة الاسلام كلينى(رحمه الله)) تهران، مکتبة الصدوق؛
102. الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر زمخشری، بيروت، دار الکتاب العربي.
103. كشف الاسرار و عدة الابرار، ابوالفضل رشيد الدين ميبدی، تهران، علی اصغر حکمت، ۱۳۶۱ ش.
104. کشف الغطاء عن الحیل العداء، ابوالفضل محمد بن محمد رضا گلپایگانی و سید مهدی گلپایگانی، بی جا، بی تا.
105. كشفالغمة، علی بن عیسی اربلی، قم، الشريف الرضي، بی جا.
106. كفایه الاثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، علی بن محمد خزاز رازی، قم، بیدار، 1360ش.
107. کمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی ابن بابویه مشهور به شیخ صدوق(رحمه الله)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۵۹هـ ش.
108. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، بیروت، موسسه الرسالة، ۱۴۱۳ق.
109. الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، عبدالحسین آیتی، قاهره، مطبعه سعادت، 1923م.
(گ)
(ل)
110. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.
111. لغت نامه معین، محمد معین، تهران، امیرکبیر، 1351.
(م)
112. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی(رحمه الله)، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
113. مجمع البحرین، فخر الدین بن محمد طریحی، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۵.
114. مجموعة الرسائل و المسائل، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية، لجنة التراث العربی، بی تا.
115. مستدرک سفينة البحار، علی نمازی شاهرودی(رحمه الله)، قم، موسسه نشر اسلامی زیر نظر جامعه مدرسین قم.
116. المستدرک علی الصحیحین، ابی عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، بیروت، المکتبة العصریة، ۱۴۲۰ق.
117. مستدرك الوسائل، حسین بن محمد تقی نوری مشهور به محدث نوری(رحمه الله)، بیروت، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
118. مسند احمد بن حنبل، احمد بن محمد شيباني، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۸۵م.
119. المصباح، ابراهیم بن علی کفعمی(رحمه الله)، منشورات الرضي، زاهدی.
120. مصباحالمتهجد و سلاح المتعبد، محمد بن حسن طوسی مشهور به شیخ طوسی(رحمه الله)، تهران، موسسه فقه الشیعه.
121. المصباح المنير في غريبالشرحالكبير للرافعي، احمد بن محمد بن علي مقري فیومی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
122. معجم احاديث الامام المهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، تحت اشراف شیخ علی كورانی، قم، موسسة المعارف الاسلامیة،۱۴۱۱ق.
123. المعجم الصغير، ابیالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، مدینه، المکتبة السلفیة لصاحبها محمد عبدالمحسن الکتبی.
124. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، مشهور به علامه مجلسی(رحمه الله)، تهران، دار الکتب الاسلامیة ۱۳۶۳ش.
125. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی(رحمه الله)، قم، اسوه.
126. مفاتيح الغيب/ تفسیر کبیر، فخرالدين محمد بن عمر بن الحسين بن الحسين ابن علي التميمي البكري الرازي الشافعي، قاهره، المكتبه التوفيقيه.
127. مفردات في غريب القرآن/ مفردات ألفاظ القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، بيروت-دمشق، دار القلم.
128. دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، عبدالرحمن بن خلدون مغربی، بیروت، دار الفکر، 1408 ق.
129. مقاتل الطالبین، علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، قم، دارالزهرا(عليها السلام)، ۱۴۲۸ق.
130. المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشهرة علی الالسنة، محمد بن عبد الرحمن سخاوی، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۴۱۲ق.
131. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، آیت الله العظمی ابو القاسم خویی(رحمه الله)، قم، مرکز نشر الثقافة الاسلامیة، ۱۳۷۲ش.
132. مکیال المکارم فی فواید الدعاء للقائم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی(رحمه الله)، قم، اکرام، ۱۳۹۰ش.
133. الملاحم و الفتن في ظهور الغایب المنتظر، علی بن موسی بن طاووس، قم، شریف رضی.
134. الملل و النحل، محمد بن عبد الکریم شهرستاني، بيروت، دار المعرفة.
135. المنار، محمد رشيد رضا، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
136. المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، شمس الدین محمد بن ابی بکر بن قیم الجوزیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
137. المناقب، ابن شهرآشوب، قم، انتشارات علامه.
138. مناقب الاسد الغالب ممزق... علی بن ابی طالب/ المناقب ابن الجزرى/ [اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب]، محمد بن محمد جزری، قاهره، مكتبه القرآن، 1373ق.
139. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(عليه السلام)، آیت الله العظمی لطف الله صافى گلپایگانى دامت برکاته، قم، مکتب آیه الله لطف الله الصافی الگلپایگانی، ۱۳۸۰ش.
140. منتخب الأنوار المضيئة[في ذكر القائم الحجّة علیه السلام]، بهاء الدین علی بن عبد الکریم نیلی نجفی، قم، موسسه الامام الهادی(عليه السلام).
141. منتهی المقال في أحوال الرجال، محمد بن اسماعیل مازندرانی حائری، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، بی تا.
142. من لا يحضره الفقيه، قمّى، محمد بن علی ابن بابویه مشهور به شیخ صدوق(رحمه الله)، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
143. منهاج السنة النبوية فی نقض کلام الشیعة و القدریة، ابو عباس تقی الدین احمد بن عبد الحلیم مشهور به ابن تیمیه حرانی دمشقی حنبلی، بیروت، بیتا.
144. موسوعة الامام المهدی، سید محمد صدر(رحمه الله)، قم، طلیعه النور، ۱۴۲۵ق.
145. الميزان في تفسير القرآن، محمد حسین طباطبایی مشهور به علامه طباطبایی(رحمه الله)، قم، اسماعیلیان، ۱۳۷۱ش.
(ن)
146. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، محمد بن جعفر الحسنی الادریسی مشهور به کتانی، بیروت، دارالكتب العلمیه.
147. نقطة الکاف، حاجی میرزا جانی کاشانی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، بیتا.
148. نوادر الأخبار فيما يتعلق باصول الدين، محمد محسن فيض كاشاني، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ۱۳۷۱ش.
149. نور الأبصار، سيد مؤمن بن حسن شبلنجي شافعي، قم، الشريف الرضي.
150. نهج الفصاحة، تهران، علمی، ۱۳۸۲ش.
(و)
151. وسیلة المآل فی عد مناقب الآل، شهاب الدين احمد بن الفضل بن محمد باكثير مكي حضرمی، نسخه خطی ۲۷ ذیقعده ۱۰۸۹ق.
(ه)
152. الهداية السنيه و التحفة الوهابية النجديه، مصر، مطبعة المنار.
(ی)
153. ينابيع المودة، قندوزي، سليمان بن ابراهيم، قم، دارالاسوة.
فهرست تارنماها، روزنامهها، مجلهها و خبرگزاری ها
154. خبرگزاری فارس http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8905130174
155. پایگاه اطلاع رسانی مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی(رحمه الله) http://lankarani.ir/far/news/show-news.php?&id-news=24
156. روزنامه ایران، مورخ21 اردیبهشت92.
157. مجله التمدن الإسلامی الدمشقیة، شماره 27 و 28، سال 22
158. مجله الجامعة الاسلامیة شماره 3 سال 1388 هـ ق.
بررسی یک پرسش مهم، درباره عصر ظهور؛
تبیین دو نتیجهی مترتب بر پاسخ مطروحه؛
نتیجهی اول. «دین»، محور حکومت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
نتیجهی دوم: ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، کاشف از یک حقیقت واحد؛
بررسی چهار مطلب مقدماتی در پاسخ به پرسش مطروحه؛
مطلب اول. نیاز بشر به دین، تابعی از تکامل عقل و رشد علم و صنعت؛
مطلب دوم. تبیین صحیح مفهوم دین؛
مطلب سوم. تبیین قدرت محدود و درک ناقص عقل؛
مطلب چهارم. مرحلهی اجرای کامل دین، صرفاً در زمان ظهور؛
بررسی هفت تعبیر روایی، درباره چگونگى دين در عصر ظهور؛
بررسی تعبیر اول: روایات دال بر «دعوت مردم به امر جدید»؛
بررسی یک پرسش و تبیین پاسخ آن در مقام؛
بررسی تعبیر دوم: روایات دال بر «عرضه اسلام جدید و انهدام گذشته»؛
نکتهی اول: انهدام اسلام قدیم؛
نکتهی دوم: ظهور اسلام به شکل جدید؛
بررسی یک پرسش و تبیین پاسخ آن در مقام؛
بررسی تعبیر سوم: روایات دال بر «دعوت مردم به عدل و ابطال گذشته»؛
تبیین سه نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
نکتهی اول: ابطال اسلام منحرف شده؛
نکتهی دوم: ظهور اسلام عدل گستر؛
نکتهی سوم: اجرای عدالت جهانی؛
بررسی تعبیر چهارم: روایات دال بر «تعلیم قرآن موافق با نزول»؛
تبیین دو نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
نکتهی اول: بیاعتنایی به قرآن، عامل رکود مسلمانان؛
نکتهی دوم: ناتوانی مردم از فهم صحیح قرآن؛
بررسی تعبیر پنجم: روایات دال بر «عمل به كتاب خدا در عصر ظهور»؛
تبیین چهار نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
نکتهی دوم: عمل به تمام احکام و زوایای قرآن؛
نکتهی سوم: امام، تنها عالم و عامل کتاب الهی؛
نکتهی چهارم: امام(عليه السلام)، تنها حاکم شایسته؛
بررسی تعبیر ششم: روایات دال بر «کمال عقول بشرى در عصر ظهور»؛
تبیین سه نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
نکتهی اول: تکامل عقول زمینه ساز پذیرش و عمل؛
نکتهی دوم: تکامل عقل و رابطه آن با دینداری؛
نکتهی سوم: ظهور زمینه ساز عنایت به بشریت؛
بررسی تعبیر هفتم: روایات دال بر «عموميت دين اسلام، در عصر ظهور»؛
تبیین دو نکتهی مهم مستفاد از این روایت؛
نكتهی اول: بررسی یک سؤال، ضمن تبیین دو دسته روایت؛
دستهی اول: روایات دال بر نفی سایر ادیان؛
دستهی دوم: روایات دال بر وجود سایر ادیان؛
تبیین سه راه، برای جمع بین روایات دستهی اول و دوم؛
راه اول: غلبهی دین اسلام و بقای برخی ادیان با شرایطی خاص؛
راه دوم: زوال شرک و اجازهی عمل به سایر مذاهب، ضمن دو شاهد؛
شاهد اول: روایات دال بر کشف تورات و انجیل واقعی؛
شاهد دوم: روایات دال بر بازگشت حضرت عیسی(عليه السلام)؛
راه سوم: غلبه اسلام بر معاندین و اجازهی بقا به متدینین بیآزار؛
نكتهی دوم: تبیین چگونگی و ویژگیهای دین در دوران ظهور؛
ویژگی اول: تغییر اجرای احکام، ضمن دو شاهد روایی؛
شاهد روایی اول: اعلام حرمت گنج داری؛
شاهد روایی دوم: اجرای حد شرعی بر مانعین زکات؛
ویژگی دوم: نسخ برخی احکام، ضمن یک شاهد روایی؛
وهابیت، اصلیترین و قویترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
گذری کوتاه بر عقائد فرقهی وهابیت و مراحل سهگانه پیدایش آن؛
مرحلهی اول پیدایش: احمد بن حنبل، پیشوای مذهب حنبلی؛
مرحلهی دوم پیدایش: ابن تیمیه ادامه دهندهی راه احمد بن حنبل؛
بخش اول: ترویج عقائد باطل درباره خداوند متعال؛
بخش دوم: ترویج عقائد باطل درباره قرآن کریم؛
بخش سوم: ترویج عقاید باطل درباره انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام)؛
بخش چهارم: انکار فضائل اهل بیت(عليهم السلام)؛
مرحلهی سوم پیدایش: محمد بن عبدالوهاب، ادامه دهنده راه ابن تیمیه؛
وهابیت، خطرناکترین دشمن اسلام، در عصر غیبت؛
تبیین وظیفهی مسلمانان واقعی در عصر غیبت؛
بررسی چهار کلید واژهی مهم بحث؛
تبیین جایگاه امید و انتظار در فرهنگ مهدویت، ضمن شش مطلب؛
مطلب اول. ظهور، اوج تکامل مخلوقات؛
مطلب دوم. ظهور، اوج آمال انبیاء و اولیاء الهی(عليهم السلام)؛
مطلب سوم. ظهور، اوج رسالت رسولان الهی؛
مطلب چهارم. ظهور، اوج شکوفایی علم و معرفت؛
مطلب پنجم. ظهور، اوج تکامل عالم تکوین؛
مطلب ششم. ظهور، اوج تکامل وجودی بشر؛
نکتهی اول: وظائف عوام و خواص نسبت به برگزاری مراسم نیمه شعبان؛
نکته دوم: انتظار فرج، مهمترین اساس ایمان؛
نکته سوم: غایت ارسال رسل، انتظار واقعی برای ظهور آخرین منجی؛
نکته چهارم: احیاء شب نیمه شعبان، یکی از مظاهر انتظار واقعی؛
نکته پنجم: شرائط انتظار واقعی؛
یک. «محبت به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)»؛
دو. ایجاد سنخیت با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
سه. دعا برای سلامتی و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
یک. ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
دو. زمینه سازی برای ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
یک. انجام واجبات و ترک محرمات؛
دو. عمل به دستورات قرآن و عترت؛
مهدویت و ظهور امتداد امامت و غدیر
مطلب اول: اثبات نقلی مسالهی مهدویت، از منظر فریقین؛
مطلب دوم: اثبات عقلی مسالهی مهدویت؛
مطلب سوم: لزوم توجه به علل، آثار و برکات غیبت از جهات اثباتی؛
مطلب چهارم: تبیین وظائف منتظران واقعی در سه حیطه؛
اخبار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از مقاتله و مقابله بین حق و باطل تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تا قیامت؛
مهدویت و الزامات معرفتی انتظار
مطلب اول: انتظار، دلائل، بایستهها، آسیبها؛
نکته اول: تبیین دلائل انتظار واقعی از منظر قرآن؛
الف. استدلال به آیهی صد و پنج انبیاء؛
ب. استدلال به آیهی شریفهی نهم صف؛
نکته دوم: بایستههای انتظار واقعی از منظر روایات؛
نکته سوم: آسیب شناسی انتظار و منتظران؛
نکته چهارم: تبیین مراتب انتظار نسبت به منتظران؛
نکته پنجم: انکشاف آثار واقعی انتظار، پس از زمان ظهور؛
ویژگی اول: برقراری عدالت و رفع ظلم؛
ویژگی دوم: برقراری نظم و امنیت؛
ویژگی سوم: تکامل انسان از حیث اخلاقی و عقلانی؛
ویژگی پنجم: محو عصیان و معصیت الهی؛
مطلب دوم: گوشهای از صفات عمومی منتظران، در بیان امام رضا(عليه السلام)؛
ویژگی اول: پرهيزگارى و پاكدامنى؛
ویژگی دوم: راستگويى و شايستگى؛
ویژگی سوم: تلاش و امانتدارى نسبت به نيكان و بدان؛
ویژگی چهارم: سجود طولانى و شب زنده دارى؛
ویژگی پنجم: پرهيز از حرامها؛
ویژگی ششم: انتظار فرج با صبر؛
ویژگی هفتم: معاشرت نیکو با بندگان خدا؛
ویژگی هشتم: آزار نرساندن به بندگان خدا؛
ویژگی دهم: نصیحت و رحمت نسبت به مومنان؛
مطلب سوم: اثبات مساله مهدویت و مناقشه در ادله منکرین؛
نکته اول. اثبات مساله مهدویت ضمن دو محور؛
نکته دوم: نفی ادله منکرین، ضمن دو محور؛
محور اول: تبیین ادلهی منکرین؛
مطلب چهارم: ظهور ناگهانی یا پس از وقوع علائم؟
مطلب پنجم: تبیین تاریخچه و علل انحراف از مهدویت؛
مطلب ششم: امکان رویت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غیبت کبری؛
بررسی آیه اول سوره نحل منطبق بر موضوع مهدویت، ضمن سه نکته؛
نکته دوم: تبیین تاویلات وارده ذیل آیه؛
نکته سوم: تبیین مراد از فراز «امر الله» در قرآن و آیه شریفه؛
بایستههای معرفتی و عملی مراسم احیاء شب نیمهی شعبان؛
دستور معرفتی: لزوم باز شناخت مفهوم انتظار و کارکردهای مهم آن؛
دستور عملی: تبیین چند عمل برای خودشناسی، امام شناسی و خدا شناسی؛
ویژگی اول: شبِ احیاء و بیداری؛
ویژگی دوم: شبِ رحمت، رضوان، مغفرت، فضل، توبه، نعمت، جود و احسان؛
ویژگی چهارم: شبِ تثبیت مقدرات و تقسیم روزیها؛
ویژگی پنجم: شبِ بذل و بخشش الهی و آمرزش گناهان؛
ویژگی ششم: شبِ نماز، قرآن، استغفار و دعا؛
ویژگی هفتم: شبِ استجابت دعا و پذیرش حوائج؛
ویژگی هشتم: شبِ دعای مخصوص پیامبر(صلي الله عليه وآله) به درگاه ربوبی؛
حاجت اول: درخواست معرفت ذات اقدس کبریایی؛
حاجت دوم: درخواست توفیق ارتباط قلبی با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
سیرهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمه شعبان؛
دعای پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در شب نیمهی شعبان؛
دعای اهل بیت(عليهم السلام) در شب نیمهی شعبان؛
مهدویت و آینده جهان در پرتو قرآن
بررسی دلالی آیه چهل و یکم سورهی حج دال بر موضوع مهدویت؛
نکته اول: ادعای اختصاص آیه به خلفای اربعه توسط مفسرین اهل سنت؛
نکته دوم: بررسی بحث فقهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای حکام یا عموم مردم؛
نکته سوم: بررسی دو بحث درباره دلالت آیه از منظر مفسرین امامیه؛
بررسی سه موضوع دربارهی مفردات آیه؛
موضوع اول: بررسی سه احتمال ادبی درباره کلمهی الذین؛
احتمال اول: «الذين» محلاً منصوب و بدل از «من ينصره»؛
احتمال دوم: «الذين» وصف آيه قبل و بدل از «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن...»؛
احتمال سوم: «الذين» صفت برای «المقاتلين و المجاهدين في سبيل الله»؛
تبیین نظریه مختار در مورد احتمالات سهگانه در الذین؛
موضوع دوم: بررسی دو نکته درباره کلمهی «مكنّاهم»؛
نکته اول: بررسی لغوی کلمه «مكن»؛
نکته دوم: بررسی مادهی «مكن» در قرآن؛
تبیین نظریه مختار در مورد استعمالات قرآنی ماده مکن؛
موضوع سوم: بررسی چند احتمال درباره فراز «في الأرض»؛
تبیین نظریه مختار درباره دو احتمال در موضوع سوم؛
بررسی هفت احتمال درباره «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ» از منظر مفسّرين أهل سنّت؛
احتمال دوم: مهاجرین، انصار و تابعین؛
احتمال سوم: تمام اصحاب پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)؛
احتمال چهارم: اهل نمازهای پنجگانه؛
احتمال پنجم: امت رسول اکرم(صلي الله عليه وآله)؛
احتمال ششم: مطلق حاکمان مسلمان؛
احتمال هفتم: حاکمان مشروع مسلمان؛
توضیح نظرات مفسرین اهل سنت در احتمال اول و بررسی آنها.
ب. تبیین نظریه اسماعیل بن کثیر؛
اشکال اول: تمکن خلفای اربعه از ناحیه خدا اول کلام و نزاع است؛
اشکال دوم: «إنْ مكّناهم» توصیف جمع است، نه اشخاصی معین؛
اشکال سوم: برداشت غلط از آیه طبق نظر اهل سنت؛
اشکال چهارم: حکومت بر تمام زمین منظور است، نه بخشی از زمین؛
اشکال پنجم: اقامه امور اربعه در تمام زمین است، نه بخشی از زمین؛
اشکال ششم: ترک معروفات و انجام منکرات در زمان خلیفه اول تا سوم؛
اشکال هفتم: بازگشت ضمیر «مکناهم» به «الناس» آیه قبل؛
تبیین نظریه صحیح درباره آیه، ضمن چهار نکته؛
نکته اول: تمکین فقط با اراده الهی محقق میشود، نه با زور و تزویر؛
نکته دوم: تمکن در تمام زمین منظور است، نه بخشی از زمین؛
نکته سوم: اقامه، نشر صحیح امور اربعه است، نه صرف انجام آنها؛
نکته چهارم: اجرایی شدن کامل دین اسلام، یکی از علل فلسفه ظهور؛
بررسی چند روایت درباره آیه 41 از سوره حج؛
روایت اول: روایت زیاد بن منذر از امام باقر(عليه السلام)؛
تبیین دو نکته مهم درباره حجیت روایات؛
نکته اول: بیان دو بحث درباره عمومیت حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعی فقهی؛
نکته دوم: بیان دو بحث در باب حجیت خبر واحد؛
تبیین دو نکته مهم درباره روایت اول؛
نکته اول: طبق یک قرینه، راوی محمد بن عباس بن علی بن مروان است؛
نکته دوم: اهتمام ائمه اطهار(عليهم السلام) به دلالت آیه و رد نگرش دروغگویان؛
روایت دوم: روایت عیسی بن داوود از امام کاظم(عليه السلام)؛
تبیین نظر مختار درباره این روایت؛
روایت سوم: روایت حصین بن مخارق از امام کاظم(عليه السلام)؛
روایت چهارم: حمران بن اعین از امام باقر(عليه السلام) و ابوالصباح از امام صادق(عليه السلام)؛
روایت پنجم: روایت عمرو بن ثابت از امام حسین(عليه السلام)؛
روایت ششم و هفتم از تفسیر فرات کوفی؛
روايت دوم: روایت ابو خلیفه از امام باقر(عليه السلام)؛
مطلب اول: آیه چهل و یکم سوره حج دربارهی امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)؛
مطلب دوم: برحسب روایات، مصداق حقیقی این آیه، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛
مطلب سوم: برخورد ائمه معصومین با مخالفین در مورد تطبیق این آیه؛
بررسی نظریه علامه طباطبایی(قدس سرّه) درباره آیه شریفه؛
تبیین چند نکته برجسته در کلام علامه طباطبایی(قدس سرّه)؛
نکته اول: آیه در بیان توصیف جماعتی است بدون نظر به اشخاص؛
نکته دوم: صلاح و سداد، طبع مسلمانی است؛
مناقشه بر نکته دوم کلام علامه طباطبایی(قدس سرّه) از منظر مختار؛
بررسی دلائل علامه طباطبایی(قدس سرّه) در رد نظریه اهل سنت درباره فراز «الذین ان مکناهم»؛
جهت اول: لازمه عمومیت موصوف، عدم انحصار موصول در شخص معین است؛
جهت دوم: حکومت صدر اسلام قطعاً مشمول آیه است؛
جهت سوم: مهاجرین در تاریخ اسلام، چنین جامعهای تشکیل ندادند؛
جهت چهارم: رفتار برخی از مسلمانان صدر اسلام، احیاء حق و اماته باطل نبوده؛
مناقشه بر نظریه علامه طباطبایی(قدس سرّه) از منظر مختار؛
اشکال اول: کلیت کلام علامه(رحمه الله)، محل مناقشه؛
اشکال دوم: نزول آیه در مورد ممسلمانان صدر اسلام، محل نزاع؛
اشکال سوم: وجود ان شرطیه در آیه، نافی نظر علامه(رحمه الله)؛
یک. شناخت نقشههای پیچیده و شوم دشمنان اسلام؛
دو. تلاش برای تبلیغ چهره حقیقی اسلام؛
سه. تقویت نقاط اشتراکی، بهترین مبارزه بر ضد دشمنان؛
الف. قرآن کریم اساسیترین عامل مشترک در وحدت اسلامی؛
ب. مهدویت، مهمترین اعتقاد مشترک در وحدت اسلامی؛
تبیین دو رکن از ارکان مهم وحدت اسلامی؛
رکن اول وحدت اسلامی: حفظ مشترکات اسلامی؛
ب. شبههی عدم توجه به اهل بیت(عليهم السلام)؛